اصول خدمت رسانی به جامعه

1- سرعت و سبقت در خدمت رسانی
2- دوری از سستی و سهل‌انگاری در خدمت
3- دوری از ریا و منت در خدمت
4- حفظ حقوق مردم در خدمت به محرومان
5- خدمت رسانی جامع به نیازمندان
6- خدمت معنوی با گسترش مساجد و مراکز دینی
7- جایگاه حضرت خدیجه در نزد خداوند و پیامبر اکرم

موضوع: اصول خدمت رسانی به جامعه

تاریخ پخش: 18/04/93

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحث‌های ما پیرامون قرآن شناسی و شناخت قرآن بود. به مناسبت ماه رمضان، بحث خدمت در قرآن را گفتیم. کلمه‌ی خدمت در قرآن نیامده است. ولی آنچه در قرآن آمده است، احسان است. چون خدمت یک مقدار عام است، احسان عنایت دارد. اگر شما جُنب باشی، در همه دریاها هم شنا کنی، جُنب هستی. باید نیت غسل کنی تا پاک شوی. اگر تمام شیلنگ‌ها را به صورت ما بگیرند، وضو نیست. باید قصد وضو کنیم تا وضو شود. احسان عنایت دارد. ولذا قرآن کلمه‌ی خدمت… الآن خورشید هم به ما خدمت می‌کند. به ما نور می‌دهد. کوهها خدمت می‌کنند، دریاها و جنگل‌ها و حیوان‌ها به ما خدمت می‌کنند. ولی احسان نمی‌کنند. احسان یک قداستی دارد.

1- سرعت و سبقت در خدمت رسانی

یکی از کارهای خدمت «أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ» (مؤمنون/61) است. «یسارعون» یعنی سرعت بگیر، زود انجام بده. من این را بارها گفتم. یک کلمه‌ی غلطی در ایرانی‌ها است، نمی‌دانم از کجا پیدا شده است. ریشه‌اش چیست؟ می‌گویند: عجله کار شیطان است. این حرف درست نیست. خدا می‌گوید: در کار خیر باید عجله کرد. دخترت را زود وهر بده و پسرت را زود داماد کن. عجله کار شیطان است یعنی چه؟ اگر کسی بچه‌اش بزرگ شود و همسر به او بدهد، نصف دین بچه‌اش را حفظ کرده است. اما اگر زود دختر را عروس کند و پسر را داماد کند، دو سوم دین بچه‌اش را حفظ کرده است. یعنی اگر دین نود درجه باشد، صبر کنی بچه‌ات سی ساله شود، داماد شود، 25 ساله شود عروس شود. از این نود تا 45 درجه دین بچه را دارد. اما اگر زود دخترت سیزده ساله و چهارده ساله عروس شود، پسر هم هفده ساله داماد شود، این 60 درصد حفظ کرده است. مگر می‌شود؟ بله.

چند شب پیش در فامیل ما دختر چهارده ساله با پسر هفده ساله ازدواج کردند. عجله کار شیطان است بی معنی است. ممکن است جایی عجله بد باشد. ولی قرآن می‌گوید: «یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ» یعنی سرعت بگیر.

در نماز می‌گوییم: «حیّ علی الصلاه» این کار شیطان است. از بالای پشت بام دارد می‌گوید: «حیّ» بدو. می‌گویم: نخیر، صبر کن. عجله کار شیطان است. در نماز جمعه می‌گوید: «فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّه‏» (جمعه/9) یعنی به سمت نماز جمعه بدو. نمی‌گوید: برو. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاهِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَهِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ» وقتی نماز جمعه است، بدو. پس در قرآن چند کلمه داریم. «سابقوا»، «سارعوا»، «یسارعون»، «فاستبقوا»، «حیّ علی الصلاه» که در اذان است. اگر می‌خواهید کار خیری انجام دهید زود انجام دهید. مِن و مِن نکنید. بعضی یک کاری که می‌کنند معطل می‌کنند.

2- دوری از سستی و سهل‌انگاری در خدمت

روز قیامت آدم‌های بد به آدم‌های خوب می‌گویند: «انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُم‏» (حدید/13) به ما نظر کنید. ما از نور شما استفاده کنیم. بعدها به خوبان التماس می‌کنند. می‌گویند: ای خوب‌ها رویتان را برگردانید ما از نور شما استفاده کنیم. «قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورا» می‌گویند: برگردید از دنیا نور بیاورید. اینجا جای قرض نیست. می‌گویند: «أَ لَمْ نَکُن مَّعَکُم‏» (حدید/14) مگر ما و شما در یک کارخانه و بازار و وزارتخانه نبودیم؟ با هم رفیق بودیم. هم دوره بودیم. رویت را برگردان، من از تو استفاده کنم! می‌گوید: با هم بودیم اما تو یک کاری که می‌خواستی بکنی، من و من می‌کردی. «قَالُواْ بَلىَ‏ وَ لَاکِنَّکمُ‏ْ فَتَنتُمْ أَنفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ». «تَرَبَصتُم» یعنی من و من می‌کردی. واجب الحج شدی، زود برو. حالا یکوقت ویزا نمی‌دهند، نمی‌گذارند عدد خاصی برود، شما در ثبت نام عجله کن. در کار خیر باید عجله کنیم. یکی از تذکرات خدمت این است که عجله کنیم.

وقتی برایت مهمان آمد، سریع پذیرایی کن. «فَراغَ إِلى‏ أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمینٍ» (ذاریات/26) کلمه‌ی «فَ» یعنی فوری، «فراغ» یعنی وقتی برای حضرت ابراهیم مهمان می‌آمد، سریع پذیرایی می‌کرد. «فَراغَ إِلى‏ أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمینٍ»، «فراغ» یعنی فوری بیرون رفت و «فجاء» یعنی فوری غذا آورد. بعضی جاها پذیرایی‌شان طول می‌کشد.

یکوقتی من یک جایی مهمانی رفتم، ساعت‌ها از شب گذشت دیدم هیچ خبری نیست. گفتم: کسی ماژیک ندارد. یک ماژیک برداشتم و نردبان گذاشتم و روی دیوار خانه صاحبخانه نوشتم: برنامه پذیرایی صاحبخانه: 1- صبحش مثل صبح قیامت است. 2- ظهرش مثل ظهر عاشورا است. 3- شامش مثل شام غریبان است.

3- دوری از ریا و منت در خدمت

نکته چهاردهم در خدمت این است که منت نگذاریم. قرآن می‌گوید: اگر منت بگذاری خدمات تو از بین می‌رود. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏» (بقره/264) صدقه یعنی کار خیر که می‌کنی، منت نگذار. من این را وام دادم. من به او خرجی دادم. من برای دخترش شوهر پیدا کردم. من برایش همسر پیدا کردم. مَن و مَن نکن. اگر سر کسی منت بگذاری، صدقه تو از بین می‌رود.

مسأله‌ی دیگر این است که صدقه خالص باشد. همشهری ما است. هم لباس ما است. هم لهجه ما است. هم قبیله ما است. چشم داشت نداشته باشیم. تعصب قبیله‌ای، منطقه‌ای، نژادی و زبانی نداشته باشیم. در کمک گزینش نکنید. به این بده، به او نده. ان همشهری ما است. این هم لباسی ما است. این هم زبان ما و این هم محله ما است.

مسأله‌ی دیگر، مورد شانزدهم است. پس 13- سرعت 14- بی‌منت 15- بدون چشم‌داشت و خالص

16- در خدمت اعتدال باشد. زنی، بچه‌اش را نزد پیغمبر فرستاد و گفت: برو به پیغمبر بگو: پیراهنی که پوشیدی برای تبرک به ما بده. حضرت هم پیراهنش را درآورد و به این بچه داد. ظهر شد، «حی علی الصلاه» پیغمبر پیراهن نداشت برای نماز برود. در خانه نشست. آیه نازل شد، پیغمبر، چه کسی گفت اینطور خرج کنی؟ نه دستت به گردنت قفل شود. یعنی هیچوقت در کیسه‌ات نرود. نه اینقدر بخیل باش، مثل آدم‌هایی که مچشان را به گردنشان بستند. هیچوقت دستش در کیسه‌اش نمی‌رود. و نه اینقدر باز کن. حضرت یک مشت شن با دستانش برداشت و بعد دستش را باز کرد و همه شن‌ها ریخت. گفت: این رقمی خرج نکن که همه را بدهی. دوباره شن‌ها را برداشت و مشتش را سفت کرد که هیچ شنی از انگشت‌هایش بیرون نریزد. گفت: اینطور هم نباش. نه اینطور باش که یک شن از انگشت‌هایت بیرون نیاید، نه اینطور دستت را کج کن که همه بریزد. «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» (اسراء/29) نه دستت قفل شده بر گردنت باشد. یعنی کنس و بخیل نباش. و نه اینکه همه دستت را باز کنی و هرچه داری بدهی و برای بچه‌ها نماند.

4- حفظ حقوق مردم در خدمت به محرومان

مسأله‌ی دیگر این است که خدمت که می‌کنید نکند یک جایی را رحم کنید، به عده‌ی دیگر ضرر برسانید. یک شعر است من نصفش را می‌خوانم، نصفش را هم شما بخوانید.

ترحم بر پلنگ تیز دندان *** ستم‌کاری بود بر گوسفندان

گاهی وقت‌ها می‌گوید: بابا این را استخدام کن. نان ندارد بخورد. عیال وار است. فقیر است. دیپلم گرفته، لیسانس گرفته، اگر کسی را استخدام کنی که این ضعیف باشد، و یک آدم قوی را استخدام نکنی، خیانت کردی. من دلم برای کسی می‌سوزد می‌گویم: تو بیا معلم شو. این را سر کلاس بچه‌ها می‌گذارند، چون ضعیف است نمی‌تواند خوب درس بدهد. به سی بچه ظلم کردم، چقدر هم دلم سوخته که خواستم به این خدمت کنم. بعد هم می‌گوید: می‌دانی من راهش را در فلان اداره باز کردم. فلان پست را هم به او دادم.

من یک حدیث برای انتخابات ریاست جمهوری و ریاست مجلس و خبرگان بخوانم. استخدام، برای همه جا به درد می‌خورد. حدیث از امیرالمؤمنین و در جلد 8 الغدیر است. عربی‌هایی که می‌خوانم فارس‌ها هم می‌فهمند. «من تقدم علی قوم» یعنی کسی که کسی را جلو بیاندازد یا خودش جلو بیفتد، می‌گوید: من رئیس جمهور، من رئیس مجلس، من شورای شهر، کسی که خودش را جلو بیاندازد، «و هو یری فیهم من هو افضل» می‌داند که از او بهتر هست. می‌داند نمره 16 هست. نمره 14 را جلو می‌اندازد. چرا؟ فامیل او است. همسایه او است. دوست او است، همشاگردی او است. پول داده، وام داده، اگر کسی مسؤولیتی به کسی بدهد و حال آنکه می‌داند در جامعه از او بهتر هست، امیرالمؤمنین می‌فرماید: «خان الله» به خدا خیانت کرده است. «و رسوله» به رسول خیانت کرده است. «والمؤمنین» به همه مؤمنین خیانت کرده است. صد لیتر هم گریه کنی، دیگر جواب نمی‌دهد. خیانت کردی. یکبار دیگر حدیث را می‌خوانم. «من تقدم علی قوم» کسی که خودش را مقدم بر دیگران بداند، «و هو یری فیهم من هو افضل» می‌داند کسی در جامعه از او افضل و بهتر هست، خیانت کرده است. «فقد خان الله و رسوله و المؤمنین» خدمت به افرادی خیانت نباشد. و الله دختر دلم سوخت، گفتم: نه، دختر سالم سالم است. داماد عقد کرده، می‌بیند دختر چند رقم مشکل دارد. می‌گوییم: مادر من آمدم با تو مشورت کردم. گفت: اگر راستش را می‌گفتم، گفتم: این دختر بی‌شوهر می‌ماند.       رفتم به دختر رحم کنم، زندگی تو را آتش زدم. و لذا در مشورت می‌گویند غیبت جایز است، یعنی آمده گفته: آقا دختر چه دختری است؟ پسر چه پسری است؟ راستش را بگو. یکوقت یک کسی چند تا کتاب برای من فرستاد. خوشحال شدم گفتم: کتاب‌های خوبی است. یک نفر آنجا ایستاده بود گفت: خوشحال نشو. گفتم: چرا؟ کتاب‌های خوبی است. مجانی فرستاده است. گفت: کتاب‌هایی که مفت به تو می‌دهد، پولش را روی مشتری‌های بعدی می‌کشد. خوشحال نباش حمامی از تو پول نگرفت. روی پول نفر بعدی می‌کشد. این توجه‌ها مهم است که آدم انصاف داشته باشد. یکی از علما رفت میوه بخرد. یک نگاهی به میوه‌ها کرد و پاکتی گرفت. خواست سیب بخرد، هفت تا سیب درجه یک برداشت، هفت تا سیب متوسط و هفت تا سیب بد برداشت. نمی‌شود به نعمت خدا بد گفت. مشتری آیت الله بود. گفت: آقا شما آیت الله شهر هستی. از میوه‌های خوب بردار. گفت: خوب‌هایش را به من می‌دهی، بدهایش را آب می‌کنی و به کس دیگر می‌دهی. پسر این میوه فروش یک آدم عجیب و غریبی بود. خیلی بد دین و بد آخوند و اهل تقوا نبود. وقتی این برخورد را از این آیت الله دید، گفت: من از حالا مسلمان شدم. هرچه آقا بگوید، گوش می‌دهم. یک کیلو سیب می‌خرد، چون طرف انصاف دارد، یک آدمی که صد تا سخنرانی می‌کردی، گوش نمی‌داد، این سیبی که خرید، بچه میوه فروش را تحت تأثیر قرار داد.

5- خدمت رسانی جامع به نیازمندان

کسانی که با عمل مسلمان شدند، آمارشان بیش از کسانی است که با استدلال و سخنرانی مسلمان شدند. خدمت باید جامع باشد. در یکی از شهرها که اسمش را نمی‌برم، بنده خدای بزرگواری مؤسسه‌ای برای ایتام داشت. یکبار از ما برای بازدید دعوت کرد. رفتیم یک سالن برنج و چای و قند و لپه و خرما بود. یک سالن چقدر گوشت گوسفند بود. یک سالن پر از لباس‌های مختلف بود. گفت: نظر شما چیست؟ گفتم: شما پنجاه درصد به یتیم‌ها می‌رسید. گفت: چرا 50 درصد؟ گفتم: قران می‌گوید: خدمت باید جامع باشد. «وَ ارْزُقُوهُمْ» رزق، همان لپه و برنج، «وَ اکْسُوهُمْ» لباس، قرآن غیر از «وَ ارْزُقُوهُمْ فیها وَ اکْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (نساء/5) بنشین برای بچه یتیم قصه بگو. حالا گیرم در خانه‌ی یتیم را زدی و لپه و برنج و خرما و کفش و لباس را دادی. این یتیم پدر ندارد، یک کسی باید برای این یتیم قصه بگوید. به اینها محبت کند، قصه را چه می‌کنی؟ گفت: راست می‌گویی. ما «وَ ارْزُقُوهُمْ فیها وَ اکْسُوهُمْ» را عمل کردیم، اما «وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» را یادمان رفت. گاهی خدمت‌ها جامع نیست.

خانم در هواپیما آرایش می‌کند و به شما شکلات می‌دهد. ما خدمه هواپیما هستیم، ولی با این قیافه دل مرا می‌بری. یک شکلات می‌دهی، دل مرا هم می‌بری. به من خیانت می‌کنی. خدمت جامع نیست. به یتیم لپه و برنج می‌دهی، ولی برایش قصه نمی‌گویی. باید سعی کنیم که پنجاه درصدی نباشد. قصه پنجاه درصد را چند بار گفتم.

یک نفر می‌گفت: پنجاه درصد دعاهای من مستجاب می‌شود. گفتند: چطور؟ گفت: دخترم بزرگ شد، هی دعا می‌کردم ای خدا یک داماد خرپول قسمت من کن. حالا داماد قسمت من کرده خر هست ولی پول ندارد. (خنده حضار) می‌گفت: پنجاه درصد دعای من مستجاب شده است.

به کسی گفتند: شنا بلد هستی. گفت: پنجاه درصد. گفتند: چطور؟ گفت: شیرجه می‌روم بیرون نمی‌آیم. (خنده حضار)

6- خدمت معنوی با گسترش مساجد و مراکز دینی

خدمت نباید پنجاه درصدی باشد. گاهی یک منطقه را درست می‌کنند، حتی دولتی‌ها و غیر دولتی‌ها، شهرک، انواع وسایل و مجموعه ورزشی و رفاهی می‌سازند. اما خوب کسی نماز هم دارد؟ نه. ما منطقه‌ای داریم بیش از صد تا کارخانه و شهرک صنعتی است. در این صد تا 15 تا نماز جماعت دارد. یعنی 85 درصد کارخانه‌ها نماز جماعت ندارند. این مدیر عامل خوبی نیست. به نماز نرسید.

الآن مسکن مهر خدمات خوبی کرده است. خدماتش قبول است، اما شما در تلویزیون این ساختمان‌هایی که می‌بینید نمازخانه‌ هم دارد. مسجد دارد؟ نمی‌گویم نیست، آن مقداری که ساختمان نمود دارد، مسجد نمود ندارد. من به وزیر مسکن هم گفتم، در تلویزیون هم گفتم. بعضی حرف‌ها را باید تکرار زد که این بماند.

مردمی هستند که گاهی انصاف را رعایت نمی‌کنند. رفته شهرک ساخته، در شهرک همه چیز هست. جاده، درمانگاه، مدرسه، نانوایی هست. ما الآن چند صد شهرک داریم همه چیز دارد، جز مسجد. این یعنی چه؟ خدمات باید جامع باشد. در زمان خدمت گفتند: اگر صبح خدمت کنی و شب هم خدمت کنی به خاطر این دو خدمتی که به مسلمان‌ها کردی، لغزش‌های بین روز را خدا می‌بخشد. ده دقیقه وقت داریم، می‌خواهیم در این ده دقیقه بیست نکته برای خدیجه بگویم.

یک روز پیغمبر، به مردم فرمود: می‌خواهید بگویم بهترین آدم‌ها از نظر جد و جده چه کسی است؟ گفت: امام حسن و امام حسین. گفت: بهترین آدم‌ها از نظر جد و جده است. حتی از خود پیغمبر هم بالاتر است. از نظر جد و جده بهترین آدم‌های هستی است. گفت: برای اینکه جده‌شان خدیجه است. بهترین جده‌های تاریخ خدیجه است. این سخن پیغمبر است.

یک روز خواهر خدیجه نزد پیغمبر آمد. پیغمبر گریه کرد. گفت: «أین خدیجه». چطور امیرالمؤمنین فرمود: «أین عمار». دیگر خدیجه کجاست؟ «صَدَّقَتْنِی حِینَ کَذَّبَنِی النَّاس‏» (بحارالانوار/ج43/ص130) آن زمانی که همه مردم تکذیب می‌کردند، این به من ایمان آورد. آن زمانی که همه با من قهر کردند، خدیجه به من کمک کرد. پیغمبر فرمود: شبی که معراج رفتم، یک خرمایی به من دادند. آن خرما را خوردم. زهرا از آن خرما پیدا شد. یعنی اثر خرما وارد بدن خدیجه شد و زهرا پیدا شد.

7- جایگاه حضرت خدیجه در نزد خداوند و پیامبر اکرم

حدیث داریم هروقت جبرئیل نزد پیغمبر آمد. فرمود: خدا سلام خدیجه را هم فرستاد. الله اکبر! «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ» (یس/58) خدیجه کارش به جایی برسد، همیشه خداوند سلام خدیجه را از طریق جبرئیل پیغمبر به خدیجه برساند. امیرالمؤمنین فرمود: یک زمانی روی کره زمین یک خانه اسلامی بود. شوهر پیغمبر، همسر خدیجه، یک زن و شوهر مسلمان روی کره زمین بوده است. من هم سومی هستم.

پیغمبر یکبار دست خودش را روی دست علی گذاشت. هنوز غدیر خم نیامده بود. به خدیجه گفت: شما هم دستت را روی دست من بگذار، که دستت به نامحرم نخورد. بعد گفت: با علی بیعت کن. ولو امامت علی را درک نمی‌کنی، ولی قبل از آنکه غدیر پیش بیاید و علی امام شود، تو به علی بن ابی طالب ایمان بیاور. یعنی ولایتت را قبل از آنکه امیرالمؤمنین به امیرالمؤمنین برسد، بیعت کن. بعد پیغمبر اسم دوازده امام را به خدیجه تلقین کرد. گفت: خدیجه تو نیستی. از دنیا می‌روی. من مدینه می‌روم. بعد از مدینه سال دهم هجری مکه می‌آیم. حجه الوداع، غدیر خم، علی، بعد از علی، امام حسن است. دوازده امام را من به تو تلقین می‌کنم در ذهنت باشد. پیغمبر فرمود: بهترین زنان بهشت چهار نفر هستند. خدیجه، فاطمه زهرا، مریم و آسیه.

در دو تا از سوره‌های قرآن «فاستقم» داریم. سوره حجر و سوره هود. «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْت‏» (هود/112) در یک سال در فاصله دو، سه ماه، هم ابوطالب پدر علی، امیرالمؤمنین از دنیا رفت. هم خدیجه از دنیا رفت. دو بازوی پیغمبر از بین رفت. و لذا عام الحزن نامیدند. به معنی سال غصه است. چون دو بازوی حضرت از بین رفت. پدر امیرالمؤمنین بازوی من بود. خدیجه هم بازوی من بود. از آیاتی که مفسرین گفتند مصداقش خدیجه است، آیه 100 سوره توبه است. «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصار» (توبه/100) سابقون، مهاجرین، تمام کمالاتی که برای اهل سبقت آمده، خدیجه جز آن بوده است. پیغمبر ما به دوستان خدیجه هم احترام می‌گذاشت. هر زنی با خدیجه رفیق بود، احترام می‌کرد و حتی گاهی گوسفند می‌کشت و گوشتش را در خانه‌ی دوستان خدیجه تقسیم می‌کرد. ابن مسعود می‌گوید: دلیل اینکه من مسلمان شدم این است که نماز سه نفری دیدم. پیغمبر پیشنماز است. امیرالمؤمنین و خدیجه هستند. این نماز سه نفری در دل من اثر کرد.

یک پروفسوری در فرانسه مسلمان شد. با او مصاحبه کردند، چطور مسلمان شدی؟ در فرانسه مسلمان‌های الجزایری هستند. می‌گفت: من پروفسوری در فرانسه هستم. در جاده می‌رفتم، دیدم یک کسی خم می‌شود و بلند می‌شود. گفتم: لابد ورزش می‌کند. دیدم نه روی خاک افتاد. گفتم: حالش به هم خورد. پیاده شدم رفتم با او صحبت کردم دیدم گوش نمی‌دهد. بلند شد و دوباره روی خاک افتاد. چند دقیقه‌ای ایستادم، کارهایش تمام شد. گفتم: چه می‌کردی؟ گفت: من مسلمان هستم، نماز می‌خواندم. گفتم: نماز چیه؟ گفت: من مسلمان هستم. گفتم: اسلام چه می‌گوید؟ می‌گفت: کلیاتی از اسلام به من گفت، من پروفسور فرانسوی دنبال تحقیق رفتم. بعد از سالها و مدت‌ها تحقیق اسلام را پذیرفتم. یعنی نماز یک کشاورز الجزایری در بیابان در یک پروفسور اثر می‌گذارد. ابن مسعود می‌گوید: دلیل اسلامی من این بود که دیدم یک نماز دو، سه نفری هستند. گاهی یک بچه کاری می‌کند همه تحت تأثیر قرار می‌گیرند.

این بحث را دهم رمضان، رحلت خدیجه گوش می‌دهید. وقتی خدیجه از دنیا رفت، خود پیغمبر وارد قبر شد. گریه کرد، خدیجه مال کثیر داد، خدا مادر کوثرش کرد. «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» (کوثر/1) ما به تو کوثر دادیم، مال کثیر داد، کوثر گرفت. خدا این رقمی است. در دنیا هم همینطور است. شما یک دانه به زمین می‌دهی، یک خوشه می‌دهد. یک تخم هندوانه پرت می‌کنی، یک بوته هندوانه می‌شود. یک بوته هندوانه یک مزرعه هندوانه می‌شود. یک تک سلول وارد رحم می‌شود، یک انسان کامل می‌شود. عبادت‌های عادی ما یکی، ده برابر حساب می‌شود. من یک چیزی می‌گویم یک خرده فنی است. شما هوشتان می‌کشد. یک دقیقه تیزهوش باشید. اگر می‌خواهید بدانید خدیجه که بود، امروز یکی از دوستان یک کلمه کلیدی گفت، به فکر رفتم، دیدم خیلی مهم است. برای مقام خدیجه این جمله فنی است. ترمز دوچرخه خیلی زور نمی‌خواهد. موتور باید ترمزش قوی‌تر باشد. هواپیما با سرعتی که می‌رود خیلی باید موتورش قوی باشد. اگر می‌خواهید ببینید خدیجه چه کسی بود، اول باید دید که پیغمبر چه کسی بود. پیغمبری که خدا می‌گوید: «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ» (قلم/4) تو خُلقت بزرگ است. به کره دنیا می‌گوید: «مَتاعُ الدُّنْیا قَلیل‏» (نساء/77) دنیا کم است، اما خلق تو بزرگ است. با اینکه پیغمبر خیلی خلقش بزرگ بود، در عین حال نیش مردم پیغمبر را اذیت می‌کرد. داریم « یَضیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ» (حجر/97) پیغمبر با اینکه بزرگ هستی، اما نیش تو را از پا درمی‌آورد. پیغمبر وقتی با همه عظمتش، نیش‌ها اذیتش می‌کردند، نزد خدیجه می‌آمد و خدیجه او را تسکین می‌داد. خدیجه کیست؟ آنقدر ظرفیت و کرامت و بزرگواری دارد، که می‌تواند ترمز خستگی‌های پیغمبر باشد. پیغمبر با آن عظمت که دارای خلق عظیم است. «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» (شرح/1) پیغمبر من به تو سعه صدر دادم، روح بزرگ و خلق بزرگ دادم. اما در عین حال نیش‌ها تو را از پا درمی‌آورند. چه کنم؟ پیغمبر فرمود: هروقت نیش‌ها مرا اذیت کرد، خدیجه برای من آرامبخش بود. چه کسی باید باشد که بتواند پیغمبر را آرام کند. گاهی وقت‌ها یک کسی عصبانی می‌شود، با یک بستنی رفیق می‌شود. دستش را ببوس، عذرخواهی کن.

یک روز مردم در فتح مکه به پیغمبر گفتند: می‌خواهی چه کنی؟ امروز مکه فتح شده و دست شما افتاده است. ما هم همان مردم مکه هستیم که سنگ زدیم و خاکستر ریختیم و شکنجه کردیم. شما را وادار کردیم به حبشه رفتید. یارانت به حبشه رفتند. خودت مجبور شدی به مدینه هجرت کردی. ما همه بلایی به جان تو آوردیم، شاعر گفتیم، ساحر و کاهن و مجنون گفتیم، ما هرچه توانستیم از تو گرفتیم. حالا امروز تو پیروز شدی، می‌خواهی چه کنی؟ گفت: برادر یوسف چه کرد؟ گفت: برادرم یوسف برادرهایش را بخشید. من هم از دم همه را بخشیدم. پیغمبر خیلی بزرگ است. در یک لحظه یک شهر را می‌بخشد. سعه صدر دارد. این پیغمبر با همه عظمتش وقتی در فشار نیش قرار می‌گیرد و سینه‌اش تنگ می‌شود، تازه فرودگاه این پیغمبر خدیجه است. خدیجه آرام‌بخش است. خدیجه از نظر علمی خانم فرهیخته‌ای بود. سیده نسوان بود. ملکه بطحا بود.  طاهره و مبارکه بود. شکل خدیجه هم خیلی خوب بود. حدیث داریم پیغمبر فرمود: «و کانت من أحسن النساء جمالاً» زیبا بود. «و اکملهن عقلا» هم زیبا بود، هم عاقل بود. «اتمهن رأیا» قاطعیت و صلابت داشت. «اکثرهن عفتا» عفتش اعلا درجه بود. «و حیاً و مروتا و مالا» یعنی از نظر مال، مروت، عقل، زیبایی، از هر جهت خدیجه برتر بود. با همه امامان ما محرم شود. یک کسی بیاید مادر فاطمه شود، فاطمه مادر یازده امام شود. سعادتی است. بیایید نام بچه‌هایمان را خدیجه کنیم.

من یک آماری را شنیدم که کلمه خدیجه سیصدمین رده در زنهای ایران است. یعنی بیشترین اسم دخترها شماره دو و سه، خدیجه سیصدم است. هرکس حرف مرا می‌شنود، اگر دختر و نوه‌ای دارد، دختری به نام خدیجه بگذارد. افتخار هم کنیم. زنی که به گردن همه ما حق دارد. ما چیزی نداریم بدهیم. سه صلوات ختم می‌کنیم ثوابش را به روح مطهر حضرت خدیجه هدیه می‌کنیم. (صلوات حضار)

خدایا خدیجه داماد خوبی داشت. داماد خدیجه امیرالمؤمنین بود. خدایا به آبروی خدیجه به همه اینهایی که داماد خوب می‌خواهند، داماد خوب مرحمت کن. به برکتی که به مال و عمر خدیجه دادی، به نسل خدیجه دادی، هر نعمتی به ما دادی، مبارک گردان. تمام برکات این ماه را نصیب همه ما بفرما. خدایا به دختران ما از عفت خدیجه، از عقل خدیجه، از صبر خدیجه و کمالات خدیجه به دختران ما و از کمالات پیغمبر به مردان ما، مرحمت بفرما.  

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment