استعاذه – 1

موضوع بحث: استعاذه – 1
تاریخ پخش: 9/9/68

بسم الله الرحمن الرحیم‌‌

هفته‌ی پرستارى در دانشکده پرستارى خدمت برادران و خواهرانى که دوره‌‌هاى تخصصى مى‌‌بینند و بر خلاف ذهن بعضى از عوام که خیال مى‌‌کنند پرستارى کار ساده‌‌اى است، با آن رشته‌‌هاى علمى که امروز در دنیا هست و این خواهران و برادران آستین بالا زده‌‌اند تا در آن رشته‌‌ها تخصص پیدا کنند. بحثمان را شروع مى‌‌کنیم. البته بحث ما راجع به پرستارى نیست. اما چون مستمعین ما لیسانس و فوق لیسانس این رشته هستند و هفته‌ی پرستارى است یک حدیث براى پرستارى مى‌‌خوانم و بعد بحث اصلى را مطرح مى‌‌کنم.
1- ثواب پرستاری بیشتر از زیارت است
گروهى رفتند مکه. در مدینه یک نفر از قافله بیمار شد. همه به زیارت قبر پیغمبر رفتند. یکى از زوار به علت بیمارى در خانه خوابید، همه او را گذاشتند و به زیارت رفتند. یکى گفت: چرا همه به زیارت برویم؟ من به جاى زیارت رسول خدا از ایشان پرستارى مى‌‌کنم. در خانه ماند و به زیارت نرفت. ماجرا را امام صادق شنید و فرمود: ثواب پرستارى که در خانه کنار بیمار بود از ثواب کسانى که به زیارت قبر پیغمبر رفتند بیش‌‌تر است یا کمتر نیست. این ارزش پرستارى است.
2- ارزش شغل پرستاری
حالا این پرستارها که تخصصى و لیسانس دارند، حتى آن بهیارى هم که خیلى تخصص ندیده، یک لیوان آب که به مریض مى‌‌دهد، خدا مى‌‌داند چقدر ثواب دارد. بگذارید یک حدیث بخوانم. اگر کسى به درختى آب دهد، مثل این که به یک مؤمن آب داده است تا چه رسد به مسلمان تشنه و مؤمن تشنه آب بدهد تا چه برسد به دارو تا چه برسد به این که از خوابش بگذرد. تا چه برسد به این که سال‌‌ها براى خدمت درس بخواند. بنابراین جامعه‌ى ما باید ارزش این برادران و خواهران را بداند. پزشک نیم ساعت طبابت مى‌‌کند، پرستار است که ساعت‌‌ها باید پیگیرى کند و مراقبت کند. بنابر این کار پزشک با تمام خدماتش موقت است ولى پرستار حالت دوام دارد. دوام کارش و زحمتش مهم است.
علاوه بر این که با این سال‌‌هایى که دانشجویان تحصیل مى‌‌کنند چندان فرقى با پزشک ندارند و این چیزى نیست اما طولانى بودن مدت خدمت، بى خوابى، زحمت، البته پرستارها لذاتى هم مى‌‌برند و آن این که وقتى بیمار لباس مى‌‌پوشد و از بیمارستان بیرون مى‌‌رود و لبخندى مى‌‌زند، این لبخند خستگى را برطرف مى‌‌کند. و انسان وقتى پرستار شد و عمرى را گذراند، در پایان وقتى مى‌‌خواهد بگوید چه کردم؟ مى‌‌گوید: جان کندم، بى خوابى کشیدم، شب‌‌ها، روزها، زحمت کشیدم اما صدها مریض را از مرگ نجات دادم. این غیر از لوستر فروشى و قالى فروشى و چاى و برنج فروشى است. تاجر ارزش دارد ولى تجارت، حمل و نقل، پول در آوردن، دلالى چیزى نیستند. ارزش این است که انسان بهترین موجودات است و نجات انسان از بهترین شغل هاست. بنابراین شما دانشجویان خیلى هم از مردم توقع نداشته باشید که شما را در چه حد بدانند، خدا که مى‌‌داند. خودت هم که مى‌‌دانى. مردم هم چه بدانند و چه ندانند، بدانند چه مى‌‌شود؟ ندانند چه مى‌‌شود؟ خیلى خبرى نیست. بنابر این من این شغل را در این هفته‌ی عزیز به شما تبریک مى‌‌گویم و خوشا به حالتان. بحث اصلى را شروع کنیم. موضوع بحث پناه بردن به خداست از خطرات(خطرشناسى و پناهندگى)
3- پناه بردن یک امر فطری است
موضوع بحث ما این است مسئله‌ی پناهندگى فطرى است. یعنى بچه، بزرگ، حتى حیوان، یک جوجه هم که احساس خطر مى‌‌کند به مادرش پناه مى‌‌برد. مسئله‌ی پناهندگى فطرى است منتهى از چه پناه ببریم و خطر اصلى چیست؟ چون ما گاهى اوقات از یک سرى چیزها پناه مى‌‌بریم ولى یک سرى چیزها اصلاً نزد ما خطر نیست. الآن در مملکت ما پنیر کم شود، همه مى‌‌گویند: اى واى پنیر کم شد. اما چهارده میلیون بى سواد در جمهورى اسلامى داریم، یکى نگفته اى واى!
در یک خانه اگر یک نفر درد دندان داشته باشد همه متوجه مى‌‌شوند که فلانى دندان درد گرفته است، اما زمانى مى‌‌بینى تمام اعضاى خانه حسود هستند هیچ کس ناراحت نیست. خطراتى اخلاقى، معنوى، خطر غرور، تعصب، جهل، خطر خیال. گاهى آدم خیالى مى‌‌شود. ما امروز کمى درباره‌ى خطرات بحث مى‌‌کنیم و دنیا هم این مسئله را فهمیده‌‌ منتهى براى خطرات یا اسلحه مى‌‌سازد یا موشک و اتم مى‌‌سازد، یا هروئین و تریاک و شراب و بالاخره نجات خود از حوادث تلخ را در ابزار مادى مى‌‌بیند و نشان داده شده که شراب، سیگار، مواد مخدر، اسلحه دنیا را امن نکردند.
4- با یاد خدا دل آرام می‌گیرد
باید حساب کنید، باید به چه چیزى پناه برد؟ چون قرآن مى‌‌گوید «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) اگر مى‌‌خواهى دلت امن باشد الا یعنى توجه، توجه، یعنى فقط با یاد خدا دل آرام مى‌‌گیرد. بد نیست فرق این جمله را با «تطْمَئِنُّ بِذِکْرِ اللَّهِ» بدانید. اگر قرآن مى‌‌گفت: «تطْمَئِنُّ بِذِکْرِ اللَّهِ» از نظر ادبیات عرب وقتى مى‌‌گوید: «بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ» یعنى فقط با یاد خدا، مثل وقتى که مى‌‌گویند: دوست دارم تو را و زمانى مى‌‌گویند تو را دوست دارم. اگر گفتم تو را دوست دارم معنایش این است که کس دیگرى را دوست ندارم. اما اگر بگویند: دوست دارم تو را معنایش این است تو را دوست دارم و ممکن است دیگران را هم دوست داشته باشم. این جا مى‌‌گوید به یاد خدا قلب مطمئن مى‌‌شود. مثل آن جا بگویى تو را دوست دارم. همین که «بِذِکْرِ اللَّهِ» پیش آمده یعنى در آن فقط هست. یعنى فقط با ایمان و یاد خدا قلب آرامش پیدا مى‌‌کند.
دلیل این حرف این که کشورهایى که ایمان ندارند، همه‌ى کارخانه‌‌هاى اسلحه سازى، شراب سازى، پارک‌‌هاى افتضاح و موسیقى‌‌هاى بد و سینماهاى بد و همه نوع موادى را آوردند که انسان را مقدارى راحت کنند و انسان در دنیا آرام نشد. مرض روانى ضعف اعصاب، پناه به مواد مخدر، مصرف مشروبات الکلى، آمار بالاى خودکشى و جنون، این‌‌ها روز به روز در دنیا بیش‌‌تر هم مى‌‌شوند به خاطر این که یاد خدا را کنار گذاشته‌‌اند و دنبال راه‌‌هاى دیگر مى‌‌گردند.
حرف امشب ما این است. خطر چیست و به چه کسى پناه ببریم؟ خب، در این جا خطرات را دسته بندى مى‌‌کنیم. خطرات خود، خطرات دیگران و باید به فکر این باشیم که هم خود را پناه بدهیم و هم بچه‌ی خود را. اما حالا خطرات چیست؟ شروع مى‌‌کنیم، اول خطرات خود را بگوییم بعد خطرات دیگران، حالا ان شاءالله این بحث را امشب تمام کنم، خیلى خوب است و اما خطرات خود، بعد از آن دو خطرات طبیعت و خطرات آخرت است. درباره‌ى خطرات خود، یک سرى خطرات از خود ماست. اعوذ یعنى پناه مى‌‌برم. این زبانى نیست. مثلاً بمباران که مى‌‌شود آدم کنار بایستد و بگوید سنگر، سنگر، باید رفت در سنگر. با زبان بگویى فایده‌‌اى ندارد.
5- پناه بردن به خدا از خلوت با زن نامحرم
یک آدم شب بیست و یکم قرآنش را سر بگیرد و بگوید بک یا الله. . . مثلاً شما که فردا لیسانستان را مى‌‌گیرید، مثلاً پزشک نسخه مى‌‌دهد یا شما دستور مى‌‌دهى این نسخه را دائم بخوانى، خواندن فایده ندارد، عمل مى‌‌خواهد. پناهندگى لفظ نیست یعنى واقعاً باید پناه برد. واقعاً اگر مى‌‌دانى با ایشان که هم اتاقى، گناه مى‌‌کنى، باید اطاقت را جدا کنى. در یک ماشین نشسته‌‌اى که راننده‌‌اش مست است باید آدم از ماشین پایین بیایى. آدم بنشیند و مرتب ذکر بگوید، ایده‌‌اى ندارد. یعنى واقعاً اگر پناهندگى خلوت با اجنبى است، گناه است. در خانه خواهر زن توست، زن داداش تو است، دختر مستأجرت است، خلوت با زن اجنبى، باید آدم از خانه بیاید بیرون، یا زن بیرون بیاید، یا مرد بیرون بیاید. این که حالا زن طبقه‌ی بالاست، مرد طبقه‌ی پایین. حالا انشاءالله آدم خوبى است، حزب اللهى است. بالاخره زن تنها، مرد تنها، شیطان گفته است: سومى خودم هستم. گفته: هر جا زن و مردى تنها بودند، سومى خودم هستم. به همین خاطر در خلوت با اجنبى یک نماز هم مشکل است. اگر من به خانه‌ی یک نفر، دخترخاله، دختر عمه، کسى که با من محرم نیست، آن جا نماز من مشکل دارد که بخوانم. باید از اول به خدا پناه برد. اگر مى‌‌دانى با ایشان همسفر بشوى یا به مدرسه بروى یا بروى حمام یا پارک، اگر مى‌دانى رفاقت با ایشان شما را خراب مى‌‌کند، گوش و زبان و فکرت را و عقیده‌ات را خراب مى‌‌کند، از قبل باید جلویش راگرفت. پس پناهندگى هم مسئله‌ی جدى است، الکى نیست. دردهاى مرموز، یکى از دردهاى مرموز را مى‌‌گوییم اعوذ بالله من صلاهٍ لا ترفع امام مى‌‌گوید: خدایا پناه به تو مى‌‌برم از نمازى که قبول نشود. تا به حال این طور گفته‌‌ایم. ما اصلاً مى‌‌گوییم نماز را خواندیم که خواندیم، نخواندیم که نخواندیم. حالا که خواندیم مى‌‌خواهد قبول شود، مى‌‌خواهد نشود. اصلاً این درد مرموز است.
مى‌‌گویم یکى از درد دل‌‌هاى شما دانشجویان این بود که ما با این که زحمت مى‌‌کشیم، سال‌‌ها رشته‌ی پرستارى مى‌‌خوانیم، چرا بعضى از مردم قدر ما را نمى‌‌دانند؟ حالا شما قدر خدا را مى‌‌دانى؟ این همه به شما نعمت داده است. دو رکعت نماز با توجه برایش نمى‌‌خوانى. خب، اگر شما قدر خدا را نمى‌‌دانى، خدا مى‌‌گوید: تو یک اسپرم بودى، یک تک سلول، از یک اسپرم و تک سلول یک انسان عاقل، با فهم، با شعور، سالم ساختیم. این همه ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند و تو یک نماز با توجه نمى‌‌خوانى. آن وقت تو قدر مرا دارى تا مردم قدر تو را بدانند؟
6- پناه بر خدا از نماز و دعای غیر قبول
این حسابش است «مِنْ صَلَاهٍ لَا تُرْفَعُ»(البلدالأمین، ص‌‌19) پناه به خدا از نمازى که بالا نمى‌‌رود. «وَ مِنْ دُعَاءٍ لَا یُسْمَع»(البلدالأمین، ص‌‌19) و پناه مى‌‌برم از دعایى که مستجاب نمى‌‌شود. محرومیت از زمان. مى‌‌گوید: پناه مى‌‌برم از این که این زمان را از دست بدهم. «أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِکَ الْکَرِیمِ أَنْ یَنْقَضِیَ عَنِّی شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَیْلَتِی هَذِهِ وَ لَکَ قِبَلِی ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَهٌ تُعَذِّبُنِی عَلَیْهِ»(کافى، ج‌‌4، ص‌‌160) پناه مى‌‌برم از این که این ایام مبارک ماه رمضان بگذرد و من از ان استفاده نکنم.
7- پناه بر خدا از عمر به هدر رفته و کارهای بی‌فایده و پیروی از هوی و هوس
پناه مى‌‌برم از این که جوانى خود را از دست بدهم و از آن استفاده نکنم. این‌‌ها خطراتى ملموس است. حقیقتاً شما که پاى تلویزیون نشسته‌‌اید، شما تا حالا چند دفعه نشستى و گفتى به خدا پناه مى‌‌برم از دقیقه‌‌هاى عمرم که به هدر دادم. اگر ما چیزى گم کنیم به دنبالش مى‌‌گردیم. تنها چیزى که دنبالش نمى‌‌گردیم عمرى است که گم مى‌‌کنیم. پناه مى‌‌برم «و أعوذ بک من نفس لا تشبع و قلب لا یخشع و دعاء لا یسمع و من صلاه لا ترفع و من عمل لا ینفع‌‌»(مصباح‌‌المتهجد، ص‌‌143) از کارهاى بى فایده، چقدر حرف بى فایده مى‌‌زنیم، حرف بى فایده مى‌‌شنویم، کار بى فایده مى‌‌کنیم. دیگر چه؟ «اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَهِ الْحَسَدِ، وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ، وَ قِلَّهِ الْقَنَاعَهِ، وَ شَکَاسَهِ الْخُلُقِ، وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَهِ، وَ مَلَکَهِ الْحَمِیَّهِ (2) وَ مُتَابَعَهِ الْهَوَى‌‌»(صحیفه سجادیه، ص56، دعاى 8) پناه مى‌‌برم از متابعه الهوى دنبال هوا و هوس خود هستم. کار ندارم حق چیست؟ گفتم پدرش را در مى‌‌آورم. حالا باید این کار را بکنم. خب، اصلاً براى چه گفتى؟ آقا روى حرفم ایستادم. حرف مرد یکى است. نه! حرف مرد چهل تا است. اگر 39 حرف زدى و دیدى غلط است باید از سى و نه تا برگردى. این که آدم روى یک دندگى بیفتد بگوید: روى حرفم مى‌‌ایستم، این‌‌ها رفتن به دنبال هوا و هوس است.
8- پناه بر خدا از مدیریت بد و انحرافات و دوستی ستمگر
از مدیریت بد، مدیریت بد «اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَهِ الْحَسَدِ، وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ، وَ قِلَّهِ الْقَنَاعَهِ، وَ شَکَاسَهِ الْخُلُقِ، وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَهِ، وَ مَلَکَهِ الْحَمِیَّهِ (2) وَ مُتَابَعَهِ الْهَوَى ، وَ مُخَالَفَهِ الْهُدَى، وَ سِنَهِ الْغَفْلَهِ، وَ تَعَاطِی الْکُلْفَهِ، وَ إِیثَارِ الْبَاطِلِ عَلَى الْحَقِّ، وَ الْإِصْرَارِ عَلَى الْمَأْثَمِ، وَ اسْتِصْغَارِ الْمَعْصِیَهِ، وَ اسْتِکْبَارِ الطَّاعَهِ. (3) وَ مُبَاهَاهِ الْمُکْثِرِینَ، وَ الْإِزْرَاءِ بِالْمُقِلِّینَ، وَ سُوءِ الْوِلَایَهِ لِمَنْ تَحْتَ أَیْدِینَا»(صحیفه سجادیه، دعاى 8) البته توجه داشته باشید، از اول مفاتیح تا آخرش بررسى شده است. سى صد خطر است که امامان ما توجه داده‌‌اند که بشر این هم خطرى است. حالا شما آن را خطر نمى‌‌دانى، حسابت جداست، ولى واقعاً خطر است. خطر است که عمر انسان بگذرد و 5 دقیقه با توجه نماز نخوانده باشد. اتفاقاً یک بلاست. این همه با توجه حرف زدیم ولى با خدا یک دقیقه با توجه حرف نزدیم. این همه عمل بیهوده مى‌‌کنیم، خطر است. تقریباً سى صد خطر هست که من امروز حدود ده تا پانزده تایش را مى‌‌گویم. ولى خطراتى که ما باید به هوش باشیم «سُوءِ الْوِلَایَهِ» مدیریت بد لمن تحت ایدینا بر زیر دست‌‌ها. دعاى صحیفه‌ى سجادیه است.
انحراف، از انحراف به تو پناه مى‌‌برم. انحراف فکرى، اخلاقى، جنسى، محبت، کسى را دوست دارم که خدا او را دوست ندارد ولى من او را دوست دارم. خیلى مهم است. اگر شما بدانى یک مدیر کارخانه، پدر و مادر و خانمت، یکى از بستگان کسى را دوست ندارد و شما اگر اظهار علاقه کنى، مى‌‌گویى چون او با او بد است، با من هم بد مى‌‌شود. خب، این طور است خدا افرادى را دوست ندارد. «وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمینَ» (آل عمران/57)، «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ» (قصص/77)، «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ» (انعام/141) خداوند گفته گروه هایى را دوست ندارم. وقتى او دوست ندارد، تو براى چه دوست دارى؟ خدا طاغوتیان را دوست ندارد. شما هم را بطه‌ات را قطع کن.
اصلاً رسول خدا فقیران و محرومین را دوست دارد ولى شما را وقتى یکى به خانه‌ی فقیر دعوتت کردند و یکى به خانه‌ی طاغوتى، دلت مى‌‌رود رو به طاغوتى، پیداست دل مریض است. «فی‌‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» (بقره/10) چرا اگر دو نفر از من دعوت کردند، یکى ضعیف و یکى پول دارد، دلم مى‌‌تپد که به خانه‌ی او بروم. این‌‌ها خطرناک است. درد دندان نیستند که زود بفهمیم. ساعت هشت و دو دقیقه دندان درد بگیرد، هشت و سه دقیقه مى‌‌گویند آخ، اما زمانى مى‌‌بینى پنجاه سال مریض هستیم و آخ هم نمى‌‌گوییم. خطرهاى مرموز، انحراف، یارى ستمگران، پناه مى‌‌برم من أن ظالماً به خدا پناه مى‌‌برم از این که به ظالمى کمک کنم. امام سجاد مى‌‌گوید: خدایا، زین العابدین را بیامرز، اگر در صورت ظالمى خندید. ما چند دفعه در صورت ظالم خندیدیم؟ گاهى کسى دیگرى را مسخره مى‌‌کند. ما از خنده غش مى‌‌کنیم. اصلاً لذت مى‌‌بریم کسى را دست اندازند که ما بخندیم. خدایا ما را بیامرز اگر در صورت ظالمى خندیدیم و. اگر به خاطر ذلت مظلومى لذت بردیم. این‌‌ها جملات دعاست، من فارسى مى‌‌گویم. خدایا مرا بیامرز. امام زین العابدین مى‌‌گوید: اگر سر قلم ظالمى را تیز کردم یا دوات ظالمى را مرکب کردم.
یارى از یاران امام کاظم شترهایش را به هارون الرشید اجاره داد ولو براى راه مکه ولى امام کاظم فرمود: گناه کردى. گفت: آهر راه مکه است. گفت: به هارون الرشید نباید شتر اجاره داد اگر چه در سفر حج. اگر طاغوت گفت: آقا به من ماشین اجاره بده! مى‌‌خواهم بروم مشهد امام رضا نده. خانه به او اجاره نده چون او آدم تارک الصلوتى است. آدمى که با خدا رابطه ندارد، چرا ما با او رابطه داشته باشیم. آدمى که شهدا را نادیده مى‌‌گیرد، چرا من با او رابطه داشته باشم. شما امشب کسانى را که دوست دارى روى کاغذ بنویس. بنویس به چه کسانى عشق مى‌‌ورزى و ببین این هایى که آن‌‌ها را دوست دارى و در دل شما جا باز کرده‌‌اند، این‌‌ها را خدا دوست دارد یا نه، اگر دیدى آن‌‌ها را خدا دوست ندارد به خدا پناه ببر. پناه مى‌‌برم که ظالمى را یارى کنم یا قهر خدا.
9- پناه بر خدا از باطن بد و ظاهر خوب و عقل خفته
پناه مى‌‌برم از این که باطنم بد باشد و ظاهرم خوب، نفاق «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ تُحَسِّنَ فِی لَامِعَهِ الْعُیُونِ عَلَانِیَتِی وَ تُقَبِّحَ فِیمَا أُبْطِنُ لَکَ سَرِیرَتِی مُحَافِظاً عَلَى رِثَاءِ النَّاسِ مِنْ نَفْسِی بِجَمِیعِ مَا أَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَیْهِ مِنِّی فَأُبْدِیَ لِلنَّاسِ حُسْنَ ظَاهِرِی وَ أُفْضِیَ إِلَیْکَ بِسُوءِ عَمَلِی تَقَرُّباً إِلَى عِبَادِکَ وَ تَبَاعُداً مِنْ مَرْضَاتِکَ»(نهج‌‌البلاغه، حکمت 276) از نهج البلاغه امیرالمؤمنین مى‌‌گوید: به خدا پناه مى‌‌برم که ظاهرم با باطنم ناهماهنگ باشد. امام کاظم (ع) رفت به خانه، امام رضا(ع) بچه بود، گفت: بابا به این مرد بگو بفرما داخل. از علاقمندان من است. گفت: آمادگى پذیرایى ندارم. کسى که قلباً آمادگى پذیرایى ندارد و در ظاهر تعارف کند باز هم نفاق است. مى‌‌گوید: آقا مشتاق دیدار. تو چه زمانى مشتاق دیدار ما بودى؟ به هر حال اگر انسان آمادگى پذیرایى ندارد دلیل ندارد خیلى خواهش کند. بگوید جان من و جان تو.
داریم پناه مى‌‌برم از ثبات العقل از این که عقل من به خواب رود، عقل دارم لهم قلوب لا یفقهون بها عقل دارد ولى توجه ندارد. بد نیست یک جمله بگویم، سؤال مى‌‌کند شما که مى‌‌گویید «برگ درختان سبز در نظر هوشیار، هر ورقش دفترى است براى خداشناسى، پس چطور آدم هایى که عمرى عالى‌‌ترین تحقیقات علمى را مى‌‌کنند، بعضى به خدا ایمان ندارند. عقل خداشناسى آن‌‌ها خواب رفته است. صبر کن تا برایت ثابت کنم. تعجب نکن، یک مثال بزنم. گاهى انسان تحقیق مى‌‌کند اما باز به هوش نیست. ساعتى را شما مى‌‌خواهید پاک کنید، دستمال کاغذى را بر مى‌‌دارید و قشنگ این ساعت را پاک مى‌‌کنید، ممکن است چند دقیقه مشغول پاک کردن این ساعت باشید، اما وقتى مى‌‌گویند چه ساعتى است؟ دومرتبه نگاهش می‌کنى. یعنى ممکن است یک ربع به ساعت نگاه کند اما به هوش نباشد. یک یقه‌ی آیینه فروش مى‌‌رود داخل و یک یقه‌‌اش بیرون مى‌‌ماند. از صبح تا شام هم در مغازه‌ى آیینه فروشى آینه مى‌‌فروشد و آخر شب مغازه را مى‌‌بندد و آخر هم یقه‌‌اش را صاف نمى‌‌کند. پس مى‌‌شود کسى 2 هزار بار به آینه نگاه کند و یقه‌‌اش را صاف نکند، این را مى‌‌گویند خواب رفتن.
ممکن است کسى عالى‌‌ترین تحقیقات علمى را روى موجودات بکند و در آخر هم خدا را نشناسد، مثل جگرفروشان. عمرى جگر خرد مى‌‌کند آخر سر هم بگویى مویرگ چیست؟ بلد نیست. او مى‌‌خواهد به سیخ بکشد، چه کار به مویرگ دارد. پس بین کسى که بنا دارد خدا را بشناسد و آن که مویرگ را بشناسد و آن که ساعت را ببیند و بنا دارد یقه‌‌اش را صاف کند و کسى که محقق هست، عمرش را هم صرف مى‌‌کند اما بناى این‌‌ها را ندارد، پناه مى‌‌برم از این که عقلم به خواب برود. مى‌‌بینم جلوى چشمم از دنیا رفت به هوش نمى‌‌آیم. مى‌‌بینم در و دیوار دانشکده‌‌اى را که دانشجوهایش رفتند و شهید شدند، نسبت به خون آن‌‌هاى تفاوت هستم.
10- پناه بر خدا از حرص و غضب و حسد
پناه مى‌‌برم از حرص و غضب و حسد. «اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَهِ الْحَسَدِ، وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ، وَ قِلَّهِ الْقَنَاعَهِ، وَ شَکَاسَهِ الْخُلُقِ، وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَهِ، وَ مَلَکَهِ الْحَمِیَّهِ»(صحیفه سجادیه، دعاى 8) این‌‌ها خطرات مرموز هستند. بد نیست چیزیرا بگویم. برایتان عجیب است. ممکن است حزب اللهى حزب اللهى باشد، رزمنده مؤمن و مخلص باشد و همه‌ی کمالات را داشته باشد و در خط اول هم باشد اما در عین حال که به جبهه رفته و جنگیده و خودش را به خطر انداخته، وقتى غنیمت جنگى گرفت خدا مى‌‌گوید: اى رزمنده‌‌اى که به جبهه رفتى و غنیمت جنگى گرفتى خمسش را بده. بگوید: والله من خمس نمى‌‌دهم.
آن وقت قرآن یک آیه دارد. مى‌‌گوید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‌‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‌‌ وَ الْیَتامى‌‌ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ» (انفال/41) البته آیه مربوط به همه‌ی درآمدهاست. اى کسانى که رفتید به جبهه تا تکه تکه شوى براى اسلام و خدا کنار پیغمبر اگر غنیمت گرفتى خمسش را بده و بعد مى‌‌گوید: ان کنتم مى‌‌شود که رزمنده‌‌اى راحت جان بدهد، ولى راحت پول ندهد و این خطر است. ما افرادى را داریم که یک جا نمره‌ی 20 مى‌‌گیرند.
و لذا مى‌‌گوید: از حرص پناه مى‌‌برم. از حرص به مال وثروت «وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ» آتش غضب را و لذا گفتند تا نشستى و عصبانى شدى برخیز و راه برو. راه مى‌‌روى عصبانى شدى بنشین. یعنى فوراً در خودت تحولى به وجود بیاور، چون تغییر روانى هم به دنبال دارد. یعنى اگر آن طرف خیابانى، من هم آن طرف از نظر فیزیگى 30 متر با هم فاصله داریم. به میزان عکس العمل من مثلاً اگر از دور دست تکان دادم علاقه 12 است. اگر آمدم و نزدیک شدم و دست دادم، علاقه هم نزدیک مى‌‌شود. اثر مى‌‌گذارد.
پناه مى‌‌برم از حسد، ببینیم شما حسود هستید یا نه، ناراحت نمى‌‌شوید. نگویید ما لیسانس هستیم و فلان، هر کس هستید، ممکن است آدم استاد دانشگاه هم باشد، ایت الله هم باشد، حسد داشته باشد، علامتش را مى‌‌گویم ببینید دارید یا نه! علامت حسود دو چیز است: 1 – تا کمالى شنید چیزى مى‌‌گوید که آن کمال مردم از بین مى‌‌رود. در رشته‌ی خود مثالى مى‌‌زنم. شما به من مى‌‌گویى انصافاً آقاى فلسفى عجب منبر خوبى دارد. حسادت من گل مى‌‌کند. بابا او پیر منبر است.
ما هنوز جوانیم. یعنى چه؟ یعنى کمالش مهم نیست، یک مثال زنده بزنم. زهرا خانم چه غذایى پخت! برو بابا فاطمه خانم هم به او کمک کرد یعنى اگر جمله‌‌اى گفتى که خوبى مردم را خراب کردى، حسودى چون حسود نمى‌‌تواند خوبى مردم را تحمل کند. عجب خانه‌‌اى ساخت. بابا زیر بار قرض است. عجب سخنرانى دارد، برو بابا پر رو است، من رویم نمى‌‌شود. تا مى‌‌گویند کمالى دارد شما یک نیش مى‌‌زنى، این علامت حسد است حالا ببینید دارید یا نه؟ دومین علامت حسد این است که خودت را ببرى بالا و فخر بفروشى. کسى بگوید والله زمانى که ما در جبهه بودیم، هشت ماهى در جبهه بودیم، حسود فوراً مى‌‌گوید: بله من یک هشت ماه و یک دو ماه در جبهه بودم.
حسود دو کار مى‌‌کند: 1 – کمال مردم را مى‌‌شکند 2 – کمالات خود را مطرح مى‌‌کند تا کمال دیگران تحت الشعاع قرار بگیرد. پناه مى‌‌برم از حسد. پناه مى‌‌برم از بى صبرى. این خیلى حرف است، حیف است. خطرهاى مرموز. پناه مى‌‌برم از حرص حسد، غضب، کم صبرى، پناه مى‌‌برم. «أعُوذُ بِکَ یَا رَبِّ مِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لَا یَخْشَعُ»(کافى، ج‌‌2، ص‌‌585) پناه مى‌‌برم از این که انسان سیر نشود، این مى‌‌شود حرص من شر نفسى پناه مى‌‌برم از وسوسه‌‌ها.
بحث هفته‌ی پیش ما در باره‌ی وسوسه بود. آن روز یک وسواسى آمده بود نهضت. گفتم: بابا خدا از وسواسى پاکى نمى‌‌خواهد. مى‌‌گوید همین که هستى باش وسواسى اصلاً لازم نیست علم پیدا کند چون نمى‌‌تواند علم پیدا کند. منتهی خطر این است که وسواسى‌‌ها این مشکل خود را توجیه مى‌‌کنند. مى‌‌گویند وسواسى نیستیم، احتیاط کار هستیم. آدم باید نظافت داشته باشد یعنى توجیه مى‌‌کنند. آقاجان مسجد این همه تزئینات نمى‌‌خواهد مقبره این همه تزئینات نمى‌‌خواهد. مدرسه تزئینات نمى‌‌خواهد. امکانات فراوان باشد. سردکن، آب سرد، شوفاژ، امکانات خدماتى باشد اما تزئینات در مقبره، در مسجد، در مدرسه، در وزارت خانه، تزئینات را حذف کنید. آقا اسمش را مى‌‌گذارند شعائر و ولخرجى مى‌‌کنند. هم در مقبره سازى و هم در مسجد سازى و هم در هیئت‌‌هاى مذهبى ولخرجى مى‌‌کنند و اسرافشان را توجیه مى‌‌کنند. در خانه‌‌ها ولخرجى مى‌‌کنند و مى‌‌گویند: آبرودارى مى‌‌کنیم. در اداره‌‌ها هم مى‌‌گویند تشریفات است. حالا براى این 3 خطر آیه بخوانم. خیلى عجیب است. قرآن مى‌‌گوید: «کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (یونس/12) مسرفند اما شیطان براى این که به اسرافشان زینت بدهد مى‌‌گوید: نه اسراف نیست، شعائر اسلامى است. آبرودارى است. قرآن مى‌‌گوید: «کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» مسرفند اما شیطان براى این که به اسرافشان زینت بدهد مى‌‌گوید: نه اسراف نیست، شعائر اسلامى است. آبرودارى است. قرآن مى‌‌گوید: «کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» مسرف ولخرجى مى‌‌کند اما با عملش ولخرجى خود را زینت مى‌‌دهد. یعنى شیطان عملش را برایش زیبا جلوه مى‌‌دهد.
11- پناه بر خدا از سنگ‌دلی و ترس و تنبلی و بخل
پناه مى‌‌برم از سنگ دلى «وَ مِنْ قَلْبٍ لَا یَخْشَعُ» سنگ دلى برادران و خواهران ان شاءالله شما 2 سال دیگر لیسانس پرستارى خود را مى‌‌گیرند. باید خیلى مواظب باشید نه که صبح تا شب با پزشک و بیمار سرو کار دارید. کم کم آدم وقتى زیادکارى را کرد حالت رقت و رحمتش از بین مى‌‌رود. حسابش است، سنگ دل مى‌‌شود. پناه مى‌‌برم از این که سنگ دل شوم. خطر مهمى است. آن وقت یک عمر که ما به طاغوت نفرین مى‌‌کردیم براى این که آه محرومان را مى‌‌کشیدند و خیال نمى‌‌کردند اسلام به سنگ دلى مى‌‌گوید: بى دینى. سنگ دل بى دین است «مَا آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ مَنْ بَاتَ شَبْعَاناً [شَبْعَانَ ] وَ جَارُهُ جَائِعٌ»(کشف‌‌الریبه، ص‌‌89) به خدا ایمان ندارد، همسایه‌‌اى که شکمش سیر باشد و همسایه‌‌اش گرسنه باشد. کسى که سنگ دل است. میداند او اسیر است و او گرسنه است، او ایمان ندارد. اسلام به سنگ دل گفته است بى دین مواظب باشید ان شاءالله وقتى تخصص گرفتید سنگ دل نشوید.
از مفاسد اخلاقى، از ترس، پناه به خدا از ترس «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَسَلِ وَ الْفَشَلِ وَ الْهَمِّ وَ الْحُزْنِ وَ الْجُبْنِ وَ الْبُخْلِ وَ الْغَفْلَهِ وَ الْقَسْوَهِ وَ الذِّلَّهِ وَ الْمَسْکَنَهِ وَ الْفَقْرِ وَ الْفَاقَهِ»(مصباح‌‌المتهجد، ص‌‌597) این‌‌ها همه در یکى از جملات دعاى ابوحمزه ثمالى است. پناه مى‌‌برم از بى حالى و کسالت و سستى و ترس و بخل و غفلت و قساوت و شهوت و فقر. کنترل نسل چیزى است که کارشناسان باید رویش تحقیق علمى کنند. این را من حرف نمى‌‌زنم چون در‌شأن من نیست اما آیا کنترل نسل همه‌ی مشکلات را حل مى‌‌کند. ممکن است هر زن و شوهرى یک بچه داشته باشند اما اگر جامعه کسل باشد، همان یکى هم گرسنگى مى‌‌کشد و چه کنیم که حال نداریم. کسى ممکن است هشت بچه داشته باشد. و هشت هنر داشته باشند، کسى ممکن است یک بچه داشته باشد و او هیچ هنرى نداشته باشد. ضمن برنامه ریزى براى نسل باید فکرى هم براى بى حالى کرد. کتاب لغت روى طاقچه است، حال ندارد بگردد در کتاب. سؤال را بلد نیست، حال ندارد تلفن کند بپرسد فشل سستى، ترس به قدرى بد است که در اسلام داریم مى‌‌خواهید زن بگیرید، زن ترسو نگیرید. براى این که بچه هایتان هم ترسو مى‌‌شوند. حدیث داریم با آدم ترسو مشورت نکن. حدیث داریم از هر چه مى‌‌ترسى وارد آن کار شو. وقتى شروع کردى یا وارد شدى مى‌‌بینى خبرى نیست. راجع به ترس خیلى حرف دارم، چون راجع به آن خوب مى‌‌توانم صحبت. البته این که مى‌‌گویند کاشانى‌‌ها ترسو هستند نه، شجاعند، بر عکس مى‌‌گویند.
براى این که ببینى بخیل هستى یا نیستى علامت مى‌‌گویم. علامتش این است که داریم «إِنَّ أَبْخَلَ النَّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلَامِ»(أمالی مفید، ص‌‌317)، «أَبْخَلَ النَّاسِ» رئیس بخیل‌‌ها کسى است که در سلام کردن بخیل باشد. مى‌‌گوید: من لیسانس هستم، او بهیار است خب، بهیار باشد بگو سلامٌ علیکم رئیس بخیل‌‌ها آن است که بگوید من استاد دانشگاه هستم و او دانشجو است. من آیت الله هستم، او طلبه است. من مدیر کل هستم، او مأمور است «أَبْخَلَ النَّاسِ» کسى است که در سلام بخل بورزد بابا به هر کس رسیدى سلام کن. پیغمبر ما به بچه‌ی کوچک سلام مى‌‌کرد. غفلت، این‌‌ها همه حرف دارد.
12- پناه بر خدا از لغزش زبان و از فقر و اصرار بر گناه
حیف که وقت تمام شد. پس فهرست بقیه‌ی خطرات را مى‌‌خوانم. پناه به خدا از لغزش زبان «اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ مِنْ عَثْرَهِ اللِّسَانِ»(تهذیب‌‌الأحکام، ج‌‌3، ص‌‌93) زبان لغزش داشته باشد. گاهى یک سخن چینى دو فامیل را سال‌‌ها به هم بدبین مى‌‌کند. ترک حمایت مظلوم پناه مى‌‌برم از این که مظلومى بگوید کمک آخ حدیث داریم اگر مظلومى گفت: آخر و شما بى اعتنایى کردى. مسلمان نیستى «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ»(کافى، ج‌‌2، ص‌‌164) هر کس که آه مظلومى را بشنود و بى تفاوت عبور کند، مسلمان نیست.
نیاز به همردیف: کسى دستش سوى هم ردیف هایش دراز باشد، پناه به تو مى‌‌برم «وَ نَعُوذُ بِکَ مِنْ شَمَاتَهِ الْأَعْدَاءِ، وَ مِنَ الْفَقْرِ إِلَى الْأَکْفَاء»(صحیفه سجادیه، دعاى‌‌8) یعنى نزد هم ردیف هایم بخصوص پناه به خدا از این که آدم دستش را نزد زیر دستش دراز کند. حدیث بخوانم. امام صادق فرمود: حاضرم دستم را در دهان افعى بکنم ولى نزد نااهل دراز نکنم. کسانى هستند که تازه به چیزى رسیده‌‌اند اصرار بر گناه، پناه مى‌‌برم از این که به جاى اینکه گناه کردم بگویم خدا معذرت مى‌‌خواهم، یک بار دیگر هم گناه مى‌‌کنم. انسان گناه مى‌‌کند چون بالاخره او محل خطاست. اما درود بر کسى که تا خلاف کرده فوراً دو رکعت نماز بخواند چون حدیث داریم «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ» (هود/114) خدا به خاطر نمازش آن‌‌ها را مى‌‌پوشاند. چون گاهى اوقات شیطان مى‌‌آید و مى‌‌گوید: نمى‌‌خواهد نماز بخوانى، برو و بقیه‌ی کارهایت را درست کن. یک گناه مى‌‌کند مى‌‌گوید: عجب گناهى کردم، خیلى بد شد. بعد مى‌‌گوید: غروب شد نماز بخوانم. بعد مى‌‌گوید: نمى‌‌خواهد تو که آن کار را کردى نماز مى‌‌خوانى براى چه؟ بدن ما خونى شد. پس دو چاقوى دیگر هم به خودمان بزنیم. تا خلاف کردیم. این‌‌ها هست. گاهى پیش مى‌‌آید. چون یک جوانى نزد خود من آمد. زمان طاغوت مرتب به جلسات ما مى‌‌آمد. یک مدت دیدم نمى‌‌آید، گفتم: بیا ببینیم، دیگر به جلسه‌ی ما نمى‌‌آیى، گفت: راستش را مى‌‌خواهى من مرتب به جلسات شما مى‌‌آمدم، بعد شیطان فریبم داد و خلافى کردم و بعد چند خلاف دیگر هم از ما سر زد. بعد دیگر رویم نشد بیایم جلسه. گفتم بروم و باقى کارهایم را درست کنم بعد بیایم. دیگر ذره ذره خراب شدم. گفتم: نه، به شیطان بگو حالا که فریبم دادى، من یک پاتک مى‌‌زنم وقتى گناه نمى‌‌کردم، در خانه نماز مى‌‌خواندم. حالا که این همه این طور کردى، به نماز جمعه مى‌‌روم. پاتک بزنید و نگذارید او مرتب نفوذش را در شما بیش‌‌تر کند. پناه مى‌‌برم از اصرار بر گناه.
13- پناه بر خدا از تشکر نکردن و بی آگاهی حرف زدن
تا خلاف کردى ترک شکر است از مردم. آقا او چایى مى‌‌ریزد، براى شما چاى بیاورد. ایشان طبق ماده‌ی فلان و تبصره‌ی فلان مأموریت دارد. خب، شما از او تشکر هم بکن. بعضى اوقات فکر مى‌‌کنیم وظیفه‌ی اوست، هیچ مانعى ندارد آدم بعد از هر غذایى از خانمش تشکر کند. مرد است، وظیفه‌ی او خرید است، خب، این درست ولى حالا شما تشکر هم بکن.
امام زین العابدین مى‌‌گوید: خدایا پناه مى‌‌برم از این که خلق به من خدمت کنند و من تشکر نکنم. یعنى معلوم مى‌‌شود تشکر نکردن از خطرات است. بى آگاهى حرف زدن «أَوْ نَقُولَ فِی الْعِلْمِ بِغَیْرِ عِلْمٍ»(صحیفه سجادیه، دعاى‌‌8) شما فردا با لیسانس پرستارى به بیمارستان مى‌‌روید، مریض از شما چیزى مى‌‌پرسد. فکر مى‌‌کنى اگر بگویى بلد نیستم بگوید این همه در دانشگاه درس خواندى پس چه شد؟ لیسانس گرفته و بلد نیست. براى شیره مالیدن سر او، الکى چیزى مى‌‌گویى، خدا نکند. امام سجاد مى‌‌گوید: خدایا پناه مى‌‌برم از این که تخصص نداشته باشم ولى حرف متخصص‌‌ها را بزنم. اگر چیزى بلد نیستى بگو بلد نیستم. ما که نمى‌‌دانیم باید به چه چیزى پناه برد. خدایا ما را از هر خطرى که مى‌‌فهمیم یا نمى‌‌فهمیم، حفظ کن.
دختر و پسر ما، جسم و جان ما، دنیا و آخرت ما، عقاید و افکار و اعمال و زبان و گوش ما را حفظ بفرما.
از این که خدمت شما رسیدیم خوشحال هستم.
خدایا، همه‌ی ما را حفظ و روح شهدا و رهبر و امام را از ما راضى کن.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment