2- نقش نیّت، در بالابردن ارزش انسان
3- وجدان کاری، افزون بر ساعات کاری
4- عذاب وجدان، ناشی از رفتارهای ناشایست
5- رعایت ارزشهای انسانی در کنار ارزشهای دینی
6- کار برای آخرت، پیش از فرارسیدن مرگ
7- عذاب وجدان، در صورت بیتوجهی به آیات قرآن
موضوع: ارزش انسان، برتر از جهان
تاریخ پخش: 03/10/94
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
دنیا یک بازار است. در بازار چهار عنصر وجود دارد. فروشنده، خریدار، جنس و مبلغ! این انسان است که باید در انتخاب جنس و مشتری و قیمت عاقل باشد و کیس باشد و بداند که چه چیزی داد و چه چیزی گرفت. هر کسی هر سنی دارد، آن مقدار از عمرش را داده است. مثلاً هفتاد سال عمر دادهام، خوب چه چیزی گرفتهام. در قرآن تعبیرات زیادی وجود دارد.
1- نشانههای زیان و خسران در زندگی انسان
عربیهایی که میخوانم قرآن است. مثلاً یک جایی میفرماید: «فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ» (بقره/16) تجارتشان ربح نداشت. یعنی سود نداشت. این حداقلش است که میگوید: سود نبردند. یک جا میفرماید که نه! «قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ» (زمر/15) سود که نبردند، خسارت کردند. یک جا میفرماید که نه! بالاتر از خسارت است. «ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ» (حج/11) خیلی خسارت آشکار است. یک جای دیگر میفرماید که نه! غرق در خسارت است. «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ» (عصر/2) یعنی غرق در خسارت است. یک جا بالاتر را میگوید. «هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ» (کهف/103) اصلاً اخسر است، مثل اینکه میگویند: فلانی اعلم است، یعنی سوادش بیشتر است، یعنی هیچ کس مثل ایشان خسارت نکرد. باید مواظب باشیم، در این کارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، چه چیزی میدهیم و چه چیزی میگیریم. انتخاب مشتری خیلی مهم است. که آدم چه جنسی تهیه کند، چه وقتی بفروشد، به چه نرخی بفروشد… اینها دقت میخواهد. خیلیها هستند مثلاً تمام عمرش را صرف میکند که مشهور بشود.
یک جوان نزد من آمده بود. میگفت: آرزوی من این است که در دنیا مثلاً به فوتبالیست درجهی یک معروف بشوم. گفتم: برو بازیات را بکن، مسابقه هم شرکت کن، حالا این آرزو برای تو کم است. گفتم: آخر به چه چیزی میرسی؟ گفت: همهی دنیا و همهی ایران من را میشناسند. گفتم: تازه میشوی کوه هیمالیا! کوه هیمالیا را همهی دنیا میشناسند. الان کوه هیمالیا مشهور است. مثلاً میخواهی هیمالیا بشوی؟ این آرزو چیست؟ آخرش میخواهی چه شوی؟ اگر انسان نیتش پول باشد، سی سال سر کار است، بیست سال هم بازنشسته است، سی سال و بیست سال، پنجاه سال، پنجاه تا دوازده ماه میشود، ششصد ماه، ششصد تا یک میلیون هم اگر کنار بگذارد، میشود ششصد میلیون! حالا ششصد میلیون مثلاً پول یک خانهی متوسط تهران، یک خانهی خوب در شهرهای کوچک است. چه چیزی دادم؟ پنجاه سال عمر! چه گرفتم؟ ششصد میلیون! اینجا باید با ماژیک به پیشانی آقا بنویسند: «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ» شصت سال دادی، یک خانه گرفتی! یعنی انسان رفت… در دنیا ضعیف که بودیم، خانهی ما خشتی است. وضعمان بهتر شد، آجری میشود. بهتر شد، سنگی میشود. یعنی کل ما که حرکت میکنیم، خود بنده هم همینطور هستم. اول خانهام خشتی بود، بعد آجری شد، بعد سنگی شد. یعنی حرکت از خشت به سمت سنگ است. مواظب باشیم که یک وقت نکند در این کارهای اقتصادی خودمان را ببازیم. چون گاهی وقتها آدم یک گونی اسکناس را آتش میزند، که دستهایش را گرم کند. به این زرنگی نمیگویند. به این خل میگویند. تو گونی اسکناس را آتش زدی برای اینکه یک سیب زمینی بپزی؟ باختی! چقدر ما میتوانیم به خدا نزدیک بشویم، و چه کارهایی که میتوانیم بکنیم، ولی حرامش میکنیم.
یک وقت، در جلسهی قبل گفتم، یک کسی آشپزخانهاش را سوراخ میکرد، امام فرمود: چه میکنی؟ گفت: سوراخ میکنم که دودها بیرون برود، گفت: بگو سوراخ میکنم که نور به داخل بیاید. تو که آشپزخانه را سوراخ میکنی، چرا به این نیت؟ مگر آب به صورتت نمیریزی؟
2- نقش نیّت، در بالابردن ارزش انسان
همهی مردم کرهی زمین صورتشان را میشویند. منتها مؤمن وقتی آب به صورتش میریزد، قصد وضو میکند. تو که آب به صورتت میریزی، خوب قصد وضو کن. صدقه که میدهی! چرا برای سلامتی خودت؟ برای سلامتی همهی مردم بده! لازم نیست یک ریال دو ریال بشود. همان یک ریال را نیت همه کن. شما در نیت که محدود نیستی. نیت که توسعه پیدا کرده است. «وَفِّر» در دعای مکارم الاخلاق امام سجاد(علیهالسلام) میگوید که خدایا نیتم را بینهایت کن. «رَفِّر نِیَّتی» وفور یعنی زیاد. حتی اگر کسی نماز شب میخواند، مثلاً میخواهد به فرض کنید سید حسن نصرالله دعا کند. خوب سید حسن نصرالله یک نفر است. «اللهم اغفر لسید حسن نصرالله» خوب یک نفر است، بگو «لسید حسن نصرالله و من احبّه» تا گفتی: «و من احبّه» صدمیلیون نفر اضافه شد. در نماز حق نداری شما بگویی: «سمع الله لحمدی» خدا حمد من را میشنود. بگو: «سمع الله لمن حمده»، یعنی میلیاردی. یعنی انسان میتواند در یک کلمه کارش را میلیاردی کند.
تا حالا ببینیم که باختهایم یا بردهایم. چه دادهایم و چه گرفتهایم. شهرت چیزی نیست. پول چیزی نیست. ما ارزش داریم. چون قرآن میگوید: قدر خودت را بدان. میدانی تو چه کسی هستی؟ برایت بگویم که تو چه کسی هستی؟ «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً» (بقره/30) عربیهایی که میخوانم قرآن است. تو خلیفهی خدا هستی. دیگر چه؟ «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی» (حجر/29) روح خدا در تو دمیده شده است. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» (تین/4) تنها موجود عمودی تو هستی. تمام موجودات دمر هستند. صحرایی، دریایی، هوایی، همهی موجودات دمر هستند. تنها موجودی که سیخکی راه میرود انسان است. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ سیخکی»، «فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» ظرفیتت را به تو بگویم که چیست؟ فقط خوراک، پوشاک و مسکن نیستی. «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا» (بقره/32) تو تا بینهایت میتوانی رشد کنی. تو میتوانی «خُلِقتُم للبَقاء» «إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» (بقره/156) تو برای همیشه هستی. موقت برای پنجاه سال و شصت سال نیستی. این قرآن پر است از آیاتی که میگوید: تو حیف هستی! مفت خودت را باختی! من کار کنم برای اینکه برای من کف بزنند. تمام شد و رفت. یک تق و تقی بود و خلاص! ریاست جمهوری بیشتر از هشت سال نیست. سعی کنید… دو سه روز دیگر هم ما نیستیم. پستها را هم میگیرند. با یک تلفن نصبمان میکنند، با یک تلگراف عزلمان میکنند. میتوانید یک کار خیری بکنید، بکنید. اول کار خیر هم نیت است. نیتمان برای خدا باشد. برای خدا که شد، آقا! شما الان ساعت اداری تمام شده است، بروید و فردا بیایید. میگویم: این ساعت اداری برای اداره بود. مردی ده دقیقه خودت بایست. ساعت اداری یعنی چه؟ ساعت اداری حداقل است، نه حداکثر! ساعت اداری اگر نکنی، «وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ» (مطففین/1) کمکاری کردهای، خیانت کردهای، غفلت کردهای، اگر یک کسی کارش تمام شده است، وظیفهاش نیست. اگر به مدیرها سلام کردی، که هنر نکردهای. من شما را نمیشناسم. تا حالا به یک رفتگر شهرداری سلام کردهای؟ بیایی خانه ببینی جلوی درب را جارو میکند، سلام علیکم! به هر کسی سلام کردهای، مدیر کل بوده است، به خاطر پست بوده است، هیچ کدامش قبول نیست. به خاطر پست به او سلام کردی. به یک رفتگر شهرداری سلام کردهای؟ چند دقیقه اضافه کار کار کردهای؟ که نه مأموریت باشد… که نه اینکه اضافه کاری باشد که پول بگیری. من وظیفهام نیست، اما این وجدان کاری مسألهی مهمی است. دو سه شب است ما در روزنامه… یعنی پای تلویزیون در بیست و سی، یک چیزهایی میشنویم، دلمان میسوزد. یک شب تلویزیون نشان داد که در زمین ورزش یک نفر مرد، آمبولانس هم آنجا بود، گفت: به آمبولانس شهری بگویید بیاید. من مدیر کل عطسه هستم. تو به مدیر کل سرفه بگو. آخر این چیست؟
3- وجدان کاری، افزون بر ساعات کاری
وجدان کاری خیلی مهم است. البته یک آدمهای باوجدانی هم داریم. یک معلمی بود، سرش را تراشید؟ برای کجا بود؟ برای کردستان! اسم شهرش را یادم رفت. بیجار نبود. مریوان! معلم مریوانی دید بچه و شاگردش موهای سرش ریخته است، برای اینکه بچهها نگاه تحقیرآمیز نکنند، این هم تمام موهای سرش را تراشید که همشکل بچه شود. خوب این هم یک کسی است. این هم یک کسی است.
ما یک دکتری در استان فارس پیدا کردیم که بیمار پیش او آمد، دکتر احساس کرد که این امشب شب آخرش هست. دکتر به او نگفت. آدرسش را گرفت و شب به خانمش زنگ زد که خانم من یک بیمار دارم، این به نظرم امشب مردنی باشد. من میخواهم امشب تا به صبح کنار این بیمار بمانم. یک مقدار چیزهای تدارکاتی را جمع کرد و در کیف گذاشت و رفت در خانه را زد و آمدند و دیدند که آقای دکتر است. گفت: آقا من آمدهام، نمیخواهم هم پول بگیرم. من یک شب میخواهم پیش این بیمار بمانم. بسم الله! پول هم نمیگیرم. خاطرتان جمع باشد و دغدغه نداشته باشید. پیش بیمار یک پتویی پهن کرد و خوابید و طبق پیش بینی خودش، حال بیمار برگشت و بلند شد، خدا هم به خاطر سوز این مریض را شفا داد. صبح آمد بیرون و گفت: یک شب نخوابیدم، یک نفر را از مرگ نجات دادم. این را وجدان میگویند. از آنطرف هم میشنویم که دکتر چانهی بچهای را که بخیه خورده است، چون پول ندارد، میگوید: بخیهاش را بکشید. دنیا چیست؟ یعنی برای حکومت ری آدم علی اصغر را بکشد؟ امام حسین(علیهالسلام) را بکشد، برای اینکه حکومت ری را بگیرد؟ یک مقداری روی وجدان… در قرآن من دیشب نگاه میکردم، خیلی آیه برای وجدان داریم. مثلاً یک جا میگوید: «وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ» خودتان هم میدانید. این کلمهی «وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ» یعنی خودت هم میدانی. قرآن میگوید که «وَلَسْتُم بِآخِذِیهِ» (بقره/267) چیزی که به فقیر میدهی، اگر خودت فقیر بودی، این لباس را به تو میدادند، این غذا را به تو میدادند، میگرفتی؟ بله! «وَلَسْتُم بِآخِذِیهِ» تو این را نمیگرفتی، «إِلَّا أَن تُغْمِضُوا فِیهِ» مگر اینکه اغماض کنی. یعنی دیگر از درد لاعلاجی! یعنی اگر چیزی به فقیر میدهی، فرض کن خودت فقیر بودی، میگرفتی؟ اگر خودت میگرفتی، به فقیر بده، اما اگر خودت بودی و به او برمیخورد، تو هم این را به فقیر نده. حالا اگر از درد استیصال میگیرد، فایدهای ندارد. رضایت استیصالی، اینها حرام خدا را حلال نمیکند.
یک کسی سوار شتر بود. وارد شهر شد. یک نفر دید که شتر خوبی دارد. گفت: بیا پایین، بنده خدا خبر نداشت، پایین آمد و افسار شتر را گرفت و گفت: این برای من است، برو گمشو! گفت: اِ… گفت: اِ ندارد. برای من است. جنگ و دعوا در گرفت، پیش قاضی رفتند و قاضی هم گفت شاهد میخواهم. بنده خدا گفت: من غریب هستم و شاهد ندارم. آن گفت: من شاهد دارم، رفت و دو سه نفر از رفیقهایش را آورد و پارتی بازی کردند و باندبازی کردند و گفتند: بله! شتر برای این است. شتر را گرفتند و به او دادند. به نر شتر جمل میگویند، به مادهاش ناقه میگویند. همه گفتند این شتر ناقه است. این طرفی که شترش از دستش رفت، گفت: آقا همهی شاهدها و این آقا میگویند: ناقه! این نر است. ماده نیست. نگاه کردند و دیدند، عجب! نر است. گفتند: نه! چون اعلی حضرت گفته است که ماده، همه بگویید: ماده است. گاهی وقتها یک چیزی از لاعلاجی است. این رضایت از روی لاعلاجی حساب نیست. اسمهایش را هم عوض کنید، حلال نمیشود. یک کسی جگر به سیخ کرد و روی آتش گذاشت و بادشان میداد. همینطور که بادشان میداد، گربهها جمع شدند، گفت که: بلال است، بلال! فکر کرد که مثلاً اگر به جگر، بلال بگوید، گربهها میروند. حالا کارمزد است، کارمزد! ربا با کلمهی کارمزد حلال نمیشود. چون شما بانکی هستید، به شما میگویم. کارمزد است، کارمزد! وجدان خودتان را قاضی کنید. وقت اداری تمام شد. یک پنج دقیقه نمیخواهی اضافه کار کنی؟ هیچ میدانی که اگر گره باز کنی، گرههایت باز میشود. گاهی افرادی به من میرسند میگویند: آقا به کار من گره خورده است، میگویم: برو یک گره را باز کن، یک گرهی کوچک را باز کن، خدا گرهی بزرگ را حل میکند. «وَلَسْتُم بِآخِذِیهِ»
4- عذاب وجدان، ناشی از رفتارهای ناشایست
عذاب وجدان. حضرت آدم دو بچه داشت: هابیل و قابیل! یکی به خاطر حسادت دیگری را کشت. قرآن میگوید: «فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ» (مائده/30) یعنی عذاب وجدان گرفت! آدم خودش هم میفهمد که چه کرده است. «وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ» (توبه/118) قرآن میگوید عذاب وجدان! زمین به او تنگ میشود. «وَشَهِدُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ» (اعراف/37) خودش هم میفهمد که چه کرده است. خودش هم میداند. آقا خواهر و برادر هستیم. حالا مثلاً خواهر و برادر که شدیم، دیگر به هم محرم میشویم؟ به دختر و زن مردم بگوییم خواهر و برادر هستیم. آن وقت با گفتن خواهر و برادر محرم میشویم. ما نمیتوانیم وقتی یک کاری میکنیم در بانکهایمان زن و مرد از هم جدا باشند؟ یعنی بانک از شرکت واحد عقبتر است؟ شرکت واحد زن و مرد را از هم جدا کرد. خانم حتماً باید با این آرایش بیاید؟ شما که نان میدهی و خرجی خانم را میدهی، بگویی: خانم حجابت باید درست باشد. ما عمده مشکل مملکتمان این است که آدم جوهردار نیست. لیسانس تا دلتان بخواهد هست، فوق لیسانس، حجه الاسلام، آیت الله، همه چیز داریم. آن چیزی که در کشور ما کمبود است، این است که جوهر نیست. پدر نجار است، چهار تا پسر فوق لیسانس و لیسانس دارد، یک نفرشان حاضر نیست برود و نجاری یاد بگیرد. همه میخواهند استخدام بشوند. این یک سرطان اخلاقی است. نمیخواهیم کار بکنیم. از کار بدمان میآید. بچههای ما اسم اردیبهشت را اردیجهنم میگذارند، میگوییم: چرا؟ میگوید: چون امتحان دارم. چون درس میخواند، جهنم است. بعد میگوید: امروز روز خوشی است، میگوییم: چرا؟ میگوید: هیچ درسی نداریم. الان برف و باران است، مدرسه تعطیل است، بچهها میگویند: جان! معلم میگوید: آخ جان! برخورد ما اینگونه است. اگر امتحان باشد مطالعه میکنیم. علم را برای علم دوست نداریم، برای امتحان دوست داریم.
من رفتم یک دانشگاهی، حالا اسمش را نمیبرم، آبروریزی است. گفتم: میآیید یک حرف جدی بزنید؟ اگر مدرک به شما ندهند. درس هست، کلاس هست، استاد دانشگاه هم هست، اما مدرک ندهند، چه کسی میآید؟ تو رو خدا راست بگویید. در جمعیتی که دور من بودند، که کم هم نبودند، سه نفر گفتند: آقا اگر نمره هم ندهند، ما درس را دوست داریم. ما نماز صبح که میخوانیم چون واجب است میخوانیم، یا چون خدا را دوست داریم میخوانیم؟ الان دنبال یک مرجع میگردیم و میگوییم: یک مرجع نیست که این خمس را حلال کند؟ یک مرجع نیست که اگر نماز صبح قضا بشود طوری نباشد؟ اگر یک مرجعی پیدا شود و یک فتوای آسانی بدهد، به سمت او کشیده میشویم.
5- رعایت ارزشهای انسانی در کنار ارزشهای دینی
وجدان کاری! مشکل ما همین است. چرا باید هر شب تلویزیون یک چیزی را نشان بدهد، که آدم سکته کند هم جا دارد. دیگر ما بیخیال شدهایم. خود بنده هم همینطور هستم. به حضرت امیر(علیهالسلام) گفتند: فلان خانم یهودی است، طلا داشته است، رفتهاند و طلاهایش را از دستش یا پایش (چون خلخال داشتند) طلایش را از او گرفتهاند. حضرت امیر(علیهالسلام) فرمود: اگر مؤمن از غصه سکته کند، جا دارد. ولو یهودی است. زن یهودی هم در کشور اسلامی باید با آرامش زندگی کند. این اخبار بیست و سی را ما هر شب که میشنویم، اگر حضرت علی(علیهالسلام) بود سکته میکرد. یعنی دکتر بخیه میکند، چون بیمار پول ندارد، بخیه را از بچهی چهار ساله میکند؟ یعنی کارتن خواب به این وضع؟ فراری به این وضع؟ در آمد به این قیمت؟ سود به این قیمت؟ ازدواج به این قیمت؟ طلاق به این قیمت؟ ما داریم از داخل میپکیم. دانشجو از کنار استاد رد میشود، سلام نمیکند. میگوییم: مگر استاد نیست؟ میگوید: چرا! میگوییم: چرا سلام نکردی؟ میگوید: این ترم با این استاد درس ندارم. یعنی حالا مثلاً شما فکر میکنید که… این خیلی بد است.
امام صادق(علیهالسلام) در جمعیت در مسافرت میرفت. دید یک کسی دستش را چنین میکند و به اصحابش فرمود: این یک کاری دارد. بروید و ببینید چه مشکلی دارد. رفتند و برگشتند. گفت: چه کار داشت؟ گفت: تشنه بود. گفت: خوب آب به او دادید؟ گفتند: نه! آب به او ندادیم. گفت: چرا؟ گفتند: یهودی بود. گفت: یهودی تشنه شود نباید آب بخورد؟ تشنه است آبش بدهید. به این وجدان میگویند.
یک فرهنگی دیگری هم بود که یکی از کلیههایش را فروخت و داد به… مجانی داد، نفروخت. یکی از کلیههایش را به شاگردش داد. که جناب آقای دکتر حبیبی دست آن معلم را در تلویزیون بوسید. این را وجدان میگویند.
6- کار برای آخرت، پیش از فرارسیدن مرگ
دو سه روز دیگر نیستیم. این قرآن است. من هم معلم قرآن هستم. چهارده مرتبه «بَغْتَهً» در قرآن گفته است. «بَغْتَهً» یعنی ناگهانی. از کجا معلوم که ما باشیم؟ به امام صادق(علیهالسلام) گفتند: بعضی از مردهها چشمشان باز است، بعضی چشمشان بسته است. چرا؟ فرمود: آن که باز است، فرصت نکرده است که ببندد. آن که بسته است، فرصت نکرده است که باز کند. این تصادفاتی که میشود، دههزار نفر در سال، بالاخره حوادثی پیش میآید، میخوابد بلند نمیشود. ما دو سه روزی بیشتر پشت این میزها نیستیم. میتوانید یک کاری بکنید، بکنید. برای خدا هم بکنید، نه به خاطر بخشنامه! بخشنامه در اتریش هم باشی، اداره قند و شکر بلژیک هم باشی، به بخشنامه عمل میکنند. کارکردن طبق بخشنامه یعنی چه؟ یعنی من یک کارمندی هستم، سر ساعت هشت، یک کارت میزنم، تق! دو بعد از ظهر، تق! کارمند تق تقی در بلژیک هم هست. شما چه کردی؟ اینها میماند. اینها که اربعین رفتند کربلا و برگشتند، بعضیها میگویند: آقا خودشان روی پلاس زندگی میکردند، اما دو تا پتوی نو برای زوارهای امام حسین(علیهالسلام) خریدند. آدم میماند. خیلی داد و ستد کردند، اما یک معامله در مغز امام ماند. امام بنیانگذار جمهوری اسلامی(رضوان الله تعالی علیه) ایشان جوانیهایش مکه میرود، در مکه یک کتاب میخرد. تا میرود پول کتاب را بدهد، صدای اذان بلند میشود. میگوید: اذان است. بانکها مرتب میگویند: سود بیشتر! بهرهی بیشتر! یک بانک تابلو زده است که اینجا نماز اول وقت میخوانند؟ اصول دین چند تا است؟ سه تا است! سود، سود، سود! بهره، بهره، بهره! خوراک، پوشاک، مسکن! خانه، ماشین، تلفن! اصول دین ما عوض شده است. فکرمان در حال عوض شدن است. در جامعه ما یک نمونههایی هست. در فرانسه از برج ایفل بالا میرفت، یک مرتبه به ساعتش نگاه کرد، وسط راه برج ایفل در مسیر راه نماز خواند. خدایا این اینجا نماز خواند؟ وضع نماز چطوری است؟ مرتب نگویید: سود چطور است! نماز در بانک چطور است؟ نه حالا فقط بانک، شهرداری چطور است؟ نگویید: خوب است! مدیر خوب… به من گفتند: جمعی از شما مدیر هستید. علامت مدیر خوب این است که مدیر خوب کسی نیست که نگاه به پشت سرش کند که چقدر رفته است، مدیر خوب این است که نگاه کند چقدر نرفته است. چند تا کار خیر میتوانستید انجام دهید و انجام ندادید؟ من طلبه هستم، نباید نگاه کنم که چند تا کتاب مطالعه کردهام! من را غرور میگیرد. میگویم: پس نکند من دانشمند هستم؟ نگاه کنم که چند میلیون کتاب را ندیدهام! به کارهایی که میشد بکنیم و نکردهایم، فکر کنیم. چه کارهایی میتوانستیم بکنیم؟ اصلاً گاهی وقتها وقتی کار یک جوان را راه میاندازیم. بگوییم: کارت راه افتاد؟ پس دو دقیقه هم بیا که من با تو صحبت کنم. آقاجان کارت راه افتاد، ولی به شما بگویم، امام جواد(علیهالسلام) امام نهم، گفته است: من امام جواد هستم، قول میدهم، ضامن میشوم، اگر خمس دادی مالت کم نشود. پول را گرفتی؟ برو سرمایه گذاری کن، تصمیم بگیر بین خودت و خدا، خمس بده. امام جواد(علیهالسلام) فرموده است که اگر خمس بدهی، مالت کم نمیشود. یک حدیث هم برایش بگو. آخر حدیث را من بخوانم، میگویند: آخوند است، آخر آخوند شغلی جز حدیث خواندن ندارد. گاهی اگر شما گفتی، حرف شما اثرش بیشتر است. یک دبیر ریاضی، یک دبیر فیزیک، اگر با بچه حرف زد، او حرفش بیش از معلم تعلیمات دینی اثر دارد. چون معلم تعلیمات دینی را میگوید: آقا شغلش است، دینش را باید درس بدهد. اما آن استاد فیزیک، این دبیر ورزش میگوید، گاهی وقتها اینها اثر میکند. کار کار ما نیست. شما هم پول دستتان است، هم قانون بلد هستید، در ادارهها هم یک سیخی این ادارهایها دارند، که همهی قفلها را با این باز میکنند، هر کاری را بخواهند بکنند، میگویند: منع قانونی ندارد. هر کاری را نخواهند بکنند، میگویند: الزام قانونی ندارد.
یک تاجری یک تابلویی در مغازهاش زده بود، تابلوی خوبی بود. نوشته بود: هر کاری را بخواهید بکنید، راهش را پیدا میکنید. جمله دوم: هر کاری را نخواهید بکنید، بهانهاش را پیدا میکنید. میشود تصمیم بگیریم از پشت میزمان یک کاری اضافه بر قانون بکنیم. یعنی بعد از ساعت دو، از دو تا دو و ده دقیقه، ده دقیقه بایستیم، کار یک مسلمان دیگر را هم راه بیاندازیم. یک آدمی است گمنام است، بینام است! از کجا معلوم که آن کار قبول نشود؟ گاهی وقتها کارهایی را که میگوییم: این قابل نیست، آن قبول میشود و کارهای کلان قبول نمیشود. این چاک و چوکهایی که در بانک و سوراخهایی که از نظر قانونی باز است، میتوانند از آن در بروند، چند هزار میلیارد، چند هزار میلیارد، این مردم را نسبت به اصل نظام شک میاندازد. این چه بانکی است؟ چطور اینقدر پول میآید و میرود و کسی نمیفهمد؟ اگر با چهار نفر برخورد انقلابی بشود، شنیدم یک نفر را هم در این دزدیها و اختلاسها اعدام کردند. ولی با یک نفر مشکل جامعه حل نمیشود. یک خورده قانونمان ضعیف است. لایش باز است. تعهد خود ما کمرنگ است. ما را میخرند. یعنی اگر واقعاً به من رشوه بدهند و از من امضاء بگیرند، با گاو چه فرقی میکنم؟ گاو را هم علف میدهند و شیرش را میدوشند. یعنی من گاو هستم؟
یک سال یک کسی شب عید یک پولی برای من فرستاد. گفتم چه پولی است؟ گفت: به فقرای اطرافت بده. چیزی هم نبود. دویست هزار تومان بود. حالا منتها تقریباً برای بیست سال پیش بود. ما هم در نهضت سوادآموزی گفتیم بدهید به اینهایی که حقوقشان حداقل است، یکی بیست تومان و سی تومان به عنوان عیدی بدهید. چیزی نبود. آن آقایی که عیدی برای ما فرستاد، بعد از مدتی، سر یک معاملهای پورسانت در یک قراردادی یک پول کلانی را بلند کرده بود و زندانش کرده بودند و خانمش و پسر جوانش یک کس دیگری نهضت سوادآموزی آمدند که شما از ایشان حمایت کن. گفتم: خلاف کرده است، به من چه ربطی دارد؟ گفتند: ایشان برای شما پول نفرستاد؟ گفتم: چرا دویست هزارتومان فرستاد نگفت که من میخواهم اختلاس کنم و در ثانی من حجت الاسلام هستم. گاو نیستم. آن چیزی را که علف میدهند و شیرش را میدوشند، گوساله است. آن گاو است. شما من را با گاو قاطی کردهای. اگر کارمندی رشوه بگیرد و امضاء کند این فرقش با گاو چیست؟ رشوه دهنده گناه کرده است، رشوه گیرنده گناه کرده است، اگر قانون ما یک قانونی باشد که از آن در برود… یک کسی یک شعر برای کربلا گفته است، که نگویید: حرمله علی اصغر را کشت. حرمله یک تیر در کرده است، آن کسی علی اصغر را کشت که راه را برای حکومت بنیامیه باز کرده است. ببینید ابن زیاد بند به چه کسی بود؟ این زیاد فرماندار بود، بند به یزید بود. یزید بند به چه کسی بود؟ پسر معاویه بود. معاویه را چه کسی نصب کرد؟ «و ما رماه اذ رماه حرمله *** انما رماه من ای دله» یعنی نگویید: حرمله علی اصغر را کشت. ببینید چه کسی راه را برای حرمله باز کرد. گاهی گیر در قانون است. گاهی گیر در این است که استاد من که این ترم با او درس دارم، نماز نمیخواند. کارهای ما عین اداره قند و شکر یک کشور اروپایی است. یک مقداری باید وجدان کاری داشته باشیم. یعنی من به عنوان مسلمانی باید یک کاری بکنم. به عنوان شیعه باید یک کاری بکنم. امام صادق(علیهالسلام) فرمود: ظهر که میشود چنان بازار را ببندید و سر نماز بروید تا بگویند: «هولاء جعفریه» اینها طرفدار امام صادق(علیهالسلام) هستند که اینطور مقید به نماز هستند. ولی نه! متاسفانه شیعه نمازش بهتر از قبل شده است، اما هنوز مطلوب نیست.
یک کسی میگفت: دویست تا بچه سنی را دو روز به یک اردوگاه بردم، همه اینها شیعه شدند. گفتم: چه چیزی برایشان گفتی؟ گفت: اینها روز اول سنی بودند، سر وقت نماز میخواندند. دو سه روزی که در اردو با هم بودیم، همه نمازشان را آخر وقت میخواندند. یعنی نماز اول وقتی که امام صادق(علیهالسلام) فرمود: آرم شیعه است. ولی الان نه میگوید: شیعه یعنی چه؟ یعنی هر وقت خواست نمازش را بخواند.
7- عذاب وجدان، در صورت بیتوجهی به آیات قرآن
من دو سه آیه تلخ دارم. من آیاتی را که خودم عمل نکردهام یادداشت کردهام. گاهی به جای مناجات میگویم: خدایا! من به این آیات عمل نکردهام. من این آیهها را میخوانم. ببینید اگر عمل کردهاید، آدم خوبی هستید. اگر عمل نکردهاید، استاد دانشگاه باشید، پروفسور باشید، رئیس بانک باشید، شهردار باشید، سفیر باشید، وکیل باشید، وزیر باشید، خطکش ما قرآن است. میگوید: «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِیمِ»، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ» یعنی فقط آدمهای باایمان کسانی هستند که «إِذَا ذُکِرَ اللَّـهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» (انفال/2) «إِنَّمَا» را بلد هستید، یعنی فقط! «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ» فقط آدمهای باایمان کسانی هستند که «إِذَا ذُکِرَ اللَّـهُ» نام خدا که برده میشود. «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» دلش فرو بریزد. آیا صدای اذان میشنوید، دلتان در بازار فرو میریزد؟ در خیابان، در اداره، در آموزش و پرورش، در دانشگاه؟ اگر دلتان فرو ریخت، جزء مؤمنین هستید، وگرنه فاصله دارید. «إِنَّمَا» یعنی فقط!
قرآن میگوید: اگر فکر میکنید که کار شما درست است، باید از مرگ نترسید. «إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّـهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» (جمعه/6) هر کس فکر میکند که کارش درست است، نمیگوید: «لا تخافون» میگوید: «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» باید به آن طرف خط علاقه داشته باشی. من علاقه که ندارم، خیلی هم میترسم، زهرهام هم میرود. اگر خبر مرگم را بدهند، قبل از مرگ اصلاً خودم سکته میکنم. خوب پس پیداست که کارتان گیر دارد. نشانههایی در قرآن است که آیا وجدان داریم؟ آیا دین داریم؟ آیا مسلمان هستیم؟ آیا شیعه هستیم؟ غافل نشویم. این شبهای زمستان، خیلی طولانی است، پنج و نیم معمولاً غروب میشود، شما معمولاً زودتر از ده و نیم نمیخوابید. پنج ساعت است. یکی دوساعت یک مطالعهای بکنید. کتابهای مفید مطالعه کنید. وضع نمازمان روز به روز بهتر است، ولی قانع به وضع موجود نباشید. خدا به پیغمبر میگوید: قانع نباش! «وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا» (طه/114) تو که پیغمبر هستی، نگو: من لیسانس هستم، فوق لیسانس هستم، دکتر هستم و آیت الله هستم. تو پیغمبر هم هستی، اما «وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا» یعنی باید دائماً علمت اضافه شود. حضرت فرمود: شبی بخوایم و علمم زیاد نشود، آن روز برای من برکت ندارد. امام صادق(علیهالسلام) فرمود: اگر هر شب جمعهای علم ما زیاد نشود. «لنفد ما عندنا» به روغن سوزی میافتیم.
بستری است که برای شما فراهم شده است. قرض دادن چقدر ثواب دارد. کار مردم را راه انداختن چقدر ثواب دارد. حالا ثوابهایش را در جلسه بعد میگویم. یک ثوابهایی که آدم بهت زده میشود. حالا چرا اینقدر ثواب دارد، من در جلسهی بعد روی تابلو میگویم. که چطور داریم که ثواب یک حج، ثواب پنجاه حج! کدامش درست است؟ یک حج یا پنجاه حج. دو حدیث داریم. حالا چرا و این تفاوتها چیست؟ در جلسهی بعد میگویم. به مقدار اخلاص، به مقدار اینکه به چه کسی کمک میکنیم. هدفی که دارم چیست؟ موردش چیست؟ زمانش چیست؟ بله یک لیوان آب ظهر عاشورا یک قیمت دارد، شب عاشورا یک قیمت دیگر داشت. غروب عاشورا! «ضربه علی»، نه «ضربه امام صادق» آن هم «یوم الخندق» نه «یوم الخیبر» یعنی چه آدمی، چه زمانی، چه مکانی، اینها ضریب ارزش است. کار ما ضریبش چیست، در جلسهی بعد خواهم گفت. خدایا همهی ما را برای همیشه، در همه کار، به بهترین راه موفق بدار. ما را جزء غافلین قرار نده. امکاناتی را که به ما دادی و از ما میگیری، به ما توفیق بده این چند روز طوری عمل کنیم که قیامت روز حسرت و خسارت ما نباشد. ما را فوق قانون قرار بده، عشق کار، وجدان کاری را، اخلاص در کار را، در همهی ما زنده کن.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
1- آیات اولیه سوره عصر، به کدام آسیب و خطر برای انسان اشاره دارد؟
1) جهل و ناآگاهی
2) زیان و خسران
3) ضعف و ناتوانی
2- آیه 4 سوره تین به چه امری اشاره دارد؟
1) آفرینش ویژه انسان
2) برتری انسان بر فرشتگان
3) برتری انسان بر شیطان
3- آیه 118 سوره توبه، به کدام اثر گناه اشاره دارد؟
1) قهر و کیفر الهی
2) قهر و طرد مردم
3) عذاب وجدان
4- بر اساس آیه 2 سوره انفال، دلهای مؤمنان با شنیدن نام خدا، چه حالی مییابد؟
1) امیدوار
2) به لرزه میافتد
3) به دنیا بیاعتنا میشود
5- قرآن، نشانه اولیای خدا را چه میداند؟
1) تمنّای مرگ
2) نترسیدن از مرگ
3) بیتوجهی به مرگ