امامت -3، غیبت امام زمان (عج)

موضوع: امامت -3، غیبت امام زمان (عج)
تاریخ: 29/05/58

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته و لعنه الله على اعدائهم اجمعین.

عرض مى‏شود که دنباله بحث امامت را دیگر قطع مى‏کنیم، دو جلسه درباره‏ اش صحبت کردیم، یکى مسئله غدیر بود و یکى هم مسئله اولى الامر و مقدارى هم درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) چند جمله ‏اى صحبت کنیم که بعد وارد بحث معاد بشویم.
ائمه ما، طبق روایات زیادى که از شخص رسول الله (ص) نقل شده و بعضى از دانشمندان حدود سیصد حدیث را جمع آورى کرده ‏اند، که تقریباً سیصد حدیث از شخص پیامبر آمده است که فرموده ائمه بعد از من دوازده نفر هستند و آخرین آنها حضرت مهدى (ع) است که غائب است و البته در مورد امام زمان در کتابها زیاد نوشته شده است، خود دوستان مطالعه مى‏کنید، در کتاب هاى تعلیمات دینى خودتان درباره امام زمان، درباره مقدمات ظهور، طرحى که امام زمان دارد، تشکیل حکومت جهانى واحد، در این زمینه بحث زیاد است، کتاب خودتان را حداقل مطالعه کردید و کتابهایى هم در این زمینه مطالعه مى‏فرمایید، یکى از کتابهاى بسیار جالبى که شما مى‏توانید در این زمینه مطالعه بفرمایید، کتاب در فجر شاهد، که کتاب خوبى است در این زمینه، البته غرضم این نبود که بهترین کتاب همین است، کتاب خوبى است که شما مى‏توانید مطالعه کنید، البته کتاب هاى خوب زیاد است.
1- طول عمر امام زمان (عج)
گاهى این سوال مطرح مى‏شود که گاهى مسئله طول عمر مطرح مى‏شود که امام زمان چطور اینقدر عمرش طولانى است؟ گیرى ندارد مسئله طول عمر، در اقیانوس اطلس ماهى پیدا کرده‏ اند که مى‏گویند سه میلیون سالش است، مگر وحشت دارد؟ اصولاً خداوند کارهاى خارق العاده زیاد کرده است. در همین یکى، دو سال پیش بود در روزنامه اطلاعات کیهان عکس یک نفر را کشیده بودند که تمام اعضایش جا به جاست، قلبش طرف راستش است، نمى‏دانم شش، جگرش، معده ‏اش، همه اندامش جا به جاست و حدود شصت سال هم زندگى کرده و هیچ طوریش نشده است.
شخصى به دنیا آمده که این در مجله دانشمند ظاهراً بود، که اصلش قلبش بیرون بدنش بود، بیرون بدنش قلبش بود و سیم کشى شده بود به داخل و عرض کنم به حضور جنابعاى که افرادى که آفرینش‏هاى استثنایى در خلقت بوده، افرادى که عمرهاى طولانى داشته‏اند، خود قرآن مثلاً درباره حضرت نوح مى‏فرماید که نهصد و پنجاه سال در میان مردم فریاد مى‏کشید و مبعوث شده بود، البته عمرش بیش از نهصد و پنجاه سال بود، نهصد و پنجاه سال مبعوث شده بود، عمر طولانى محال نیست. و دانشمندان هم اخیراً دنبال دارویى هستند و به کشف دوایى که بتوانند عمر را طولانى کنند. عمر مثل حرکت مى‏ماند، براى حرکت مى‏شود اندازه‏ گیرى کرد، مى‏شود حرکت مى‏تواند خیلى تند باشد و خیلى هم کند باشد، حرکت یک معیارى ندارد که آدم بگوید مرز حرکت چقدر است.
محال نیست عمر طولانى، خداوند اراده کرده است، آن خدایى که یک ماهى خلق مى‏کند، سه میلیون سال، آن خدایى که این کرات را در این مدار خاص خودش مى‏چرخاند، یک انسانى را به عنوان ولى خودش عمر طولانى به آن مى‏ دهد، وحشتى ندارد.
2- غیبت امام زمان
و اما چرا ظاهر نیست؟ یک مثال خیلى ساده بزنم براى اینکه همه عمومى معلوم بشود، اگر فرض کنید که یک خیابانى است که شهرداری مى‏آید و یک لامپ وصل مى‏کند، بچه ‏هاى خیابان مى ‏آیند و مى ‏گویند لامپ آمده است در خیابان، برویم و بزنیم بشکنیم، از آن پائین یک تیر مى‏زنند، تق مى‏زنند و مى‏شکنند. باز از طرف اداره برق مى‏آیند و مى‏گویند چرا لامپ و فلان و یک لامپ دیگر مى‏زنند، باز لامپ دوم را هم مى‏زنند، اگر ده لامپ هى دادند و بچه ‏هاى محل و یا مردم محل شکستن، باز هم لامپ مى‏زند؟ مى‏گوید این مردم هنوز متمدن نشده‏ اند باید پایشان یک خورده در سنگلاخ‏ ها بیفتد، احساس نیاز بکنند و تشنه شوند و وقتى احساس نیاز کردند، تشنه شدند ما برایشان، خداوند وقتى یک لامپى را وصل کرد به نام على بن ابیطالب، تق زدند و شکستند، لامپ دوم به نام، هر امامى نصب شد مردم آن را کشتند، مردم هنوز آمادگى براى پذیرش شنیدن حق ندارند، بخصوص که اگر برنامه یک برنامه وسیعى باشد که بخواهد یک حکومت جهانى تشکیل دهد، بنابراین باید یک خورده مردم تشنه بشوند.
از امام سوال مى‏کنند که چرا امام زمان غائب مى‏شود، چون ائمه قبلى همه ‏اش پیام مى‏داند و همه ‏اش خبر مى‏دادند که از نسل ما شخصى است به نام حضرت مهدى (عج) که غائب است. سوال مى‏ کردند چرا غائب است، در روایات داریم «وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى عُنُقِهِ» (کمال‏ الدین،ج‏2،ص‏435) یعنى همچین مى‏کردند که بیاید مى‏کشنش، همینطور هم هست. الان افرادى را که یکخورده احتمال بدهند که اینها نقشه‏ هایى دارند، افکار بالایی دارند، اینها را مى ‏کشند، بنابراین باید زمینه آماده شود، یعنى همه ایسم ‏ها، همه ایدئولوژیک ‏ها، باید همه ایدئولوژى‏هاى انسانى لنگ بماند، پیروى‏ ها خنثى شود، ما هر چند روزى عقب یک نفر برویم و ببینیم فایده ندارد، تسلیم بشویم، وقتى تسلیم شدیم، برمى گردیم، مثل پسرى که با پدرش اختلاف دارند، این پسر همه‏ اش ناراحت است و فلان است، یک روز مى‏رود خانه این رفیق، یک روز مى‏رود خانه آن رفیق، بعد یک چند روزى که خانه رفیقها مى‏رود بعد یکى از رفیق‏ها مى ‏رود دانشگاه، یکى مى‏رود مسافرت، و دوباره این پسر برمى گردد به خانه، ما فرار کرده‏ ایم از حق، به سوى آزادى. ولى الان که فرار کردیم، الان همین آقایان فرار کرده دو مرتبه برمى گردند.
3- آمدن امام زمان وعده‌ الهی است
امام زمان خواهد آمد و یک حکومت واحد جهانى تشکیل خواهد داد، این وعده خداست، قرآن مى‏ فرماید، چند تا آیه داریم که مى ‏فرماید «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ» (قصص/5) ما اراده کردیم که مستضعفین حکومت را به دست بگیرند، «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» (نور/55) خدا وعده داده است به افراد مومن که حکومت را دست اینها بده، «وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى‏» (طه/132) «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقین» (اعراف/128) «هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» (صف/9) دین اسلام بر سراسر هستى و گیتى حکومت کند، بناست حکومت مستضعفین، حکومت متقین، حکومت اسلامى سرتاسر جهان را بگیرد، منتها این آمادگى مى‏خواهد، فشارها، ناراحتى‏ ها آمادگى مى‏خواهد. همین انقلاب ایران به رهبرى امام خمینى (ره) این مردم تا آماده، این امام، همین امامى بود که هفده سال پیش، شانزده سال پیش هم فریاد مى‏کشید اما مردم هنوز آماده نشده بودند، هنوز بعضى مى‏گفتند که بابا فلانى خوب است، تقسیم اراضى کرده است، زمین به ما داده است، فلانى خوب است بیمه به ما داده است، فلانى خوب است، هنوز بودند کسانى که تغذیه رایگان در مدارس بود، مى‏گفتند آقا واقعاً چقدر دلسوز است، دلش به حال ما مى‏سوزد، ما باید گول بخوریم، عقب این و آن برویم، خسته شویم و بفهمیم که همه‏اش کلک است، ما را براى خودمان نمى‏خواستند، ما را براى خودشان مى‏خواستند.
فرق است بین کسى که ما را براى خودمان بخواهد و کسى که ما را براى خودش بخواهد، همه کشاورز، بازارى، دانشجو، محصل، همه فهمیدند که او اگر تغذیه رایگان، اگر به بچه بیسکویت مى‏دهد، و اگر به کشاورز زمین مى‏دهد، همه براى این است که ما را براى خودش مى‏خواهد، ما فهمیدیم، وقتى فهمیدیم تا رهبر انقلاب اعلامیه داد همه لبیک گفتیم، همه آماده شدیم. همینطور که در انقلاب ایران خسته شده بودیم، آماده شده بودیم، تا پارچه بنزینى نباشد با کبریت آتش نمى‏گیرد، باید پارچه آماده شود و بنزینى شود تا آتش بگیرد. باید کشورها، مکتب‏ها، رهبرها، باید همه امتحان خودشان را بدهند، همه مى‏آیند و مى‏گویند ما حامى طبقه کارگر هستیم، بعد مى‏بینیم همان کشورى که دم از کارگر مى‏زند کارگر در آن کشور روسیاه‏ترین کارگرها در تمام کشورهاست، خفقان در آن کشور از همه کشورها بیشتر است، مى‏بینى خفقان، فشار، ظلم، همه هست همه هم به اسم طبقه مظلوم، بنابراین باید بشر به سراغ مکتب‏ ها برود، سراغ ایدئولوژى ‏ها برود، دنبال هر رهبرى برود، خسته بشود، آماده بشود، بشر آماده که شد، حضرت مهدى (عج) ظهور مى‏کند و ما باید منتظر باشیم.
4- انتظار آمادگی است
معناى انتظار هم در صندوق گذاشتن نیست، معناى انتظار آماده است، شما وقتى منتظر مهمان هستى، پذیرایى مى‏کنى، اتاق و غذایت را و اینها را آماده باش. و مسئله عمرش هم براى ما حل است، عرض کردم نمونه هایى دارد، وقتى خداوند نمونه هایى در عمر طولانى قرار داد، دیگر براى ما چیزى نداریم. فقط باید توجه کنیم به آقا و ما به عنوانى که سرباز آن هستیم، گاهى به او سلام کنیم و نگاهى متوجه باشیم که طبق روایات اسلامى کارهاى ما زیر نظر ایشان رد مى‏شود و یک جورى باشد که آن از ما راضى باشد، یک جمله‏ اى را یکى از دوستان آمد و به من گفت و من را تحت تأثیر قرار داد، به من گفت فلانى، گفتم: بله. گفت: امیرالمومنین هر وقت نگاه به مالک اشتر و به ابوذر مى‏کرد، لذت مى‏برد، آیا حضرت مهدى (ع) هر وقت نگاه به شما مى‏کند، لذت مى‏برد؟ یعنى شما شاگردهاى خوبى هستید، شما یاران خوبى هستید، رد شویم. توجه را که باید به آقا داشته باشیم، مسئله ‏اى است که باید مورد نظر قرار بگیرد.
دنباله بحث امامت، خیلى بحث‏ها را فشرده مى‏گوییم، حالا اینجا یک جمله بگویم براى شما، به یک واعظ گفتند برو بالاى منبر و درباره فضایل حضرت على (ع) صحبت کن، این واعظ رفت بالاى منبر و گفت: على بن ابیطالب زهدى داشت،..، علمى داشت،..، تقوایى داشت،..، شجاعتى داشت،..، هى یک صفتى گفت و سوت کرد، و آمد پائین از منبر، گفتند این چه سخنرانى بود؟ گفت آخه شما به من مى‏گویید که نیم ساعت درباره حضرت على (ع) بگو، من بیش از یک سوت، هى یک صفت مى‏گویم و یک سوت مى‏کنم، ما چون بناست که حرف هایمان را خیلى خلاصه بگوییم…، عرض کنم که به قول تریاکى ‏ها یک مثالى دارند که مى‏گویند کم مفید و چسبان، بناست حرفهایى که مى‏کنیم و کم و مفید و چسبان باشد و سریع السیر رد بشویم.
5- یاد مرگ انسان‌ساز است
بحث معاد را هم فشرده بگوییم. اصولاً بحث معاد مقدماتى دارد، یکى مسئله، حالا البته این مربوط به درسهایى پیرامون معاد، گاهى اشکال مى‏شود که آقا یاد مرگ ما را از زندگى خودمان هم مى‏اندازد، همه ‏اش مى‏گویند که خواهى مرد، اتفاقاً یاد مرگ، توجه به مرگ نقش دارد در زندگى امروز من، شما اگر متوجه باشى که در آینده برنامه ات چى است، از حالا خودت را آماده مى‏کنى. بازارى‏ها که مى‏دانند که هفت روز دیگر صد هزار تومان بدهکار هستند از هفت روز قبل پولهایشان را جمع مى‏کنند، مادرانى که دخترهایشان پنج، شش ساله مى‏شود، همینکه دختر پنج، شش سال شد، دیگر کم کم جهازیه ‏اش را آماده مى‏کند، اصولاً توجه به آینده، این خودش آمادگى در امروز به من مى‏ دهد، نه اینکه توجه به آینده من را از زندگى امروز هم بیندازد.
یکى از دانشمندان در زمان خفقان، یکى از علما در خفقان رفت بالاى منبر و یک سخنرانى خیلى عالى و تند و داغى کرد، آخر منبرش گفت که مى‏دانید چرا من امروز حقایق را گفتم، شروع کرد جنایات رژیم سابق را گفتند، گفت من همه‏ اش مى‏خواستم بگویم، مى‏ترسیدم از شکنجه، مى‏گفتم من را مى‏گیرند و مى‏زنند و فلان، دیشب فکر کردم که مگر عقیده به قیامت ندارى، خدا هم که جهنم دارد، خدا هم که شکنجه دارد، اگر روز قیامت بگوید که چرا جنایات طاغوت را نگفتى، من بگویم که خدایا من از شکنجه مى‏ترسیدم، از شکنجه خلق ترسیدى، از شکنجه خالق نترسیدى، من دیشب به فکر معاد افتادم، امروز آمده‏ ام جنایات رژیم را بگویم. ببینید، ایمان به معاد روحیه انقلابى مى‏دهد، مى‏سازد انسان را.
6- توبه
یکى از بحث‏هاى که قبل از معاد است، بحث توبه است، این جوانها و مردم یک مثلثى در ذهنشان است، مثلث را بگذار بکشم، فکر جوان‏ ها این است، البته جوان هایى که مى‏گویم بعضى هایشان، دختر و پسر و مرد و همه، مى‏گویند آقا این راه مستقیم را قبول داریم، ولى ما حالا اول زندگیمان است و نمى‏توانیم آنطورى که اسلامى مى‏گوید راه برویم، ما حالا فعلاً یک خورده اجازه بدهید که آزاد باشیم، از راه مستقیم کج مى‏شویم، قبول داریم کج مى‏شویم، قبول داریم گناه است، بد است، خلاف است، همه را قبول داریم، ولى حالا بگذار اول جوانى ما است، آزاد باشیم، پیر که شدیم، برمى گردیم و آدم خوبى مى‏شویم، این دور نماى فکرشان است که مى‏گویند، راه مستقیم این است ولى حالا به ما اجازه بدهید که آزاد باشیم، راحت باشیم، سر پیرى برمى گردیم، آن دو، سه سال آخر عمرمان را خوب مى‏شویم، این مثلث دو، سه تا اشکال هندسى دارد.
یکى اینکه آقا درست است که این راه مستقیم است اما شما وقتى کج مى‏شوید، رو به بالا نمى‏روى، وقتى کج مى‏شوى، مى‏آیى، چى؟ شما چرا کجى را از اینطرف معنا کردى، کجى را سقوط معنا کن و در ثانى سقوط کردى تا اینجا، این خطها آخرش معلوم است، چون آخرش معلوم است، نزدیک کجى آدم کج مى‏شود ولى عمر من و شما آخرش معلوم نیست. شما به من بگو تا شصت سالگى عمرت است، به من یک نوشته بده تا خاطرم جمع باشد که تا شصت سال زنده هستى، من هم یک نوشته مى‏دهم که آقا شما پنجاه و هشت سال کج برو، آن دو سال آخر را خوب شو، اما یکوقت به امید اینکه تا شصت سال زنده هستى، من هم یک نوشته مى‏دهم که آقا شما پنجاه و هشت سال کج برو و آن دو سال آخر خوب شو، اما یک وقت مى‏بینى به خیال آنکه تا شصت سال زنده هستى، پنجاه و هشت سال مى‏خواهى آزاد باشى، یک وقت مى‏بینى ده روز دیگر مردى، پس ببینید این مغلطه مى‏کنى، تو عمر را تشبیه مى‏کنى به خط، غلط است، خط آخرش معلوم است، ولى عمر آخرش معلوم نیست.
مغلطه دوم وقتى کج مى‏شوى، کجى را رو به بلندى معنا مى‏کنى، کجى را رو به پائین معنا کن. حالا گیرم توبه کردى، توبه کردى و آمدى تا اینجا، «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ» (کافى،ج‏2،ص‏435) گیرم توبه کردى و توبه تو هم قبول شد و خدا لغزش تو را بخشید، تازه مى‏شوى مثل اول، ولى کسانى که در راه حق هستند، رسیدند به اینجا، تو هنوز سر خانه اول هستى. مثل اینکه یک کسى یک کوچه‏اى را اشتباه مى‏رود تا آخر کوچه و بعد مى‏فهمد که اشتباه کرده است، برمى گردد سرکوچه، شده (کل اول) یعنى یک عمرى کار کرد، آخرش هم مى‏شود هیچى، اما کسانى که در راه حق هستند، خیلى فرق مى‏کند.
یک اشتباه دیگرى که وقتى بحث توبه مى‏شود، مى‏گویند، خیال مى‏کنند که خیلى از پدران ما و یا خود ما ممکن است، خیال مى‏کنیم که توبه مربوط به پیشمانى است، خدایا من بد کردم، ما چند رقم توبه داریم، گاهى انسان همینکه پشیمان مى‏شود، خود پشیمانى مساوى است با توبه، مثل آدم نابینایی که زمانى که چشم داشته خیلى با چشمش خیانت کرده است ولى الان دیگر چشم ندارد، سر پیرى مى‏گوید خدایا من بد کردم، پشیمان شدم، خوب همین توبه ‏اش است، چون کار دیگرى نمى‏تواند بکند. اما گاهى وقتها پشیمان شدم، فایده ندارد، پس چکار کنم؟ هیچى باید پول هم بدهى تا بشود پشیمانى بعلاوه پول مساوى است با توبه. مال مردم را خوردم، درخت مردم را شکستم، توپ گلى را زدم به دیوار سفید جا برداشت، با زغال روى دیوار نوشت فوتبال، والیبال، نمى‏دانم درخت فلان، حیوان را بردم در مزرعه فلان کشاورز چراندم، ظلم کردم، مال مردم را از بین بردم، خوب حالا خدایا من را ببخش، فایده ندارد، باید پول را بدهى تا چى؟
7- جبران کردن مالی که در کودکی ضایع کردی
من یک زمانى کوچولو که بودم، حدود ده، یازده سالم که بود، مى‏رفتیم دهات کاشان و بعضى از این درختهایى که میوه داشت، سنگش مى‏زدیم و گاهى هم شاخه را مى‏گرفتیم و به آن آویزان مى‏شدیم و تا این شاخه بشکند، بعد هم فرار مى‏کردیم، در ذهنم بود که تا پانزده سالم نشده اشکالى ندارد، یک چیزى شنیده بودم که تا پانزده سالگى که آدم به تکلیف نرسیده، مى‏گفتم تا پانزده سالم نشده، هر چه مى‏توانیم درختها را بشکنیم، شیشه‏ ها را بشکنیم، خیلى شر بودم، بعد به تکلیف رسیدیم و آمدیم قم، حدود بیست سال پیش، اول طلبگى ما شروع شد و شروع کردیم درس خواندن و یک روز همینطور که داشتیم کتاب مى‏خواندیم، دیدیم مسئله نوشته است که کسانى که مال مردم را تلف کرده‏اند، باید صاحبش را راضى کنند گرچه این طرف در سن کودکى باشد، اِه! تا کودکى که ما خیال مى‏کردیم طورى نیست، یکبار دیگر بخوانیم، چشم، کسانى که مال مردم را تلف کرده‏اند باید صاحبش را راضى کنند گرچه این تلف کردن در سن کودکى باشد.
حالا مثلاً ما برویم در ده بگوییم ما آقا شاخه درخت تو را شکستیم، خوب زشت است، آدم خجالت مى‏کشد، به هر درى زدیم، دیدیم فایده ندارد، خلاصه آقا یک خورده پول برداشتیم و رفتیم آن ده، گفتیم آقا ما چند سال پیش خیال مى‏کردیم پانزده سالگى بشکنیم، بریزیم، طورى نیست و الان فهمیدیم که اشتباه کردیم، شما این ده تومان، بیست تومان،سى تومان را بگیر و ما را حلال کن، زحمت شما را از بین بردیم. مال مردم محترم است. کسى که زحمتى کشیده و مالى را به دست آورده است، محترم است مالش و خلاصه گاهى وقتها انسان خیال مى‏کند، البته این معلوم باشد، گاهى صحنه‏هایى پیش مى‏آید که کسى مال کسى را دزدیده، چاپیده و حالا رویش نمى‏شود که برود و بگوید آقا اینجانب فلانى ما مال شما را دزدیدم، خوب چکار کند؟ از طرفى نگوید، روز قیامت جهنم است، بگوید، باید برود صیغه بخواند که من دزد هستم، اینجا اجازه داده‏اند که آن آدم پول را به صاحبش برگرداند، لازم هم نیست که بگوید که این چه پولى است.
آقاجان شما یک هشتاد تومان را از ما مى‏خواهى، آقا چه کردى؟ لازم نیست که بگویى که من دزد هستم ولى مال مردم از هر راهى شده باید به صاحبش رد شود. حتى در یک حدیثى داریم که راهنمایى مى‏کند امام که پول و آن مبلغى که از تو مى‏خواهد، بینداز در یک ظرف و بنویس که آقا من یک فردى هستم، لازم نیست که شما من را بشناسى، شما این صد و بیست تومان را از من مى‏خواهید، با یک کاغذ برایش بفرستى، مثلاً به حسابش واریز کنى، ولى اجمالاً زحماتى که مردم کشیدند و چیزى بدست آورده‏اند مال خودشان است و باید محترم شمرده شود. خلاصه گاهى پشیمانى فایده ندارد، باید پول بدهید. گاهى پشیمان مى‏شوم، فایده ندارد، باید کار بکنم تا بشود توبه. نمازش را بد خوانده، غلط خوانده، بعد معلوم مى‏شود که نمازش غلط است، خوب خدایا بد کردم، بله، باید نماز هایى را هم که غلط خواندى از نو بخوانى تا بشود توبه.
بعضى وقتها پشیمانى فایده‏ اى ندارد، باید جان بدهى تا بشود توبه. کشتم یک نفر را و الان پشیمان هستم. خوب بله، تو پشیمانى ولى آنهایى را که کشتى چى؟ باید جانت را هم بدهى تا بشود توبه. رد شویم. یکى از مسائلى که بد نیست که تذکر بدهیم، مسئله‏اى است که اولیاء خدا خیلى روى آن تکیه مى‏کردند، پیامبران…،
خودمان که نه، حاکم شهر، مثل اینهایى که مأمور شهر هستند، مأمور شکنجه مى‏گوید که آقا من یک نفر کشته‏ ام و الان پشیمان هستم. خوب باشد پشیمان باش ولى پشیمانى فایده‏ اى ندارد. پشیمانى خالى فایده ‏اى ندارد. پس گاهى باید پول داد، گاهى باید کار کرد، گاهى باید جان داد.
8- حسن عاقبت و سوء عاقبت
مسئله دیگرى که خیلى مورد توجه اولیاء دین است که باید اشاره کنیم مسئله خوب مردن است، در راه خدا شهید شدن. مسئله خیلى اولیاء دین تکیه مى‏کردند که در راه خدا شهید شدند، کسانى که در راه خدا هجرت مى‏کنند و در راه هجرت «ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ» (نساء/100) داریم اولیاء خدا در قرآن مى‏گوید «تَوَفَّنی‏ مُسْلِماً» (یوسف/101) خدایا من را در حالى که مسلمان هستم بمیران. «وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ» (آل عمران/193) روایات زیادى که افرادى، آدم‏هاى خوبى هستند ولى لحظه مرگ بى دین مى‏میرند، آدمهایى هستند، آدمهاى خیلى خوبى نیستند ولى لحظه مرگ با دین مى‏میرند، این هم یک مسئله‏اى است که سرجاش در قرآن تکیه شده است. مسئله حسن عاقبت و مسئله سوء عاقبت، عده‏اى با دین مى‏میرند و عده‏اى… و واقعاً انسان این صحنه ‏ها را مى‏بیند، گاهى لذت مى‏برد. در همین هفده شهریور یکى از دوستان مى‏گفت تیر خورد و یک نفر افتاد در جوب آب، رفتن رفقایش بیرونش بیاورند، گفت من را ول کنید، بروید قرآن را حفظ کنید. ببینید یک نفر کاسب در لحظه مرگ در خون خودش دست و پا مى‏زند و مى‏گوید: بروید و قرآن را حفظ کنید، گاهى وقتها اینطورى است و گاهى وقتها هم ممکن است بخاطر دو فلس پول… و این مربوط به این است که چقدر انسان مادى باشد.
این افرادى که خیلى مادى هستند وضع دینشان خطرناک است. یک مثالى برایتان بزنم. دوستان عزیز اگر بنده عینک و ساعت مچى و کت شما را خواسته باشم که بگیرم، اگر چیزى را که شما دارى من از شما بگیرم، شما از من ناراحت مى‏شوى، و وقت مرگ خدا هر چیزى را که داریم از ما مى‏گیرد. بنابراین کسانى که خیلى به دنیا چسبیده‏اند و مادى هستند، لحظه مرگ مى‏بینند که همه را باید رها کنند و بروند، خانه، زندگى، زن و بچه، اینها بسیاریشان با بغض خدا از دنیا مى‏روند، یعنى بى دین ممکن است که از دنیا بروند، این مسئله‏ اى است که وقتى پیامبر به امیرالمومنین مى‏گوید که ماه رمضان مى‏کشند، مى‏گوید: کشتن مهم نیست «أَ فِی سَلَامَهٍ مِنْ دِینِی‏» (بحار الانوار/ج34/ص338) وقتى من را بکشند دین خواهم داشت؟ لحظه مرگ انسان دین داشته باشد و یا لحظه مرگ انسان بى دین باشد، مسئله مهمى است که مورد توجه باید قرار بگیرد.
عرض مى‏شود دلیل معاد را، ما مى‏ خواهیم وارد بحث معاد بشویم، این جملاتى که گفتم مقدمه بود، به مناسبت بحث توبه و بحث حسن عاقبت و سوء عاقبت، چند تا تذکر بود همینطور به زبانم آمد که بگویم اما حالا مسئله‏ اى که لازم است که به آن تکیه کنیم، مسئله معاد است، دلیل معاد را در جلسه بعد حتماً تشریف داشته باشید که مطرح کنم. به چه دلیل ما در روز قیامت زنده خواهیم شد و چطور ذرات پخش شده جمع خواهد شد، بحث خوبى است، در جلسه بعد مفصل صحبت خواهیم کرد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment