ارتش، روز ارتش

موضوع بحث: ارتش، روز ارتش
تاریخ: 28/01/65

بسم الله الرحمن الرحیم

هفته نیروهای مسلح است. روز پاسدار را پشت سر گذاشتیم و روز ارتش را در پیش داریم. به این مناسبت بحثمان را در ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران در میان برادران نیروهای مسلح، نیروی هوایی، دریایی، زمینی، سپاه، کمیته، ژاندارمری و در میان همه برادران جان بر کف هستیم و لازم است که مردم ایران در پی پیام امام، امروز را گرامی بدارند. اول انقلاب بود که گروه‌ها خیلی تبلیغ می‌کردند که ارتش منحل بشود و ارتش هم بخاطر این شعار‌ها متزلزل بود، امام روز29 فروردین پیامی داد که ارتش باید رژه برود، ارتش باید بماند، ارتش باید قدرت داشته باشد، پیام امام به ارتش روح تازه‌ای بخشید و این پیامی که بمناسبت 29 فروردین داده شد، به ارتش انسجام و قدرت بخشید. ما درباره ارتش یک کلیاتی می‌خواهیم بگوییم و بعد هم آخر بحثمان اشاره به مسائل پیام امام داشته باشیم. اصولاً بد نیست که بدانیم وضع ارتش چطور است، ما یک مقداری حرکت‌هایی که شده بگوییم و بعد هم قانون اساسی را مطرح کنیم که درباره ارتش چه می‌گوید. چند خاطره و بعد هم مقداری از بحث‌های دیگر را برایتان می‌گویم.
1- اهمیت ارتش و ایجاد امنیت
در زمان ما باید حساب کنیم که ارتش مانند گلبول سفید بدن است. برای اینکه اگر میکروبی وارد بدن شد گلبول‌های سفید دفاع می‌کنند. ارتش پایه هر کشوری است و به همین خاطر کار‌هایی که شما می‌کنید کار کلیدی است. بد نیست من این را کمی توضیح بدهم. بعضی کار‌ها کار ساده است مثل این لیوان کاغذی‌هایی که آدم در آن بستنی می‌خورد. بستنی را که خورد دور می‌اندازد، فصلی و مقطعی و موقت فایده دارد. بعضی کار‌ها کار کلیدی است. مسئله امنیت در کشور یک کار کلیدی است. الان که شما حرف‌های من را گوش می‌دهید حدود یازده میلیون محصل در مدارس ایران درس می‌خوانند. اگر مملکت امن نباشد، این یازده میلیون دانش آموز نمی‌توانند درس بخوانند. هزار‌ها طلبه در حوزه‌ها درس می‌خوانند. مملکت امن نباشد نمی‌توانند مشغول تحصیل باشند، بنابراین شما امنیت بوجود می‌آورید. بعد از اینکه امنیت بوجود آوردید، هر کسی هر کاری می‌کند در سایه همین امنیت است. پس نیرو‌های مسلح شریک در همه کار‌ها هستند. مزد شما ماهی دو سه هزار و یا پنج شش هزار تومان که می‌گیرید نیست، مزد شما خدا و بهشت است. این پنج شش هزار تومان را بخاطر این می‌گیرید که مانند اینکه می‌گویند: «کفش را بپوش تا بتوانی راه بروی». راهی که می‌روید مزدش چیز دیگر است. این پولی که می‌دهند پول کفشت است. چون قرآن می‌فرماید: «مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی»(نور/55) و در ادامه می‌فرماید: «یَعْبُدُونَنی» این آیه قرآن است. خیلی آیه آسانی است و همه شما ترجمه‌اش را می‌فهمید. بعد از دلهره و خوف، امنیت به ایشان می‌دهیم. وقتی مملکت امن شد «یَعْبُدُونَنی» مردم عبادت می‌کنند. اگر فردا میلیون‌ها آدم نماز جمعه می‌خواند، عبادت و نمازجمعه در سایه امنیت است. یعنی اگر امن نباشد «یَعْبُدُونَنی» نیست پس نیرو‌های مسلح زمینه ساز تمام عبادت هاست. یازده میلیون بچه زیر سایه امنیت درس می‌خواند، طلبه و کارگر و کشاورز زیر سایه امنیت کار می‌کنند، دانشجو زیر سایه امنیت تحصیل می‌کند، پزشک زیر سایه امنیت طبابت می‌کند، اگر امنیت نباشد هیچکس هیچکاری نمی‌تواند بکند. برادران رزمنده و برادران نیرو‌هایی مسلح باید بدانید. شما کارتان یکی نیست کاری مثل وزارت راه کلیدی است، در بین همه وزارتخانه‌ها ثواب وزارت راه از همه بیش‌تر است چون اگر این روستا راه داشته باشد، معلم می‌رود و درس می‌دهد، پزشک می‌رود و طبابت می‌کند. روستایی میوه‌اش را شهر می‌آورد، شهر آخوند می‌فرستد و. . . اگر در یک روستا معلم می‌رود، پزشک می‌رود، روحانی می‌رود بخاطر جاده است. پس آن کسی که جاده می‌کشد. شریک در حدیث‌های آخوند، تعلیم و تربیت‌های معلم، طبابت پزشک هم هست. اگر راه نباشدآن خدمات هم نیست. جاده کشی کار کلیدی است، امنیت کار کلیدی است، قدر کارتان را بدانید و‌ای کاش آرم ارتش این بود «مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی»(نور/55) این ارزش شماست، شریک درهمه خیرات هستید.
اما امتیاز ارتش ایران و نیرو‌های مسلح این است که فرمانده کل قوایتان شخصی در حد اعلای عدالت است، این برای همه ما افتخار است. روی کره زمین تمام ارتش‌ها برای آب و خاک و یا برای فکرانحرافی می‌جنگند، تنها کشوری که هدفش بالاتر از آب و خاک است، هدفش انسان‌هاست، آن هم نه انسان‌هایی با اصول دین خوراک، پوشاک، مسکن، بعنوان تفکر و ایده. بلکه انسان‌های با ایده مقدس، چون ایده هم گاهی ایده مادی است. تنها ارتشی که هدفش بالاتر از آب و خاک و انسان‌ها، آن هم فکر صحیح انسان‌هاهست، شما هستید و خدا را شکر کنید. فرمانده کل قوایتان کیست؟ مردمی که حمایت از شما می‌کنند چه کسانی هستند؟
دیروز یک کسی به نهضت سواد آموزی تلفن کرده بود که آقای قرائتی خانه ما تشریف بیاورید. می‌گفت که من سه تا پسرهایم شهید شده و دوتای دیگر هم معلولند، پنج تا پسر داشتم و تقدیم انقلاب کردم. اگر می‌شود شما یک سری به خانه ما بزنید. یک چنین امتی را اگر انسان برایش جان هم بدهد، می‌ارزد. الان اگر هر یکی از فرمانده‌های نیرو‌های مسلح در تلویزیون بیایند و بگویند: «خون می‌خواهیم» تمام مردم روستا و شهر دستشان را بالا می‌کنند. در کشوری زندگی می‌کنید که تنها از نماز جمعه تهرانش، لیتر خون به جبهه فرستادند، در کشوری زندگی می‌کنید که زن‌ها بعد از نماز جمعه در صف انتقال خون می‌آیند، و وقتی پزشک می‌بینند وزنش سبک است و رنگش زرد است خونش را نمی‌گیرند. التماس می‌کند! می‌گویند: «نمی شود» در یکی از این خیابان‌های دور نماز جمعه تهران می‌رود و سنگ در کیفش می‌ریزد. دومرتبه می‌آید و در صف می‌ایستد که بگوید من سنگین شده‌ام. چون آنجا یک باسکول است که رویش می‌روند. اگر سبک باشد، خونش را نمی‌گیرند. در یک همچین کشوری یک همچین امتی، باید خدا را شکر کنیم. قدر خودمان را بدانیم. اگر مادرمان ما را آن‌طرفتر می‌زایید، ممکن بود جزو نیرو‌های صدام باشیم. از تهران تا سنندج پنج ساعت راه است، از سنندج هم تا مرز یک ساعت راه است. در مجموع شش ساعت می‌شود، راهی نیست. اگر مادر ما شش ساعت آن طرفتر می‌زایید، شاید ما همه جزو نیروهای صدام بودیم. خدا را شکر که ما اینطرف به دنیا آمدیم. اگر سی سال زودتر متولد می‌شدیم، بوی و نسیمی از اسلام نمی‌شنیدیم. ‌ای نیرو‌های مسلح! بدانید کجا زندگی می‌کنید. این همان ایران است که مرحوم راشدی در رادیو نقل می‌کرد: یک سال وکیل تهران در مجلس شورای ملی آن زمان، رفت سخنرانی کند، گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» عده‌ای از وکیل‌ها به اعتراض بلند شدند و رفتند. گفتند: مگر اینجا روضه است؟ چرا بسم الله گفتی؟ بگو بنام نامی فلان. یعنی آخوندش بسم الله اگر می‌گفت، وکلا مجلس را به عنوان اعتراض ترک می‌کردند. یادمان نرود که کجا هستیم و چه مردمی داریم و چه کشوری داریم و چه ایده‌ای داریم.
شما محبوبیت دارید. کجای دنیا مردم نیرو‌های مسلح را دوست دارند؟ بعد از نمازشان دعا می‌کنند که: «خدایا خدایا رزمندگان اسلام ما نصرت عطا بفرما» محبوبیتی که شما دارید هیچ ارتشی روی کره زمین ندارد. استقلالی که شما دارید روی کره زمین هیچکس ندارد، نماز و کلاس و دعایی که شما دارید روی کره زمین هیچ کس ندارد، مساواتی که شما دارید، هیچ کجای دنیا وجود ندارد. بله! درجه باید حفظ بشود. اما خیلی فرق می‌کند که یک کسی از کسی بترسد یا یک کسی، کسی را دوست داشته باشد. شما در حسینیه جماران امام را که می‌بینید نمی‌ترسید و با تمام وجود دوستش دارید، امام حسین را دوستش دارید. حضرت مهدی را دوستش دارید. فرق می‌کند آدم فرمانده کل قوا را دوست داشته باشد یا از فرمانده کل قوا بترسد. مسئله ترس اگر باشد که ارزش نیست، در میان باقی حیوانات هم ترس هست. شرف ما به این است که از روی علاقه می‌گوییم: «چشم».
ما دو بله قربان داریم. در قرآن «بله قربان» یکی ریشه‌اش فرعونی است و دیگری ریشه‌اش اسلامی است. در مورد اینکه ریشه‌اش فرعونی است، قرآن اینطور می‌گوید: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ»(زخرف/54) فرعون مردم را خفیف می‌شمرد. مثلاً «احمق برو کنار». کلمات پستی به آدم‌ها می‌گفت. فرعون به امتش می‌گفت: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ» یعنی مردم را خفیف می‌کرد. فوری مردم می‌گفتند «فَأَطاعُوهُ» بله قربان! این آیه قرآن است. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ»(زخرف/54) ترجمه‌اش اینست که قوم خودش را فرعون خفیف می‌کرد و مردم هم اطاعت می‌کردند و تحقیر می‌شدند. یکوقت یک کسی تحقیر می‌شود، خار و ذلیل است، می‌گوید: «بله قربان» یکوقت یک کسی دیگری را دوست دارد و می‌گوید: «بله قربان». خدا در قرآن می‌گوید: «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»(آل عمران/159) اگر تو تند بودی و بد اخلاق بودی مردم فرار می‌کردند. اینکه می‌گویند: «بله قربان» چون دوستت دارند.
پس دو «بله قربان» داریم. «بله قربانی» که ریشه‌اش ترس است و بله قربانی که ریشه‌اش عشق است. تنها ارتشی که فرمانده کل قوا را دوست دارند، ارتش ماست. همراه با مردم، با مردم، در مردم و. . . این خصوصیات ارتش ماست. امداد‌های غیبی در هیچ کشوری مطرح نیست. ایمان اصلاً بلوغ نشدند. وقتی به بعضی‌ها می‌گویید: «امداد غیبی» همینطور نگاه می‌کند. مثل یک بچه سه ساله‌ای که می‌گویید: «شهرت» اگر شما به یک بچه سه ساله هی بگویی: «شهرت» نمی‌فهمد چه می‌گویی. امداد‌های غیبی را روی کره زمین هیچ کس نمی‌داند به چه معناست. ولی این اصل قرآنی ماست. قرآن اصلی دارد که می‌گوید: «بیست بر دویست پیروز است». می‌فرماید: «إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ»(انفال/65) بیست بر دویست پیروزی است «أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُرْدِفینَ»(انفال/9) ما با فرشته‌ها شما را کمک می‌کنیم.
یکی از برادران روحانی می‌گفت: «اول جنگ بود. دائم می‌گفتم: «خدا کمک می‌کند» یکی گفت: لطیفه می‌گویی؟ گفتم: بابا خدا گفته است. گفت: خدا را قبول داریم، اما آیا هشتاد تانک با سیزده تانک قابل قیاس است؟ گفتم: در صدر اسلام کفار سیصد اسب داشتند و مسلمان‌ها مثلاً پانزده اسب با کم و زیادش داشتند. گفت: لطیفه می‌گویی! هر چه گفتم، گفت: لطیفه می‌گویی. در همین اواخر او را ملاقات کردم. او به من گفت: آقا معذرت می‌خواهم درست می‌گفتی، من خودم با چشم خود دیدم. یک وقتی خود ما این چیز‌ها را می‌شنویم، و حالا با چشمان خود می‌بینیم.
2- خاطره شهید خندان
یک قصه برایتان بگویم. خیلی زیادی گوش بدهید. قصه عید امسال است که توفیقی بود و در جبهه بودیم. شنیدیم که پدر دو شهید، شهید دومش را داخل قبر که گذاشتند، شهید خندیده بود. گفتیم: خوب می‌شود او را ببینیم؟ تلفن کردیم و ملاقاتی با پدر دو شهید تنظیم کردیم. ماجرا را جویا شدیم. گفت: بله! پسر دومم چهار سال در جبهه بوده است. مرتب جزو نیروهای خاکی، آبی، رزمنده و غواص و با چه حالی و چه عرفانی و چقدر خالص و خوب. . . بعد درجزیره فاو و عملیات والفجر 8 شهید می‌شود و این هم عکس شهادتش است. در مدت زمان شهادت تا دفن، او را به سرد خانه بردند، این هم عکسش است. تند تند در چند مرحله عکس‌هایش را نشان داد. اما همین که او را داخل قبرش گذاشتیم، خندید. به عکس داخل قبر که نگاه کردیم، دیدیم که می‌خندد. گفتیم چه کسانی دیدند؟ گفت: همه مردم دیدند. وارسی کردیم و دیدیم که بله! این مسئله در منطقه شیوع پیدا کرده است که این شهید را در قبر که گذاشتند، خندیده است. بطوری که شک کردند که شاید این زنده است. گفتند: نه! مرده اما چرا خندید ما نمی‌دانیم؟ از روز شهادت تا روز دفن روز‌ها طول کشید و در مراحل مختلف بیمارستان و سردخانه و در فاو و در همه مراحل چهره ساده‌ای داشته، اما داخل قبر می‌خندد. من خیلی فکر کردم و عکس‌ها را گرفتم پهلوی هم گذاشتم. براستی می‌خندد، نه اینکه فقط بهشت رفته و شاد است. چون یک وقتی قیافه عبوس است و فقط لب به سمتی می‌رود، ولی یک زمان آثار خنده زیر پوست‌ها، زیر چشم‌ها، و کل صورت تأثیر می‌گذارد. ما دیدیم، مردم دیدند، عکس هم گواهی می‌دهد. خانه ایشان رفتیم و وصیت نامه‌اش را خواندیم. دیدیم عجب وصیتنامه‌ای دارد. گفتیم: دیگر چیز دیگری ندارد؟ گفتند: یک کتابی دارد و گاهی هم شعر می‌گفته و مناجات می‌کرده است. دفتر مناجاتش را طلب کردیم؟ دفتر مناجاتش را آوردند و خواندیم. یک لحظه متوجه شدیم که یکی از جملاتش این است: «خدایا مرا طوری کن که وقتی سرم را به لحد می‌گذارم، بخندم. » آنجا دیگر من تمام پیچ و مهره‌های بدنم از هم باز شد، هر کاری کردم خودم را نگه دارم نشد. جوان 20 ساله به چنین مقامی برسد.
3- حکایت شهدای جنگ احد
«الله اکبر» این مسأله را به تاریخ اسلام گره بزنید. جنگ احد پیش آمد. «عمربن جموح» با چند تا جوانانش جبهه رفتند و در احد در یاری اسلام شهید شدند. زن آمد و شتری آورد که شهدا را برای دفن به مدینه بیاورد. شتر پیش نیامد. هرچه زد شتر قدم بر نداشت. آمد و گفت: یا رسول الله! این‌ها یاران تو هستند که شهید شده‌اند. می‌خواهم به مدینه ببرم و دفنشان کنم. اما شتر پیش نمی‌آید. پیغمبر فکر کرد فرمود که آیا وقتی این‌ها به جبهه می‌رفتند حرفی هم زدند؟ گفت: بله! شوهر من که به جبهه رفت، گفت: خدایا! می‌خواهم بروم شهید بشوم، دیگر مرا به مدینه برنگردان. گفت: چون از خدا خواسته که به مدینه بر نگردد، این شتر به مدینه بر نمی‌گردد. شما هم در احد و در یک فرسخی مدینه دفنش کنید. دعا در پای شتر اثر می‌گذارد. دعا در لحد اثر می‌گذارد. این یک چیز‌هایی است که فقط ما و شما می‌فهمیم. دنیا نمی‌فهمد که غیب و امداد غیبی چیست؟
4- امتیازات ارتش جمهوری اسلامی ایران
پس امتیاز ارتش جمهوری اسلامی ایران:
1- تنها ارتش روی کره زمین که فرمانده‌اش را دوست دارد. (از روی دوستی و نه ترس)
2- تنها ارتش روی کره زمین که مردم دوستش دارند.
3- تنها ارتش روی کره زمین که هدفش بالاتر از آب و خاک است.
4- تنها ارتش روی کره زمین که مراسم دعا و کلاس و عرفان در آن حاکم است.
5- تنها ارتش روی کره زمین که به امداد غیبی معتقد است.
6- تنها ارتش روی کره زمین که در فاصله کمی ابتکارات زیادی را انجام داده است و چنان تعمیرات وسائل یدکی و چنان ابتکارات و چنان کار‌هایی در ارتش شد که اگر در شرایط طبیعی بود، 20 سال طول می‌کشید.
حالا بد نیست برای اینکه مردم ما در جریان باشند، ببینیم که قانون اساسی درباره ارتش چه می‌گوید. خدا رحمت کند شهید مظلوم بهشتی، صدوقی، دستغیب، مدنی و افراد زیادی را که در که قانون خبرگان را نوشتند. ما چند اصل در قانون اساسی در مورد ارتش داریم. ببیننده‌های پای تلویزیون گوش بدهید که قانون خبرگان و قانون اساسی برای ارتش چه می‌گوید و ارتشی‌ها و خانواده‌هایشان گوش بدهند که چه ارتش آزاد و مستقلی در قانون اساسی برنامه ریزی شده است. خدا شهدای خبرگان را رحمت کند و زنده هایشان را سلامت بدارد.
5- ارتش جمهوری اسلامی ایران در قانون اساسی
اصل143 قانون اساسی: ارتش جمهوری اسلامی ایران پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی و نظام جمهوری اسلامی کشور را بر عهده دارد. اصل 144: ارتش جمهوری اسلامی ایران باید ارتشی اسلامی باشد که ارتشی مکتبی و مردمی است و باید افراد شایسته را به خدمت بپذیرد که به اهداف انقلاب اسلامی مؤمن و در راه تحقق آن فداکار باشند
این دو اصل را توجه داشته باشید. پاسداری از استقلال یعنی چه؟ یعنی یک مستشار خارجی در ارتش نباید وجود داشته باشد. تمامیت ارضی یعنی چه؟ یعنی تجزیه طلبی ممنوع است. این ارتش حافظ این نظام جمهوری اسلامی است، حافظ منافع بیگانه و شخصی نیست. ارتش اسلامی، تنها ارتش امام زمان روی کره زمین است. من چند حدیث پیدا کردم که انشاءالله شب نیمه شعبان برای بیننده‌ها خواهم خواند. روایات زیادی داریم، اخیراً هم یکی از دانشمندان یک کتابی به نام «الممهدون للمهدی» نوشته که روایات زیادی در خصوص اینکه از ایران زمینه حکومت اسلامی جهانی امام زمان درست می‌شود، آورده شده است که در روایات اسم طالقان، خراسان، قم، قزوین نیز برده شده است. دوازده تا حدیث، خود من طلبه پیدا کردم. حدیث‌ها در کتاب‌های سنی‌ها و شیعه هست که برای حکومت جهانی امام زمان ایرانی‌ها زمینه ساز هستند. افتخار کنید که زمینه ساز حکومت امام زمان هستید. خدایا این نعمت را از ایرانی‌ها نگیر. (الهی آمین)
اصل 145: هیچ فرد خارجی به عضویت در ارتش و نیرو‌های انتظامی کشور پذیرفته نمی‌شود. بر خلاف ارتش تمام کشور‌ها، شما هستید که روی پای خودتان هستید. حالا بد نیست در اینجا من یک لطیفه هم بگویم. گاهی سر سفره بچه می‌گوید که قاشق را بدهید خودم بخورم. می‌گوییم: نمی‌توانی بخوری. می‌گوید: خودم. می‌گوییم: بگذار دهانت بگذاریم. می‌گوید: خودم. می‌گوییم: نمی‌توانی. می‌گوید: خودم. می‌گوییم: خوب بگیر. قاشق را به او می‌دهیم. زیر غذا می‌زند و سرش می‌ریزد و همه لباس‌هاش را خراب می‌کند. قهر می‌کند، گوشه‌ای می‌رود و گریه می‌کند. می‌دانی بچه چه می‌گوید؟ بچه می‌گوید: «استقلال». یعنی خودم دهان خودم بگذارم ولو خراب کنم، شرف دارد که وابسته به تو باشم وخراب نکنم.
ما اگر ارتش خودمان دوسال خراب کند، باز شرف دارد که مستشار خارجی باشد و خراب نکند. چون اگر دو سال خراب کرد، سال سوم درست می‌شود.
اصل146: استقرار هر گونه پایگاه نظامی خارجی در کشور هر چند بعنوان استفاده‌های صلح آمیز باشد ممنوع است. چون همیشه هر وقت می‌خواهند در یک کشور پایگاه بزنند نمی‌گویند: «آمدیم که بگیریم». می‌گویند: «می آییم که کمکت کنیم» و این هم که استعمار می‌گویند، در اصل لغت استعمار، لغت خوبی است. لفظ استعمار یعنی آمده‌ایم که آباد کنیم. منتها هر کس می‌گوید می‌آییم که آباد کنیم، می‌آید و خراب می‌کند. لفظ استعمار از نظر لغت خوب است، اما عملش بد است. پرسیدند که این چیست؟ گفت: اسمش پنیرتراش است ولی چیزی که با آن نمی‌تراشند پنیر است. یا گفتند: اینجا کجاست؟ گفت: اسمش قهوه خانه است، اما تنها چیزی که در آن نیست قهوه است. «اسم‌های بی مسما» استعمار یعنی آمدم که آباد کنم، اما تنها چیزی که نیست، آبادی است.
این اصل‌ها نشان می‌دهد که ارتش ما چه سیمایی دارد و چه خطی را باید دنبال کند. بیخود نیست که ابرقدرت‌ها سرمایه گذاری کردند که این جمهوری اسلامی را براندازند. ما به تمام ابرقدرت‌ها گفتیم: «بروید و گم شوید» خوب این خیلی برایشان سخت است. متن قانون ما آمده که بچه و بزرگ ما باید بدانند که هیچ ابرقدرتی، دیگر پایگاهی در ایران ندارد. این خیلی زجرآور است. به قانون اساسی بیشتر باید بها داده بشود. و ایکاش هنرمندان ما روی هر اصلی فیلم هایشان را می‌ساختند.
اصل147: دولت باید در زمان صلح از افراد و تجهیزات فنی ارتش درکار‌های امدادی، آموزشی، تولیدی و جهاد سازندگی بارعایت کامل عدل اسلامی استفاده کند. درحدی که به آمادگی رزمی ارتش آسیبی وارد نیاید.
اصل148: هرنوع بهره برداری شخصی از وسائل و امکانات ارتش و استفاده شخصی از افراد آن‌ها بصورت گماشته، راننده شخصی و نظایر این‌ها ممنوع است. کسی حق ندارد از نیرو‌های ارتش بعنوان گماشته استفاده کند.
کسی در سالن حضور دارد که از خواستم که خودش برایتان بگوید ولی قبول نکرد. مورد اطمینان هم هست. نماینده حضرت امام در ارتش ایشان را صددرصد تایید می‌کند و کاملاً شناخته شده است. گفتیم خودت بیا مقابل دوربین و بگو. قبول نکرد و از من خواست تا برایتان بگویم. ایشان می‌گوید: «من گماشته خاندان سلطنتی بودم. سگ خاندان مریض شد، او را عکسبرداری بردند. گفتند: سوراخ قلب سگ گشاد شده است. با هواپیما سگ را آلمان فرستادند ولی مرد. به خاندان سلطنتی تلفن کردند و گفتند که فلان سگ هم حیف شد. و همان وقت خواهربنده که گماشته دربار بودم، دو کلیه هایش از کار افتاده بود. التماس می‌کردیم و چون نشد او را خارج ببریمش در ایران مرد. سگشان را به آلمان می‌فرستند و مسلمانی که بعنوان حفاظت از آن‌ها زندگی می‌کرد باید کلیه‌اش. . .
خیلی ما تحقیر می‌شدیم. ما طلبه ‌ها چقدر تحقیر می‌شدیم و شما چقدر و مردم چقدر. خدایا! این آزادی را ازما نگیر. (الهی آمین) خدایا! ارتش دنیا را از شر طاغوت برهان. (الهی آمین)
برای سپاه پاسداران یک اصلی هست که برادر سپاهی می‌خوانند و من آنوقت دو سه تا خاطره شیرین دارم که برایتان از نیرو‌ها و از این فداکاری‌های نیرو‌های مسلح می‌گویم و حرف هایم را کم کم جمع می‌کنم.
6- تشکیل سپاه پاسداران
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در نخستین روز‌های پیروزی این انقلاب تشکیل شد برای ادامه نقش خود در نگهبانی از انقلاب و دستاورد‌های آن پابرجا می‌ماند. حدود وظایف و قلمرو مسئولیت این سپاه در رابطه با وظایف و قلمرو و مسئولیت این نیرو‌های مسلح دیگر با تایید بر همکاری و هماهنگی برادرانه میان آن‌ها بوسیله قانون تعیین می‌شود.
اول کمیته تشکیل شد. کم کم بعد از کمیته سپاه تشکیل شد. بعد از سپاه هم بسیج تشکیل شد که دیگر راهیان کربلا و این شور و عشق و موجی که درایران است دیگر قابل گفتن نیست. اصل 151: به حکم آیه کریمه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‏ءٍ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ»(انفال/60) آیه قرآن است می‌گوید هر چه می‌توانید در مقابل ابر قدرت‌ها منسجم بشوید، آماده باشید تا دشمن خدا را بترسانید. نمی‌گوید بروید بجنگید. می‌گوید باید یک طوری باشید که او جرأت حمله به شما نکند. اول عراق خیال کرد ما خیلی آبکی هستیم. گفت دو سه روزه ایران را می‌گیریم. الآن دیگر کشور‌ها حتی فکر حمله به ایران را نمی‌کنند. باید جوری قدرت آمادگی داشته باشیم که «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» دشمن از شما بترسد و برای شما حساب قائل بشود. دولت موظف است برای همه افراد کشور برنامه و امکانات آموزش نظامی را طبق موازین اسلامی فراهم آورد. دولت باید همه را آموزش بدهد واین کار الحمدالله دارد انجام می‌شود. همین دیروز قرار شده بود که از مدرسه فیضیه جمع زیادی از طلاب برای دیدن دوره نظامی به تهران بیایند. بطوری که همه افراد همواره توانایی دفاع مسلحانه از کشور برای همه افراد چه زن چه مرد باید وجود داشته باشد. درست است که جهاد بر مرد واجب است، اما دفاع هم بر مرد و هم بر زن است، بطوری که همه افراد زن و مرد همواره توانایی دفاع مسلحانه از کشور و نظام جمهوری اسلامی ایران را داشته باشند.
بسیار خوب این از اصول قانون اساسی. حالا چند جمله هم نمونه‌ها بگوییم. و الله در مورد این نمونه‌ها را آدم نمی‌داند چه بگوید. با فرماندهان که صحبت می‌کنی از خاطرات پرشده‌اند. من دو سه تا خاطره خیلی فشرده از نیرو‌های مختلف می‌گویم.
7- خاطراتی از دوران جنگ
از نیروی دریایی: اولاً از نظر روایات جنگ دریایی ثوابش از جنگ خاکی بیشتر است. جنگ دریائی ثوابش ده برابر جنگ خاکی است. این اهمیت کار است. ناخدا همتی با یک ناوچه پیکان حمله می‌کند. بعد ناوچه ایشان را می‌زنند و خودش شهید می‌شود. چند نفر از یاران خودشان را به آب می‌اندازند. هلی کوپتر که می‌آید یکی از این‌ها را که جلیقه نجات داشته بگیرد، ایشان اشاره می‌کند و می‌گوید که او از من وضعش بدتر است برو او را نجات بده. واقعاً اسلام چه ساخته؟ یکی ازاین‌ها حدود 48 ساعت در آب باقی مانده بود. این نمونه ایثار است که باید برای نسل آینده نوشت و فیلمبرداری کرد. ما یکسری چیز‌ها را در تاریخ می‌خواندیم و می‌گفتیم تاریخ است. این‌ها تاریخ را زنده می‌کنند. ما دیگر تاریخ خوان نیستیم، بلکه تاریخ ساز هستیم.
خلبان شیرودی از هوانیروز تا نزدیک تانک دشمن می‌رفت و تانک را می‌زد. می‌گفتند: آقا نزدیک می‌روی، یکوقت می‌بینی خودت می‌خوری. می‌گفت: آخر ما الان موشک برایمان از خارج که نمی‌آید. باید سعی کنیم موشک را بجا بزنیم من می‌ترسم از دور ر‌ها کنم به هدف نخورد، بیت المال است.
سه تا خلبان تصمیم می‌گیرند که یا ایران را آزاد کنند و یا خودشان شهید بشوند و هر سه شهید می‌شوند، خدا این‌ها را رحمت کند. سرهنگ دوران از نیروی هوایی 105 عملیات برون مرزی دارد. خیلی مهم است. وقتی کنفرانس غیر متعهد‌ها بناست در بغداد باشد خوب قهراً رئیس کنفرانس هم میزبان است. رئیس کنفرانس هم صدام می‌شود. و آنجا هر چه می‌خواست، از نظر سیاسی و تبلیغاتی می‌توانست ایران را بکوبد. مسئولین جمهوری اسلامی تصمیم گرفتند که کنفرانس در عراق نباشد. منتها باید برنامه‌ای می‌ریختند که بدنیا فهماند که عراق امن نیست. صدام گفته بود بغداد امن است. پرنده‌ای حق ندارد در هوای آن بپرد. حتما باید کنفرانس بغداد باشد. چون بغداد امن امن است. این سرهنگ دوران گفت: من به دنیا می‌فهمانم که پرنده می‌تواند بپرد یا نه و به دنیا حالی می‌کنم که بغداد امن هست یا نه؟ 150 تا عملیات برون مرزی دارد. در یکی از این عملیات‌ها می‌رود و بالاخره می‌بیند مه و ابر است و نمی‌تواند برمی‌گردد دو مرتبه می‌رود فرودگاه را بمباران می‌کند آن‌ها هواپیمایش را می‌زنند خودش شهید می‌شود. خلبان دومی که در هواپیما هست با هواپیمای آتش گرفته و سوخته خودش را به برج می‌زند و خودش شهید می‌شود، هواپیما هم ساقط می‌شود ولی بدنیا اعلام می‌کند: ‌ای دنیا! صدام که در بغداد پرنده پر نمی‌زند، جک می‌گوید. ما فرودگاه را زدیم و ناامن است. در دنیا تبلیغات می‌کنند با این عملشان که بغداد نا امن است و دنیا می‌گوید ما در کشور و پایتخت ناامن کنفرانس برقرار نمی‌کنیم. یک خلبان باعث می‌شود مسیر کنفرانس عوض می‌شود. خدا او و هم رزمانش را رحمت کند. ما الان خلبان داریم یک پایش قطع شده از نظر قانونی خلبان یک پا نباید پرواز برود. اما داوطلبانه تقاضای پرواز می‌کند.
در نیروی زمینی هم هزار‌ها خاطره است. این مال یک سرهنگ و فرمانده‌ای است که از من تقاضا کرد اسمش را نبرم. اما همه ایران او را می‌شناسند. 2 تانک ایرانی به 16 تانک عراقی حمله می‌کنند. آن‌ها 16 تانک را می‌گذارند و فرارمی کنند. فرمانده به راننده‌ها می‌گوید: بروید تانک‌های عراقی را حرکت بدهید و رو به ایران می‌روند. عراقی‌ها فکر می‌کنند این تانک‌هایی که جلو می‌روند، تانک‌های خودشان است آن‌ها هم پشت سرشان می‌آیند. وقتی وارد می‌شوند ایشان می‌گوید: اولی و دومی راننده‌هاشان از خودمان است از سومی تا آخر همه را بزنید.
این‌ها همه از ایثارگری‌های ارتش، سپاه، کمیته، ژاندارمری و مردم و. . . است. آدم نمی‌داند از کجا بگوید. حالا چون روز ارتش است، بیش‌تر برایتان از ارتش می‌گویم. هر روزی را بمناسبت می‌گوییم اگر امروز از ارتش چند جمله بیشتر گفتم بخاطر اینکه روز ارتش است و گرنه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»(حجرات/13) مردم خودشان درجریان هستند و خدا هم «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ»(فجر/14) انشاءالله هر کس در این جمهوری بیشتر و خالص‌تر و پرسوزتر و پرشورتر کار می‌کند جزایش را روز قیامت مرحمت بفرماید.
حالا، آیا در مملکت ما همه مثل شما هستند؟ نه هنوز هم آدم وارفته داریم. دوسه تا آیه برای وارفته‌ها می‌خوانم(یک صلوات هم بفرستید.) هرکس می‌تواند جبهه برود، برود! قصه‌ای را باید برای راهیان کربلا، پاسداران و بسیجیان که در شهر‌ها داوطلب راه می‌افتند و می‌روند، بگویم. البته حالا که دیگر از دادستانی یک تیپ، از نخست وزیری و وزارتخانه هرکس نیروهایش را بسیج می‌کند و به جبهه می‌فرستند. این پارچه‌های سرخی که به پیشانی‌هایشان می‌بندند این چیست؟ خود من اول نمی‌دانستم و می‌گفتم شاید یک رسمی است. چند وقت قبل یک نکته تاریخی خواندم که نمی‌دانم این پارچه‌های سرخ از آن تاریخ جرقه گرفته و یا تصادفاً جور در آمده است.
8- پیام پیشانی‌بندها
در جنگ احد از حضرت رسول الله پرسیدند: حق شمشیر چیست؟ فرمود: آنقدر بجنگد تا شمشیر بشکند. «ابودجا» از یاران حضرت رفت و یک پارچه سرخ آورد و به پیشانیش بست. پیغمبر فرمود: پارچه سرخ را برای چه می‌بندی؟ گفت پیمان من است یا شمشیر بشکند یا سرم بشکند. من این راهیان کربلا که می‌روند و این پارچه‌های سرخ را می‌بندند یا این مطلب را یک کسی از تاریخ برایشان گفته است و ازتاریخ خط گرفته‌اند و یا خودشان به فکرشان آمده است.
هرکس می‌تواند جبهه برود عقب نماند. جنگ در شرائط حساسی است. به کسانی که نارحتند از اینکه شوهر و برادرشان به جبهه رفته است، باید بگویم: اگر پسر شما نرود دشمن از مرز وارد می‌شوند. فراموش نکنید که مغول در نیشابور آمد و 700 هزار نفر را کشت. تاریخ مغول نشان دهنده این است که اگر ما جلو صدایمان را نگیریم، صدامیان در خانه ما می‌آیند. چه بهتر این است که یکنفر از خانه شما. ما الآن انقلابمان از آلمان هم شهید دارد. مجروحین شیمیایی را آلمان برای معالجه بردند. جوان آلمانی با این‌ها حرف زد و تحت تاثیر قرار گرفت. خودش ایران آمد و جبهه رفت و شهید شد. پدر و مادرش هم آمدند و او را دفن کردند. لازم نیست شما بترسید. از کشور برزیل نیم کیلو طلا برای جبهه فرستادند. حالا شما خواستی چیزی بده و نخواستی هیچ نده. سر کلاس‌های نهضت سواد آموزی معلم دارد به زنان روستایی آب، بابا درس می‌دهد، تا دیدند برای جبهه کمک لازم است، هرزنی که سر کلاس آمد، نیم کیلو عدس و نخود و این‌ها را با خود آورد و پنج تن لپه از نیم کیلو، یک کیلو‌های زنان بیسواد روستا‌ها برای جبهه جمع شد. الان هم بیشترین کسانی که در جبهه هستند، بچه‌های روستایی‌اند.
قرآن می‌فرماید: «وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَکُنْ مَعَ الْقاعِدینَ»(توبه/86) وقتی یک سوره و آیه‌ای نازل می‌شود که بروید جبهه «رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَکَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ» آن‌هایی که رفاه طلبند می‌گویند: «می شود ما نرویم؟ «وَ قالُوا ذَرْنا نَکُنْ مَعَ الْقاعِدینَ» می‌گویند: «اجازه بدهید که ما همینجا مشغول انجام وظیفه باشیم. «رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ»(توبه/87) قرآن می‌گوید این‌ها خیلی باختند که راضی شدند که با پیرزن‌های مریض، پیرمرد‌های مریض و مثل آدم‌های زمین گیر بنشینند و جبهه نروند، «وَ طُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ» این‌ها بر دلشان مهر خورده و ایمان ندارند.
راهیان کربلا دارند می‌روند و شما هم حرکت کنید. خلاصه حرفم اینکه یا جبهه بروید و یا اگر جبهه نیستید کاری بکنید که مثل جبهه باشد. حالا ممکن است وظیفه بنده این باشد که الان مثلاً در این تاریخ جبهه نروم، اما بینی و بین الله باید آنقدر مطالعه کنم، آنقدر تبلیغ کنم، آنقدر مسافرت کنم، آنقدر اینور آنور بروم که احساس کنم که شاید من به اندازه جبهه تلاش داشته‌ام. البته امام فرمود: جبهه از اهم واجبات است. هیچ واجبی کار جبهه را نمی‌کند. اصل جبهه و جنگ است. اما حالا اگر یک کسی مسئولش گفت: «تو باید اینجا کار بکنی، آنقدر کار بکند که حساب کند به اندازه جبهه کار کرده است.
ماه شعبان است، آقایانی که پارسال روزه‌هایشان را خوردند، هرکس ماه رمضان گذشته بدلیل مرض و مسافرت و امثال این‌ها روزه‌اش را خورده تا ماه رمضان نشده باید قضا کند. بنابراین چند شبانه روزی که هست اگر کسی روزه‌ای دارد قضا کند. خودتان را آماده کنید. مناجات شعبانیه را که امام بار‌ها سفارش کرده، بخوانید. از الطاف غیبیه و امداد‌هایی که در این ایام هست، مدد بگیرید. بعضی می‌گویند نیمه شعبان شب قدر است و خیلی شب با برکتی است. از این ایام و شب‌ها استفاده کنیم.
خدایا! تو را بحق محمد و آل محمد رزمندگان ما را پیروز بفرما!
خدایا! تو را بحق محمد آل محمد به خانواده‌های شهداء، اسراء و مفقودین از هر قشری که هستند چه نیرو‌های رزمنده و چه سایر مردم که امروز اسمشان را متاسفانه کمتر بردم، صبر و اجر کامل مرحمت، بچه هاشان را یادگار اسلام و یار امام زمان قرار بده. خدایا! افتخار خدمت به این مردم، به این کشور، به این مکتب و به این رهبر را از ما مگیر. خدایا! جرأت، ایثار، خلوص، سوز و شوری که به ایرانیان دادی به کشور‌های خواب رفته مرحمت بفرما. خدایا! رهبرعزیزی که به ایران دادی حفظ و رهبر جهان حضرت مهدی را هرچه زودتر برسان. نماز جمعه رافراموش نکنید.
حرف آخرم این بود یا جبهه و یا اگر جبهه نمی‌روید، آنقدر کار کنید که وزنش، وزن جبهه باشد. نکند یک عده پر پر بشوند و شما اینجا کم کاری کنید. مطلبی یادم آمد که باید بگویم. پریروز یکی می‌گفت: یک غصه دارم! گفتم: چیست؟ گفت: غصه می‌خورم که در جمهوری اسلامی چرا روز سیزده فروردین تعطیل می‌شود؟ آخر این سیزده نحس است؟ جمهوری اسلامی چرا بدنبال این خرافات می‌رود؟ این تعطیلی سیزده برای چیست؟ سیزده بیایند کار بکنند که با خرافه مبارزه کنند. بعد یک روز تولد ائمه دیگر را بجایش تعطیل کنند. و از من خواست که این مطلب را در تلویزیون بگویم. دیدم حرف حقی است. آخر گناه سیزده یک دندانه بیشتر نیست، چون سیزده با دوازده فرقش یک دندانه است.
یک مسئله هم که باید دولت یا ملت، شهرداری و مردم همه باید برنامه ریزی کنند. چون هنوز ماه رمضان نشده و از حالا باید برنامه ریزی کنند. من دو سال است که در ماه رمضان می‌گویم، اما فایده‌ای نداشته است. ما چند صد هزار نانوا داریم، بچه مسلمان، حزب اللهی که بخاطر اینکه تابستان پهلوی تنور نمی‌شود روزه گرفت، روزه می‌خورند. ایکاش برنامه ریزی جوری بود که نانوا‌ها شب پخت کنند و روز‌ها بروند بخوابند و بعد از افطار هم نان پخت کنند. مگر سحر ما نان کهنه نمی‌خوریم؟ ولی این را چون دیر گفتیم، گفتند که دیگر کار از کار گذشته است. حالا این رئیس و مسئول نانوا‌ها، بنشینند و برنامه بریزند که مردمی که شاه را بیرون کردند، صدامی‌ها را بیرون کردند، چند صدهزار جوان حزب اللهی روزه‌شان را نخورند.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment