امام حسین (ع)، چهل خاطره از کربلا

موضوع: امام حسین(ع)، چهل خاطره از کربلا
تاریخ پخش: 76/04/05

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بینندگان عزیز بحث را در آستانه اربعین حضرت سید الشهداء(ع) می‌بینند. و در آستانه سالگرد حادثه هفتم تیر و شهدای آن فاجعه بزرگ هستیم، از این جهت به نظرم آمد که یادی از اسامی شهدا شود و نگذاریم که آنها فراموش شوند.
1- اهمیت و بزرگداشت گذشتگان ایثارگر
در بعضی از تکایا عکس شهدا را با چراغهای رنگی روی دیوار نصب می‌کنند، یا عکس شهدا را در حیاط مسجد نصب می‌کنند. (داخل مسجد عکس زدن مکروه است.) ما اگر این کارها را نکنیم شهداء فراموش می‌شوند. امیرالمؤمنین علی(ع) در نهج البلاغه یاد بزرگان را گرامی می‌داشت. پیغمبر ما(ص) گاهی اوقات یک گوسفند ذبح می‌کردند و گوشتش را می‌فرستاند به خانه دوستان حضرت خدیجه(س). این زنده کردن یاد خیلی مهم است.
اعمال حج یادگار حضرت ابراهیم(ع) است. همانجایی که حضرت ابراهیم(ع) حضرت اسماعیل را می‌خواست ذبح کند، خداوند به حاجی‌ها می‌فرماید: همانجا باید گوسفند ذبح کنید، تا آن خواباندن حضرت اسماعیل(ع) فراموش نشود.
ما نباید بگذاریم یاد بزرگان از اذهان پاک شود. برخی اسمها باید باقی بماند. مثلا وقتی شخصی یک مرکز خیریه تأسیس می‌کند و اسمش را روی آن می‌گذارد، نباید آنرا پاک می‌کرد. اصلا نام نیک خیلی مهم است. حضرت ابراهیم به خداوند می‌فرماید: «وَ اجْعَلْ لی‌ لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ» (شعراء/84) خدایا می‌خواهم درتاریخ نامم را به نیکی یاد کنند. سعدیا مرده آن است که نامش به نکویی نبرند. حسین فهمیده نباید فراموش شود. شهدای ما نباید فراموش شوند.
2- مسلم و طفلان مسلم و حضرت ابوالفضل
ما در این بحث می‌خواهیم یادی از ٧٢ شهید کربلا ببریم. اسم این ٧٢ شهید را من در کتاب حج نوشته‌ام. برخی از شهدای کربلا در خود کربلا و برخی در راه کربلا و… شهید شدند.
١- مسلم بن عقیل و طفلانش: ایشان در کوفه شهید شد. ایشان سفیر و نماینده امام حسین(ع) بودند. وقتی مردم کوفه ١٢٠٠٠ هزار نامه به امام فرستادند، امام حسین(ع) ایشان را فرستادند. رفت به کوفه تا زمینه را برای ورود امام حسین(ع) آماده کند. که اول ١٨٠٠٠ نفر به او بیعت کردند و غروب کسی با او نبود. مردم گاهی خیلی بی وفایی می‌کنند. صبح ١٨٠٠٠ نفر بیعت می‌کنند و غروب کسی او را تحویل نمی‌گیرد! تحلیلی که مقام معظم رهبری در این زمینه فرمودند، این بود که: این مسایل به خاطر سکوت خواص است. افرادی هستند که به خاطر زندگی خودشان کنار می‌کشند. وقتی خواص اینکار را کردند، یک مرتبه می‌بینم که علی بن ابیطالب(ع) در صفین دست تنها است.
وقتی مسلم بن عقیل را می‌خواستند دستگیر کنند، ایشان به قدری شجاع بود که یک تنه با ٧٠ نفر جنگید. و در آنجا لب مقدسش پاره شد، هر چه می‌خواست آب بخورد خون در ظرف می‌ریخت. فرمود: معلوم می‌شود که خدا می‌خواهد من تشنه شهید شوم. او را بردند و از بلندی دارالعماره پرتش کردند.
٢- شهید ابالفضل علیه السلام: که داستانش را شنیده‌اید. درسی که از این شهید عزیز می‌توان گرفت این است: افرادی در تاریخ دوتا از دستهایشان را در جبهه از دست دادند. یکی جعفر طیار است، جعفر طیار برادر حضرت علی(ع) است که در جنگ موته دوتا از دستهایش قطع شد. پیغمبر(ص) فرمود: خداوند دو بال به او داد تا در بهشت پرواز کند. جعفر طیار بنیانگذار اسلام در افریقا بود. هدیه‌ای که پیغمبر(ص) به جعفرطیار داد، نماز جعفرطیار است. (۴ رکعتی) این نماز برای توسل و رسیدن به حاجات خیلی مهم است. خدا به من توفیق داده و بالای صدبار این نماز را خوانده‌ام. و هر دفعه خوانده‌ام حاجتم را گرفته‌ام. در اعمال روز جمعه است و حدود نیم ساعت طول می‌کشد. امام خمینی (ره) در رساله توضیح المسایل می‌فرمایند: این نماز کبریت احمر است. یعنی کسی قدرش را نمی‌داند. و امام رضا(ع) به جای نماز شب، این نماز را می‌خواندند. و دیگری ابالفضل بود. ابالفضل فقیه اهل بیت بود. یعنی فقط رزمنده نبود. بسیار اهل نماز و عبادت بود. پرچمدار بود. پاسدار خیمه‌ها بود. سقاء بود. باب الحوائج بود.
من در جلسه‌ای در خدمت آزادگان عزیز بودم. یکی از آنها گفت: روزهای آخر اسارت که بنا بود ما را آزاد کنند ما را به کربلا بردند. پلیس بعثی در حرم امام حسین(ع) با اسلحه وارد شد. اما در حرم حضرت اباالفضل اسلحه‌اش را کنار گذاشت و بدون اسلحه وارد شد. وقتی از او علت این کارش را پرسیدم، گفت: من از اباالفضل می‌ترسم! یعنی یک حساب خاصی برای اباالفضل باز می‌کنند. و رجز او را هم در کربلا شنیده‌اید. که فرمود: «و الله إن قطعتم یمینی إنی أحامی أبدا عن دینی» (المناقب/ج‌4/ص‌108). به خدا قسم اگر دستم را قطع کنید، من از دینم دست بر نمی‌دارم. این پایداری اباالفضل مهم است.
3- علی اکبر ، برادران ابوالفضل و حضرت قاسم
٣- شهید سوم علی اکبر(ع) بود. معاویه بخشنامه کرده بود که اسم علی روی فرزندتان نگذارید! امام حسین(ع) فرمود: به کوری چشم بنی امیه من همه فرزندانم را علی می‌گذارم. از این می‌فهمیم که یک جاهایی ما باید حساسیت نشان بدهیم.
علی اکبر خیلی شبیه پیغمبر(ص) بود. راه رفتن و حرف زدنش مثل پیغمبر بود. و هر وقت اهل بیت (علیهم السلام) می‌خواستند به یاد پیغمبر(ص) بیفتند به ایشان نگاه می‌کردند.
علی اکبر(ع) دید امام حسین(ع) در یک قضیه‌ای می‌فرماید: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» )بقره/156 (. پرسید: چرا این جمله را فرمودی؟ فرمود: من در خواب دیدم که این کاروان به کربلا می‌رود، مرگ هم به دنبال آنها می‌رود. پرسید: مگر ما بر حق نیستیم. فرمود: بله. گفت: اگر ما بر حق هستیم هیچ نگرانی نباید داشته باشیم.
۴- سه تا از برادران حضرت اباالفضل (ع): برادران اباالفضل(ع) معروف نیستند. حضرت اباالفضل(ع) اول آنها را به میدان فرستاد تا او بتواند از امام حسین(ع) محافظت کند.
۵- یکی دیگر از شهدا، حضرت قاسم(ع) است. حضرت قاسم فرزند حضرت امام حسن مجتبی(ع) است. حضرت امام حسین(ع) از او پرسید: مرگ را چه طور می‌بینی؟ گفت: از عسل شیرین‌تر! خیلی رشد سیاسی می‌خواهد که اگر لازم است رژیم بنی امیه بر مردم حکومت کند، آدم اگر نباشد خیلی بهتر است.
این دنیا گیج است از درک این مسایل. تصور این چیزها برای آنها قابل تصور نیست. اصلا چیزی به نام مناجات، گریه، توسل،… برای آنها معنی ندارد. اولیای خدا از عبادت لذت می‌بردند. و لذا یکی از بزرگان وصیت کرد که نمازهای مرا از اول بخوانید! گفتند: مگر نمازت باطل بوده است؟! گفت: نه، من سر نماز کیف می‌کردم. الآن که می‌خواهم بمیرم، شک دارم که برای کیف نماز می‌خواندم یا برای خدا!! می‌گویند: مگر نماز خواندن کیف دارد! بله اگر کیف نداشت، تیر را از پای امام علی(ع) در نماز نمی‌کشیدند.
4- شهدای بنی هاشم و نامه رسان
۶- دو تا از فرزندان حضرت زینب کبری(س) در کربلا بودند و شهید شدند. و یک هنر حضرت زینب (س) داشت و آن این بود که: هرکسی که شهید می‌شد، حضرت زینب (س) از خیمه بیرون می‌آمد و به برادر تسلیت می‌گفت. وقتی فرزندان خودش شهید شدند، از خیمه بیرون نیامد. تا امام حسین(ع) از او خجالت نکشد.
7- دوتا از فرزندان امام حسن(ع) در کربلا بودند. یکی قاسم ١٣ ساله و دیگری عبدالله که کوچولو بود. ایشان اصلا بابا را ندیده بود. یعنی در شکم مادرش بود که امام حسن(ع) شهید شد. و در دامان امام حسین(ع) پرورش یافته بود. عبدالله در یک ماجرا دید که عمو تنها شده است. و دشمن بالای سر عمو آمده است. از خیمه‌ها دوید بالای سر عمو. تا دید دشمن به عمو شمشیر می‌زند دستش را جلوی عمو گرفت و دست مبارکش قطع شد. و همانجا شهید شد.
8- یکی از فرزندان جعفرطیار به نام قاسم در کربلا بود و شهید شد.
9- یکی دیگر از شهدا نوه‌های عقیق هستند. که بعد از ظهر عاشورا که همه شهید شده بودند ده نفر او را دنبال کردند و به طرز فجیعی او را شهید کردند.
10- عبدالله بن یقطر یکی دیگر از شهدای کربلاست. او نامه رسان بود. پیرمردی بود از اصحاب پیغمبر(ص) و فقیه بود. نامه‌ها را بین امام حسین(ع) و مسلم بن عقیل رد و بدل می‌کرد. ابن زیاد در یک ماجرا او را دستگیر کرد و هرچه از او پرسیدند اقرار نکرد. تهدید به مرگ کردند باز هم جواب نداد. این پیرمرد را هم از بالای قصر دارالعماره پرتاب کردند و سرش را بریدند. ضمنا او برادر رضاعی و هم شیر با امام حسین(ع) نیز بود.
11- یکی از شهدا قیس ابن مسهر بود. ایشان هم نامه رسان بود. جوانی از کوفیان بود، بارها بین امام حسین(ع) و مردم کوفه نامه رد و بدل کرد. در یک ماجرایی دستگیر شد و نامه را جوید و خورد! ابن زیاد به او گفت: باید به امام حسین(ع) نفرین کنی تا من تو را آزاد کنم. گفت: قبول. جلسه تشکیل دادند و او به منبر رفت. از امام حسین(ع) تمجید کرد و به ابن زیاد لعنت فرستاد. همانجا ایشان را شهید کردند. وقتی خبر شهادت او به امام(ع) رسید، چشمان امام پر از اشک شد و این آیه را تلاوت نمود: «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‌ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً» )احزاب/23).
یک برده بود به نام سلیمان. او هم از نامه رسان‌ها بود. بین امام(ع) و مردم بصره نامه رد و بدل می‌کرد. تا مردم را به کربلا دعوت کند. ایشان هم در بصره دستگیر شد و او را به حکومت تحویل دادند و به شهادت رساندند.
5- شهدایی بازگشته از سپاه دشمن
یکی دیگر از شهدا حر بن ریاحی است. حر از خانواده بزرگ و با شخصیتی بود. در کوفه از رؤسا بود. فرمانده هزار نفر اما آدم مؤدب و متواضعی بود. وقت نماز به امام(ع) اقتدا نمود. به امام(ع) گفت: می‌خواهم یک جمله‌ای به شما بگویم ولی چون مادرتان زهرا است ادب می‌کنم. و بالاخره موفق به توبه شد و به شهادت رسید.
ابوالهتوف و سعد نیز از شهدای کربلا هستند. این دو اول از خوارج بودند، سپس از طرفداران معاویه و یزید شدند، همراه سپاه عمرسعد به کربلا آمدند تا عصر عاشورا. عصر عاشورا آنها منقلب شدند. همین که صدای: «هَلْ مِنْ نَاصِرٍ یَنْصُرُنِی» امام(ع) را شنیدند، آنها از سپاه عمرسعد به امام(ع) پیوستند و شهید شدند.
خیلی عجیب است! حر قبل از ظهر توبه کرد ولی این دو بعد از ظهر توبه کردند. این می‌رساند که برای تغییر ایدئولوژی هیچ وقت دیر نیست.
خدایا تو را به آبروی کسانی که توبه کردند، عاقبت ما را ختم به خیر بفرما.
امام صادق(ع) فرمود: هرکس خودش را بهتر از دیگران بداند مستکبر است. چون ممکن است یکی الان خوب باشد و ده دقیقه دیگر آدم بدی شود و بالعکس.
6- شهدای ایرانی و بردگان
یکی دیگر از شهدای کربلا ابونیزر است. می‌گویند: او یزدی بوده است. چاه‌های خوبی می‌کنده است. از یاران امیرالمؤمنین علی(ع) بوده است. کمک حضرت علی(ع) می‌کرده است. و فرمود: این مزرعه را به اسم همین آقای یزدی بگذارید. برده بود ولی در کندن چاه مهارت داشت. در زمان امام حسین(ع) پیرمرد بود. این پیرمرد با پسرش به کربلا آمدند و شهید شدند.
شهید دیگر برده‌ای است به نام منجح که غلام امام حسن مجتبی(ع) بود. بعد از شهادت امام مجتبی(ع) در خانه امام حسین(ع) کار می‌کرد. او هم با کمال افتخار در کربلا شهید شد. مادرش در خانه امام سجاد(ع) کار می‌کرد. این مادر و پسر به همراه امام حسین(ع) به کربلا آمدند و او جزو اولین شهدا بود. نامش هم در زیارتنامه آمده است. اگر بناست خدا توفیق بدهد، به کنیز هم توفیق می‌دهد.
یکی دیگر از شهدا برده‌ای به نام سعد بود. او رسول خدا را درک کرد. جالب اینجا است که در زمان حضرت علی علیه السلام؛ امام(ع) او را فرمانده کوفه کرد. بعد از مدتی استاندار آذربایجان شد. وقتی به شهر انبار حمله شد، امام(ع) نامه‌ای به مردم نوشت و داد به دست سعد تا برای آنها بخواند. که در همان نامه عبارت خطبه: «فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ» (نهج‌البلاغه/خطبه‌27) است. ایشان بعد از امیرالمؤمنین(ع) از یاران امام حسن(ع) شد و بعد هم از یاران امام حسین(ع) شد. الله اکبر.
یکی دیگر از شهدای کربلا برده‌ای بود به نام جون. او در اسلحه تخصص داشت. شب عاشورا در خیمه‌ای مشغول تعمیر اسلحه‌ها بود. روز عاشورا امام(ع) به او فرمود: تو برده هستی و من تو را آزاد می‌کنم. برو. ایشان خودش را روی پای امام(ع) انداخت. آنقدر بوسه زد تا اجازه بگیرد برای شهادت. امام به او اجازه داد و او به میدان رفت و شهید شد. بعد از شهادت امام او را در آغوش خود گرفت. فرمود: خداوند تو را در قیامت روسفید کند، ان شاءالله به جای این بوی بد بدن، خدا بوی خوشی به تو بدهد. بعد از جریان عاشورا (سه روز بعد) وقتی جنازه‌اش را خواستند خاک کنند دیدند بوی خوش از بدن آن شهید به مشام می‌رسد.
یکی دیگر از شهداء شخصی به نام «قارب» است. ایشان از کسانی بود که در هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه، آن حضرت را یاری کرد و نقش راهنمای راه را داشت.
یکی دیگر از این شهداء برده‌ای به نام شبیب بود. او نیز از اصحاب پیغمبر(ص) بود. در تمام جنگها یار امیرالمؤمنین علی(ع) بود.
یکی دیگر از شهداء برده‌ای به نام اسلم بود. ایشان ترک بود. منتهی قاری قرآن بود، باسواد بود، کاتب امام بود. مسئول حفظ نوشته‌ها و اسناد بود.
پیغمبر(ص) به گفته علامه شهید مطهری، ١٧ تا منشی داشت. مثلا وجوهات زکات یک منشی، قراردادهای بین المللی یک منشی،… برای فتوکپی یک حدیث پیدا کردم که امام رضا(ع) فرمود: هر نامه‌ای را که من می‌نویسم، یک نسخه عین او بردارید تا در آن دخل و تصرفی نشود.
آن برده رفت به میدان و رجزی اینگونه خواند که: «أَمِیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الأمِیر» (المناقب/ج‌4/ص‌104) وقتی شهید شد، اما آمد به سر جنازه او، امام دست مبارکش را به گردن ایشان انداخت و صورتش را به صورت آن برده ترک گذاشت. یکمرتبه چشمش را باز کرد و دید: به! صورت حسین(ع) روی صورت اوست. خندید و گفت: چه افتخاری از این بالاتر که در آخرین نفس صورت امام حسین(ع) روی صورت من است. کیست مثل من؟ چقدر من خوشبخت شدم.
7- چند شهید دیگر
باز یکی دیگر از شهداء پیرمردی بود عابد، شجاع، از صبح عاشورا تا تنهایی امام حسین(ع) می‌جنگید.
عبدالله بن عمیر با همسرش از دیگر شهدای کربلا بودند. وی جوانی قهرمان از اشراف کوفه بود. همین که به او پیشنهاد شد که به کربلا برود، همسرش نیز به همراه او رفت. زن و شوهر با هم رفتند و به سپاه امام حسین(ع) پیوستند.
عبدالله وقتی به جبهه رفت، همسرش گفت: پدر و مادرم به فدایت برو، وقتی شوهر جنگید و شهید شد، همسرش سر او را به بالین گرفت و گفت: بهشت گوارای تو باد، در این حال او را نیز شهید کردند. البته او نیز می‌خواست بجنگد ولی امام حسین(ع) ممانعت فرمود.
هفهاف یکی دیگر از شهدای کربلاست. ایشان یکی از یاران پیغمبر(ص) هستند. در سه جنگ صفین، جمل، نهروان از یاران امیرالمؤمنین علی(ع) بود. او تنها کسی بود که از بصره به یاری امام(ع) آمد.
دو تا برادر دیگر بودند که از شهدای کربلا هستند. اینها در ابتدا طرفدار امیرالمؤمنین علی(ع) بودند. بعد طرفدار معاویه شدند. در آخر هم طرفدار امام حسن(ع) شدند.
یکی لقمان و دیگری حلاص بود. این قاطی لشکر عمر سعد شدند و همین که به کربلا رسیدند به امام حسین(ع) پیوستند.
از دیگر شهداء عبارتند از: زهیر، مسعود حجاج با فرزندش، ابن منعم، مسلم عضدی، ابو ثمامه، حبیب ابن مظاهر، مسلم ابن عوسجه، هانی بن عروه، یک شهید گمنام هم بود: یک کسی شنیده بود که در کربلا حادثه‌ای واقع می‌شود، قبل از عاشورا آمده بود در کربلا. و در روز کربلا جزو لشکر امام حسین(ع) شهید شد و کسی او را نشناخت. و از شهدای گمنام کربلا بود.
ابو ثمامه یکی از شهدای کربلاست. که هنگام ظهر، وقت نماز را به امام(ع) خبر داد و امام(ع) فرمود: خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد. اینها شهدای کربلا بودند.
8- جایگاه اربعین و عدد چهل
این اربعین هم مهم است. در این عدد ۴٠ نمی‌دانم چه سری است. داریم: هرکه چهل حدیث حفظ کند، در قیامت فقیه محشور می‌شود. از هر طرف خانه تا چهل خانه، همسایه است. در نماز شب به چهل مؤمن دعا بکن. در غذا کلمه ۴٠ مطرح است. بعضی اعداد رمزی دارند که هنوز کشف نشده است: عدد۴٠، عدد ٧، عدد ٧٢. یکی از علامتهای مؤمن، خواندن زیارت اربعین است.
و روز اربعین آن یار باوفای پیغمبر(ص) خودش را به قبر امام حسین(ع) رساند و بعد از غسل قبر آن حضرت را زیارت کرد. و او اولین زائر امام حسین(ع) بود. (جابر ابن عبدالله انصاری پیرمرد کور)

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment