الگو گرفتن از خانواده‌های قرآنی

1- حضرت مریم، خادم مسجدالاقصی
2- قبول نذر از سوی خداوند
3- نقش مربّی در تربیت فرزند
4- حضرت ابراهیم، پدر مؤمنان در طول تاریخ
5- خطر انحراف فرزندان در خانواده‌های مذهبی
6- دعا برای عاقبت به خیری
7- برخورد کریمانه با خطای دیگران

موضوع: الگو گرفتن از خانواده‌های قرآنی

تاریخ پخش:  25/04/92

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحث ما راجع به خانواده است. یک خانواده‌هایی در قرآن بیان شدند که اینها خیلی در قله هستند. ما که نمی‌توانیم به آنها برسیم ولی به هر حال ببینیم چه خبر بوده و فاصله‌مان چقدر است. سعی کنیم در این شب‌های عزیز فاصله‌‌مان را کم کنیم.

یکی از خانواده‌هایی که مطرح است، خانواده‌ی مریم و عیسی و یحیی و زکریا است. اول اینکه مریم مادر عیسی است، هنوز حضرت مریم به دنیا نیامده بود. مادرش گفت: خدایا من می‌خواهم این بچه وقف تو باشد.

1- حضرت مریم، خادم مسجدالاقصی

«إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فی‏ بَطْنی‏ مُحَرَّرا» (آل‌عمران/35) آیه را تکرار کنید. «إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فی‏ بَطْنی‏ مُحَرَّرا» اینکه انسان از اول خواسته باشد بچه‌اش در خط خدا باشد. این خودش یک درس است. برادرها و خواهرها یکی از بچه‌هایتان را نذر امام زمان کنید. امام زمان بازو می‌خواهد. اگر امام بنیان‌گذار جمهوری اسلامی این بازوها را نداشت، مثل مطهری، بهشتی، مفتح، هاشمی نژاد، چمران، رجایی، اگر واقعاً این بازوها را نداشت، می‌شد. کسانی که چند تا اولاد دارند یکی وقف امام زمان. قبل از تولد نذر کرد. «نَذَرْتُ لَکَ ما فی‏ بَطْنی‏ مُحَرَّرا» خدایا بچه‌ای که در شکم من است، نذر مسجدالاقصی. البته فکر می‌کرد پسر است. وقتی دختر زایید، دید مریم است گفت: خوب بالاخره من نذر کردم. نذرم را انجام می‌دهم. مریم را در یک پارچه‌ای پیچید، مسجدالاقصی برد و گفت: این نذر است که خادم مسجد شود. از این نکته معلوم می‌شود که خادم چه کسانی بودند. این قرآن است، می‌دانید چه کسانی خادم مسجد بودند؟ حضرت ابراهیم، حضرت اسماعیل، «طَهِّرا بَیْتِی‏» (بقره/125) ابراهیم و اسماعیل مسجد الحرام را تمیز کنید. خادم مسجد چه کسانی بودند؟ تازه تمیزی، تمیزی از شرک و همه چیز.

یک خادم دیگر هم بگویم، حضرت زکریای پیغمبر خادم بود. از میان خانم‌ها هم حضرت مریم خادم بود. یک وقت خادم مسجد اینها بودند. الآن امام رضا(ع) خدامی که دارد، خیلی از خدامش آدم‌های ریشه‌دار، آدم‌های باسواد، وضع مالی‌شان خوب، اینطور نبود که حالا یک کسی از فقر و فلاکت. همینطور که امام رضا یک خادمی اینطوری دارد، در هر محله‌ای سران محله خادم مسجد شوند. شما حرم امام رضا که می‌آیی می‌بینی افراد بسیار با شخصیت یک لباس مشکی پوشیدند لب در، خوب بعضی از اینها را می‌شناسیم. بعضی از اینها از تهران می‌آیند، مسؤولین مملکتی هستند. مثلاً چند سال وزیر بوده است. ولی الآن خادم است. امام جمعه‌ی بعضی از مناطق هستند، خادم هستند. قاضی است، سردار است، چه اشکالی دارد این برخوردی که با امام رضا می‌کنیم، برای همه مساجد کنیم؟ چرا مساجد ما خادمانش آدم‌های پیرمرد، مریض و فقیر هستند؟ چرا خادم باید اینطور باشد؟ این خودش یک درس است. یک بچه‌مان را وقف کنیم. طلبه می‌خواهیم اوه… چند صد هزار طلبه می‌خواهیم. قرآن ما به حدود 50 زبان ترجمه شده است. کتاب مسیحی‌ها به حدود دو هزار زبان ترجمه شده است. ما الآن یک آیت الله و حجت‌الاسلام نداریم به زبان چینی حرف بزند. چین رفته بودم سیصد نفر را تربیت کرده که قاری حرف بزنند. یعنی اینها برای ایران ما سیصد نفر تربیت کردند. ما چند نفر داریم که بتواند به زبان چینی اسلام را بگوید؟ یک بچه‌تان را وقف کنید. این برای یک خانواده.

2- قبول نذر از سوی خداوند

2- وقتی نذر کرد، خدا نذرش را قبول کرد. «فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا» (آل‌عمران/37)، «فَتَقَبَّلَهَا» یعنی خدا قبول کرد. منتهی «بِقَبُولٍ حَسَنٍ». سه رقم قبول داریم. قبول عادی، قبول حسن، قبول احسن، آدم‌های معمولی کارهایشان که خوب هستند، قبول می‌شود. اما آدم‌هایی که خیلی خوب هستند، «قَبُولٍ حَسَنٍ». آدم‌هایی که خیلی متقی هستند، «قبول احسن» یعنی مقدار و درجه‌ی قبولی به مقدار تقوا است.

یکوقت شما یک لیوان آب به من می‌دهی، من عادی می‌گیرم. یکوقت به احترام بلند می‌شوم، دو دستی می‌گیرم. یکبار می‌آیم استقبال می‌گیرم. تا ببینم چه کسی آب آورد، اگر یک آدم عادی بیاورد، لیوان را از او می‌گیرم، اگر یک آدم باشخصیت و استادی، یا سیدی، پیرمردی بلند می‌شوم می‌گیرم. اگر دیدم نه، یک شخصیت دانه درشت دارد برای من آب می‌آورد، فوری می‌گویم: آقا آقا! شرمنده شرمنده جلوی او می‌روم!پس یک لیوان آب عادی می‌گیرم، بلند شوم بگیرم، استقبالش بروم. نوع قبول خدا براساس طرف است. تقوای عادی دارد، تقوای عادی، عالی، اعلا.

یک خانواده‌ی خوب آن است که بچه‌هایش رشدشان خوب باشد. قرآن راجع به رشد مریم می‌گوید: «وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَنا» (آل‌عمران/37) یعنی مریم، رشدش، رشد خوبی بود. حالا یک مسأله‌ی تغذیه است. مسأله‌ی بهداشت است. مسأله ی کمک به طبقه‌ی محروم است، مسأله‌ی حمایت دولت هست، که بچه‌های ما از نظر ویتامین و تغذیه مشکل نداشته باشند. هرجا که یک گرسنه‌ای هست، بغل او یک پول خوری هست. همانطور که هرجا یک دره‌ای هست، بغلش یک قله‌ای هست. در همه چیز همینطور است. هرکجا مسجد نداریم معلوم می‌شود، چند کیلومتری‌اش یک مسجد مجلل دارند می‌سازند. آن مسجد با آن قیمت، نتیجه‌اش می‌شود که دهها منطقه مسجد ندارد. این عدالت چیز خوبی است.

3- نقش مربّی در تربیت فرزند

یکی از چیزهایی که خیلی در تربیت خانواده مهم است، مسأله‌ی مربی است. بچه‌مان را به چه کسی می‌دهیم تربیت کند. حضرت مریم را چه کسی تربیت کرد؟ «وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا» (آل‌عمران/37) حضرت زکریا «وَ کَفَّلَها» یعنی تحت تکفّل آورد. انسان بچه‌اش را به چه کسی می‌سپارد. دخترم در خانه‌ی چه کسی خیاطی یاد می‌گیرد؟ که آن خیاط این دختر مرا در کنار خیاطی رشد معنوی بدهد. یک مقداری باید به این برسیم که… همینطور برو شاگردی کن، نزد چه کسی شاگردی کنیم؟ برو این کار را یاد بگیر، نزد چه کسی این کار را یاد بگیرد؟ استاد چه کسی باشد؟ «وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا»

یکی از کارهایی که در این خانواده شد این بود که مادر مریم، وقتی حضرت مریم را زایید گفت: خدایا این را به تو سپردم. اینکه آدم بچه‌اش را به خدا بسپارد. «وَ إِنِّی أُعیذُها بِکَ وَ ذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ» (آل‌عمران/36) نه خودش را، نسلش را هم بسپارد. بچه‌اش را بیمه کند.

تاجری بود وقتی می‌خواست سهم امام بدهد، بچه‌اش را خانه‌ی مرجع تقلید می‌آورد و می‌گفت: ای فرزندان من، ممکن است من سال دیگر مرده باشم. این مرجع تقلید من است، بیست درصد از درآمدم را که خمس و سهم امام است به ایشان می‌دهم. شما هم یاد بگیرید، من مردم این کار را بکنید. حدیثی داریم که اگر می‌خواهی به فقیر پول بدهی به پسرت بده و بگو: تو به فقیر بده. اگر می‌خواهی افطاری بدهی، بگو: من می‌خواهم بیست نفر را افطاری بدهم. دختر جان، پنج تا از همشاگردی‌هایت را دعوت کن. پسر جان پنج تا همشاگردی‌ هم تو دعوت کن. خانم عزیز پنج تا هم تو دعوت کن، پنج تا هم من دعوت می‌کنم. این بیست نفر را… یعنی این افطاری دادن را به یک نسل هم منتقل کن. حدیث داریم انفاق می‌کنی پول را به بچه‌ات بده، بچه به فقر بدهد. یعنی یک دست بگردد که او یاد بگیرد.

قدیم آسیاب‌ها آبی بود. این جوی آب که می‌خواست برود مزرعه، جلوی جوی آب یک تنورهایی درست می‌کردند، که این آب که به مزرعه می‌رود یک آسیاب هم بگردد و در فشارش گندم‌ها آرد شود.

4- حضرت ابراهیم، پدر مؤمنان در طول تاریخ

اولاد خوب هم گاهی وقت‌ها پاداش است. حضرت ابراهیم خیلی زجر کشید. قرآن می‌فرماید: چون حضرت ابراهیم را بیرون کردند. یک عموی بت پرست داشت، گفت: برو دیگر شکل تو را نبینم. دیگر نزد من نیا. عموی ابراهیم بت پرست بود. پسر برادرش را بیرون کرد. قرآن می‌گوید: چون او را آواره کردی، خدا اولادهای خوبی به او داد. ابراهیم پدر همه‌ی انبیاء شد. «فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ» (مریم/49) می‌گوید: این پسر خوبی که به ابراهیم دادیم، چون موسی هم پسر ابراهیم است. عیسی هم پسر ابراهیم است. پیغمبر ما هم پسر ابراهیم است. امام زمان هم نسل ابراهیم است. بسیاری از انبیا پدر بزرگشان حضرت ابراهیم بود. خدا در قرآن می‌گوید: علت اینکه پسران خوبی به او دادم، چون او را تحقیر شد. یک جا اگر تحقیرت می‌کنند، خدا جبران می‌کند. می‌ایستی نماز بخوانی، هرهر می‌خندند. می‌روی حجابت را اسلامی کنی، یک عده آدم‌های بد حجاب به تو می‌خندند. یک کار خیری می‌خواهی بکنی، به تو می‌خندند. می‌گوید: این خنده را تحمل کن خدا جبران می‌کند. یکی از اسم‌های خدا جبار است، یعنی جبران می‌کند. این مسأله را بشنو، من جبران می‌کنم. غصه نخور.

چرا ابراهیم پدر چند پیغمبر شد؟ چرا؟ به خاطر اینکه ابراهیم تحقیر شد. اگر چیزی در راه خدا تحقیر شود، خدا گفته من جبران می‌کنم. در سوره‌ی «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ» (مطففین/1) می‌گوید: آدم‌های مجرم می خندند به مؤمنین. می‌گوید: بگذار بخندند. یک روزی هم ما به آنها می‌خندیم. حضرت نوح که کشتی می‌ساخت هرکس آمد از کنارش برود، به ریش او خندید. متلک‌هایی بار او کردند. مثل اینکه پیغمبری‌ات گل نکرد به نجاری افتادی. هان! نوح، آدم حسابی کشتی را کنار دریا می‌سازند که هلش بدهی در دریا برود. تو وسط زمین خشک این کشتی را می‌سازی، دوش کدام حمال، باربر، چطور می‌خواهی این کشتی را در بیابان، در آب بیاندازی؟ نوح می‌گفت: بخندید، مسخره‌ام کنید. «إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ» (هود/38) شما مسخره‌ام کنید.

گاهی وقت‌ها یک جوان می‌خواهد ریش بگذارد. تراشیدن ریش را اکثر علما اشکال می‌دانند. این پسر است می‌خواهد ریش بگذارد. می‌گویند: حالا نمی‌خواهد شیخ شوی. اینقدر به ریش این مسخره می‌کنند. یک کسی که چادری می‌شود. می‌گوید: اینها را، ابراهیم تحقیر شد، خدا او را پدر انبیاء کرد. این تحقیرهایی که در راه دین است، بپذیرید.

5- خطر انحراف فرزندان در خانواده‌های مذهبی

فکر نکنیم ما که مذهبی هستیم، بچه‌های ما هم مذهبی می‌شوند. خطر در خانه‌ی پیغمبرها هم هست. پسر نوح خراب درآمد. پدر، پیغمبر اولوالعزم، بچه‌اش فاسد شد. «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِک‏» (هود/46) خدا گفت: پسر تو هست، اما پسر تو نیست. چون هم‌فکر تو نیست. قرآن می‌فرماید: «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبین‏‏» (صافات/113) خیلی وقت‌ها پدر عمره رفته، کربلا می‌رود، مشهد می‌آید، پسرش جاهای دیگر، فکرهای دیگر، حرف‌های دیگر، رابطه‌های دیگر، اصلاً 180 درجه فرق می‌کند. پدر هم متوجه نیست. در خانه‌ی حضرت یعقوب ده تا پسر خلافکار پیدا شد. ده تا پسر آمدند یوسف را در چاه انداختند. یک وقت گول نخورید که… خود انسان هم نباید خودش را گول بزند. مثلاً حالا بنده چون ریش دارم، عمامه دارم، در حوزه بودم، آخوند هستم. حتماً خوش عاقبت هستم، آدم نمی‌داند فردا چه می‌شود؟ به امیرالمؤمنین گفتند: تو که راهت درست است. گفت: من تا الآن درست است، من نمی‌دانم فردا چه می‌شود. ما یکی‌اش را فهمیده بودیم، بعد فهمیدیم چند جا هست که حضرت امیر به پیغمبر گفت: یا رسول الله دین من سالم است یا بی‌دین می‌میرم. یعنی حضرت علی در بی‌دین مردن و با دین مردنش دغدغه داشت. وحشت داشت. «أَ فِی سَلَامَهٍ مِنْ دِینِی‏» (بحارالانوار/ج34/ص338) پرسید: دین دارم. یعنی ممکن است من هم بدعاقبت شوم.

گاهی وقت‌ها افراد فکر می‌کنند متدین هستند. الآن واقعاً بنده دین دارم؟ شما یک گوسفند بده بگو: آقای قرائتی گوشتش را تقسیم کن. اگر کبابی‌هایش را در یخچال برای خودم نگذاشتم. ما در تقسیم بزغاله عادل نیستیم، کبابی‌هایش را برای خودمان برمی‌داریم، آنوقت می‌گوییم: یا حجه بن الحسن عجل علی ظهورک! بیا دنیا را پر از عدل کن. اما مرا می‌بینی در یک بزغاله هم عادل نیستم. اما تو بیا دنیا را اداره کن. شوخی می‌کنیم.گاهی یک تلفن به آدم می‌شود. پست را می‌گیرند. مسؤولیت را می‌گیرند. گاهی پیش پای آدم بلند نمی‌شوند، بلند می‌شوند، رأی می‌دهند، رأی نمی‌دهند. از مهمترین دعاهای شما در حرم امام رضا حسن عاقبت است.

6- دعا برای عاقبت به خیری

یک دوستی داشتیم رئیس سازمان تبلیغات تهران بود. به نام آقای محمد خانی مرحوم شد. می گفت: یکبار در حرم امام رضا سه تا آیت الله را دیدم. مرحوم آیت الله فلسفی، مرحوم آیت الله مروارید، مرحوم آیت الله میرزا جوادآقای تهرانی. حالا چه شبی بود که هر سه حرم آمده بودند. می‌گفت: سه گوشه‌ی حرم بودند. به دلم برات شد بگویم: آقا شما همه آیت الله هشتاد، نود ساله هستید. اگر یک دعای مستجاب داشته باشید، چه می‌کنید. می‌گفت: جمعیت را شکافتم رفتم نزد آیت الله مروارید و گفتم: آقا شما حدود نود ساله هستی، اگر یک دعای مستجاب داشته باشی چه می‌کنی؟ گفت: می‌گویم خدا عاقبتم را بخیر کند. نزد آیت الله فلسفی رفتم. همین را گفت، آیت الله میرزا آقا جواد آقای تهرانی همین را گفت. بی‌خود نیست که در نماز هرروز واجب است که بگوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6) همه دعاها مستحب است. فقط این دعا واجب است. در کل دعاها یک دعای واجب داریم و آن «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» است و ما باید این را روزی ده بار بگوییم. چون هفده رکعت نماز هفت تایش «سُبْحَانَ اللَّه‏» و «الْحَمْدُ لِلَّه‏» است. جالب این است که پیغمبر ما دو برابر ما «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» می‌گفت. چون نماز شب بر پیغمبر واجب بود. نماز شب هم یازده رکعت است. ده مرتبه نماز واجب، یازده بار هم نماز مستحب، می‌شود پیغمبر ما سوار بر راه مستقیم بود. «یس، وَ الْقُرْءَانِ الحَْکِیمِ، إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ، عَلىَ‏ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» (یس/1-4) «علی» یعنی سوار است. خدا در دو جای قرآن می‌گوید: پیغمبر، تو سوار بر راه مستقیم هستی. «عَلىَ‏ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»، «علی» یعنی سوار هستی. پیغمبر اسلام که سوار بر راه مستقیم بود دو برابر ما می‌گفت: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» انسان زود لغزش پیدا می‌کند. یک عکس، یک فیلم، یک بستنی، یک لبخند، یک متلک، یک جایزه، یک تشویق، یک سوت، یک کف، یک صلوات، ما چیزی نیستیم. (صلوات حضار) البته این صلوات، آن صلوات نبود، ولی خوب طوری نیست. حالا یک صلوات جدی بفرستید. (صلوات حضار)

7- برخورد کریمانه با خطای دیگران

می‌شود مثلاً یک کسی فحش بدهد و شما از کنار او رد شوی؟ آیه‌ی قرآن است. قرآن می‌گوید: اگر یک حرف زشتی شنیدی، به روی خودت نیاور. «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً» (فرقان/72) یک چیزی گفت، به روی خودت نیاور. در خانواده یک چیزی گفت، روی خودت نیاور. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) یک آدم نادانی یک حرفی به تو زد، قورتش بده. «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظ» (آل‌عمران/134) غیظ کردی، قورتش بده. متلک شنیدی، قورتش بده. به پیغمبر گفتند: خل هستی. «إِنَّا لَنَراکَ فی‏ سَفاهَه» (اعراف/66) تو سفیه هستی، خل هستی. نگو: من خل هستم. ننه‌ات خل است. بابات خل است. جد و آبادت خل است!!! نه، می‌گفت: «قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بی‏ سَفاهَه» (اعراف/67) خطر در خانواده های خوب هم هست.

آقایانی که خوب هستید. اهل عمره و مشهد و خمس و سهم امام و افطاری و روزه و قرآن هستید. به فکر بچه‌هایتان باشید. نگویید: چون خانواده‌ی ما مذهبی است، بچه حتماً مذهبی است. قدرت‌های بیرون از خانه، قوی‌تر از قدرت‌های درون خانه هستند.

این یک خانواده‌ای که گفتم، زکریا و یحیی، اول یحیی مخاطب خدا بود. چون خدا به او می‌گوید: «یا یَحْیى‏ خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّه» (مریم/12) سه تا جمله در این است. «یا یَحْیى‏» مخاطب من هستی. مکتب داری، «خُذِ الْکِتابَ» نشاط داری، «بِقُوَّه» حکمت به تو دادم، «آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» به تو مهر ورزیدم. «وَ حَنَانًا» (مریم/13) تو پاک هستی، «وَ زَکَوهً». تقوا داری، «تَقِیًّا» یک خانواده‌ی پاک یک چنین خانواده‌ای است. پاک باشد، تقوا داشته باشد، مورد مهر قرار بگیرد، اینها خانواده‌های نمونه هستند.

راجع به حضرت ابراهیم سه چهار مورد را چند شب پیش گفتم. اما امشب خیلی بیشتر آوردم برای شما بخوانم. باید از یک چیزی گذشت تا به چیزی رسید. شما بیل که داری، باید از کلفتی آهن بگذری. نوک بیل را باید تیز کنی اما در عوض براق و تیز می‌شود. بالای بیل آهنش کلفت‌تر است اما کارآیی ندارد. نوک بیل ساییده شده، اما در عوض سفید و براق است. یک چیزی بده، یک چیزی بگیر. این خانواده حضرت ابراهیم چه چیزی داد و چه چیزی گرفت. این یک مورد.

خورشید و ستاره و ماه را داد، اول دید یک عده ستاره پرست هستند، گفت: «هذا رَبِّی‏» (انعام/76) این ستاره‌ها رب من است. بعد ستاره‌ها پیدا شدند، گفت: خیلی خوب حالا ستاره‌ها که رفتند. ماه رب من است. پروردگار من ماه است. ماه هم پایین و بالا شد و گفت: بابا ول کن. خورشید از همه دانه درشت‌تر است. خورشید هم که غروب کرد، گفت: بابا ما معطل چه هستیم. اینها همه رفتنی هستند. از رفتنی‌ها گذشت و به نرفتنی‌ها رسید. «لا أُحِبُّ الْآفِلینَ» (انعام/76) من این چیزهایی را که افول می‌کند، از بین می‌رود، رنگ می‌بازند، اینها را کنار گذاشتم. «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِی‏» (انعام/79) از مادی گذشت و به معنوی رسید. از غروب کردنی‌ها گذشت و به ابدیت رسید.

2- از عموی منحرفش دل برید. پدر همه مردم شد. «مِلَّهَ أَبیکُمْ إِبْراهیم‏» (حج/78) ابراهیم پدر شماست. قرآن می‌گوید: همه‌ی مردم پدرشان ابراهیم است. پدر اول ما حضرت آدم است. پدر دوم ما حضرت نوح است. پدر سوم ما حضرت ابراهیم است. از عمو دل کند و پدر امت شد. عمو بیرونش کرد، خدا او را تحویل گرفت. عمو گفت: «وَ اهْجُرْنی‏ مَلِیًّا» (مریم/46) برو تا مدت زیاد تو را نبینم. اما خدا می‌گوید: «إِنَّهُ کانَ بی‏ حَفِیًّا» (مریم/47) خلق طردش کرد، خالق او را تحویل گرفت. برای خدا کناره‌گیری کرد، شهره‌ی آفاق شد. «وَ أَعْتزَِلُکُمْ وَ مَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ» (مریم/48) ابراهیم گفت: نه بت قبول دارم، نه بت‌پرست! تنها بود. قرآن می‌گوید: ابراهیم یکی بود ولی خداپرست بود. نگو آقا در فامیل یکی هستم، در اداره یکی هستم. یکی هم هستی کار خودت را بکن. اگر تو تنهایی ماه را دیدی برای شما فردا عید فطر است. ولو تمام علما بگویند: ماه ثابت نشده است. کسی که با چشم خودش دید برای او عید فطر است ولو تنها باشد. وقتی انسان یک چیزی را یقین دارد، مردم هرچه می‌خواهند بگویند.

اگر شما در دستت طلاست، همه بگویند: سفال است. آرامش داری. سفال است، همه بگویند: طلاست، گول نخور. ابراهیم یکی بود، از همه چیز کناره‌گیری کرد، خداوند می‌فرماید: «وَ اجْعَلْ لی‏ لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ» (شعرا/84) ابراهیم از خانه‌ی بت فرار کرد، خانه‌ی توحید ساخت. «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْت‏» (بقره/127) از خانه ی بت فرار کرد، در مکه سازنده‌ی خانه‌ی توحید شد. دارم چه می‌گویم؟ یک چیزی را داد و یک چیزی را گرفت. چطور امام صادق، امام صادق شد. چطور امام رضا، امام رضا شد. در اول دعای ندبه می‌گوید: خدا با اینها یک شرطی کرد. «شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ» (بحارالانوار/ج99/ص104) موسی بن جعفر سالها زندان. چشم! امام حسین زیر سم اسب، چشم! امام عسگری، نمی‌گذارم از پادگان بیرون بروی. چشم! امیرالمؤمنین 25 سال مثل آدمی که تیغ در چشمش است و استخوان در گلویش. چشم. «شَرَطْتَ» شرط کردی که سختی‌ها را بچشند و از دنیا بگذرند، «فَشَرَطُوا» آنها هم شرط را امضاء کردند. «وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاء» تو هم می‌دانی که اینها وفادار هستند. حالا «فَقَبِلْتَهُم‏ وَ قَرَّبْتَهُم‏» (بحارالانوار/ج99/ص104) یعنی باید از خواب بگذری «تَتَجَافىَ‏ جُنُوبُهُمْ» (سجده/16)، «فَلَا تَعْلَمُ نَفْس‏» (سجده/17) از زن دل بکن، از شوهر دل بکن، از فرزند دل بکن. همه اینها در قرآن هست. تا کسی چیزی را دل نکند به جایی نمی‌رسد. نمی‌شود گفت: من می‌خواهم تمام زندگی‌ام همینطور که هست باشد. نه از پول دل می‌کنم. نه از خواب دل می‌کنم. نه از تفریح دل می‌کنم. از هیچی دل نمی‌کنم، ای خدا بده بیاید. از یک چیزی باید دل کند به جایی رسید.

الان ماه رمضان است، شما از شکم دل می‌کنید و سی روز نمی‌خورید. بعد می‌گویید عید فطر «و اسئلک ما سئلک منه عبادک الصالحون» می‌روید نماز عید می‌خوانید. سی روز از شکم دل کندم حالا بده بیاید. ابراهیم از فرزند دل کند، می‌گوید: حالا عید قربان شد. در طول تاریخ عید قربان، عید قربان است برای اینکه ابراهیم از فرزندش دل کند. تا از چیزی دل نکنیم، به جایی نمی‌رسیم. باید دل بکنیم. حالا رأی نیاوردی، رأی نیاوردی که نیاوردی. دیگر گرد و خاک می‌کنی چه کنی؟ از یک چیزی دل بکنیم. گاهی آدم دلش به مسجد بند است. بنده اگر بدانم از این مسجد بیرون بروم یک آقای دیگر پیشنماز شود یک صف جماعت اضافه می‌شود، لازم است از این مسجد بیرون بروم، یک صف به جماعت اضافه شود.

یک چوپان نزد پیغمبر آمد گفت: ماه را دو تا کن من ایمان می‌آورم. قرآن می‌گوید: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ» (قمر/1) ماه دو تا شد که یک چوپان ایمان بیاورد. تو هم دو تا شو که یک صف به جماعت اضافه شود. چقدر بند هستی. انسان نباید به چیزی بند باشد. آزاد! رابطه‌ی ما با دنیا باید مثل رابطه‌ی ملحفه باشد با پتو، با یک سنجاق بند شویم. با یک سنجاق جدا شویم. فکر نکنیم چنان بچسبیم که وقتی خواستند از ما بگیرند جدا شویم. پشت دست مو دارد. چسب که به آن می چسبد وقتی می‌خواهی بکنی جز و وز می‌کند چون موها چسبیده است. کف دست چون مو ندارد و چسبیده است راحت چسب را برمی‌داری. اگر به دنیا چسبیدیم، آقای مدیر کل بگوید آقا تا حالا وزیر بودی، نباش. تا حالا سفیر بودی نباش. تا حالا مدیر کل بودی نباش. در مراسم تودیع و معارفه، بودم بودم. نبودم، نبودم. شد، شد. نشد، نشد! اگر این رقمی باشیم به دنیا نچسبیم، راحت هستیم. اگر بچسبیم مشکل است.

خدایا، امیرالمؤمنین از خواب دل کند. از جان دل کند. از فرزند دل کند. از همسر دل کند. همه چیزش را داد. خدایا به آبروی کسانی که از همه چیز در راه تو گذشتند ایمانی به ما بده هرکجا باید دل از هرچیزی بکنیم به راحتی از آن چیز دل بکنیم. ما را چسبیده به مادیات که دینمان را بفروشیم برای اینکه به مادیات برسیم، خدایا ما را در این گروه قرار نده. هرچه در ایام عزیز برای خوبان مقدر می‌کنی، برای ما هم مقدر بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment