ازدواج آسان در قرآن

1- قدرت علمی حضرت معصومه سلام الله علیها
2- ماجرای ازدواج حضرت موسی علیه السلام در قرآن
3- سبک گرفتن مهریه از سوی خانواده عروس
4- تفاوت شرایط افراد در ازدواج
5- لزوم تحقیق برای شناخت درست دختر و پسر
6- اولویت ایمان و اخلاق، نه شکل و قیافه
7- لزوم خدمت مرد به همسر و فرزندان

موضوع: ازدواج آسان در قرآن
تاریخ پخش: 14/05/95

بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحث این جلسه‌ی ما ضمن تبریک به مناسبت تولد حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها)، یک حدیث را من برای حضرت معصومه بخوانم، قبلاً هم گفته‌ام، حالا تکرار کنم. بعد از حدیث وارد بحث بشوم، که بحثمان ازدواج آسان است. جمعی سؤالات زیادی داشتند، نامه‌ای نوشتند، آمدند مدینه خدمت امام کاظم(علیه‌السلام) که سؤالات را جواب بگیرند. در خانه امام کاظم(علیه‌السلام) را زدند، امام خانه نبود، دخترش حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) که قم دفن است، و هر کس زیارت کند حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) را «لَهُ الجنّه» قول بهشت به او داده شده، و سه تا امام این حدیث را نقل کرده‌اند، هیچ امامزاده‌ای نیست در کره‌ی زمین، که سه امام معصوم راجع به زیارتش حدیث گفته باشند، جز حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) در قم.
1- قدرت علمی حضرت معصومه سلام الله علیها
در خانه‌ی امام کاظم(علیه‌السلام) را زدند، حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) پشت درآمد، گفت: چه کار دارید؟ گفتند: ما شیعیان پدرت هستیم. سؤالات علمی پیچیده زیادی آورده‌ایم، می‌خواهیم آقا جواب بدهد. گفت: پدرم نیستند، ‌به من بدهید، ‌من جواب بدهم. این‌ها یک خورده پشت در، گفتند: ‌حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) یک دختر در خانه، سؤالات علمی و پیچیده ما را جواب بدهد؟‌ گفت: بله من جواب می‌دهم. نامه‌ها را به حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) دادند و ایشان هم رفتند و در خانه نشستند و یکی یکی جواب دادند و آمدند و گفتند: نامه‌هایتان را بگیرید و بروید. این‌ها نامه‌ها را گرفتند، ‌ولی شک داشتند که جواب‌ها درست است یا درست نیست؟ چون خیلی باور نداشتند. در راه برگشتن از خانه امام کاظم(علیه‌السلام) را دیدند، گفتند: آقا!‌ آمدیم در خانه، ‌شما نبودید، نامه‌های سنگین علمی پیچیده‌ای داشتیم، دخترت شما معصومه(سلام‌الله‌علیها) گفت من جواب می‌دهم، نامه‌ها را گرفت و برد و بعد از مدتی هم همه را جوابش را زیرش نوشت. امام کاظم(علیه‌السلام) فرمود: به من بدهید، ببینم چه نوشته است‌؟‌ نامه‌ها را گرفت و امام کاظم(علیه‌السلام) یکی یکی نامه‌ها را دید و نامه‌ی دوم را دید و نامه‌ی سوم را دید و… فرمود: فداها ابوها! جان امام کاظم(علیه‌السلام) فدای حضرت معصومه! دومرتبه فرمود: فداها ابوها! بار سوم هم فرمود: فداها ابوها!‌ این کلمه را پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) گفته بود. امام کاظم(علیه‌السلام) هم برای حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) گفت. برای اینکه هر کسی که پای تلویزیون نشسته است، ‌یک هدیه‌ای به حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) بدهیم، یک صلوات ختم کنید، ‌ثواب صلوات هدیه‌ی حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) باشد.
2- ماجرای ازدواج حضرت موسی علیه السلام در قرآن
اما ماجرای ازدواج آسان. یک آیه هست در قرآن سوره‌ی قصص آیه‌ی 27، این آیه را می‌نویسم، بسیاری از مشکلات ازدواج در این آیه حل می‌شود. بسم الله الرحمن الرحیم. موضوع: ازدواج آسان! «قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» (قصص/27) امتحان هوش! کدام سوره بود؟ سوره قصص آیه 27. این آیه را چند کلمه‌اش را می‌فهمید. اول آن‌هایی را که می‌فهمید معنا کنیم. «قالَ» را بلدید یعنی چه؟ نکاح را بلدید یعنی چه؟ ازدواج! «أُنْکِحَکَ» یعنی نکاح! داماد چه کسی است؟ حضرت موسی، ‌هنوز پیغمبر نشده است. قبل از اینکه به پیغمبری برسد، حضرت موسی جوان بی‌همسری بود. چون انقلابی بود، تحت تعقیب قرار گرفت که او را فرعونیان بکشند. ایشان از منطقه‌ی حکومت فرعون فرار کرد و به منطقه‌ی آمد که فرعون دیگر حکومت نداشت. حضرت شعیب پیغمبر آنجا بود. قبل از آنکه وارد منطقه بشود، حالا یک جوان فراری، تحت تعقیب، تنهایی، تا وارد منطقه شد، دید که یک چشمه‌ی آبی است، کشاورزها گوسفندها و بزغاله‌ها را آورده‌اند که آب بدهند. و دو تا هم دختر کنار ایستاده‌اند. حالا آدمی که خودش فراری است، در منطقه‌ی غریب، رفت پیش دخترها. به خانم‌ها گفت: خانم‌ها! «ما خَطْبُکُما» (قصص/23) شما چرا کنار هستید؟ گفتند: ما هم بزغاله داریم. چوپان هستیم، می‌خواهیم آب بدهیم. الان لب چشمه مردها هستند، جلو برویم تنه ما به تنه مردها می‌خورد. ایستادیم مردها بروند،‌ ما برویم و بزغاله‌ها را آب بدهیم. گفت: خوب به من بدهید بروم و آب بدهم. گفتند: بسم الله! بزغاله‌ها را گرفت و آب داد و آورد و تحویل داد. بعد هم چون تشنه و گرسنه بود، هوا هم داغ بود. عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «فَسَقى‏ لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّل‏» (قصص/24)‌ یک سایه‌ای پیدا کرد و «فَقالَ» گفت: خدایا! «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» خدایا هر خیری برسانی الان وقتش است. امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: این گرسنه بود. منتهی نمی‌خواست به خدا بگوید: نان!‌ گفت: خیری می‌رسانی حالا برسان. یعنی نان می‌خواست. دخترها در خانه رفتند و پدرشان مثلاً گفته باشد که زود آمدید. گفتند: یک جوانی آمد و بزغاله‌های ما را آب داد. گفت: بروید و به او بگویید بیاید. یکی از این دخترها آمد و گفت: بابام گفته است که به منزل تشریف بیاورید. چه کار دارد؟‌ «قالَتْ إِنَّ أَبی‏» یعنی پدرم، «یَدْعُوکَ» تو را دعوت کرده است، که بفرمایید منزل! خوب چه کار دارد؟‌ »لِیَجْزِیَکَ» می‌خواهد جزا بدهد، به تو پول بدهد. چه کرده‌ام؟ «لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ» (قصص/25)‌ اجر سقایی‌ات را بدهد. تو برای بزغاله‌ها سقایی کردی، پدرم می‌خواهد پولش را به تو بدهد. خوب او که دنبال این نبود. حالا موسی چه داشت؟ هیچی نداشت. نه زن داشت، نه خانه داشت، تحت تعقیب بود، امنیت هم نداشت، مربی هم نداشت، یک جوان تک و تنها بود. عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ» ماجرا را موسی گفت که تحت تعقیب هستم، از منطقه‌ی فرعون فرار کردم و به منطقه‌ی شما آمدم. دیدم دخترهای شما کنار هستند. بزغاله‌هایشان را آب دادم. حالا!
3- سبک گرفتن مهریه از سوی خانواده عروس
گفت که یک: «نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ» نجات پیدا کردی. تو دیگر در امان هستی. دست فرعون دیگر به تو نمی‌رسد. فعلاً هم این اتاق خانه‌ی ما برای تو. غریب هستی. این هم مسکن تو. یکی از دخترهایم را هم به عقد تو درمی‌آورم. این ازدواج آسان است. «قالَ» شعیب گفت. «إِنِّی أُرِیدُ» من اراده کرده‌ام. اراده یعنی تصمیم جدی دارم. «أَنْ أُنْکِحَکَ» به نکاح در بیاورم، به ازدواج در بیاورم، چه کسی را؟‌ «إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ» یکی از این دخترهایم را می‌خواهم به ازدواج در بیاورم. خوب من پول ندارم. مهریه ندارم. مهریه نداری؟ کار کن. «تَأْجُرَنِی» اجیر من باش. کارگر من باش. چقدر وقت؟ «ثَمانِیَ حِجَجٍ» هشت سال. بعد گفت که اگر هم خواستی هشت سال را ده سال کنی، چه بهتر! «فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً» یعنی این هشت سال را «أَتْمَمْتَ» یعنی تمام کنی، «عَشْراً» عاشورا یعنی روز دهم «فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً» اگر این هشت سال را ده سال بکنی «فَمِنْ عِنْدِکَ» اختیار با خودت است. من به عنوان پدر دختر، می‌گویم: هشت سال! اما اگر این هشت سال را ده سال کنی، چه بهتر! «وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ» من تصمیم ندارم که تو به دردسر بیافتی. نمی‌گویم داماد تالار بگیرد. مهریه چقدر باشد. هر طور که آسان توست. «وَ ما أُرِیدُ» دو کلمه‌ی «أُرِیدُ» در آیه است. «إِنِّی أُرِیدُ»، «وَ ما أُرِیدُ» یعنی من قصد جدی دارم دخترم را به تو بدهم. قصد جدی هم دارم که به تو سخت نگیرم. «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» خواهی دید که من آدم صالحی هستم.
می‌شود حرف‌هایی که من می‌زنم جواب بدهید؟ پدر زن چه کسی است؟‌ اسم پدرزن چیست؟ حضرت شعیب! داماد چه کسی است؟ حضرت موسی! خواستگار داماد است یا پدر عروس؟ پدر عروس خواستگار است. مهریه چقدر است؟ هشت سال! اگر خواست کامل کند؟‌ ده سال! تالار بگیریم، طلا، دسته گل، ماشین، چند تا ماشین بوق بزند، می‌گوید: ببین! هر طوری که آسان توست. من بنا دارم که به تو سخت نگذرد. آخرش هم گفت که «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» خوب حالا ترجمه‌ی آیه را فهمیدیم. برویم به سراغ مشکلات ازدواج.
یکی از مشکلات ازدواج این است که گاهی وقت‌ها طرف دختر پیشنهاد بدهد. منتها خود دختر نگوید. خود دختر دیگر پررو می‌شود. ولی فامیل دختر یک طوری به پسر بگویند که اگر دختر فامیل ما را خواستی. دانشجو است، خواهر دارد، در دانشگاه در خوابگاه از یک دانشجو خوشش می‌آید. می‌بیند خیلی جوان باکمالی است. بگوید که من خواهر دارم. طوری نیست. مرحوم مطهری از یک جوانی خوشش آمد، گفت: به مادرت بگو که به خواستگاری دختر من بیاید. اگر شکلش را پسندیدید، من حاضرم دخترم را به شما بدهم. مرحوم ابوی من، قم من طلبه بودم، به منزل ما آمد. همشاگردی داشتیم و همدرس بودیم. پدر من از این همشاگردی من خوشش آمد. گفت: ‌این زن دارد؟ گفتم: نه! گفت: من حرفی ندارم که دخترم را به این بدهم. بیایند خواستگاری! شکلش را بپسندند، من حرفی ندارم. اینکه اگر یک دامادی مثل موسی پیدا شد، از یک طریقی ازدواج از طرف دختر مانعی ندارد. این یک مورد.
4- تفاوت شرایط افراد در ازدواج
دوم اینکه بعضی از مشکلات ازدواج این است که دختر جلویی مانده است، دختر دومی در صف است. این یک گیری است. من نامه دارم از دختری که آقای قرائتی! من شوهر می‌خواهم. دو تا خواهر من هم جلوتر هستند و شوهر نمی‌خواهند. گناه من چیست که باید در نوبت باشم. این بحث اصلاً نوبتی نیست. یک چیز زیبا و یک چیز زشت. اما زیبا! زاییدن زیباست. ولی نوبتی نیست. اگر یک زن آمد، خانم: شما نفر هفدهمی هستید. شانزده نفر قبل از تو باید بزایند، بعد نوبت توست. خوب ممکن است تا آن شانزده نفر بزایند، این سقط کند. نوبتی نیست. این مثال قشنگش! مثال زشتش را هم نمی‌دانم بگویم یا نه؟ می‌گویم تلویزیون خواست پاک کند. صف دستشویی هم نوبتی نیست. ممکن است نفر هفتم اسهال داشته باشد. این خواسته باشد که شش نفر بروند و بیایند، خودش را خراب کند. اصلاً بعضی جاها نوبتی نیست. اصل نوبت است. اما یک مواردی هم استثناء است. ممکن است یک کسی نخواسته باشد. پدر به بچه‌اش گفت: بلند شو نماز بخوان، آفتاب زد. برای نماز صبح! پسر گفت: ‌من خوابم میاید، حالا بلکه خورشید دلش بخواهد سحر بزند. اگر یک کسی… این هم یک گیری است. ایشان نگفت که دختر اول من را بگیر. فرمود: «إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ» یکی از این دخترهایم را می‌خواهم به ازدواج در بیاورم. یکی از این دوتا یعنی مسأله‌ی نوبت مهم نیست.
خوب در خصوص مهریه، مهریه لازم نیست که سکه باشد. آقا من کامپیوتر یاد تو می‌دهم. من عربی یاد تو می‌دهم. من انگلیسی یاد تو می‌دهم. من رانندگی یاد تو می‌دهم. یک: می‌شود کسی که پول ندارد، در عوض پول کار ارائه بدهد. این هم یک مورد در خصوص مهریه.
در بله برون، معمولاً عروس سکه را بالا می‌برد، داماد چانه می‌زند. فامیل عروس مهر را بالا می‌برند، فامیل داماد چانه می‌زنند. اینجا برعکس است. فامیل عروس نرخ را گرفت هشت سال چوپانی، به داماد گفت: اگر هشت سال را می‌خواهی بکنی ده سال، اختیار با شماست. یعنی نرخ کف را شعیب تعیین کرد. منتهی به او گفت: می‌خواهی بیش‌تر باشد، «فَمِنْ عِنْدِکَ» با خودت است. در این ازدواج شرط خانه نکرد. خانه داری؟ نه ندارم. بعضی می‌گویند: آقا خانه ندارد. کدام یکی از این آدم‌هایی که در خیابان راه می‌روند، لحظه‌ی دامادی خانه داشتند. شاید نزدیک به نود و پنج درصد به بالا خانه نداشتند، بعد خانه‌دار شدند. گیر ندهیم که خانه ندارد. در خصوص شغل هم اگر حال کار دارد، بی‌شغلی هم اشکالی ندارد. یک وقتی بی‌عار است. داماد نمی‌خواهد کار بکند. یک وقتی بی‌عار نیست. الان کار ندارد. اگر کار پیدا شود، مرد کار است. یعنی جوهر کار دارد.
من یک کسی را سراغ دارم، از معروفین است. ایشان به مادرزنش گفت: تو به چه جرأتی دخترت را به من دادی؟ چون آن روزی که من سراغ دختر تو آمدم، سه تا عیب مهم داشتم. اول اینکه شانزده سالم بود. به پسر شانزده ساله کسی زن نمی‌دهد. دوم دمپایی من پاره بود. با این قیافه کسی زن نمی‌دهد. لااقل کفش نو پا کن و خواستگاری بیا. پدرم هم یک کارگر ساده بود و عمله بود. من جمعه‌ها همراه پدرم عملگی می‌رفتم، پولش را قلم و دفتر می‌خریدم. یعنی دمپایی پاره، پدرم کارگر ساده، شانزده ساله! اصلاً کسی به این دختر نمی‌دهد. البته حالا یکی از دانه درشت‌های کشور است. می‌گفت: به مادرزنم گفتم آن روز به چه خیالی دخترت را به من دادی؟ گفت: در تو جوهر دیدم. ما گفتیم: ببخشید! جوهر من را کجا دیدی؟ تو از کجا فهمیدی که من جوهر دارم؟ گفت: خانه ما روضه‌ی زنانه بود. زیرزمین آقا منبر بود. خانم‌ها هم جمعیتی نشسته بودند، تو آمدی مادرت را بعد از روضه خانه ببری! دم در دیدی هنوز روضه تمام نشده است و آقا روی منبر است. یک مدتی ایستادی که آقا روضه‌اش تمام شود و مادرت را ببری، دیدی در حیاط یک حوض آب است و سر حوض خالی است. بغل حوض آب هم چاه است. نگاه کردی در چاه و دیدی که چاه آب دارد. تند و تند آب کشیدی و این حوض را پر کردی. تا آقا روضه‌اش تمام شد، حوض ما هم پر شد. من فهمیدم که تو دنبال کار هستی. به بنده ابلاغ نشده است!!! اضافه کار که نیست. من وظیفه‌ام نیست. به من چه که حوض مردم را پر کنم. ببینید، منتظر اضافه کار و وظیفه و بخشنامه و این‌ها نیست. من دیدم در تو جوهر کار است. همین که دیدی چاه آب دارد، حوض آب ندارد، تو وقت داری، و الان معطل هستی، از این تعطیلات استفاده کردی و چاه را پر کردی. این را جوهر می‌گویند. اگر همه‌ی جوان‌های ایران جوهر داشته باشند، مشکل حل می‌شود. مسأله‌ی جوهر است.
یک ماه پیراهنش را می‌گذارد به خواهرش می‌گوید: اتو کن. خوب خودت اتو کن. آخر من دانشجو هستم، این دبیرستانی است. یعنی دبیرستانی باید نوکر دانشجو باشد؟‌ خوب خودت اتو کن. از طبقه‌ی بالا دارد می‌آید که کیسه‌ی زباله را پایین بگذارد، که رفتگرهای شهردای ببرند، از طبقه‌ی سوم طبقه‌ی دوم می‌آید می‌بیند پشت اتاق دوم هم یک کیسه زباله هست. تو که پایین می‌روی، با این دستت هم آن را بگیر! مگر من نوکرش هستم؟ بابا تو که پایین می‌روی این را هم ببر! می‌روی نان بگیری، این پیرزن، همسایه‌ات هست، برف آمده است، یک نان اضافه بگیر بگو خانم! شما برف آمده است، پیرزن هستی، من دکان نانوایی یک نان هم برای شما گرفته‌ام. مگر من نوکرش هستم؟‌ چشمش کور بچه‌هایش کانادا، بابا از کانادا بیاید دکان نانوایی؟ حالا این چه گناهی کرده است که بچه‌اش کانادا رفته است؟ تو که در نانوایی هستی، کنار نان داغ خوب یکی هم برای این بگیر. اصلاً بعضی‌ها را نمی‌دانم والا…
جوهر باید داشته باشید. موسی جوهر داشت! از کجا؟ دخترها کنار ایستاده بودند. یعنی پیداست اگر یک خانمی تقوا دارد، کمکش کنید. بی‌تقواها را هم باید کمک کرد. منتهی تقوا اولویت دارد. این‌ها به خاطر تقوا نرفتند قاطی مردها که تنه‌شان به تنه‌ی مردها بخورد. «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ»
5- لزوم تحقیق برای شناخت درست دختر و پسر
مشکلات ازدواج. جوان را نمی‌شناسم! تحقیق کن. قرآن می‌گوید: موسی را از کجا شناخت که دخترش را به او داد؟ «فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ» (قصص/25) ماجرا را وقتی موسی نقل کرد، شعیب به موسی مطمئن شد. که واقعاً یک جوان انقلابی تحت تعقیب فرعون است. یعنی در گزینش باید صحبت کرد. با داماد باید صحبت کرد. داماد کیلویی نیست. عکسش را بده ببینیم. نه این تریپش که خوب است. مگر رفته‌ای که گوسفند بخری که می‌گویی چاق است؟ تیپش خوب است یعنی چه؟ ما خیلی وقت‌ها شکلش را نگاه می‌کنیم که خوش تیپ است. ولی حالا که خوش تیپ است، خوش اخلاق هم هست؟‌ مهربان هم هست. دختر خوشگل است. خوب فامیلش هم خوب است؟ یعنی لقمه‌ی حلال خورده است؟ فکرش سالم است؟‌ «قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ» یعنی گفتگو کنید و از لابلای گفتگوها طرف را بشناسید. «إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ» یکی از این دخترها یعنی لازم نیست دختر اول برود، بعد دختر دوم. مهریه را اگر پول نداری، ‌کار انجام بده و چوپانی کن. مقدار چوپانی هشت سال، خواستی ده سال. «وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ» نمی‌خواهم به مشقت بیافتی. بعد گفت «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِین‏» خواهی دید که من آدم صالحی هستم. آدم صالح چه کسی است؟ کسی است که به مردم گیر ندهد. پس ما در نماز که می‌گوییم «السلام علینا و علی عبادالله الصالحین» در این آیه می‌گوید: «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِین‏» «عبادالله الصَّالِحِین» چه کسی است؟ کسی است که به داماد گیر ندهد. یعنی «السلام علینا و علی هر پدر زنی که در بله برون به داماد گیر ندهد. خانه‌ات کو؟ معافی‌ات کو؟ شغلت کو؟‌ پولت کو؟ پس‌اندازت کو؟ گیر ندهد. اصل تحقیق را دقت کنید، در تحقیق دقت! دقت! دقت! اما روی مسایل مالی هیچ دقت نکنید. اگر خوش اخلاق باشد، روی موکت هم زندگی کنند زندگی‌شان شیرین می‌شود. بداخلاق باشد، روی قالی ابریشمینه هم زندگی‌شان جهنم است. روی قالی و فرش و موکت دختر و پسر خودتان را آتش نزنید. ماشین جماد است. حالا یا ماشین ارزان، یا ماشین گران، هر دو جماد است. کمال دارد یا ندارد؟ جوهر دارد یا ندارد؟ دین دارد یا ندارد؟ اخلاق دارد یا ندارد؟
6- اولویت ایمان و اخلاق، نه شکل و قیافه
شکل هم حرف اول را نمی‌زند. دختر و پسر که همدیگر رادیدند باید به دل هم بنشینند. این خوب است. حالا ببینیم از این بهتر نیست؟ خوب از تو هم بهتر هست. یک جوانی آمد و گفت: قرائتی! ببخشید من یک دختر می‌خواهم خوشگل‌ترین دخترهای دنیا باشد. گفتم: با این ترکیبت، برو مقابل آینه، خودت خوشگل هستی؟ می‌گویند میمون زشت‌تر است، بازی‌اش بیش‌تر است. حالا تو خودت چقدر خوشگل هستی که می‌خواهی خوشگل‌ترین باشد. نه ببینیم پولدارتر از این نمی‌آید؟ گیر ندهید. از تو پولدارتر هم هست. از تو خوشگل‌تر هم هست. از تو باسوادتر هم هست. اولین دامادی که می‌آید، اگر گیر ندارید، شکلش قابل قبول باشد. گاهی هم ممکن است که هر دو شکلشان نمره چهارده باشد، ولی مهرشان به دل هم می‌نشیند. چون مهر دست خداست. دست ماشین و خانه نیست. قرآن می‌گوید: «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً» (روم/21) این جعل یعنی خدا باید بین این‌ها مودت قرار بدهد. گاهی وقت‌ها خانه شیک، شکل شیک، ماشین شیک، اما داماد را دوست ندارد و داماد هم عروس را دوست ندارد. هر چه نگاه می‌کنی که این‌ها چه عیبی دارند؟ بابا آن جعل قرار نگرفته است. اگر جعل باشد، می‌شود.
حالا که بحث ازدواج آسان شد، در قرآن سه تا رابطه هست. زیادی گوش بدهید این تکه قشنگ است. یک رابطه هست، پیغمبر با ما دارد. رابطه‌ی پیغمبر با ما رحمت است. «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ» (انبیاء/107) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. پیغمبر تو نسبت به مردم و نسبت به همه چیز رحمت هستی. رابطه‌ی پیغمبر با ما رحمت است. رابطه‌ی ما با پیغمبر مودت است. پیغمبر فرمود مزد رسالت من«إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏» (شوری/22) اهل بیت من را دوست داشته باشید. تکرار کنید ببینم. رابطه‌ی پیغمبر با ما رحمت است. رابطه‌ی ما با پیغمبر مودت اهل بیت است. رابطه‌ی عروس و داماد را قرآن می‌گوید: «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً» هم مودت و هم رحمت است. یک بار دیگر رابطه‌ی پیغمبر با ما رحمت است. رابطه‌ی ما با پیغمبر مودت اهل بیت است. رابطه‌ی زن و شوهر و عروس و داماد هم مودت و هم رحمت است. «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً» هم مودت و هم رحمت است. باید همدیگر را دوست داشته باشند. بله! خوشگل‌تر از تو هست. پولدارتر از تو هست. ولی من می‌پسندم، تمام شد و رفت.
قرآن راجع به ازدواج گفته است: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» (بقره/187) یکی از آقایان علما همسرش مرحوم شده بود. چند روز پیش ایشان را در حرم حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) دیدم با پسرش و گفتم: حاج آقا که دیگر مثلاً سنش بین هشتاد تا نود است، گفتم: خانم ایشان مرحوم شده است، زن به ایشان داده‌اید؟ گفت: حاج آقا پیر است. گفتم: قرآن نگفته است که زن برای شهوت است. می‌گوید: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ» زن برای لباس است. یعنی چه؟ یعنی پیرها هم لباس می‌خواهند. آدم بی‌همسر یعنی آدم بی‌لباس. وقتی می‌گوید: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» یعنی زن و شوهر برای همدیگر لباس هستند. لباس پیر و جوان ندارد. اصلاً بعضی‌ها می‌گویند: آقا پسرم قبول نمی‌کند. با زور به او بقبولان. بچه وقتی لباس نمی‌پوشد، دو تا هم پس گردنی به او می‌زنید و لباس به تنش می‌کنید. بعضی‌ها را باید به زور زن داد و شوهرشان داد. ممکن است کسی… یک خانم پیش پیغمبر آمد، حضرت فرمود: چرا ازدواج نکردی؟ گفت: ‌من دارم خودسازی می‌کنم. فرمود: می‌خواهی خودسازی کنی؟‌ ازدواج نکردن راه خودسازی است؟ اولین زن دنیا فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) است، ازدواج کرد. این یعنی چه که ازدواج را عقب می‌اندازی، می‌خواهم خودسازی کنم؟‌ اصلاً بعضی معنای خودسازی را هم نمی‌دانند یعنی چه؟
چند تا خانم در نهضت سوادآموزی پیش من آمدند، همه حرف زدند، یک نفرشان سرش پایین بود. از اول تا آخر هیچ نگفت. من گفتم: این چه کسی است؟ چرا حرف نزد؟ گفت: این مدتی است که در حال خودسازی است. خنده‌ام گرفت و یاد یک خاطره‌ای افتادم. یک دکتر به یک نفر گفته بود که مواظب شکمت باش. این مواظب شکمت باش را نفهمید که یعنی چه؟ این راه که می‌رفت، همینطور نگاهش به شکمش بود. گفتند:‌چرا نگهت به شکمت است؟ گفت: دکتر گفته است که مواظب شکمت باش. این کلمه‌ی مواظب شکمت باش را نفهمید. نه یعنی اینکه نگاه به شکمت بکنی. خودسازی معنایش این نیست. بعضی‌ها مثلاً می‌گویند چهل شب جمعه جمکران برویم، نمی‌دانم فلان مستجب را چه کنیم، فلان روزه و فلان روزه و … ببینید آقا! حضرت موسی با زنش، حالا بعد از آنکه ازدواج کردند، «فَلَمَّا قَضى‏ مُوسَى الْأَجَل‏» (قصص/29) یعنی آن هشت سال و ده سال تمام شد. به خانمش گفت دیگر بلند شویم و برویم. بلند شدند و رفتند. وقتی وارد منطقه شدند، هوا داغ بود. چون می‌گوید: «تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ» (قصص/24)‌ بزغاله‌ها را که آب داد، هوا داغ بود، کنار سایه رفتند. وقتی برگشتند زمستان بود، برای همین به خانمش گفت: بایستید من بروم و آتش بیاورم. از آن دور آتشی بیاوریم. پیداست که ورودش تابستان بود، خروجش زمستان بود. از این معلوم می‌شود، مردها باید نوکر زنشان باشند،
7- لزوم خدمت مرد به همسر و فرزندان
با اینکه موسی دارد پیغمبر می‌شود، در آستانه نبوت است، اما زن حامله در بیابان و سرما مرد باید خادمش باشد. بایستید من برویم و بیایم. از این معلوم می‌شود که جایی که شک داری خانمت را نبر. «إِنِّی آنَسْتُ ناراً» (طه/10) گفت من یک آتشی را می‌بینیم. شما اینجا بایستید بروم و آتش را بیاورم. نگفت: با هم برویم. یعنی یک جایی که احساس خطر است، خانمت را نبر. نوکر خانمت باش. مرد در هر پست و مقامی هست، حتی حضرت موسی باید به خانمش خدمت کند. خدایا شاهد باش، این حرف‌هایی که می‌زنم، چون زنم نیست. اگر این حرف‌هایی که می‌زنم، خانمم اینجا باشد، خواهد گفت: آقای قرائتی، تو خودت خادم هستی؟
به یک آخوندی گفتند همه حرف‌هایی را که می‌زنی، خودت عمل می‌کنی؟ آخوند پرسید: شغل شما چیست؟ گفت: من کفاش هستم. گفت: شما همه‌ی کفش‌هایی را که می‌دوزی به پا می‌کنی. ما یک کفش پا کنیم بس است. حالا چند درصد عمل کنیم بس است. حالا من خوم رفتم خدمت آیت الله العظمای اراکی! گفتم: ما هر حرفی را می‌زنیم باید عمل کنیم؟ گفت: باید بخشی از آن را عمل کنید. حالا اگر صد در صد عمل نمی‌کنی، مثلاً اگر می‌خواهی، اما هر شب نماز شب نمی خوانی، یک هفته و یک ماه نماز شب بخوان، آن وقتی که می خوانی نماز شب بگویی، خودت چند شب نماز شب خواندی باش. یعنی چند درصدی عمل کنید که عالم بی‌عمل نباشبد. اما همه‌ی کارها را هم خواسته باشی عمل کنی ممکن است… الی آخر!
ازدواج را باید آسان کرد. گیر ندهیم، اگر پسر جوهر دارد، ولو شغل ندارد،‌ اگر شغل داشته باشد، ببخشید اگر جوهر داشته باشد، شغل پیدا می‌کند. اگر مکانیک باشد، ماشین قراضه هم باشد، تعمیر می‌کند و با آن راه می‌رود. ولی اگر جوهر نداشته باشد، ماشین سالم را به او بدهی در دره می‌اندازد. جوهر مهم است، لیاقت مهم است. ممکن است الان بچه دبیرستانی است، ولی این تیزهوش است، و در آینده می‌تواند یک نابغه‌ای باش. اگر استعداد و ظرفیت و جوهر هست، به باقی مسایل گیر ندهید. لهجه‌اش با ما فرق می‌کند. خوب فرق بکند. قدش دو سانت کمتر و بیش‌تر است. خوب باشد. سنشان شش ماه و یک سال بزرگ‌تر است. مشکلات ازدواج این است که به سن، به شکل، به لهجه، به فامیل، گیر می‌دهیم. این‌ها هیچ کدام گیر نیست. طرف باید شکلش قابل قبول باشد، برای عروس و داماد، ولو خوشگل‌ترین نیستند. متوسط هستند، ولی همدیگر را دوست دارند. سلامتی جسمی و سلامتی دینی!
خدایا گره‌های ازدواج را باز کن. حرف یادگاری چه بود؟ شما وقت نماز که می‌گویی: «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» قرآن گفته است، نمونه «عباد الله الصالحین» این است. کسی که در بله برون به داماد گیر ندهد. و مادرزنی هم که د بله برون گیر ندهد. پدرزن و مادرزن، پدرشوهر و مادرشوهر! این‌ها اگر در بله برون گیر ندهند، همه‌شان «عباد الله الصالحین» هستند.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»


 «سؤالات مسابقه»

1- امام کاظم علیه السلام درباره کدام یک از فرزندان خود فرمود: فداها ابوها، پدرش فدای او باد؟
1) امام رضا علیه السلام
2) حضرت معصومه سلام الله علیها
3) احمد بن موسی  علیه السلام
2- در ماجرای ازدواج حضرت موسی، پیشنهاد ازدواج از سوی چه کسی مطرح شد؟
1) حضرت شعیب
2) دختران شعیب
3) حضرت موسی
3- مهریه ازدواج حضرت موسی با دختران شعیب چه بود؟
1) 5 سال چوپانی
2) 8 سال چوپانی
3) 12 سال چوپانی
4- حضرت شعیب کدام یک از دختران خود را برای ازدواج با حضرت موسی پیشنهاد داد ؟
1) دختر بزرگ تر
2) دختر کوچک تر
3) یکی از دختران
5- بر اساس قرآن، خداوند رابطه همسران را بر چه اساسی مقرر کرده است؟
1) مودت
2) رحمت
3) هر دومورد

Comments (0)
Add Comment