اخلاق، بیماریهای روح و قلب -1

موضوع بحث: اخلاق، بیماری های روح و قلب -1
تاریخ پخش: 17/01/60

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»

بحثی که در این جلسه می‌خواهم برایتان بگویم، بحث قلب و روح و خودسازی و امراض قلبی است. چون ما همینطور که بدنمان به انواع امراض مبتلا می‌شود، روحمان هم انواع امراض را می‌گیرد و لذا قرآن به روح قلب می‌گوید. به درک و احساسات و عقل و قوه‌ی تفکر هم قلب می‌گوید. «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَض»(بقره/10) خلاصه مطلب این است که می‌خواهیم انسان‌های مختلف، با روحیه‌های مختلف و با امراض مختلف را بررسی کنیم. بنابراین بحث قلب در قرآن بحث امروز ماست.
1- مفهوم قلب در آیات قرآن
گاهی قلب مریض و گاهی سالم است. گاهی هم که سالم یا مریض است یا در بحث شناخت مریض است و یا در بخش احساس مریض است.
قلب دو گونه است: 1- قلب سالم 2- قلب مریض.
قلب سالم گاهی در بعد شناخت سالم است و گاهی در بعد احساس سالم است. این شناخت روحیه هاست. حالا معنای قلب را برایتان بگویم. هم باید معنایش را بگویم و هم باید امراضش را بگویم. قلب به معنای عقل و ادراک است. در فارسی قلب را دل خطاب می‌کنیم. در فارسی هم به این دل می‌گویند که در سمت چپ قفسه‌ی سینه قرار گرفته است. هم به آن دلی که به سیخ می‌کشند و می‌خورند، دل می‌گویند و هم به روح دل می‌گویند. مثلاً وقتی معلم سر کلاس به شاگردش می‌گوید: دل بده! یعنی روحت پهلوی من باشد. یا می‌گویند: فلان کس از دستت دلگیر شده است. دلگیر شده است یعنی روحش از تو ناراحت شده است. دل من از دست فلانی درد می‌کند، یعنی روحم را خسته کرده یا برو حوصله‌ات را ندارم. دل و دماغ ندارم. دل و دماغ ندارم یعنی روحم آمادگی ندارد. در فارسی هم هر وقت که می‌گوییم: دل! به معنای روح و توجه و تفکر و بعد معنوی است. یعنی گاهی قلب به معنای علم و درک آمده است. مثلاً قرآن می‌گوید: «إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ»(ق/37) به درستی که در این آیات این قرآن تذکر خوبی است، منتهی برای کسانی که دل بدهند. مثلاً می‌گوییم ایشان معلم خوبی است، برای کسانی که دل به درس می‌دهند. الآن پای تلویزیون کسانی هستند که از ابتدا که من آیه و حدیث خوانده‌ام نوشته‌اند و چند تا دفتر پر کرده‌اند. بسیاری از خواهران و برادران خوب دل می‌دهند. آدم هم بهتر بحث را مطرح می‌کند. اما آدم هم هست که اصلاً دل نمی‌دهد. مثلاً 50 سال سن دارد. دائم هم پای منبر می‌نشیند. از 15 سالگی پای منبر نشسته است. می‌بینی35 سال پای منبر بوده است. هر سالی هم48 هفته دارد. فرض کنیم هر هفته به مسجد می‌رود و اگر هر هفته هم یک ساعت پای سخنرانی نشسته باشد، 1750 ساعت پای سخنرانی نشسته است. اما در مجموع چیزی بلد نیست. برای این که دل نداده است. دل دادن خیلی مهم است. عمری شما به نانوایی نگاه می‌کنی، اما یاد نمی‌گیری. عمری کنار راننده می‌نشینی، اما رانندگی یاد نمی‌گیری. اما اگر 30 ساعت به قصد تعلیم بروی و دل بدهی، در این 30 ساعت رانندگی یاد می‌گیری.
قرآن می‌گوید: «إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَذِکْرى‏» به درستی که در این آیات تذکر است. اما این آیات برای چه کسانی است؟ ‏ «لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ» برای کسانی که دل بدهند. قرآن در آیه‌ای دیگر می‌گوید: «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا»(یس/70) خدا به پیغمبر می‌گوید: محمد! حرف تو در کسانی اثر می‌کند و کسانی را هدایت می‌کنی که زنده‌اند. کسی که فرهنگ حق در دلش اثر نکند، در فرهنگ قرآن مرده است. خدا به پیغمبرش می‌گوید: «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى»(نمل/80) حرف تو در مرده‌ها اثر نمی‌کند. بعضی از مردم مرده هستند. حالا «لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ» درک، فهم و آمادگی است. پس این قلب گاهی به معنای روح است. مثلاً قرآن می‌گوید: «وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِر»(احزاب/10) قلبشان به حنجره ایشان رسید. آدم‌هایی که می‌میرند و روح از بدنشان بیرون می‌آید، در این زمینه می‌گوید: «وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِر» یعنی روحش به گلویش رسید. پس قلب به معنای روح و درک و مرکز عواطف آمده است «سَأُلْقی‏ فی‏ قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْب»(انفال/12) در دل کفار رعب می‌اندازیم. پس قلب در قرآن مانند قلب در فارسی است. یعنی هم به معنای یک عضو است و هم به معنای روح و توجه و درک است. «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها»(اعراف/179) قرآن می‌گوید: دل‌هایی دارند که نمی‌فهمند. دل نمی‌فهمد یعنی منظور عضو خاصی نیست، چون فهم و درک خصوصیت مغز است.
2- قلب سالم و قلب مریض از نظر قرآن
عمده ترین قسمت بحث این است که بفهمیم، چگونه افراد مریض هستند؟ چطور می‌شود که گاهی این همه آیات خدا را می‌بیند و خدا را نمی‌شناسد. چرا بعضی‌ها را هرچه نصیحت می‌کنی، گوش نمی‌دهند؟ چرا بعضی پدرها، برادرها و خواهران را که نصیحت می‌کنند، این برادران و خواهران توجه نمی‌کنند؟ دلیل این جریان مسئله‌ی امراض قلبی است. الآن اگر از ما بپرسند: اسم چند نوع از مرض‌ها را بگو؟ می‌توانیم بگوییم: مرض قند، سرطان، حصبه، دیفتری، سل یعنی الآن بسیاری از امراض جسمی را می‌شناسیم. حالا همینطور که امراض جسمی را می‌شناسیم، امراض روحی را هم باید بشناسیم. قلب سالم و قلب مریض چیست. قرآن می‌گوید: همه‌ی مردم در روز قیامت به عذاب مبتلا می‌شوند، «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ»(شعراء/89) مگر کسانی که روح سالمی داشته باشند. یا از طرفی قرآن در چند آیه می‌گوید: «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»(بقره/10) پس هم روح سالم داریم و هم روح مریض داریم.
حالا ببینیم روح سالم چیست؟ روح مریض چیست؟ چطور می‌شود که روح مریض می‌شود؟ چه کنیم که روح مریض نشود؟ اگر مریض شد، چه کنیم تا سالم شود؟ قلب سالم در بعد شناخت، علم و یقین و فقه و باور عبادت است. چون قلب سالم لجاجت و بد جنسی و حرام زادگی ندارد، وقتی سند را دید، علم و یقین پیدا می‌کند. زودباور نیست، اما لجباز هم نیست. در بعد شناخت طبق سند علم و یقین پیدا می‌کند. تعصب خشک و لجاجت و حقه و کلک و تکبر و مانند این‌ها را ندارد و در بعد احساس هم خشوع دارد و تواضع و آرامش دارد. قلب سالم، روحی است که وقتی سند حق را دید، بدون تعصب قبول می‌کند. روح سالم، روحی است که وقتی فهمید و باور کرد، دلش آرام و تسلیم است. اما قلب مریض چیست؟ قلب مریض چه قلبی است؟ بسیاری از دانشمندان سری پر از علم دارند، اما روحشان مریض است. دانشمند بد جنس، دانشمند حرام زاده، دانشمند متکبر، دانشمند بخیل، دانشمند حسود، دانشمند عقده‌ای، این‌ها دانشمندانی هستند که سرشان صندوقچه‌ی علم است، اما روحشان مریض است.
دانشمند مریض چه دانشمندی است؟ دانشمندی که در بعد شناخت، ریب، وسوسه و شک دارد. دائم وسوسه می‌کند. زمانی که فهمید به روی خود نمی‌آورد. برای این قبیل انسان‌ها آیه‌ای داریم. قرآن می‌گوید: بعضی انسان‌ها هستند که تا حرفی می‌زنی «ثانِیَ عِطْفِهِ»(حج/9) یعنی کتفش را بالا می‌اندازد. آخر لازم نیست که دائم بگوییم: ماتریالیسم، امپریالیسم! کسی می‌گفت: مادربزرگ من هم ایسمی است. گفتم: این پیرزن چه ایسمی است؟ گفت: رماتیسم. مگر بناست که هرکس تابع ایسم باشد. آدمی که در بعد شناخت مریض است، یا وسوسه دارد، یا وقتی فهمید، زیر آن می‌زند، انکار می‌کند، و در مجموع غافل است. دلش زنگار بسته و مهر شده است.
آیاتی داریم که می‌فرماید: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ»(بقره/7) به بعضی از دل‌ها مهر می‌زنیم. هر چه داد می‌زنی، هرچه اشک یتیم می‌بیند، در او اثر ندارد. از حس رفته است. بی تفاوت شده است. دیدید، بعضی از مطرب‌ها در عروسی‌ها وقتی برای دایره زدن می‌نشینند، همه‌ی آن‌هایی که درعروسی هستند، شروع به کف زدن و خندیدن می‌کنند و خوش هستند، اما خودش از حال رفته است و پشت سر هم می‌زند. یعنی دیگر از حس افتاده است. بعضی از آدم‌ها اینگونه هستند. همین که چیزی حرفه‌ای شد، سوز و عشق و شور از بین می‌رود. برای این که آن چیز عادی شده است. خیلی از مواقع شده است که ما سر نماز هستیم ولی حواسمان جای دیگر است. دلش مهر شده است و زنگار بسته است. این‌ها همه قلب مریض هستند.
آن وقت در بعد احساس چه؟ در بعد احساس هم قساوت و خشونت است. خدا پزشک روح است، درباره‌ی روح با انسان سر و کار دارد. چون انسانیت ما با همان بعد معنوی ماست والا در دیدن و خوردن و خوابیدن، در حواس که حیوانات قوی‌تر هستند. حیوان هست که زیر یخ را می‌بیند اما ما نمی‌توانیم، حیوانی هست که حافظه‌اش از ما بهتر است. پس بعد من و شما بعد روحی است. بحث امروز ما بحث روح است.
گاهی می‌پرسند، چطور شد که امام صادق آپولو نساخت؟ جوابش این است که بشر خودش توانایی آپولو ساختن را دارد و امام صادق باید آدم بسازد، یعنی کاری که بشر نمی‌تواند این کار را بکند. دل‌های سالم در بعد علمی و شناخت سالم است یا در بعد احساس. دل‌های مریض هم گاهی در بعد شناخت و گاهی در بعد احساس مریض هستند.
3- قلب سالم می‌فهمد و می‌پذیرد، قلب مریض می‌فهمد و نمی‌پذیرد
حال که بناست، بحث قلب را بررسی کنیم، به این جا رسیدیم که قلب دو گونه است. قلب سالم و قلب مریض. در بعد شناخت، فرق بین علم و یقین را اینطور می‌گوییم. علم به معنی دانستن و باور است. در ماجرای معاد، بحث شد که چطور ما به جهنم علم داریم، اما نمی‌ترسیم. این جوابش روشن است. ما می‌دانیم که جهنم وجود دارد، ولی هنوز باورمان نشده است. مثلی معروف که در این جا می‌زنند، مثل همان مرده شور است. ما می‌دانیم که مرده کاری به کسی ندارد، نه گاز می‌گیرد و نه لگد می‌زند و نه مشت می‌زند. اما اگر به هر کداممان بگویند: تا صبح کنار مرده بخواب، می‌ترسیم. اگر به مرده شور بگویند: کنار مرده بخواب! سرش را روی شکم مرده می‌گذارد و می‌خوابد. اصلاً مرده، برای مرده شور چیز عادی شده است.
زمان طاغوت مرده شوری در یکی از شهرها بود. این مرده را مانند پنبه می‌دانست. اگر مرده چاق بود، کیلویی می‌شست. اگر مرده دراز بود، متری می‌شست و اگر کوچک بود، عددی می‌شست. ببینید، ما می‌دانیم که مرده کاری به ما ندارد، مرده شور هم می‌داند، اما فرق اینجاست که ما می‌دانیم ولی می‌ترسیم، اما مرده شور می‌داند ولی نمی‌ترسد.
پدر شما وارد خانه می‌شود و می‌گوید: من بدهکار هستم. خانم می‌فهمد ولی شما چه می‌فهمید؟ همه فهمیدید که پدرشما بدهکار است. فردا چکش بر می‌گردد، اما هنگام شام خوردن و بعد از شام وقتی به رختخواب می‌روند، خواب ازسر پدر می‌پرد. گرچه شما می‌دانید او طلب کار است، اما راحت می‌خوابید. برای این که باور کرده است که آبرویش می‌ریزد. اما شما فقط می‌دانید که او بدهکار است. آدمی که پول نداشته باشد، آبرویش می‌ریزد. اما پدر باور کرده است و شما باور نکرده‌اید. افراد با تقوا جهنم را باور کرده‌اند. آدم سالم علم دارد و بر خلاف آدم مریض یقین پیدا کرده است. قرآن درباره‌ی آدم مریض می‌گوید: «وَ إِنْ یَرَوْا آیَهً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ»(قمر/2) هرچه دلیل برایش می‌آوری، انکار می‌کند و می‌گوید: اینها سحر است و نمی‌پذیرد. چون گاهی آدم خواب است و گاهی خودش را به خواب زده است. اگر آدم خواب باشد، دو یا سه بار او را تکان بدهی، بیدارمی شود. اما اگر خودش را به خواب بزند، لگد هم به شکمش بزنی، بیدار نمی‌شود. افرادی هستند که لجباز هستند. افراد لجباز مانند آدم‌هایی هستند که خودشان را به خواب زده‌اند. نزد پیغمبر آمدند و گفتند: اگر تو از خدا خواستی و او این ماه را دو تا کرد، ما ایمان می‌آوریم. پیغمبر هم از او خواست که ماه را دو تا کند. همینطور که شما خشت را دو تا می‌کنی، خدا ماه را دو تا کرد. برای خدا که مسئله‌ای نیست. این‌ها شق القمر را دیدند. دو تا شدن ماه را دیدند اما با این که دیدند، گفتند: سحر است. آدم اینطوری هم داریم. نشانه‌ی قلب سالم این است که وقتی آدم فهمید، قبول کند. تعصب نداشته باشد که حرفی که من می‌زنم، حتماً درست است.
در بعد مذکور باید خاشع باشد. حدیثی داریم که آدم منافق کسی است که ظاهر خاشعی دارد. ظاهرش نشان می‌دهد که خیلی با تقواست اما در درون دین ندارد. از آخرت بسیار دم می‌زند، اما خودش معتقد نیست. بسیار از خلق دم می‌زند، اما گندم خلق را آتش می‌زند و لذا حدیث داریم: اگر قیافه‌ی حق به جانبی دارد، خشوعش زیاد شده است، اما عمل نیست، این خطرناک است. این نشانه‌ی نفاق است. قلب سالم قلبی است که آرامش دارد. چون می‌داند که بیهوده نیست و می‌داند که کارهایش زیر نظر خداست. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28) آدم از چه چیزی دلهره دارد؟ انسانی که می‌ترسد، ترس او یا از نابود شدن است، یا از اسارت می‌ترسد. یا از این می‌ترسد که حرام شود. کسی که ایمان به خدا دارد، آگاه است که نابود نمی‌شود. مرگ نابوی نیست، مرگ خانه را عوض می‌کند. لباسش عوض می‌شود. انسان خانه‌اش را عوض می‌کند. آدم مؤمن خود را در محضر خدا می‌بیند. هیچ گاه غصه نمی‌خورد که کاش اینطور می‌شد. بنابراین قلب سالم، قلبی است که لجاجت نمی‌کند، می‌فهمد و پس از فهمیدن باور می‌کند. تسلیم می‌شود و در آرامش کامل است. این نشانه‌ی قلب سالم است. کسانی که انکار می‌کنند، کسانی که وسوسه می‌کنند، کسانی که تسلیم نمی‌شوند، کسانی که دلهره وترس و وحشت دارند، این‌ها مریض هستند.
4- زیغ از بیماری‌های قلب است
حالا می‌خواهیم درباره‌ی قلب مریض بحث کنیم که عمده‌ی بحث ماست. نشانه‌ی قلب مریض چیست؟ یکی از مرض‌ها زیغ است. زیغ یعنی چه؟ زیغ به معنی انحراف از راه حق است. افراد با تقوا یکی از دعاهایشان این است: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا»(آل عمران/8) بعضی‌ها در قنوت نمازشان هم این آیه را می‌خوانند. آیه‌ی قرآن است و دعای مهمی است. در اصول کافی امام صادق(ع) می‌گوید: افراد خوب و با تقوا این دعا را زیاد می‌خوانند. «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا» بعد از آن که ما را هدایت کردی و در خط قرار دادی، قلب ما را منحرف نکن. خدایا دل ما را بدبین نکن. بعد از آن که انقلابی هستم، ضد انقلابی نشوم. بعد از آن که باور کردم، شک نکنم. بعد از اسلام، به کفر گرایش پیدا نکنم. این خیلی مهم است. حضرت یوسف را در چاه انداختند، در زندان انداختند، درها را به رویش بستند، توطئه‌ای برای به فساد کشاندن او راه انداختند. از همه‌ی این خطرات حضرت یوسف به سلامت خارج شد. اما این که حکومت را در اختیار گرفت، چون حکومت آدم را مست می‌کند، گفت: خدایا، حالا که مرا رئیس حکومتم کردی، خدایا وقتی جان مرا می‌گیری، من مسلمان باشم. این درس بزرگی است، برای کسانی که مسئولیت می‌پذیرند. خیلی انسان‌ها هستند که از رشوه انتقاد می‌کنند. خیلی انسان‌ها هستند که از عدالت دم می‌زنند. امتحان که پیش می‌آید، مشکل می‌شود. کسی بود که دائم می‌گفت: ‌ای امام حسین کاش من در کربلا بودم و تو را یاری می‌کردم. شبی صحرای کربلا را خواب دید و امام حسین را در مقابل ارتش یزید دید. امام گفت: خیلی وقت‌ها می‌گفتی، اگر بودم تو را یاری می‌کردم. الآن جنگ است، می‌گفت: یک اسب از امام حسین گرفت و در رفت و چنین نمونه‌هایی زیاد است. خدایا! بعد از این که ما را هدایت کردی، دل ما را کج نکن. حتی وقتی حضرت محمد(ص) نماز می‌خواند، باید در نمازش بگوید: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»(فاتحه/6) خدایا من را هم که محمد هستم، در راه مستقیم قرار بده! چون هر لحظه ممکن است منحرف شود. آخر وقتی تخم گل بنفشه به سمت گل بنفشه شدن می‌رود، جوجه وقتی به سمت مرغ شدن می‌رود، هر موجودی که در مسیر حرکت می‌کند، وقتی گل بنفشه شد، وقتی مرغ شد، وقتی میوه شد، بیمه هست. این انسان است که در یک چشم به هم زدن ممکن است، منحرف شود.
حدیثی برایتان بخوانم. «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابداً» خدایا به اندازه‌ی یک چشم به هم زدن مرا به خودم وامگذار و به حال خودم رها نکن. امام در روایتی می‌گوید: بعضی از انسان‌ها باید اینطور بگویند: «رَبِّ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِکَ وَ لَا أَکْثَرَ»(کافى، ج‏2، ص‏581) کمتر از یک چشم به هم زدن کافی است تا انسان سقوط کند. امام می‌گوید: این هم باید به این دعا اضافه شود. خلاصه آدم شدن مثل رانندگی است، کسی که ممکن است چهل سال راننده باشد و با لحظه‌ای چرت زدن به دره بیفتد. نمی‌شود گفت: آقا او چهل سال سابقه‌ی رانندگی دارد. انسان ممکن است با یک جمله منحرف شود. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: شیطان هزار سال عبادت کرد، ولی در یک چشم به هم زدن در برابر خدا لجبازی کرد. گفت: سجده نمی‌کنم. با یک لحظه لجبازی هزار سال عبادتش از بین رفت. قرآن می‌گوید: «إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ»(حج/47) یک روز از روزهای قیامت، با هزارسال شما برابری می‌کند. یک روز قیامت با هزار سال ما برابر است. آن وقت امیرالمؤمنین می‌گوید: شیطان هزار سال عبادت کرد و یک مرتبه لغزید. این‌ها درس است. یعنی مواظب باشید. بسیاری که دم از آزادی می‌زنند، به قدرت که برسند، طاغوتی می‌شوند. خیلی از مستضعفین به خانه‌ی مستکبرین می‌روند و جزء مستکبرین می‌شوند. خیلی از آزادی خواهان ابتدا دیکتاتور هستند، خیلی از زاهدان ابتدا دنیاپرست هستند. گاهی وقت‌ها انسان مجبور است، زاهد شود. مثل این که بنده به خانه‌ی شما برای مهمانی می‌آیم. قبل از نهار اگر باقلبا می‌دهی، من باقلبا نمی‌خورم. خوب آن را نمی‌خورم تا بتوانم غذای بیشتری بخورم. این نخوردن دلیل نیست. باید دید دلیل نخوردن و هدف از نخوردن چیست؟ قرآن می‌گوید: نشانه‌ی آدم خوب این است که: «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ»(حدید/23) اگر دنیا را به تو دادند، یا اگر از تو گرفتند، باکت نباشد. یک مثال زنده می‌زنم به شرط این که خوب گوش کنید. قرآن می‌گوید: نشانه‌ی آدم خوب این است که اگر دنیا را به او دادند یا از او گرفتند، تعادل روحیش را ازدست ندهد. مگر می‌شود که به آدم دنیا را بدهند ولی او کیف نکند و از او پس بگیرند و او ناراحت نشود.
مأموران بانک به بانک می‌آیند. رئیس بانک می‌گوید: امروز تو در این باجه بایست. پشت باجه می‌ایستد. امروز که این جاست، فقط مسئول دریافت وجوهات است. می‌بینی صبح تا ظهر 10 میلیون پول دریافت می‌کند، ولی هیچ کیف نمی‌کند. فردا به بانک می‌آید، رئیس بانک می‌گوید: به آن جا برو و مبالغ چک‌ها را بپرداز. فردا 10 میلیون پول پرداخت می‌کند. از او می‌پرسند، یکشنبه بیش‌تر کیف کردی یا دوشنبه؟ جواب می‌دهد برای ما فرقی نداشت. اصلاً تعادلش را از دست نمی‌دهد. اگر به این مرحله رسیدیم، نشانه‌ی خوبی ماست. قرآن می‌گوید: «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ» اگر دنیا را از تو گرفتند، ناراحت نشو و خودکشی نکن. وقتی هم دنیا را به ما دادند، جفتک نزنیم و خوشحال نشویم. خبری نیست. علی بن ابیطالب(ع) می‌گوید: اگر همه‌ی مردم بگویند درود بر علی، من خوشحال نمی‌شوم. سالها روی منبرها به امیرالمؤمنین ناسزا گفتند و برایش مسئله‌ای نبود. «والله لا یکون لنا ولیاً» حدیث داریم: به خدا به درجه‌ی ولایت نمی‌رسد، مگر کسی که اگر همه‌ی مردم بگویند: مرگ بر تو! غصه نخورد و اگر همه‌ی مردم گفتند: زنده باد، کیف نکند. نه این که بی تفاوت شوی. نه! نمی‌خواهد بگوید که آجر شو و بی تفاوت باش. احساس داشته باش. منتها احساست را صرف این زنده باد و مرده بادها نکن. خودت را به بالاتر بفروش. وقتی به آن بالا رسیدی دیگر این مدارج پایین‌تر، برایت مهم نیستند. پول خورد نباش که تا تکانت دادند به صدا در بیایی. اسکناس هزار تومانی باش که با هیچ تکانی، صدایی از آن در نمی‌آید.
نشانه‌ی قلب این است که گاهی منحرف می‌شود. انسان‌های خوب می‌ترسند. اولیاء خدا می‌گویند: خدایا بعد از آن که ما را هدایت کردی، دل ما را منحرف نکن. حالا شما ریگی به کفش دارید یا نه؟ مریضی یا سالم هستی؟ نشانه‌ی سلامت یا مرض این است. قرآن می‌گوید: «فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ»(آل عمران/7) آنهایی که ریگی به کفش دارند، سعی می‌کنند تا ببینند فلان مصاحبه و فلان سخنران چه سوژه‌ای دارد تا او یا آن مصاحبه را بکوبند. فردا در روزنامه تبدیل به یک تیتر بزرگ می‌شود. این‌ها مریض هستند. قرآن می‌گوید: این‌هایی که ریگی به کفش دارند، قرآن می‌خوانند و تا به آیه‌هایی می‌رسند که دوپهلوست، آن معنا را به نفع خودشان برداشت می‌کنند. «فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْه ابْتِغاءَ الْفِتْنَه»(آل عمران/7) آن‌هایی که دردلشان انحراف است، از متشابهات پیروی می‌کند. آیات محکم را متشابه می‌گیرد. شوهر بد، شوهری است که بارها دست پخت همسرش را خورده است، بارها آب گوشت همسرش را خورده است، اما تا یک بار دو تا ریگ زیر دندان هایش می‌رود، این ریگ‌ها را در می‌آورد و به همسرش نشان می‌دهد و می‌گوید: ببین این وضع پاک کردن نخود است.
5- انسان‌های مریض سراغ آیه‌های دو‌پهلو می‌روند
مصاحبه و روزنامه‌ها را می‌خواند، پای صحبت‌ها می‌نشیند، پای منبرها می‌نشیند. اگر یک جا، یک سوژه پیدا کند، این را پشت ذره بین بزرگ می‌کند و فردا در تیتر روزنامه می‌آورد. این نشانه‌ی مریضی است. قرآن می‌گوید: ما قرآن را فرستادیم، بعضی آیه‌ها محکم و بعضی آیه‌ها متشابه و دو پهلو هستند. انسان‌های مریض به سراغ آیه‌های دو پهلو می‌روند. آدم‌های سالم در برابر آیه‌های دو پهلو صبر می‌کنند و می‌گویند: علم این آیه‌ها نزد ائمه است. صبر کنیم تا روشن شود. قضاوت عجولانه نمی‌کنند و روی آیه‌های محکم، تأمل می‌کنند. به ما گفته‌اند: اگر آیه‌ای یا حدیثی را خواندی و ندانستی و معنایش را نفهمیدی، زود قضاوت نکن. نه حمله کن و نه دفاع کن، نه حمایت کن و صبر کن تا روشن شود. روی آیه‌ها و احادیث محکم تکیه کنید. مثل زمانی که انسان به مشهد برای زیارت امام رضا(ع) می‌رود. در کوچه‌ها وپس کوچه‌ها که گم می‌شود، به لب سقاخانه می‌آید. هر جا که گم شدید صاف به سراغ سقاخانه بیایید. از بلندگو می‌گوید: خانم فلانی، شوهر شما آمده و منتظر شماست. یا بچه‌ی شما گم شده است و در فلان جا منتظر شماست. آدم وقتی درکوچه و پس کوچه‌ها منحرف شد، باید به جایی بیاید که منحرف نیست. آقا شما تابع چه کسی هستی؟ فرض کنیم سه دولت مرد با هم اختلاف دارند، ما چه کنیم؟ معیار داریم که کدامشان حق می‌گویند و کدامشان باطل می‌گویند؟
ما چند معیار داریم. نمی‌دانم این‌ها را می‌دانید یا نه؟ اگر وقتی خواستید ببینید، در میان سران مملکت، کدام حق و کدام باطل است، نگاه کن و ببین، آمریکا از حرف کدامشان خوشش می‌آید. اگر روزنامه‌ای تیتر نوشت و آمریکا آن تیتر را تحلیل و تفسیر کرد، روشن می‌شود که آن روزنامه بخواهد و نخواهد به آمریکا کمک می‌کند و هر مصاحبه‌ای شد و دیدیم خوشایند اسرائیل و عراق است، مشخص می‌شود که این در خط آمریکاست.
قرآن می‌گوید: قلب مریض چند مرض دارد. یکی از امراض قلب انحراف است. این آیه‌ی قرآن است که مردان خدا می‌گویند: خدایا، دل ما را منحرف نکن. حضرت یوسف بعد از رسیدن به حکومت می‌گوید: خدایا با دین بمیرم. علی بن ابیطالب(ع) پای سخنرانی پیغمبر بود. فهمید او را می‌کشند، پیغمبر در سخنرانی اعلام کرد: یا علی! تو را خواهند کشت. حضرت علی نترسید و هیچ سؤالی نکرد که چه کسی، چرا، چه زمانی و چگونه می‌کشد؟ فقط پرسید: یا رسول خدا! وقتی مرا می‌کشند «أَ فِی سَلَامَهٍ مِنْ دِینِی»(شرح‏ نهج‏ البلاغه‏ ابن‏ ابى الحدید، ج‏4، ص‏107) دین خواهم داشت یا بی دین خواهم بود؟ و نکند منحرف شده باشم. علی(ع) به فکر انحراف است. یوسف به فکر انحراف است. ما اصلاً معنای انحراف را نمی‌فهمیم تا به فکرش باشیم. انحراف یکی از امراض قلبی است و نشانه‌ی آن این است که قرآن می‌گوید: «فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ» نشانه‌ی انسان‌های منحرف این است که «فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْه» دنبال حرف‌های دو پهلو می‌روند. «ابْتِغاءَ الْفِتْنَه» می‌خواهند فتنه به وجود بیاورند. می‌خواهند مردم را گمراه کنند.
علی(ع) می‌فرمایند: «الْکُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّیْغِ وَ الشِّقَاق»(نهج‏ البلاغه، حکمت‏31) کفر، چهار پایه دارد. یکی ازپایه‌های کفر انحراف است. عرض می‌شود که درباره‌ی انحراف آیات دیگری هم هست. «مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزیغُ قُلُوبُ فَریقٍ مِنْهُمْ»(توبه/117)
6- بعضی از انحراف باز می‌گردند و بعضی بعد از عمری منحرف می‌شوند
قصه‌ای برایتان بگویم: پیغمبر با مسلمانان به جنگ رفتند. آدمی ترسو در جنگ شرکت نکرد. آدمی که ترسو بود، به منزل آمد در کنار همسر و بچه هایش و غذای خوب و گرم فرش انداخت و نشست. مشغول گفت و گو و تفریح و غذاخوردن شد. یک مرتبه به فکرش رسید: برادران ما در جبهه می‌جنگند و ما در سیزده بدر آب جو می‌خوریم یا تریاک می‌کشیم؟ یک مرتبه تکان خورد و به همسرش گفت: خداحافظ. رفت و خودش را به جبهه رساند. آیه نازل شد: ‌ای محمد برایت مهمان می‌آید. «لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصار»(توبه/117) خدا افرادی را که «الَّذینَ اتَّبَعُوهُ فی‏ ساعَهِ الْعُسْرَهِ»(توبه/117) در ساعت ساعت سخت جنبیدند و دویدند و به تو رسیدند، بخشید. «مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزیغُ قُلُوبُ فَریقٍ مِنْهُمْ»(توبه/117) از آن که منحرف شده بود، یعنی نزدیک بود چپه شود. فرار کرد و به جنگ نرفت و مشغول استراحت شد، ولی یک مرتبه جرقه زد و خودش را به ارتش اسلام ملحق کرد. خدایا، به آبروی محمد و آل محمد، زمان‌هایی که نزدیک است منحرف شویم، خودت به ما کمک کن.
گاهی انسان عمری در خط است و ناگهان منحرف می‌شود. می‌دانی عیب کار کجاست؟ وقتی انسان باسواد شد، انحراف خود را توجیه می‌کند. آخر یک دروغ گو و یک دروغ پرداز داریم. دروغ پرداز از دروغگو بدتر است. چون دروغی می‌گوید و آن را تفسیر می‌کند.
7- رین یکی از امراض قلبی
یکی از امراض قلبی رین است. رین در قرآن چیست؟ با فرهنگ اسلام آشنا شویم. رین به معنی زنگ است. دل آدم زنگ می‌زند. گاهی دل زنگ می‌زند. حدیث داریم که انسان وقتی گناه می‌کند، اثری در روحش باقی می‌ماند. اگر توبه کرد، اثر پاک می‌شود. اما اگر توبه نکرد، گناه پشت گناه ایجاد می‌شود. طوری می‌شود که گناه کردن برایش عادی می‌شود. مثل کشیدن سیگار است. دفعه‌ی اول که آدم سیگار می‌کشد، پشت سر هم سرفه می‌کند. یعنی ساختمان بدنش دود را پس می‌زند. بعد آن قدر می‌کشد که وقتی سیگار را به دست می‌گیرد، مثل کلید فتح هندوستان، یک ابرویش را به شمال شرقی و دیگری را به جنوب غربی می‌اندازد. آن چنان سیگار می‌کشد که کیف می‌کند. رین در مفردات معنا شده است به زنگی که آهن می‌زند. یعنی دلشان زنگ زده است. نه حال انابه و نه حال توبه دارد. نه حال گریه دارد. گناه کردن برایش مسئله‌ای نیست. وقتی گناه می‌کند غصه نمی‌خورد. اگر دید زمانی کسی کفشی، کلاهی، جنسی خریده است. مثلاً فرض کنید بنده جنسی می‌خرم و کلاه سرم می‌رود، غصه می‌خورم. اما نمازم را که بی توجه می‌خوانم، هیچ غصه‌ای نمی‌خورم. تا حالا چه کسی نشسته و گفته است: یکی از غصه‌های من این است که تا به حال نماز با توجه نخوانده‌ام. اما تا به حال برای مال دنیا زیاد غصه خورده‌اید. کاش فلانی نقشه‌ی خانه‌ام را کشیده بود. کاش فلان لوستر را خریده بودم. کاش فلان پارچه، فلان کفش، فلان ساعت، فلان دکور و بسیاری چیزهای دیگر را خریده بودم. برای دنیا تا حالا صد هزار بار غصه خورده‌ایم، اما تا حالا هیچ کدام غصه نخورده‌ایم که چرا دلمان سفت است؟ چرا رحممان کم است؟ چرا قساوت داریم؟ چرا در عمرمان دو رکعت نماز با توجه نخوانده‌ایم؟ یکی از امراض قلبی رین است. در جلسه‌ی بعد دنباله‌ی امراض قلبی را خواهیم گفت. تا ببینیم چقدر ما امراض قلبی داریم و متوجه آنها نیستیم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment