موضوع بحث: امام حسین(ع)، جهاد و شهادت – محرم 61
تاریخ پخش: 8/7/61
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین
1- انسان میتواند از ملائکه برتر و از حیوان پستتر شود
بحث درسهایی از قرآن ما به مناسبت محرم در این رابطه تنظیم شده است. یکی از مسائلی که در قرآن و روایات زیاداست، مسئله شهادت است. خوب البته مردم ما نیاز به شنیدن این بحث ندارند و واقعیت این است که در مکتب امام حسین تربیت شدهاند و درسی را که باید میگرفتهاند، گرفتهاند. آدم خجالت میکشد برای این مردم حرف بزند، چون به مراتب از ما جلوتر هستند ولی خوب، حال هم که مردم ما عامل هستند، نباید ساکت بمانیم. آفتابی که به درخت میتابد، باعث میشود توت هایش برسد، بعضی از توتها جمعهی اول میرسند، یک هفته میگذرد و کمی آفتاب میتابد، باز یک عده برای جمعهی دوم میرسند. آیات قرآن و مکتب امام حسین مثل آفتابی است که به دلها میتابد و هر دلی را دیر یا زود آتش میزند، البته یک سری دلها هم هستند که قابل هدایت نیستند. قرآن دربارهی دلهایی که قابل هدایت نیستند میفرماید «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَهِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ» (بقره/74) یعنی دل هایشان مثل سنگ است. بعد میفرماید: و«وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَهِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ» گاهی چشمهی آب کنار سنگها میجوشد. اما دلهایی در سینهی بعضی از مردم هست که اصلاًتکان نمیخورد. از سنگ سفتتر هستند.
واقعیت این است که اگر انسان خوب شد، از ملائکه بهتر میشود. و اگر بدشود، از موش دزدتر میشود. از گرگ درندهتر، از روباه حیله گرتر، از سنگ سفتتر و از الاغ نفهمتر میشود. آدم بعد از سالها درس خواندن، مطالعه و حرکت در قرآن و حدیث و مقاله و کتاب، بیاید و بگوید: اینها که به نماز جمعه میآیند، از روی اجبار به نماز جمعه میآیند. حرف این شخص، چه تفسیری دارد؟ بنابراین اگر خط انسان راست باشد، از ملائکه بهتر است. شما حساب کن و ببین تمام گرگهای دنیا صد پرونده ندارند، ولی آدمها چقدر پرونده دارند. انسان یک موجود بسیار عجیب است. اگر خوب شود، بسیار خوب است. ولی اگر بد شود، خیلی بد است.
2- دلها و روحیهها متفاوت است
خدا در قرآن به پیغمبر میفرماید: «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» (نمل/80) بعضی از مردم مردهاند. بی خود با مردهها حرف نزن. نمیتوانی به مرده چیزی بفهمانی «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ» (بقره/171) کر و کورند گوش دارند ولی نمیشنوند، چشم دارند ولی نمیبینند، دل دارند ولی نمیفهمند بنا براین یک سری دلها مرخص هستند اما دلهایی هم آماده هستند. این دلهای آماده هم درجه بندی دارد. یک سری دلها عاشق است. یک سری دلها نیمه عاشق است. یک سری دل هاتشنه و یک سری بسته و یک سری مغرور و یک سری بی تفاوت هستند. روحیهها نیز فرق میکند، روحیههای مغرور، روحیههای تشنه، روحیههای بی تفاوت، آن وقت نور قرآن و حدیث و وحی به دلها میتابد، هر دلی آمادگی دارد، جرقه میزند. دلهای بعضی از مردم چنان خشک شده و یا آغشته به بنزین هستند که تا جرقهی وحی به آن هامی خورد، آتش میگیرند، اما دل بعضی از مردم خیس است.
مدتی آفتاب باید به اینها بتابد تا خشک شوند، بعد به نفت آغشته گردد و بعد آتش بگیرد. آهن ربا آهن را میرباید، حلبی را نمیرباید و بعضی از رزمندگان ما در جبهه هاچنان دلهای آمادهای داشتند که فوراً جذب شدند. خدا قدوس است و دلهای مقدس را جذب میکند و دلهای پاکی را مانند آهن، آهن ربای الهی جذب کرد ولی باز هم این آیات قرآن را میخوانیم تا شاید دیگران هم که از قافله عقب افتادهاند، جذب شوند.
3- فراتر از شهادت عمل خوبی نیست
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله): «فَوْقَ کُلِّ ذِی بِرٍّ بِرٌ حَتَّى یُقْتَلَ الرَّجُلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِذَا قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ»(کافى، ج2، ص348) رسول اکرم فرموده است یعنی فرای هرخوبی، خوبی دیگری هست. هر کس هر چقدر کار خوب انجام دهد، بهتر از آن هم کار خوبی هست، تا این که انسان در راه خدا کشته و شهید شود. «فَلَیْسَ فَوْقَهُ بِرٌّ» دیگر بالاتر از آن خوبی نیست. از هر خوبی بهتر هست به جز شهادت. عمل خوبی فراتر از شهادت نیست.
پیغمبر فرمود: «أَشْرَفَ الْمَوْتِ قَتْلُ الشَّهَادَه»(من لایحضره الفقیه، ج4، ص402) بهترین نوع مردن این است که انسان شهید شود. ما دو قطره داریم که بهترین قطره هاست، این دو قطره ارزش زیادی دارند. قطرهی خون شهید و قطرهی اشک در شب و جالب این که رزمندگان ما از دو قطره بهره مند بودند، اشک شب و قطرهی خون روز. نالهی شب ونعرهی روز. آه شب و فریاد روز. اینها هم اشک دارند و هم شمشیر، هم ناله دارند و هم نعره.
4- فرار از جبهه عمر را طولانی نمیکند
قال امیرالمؤمنین علی (ع) «إِنَّ الْفَارَّ لَغَیْرُ مَزِیدٍ فِی عُمُرِهِ»(نهج البلاغه، خطبه124) یعنی کسی که از جبهه فرار کند و بگوید: ما که جبهه نرفتیم، ما که از سربازی فرار کردیم، ما که از ژاندارمری که ما را احضار کرد فرار کردیم. اولاً خدا در بارهی کسی که فرار میکند میگوید: چه کسی را میخواهی بترسانی فرار کردی، خوب فرار کن، از جبهه که هیچ، اصلاً از دین فرار کن «مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ» (مائده/54) هرکس مرتد شد و پشت پا زد و رفت خداوند افرادی دارد که جای آنها را پر کند و به مراتب از آنها بهتر حفاظت کنند، حتی اگر کسی از دین خدا هم برگردد، خدا آدمهایی دارد که جایگزین او کند.
اصلاً خدا میگوید: به شما گفتم نماز بخوانید، اما خیال نکنید نازتان را میکشم. اگر تمام شما هم نماز نخوانید، خداوند ملائکهای دارد که دائم در حال رکوع و سجود هستند. اگر گفته است نماز بخوان برای این بود که تو بالا بیایی و گرنه، گر جملهی کائنات کافر گردند، بر دامن کبریائیش ننشیند گرد. به درستی کسی که فرار میکند، خیال نکند اگر از جبهه فرار کرد، عمرش زیاد میشود. خیلیها جبهه نرفتند، اما یکی از اهالی اهواز درحملهی به اهواز گفته بود، بنده از اهواز میروم. هر وقت جنگ تمام شد. بر میگردم خانوادهاش را برداشت و اثاثیهاش را بار زد و رفتند، هفده فرسخ از اهواز دور شده بودند که یکی از میگهای عراقی بمب را درست روی ماشینشان انداخت و همه پودر شدند و آدم هم هست که یک سال و نیم، دو سال است که در جبهه است و در تمام عملیات هاشرکت کرده است، مقدرات خدا با زرنگیهای ما عوض نمیشود.
ما باید بندهی خدا باشیم و هر وقت، هر اتفاقی هم هم افتاده، تسلیم او باشیم. اگر بناست زیاد عمر کنیم، الحمد لله و اگر بنا نباشد باز هم میگوییم. الحمدلله مسئله این است که در خط باشیم و هر وقت، هر اتفاقی هم افتاده، تسلیم او باشیم. اگر بناست زیاد عمر کنیم الحمدلله، و اگر بنا نباشد باز هم میگوییم الحمد لله. مسئله این است که در خط باشیم. مهم نیست که آدم چند سال عمر کند، این مهم است که چکار بکند.
من این مطلب را احتمالاً قبلاً گفتهام. رجایی رفته و بنی صدر هست، اما رجایی که رفته است، برنامهی نماز ظهر را در تمام ادارهها به راه انداخت. بنا بر این پوست و گوشت او نیست، اما هدفش هست. جسم امام حسین نیست اما هدفش هست. شخصیت انسان به هدف اوست نه به پوست و گوشت او. اینها مهم نیست، گاهی پوست و گوشت حیوانها از ما مهمتر است. شخصیت انسان ارزش دارد نه شخص انسان. بنابراین اگر کسی را احضارمی کنند و او فرار میکند و نمیرود، میخواهد چه بکند؟ میخواهد عمر کند؟ میخواهد خوش باشد؟
5- عشق به شهادت
پیامبر (ص) فرمود: دوست دارم شهید شوم. دوباره خدا مرا زنده کند. و باز هم در راه خداشهید شوم. دو مرتبه دوست دارم زنده شوم. پیغمبر میفرمود: دوست دارم هی زنده شوم و خداوند باز مرا شهید کند و دائم در راه نجات مردم، در راه اهداف الهی، در راه کوبیدن طاغوت و در راه عزت مستضعفان هی شهید شوم.
علی (ع) فرمود: «وَ اللَّهِ إِنِّی لَعَلَى الْحَقِّ، وَ إِنَّنِی لِلشَّهَادَهِ لَمُحِبٌّ»(الغارات، ج1، ص211) امیرالمؤمنین فرمود: به خدا قسم، راه من، حق است. راهم راه درستی است «وَ إِنَّنِی لِلشَّهَادَهِ لَمُحِبٌّ» به درستی که من شهادت را دوست دارم. البته این مانعی ندارد که شما بگویی، شما که میگویید مامخلص شهادت هستیم، چرا فلان امام جمعه و فلان وزیر و فلان وکیل در ماشین ضد گلوله مینشیند. اگر اینها عاشق شهادت هستند پس چه ترسی از مرگ دارند؟ همان دینی که گفته است، انسان عاشق شهادت است، گفته است: انسان باید خودش را از دشمنش حفظ کند. به همان دلیل که شما برای این که تیغ به پایت نرود، کفش میپوشی، ما هم میگوییم: ممکن است ما پایمان را در راه خدا بدهیم، اما در عین حال برای جلوگیری از رفتن تیغ به پایمان، کفش بپوشیم. این طور نیست حالا که بناست سرمان را در راه خدا بدهیم، پس سرمان را بتراشیم و روی سرمان یخ بگذاریم. خب سرمان یخ میکند، مریض میشویم و زکام میشویم. ما هم سرمان را از سرما خوردگی حفظ میکنیم. ماهمین سر را که برای حفظ سلامتیش کلاه بر او میگذاریم، در راه خدا میدهیم. قالی را در خانه میگذاریم و در را قفل میکنیم که دزد قالی را ندزدد، اما همین مقدار را زمانی خود دو دستی در راه خدا میدهیم. این به این معنا نیست که وقتی میگویی دنیا ارزش ندارد، پس در خانه را باز بگذاری تا دزد بیاید و قالی را ببرد، این عاقلانه نیست.
6- هر مسلمانی حق دارد ملاقات را مدتی تعطیل کند
دنیا ارزش دارد و ما در را قفل میکنیم و اگر نیازی پیدا شد، از همین دنیا چشم میپوشیم. منظور من آدمهای خوب است، خودم را نمیگویم.
گاهی خود پیغمبر ملاقات هایش را ممنوع میکرد. بهام سلمه گفت: امروز هیچ کس را نزدمن راه نده. آقا! آدم باید خلقی باشد. بله همین پغمبر که رئیس خلقی هاست، همین پیغمبر که سوار الاغ برهنه میشود، با فقرا روی خاک مینشیند. شبها نان و این چیزها را روی دوش میگیرد و در خانهی فقرا میدهد. همین پیغمبر بهام سلمه در مواردی میگوید: هیچ کس را نزد من راه نده. مانعی ندارد انسان گاهی در اتاقش را ببندد وبگوید: یک هفته ملاقات تعطیل است. دو روز ملاقات تعطیل است. ایشان دو ساعت در جلسه هستند، الآن نیم ساعت برنامه است. بنابراین آدم دو شاخ تلفن را بکشد، آقایی نامه نوشته و همینطور به یک مسئول مملکتی فحش داده که چرا دو شاخ تلفن را کشیده است و یا چرا ما نزد او رفتهایم و گفتهاند: ایشان امروز وقت ندارد. اصلاً آیه قرآن است که هرمسلمان عادی حق دارد اگر به او مراجعه شد نپذیرد. آیهی قرآن میگوید: «وَ إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا» (نور/28) اگر به یک مسلمان مراجعه کردی و گفت: امروز وقت یا حال ندارم یا کار دیگری دارم، یا چون قبلاً وقت نگرفتهای، وقتم را به کس دیگردادهام. اگر رفتید و کاری داشتید و در خانهی کسی را زدید و شما را نپذیرفت و گفت: برگردید، شما برگردید و نق نزنید.
قرآن به یک مسلمان معمولی اجازه داده است که بگوید: من امروز وقت ندارم چه رسد به مسئول مملکتی. اینطور نیست که حالا اگر کسی خلقی شد، شما هر وقت خواستی به او زنگ بزنی. ساعت 2 نیمه شب تلفن کنی واو را از خواب بیدار کنی و یک استخاره بخواهی، کسی در این تابستان و هوای داغ میگفت: در خانه خوابیده بودم، دیدم در را میکوبند. گفتم، بله. گفتند: آقا گوساله ما گم شده است. خوب، به من چه ربطی دارد. هیچ جا مانند مسجد خانه مردمی نیست اما همهی کارهای مردم نباید در مسجد باشد. رساله را باز کنید و بخوانید. اگر کفش همین مردم درمسجد گم شد، مکروه است بگوید: آقایان یک جفت کفش گم شده است. آقایان یک انگشتر پیدا شده است. با این که کفش همین مردم است و مسجد هم از آن همین مردم، در عین حال گاهی ممکن است در مکان خلق، جار زدن برای خلق جایز نباشد، البته این از یک سمت است، از یک سوی دیگر باید مواظب باشیم سیستمهای طاغوتی دوباره اعاده نشوند. مثلاً حالا فرض کنید، طرف بگوید: حالا من که چنین هستم، حتماً باید کمی معطل کنم. گاهی وقت هامی گویند: اگر کسی به کسی مستقیماً رجوع کند، او خوار میشود، باید حتماً از چهار مرحله عبور کند، او به کس دیگربگوید و همینطور تا نفر اصلی جان آدم گرفته شود تا او گوشی را بردارد. اینها سیستمهای طاغوتی است. مردم هم نباید توقع داشته باشند که همینطور صاف میآیند و میگویند: با او کار دارم. اگر کار داری وقت بگیر، هم آن طور غلط است و هم اینطور غلط است. جامعهی ما همیشه کمی در افراط و تفریط است.
اسلام میگوید: انسان باید عاشق شهادت باشد و امام حسین خود با علم به این که شهید میشود به کربلا آمد، آمد تاشهید شود. همین امام حسین که آمد تا شهید شود، آن شبی که میخواست به خانهی نمایندهی یزید برود، 30 نفرمحافظ با خود برد. حدیثی داریم، خود من دیدم، وقتی معاویه از دنیا رفت و یزید به حکومت رسید، یزید نامه نوشت که امام حسین باید بیعت کند، امام حسین هم 30 نفر محافظ با خود برد و گفت: بیایید دور خانه باشید، من داخل میروم. اگر فشار آوردند که باید با یزید بیعت کنی، من میگویم الله اکبر و شما از دیوار به داخل بریزید تا استاندار یزیدمرا در فشار قرار ندهد که بیعت کنم. پس امام حسین جایی نفر محافظ همراهش میبرد و جایی هم با پای خود به کربلا میاید تا شهید شود.
7- شهادت کفاره هر گناهی
حدیثی از پیغمبر است که فرمود: شهادت کفارهی هر گناهی است. انسان هرگناهی کرده باشد، همین که شهید شد، خدا گناهانش را میبخشد. خوشا به حال شهیدان. منتهی حدیث داریم مگر این که به مردم بدهکار باشد. این مسئله این مطلب را میفهماند که بدهی انسان به مردم از هر چیز دیگری مهمتر است و همینطور است.
اسلام میگوید: اگر در نماز مشغول گفتن «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» (فاتحه/5) هستی و طلب کارآمد و پولش را خواست، چارهای جز شکستن نماز نداری. همین که مشغول گفتن هستی، باید نماز را بشکنی و بروی پول او را بدهی. برگردی و دوباره نماز را از اول بخوانی. یعنی نماز که شکستن آن حرام است، اگر طلبکار آمد و پولش را خواست، باید نماز را بشکنی و پولش را به او بدهی. این اهمیت بسیار دین را میرساند و اگر کسی از دیگری طلب داشت او هم داشت که بدهد، و گفت دو روز دیگر هم مهلت بده. اگر طلب کار از کسی پولش را خواست و او داشت ونداد، هر شب این بدهکار بخوابد، گناه یک دزد را برایش مینویسند. این خیلی مهم است.
اولین قطرهی خون شهید که به زمین ریخت، خدا تمام گناهانش رامی بخشد. منتهی یک جمله بگویم که کمی سخت است. نمیدانم بگویم یا نه، البته باید گفت. دین ما همه چیز دارد، باید گفت، ما در بحث هایمان گاهی چیزی به نفع پدر میگوییم. پدر هم منتظر است و به فرزندان میگوید: ببینید آقای قرائتی چه میگوید، ولی اگر چیزی به نفع پسرش بگوییم، دیگر گوش نمیدهد.
اسلام دین جامعی است و خیلیها هم باید مراقب باشند، البته شهدای ما این مراحل را طی کردهاند اما باید مواظب باشیم، شیطان در محراب هم هست، در حوزهی علمیه هم هست، در جبهه و سنگر هم هست. با کسی هم تعارف ندارد.
8- در مسئله شهادت اخلاص مهم است
حدیث برای کسانی میخوانم که بدانند شیطان در جبهه هم هست. چه افرادی که گلوله و خمپاره هم به آنها میخورد، بدنشان تکه تکه میشود، اما پیغمبر فرمودهاند: اما او شهید حساب نمیشود. شهید نیست که هیچ، حمید هم نیست. یعنی آدم خوبی هم نیست. پس چرا دیگر تکه تکه شد؟ چون کسی که قرآن به او عنایت دارد، معیارهایی هم دارد که غیر از این است. خیلی ازآدمها در رختخواب هستند ولی در واقع شهید هستند آدمهایی هستند که دررختخواب به مرگ طبیعی میمیرند. ولی نزد خدا صدیق و شهید هستند. پس شمشیر زدن ملاک نیست، انقلابی بودن ملاک است. افرادی شمشیر میزنند اما به ریا. برای تعریفی که بعداً از آنها خواهد شد. این آدم هاخیلی خطرناک هستند، اگر یادتان باشد، چند شب پیش تلویزیون یک نوجوان را نشان داد که چقدر بالا بود، از اوپرسیدند: تا به حال چقدر مین خنثی کردهای؟ میدانی چند تا بوده است؟ گفت: الحمدلله زیاد بوده است. گفتند: نشمردی؟ گفت: نه مین خیلی خنثی کردهام اما یک دفعه خواستم بشمارم، ترسیدم تعدادش زیاد باشد، غرور مرابگیرد. این بسیار مهم است. او از ترس این که غرور او را بگیرد نمیشمارد. آن وقت بعضی از آدمها هستند که ازکتابهای پدرش و جدش و کتابهایی که نمیخواند و نخواهد خواند، با اینها کتابخانهای درست میکند و هر مهمانی هم میآید، او را به همان کتابخانه میبرد که بگویند: ایشان چقدر کتاب دارند، لابد او عالم است.
یکی از مسائلی که در کربلا مطرح بود اخلاص بود. خیلیها شهید میشوند اما مسئلهی کربلا امتیازات زیادی دارد 1 شخص امام حسین (ع) هدف امام حسین، آثار انقلاب امام حسین، اخلاص که همه خود را برابر میدیدند، برای خدا بود، چون دیگر این مسئله نبود که کسی پز دهد و شعار دهد. حرکت فقط خدایی بود و اجری هم که خدامی دهد به خاطر همان اخلاص است، این ارزش شهادت بود.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»