امام حسین (ع)، سخنان – 10

موضوع بحث: امام حسین(ع)، سخنان – 10، محرم 60
تاریخ پخش: 13/07/60

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الّدین

ما 12 بحث یا 11 بحث درباره‌ی سخنان امام حسین(ع) در این ایام مطرح کردیم و یک مجموعه‌ای از 12 بحث را اکنون مطرح می‌کنیم. یعنی کسانی که از شب اول محرم تاکنون این سخنان را نشنیده‌اند، اکنون یک تصویر کلی از امام حسین می‌خواهم ارائه دهم. خلاصه‌ای از آن چه گفته شد:
1- امام حسین بیعت با یزید را نپذیرفت، مدینه را ترک کرد
حادثه‌ی کربلا. تصویری که ایجاد می‌کنم یک شبه است. دقیق و حساب شده‌ی جغرافیایی نیست. ترسیم است. شما کشورهای اسلامی را در نظر بگیرید. تمام کشورهای اسلامی در طول ماه در اختیار حکومت بنی امیه بوده است. امام حسین(ع) ده سال در زمان معاویه زندگی می‌کرد. بعد از این که امام حسن(ع) شهید شد، امامت به امام حسین(ع) رسید و امام حسین(ع) در زمان خلافت معاویه امام بود. برنامه‌ها فقط انتقاد شدید و نامه بود، چون مسائلی در پیش بود که وقت مبارزه و قیام نبود، تا زمانی که معاویه از دنیا رفت و یزید به سلطنت رسید. یزید در شام است. یزید در همه‌ی شهرها فرماندار دارد. یزید بخش نامه‌ای صادر می‌کند، خطاب به تمام فرماندارانش که از تمام مردم بیعت بگیرید که حکومت من بعد از پدرم اسلامی، انسانی و قانونی است. اما به فرماندار مدینه دو نامه نوشت، یک نامه‌ی طولانی و یک نامه‌ی کوتاه نوشت. در نامه‌ی طولانی ذکرکرد که از همه‌ی مردم بیعت گرفته شود، برای اطاعت از یزید. در نامه‌ی کوتاه نوشت که فرماندار از شخص امام حسین(ع) نیز بیعت بگیر.
امام حسین(ع) در مدینه ساکن است. نامه اختصاصی از شام و از حکومت یزید آمد به فرماندار مدینه که هر چه فشار می‌توانی وارد کن که از امام حسین(ع) بیعت بگیرید، چون پدرم معاویه تازه مرده است. خیلی زود بیعت بگیرید. فرماندار قدیمی که عزل شده بود(جزو گروه بنی امیه و معاویه بود) فرماندار کنونی با فرماندار عزل شده با هم متحد شدند و مشورت کردند که چگونه از امام حسین(ع) بیعت بگیرند؟ عقل آن‌ها به این جا رسید که شبانه امام را دعوت کنند و از او بیعت بگیرند، شبانه امام را دعوت کردند. امام حسین(ع) نیزمسئله را فهمید و 30 نفر مسلح را برداشت و گفت: سلاح هایتان را زیر لباس هایتان پنهان کنید بیایید در اطراف خانه ومن داخل می‌روم. اگر دیدید با فشار می‌خواهد بیعت بگیرد و سرو صدا بلند شد، شما بریزید در خانه و نگذارید این دو استاندار با هم از من بیعت بگیرند. آن شب امام بیعت نکرد و چون فشار آوردند که باید بیعت کنید، کار به جر وبحث کشید و 30 نفر مسلح در خانه ریختند و آن دو عقب کشیدند و از تصمیم خود منصرف شدند. امام دید می‌خواهند در مدینه او را تحت فشار قرار بدهند به مکه آمد. منتهی امام نگفته به مکه آمد. و به همین دلیل مدینه غوغا شد. شما فرض کنید یک بار امام جماران نباشد، سرو صدا می‌شود که آقا کجا رفته و چه شده و. . . چرا امام نیست؟ به چه کسی گفته است؟ گفتند: هر خبری بوده از پریروز تا حالا است. پریروز استاندار او را خواسته بود، از او بپرسید و پیگیری کنید، دیدند بله معاویه مرده و استاندار امام حسین(ع) را دعوت کرده بوده و می‌خواسته از امام برای یزید بیعت بگیرد و امام نیز زیر بار نرفته، و استاندارها با هم یکی شده بودند که به امام فشار بیاورند و از ایشان بیعت بگیرند. و خلاصه مسئله‌ی بیعت گرفتن و بیعت کردن و نکردن است.
مردم مدینه هم یک پارچه شدند و گفتند: حالا که امام بیعت نکردند ما هم بیعت نمی‌کنیم. مدینه روشن شد. امام حسین مدینه را به حرکت درآورد. چگونه این کار را کرد؟ با نگفته رفتن، جوی به وجود آورد. ایشان ایجاد موج وهیجان کرد و حس کنجکاوی مردم را تحریک کرد. امام نیست. چرا نیست؟ به کسی نگفته، پنهانی رفته، چطور شده؟ بحت تعقیب است. از طرف چه کسی تحت تعقیب است؟ معلوم شد و مدینه بیمه شد و روشن.
2- امام حسین 125 روز در مکه افشاگری کرد
دوم آمد مکه، چه وقت به مکه آمد؟ سوم شعبان که 27 روز به ماه رمضان مانده است. این 27 روز را تا ماه رمضان درمکه بود و ماه‌های رمضان، شوال، ذی القعده و ذی الحجه را نیز تا روز هشتم ماند. 2 شب به عید قربان که همه‌ی حاجی‌ها به مکه می‌آیند، امام حسین 125روز مکه بود. جالب این که امام حسین روزتولدش نیز روز سوم شعبان بود. یعنی 27 روز به ماه رمضان از دامان مادرش متولد شد. سوم شعبان به دنیا آمد، سوم شعبان وارد مکه شد، یعنی تولد طبیعی از مادر و تولد سیاسی، و شروع نهضت، هر دو سوم شعبان است. هر دو در یک روز، منتهی با فاصله‌ی 57 سال. در این مدت حضرت چه می‌کرد؟ افشاگری و سخنرانی. چرا مکه را انتخاب کرد؟ چون مکه خانه‌ی امن است. «مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً»(آل عمران/97) مکه خانه‌ی امن است. شکار مکه را نباید صید کرد. گیاه مکه را حق نداری بکنی. حتی کافر به مکه پناه ببرد، نمی‌شود او را تحت تعقیب قرار داد. مکه خانه‌ی امن است.
تا شب عید قربان در مکه می‌ماند، شب عید قربان حاجی‌ها که از شهرهای مختلف به مکه می‌آمدند. همه حاجی‌ها که جمع شدند، امام حسین(ع) یک قافله راه انداخت، به صورت خیلی مشخص و پیدا، اگر امام حسین، تنها حرکت می‌کرد پیدا نبود. شما تنهایی که راه می‌روید کسی نمی‌گوید، چرا و به کجا می‌روی؟ ولی یک چمدان که به دست می‌گیری، می‌گویند: کجا می‌روی؟ قافله راه انداخت که از او بپرسند کجا می‌روی؟ تا بگوید کجا می‌روم و چرا می‌روم. سوارشد، سوار اسب شدن باز سؤال ایجاد می‌کند. کسی که پیاده می‌رود خیلی مشخص نیست. روز رفت، اگر شب می‌رفت کسی متوجه نمی‌شد. از وسط جمعیت رفت. اگر از کناره و پنهانی می‌رفت باز مردم متوجه نمی‌شدند. وقتی می‌گفتند: کجا می‌روی و چرا؟ می‌ایستاد و سخنرانی می‌کرد. همه‌ی این‌ها به خاطر این بود که حاجی‌ها را روشن کند. حاجی‌ها می‌گفتند کجا می‌روی؟ یزید که به حکومت رسیده است، به استاندارهای کوفه دستور داده است به هر قیمتی هست از من بیعت بگیرند و تحت تعقیب بودم، پناه آوردم به خانه‌ی امن و حرم خدا، که مرا از حرم بیرون کردند.
چون حسین(ع) بچه‌ی حرم است. پدر حسین، علی بن ابیطالب در کعبه متولد شده است. امام حسین(ع) بچه‌ی حر است ولی چون تروریست‌هایی آمده بودند که ایام حج امام حسین(ع) را در مکه ترور کنند و امام حسین(ع) دید وقتی می‌خواهد ترور شود حیف است این گونه باشد. در خانه‌ی استاندار مدینه حیف است، در مکه حیف است. باید جوری ترور شود که دنیا بفهمد و هیجانی بر علیه رژیم بوجود آورد. قافله راه انداخت، سواره رفت، روز رفت، از وسط رفت. سخنرانی کردتا توجه جلب کند. همه‌ی حاجی‌ها مسئله را فهمیدند و درک کردند. چون تا حاجی‌ها می‌گفتند: کجا؟ می‌گفت: به همه بگویید حکومت یزید انسانی، اسلامی و قانونی نیست. من تحت تعقیب هستم و می‌خواهند مرا از بین ببرند. پیام مرا به مردم برسانید و بگویید حسین(ع) بیعت نکرد. همینطور آشکارا رفت و رفت و در مقابل سؤال‌ها و پرسش‌های مردم یکی یکی همه را مثل کپسول‌هایی که پر می‌کنند، همه را مطلع و آگاه ساخت.
3- حجاج پیام امام را به مناطق مختلف رساندند
همه‌ی حاجی‌ها خبرنگار شدند. از مکه که برمی گشتند به شهر و دیار خودشان، به دیدن آن‌ها که می‌آمدند، آنها هم داستان را تعریف می‌کردند. چقدر سفارش شده به دیدن حاجی بروید، چشم‌های او را ببوسید، زیرا حجرالاسود را دیده است. رفته و خانه خدا را دیده است. کسی که زائر رسول الله را زیارت کند، مثل این است که خود رسول الله را زیارت کرده باشد. این همه اهمیت داده شده است، اما متأسفانه مراسم یکی یکی دارد از بین می‌رود و باید مراقب باشیم که این گونه نشود. باید همانطور که امام عزاداری را سنت اعلام فرمود: باید این مراسم نیز سنت باشد و اجراشود. (سابق کسی می‌رفت کربلا چاووش می‌خواندند که این دارد می‌رود به کربلا و همه دلشان رهرو کربلا می‌شد. از همان کوچه قبل از این که فرد به کربلا برسد همه یک سلام به امام حسین(ع) می‌دادند. این مراسم خوب و عاطفی و سازنده‌ای بود. (فعلاً کربلا و شیراز، مکه و کویت و. . . یکی شده است)
حاجی‌ها همه برای دیدن آمدند. حج مقبول، چه خبر تازه؟ خبر تازه را به مردم می‌دادند که امام حسین(ع) تحت تعقیب بود، امنیت جانی نداشت. تروریست‌های دستگاه و دربار یزید آمده بودند و خلاصه امام حسین(ع) سلام رساند و گفت: من بیعت نکردم، یعنی شما هم بیعت نکنید. حاجی‌ها در مناطق مختلف بیداری ایجاد کردند و پیام امام را به نقاط مختلف رساندند و بیداری ایجاد کردند. همه‌ی حاجی‌ها را بیدار کرد و خبرنگار کرد و فرستاد به مناطق مختلف. وقتی امام حسین(ع) می‌خواست از مکه برود یک ابزاری نیز با خود برد. ابزاری که بود، ایشان دو خبرنگار با خود برد. یک خبرنگار مرد، امام سجاد(ع)، یک خبرنگار زن، حضرت زینب(س) امام حسین(ع) 50 تا ضبط صوت نیز با خود می‌برند. ضبط صوت بچه‌های امام حسین هستند. این بچه‌ها آمدند، این نوارها در کربلا پر شدند و با چشم‌ها عکسبرداری از صحنه‌ها انجام شد. وقتی بر می‌گشتند از آن‌ها سؤال می‌شد که چه خبر؟ آقازاده شما نیز بودید؟ شروع به بیان می‌کردند و خود او دو سه حلقه فیلم بود. آن چه دیده بود با اشک و شور و هیجان بیان می‌کرد.
4- دلیل دعوت امام حسین از دیگران
لذا امام حسین(ع) دعوت هم می‌کرد از افراد، دلشان می‌خواست بیایند، یا اگر می‌آمدند کشته می‌شدند و یا زنده می‌ماندند. مثلاً ایشان نامه می‌نویسند به فلان قبیله که من دارم می‌روم به کربلا، شما نیز کمک بیایید. حسین جان شما که می‌دانید کشته می‌شوند، حال این‌ها بیایند یا خیر! چه فرق می‌کند؟ دوست داشت که از هر قبیله یک نفر بیاید تا کشته شود. تا آن قبیله به خونخواهی علیه رژیم قیام کنند و یا کشته نشود، لا اقل یک خبرنگار به خبرنگاران اضافه شود. یا بیاید کشته شود، هیجان ایجاد شود، یا بیاید آگاه شود و آگاهی و هیجان به جامعه بدهد. و این بود دلیل دعوت امام حسین(ع) از افراد برای آمدن به کربلا. ایشان نوارها را نیز باخودشان می‌برند. یک مهر نیز ایشان با خودشان بردند. امضاء کوچولو است، اما پای طومار تا امضا نباشد، ارزش ندارد. علی اصغر کوچولو است. فقط 6 ماه دارد. اما طومار کربلا اگر پایش علی اصغر نباشد، ارزش آن زیاد نیست.
الآن صدام حسین و ایران مدت‌ها جنگ می‌کنند. چند سنگر گروهی، چند سنگر انفرادی تاکنون منفجر شده است؟ اما اگر شیرخوارگاه منفجر شود ولو دراین شیرخوارگاه 10 بچه باشد، این حقوقی و مسئله‌ی جنایی و برای ثابت کردن مظلومیت ما و توحش او این 10 تاشیرخواره از 500 تا انسان بزرگ تأثیر بیش‌تری است. در هیچ قانونی مسئله‌ی شیرخواره کشتن نیست. بنابراین شیرخواره کشتن مثل امضاء که کوچک است، اما یک طومار بزرگ را ارزشمند می‌کند. مهر را نیز امام حسین(ع) با خود برد. خبر نگارحضرت امام سجاد و حضرت زینب. نوارها بچه‌های کوچک که آمدند کربلا پر شدند و مهر امام نیز حضرت علی اصغر بود. همینطور که دارد حرکت می‌کند، مردم کوفه او را دعوت کردند. حدود 12 هزار دعوتنامه از کوفه به دست امام رسید یابن رسول الله شنیده‌ایم که تروریست‌ها می‌خواهند شما را بکشند. شنیده‌ایم به کعبه پناه برده‌اید، بیایید کوفه بودجه، نیرو، امکانات و همه چیز آماده است.
بالاخره امام حسین حرکت کردند، ساعت حرکت را وقتی قرارداد که حاجی‌ها در مکه باشند، انتخاب شب عید قربان، انتخاب فرم مخصوص، سواره حرکت کرد، با قافله و روز و ازوسط رفت تا او را ببینند، منتهی این را را بررسی نکرده‌اند. الآن یک تاکتیک می‌گویند. کارهای امام حسین(ع) تمام تاکتیک بود. یکی از کارهایی که می‌کرد، اگر انجام نمی‌شد، ارزش کار کم می‌شد. و گرنه امام سجاد بیمار را می‌برد از این شهر به آن شهر. آدم شاید بگوید فرد بیمار را کجا می‌بری عزیز من؟ معلوم شد این بیمار خبرنگاری است. ذخیره‌ی خداست. می‌خواهد برای مسجد شام که گفتنی‌ها را بگوید. گاه انسان مدت‌ها در فلسفه وجود کسی می‌ماند، بعد معلوم می‌شود که بله برای این مرحله وجودش لازم بوده است. این نقش ایشان در قیام امام حسین بوده است. حال در آینده نقش امام سجاد(ع) را بازگو می‌کنیم.
خلاصه دعوت کردند ایشان را به کوفه و ایشان در راه هستند. حالا که امام را به کوفه دعوت کردند، چه شد که ایشان در کربلا کشته شدند؟ کربلا در راه کوفه بود. همینطور که امام در راه کوفه است، حر با 1000 سرباز می‌آیند و جلوی راه ایشان را می‌گیرند، گفتند: نمی‌گذاریم از جایتان حرکت کنید. فرماندار کوفه دستور داده که نه پیش بروید و نه برگردید. خلاصه راه را تغییر دادند و به کربلا آمدند. همینطور که امام در راه هستند به اطراف نامه می‌نویسند. نامه در زمان قدیم مثل هیلیکوپتر در زمان ما می‌ماند. نامه رسان که وارد می‌شد، همه توجهشان جلب می‌شد و دور و بر او را می‌گرفتند. اکنون نیز هلیکوپتر جایی می‌نشیند اینگونه است. یک نامه رسان و اسب سوار وقتی نامه می‌آورد آن هم از یک شخص سرشناسی و برای یک شخص سرشناسی، این شخص هم باید نامه را برای همه بخواند. در این نامه نیز بود. این نامه ازطرف حسین بن علی است به سوی فلانی. ‌ای مردم حکومت یزید انسانی و اسلامی و قانونی نیست. یزید شارب خمراست. خودش را به عنوان خلیفه‌ی رسول خدا جا زده، باید مبارزه کرد، تقیه حرام است. از این نوع آگاهی دادن‌ها، که من دارم می‌روم، هر کس می‌خواهد بیاید، بیاید. نامه‌ها روشنگر بود.
5- اسرا در کوفه افشاگری کردند
وارد کربلا شدند، خون‌های مقدس در کربلا ریخته شد. خیمه‌ها آتش زده شد. اسیر گرفتند، گفتند: چه کنیم؟ گفتند: برای یک مانور سیاسی زن و بچه را ببریم در بازار کوفه، بگردانیم و به مردم بگوییم، هر کس با حکومت مبارزه کند، مردهایشان را می‌کشیم و زن هایشان را نیز به این سرنوشت گرفتار می‌شوند. برای این، این کار را کردند که مردم را بترسانند. این‌ها هم نوارها و خبرنگارهایشان روشن گری کردند و مردم را هیجانی کردند. مردم کوفه نیز یک آمادگی قبلی داشتند و به خاطر خفقان و تبلیغات گول خورده بودند. یک مرتبه چشم هایشان باز شد و فریاد و نعره و گریه و پشیمانی به آسمان رفت. ابن زیاد و فرماندار دیدند اگر دو یا سه روزدیگر این‌ها در کوفه باشند، فرماندار را تکه تکه می‌کنند. چه کنیم؟ مشورت کردند، گفتند: اکنون خبرنگاران اطلاع رسانی می‌کنند، مردم نیز به تماشا آمدند. شما می‌خواستید مردم را بترسانید، مردم بر عکس حالتی عصیانگر و هیجانی علیه حکومت گرفته‌اند. شما زودتر این‌ها را از کوفه دور کن. کجا ببرند؟ پایتخت.
این‌ها را فرستادند، در راه به هرمنطقه‌ای می‌رسیدند، افشاگری می‌کردند. وارد شام شدند، خبر دادند به یزید که اسرا را آوردیم. دشمن شما را کشتیم و اسرا را آوردیم، حال چه کنیم؟ گفتند: این‌ها را در یک خرابه جا دهید که مردم ببینند و بترسند که هر کس با خاندان بنی امیه طرف شود، این سرنوشت را دارد. کسی جرأت مخالفت با بنی امیه را نکند. این‌ها را نیز کنار خیابان جا دهید. زن و بچه‌ی امام حسین در خرابه جا گرفتند، ولی مگر روحیه‌ی ایشان خراب می‌شود؟ در خرابه شروع به سخنرانی می‌کنند. ‌ای مردم تماشاچی می‌دانید که ما که هستیم؟ ‌ای مردم می‌دانید یزید کیست؟ ‌ای مردم می‌دانید خیانت چیست؟ خبر دادند که این‌ها ایجاد انفجار می‌کنند. خیابانی‌ها روشن شدند. گفتند: چه کنیم؟ گفتند: اگر این‌ها را زندان نیز کنیم، زندانبان را نیز هیجانی می‌کنند.
آنها را به دربار بیاورید. برای این که کسی متوجه نشود، زن و بچه‌ی امام حسین(ع) را در کاخ یزید می‌برند. کاخ یزید دو بخش دارد. قسمت زنانه و قسمت مردانه. حضرت زینب(س) به قسمت زنانه می‌روند و حضرت سجاد(ع) به قسمت مردانه می‌آیند. حضرت زینب سخنرانی مفصل برای زن‌ها می‌کنند. سخنرانی‌های زینب بچه یزید را هیجانی می‌کند. امام سجاد بیمار نیز سه روز زیر گوش پسر یزید چیزهایی می‌گوید. بعد از سه روز یزید دارد ناهار می‌خورد، پسر و خانمش در سرش می‌زند. یزید دید انقلاب از دربار خودش شروع می‌شود. عجب، ما چه کنیم؟ دربار انقلاب شد. گفتند: چه کنیم؟ کنار خیابان سخنرانی می‌کنند و زن و بچه‌مان نیز علیه ما شورش می‌کنند. یزید بالای منبر می‌رود و لعنت کرد بر تمام نزدیکانش. تعداد کمی بودند که هنوز روشن نشده بودند. آخر بعضی‌ها روز اول می‌فهمند، بعضی هفته‌ی اول می‌رسند، بعضی جمعه‌ی دوم و سوم و. . . و بعضی هم جمعه آخر می‌رسند. یک سری مردم فهمیدند.
در زمان حاضر نیز همینگونه است. یک سری از مردم گروهک‌ها را اول انقلاب شناختند. یک عده وقتی چند هزار تن شهید شدند، شناختند. یک عده گفتند: آقای بهشتی را خرده حساب داشتند ولی آقای مدنی چه؟ آخر این پیرمرد چه کرده بود؟ آقای مدنی نیز یک عده را روشن کرد. هر چه بیش‌تر از علمای ما شهید می‌شدند، آگاهی بیش‌تر و مردم بیش‌تری نیز آگاه می‌شوند. بعض مردم مانند توت‌های آخر جمعه و بعضی هیچ گاه آگاه نمی‌شوند. والا هر کس هدایت شدنی است بعد از شهادت آقای مدنی باید آگاه شده باشد. کسی که این حادثه آگاهش نمی‌کند، هیچ چیز دیگر در او اثر ندارد. خلاصه گفتند چه کنیم؟ شهادت، خون‌ها، سخنرانی‌ها، نامه‌ها، بچه‌ها، بعض افراد باز هم حرکت نکردند. گفتند: هنوز یک راه دیگروجود دارد. مردم یک عده باز هم آگاه نشدند. برای این که باز آن‌ها را بی خبر نگاه دارند، گفتند: یک تظاهرات مصنوعی راه می‌اندازیم. یک مانور و راهپیمایی دیگر راه می‌اندازیم.
6- سخنرانی امام سجاد در مسجد شام
گفتند: مردم را دعوت می‌کنیم در مسجد جمعه و یزید در محراب امام جمعه می‌شود و یک آخوند درباری می‌فرستیم که تجلیل از خانواده دربار بکند. یک مانوری است که تیر آخر است. روزهای آخر شاه بود، جمشید آموزگار یک راهپیمایی تبریز راه انداخت. آن وقت چند مینی بوس از کاشان آدم راه انداخته بود و برده بود تبریز تا بگویند جاوید شاه. یعنی آخرین راه حل که از هر شهری چند نفری را برای راهپیمایی به نفع رژیم ببرند. چون مردم خود تبریز زیر بار نرفتند. آن وقت از همه‌ی ایران جمع کردند تا بگویند این‌ها مردم تبریز هستند. خود این‌ها که در مینی بوس نشسته‌اند که می‌دانند اهل کجا هستند و چگونه و برای چه آمده‌اند. آخرین تلاش بود، یک جمعیتی را در مسجد شام جمع کردند، امام جمعه شام رفت بالای منبر و شروع به تعریف از یزید کرد. خوب که تعریف یزید را انجام داد، امام سجاد فرمود: این منبر نیست. منبری که روی آن تعریف یزید را بکنند، دیگر چوب است. گفت: من از این چوب‌ها بالا بروم؟ یک عده گفتند: نه و یک عده آری. به یزیدگفتند: ایشان برود بالا تا ببینند قیافه‌ی پریشان و رنگ پریده‌ی او را و مردم بترسند. امام سجاد(ع) بالای منبر رفتند و گفتنی‌ها را گفتند. عجب، این امام بیمار بود. این بیمار که از همه‌ی سالم‌ها بیش‌تر و بهتر حرف زد و کوبید و بیدارکرد. مسجد علیه یزید شوریدند.
فقط یزید مانده و سفیرهای کشورهای خارجی، چون در کشور، یزید دیگر پایگاهی ندارد. یک جلسه از سفیرهای کشورهای اطراف تشکیل داد. یک سمیناری راه انداخت، یزید بالای مجلس نشست. سفیرهای کشورهای خارجی را نیز دعوت کرد. گفت: اینجانب یزید، تمام ملت مرا دوست دارند، همه‌ی خلق همراه من هستند. ما چند مخالف بیش‌تر در مملکت نداریم و خود ملت این چند مخالف را از بین بردند، بیاورید ببینند. سرامام حسین را گذاشتند در تشت طلا آوردند. بچه‌های امام حسین(ع) را نیز د رحالی که با طناب آن‌ها را بسته‌اند نیز حاضر شدند. به سفیرهای کشورها گفت: این نشانه‌ی محبوبیت من است. تمام ملت من را می‌خواهند. من 10 یا 15مخالف بیش‌تر ندارم که ملت خود آن‌ها را از بین بردند. تا شروع کرد، امام سجاد(ع) فرمود: ایشان گفتنی‌ها را گفتند، حضرت زینب(س) و بچه‌ها نیز همینطور. آقایان سفیران، یکی، یکی شروع به تکان دادن سر کردند و آن جلسه هم ناکام تمام شد. سفیران به کشورهای خود گفتند: این خبرهایی که می‌شنوید درست نیست. همه‌اش طبل خالی است. این خونی بود که رژیم بنی امیه را زندانی کرد. نیاز به خون امام حسین(ع) بود با تاکتیک‌های عالی که ایشان به کار بردند، این گونه روشن گری کرد. نگفته می‌رود، مدینه را می‌لرزاند، 125 روز در مکه می‌ماند و مکه را روشن می‌کند. همه‌ی حاجی‌ها که می‌رسند، بیرون می‌آید تا آن‌ها را آگاه کند. هر حاجی خبرنگاری آگاه است که منطقه‌ی خویش را روشن می‌کند. نامه‌ها به شهرها روشنگر است.
7- تمام کارهای امام حسین دقیق و حساب شده بود
تمام کارهای امام حسین(ع) مو به مو تاکتیک است. دقیق و حساب شده است، تازه این کانال یک است، کانال دو نیز این مطلب است که خداوند گاهی درخت اسلام را با خون عزیزانش آبیاری می‌کند. خبرهایی از رسول الله درباره‌ی شهادت امام حسین شنیده شده بود. ‌ای برادری که می‌شنوی و‌ای خواهر امام حسینی که شما برای او لباس سیاه پوشیده‌اید، حسینی که من و شما برایش اشک می‌ریزیم، در عرض دو یا سه ماه تمام کشور خواب رفته را بیدار کرد و زشت است که عزادار حسین(ع) خفتگان جامعه را بیدار نکند. حسین قبل از این که انقلاب نظامی کند، که نصف روز بود، (صبح عاشورا تا ظهرعاشورا) انقلاب فرهنگی کرده بود. یعنی آگاهی داده بود. انقلاب نظامی ایشان نصف روز طول کشید، ولی انقلاب فرهنگی ایشان مدت زیادی طول کشید.
‌ای عزاداران حسین(ع) شما هم باید انقلاب فرهنگی داشته باشید. حسین به صورت یک الگو باید برای ما باشد. تنها ارتش روی کره‌ی زمین در همه ابعاد و عصرها و نسل‌ها، تنها ارتشی که سربازش طفل شیرخواره و پیرمرد است، ارتش حسین(ع) است. تنها ارتشی که با هیچ نیرویی توازن ندارد، ارتش امام حسین است. تنها ارتشی که بعد از شکست، شکست می‌دهد، اسرای خانواده‌ی امام حسین است. تازه وقتی شکست می‌خورند، آبروی یزید را می‌برند. این‌ها برای ما الگوست. این بود چهره‌ای از آن چه از اول محرم تا حالا برایتان گفته بودم. منتهی از اول محرم تاکنون حرف‌های امام حسین را می‌زدیم. این یک دورنمایی بود از کلیات برای کسانی که از شب اول محرم تاکنون حرف‌های ما را گوش نکردند. به امید روزی که در تلویزیون و رادیو بحث‌های ایدئولوژیک زیاد باشد، ما امامانمان را نشناخته‌ایم. هر کدام از شما ببینید، از روی ساعت که آیا می‌توانید 2 دقیقه راجع به امام هادی سخن بگویید؟ ما امامانمان را نمی‌شناسیم. ما اگر 35 میلیون جمعیت در ایران داریم، نیم میلیون نفر می‌توانند قرآن بخوانند. از این نیم میلیون فقط 10هزار نفر قرآن را می‌فهمند و در این 10هزار نفر 2000 نفر به آن عمل می‌کنند. از این 2000 نفر 100 نفرمخلص هستند و در مخلص‌ها چند نفر. . . یعنی اگر بخواهیم از فیلترها رد کنیم، چیزی رد نمی‌شود. خیلی باید کار بر روی روح انسان‌ها شود تا این که کشور اسلام یک کشور نمونه و امام برای همه کشورها باشد. و دعای قرآن این است که مؤمن دردعاهایش می‌گوید: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً»(فرقان/74) خدایا جامعه‌ی ما را امام و پیشرو همه‌ی ملت‌ها قرار بده. اگر بنا است ایران نمونه باشد، باید بیش از این‌ها کار کنیم. با هفته‌ای نیم ساعت و چهار تا بحث ساده مثل این و چهار تا بحث عمیق از اساتید، این‌ها اسلام شناسی نیست.
سلامی بدهیم به امام حسین(ع): «السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک، علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل والنهار» تا شب هست و تا من هستم، تا روز هست، سلام و درود بر تو‌ای حسین(ع) عزیز «ولا جعله الله آخرالعهدمنی لزیارتک» خیلی از سربازها و سپاهیان ما پارسال در جبهه می‌جنگیدند و می‌گفتند: ان شاءالله عاشورا کربلا برویم و شهید شدند. عده‌ای گفتند: اربعین می‌رویم کربلا، نشد و شهید شدند. گفتند: ان شاءالله اول محرم می‌رویم کربلا نشد و شهید شدند.
خدایا به آبروی امام حسین این جنگ حق بر باطل را هر چه زودتر به نفع اسلام و ایران خاتمه بده.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment