2- خدمت به مردم، حتی بدون دریافت مزد
3- تشبیه کار زن و مردم به جهاد در راه خدا
4- کار، مایه عزت و قدرت کشور
5- کار در خط مقدم تولید انرژی
6- دل کندن از مادیات، رمز رشد و کمال
7- تبدیل خاک به سلول بدن انسان با تحمل مشکلات
8- مقایسه ارزش افزوده کارها و فعالیتها
موضوع: ارزش کار در اسلام
تاریخ پخش: 31/05/92
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
دو تا برنامه در جزیرهی سیری، آخرین نقطهی خلیج فارس هستیم، لب مرز یک جلسه برای سپاه و ارتش که مسؤول امنیت خلیج هستند و این جلسه هم برای مهندسین و کارگرها و کارمندان شرکت نفت. حالا لباسها هم رنگارنگ است و من هم نمیدانم چرا. لابد این لباسها هرکدام یک شغلی دارند. من بگویم: چرا لباس سرخ است؟ میگویند: تو چرا عمامه سرت است؟ میگویم: خوب این علامت آخوندی است. میگوید: خوب این هم علامت… طوری نیست.
بالاخره خوشحالم که آمدم و شما عزیزان را دیدم. من یک مقداری راجع به کار میخواهم صحبت کنم. یک مقدار هم عرض کنم به حضور جنابعالی که اهمیت این جزیره و یک مقدار هم ارزش افزودهای که تاریخ ما دارد. پس کار، منطقه و ارزش اضافهای که شما دارید. این سه موضوع را هم «إِنْ شاءَ اللَّه» میخواهم صحبت کنم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»، موضوع بحث: یکی کار، یکی منطقه، یکی ارزش و مزایای معنوی کار شما. سه موضوع.
1- انجام کار مفید و نیک، لازمه ایمان به خدا
اما ارزش کار، در قرآن معمولاً کنار «آمنوا» میگوید: «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» (بقره/25) هرجا در قرآن میگوید: عمل صالح یعنی کار درست. کار شایسته! تمام آیات «وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» اینها برای کار خوب است. یک آیه دیگر داریم که قرآن میگوید: «وَ افْعَلُوا الْخَیْر» (حج/77) «وَ افْعَلُوا» یعنی کار انجام بدهید. چه کاری؟ «وَ افْعَلُوا الْخَیْر» کار خیر، بعد میگوید: «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون» اگر میخواهید رستگار شوید همه باید کار کنید.
یک آیهی دیگر در قرآن داریم میگوید: «وَ جَعَلَنی مُبارَکا» (مریم/31)، «وَ جَعَلَنی» یعنی مرا قرار بده، «مُبارَک» امام میفرماید: یعنی آدمی که نفاع است، نفعش به دیگران برسد.
شما میدانید نفتی که از این منطقه صادر میشود انرژی دنیا است. انرژی دنیا است. یک وقت آدم کرسی خانهاش را داغ میکند، یکوقت یک مسجد و مدرسه و دانشگاه و بیمارستانی را داغ میکند، یکوقت یک کشوری را داغ میکند. یکوقت دنیا را داغ میکند. از تنگهی هرمز انرژی دنیا یا بخشی از دنیا از این منطقه عبور میکند. «مُبارَک» نفاع، یعنی نفعش زیاد است. این خیلی مهم است.
یک روایت داریم اگر کسی کار کند، «کَمَنْ عَبَدَ اللَّهَ دَهْرا» (بحارالانوار/ج71/ص302) کسی که کار میکند انگار در تمام عمر دارد عبادت میکند.
2- خدمت به مردم، حتی بدون دریافت مزد
همین که کار مفید است، انبیا دیگر دنبال این نیستند که درآمدش چقدر است. کار که مفید است، «بِسْمِ اللَّهِ»! یک قصه برایتان از قرآن بگویم.
موسی و خضر دو پیغمبر وارد روستایی شدند، گرسنه بودند. از مردم روستا نان خواستند، کسی به اینها نان نداد. «اسْتَطْعَما» (کهف/77) چون بعضی از افراد پای تلویزیون یا آخوند هستند، یا معلم قرآن هستند، دوست دارند بدانند از کجای قرآن درمیآوری. من یک کلمه قرآنیاش را میگویم برای اینکه کد باشد و آنها خودشان بروند پیدا کنند. «اسْتَطْعَما أَهْلَها» یعنی طلب طعام کردند از اهل روستا، «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما» از ضیافت اینها اِبا کردند، یعنی به اینها نان ندادند. همینطور که میرفتند دیدند دیواری خراب شده است. خضر گفت: موسی! بله. بیا این دیوار را بسازیم. گفت: مفت؟ گفت: این روستایی که یک تکه نان به ما ندادند حالا بیاییم عملگی و کارگری مفت کنیم؟ من که نمیکنم. قرآن بخوانم. «لَوْ شِئْتَ» اگر هم میخواهی بنایی کنی، «لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً» (کهف/77) اجر میگرفتیم. چه کسی گفت کار مفت؟ موسی کنار رفت. خود خضر تنهایی دیوار را درست کرد و گفت: دلیلش چه بود؟ گفت: ببین زیر این دیوار گنجی است. صاحب این گنج مرده است و آدم مؤمنی بوده است. «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحا» (کهف/82) گنجی است که برای بچه یتیم است، پدر یتیمها آدم خوبی بوده، مرده است. یک وصیت نامه مثلاً نوشته که بچهها وقتی بزرگ شدید، فلان دیوار، فلان منطقه یک گنج است بروید بردارید. این دیوار را اگر نمیساختیم گنج لو میرفت، دیگران میخوردند. ما این دیوار را بسازیم که بچهها بزرگ شدند طبق وصیت نامه بروند گنج خودشان را بردارند. قرآن بخوانم، «وَ کانَ أَبُوهُما» میدانید «أَب» یعنی چه. «أب» یعنی؟ «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحا» چون پدرشان آدم صالحی بود، خدا میخواهد آدم صالح کارهایی که کرد، زحمتهایش هدر نرود و به بچههایش برسد. از این چه میفهمیم؟ از این میفهمیم که گاهی یک کار مفید است. پول هم در آن نیست. یک شعر است ایرانیها حفظ هستند.
تو نیکی کن و در دجله انداز *** که ایزد در بیابانت دهد باز
اگر شما مثلاً در اداره دخانیات بودی، ممکن بود درآمدت فلان شغل بیشتر باشد. برادر خانمت فلان شغل را دارد. شوهر خواهرت فلان شغل را دارد. ممکن است یک جایی درآمد بیشتری داشته باشی اما او چه میکند؟ آخر میدانید اداره دخانیات چه میکند؟ اداره دخانیات دود را به ریههای سالم میرساند. شما انرژی به دنیا میرسانید. فرق میکند پخش انرژی به دنیا یا پخش دود به ریهها. کاغذ، کاغذ است. در یک کاغذ هزار تا خلاف مینویسند. یک کاغذ هم قرآن میشود. این ارزش کار مهم است.
3- تشبیه کار زن و مردم به جهاد در راه خدا
اگر کسی کار میکند حدیث داریم «کَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ أُحُد» (بحارالانوار/ج75/ص281) کسی که کار بکند انگار در جبههی بدر و احد بوده است. یعنی جهاد کرده است. یک چیزی هم برای شما بگویم لطیف است شاید در عمرتان نشنیده باشید.
داریم اگر مردی برای خرجی کار کند، «الْکَادُّ عَلَى عِیَالِهِ» (بحارالانوار/ج93/ص324) مردی که برای خانوادهاش کار کند، «کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه». یعنی مثل مجاهد است. کسی که در راه خدا جهاد کرده است. اما اگر زن کار کند، میگوید: «جِهَادُ الْمَرْأَه» (بحارالانوار/ج10/ص98) یعنی جهاد زن این است که خوب شوهرداری کند. مرد که کار میکند نمیگوید: مجاهد است. میگوید: «کَالْمُجَاهِدِ»، ولی زن که خوب شوهرداری می کند، نمیگوید: مثل مجاهد، میگوید: خود جهاد است. یکبار دیگر تکرار میکنم.
یکوقت میگویم: شما نور هستید. یکوقت میگویم: شما مثل نور هستید. نور هستی، زورش بیشتر است یا مثل نور هستی؟ میگوید: اگر مرد کار کند مثل مجاهد است. اما اگر زن خوب شوهرداری کند نمیگوید: مثل مجاهد است، میگوید: خودش جهاد است. «جِهَادُ الْمَرْأَهِ حُسْنُ التَّبَعُّل» آن جهاد است، آن میگوید: «کَالْمُجَاهِدِ»! جهاد نیست، حالا مثل نسخهی اصلی زن است. فتوکپیاش مرد است. اگر زن کار کند نسخهی اصلی است. جهاد است، اما مرد اگر کار کند جهاد نیست چیه؟ مثل جهاد است. فتوکپی است. فرق است بین گل واقعی و گل کاغذی. گل کاغذی مثل گل طبیعی است. زن خوب، این حرفها را برای چه میزنم. این حرفها را برای این میزنم که این عزیزانی که در جزیرهی سیری در شرکت نفت هستند، سالی شش ماه زنهایشان را نمیبینند. البته به من نگویید: آقای قرائتی خوشا به حالت تو امشب نزد خانمت هستی! بنده هم شاید بیش از سالی شش ماه از خانمم دور باشم. خوب ممکن است بگویید: آقا ما برای خرجی آمدیم. تو خرجی نداری که بلند شدی راه افتادی. نه من برای خرجی نیست. من در زندگیام مشکل خرجی ندارم. منتهی یک آیه در قرآن داریم کسی که امکانات دارد حق ندارد پشت میز بنشیند. دو سه تا پیغمبر پولدار داشتیم. یکی حضرت سلیمان است. یکی حضرت یوسف است، یکی هم ذوالقرنین است. ذوالقرنین خیلی وضعش خوب بود. قرآن راجع به ذوالقرنین میگوید: «وَ ءَاتَیْنَاه» یعنی به ذوالقرنین دادیم، «مِنْ کُلِّ شَیْء» از هر چیزی «سَبَباً» (کهف/84) یعنی هر کاری میخواست بکند وسیلهاش در اختیارش بود. مثل آدمی که میگوییم: دریا میخواهی. استخر میخواهی، هلی کوپتر میخواهی؟ هواپیما میخواهی. کشتی میخواهی، قایق میخواهی. پول میخواهی، اعتبار میخواهی. میگوید: به ذوالقرنین «مِنْ کُلِّ شَیْء» همه چیز به ذوالقرنین دادیم. بعد قرآن میگوید: «فَأَتْبَعَ سَبَبًا» (کهف/85) سپس بلند شد دنبال وسیلهها گشت خدمت کند. چه کرد، چه کرد. دوباره میگوید: «ثمَُّ أَتْبَعَ سَبَبًا» (کهف/89) بلند شد راه افتاد. دوباره میگوید: «ثمَُّ أَتْبَعَ سَبَبًا» (کهف/92) سه تا «ثمَُّ أَتْبَعَ سَبَبًا» پشت سر هم است. یعنی کسی که امکانات دارد حق ندارد پشت میز بنشیند، بلند شو راه بیفت. «ثمَُّ أَتْبَعَ سَبَبًا» یعنی پیروی کرد. یعنی بلند شد این سببها و وسایل را به کار گرفت. «أَتْبَعَ سَبَبًا»،«أَتْبَعَ سَبَبًا»، «أَتْبَعَ سَبَبًا»! سه تا «أَتْبَعَ سَبَبًا» برای که؟ برای اینکه همه امکانات دارد. آدم نباید وقتی بیپول شد بلند شود راه بیفتد. بیپول هستیم برای خرجی باید بلند شویم راه بیفتیم. شکممان هم سیر بود باید برای خدمت راه بیفتیم. هرکس هرچه توان دارد باید کار کند.
یک کسی آبرو دارد، باید نهایت کاری که میتواند از آبرویش بکشد. یک کسی تلفنش زور دارد. اگر به تلفن من کسی حرفش را گوش میدهد، خوب من باید زنگ بزنم. یک تلفن میکنم.
4- کار، مایه عزت و قدرت کشور
کار شما چند زاویه دارد. ببینید مثال را یکبار دیگر هم زدم. یک کسی که لباس میشوید. ظاهرش میگویند: چه میکنی؟ لباس میشویم. شغلت چیه؟ جزیرهی سیری در سکوهای نفتی هستیم، در بیابانها، در آبها و دور از همه چیز. ظاهرش این است که یک کار میکنی. اما یک خرده فکر کن. همین یک کار را میکنی؟ نه آقا! تو که لباس می شویی دستهای خودت هم پاک میشود. 2- عرق بدنت هم درمیآید. نیاز به سونا نداری. غذایت هم هضم میشود. ایام فراغتت هم پر میشود. ورزش میکنی. لباس که تمیز شد، نشاط پیدا میکنی. هرکس هم به لباس تمیز نگاه کند، او هم نشاط پیدا میکند. یعنی یک کار است ولی درونش چند کار دیگر هم هست. شما یک جا کار میکنید اما چند کار دیگر هم در کار شما هست. شما رمز عزت اسلامی، کشور بینفت و کشور با نفت خیلی فرق میکند. در کار شما عزت کشور است. عزت اسلام است. عرت مسلمانها است. فکر عزت هم باشیم. فقط این نیست که حالا…
حدود نیم قرن است از این جزیره استفاده میشود، در پنج جزیره دیگر هم هست. خوب، بزرگترین شرکت نفتی فرا ساحل در دنیا و منطقه شما هستید. ترمینال گاز اینجاست. حالا محیط زیست و سر سبزی و دار و درختش، به خلیج زیبایی داده است. متخصصین آن با تجریه هستند، اثبات حاکمیت است. وقتی نفت اینجا هست امنیتش هم از طریق سپاه و ارتش تأمین میشود. ولی همان ارزش کار شما، من اینجا ارزش کار شما را بعدازظهر ده، بیست مورد نوشتم.
1- اول اینکه خدمت برای فرد نیست، برای جامعه است. یکوقت انسان یک نردبان در خانهاش دارد. هروقت نیاز دارد بالا میرود. یکوقت نردبانش را یکجا میگذارد میگوید: هرکس نیاز دارد بردارد برود. نفت انرژی جهان است. برای یک خانواده نیست. برای یک نفر نیست. ببین مردم زمان شاه به شاه بله قربان میگفتند. منتهی شاه یک آدم شخصی بود برای عیاشی خود و هدفش هم این بود که آمریکا از او راضی باشد. خودش لذت ببرد و شاهنشاهی کند، آمریکا هم از او راضی باشد. اما الآن وقتی ما از ولایت فقیه اطاعت میکنیم، ولایت فقیه نمیخواهد دنبال هوسش باشد. هدفش هم رضای آمریکا نیست، رضای خداست. فرق میکند که انسان برای فرد کار کند یا برای جامعه. تأمین انرژی دنیا فردی نیست.
5- کار در خط مقدم تولید انرژی
2- این نفت و گازی که فروش میرود پولش خرج همه چیز میشود. یعنی چه؟ یعنی خرج آموزش و پرورش میشود. دانشگاه، پزشکی، جاده، راه، صنعت، یعنی عام المنفعه است. خرج همه چیز میشود. آب فقط آب است. عطش را برطرف میکند. لباس فقط لباس است. بدن را میپوشاند. اما یک چیزی همه چیز است. وقتی کشوری از نفت درآمد دارد این درآمدش خرج همین میشود. پس اول امتیاز شما 1- خدمت به دنیا است نه فرد. این یک مورد. 2- منافعش خرج همه امکانات میشود. نه فقط خرج آموزش و پرورش، یا خرج راه یا خرج جهاد، یا خرج چه…
3- در خط مقدم، کارکردن در خط مقدم روی آب، حدیث داریم ثوابش بیش از کار کردن در خط مقدم در خشکی است. یعنی مرزداران آبی، ثوابشان بیش از مرزداران خاکی است. این حدیث است در خط مقدم!
4- دور از زن و بچه، خوب دور از زن و بچه خیلی سخت است. در این جزیره یک زن نیست. همهی نیروها باید چهارده روز بیایند، از زن و بچه جدا باشند. بعد چهارده روز استراحت بروند دوباره چهارده روز بیایند. هروقت هم میخواهند بروند در اختیار خودشان نیست. هر روز پرواز نیست، ممکن است الآن یک مسألهای پیش بیاید، خانم زنگ بزند فلان مشکل پیش آمده، تا مرخصی بگیرد باید دو روز هم صبر کند هواپیما بیاید. یعنی هم دور، آخر یکوقت آدم دور است ولی هر لحظه زنگ بزند، میتواند سوار شود برود. اینجا هم دور هستید و هم… ولی خوب اینها همه اجر را زیاد میکند. اینکه قرآن میگوید: «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ» (نساء/95) اجر مجاهد بیشتر است. برای اینکه مجاهد مشکلتر است. اینکه میگویند: ثواب نماز شب بیشتر است، برای اینکه نماز غیر شب هر روز است. یک جملهای میگوییم و یک اطاعتی میکنیم. اما نماز شب باید «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع» (سجده/16) نماز شب باید خودت از رختخواب بکنی. رختخواب کندن…
6- دل کندن از مادیات، رمز رشد و کمال
بعضیها میگویند: روزه برای این است که معده استراحت کند، روزه برای این است که تنظیم تغذیهی شما منظم شود.نه! البته این هست، اجر روزه این است که اگر میخواست در معده ما اثر کند، باید شبها چیزی نخورد. آقایان از دم غروب غذا نخورند، تا فردا صبح! نه میگوید: روز باید نخوری. یعنی ببینی و نخوری. اگر آدم دید و نخورد، به خصوص شما هم که جوان هستید و بچههایتان خیلیهایشان کوچک هستند. دل کندن از بچه این خیلی مهم است.
قرآن میگوید: تمام مقامات معنوی برای آنهاست که دل بکنند. یا از شهوت دل بکنند، مثل یوسف، زلیخا همه درها را بست و خودش را آرایش کرد و گفت: بیا خلوت کنیم. فرمود: پناه بر خدا! از شهوت دل کند. «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع» از رختخواب دل بکنید.
خدا صد سال تقریباً به ابراهیم بچه نداد. بعد هم که بچهدار شد، گفت: بچهات را بکش. تا خواباند او را بکشد، گفت: نمیخواهم بکشی. خواستم ببینم دل میکنی یا نه؟ دل کندن از، بچهای که صد سال منتظرش بودم، دل کندن از بچه! دل کندن از شکم، دل کندن از شهوت، به هر حال اینها اجر مضاعفی دارد.
در هوای داغ، باز اجر را زیاد میکند. اینهایی که میگویم از خودم نیست. هرچه کار زحمتش بیشتر باشد ثوابش بیشتر است. امام حسن مجتبی میرفت مکه، شتر و اسب هم برمیداشت میرفت ولی پیاده میرفت. میگفتند: آقا سوار اسب شو. میگفت: اسب و شتر میبرم تا توسط اسب و شتر در جادهها اگر یک کسی نیاز دارد به او بدهم. اگر خودم افتادم سوار شوم. اما دلم میخواهد هرچقدر میتوانم در راه مکه زجر بکشم. این مهم است.
الآن وزنهبردارهای ما چرا زجر میکشند؟ برای اینکه میبیند اگر یک وزنهی بلندی را سر دست بگیرد، یک عده برای او کف میزنند. خوب اگر بناست مخلوق برای ما کف بزند، بگذارید فرشتهها برای ما کف بزنند. بگذار خدا از ما راضی باشد. وزنهبردار زجر میکشد اما دلش خوش است که…
ببین شما اگر تنها در دریا بروی، در استخر بروی، شیرجه میروی و بیرون میآیی. اما اگر گفتی بشمارید چند تا زیر آب هستم. 1، 2، … زیر آب میروید. او هم بیرون استخر میشمارد 16، 17، 18، 19، 20… شما نفست میسوزد و میخواهی بیرون بیایی. میبینی دارد میشمارد، میگویی: دارد میشمارد یک خرده دیگر بایستم. 43، 44، 45… دیگر نفس نمیآید. بابا دارد بیرون میشمارد. ما اگر بدانیم که دارند میشمارند توان ما زیاد میشود.
نمیشود کشوری را بدون غصه نگه داشت. بالاخره اگر من خواسته باشم بیایم جزیرهی سیری برای شما حرف بزنم. باید بندرعباس بروم، ابوموسی بروم. اینجا بیایم. باید یک مدتی هی این طرف و آن طرف شوم تا یک حدیثی برای شما بخوانم. قهراً زن و بچهی من ببینند من نیستم، برایشان تلخ است ولی چه باید کرد؟ آیا خدا مرا آفریده، این را به خانمها میگویم. آیا خدا مرا آفریده که شوهر زنم باشد؟ البته باید شوهر زنم باشم. پدر بچههایم باشم؟ باید پدر بچههایم باشم. اما غیر از اینکه شوهر خانمم هستم و پدر بچههایم هستم، من بنده خدا هم هستم. عزت جمعی مهمتر از عزت فردی است.
ببینید آقا پیاز ویتامین دارد. اما میگوید: اگر میخواهی مسجد بروی، نباید پیاز بخوری. چرا؟ برای اینکه حق جامعه بر حق فرد مقدم است. بنا است یک خیابان کشیده شود. شهر خیابان میخواهد. میرویم خراب کنیم به مسجد میرسیم. میگویند: مسجد را خراب کن. برای اینکه مسجد حق یک جمعی هستند که میخواهند نماز بخوانند و ثواب کنند. اما این خیابان برای شهر ضرورت دارد. اگر یک خیابان برای یک منطقه ضرورت داشت، مسجد هم گاهی باید خراب شود. اگر بنا است یزید محو شود و اسلام زنده شود، زینب کبری هم باید اسیر شود. باید بدن امام حسین هم زیر سم اسب برود. اگر بنا است این میخ دو تا چوب را به هم سفت کند، باید به سر میخ چکش هم بخورد. نمیشود بگوید: آخ آخ! نه نه نزن! خوب اگر نزند که این چوبها سفت نمیشود. عزت اسلام، امنیت اسلام، درآمد جمهوری اسلامی، راه افتادن حلقه اقتصاد، اینها همه… نمیشود در خانه بنشینیم که بشود. کشاورز اگر بگوید: آقا من… در این سختیها رشد است.
7- تبدیل خاک به سلول بدن انسان با تحمل مشکلات
ببینید یک لحظه یک عقلی به گندم تزریق کنیم. مثلاً اگر گندم عقل داشت. میگفت: آقا من که از انسان راضی نیستم. میگوییم: چرا؟ میگوید: اول اینکه یک ظلمی به من کرد. من به زمین وصل بودم. او مرا با داس درو کرد. مرا از مادرم جدا کرد. خوب دیگر، شکایت دوم، مرا با دانههای ریزم زیر سنگ آسیاب له کرد. سوم، دیگر؟ آرد که شدم آب ریخت خیسم کرد. دیگر؟ به نانوا داد و نانوا هی بر سر من زد. دیگر؟ کمر مرا به تنور داغ زد. دیگر؟ پوست صورت مرا هم در تنور سوزاند. دیگر؟ مرا آورد و زیر دندان له کرد. مرگ بر انسان! چون پنج، شش رقم بلا سر من آورده است. اگر گندم عقل میداشت پنج، شش تا شکایت میکرد. میگوییم: گندم جون! تو اگر میخواستی بیل در سرت نخورد، شخم نخوری، خاک بودی. اگر میخواهی مواد غذایی خاک گندم شود باید خاک زیر و رو شود. اگر میخواهی گندم سلول بدن انسان شوی باید آرد شوی. آرد باید خمیر شود، خمیر باید نان شود. نان باید در تنور بسوزد، نان هم زیر دندانها له شود، در عوض میدانی چه شدی؟ در عوض سلول بدن انسان شدی. اگر بنا است ایران درآمد داشته باشد، اگر اگر اگر… خوب باید یک مشت فداکاری کنند.
در هوای داغ و شرجی، برای مدت طولانی، کار یکنواخت، کار یکنواخت هم یک وقت آدم پنج ساعت مطالعه میکند، هر یک ربعی یک کتاب میبیند. این اذیت نمیشود، چون یک ربع به یک ربع کتابش، اما اگر یک کتاب را خواسته باشد پنج ساعت مطالعه کند، خسته میشود. کار شما هم یکنواخت است. این یکنواختی هم خسته کننده است. پاداش فوق و اضافه هم ندارید. حالا فرض کنید که یک مبلغی میگیرد، یک پنجاه درصد، سی درصد، چهل درصد اضافه. آن خیلی نیست که حالا آدم به طمع بیفتد. حالا آنوقت رقبا، اگر شما نباشید، اگر ایران نجنبد، آنوقت این نیست که به ما بگویند: کشورهای رقیب، حالا اسمهایشان را نمیبرم. یکوقت تحریک شوند. ما این افراد رقیبی که دارند از این خلیج استفاده میکنند، این درست است که آنها استفاده کنند و ما استفاده نکنیم؟ آدم به غیرتش هم برمیخورد. گاهی وقتها آنوقت اینها به ما متلک میگویند.
خلاصه نشانهی حاکمیت جمهوری اسلامی و حمل و نقل پر دردسر از دویست تا شهرستان باید اینجا آدم آورد. چه مهندس، چه غیر مهندس، از دویست تا شهر، شهرهای مختلف و مناطق مختلف! کار سنگین است اما این کار، مثل درد زاییدن، درد زاییدن سخت است اما اگر آدم بچه میخواهد باید درد زاییدن هم بچشد. نابرده رنج گنج میسر نمیشود! منتهی گنج برای شما نیست. گنج برای نظام است. حالا این معنایش این نیست که مسؤولین همین مقدار به شما وفادار باشند. من امروز به بعضی در تهران زنگ زدم که اگر میشود این خانمهای اینها که سالی شش ماه دور هستند، بشود مثلاً یک برنامهی مشهدی برای اینها تنظیم شود. دو سه روز یک مشهد بروند. مشهد یک آرامشی برای خانمها است. چند روزی با شوهرش یک مشهد میرود. یک کارهایی است، حالا ورزشی، عبادی، یک افرادی جمعهها که پرواز هرروز اینجا هست. مثلاً یک افرادی که جاذبه دارند با هواپیما بیایند، یک شب بخوابند، مثلاً شب جمعه بیایند و شنبه بروند. یک شب، دو شب روحانی مستقر «الْحَمْدُ لِلَّه» دارید. اما روحانی سیار هم داشته باشید. میشود یک کارهایی برای شما کرد. وزارت نفت هم مشکل پول ندارد. یعنی هرچه را… مشکل پول لااقل وزارت شما ندارد. عرض کنم یک مسائلی که باید باشد.
به هر حال خوشحال باشید. حالا اگر شما اینجا نبودی چه میکردی؟ حالا دوست داشتی سوپر مارکت داشته باشی؟ پپسی تقسیم کنی و کانادا و میراندا و پفک نمکی و بیسکوییت و سیگار و واقعاً… خوب اگر این شغل را از شما بگیرند و یک شغلی به تو بدهند که مثلاً تخمه کدو بشکنی، آدم میتواند آجیل فروش شود. آخر آجیل فروش، تخمه کدو پخش میکند. چه کار دارد به انرژی دنیا؟ آخر انرژی دنیا کجاست و تخمه کدو کجا؟ نمیخواهم به آجیل فروشها جسارت کنم. میگویم: یکوقت شما غصه نخورید.
ولی مردم ایران هم باید قدر شما را داشته باشند. بنده خودم به عنوان یک طلبهای که بالای پنجاه سال است طلبه هستم، تا حالا اینجا نیامدم، شاید روز قیامت به من بگویند: تو مقصر هستی. تو خودت مثلاً گاهی اینجا میرفتی، با اینها یک گپی میزدی. حال و خوشی می کردی. نمازی میخواندی، حدیثی میخواندی و یک شام و نهاری میخوردید و برمیگشتی. شاید من مقصر هستم. من نمیدانم روز قیامت خدا با من چه خواهد کرد. اصلاً گاهی وقتها فکر میکنم که ممکن است کل تلویزیون من غلط باشد، روز قیامت اگر خدا به من بگوید: آقای قرائتی تو غلط کردی در تلویزیون بودی! اِ… همه مردم گفتند: خوشا به حالت! آخر بعضیها خیلی دلشان برای تلویزیون لک میزند.
یک کسی سر نماز بود، تا دید دوربین تلویزیون است یک مرتبه وسط قنوتش چنین کرد. (خنده حضار) یکی دیگر گفت: خوشا به حالت هرشب در تلویزیون نشانت میدهد. در همهی کانالها هستی جز کانال کولر. (خنده حضار) گفتم: حالا تلویزیون نشان میدهد این مقام است. راز بقا ندیدی، هی حیوانها را هم نشان میدهد. (خنده حضار) اصلاً ممکن است واقعاً وظیفهی ما غیر از این باشد. ممکن است خدا به من بگوید: نخیر، شما سی و چند سال در تلویزیون بودی، شما یک سال زبان اردو یاد میگرفتی، میرفتی هندوستان در گاو پرستها. اگر سی سال هجرت میکردی و آنجا میرفتی ممکن بود هزارها، میلیونها گاو پرست مسلمان شوند. تو غلط کردی در تلویزیون بودی.
8- مقایسه ارزش افزوده کارها و فعالیتها
ما باید در کارمان شک کنیم. این کار واجب بود یا مستحب؟ ضروری بود؟ دکور بود؟ هوس افراد تأمین شد؟ عمرم را صرف کردم مثلاً یک گچبری کردم که صاحبخانه خوشش بیاید. خیلی خوب حالا حرام نیست، کار بدی هم نیست. اما حالا بالاخره عمر من فدای این شد که یک فرد از این گلکاری خوشش بیاید. آیا من را خدا خلق کرده برای اینکه یک نفر خوشش بیاید. یا من بتوانم برای میلیونها، میلیاردها آدم مفید باشم. کار شما کار میلیاردی است. خودتان را با کس دیگر قسمت نکنید. اگر کسی لب مرز حفاظت کرد، تمام کسانی که این طرف مرز با آرامش عبادت میکنند، آن آقایی که مسؤول امنیت است در عبادت اینها… باقیاش را هم شما بگویید… شریک است. کار شما کار مقدسی است.
کارتان مبارک باشد. خانمهای شما هم باید «إِنْ شاءَ اللَّه» صبر کنند دیگر چارهای نیست. حالا شما فکر میکنید، زن ایشان نبودید زن چه کسی میشدید؟ (خنده حضار) واقعاً میگویم، حالا زنها هم فکر میکنند که اگر زن شما نشوند مثلاً زن رئیس جمهور میشوند. حالا مگر زن رئیس جمهور خوش است؟ اینطور نیست که آنهایی که عرض کنم که سر و صدایی دارند در زندگیشان تلخی نباشد. آنها هم یک تلخی دیگر دارند. اگر رزقت باشد و خوش باشی، همانجا خدا دو تا بچه به تو میدهد، سه تا بچه به تو میدهد، یک چیزهایی به تو میدهد، در مقابل کسی که ممکن است زندگی مرفهتری داشته باشد، و یک غصهی ویژهای هم داشته باشد. ممکن است کسی درآمد ویژهای داشته باشد، اما وقتی پیش او میروی، غصههای ویژه هم دارد. راضی باشیم به رضای خدا!
خدایا همه عزیزانی که به اسلام و مسلمین خدمت میکنند، در هر لباسی هستند، همه را از یاران حضرت مهدی قرار بده. قلب امام زمان را از همهی ما و از همهی آنها راضی بفرما. من از اینکه شما را دیدم و در این جزیره ملاقات شما آمدم واقعاً و از صمیم دل خوشحال هستم. من شما را دیدم خوشحال شدم. شما چطور؟
حالا یک جک بگویم. جک که نه، حالا بگذارید بگویم. هرچه میخواهد باشد. اسد الله علم وزیر دربار بود رفت یک جایی سخنرانی کند. آخر سخنرانیاش بود یا اول سخنرانیاش، گفت: من به سه دلیل خوشحال هستم. 1- من شما را دیدم. 2- شما مرا دیدید. اما 3- من و شما هر دو همدیگر را دیدیم. (خنده حضار) حالا هم ما شما را دیدیم. هم شما ما را دیدید، هم ما دو تا همدیگر را دیدیم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- بر اساس روایات، چه کسی وجودش مبارک است؟
1) کسی که فرزندان بسیار داشته باشد
2) کسی که مال و ثروت بسیار داشته باشد
3) کسی که نفعش به دیگران برسد
2- حضرت خضر در چه شرایطی اقدام به تعمیر دیوار کرد؟
1) در قبال دریافت غذا
2) در قبال دریافت مزد
3) بدون دریافت مزد و غذا
3- در روایات، اقدام زن و مرد در تأمین نیازهای مادی و عاطفی خانواده، به چه امری تشبیه شده است؟
1) جهاد در راه خدا
2) شهادت در راه خدا
3) طواف دور خانه خدا
4- قصد ذوالقرنین از سفر به نقاط مختلف زمین چه بود؟
1) سیر و سیاحت
2) کسب و تجارت
3) کمک و خدمت
5- بر اساس قرآن، راه رسیدن به مقامات معنوی چیست؟
1) پایداری بر نیایش و عبادت
2) دل کندن از شکم و شهوت
3) دوست داشتن انفاق و خدمت