موضوع بحث: امام حسین(ع)، حادثه کربلا
تاریخ: 29/06/63
بسم الله الرحمن الرحیم
«السلام علیک یا اباعبدلله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی الیل والنهار»
شب اول محرم، چهارمین سالگرد جنگ تحمیلی و چهارمین سالی که رزمندگان ما در جبههها مشغول جنگند. گرچه هفته، هفته سالگرد جنگ است، ولی چون جنگ ما برگرفته از کربلاست و اولین شب محرم است، ما هم از کربلابگوییم که رهبر ما تربیت شده مکتب امام حسین(ع)، امت ما هم تربیت شده مکتب امام حسین(ع) و برادران ما هم با این که هفته سالگرد جنگ است رزمندگان هم علاقه دارند پیرامون کربلا صحبت نماییم.
1- ضرورت زنده نگهداشتن حادثه کربلا
اما مسأله کربلا:
کربلا سند افتخار شیعه است، بیداری ما به خاطر رهبرمان است و بیداری رهبرمان هم به خاطر چراغی است که امام حسین(ع) در کربلا برافروخت. باید هر سال کربلا زنده شود و عزاداری با شکوه باشد چون قرآن فرموده: «فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ»(بقره/152) شما به یاد من باشید تا من هم یاد شما باشم.
حسین(ع) به یاد خدا بود و خدا هم همین طور.
میبینیم اکنون در مکه اشک و شور و ناله نیست و هرچه هست غفلت و خواب است چون حسین(ع) از مکه رفته است و وحاجیها تربیت شده حسین نیستند. جملهای است که میگویند ما را از محاصره نظامی نترسانید و رزمندگان ما هم نمیترسند، همچون کربلا که 72نفربودند و مخالفین هزاران نفر بودند و 72 نفر را محاصره کرده بودند پس کربلا را زنده کنید، یعنی از محاصره نظامی نترسید و رمضان را زنده کنید، یعنی از محاصره اقتصادی نترسید.
محرم و رمضان دو شعله هستند که باید از آنها نور هدایت گرفت.
کربلا میگوید بهترینها صرف شدند و سخت ترین مشکلات را تحمل کردند. ما هم عزیزان بسیاری را از دست دادیم، امام کربلا باید زنده شود. هرچند میگوییم کربلای جنوب یا کربلای غرب ولی آن کربلا بسیار تفاوت دارد. در کربلای جنوب پشت جبهه با یخ آب میآورند ولی در کربلای حسین(ع) با مشک هم آب نمیآورند. در کربلای جنوب خیمه آتش نمیزنند ولی در کربلای حسین(ع) خیمه آتش میزنند. در کربلای جنوب عزیزان ما هستند ولی در کربلای حسین حسین(ع) است و ما هیچ وقت به حسین(ع) و کربلاییهای حسین(ع) نمیرسیم. ما و زنان ما کجا و حسین(ع) و زینب(س) کجا.
اگر زن ما 4 یا 5 شهید داده زینب(س) 72 تن شهید داد. جنازه شهدای ما را روی دست تشییع میکنند ولی جنازه امام حسین(ع) را زیر دست و پا له کردند. مزار شهدا را گلباران کردند ولی مزار حسین(ع) را آب بستند و شخم زدند. و ما هرچه در جزیره مجنون و غرب و جنوب زجر بکشیم به کربلا نخواهیم رسید.
حسین(ع) در کربلا کاری کرد که هر کس خودش را با کربلا مقایسه میکند احساس میکند کاری انجام نداده، ورزمندگان ما هم کاری انجام دادند که در جمهوری اسلامی هر کس کاری انجام میدهد در مقایسه با رزمندگان کاری انجام نداده است. مردم ایران نزد رزمندهها شرمنده هستند و رزمندگان هم نزد امام حسین(ع) و شهدای کربلا.
بهترین برادر عباس. بهترین خواهر زینب و بهترین پیر مرد حبیب بن مظاهر، بهترین جوان علی اکبر و بهترین کودک علی اصغر و بهترینها فدا شدند. ما در جبهه شهید میشویم ولی مهمان نیستیم ولی امام حسین(ع) میهمان کوفیان بود و مهمان کشی زجر دارد. غریب کشتن، طفل کشتن، آب به مزار بستن و دیگر مشکلات از حسین(ع) و کربلا چیز دیگری ساخته و جنگ ما سایهای ازکربلاست. بنابراین عاشورا باید زنده باشد تا از آن الهام گرفت.
2- کربلا عصاره حوادث و کمالات قرآن
کربلا یعنی عصاره قرآن. در قرآن میبینیم که حضرت آدم از گندم نگذشت ولی حسین(ع) از فرزندانش گذشت. خدا در قرآن چندین بار به حضرت موسی میفرماید: «لا تَخَفْ»(قصص/31) و حضرت موسی خوف داشت اما اصحاب حسین(ع) خودشان نمیترسیدند.
صلیب مسیحیان داری است که حضرت عیسی را به آن بستند و مسیحیان میگویند اینگونه ایشان را شهید کردند ولی قرآن میگوید عیسی(ع) نه به صلیب آویخته شد و نه کشته شد و چیزی که نشد برای مسیحیان نشانهای شد ولی امام حسین(ع) واقعاً سرش را بریدند و بر سر نیزه کردند و ایشان را شهید کردند. و آنچه برای حضرت عیسی(ع) بیان شد برای امام حسین(ع) انجام شد.
حضرت نوح وقتی میخواست طوفان و عذاب الهی بیاید و. . . . . غرق شود تحت تأثیر مسائل عاطفی قرار گرفت وگفت خدایا فرزند من ایمان بیاورد و غرق شود ولی خداوند فرمود فرزند تو از تو نیست. هر فضیلتی که در قرآن میبینیم در کربلا بوده و کربلا یعنی عصاره تکامل انسانی و یعنی این که رزمندگان ما هرچه زجر بکشند باید بدانند که به کربلا نمیرسند.
البته در دنیای امروز کربلا جنوب ایران است و با فضیلت ترین افراد و با شرفترین و بهترین جوانان رزمندگان ما هستند وما نسبت به دنیا، امام و پیشرو هستیم. اما باید آن چیزی را نگهداریم که همه چیزمان را از او داریم، چون مادر ما اشک ریخت و اشک او با شیر مخلوط شد و ما نمک گیر شدیم. و به ما هم گفتهاند کربلا را زنده نگهدارید. نیمه شعبان تولد امام زمان(عج) است ولی میگویند زیارت کربلا بخوانید. شب عید فطر و قربان و شب جمعه هم میگویند زیارت کربلا بخوانید و هر وقت تشنه میشوید و آب میخورید به حسین(ع) صلوات بفرستید و میخواهید نماز بخوانید و با خدا رابطه برقرار کنید خاک کربلا روبرویتان باشد.
مسأله کربلا باید هر سال با شورتر برگزار شود و علت غفلت و خواب بودن کشورهای اسلامی عدم توجه به این مهم است. امّا با کمال تأسف برخی اول محرم به مناسبت آغاز سال قمری شادی میکنند همچون نوروز ما ایرانیان. کربلا به بی حرکتها حرکت و به ترسوها شجاعت داد. امسال در حج برادر عزیزی به مناسبت چماق بعثیها شهید شد. مرحوم شهید فیضی و شعار دادند «قتل الفیضی بید البعثی» خون او روح تازهای در مردم دمید و طوری شد که وقتی یک ایرانی، روحانی را میبیند که به دستانش دستبند زده شده او را از داخل ماشین شرطه بیرون میکشند. و این بدان دلیل است که وقتی خون مظلومی ریخته میشود دیگران به جوش میآیند.
در زمان امام حسین(ع) هم مردم میترسیدند در عین حال میگفتند: امام حسین(ع) آدم خوبی است و «سَیِّد شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّه» (بحار الانوار/ج3/ص6) است و آقای جوانان بهشت است ولی میترسیدند و خون حسین(ع) به همه شجاعت میدهد. زنده کردن یاد کربلا یعنی دادن روح تازه به مردم.
امتیازات جنگ در کربلا؛
3- اهداف امتیازات جنگ کربلا
1- از نظر هدف:
امام میفرماید: «اللهم إنی أحب المعروف و أنکر المنکر»(بحارالأنوار، ج44، ص328) خدایا من معروف را دوست دارم و از منکر متنفرم و درحکومت یزید منکر انجام میشود.
امام فرمود: به کربلا میروم چون «أَ لَا تَرَوْنَ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ»(اللهوف، ص79) به حق عمل نمیشود و از باطل جلوگیری نمیشود و «أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ»(بحارالأنوار، ج44، ص329) و میروم به کربلا تا امر به معروف در مقابل یزید انجام دهم.
امام حسین(ع) میفرماید: هر کس سلطان ستمگری را ببیند و در مقابل او نایستد در جهنم هم پیاله او میشود. پیامبر فرمود: «موت فی طاعه خیر من حیات فی معصیته» مرگ در راه طاعت و بندگی خدا از زندگی و زنده بودن و گناه کردن بهتر است. «هیهات منا الذله»(اللهوف، ص97) و ابداً زیر بار ذلت نمیروم. امام میخواست زیر بار ذلت نرود و زیر بار ولی عهدی نرود و استبداد را بکوبد و حق را زنده نماید و هدف مهمترین چیز است. هدف رزمنده ما باید خدا باشد. و خدا گفته اگر هدفتان من باشم کمکتان میکنم.
گمان نکنید که شیطان در جزیره مجنون نیست و انسان چیزهایی میشنود که با اسلام جور در نمیآید.
چند مثال: جبهه میآید ولی به پدر و مادرش نامه نمینویسد، همان دین که دستور به جهاد و جبهه داده به نیکی به پدرو مادر هم فرمان داده، چه برسد به این که نامه نمینویسد تا آنها را زجر دهد و خدا نکند که اینگونه باشد. و برخی برنامه مینویسند که اگر بدن پاره پاره من را آوردند و. . . باید بنویسد ان شاء الله کربلا میروم و برمیگردم و داماد میشوم. در خود جبهه اسراف دیده میشود. روی هندوانه را میخورد و بقیهاش را دور میریزد در حالی که در خانه پوستش راهم میتراشد. یا این که من و تو مطرح است. لشکر امام حسین(ع) نه و لشکر حضرت عباس و خدا نکند گوینده نام لشکر و تیپ را اشتباه بگوید همه اعتراض میکنند گویی مرتکب چه جنایتی شده است. هم برای خدا انجام دادند، و هم اشتباه نمیکند یا شهر و امام جمعه و یا اسراف و. . . مطرح است.
باید از حسین(ع) بیاموزیم که هیچ هدفی جز امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح، احیای دین و برچیدن ظلم و شرک و مبارزه با استبداد و ولی عهدی نباید اهمیت داشته باشد و هدف باید مقدس باشد.
2 – از نظر ترکیب افراد؛
ترکیب لشکر امام حسین در دنیا بی نظیر بود از سیاه و سفید و بچه و پیر مرد و آقازاده و برده و حر و زن و مرد و. . . مثل بسیج ما.
3- از نظر فرم رزمی؛
می گویند بهترین جنگ جنگی است که آخرین در آن باشد. آخرین نفر فدا شود و آخرین نفس و آخرین فشنگ. اگر کسی فشنگ داشت و دستگیر شد مشخص است خوب نبرد نکرده است و تا آخرین فشنگ باید خرج شود و در جنگ خوب باید این سه آخرین را داشته باشد.
اما آخرین نفر در کربلا علی اصغر بود و امام حسین(ع) او را هم داد و آخرین نفس هم زمانی بود که در گودال قتلگاه ازاسب افتاد و نفسهای آخر بود و دید که لشکر به سمت خیمهها میرود. فرمود: اگر دین ندارید مرد باشید چون زن و بچه من با شما کاری ندارند و تا آخرین نفس از حریم و خانواده خود دفاع نمود.
جوانی به نام وهب از یاران امام بود که در کربلا کشته شد. سر جوان را به مادر وهب دادند تا دلش بسوزد. او چیز دیگری نداشت و گفت چیزی را که در راه خدا دادهام پس نمیگیرم.
سر فرزندش را بجای سنگ به سر او زد بعد دید چیزی ندارد و با چوب خیمه او را زد و با آخرین وسیله وظیفه خود را انجام داد. پس از نظر فرم جنگ کربلا ممتاز بود.
4- اما از نظر آگاهی سرباز؛
در دنیا گاهی سرباز فرمانده را نمیبیند و یا تیر میزند و نمیداند برای چیست؟ و چون میگوید بزن پس میزند. چون امام حسین(ع) قدم به قدم فرمود، کربلا برویم شهید میشویم و گفت من این طور فکر میکنم و یزید این طور فکر میکند و سکوت در مقابل یزید حرام است و باید قیام نمود و شب عاشورا فرمود هر کس میخواهد در تاریکی برود و کسی نگوید خبر نداشتم.
از نظر صداقت هم هیچگاه امام حسین(ع) با لشکریانش دوگانه نبود و همه چیز را میگفت با کمال صداقت که مرا خواهند کشت و در دنیا هیچکس و هیچ فرماندهای این مقدار صادق نیست.
5- مسأله جامعیت؛
در جنگ کربلا موعظه هم بود و امام حسین(ع) از بعدهای عاطفی هم استفاده مینمود. مثلاً امام در جایی میفرماید: «ارجعوا إلى أنفسکم»(إرشاد مفید، ج2، ص97) فکر کنید ببینید چه کسی را میکشید و در جای دیگر فرمود: آیا من پسر پیامبرتان نیستم؟ و درجای دیگر میفرماید: با عقل خود بسنجید که آیا من حلالی را حرام کردم؟ در جای دیگر میفرماید «وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّى أَعِظَکُمْ»(إرشاد مفید، ج2، ص97) عجله نکنید تا من موعظهتان نمایم یا میفرماید: مگر نشنیدید پیامبر فرمود حسین(ع) آقای اهل بهشت است و در جای دیگر فرمود: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ»(اللهوف، ص115) ما حرم رسول خدا هستیم. یعنی جنگ، جنگی بود توأم با نصیحت.
امیر المؤمنین(ع) میفرماید: وقتی پیامبر مرا به جنگ میفرستاد و میفرمود: تا دشمن را آگاه نکردی تیر اندازی نکن. وقتی اگر یک نفر مثل حر آگاه شود ارزش دارد و از این نظر این جنگ نمونه بود.
4- آغاز تا پایان قیام امام حسین
معاویه مرد و یزید در شام به حکومت رسید و نامه نوشت به همه فرماندهان که پدرم معاویه مرده و من به سلطنت رسیدم و شما باید از همه مردم بیعت بگیرید من پادشاه شدم. فرماندهان هم مثل حزب رستاخیز زمان شاه شروع به گرفتن امضا با زور از مردم کردند. نامهای به فرماندار مدینه نوشت که شما مواظب باش از امام حسین(ع) بیعت بگیری. او هم نزد امام آمد و این در حالی بود که امام در مسجد پیامبر بود و امام متوجه شد که فرماندار با امام چه کاری دارد که برای امام پیغام فرستاده و با ایشان کار دارد و گفت که یزید به سلطنت رسیده و شما باید امضا کنید و امام فرمود من امضا نمیکنم. . . . . امام چند نفر نیروهای مسلح بچههای حزب اللهی را با خودش برده بود که اگر سوء قصدی به امام شد اینها از امام دفاع نمایند. فرماندار به یزید نامه نوشت که از همه مردم میتوان بیعت گرفت ولی حسین(ع) بیعت نمیکند.
یزید عصبانی شد و نامه نوشت که بی عرضه یا بیعت میگیری و یا امام را میکشی. تندی این نامه باعث شد به فرماندار بر بخورد و در صدد گرفتن بیعت برآید. امام دید گویی قرار است او را تحت فشار قرار دهند و در مدینه از او بیعت بگیرند در نتیجه او هم تصمیم گرفت یزید را رسوا نماید. امام از مدینه به مکه رفت و به کسی هم نگفت. مردم مدینه بیدار شدند و دیدند که امام در مدینه نیست مثل این که امام از جماران برود و ما فردا صبح ببینیم نیست. مردم مدینه فهمیدند که دلیل آن همان به حکومت رسیدن یزید بجای معاویه و بیعت گرفتن است. مردم هم گفتند پس ما هم مثل امام حسین(ع) بیعت نخواهیم کرد و مدینه شد منطقه روشن.
امام تا ایام حج در مکه ماند. در ایام حج وقتی همه حاجیها در مکه جمع شدند از مکه بیرون آمد. مردم میگفتند شب عید قربان همه در مکه جمع میشوند شما کجا میروی؟ فرمود: مگر نمیدانید یزید به حکومت رسیده و او فاسق و فاجر و. . . است و میخواهد از من بیعت بگیرد و اگر من بمانم تروریستها در مکه و مسجد الحرام خون مرا میریزند. ای حاجیها به شهرهای خود بروید و مردم را آگاه کنید که تروریستها میخواهند من را در مکه به قتل برسانند و مردم بی خبر از این حرکت امام حسین(ع) در مکه آگاه شدند. وهمه مأمور شدند که وقتی به شهر خود میروند سلام امام حسین(ع) را برسانند و اوضاع را برای مردم توضیح دهند وهدف مقدس امام را تشریح نمایند و صفات یزید را بیان کنند و بگویند که امام امنیت جانی نداشت و در مکه نماند وهر حاجی در بازگشت به شهر خود یک خبرنگار شد و وقتی برگشت به مردم شهر خود گفت مردم بیعت نکنید. در نتیجه همه کشورها شدند بر ضد یزید و امام در مدتی که در مکه بود سخنرانیها میکرد.
اینجا بود که مردم کوفه متوجه شدند و گفتند: حسین(ع) جان چرا رفتی به مکه، به مدینه بیا و با نامههای زیاد و امضاهای فراوان امام را به کوفه دعوت کردند. البته امام به پیرمردها و آبرومندان هر شهر و قبیله نامه مینوشت و اوضاع را روشن مینمود که آنان را مأمور روشنگری مردم میساخت و در نامهها روشن میکرد که به کوفه میرود.
امام حسین(ع) در سفر به کوفه دو خبرنگار با خودش برد. یک خبرنگار مرد که امام سجاد(ع) بود و یک خبرنگار زن که زینب(س) بود و چندین ضبط صوت هم که بچههای کوچک باشند میبرد، که همه چیز را دیدند و در بازگشت هر چیزی را که دیده و شنیده بودند میگفتند، و مهر هم برد چون نامه بزرگ تا مهر کوچک در زیرش نباشد ارزش ندارد و علی اصغر(ع) مهر این نامه بود چون همه میگفتند خوب جنگ بوده و یکی یکی دیگر را کشته ولی گناه علی اصغر چه بود. و این بچه کوچک همچون یک مهر کوچک به طومار کربلا ارزش دارد.
وقتی امام در مسیر کوفه به کربلا رسید، لشکر جلوی آنان را گرفت تا بالاخره ماجرای کربلا واقع شد.
حسین(ع) شهید شد ولی به مردم آزادی و آگاهی داد و به بی ارادهها، اراده داد و به بی شعورها، شعور داد و به غافلین هشدار داد و به خوابها بیداری داد و مردهها را زنده کرد.
الآن ایران زنده است و کشورهای اسلامی خواب. ما در والفجر و جزیره مجنون عزیزانمان را از دست دادیم ولی درعوض مفیدتر میشویم، مثل سر بیل که وقتی به زمین فرو میرود سفیدتر و ساییدهتر میشود ولی بالای بیل کلفت تراست و رنگ زده. و سر بیل اگر چه نازک است ولی سفید و تیز است.
لشکر ما در زمان شاه چندین نفر بود و الآن چندین هزار نفر شهید دادهایم و از جوانهای ما کم شده است اما این کم شدن ضرر نیست مثل همان سر بیل.
ما الان در دنیا آبرو داریم و مطرح هستیم. در جنگ مغزها به جوش آمد و ابتکارها انجام دادیم. و این جنگ خیرات زیادی داشت و مصیبتهای فراوانی هم داشت.
آیه جهاد میفرماید: «عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»(بقره/216) میفرماید بروید بجنگید و گاهی جنگ را دوست ندارید ولی برای شما خیر است. علیای حال باید کربلا را زنده نگهداشت و برای حسین(ع) اشک ریخت و این اشک اشک عاطفه است نه ذلت.
شما هم در نامه هایتان مینویسید اگر من شهید شدم اشک نریز ولی اشک ذلت بد است نه اشک عاطفه.
5- انواع جنگ و نقش احیاگر عزاداری امام حسین
ما چند رقم جنگ داریم. 1- جنگ نظامی، تفنگ و هواپیما در مقابل تفنگ و هواپیما. 2- جنگ سیاسی مثل راهپیمایی ما درمکه چون نظام وابسته به آمریکاست و ما علیه آمریکا راهپیمایی میکنیم. 3- جنگ عاطفی یعنی انسان با اشک و ناله عواطف را علیه ظالم تحریک نماید.
چرا امام باقر(ع) و امام صادق(ع) این همه به شعرای متعهد هدیه میدادند. تشویق میکردند تا آنها بر سر چهار راه بگویندای وای حسین(ع) کشته شد. چون وقتی شعرا مثل دعبل از جانب امامان معصوم تشویق میشدند و مظلومیت امامان ما را میدیدند و ظلم بنی امیه را میگفتند. و بنی عباس میدیدند که مردم علیه بنی امیه شعار میدهند میگفتند خوب ما حواسمان باشد دیگر از این کارها انجام ندهیم.
فیضی وقتی در مکه شهید شد وقتی هزار ایرانی و غیر ایرانی او را تشییع کردند چماق بدستهای سعودی یک کیلومتر ایستاده بودند ولی چماق نمیزدند چون میدیدند که یک چماق خورده و ماجرا این است. برای همین شعار میدادند مرگ بر آمریکا و چماق به دستها کاری نمیکردند.
و علت این که امام صادق(ع) اینهمه شاگرد داشت و ما میگوییم قال الصادق بدان خاطر است که به شعرا پول میداد تا ظلم بنی امیه را بگویند و مردم تحریک شوند و بنی عباس بترسد و با امام کاری نداشته باشد و امام بتواند کار خود را انجام دهد.
ولی ما قال الهادی(علی النقی) خیلی کم داریم و حدیث از امام حسین(ع) هم خیلی کم است و حضرت علی(ع) هم همین طور و هیچ کس به اندازه امام صادق(ع) و امام باقر(ع) حدیث ندارد و به همین خاطر میگویند دین ما جعفری است. چون بیشتر احادیث ما از ایشان است.
و به همین علت چند سالی با این امامان کاری نداشتند ولی آنها هم وقتی سوار خر مراد شدند آنها هم امامان معصوم ما را شهید کردند. و ظلم بنی عباس دست کمی از ظلم بنی امیه نداشت و ما هرچه داریم از حسین(ع) است. علت این که دنیا حرکت نمیکند این است که حسین(ع) ندارند.
حدیث عزاداری میدانید چیست؟ ! «رَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحْیَا أَمْرَنَا»(إختصاص مفید، ص29) درود بر کسانی که امر ما را زنده کنند. در سایه امام حسین(ع) حدیث خوانده میشود. تبلیغ گفته میشود، غذا داده میشود و اتحاد و راهپیمایی و حتی انقلاب ما مرهون حرکتهایی است که در تاسوعا و عاشورا انجام شد.
اگر مادر، فرزندش را به جبهه میفرستد چون میگوید: پسر من از علی اکبر بهتر نیست و او در روضه امام حسین(ع) تربیت شده است. علاقه به شهادت، عشق به شهادت، صبر در مقابل شهادت و اجر شهید مرهون کربلاست. 4 سال از جنگ میگذرد و ما شهید دادیم اما نباید کربلا را فراموش کنیم. کربلای ما کربلاست ولی کربلای حسین(ع) چیز دیگری است.
یک جوان که سن کمی داشت، فرمانده شد و پیامبر فرمود: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَیْشِ أُسَامه»(نهج الحق، ص263) خدا لعنت کند رزمندهای راکه از فرمانده اطاعت نکند.
مسأله سیگار: آمریکا دشمن بزرگ است و عراق دشمن کوچکتر و سیگار هم دشمن شماست. کسی که آمریکا و عراق را بیرون میکند مثل کسی که گرگ را بیرون میکند دشمن کوچک که پشه و سیگار باشد را هم باید بیرون کند و از خوددور نماید. میگوید مرگ بر آمریکا ولی سیگار هم میکشد.
6- توجه ویژه به درس و معلم و مدرسه
آمریکا دشمن جامعه است و سیگار دشمن خود شماست و کسی که دشمن ستیز است باید در همه کارها دشمن ستیز باشد. رزمنده از جبهه نامه مینویسد به مادر خود میگوید: من صدام را بیرون میکنم تو هم جهل را بیرون کن و این تأثیری است که رزمنده در سواد آموزی میتواند داشته باشد و مادر هم به احترام پسرش سواد میآموزد.
مدارس باز شده، آقازادهها، خوب درس بخوانند. ما در مناطقی معلم و دبیر نداریم چون به قرآن عمل نمیشود. قرآن به هجرت سفارش مینماید و معلم و دبیر باید هجرت کنند و هجرت میبایست واجب شود و کسانی هم که به مناطقشان هجرت میشود باید تحویل بگیرند و اگر کاری دارد و چیزی میخواهد به او کمک کنند. کسی بگوید من اتاق خالی دارم. دیگری پتو، فرش، پنکه، ماست، پنیر و. . . و اگر همه به او کمک کنند او احساس غربت نمیکند.
ما الان امکانات نداریم مثل ماشین و خانه تا به معلم بدهیم و به نقاط دور افتاده برود پس در این حال خداوند میفرماید: «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ»(حشر/9) یعنی وقتی جایی یک فرهنگی ندارد وقتی یک فرهنگی آمد به او محبت نمایند و به او کمک کنند و او هم وقتی دید مردم به او کمک میکنند احساس ناراحتی نمیکند.
برادران و خواهران اموال بیت المال را حفظ نمایید. کتابها را خوب نگهداری کنید. به دیوار مدرسه بی دلیل خط نکشید. گچ مدرسه بیت المال است و اگر بچهای بیهوده گچ بر تخته بکشد مرتکب گناه شده است. میز بچهها باید تمیز باشد ونباید به آن تیغ کشید و در حفظ بیت المال باید کوشید. باید خوب درس خواند چون ما پزشک و متخصص و مهندس و آیت الله کم داریم. اول مهر است رزمندگان ما صدام را بیرون کردند تو هم جهل را از خودت دور کن(کشاورز عزیز)
زشت است عزادار امام حسین(ع) خواندن و نوشتن نداند، پس فردا کربلا باز میشود شما داخل حرم میشوید و خودتان بلد نیستید بخوانید و مجبور هستید با مشقت گوش دهید به دیگران که چه میگویند. نباید شما السلام علیک را بلد باشی؟ زشت است پدر و مادر ما به دکان و کارخانه میرود ولی در طول سال میگذرد و به مدرسه پسرش سر نمیزند و ماهی یک مرتبه باید بروی و از معلم فرزندت تشکر نمایی. مادران میگویند مدرسهها باز شود تا از دست بچهها راحت شویم، گویی مدرسه راحتگاه است و برای کم کردن شلوغ خانه است. برخی پدرها دست روی سر بچهشان نمیکشند و به مدرسهاش نمیروند و از معلم تشکر نمیکنند ولی در مقابل معلمین فداکاری داریم.
مدیر کل آموزش و پرورش تهران میفرمود: به یکی از مناطق بی خبر رفتم برای بازدید. عدهای بودند که گویی رنگ کار و نقاش بودند و از آنها تشکر کردم بعد متوجه شدم که اینها مدیر و ناظم و معلم هستند. اگر معلم اتاق را رنگ کند دانش آموز خجالت میکشد دیوار را خط خطی نماید. پس شاگرد و معلم در حفظ بیت المال بکوشند.
پدر و مادرها در انجمن اولیا و مربیان اسم بنویسند و نظارت داشته باشند و مشکلات را حل نمایند. در همین ماه محرم بسیاری از عزاداری ها به خاطر زمینها و مغازههایی است که وقف شده است چقدر خوب است کسی که زمین دارد، مقداری از آن را برای مدرسه وقف نماید. چون ما کمبود مدرسه داریم و در برخی مدارس در 300 متر، 600 بچه درس میخوانند و جا برای نفس کشیدن نیست. پس به آموزش و پرورش کمک کنید.
رؤسای هیئت که در عاشورا 20 نفر را راه میاندازند میتوانند در حسینیه چند کلاس هم راه بیندازند. از روحانیان محترم در سراسر کشور تقاضا دارم در ایام محرم مردم را به سواد آموزی تشویق کنند. امیدوارم همین طور که جزیره مجنون به دست رزمندگان فتح شد راه کربلا هم باز بشود.
به امید این که همان طور که خدا به ما لطف کرد و چنین رهبر و مکتب و امامی به ما داد، حضرت مهدی(عج) را برای همه کشورها برساند و همان طور که ایرانیها از خواب غفلت بیدار شدند همه امتهای اسلامی بیدار شوند. (و همه مستضعفین)
خدایا شب اول محرم است، رزمندگان ما سال قبل میخواستند عاشورا در کربلا باشند ولی الآن چند سال است که رزمندگان ما نتوانستند به کربلا برسند. حالا من از اینجا به همراه شما و بینندگان تلویزیون به امام حسین(ع) سلام میدهم.
«السلام علیک یا ابا عبد الله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی الیل و النهار و لا جعله الله اخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین »
امیدوارم عزاداری شهرستانها و روستاها روی رقابت نباشد و برای خدا باشد و محله پایین یک شب روند محله بالا و برعکس و روضه خوانی میهمانی بروند و عزاداریهای ما بر اساس اخلاص و تبلیغات باشد وامیدوارم رزمندگان ما هر چه زودتر راه کربلا را باز نمایند.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»