اخلاص در کارها برای خدا(1)

1- دنیا کوچک و اندک است
2- دنیا زودگذر و ناپیدار است
3- یاد قیامت، عامل اخلاص در کارها
4- امتیازات کار برای خدا
5- انجام کارهای خیر پیش از فرارسیدن مرگ
6- باطل بودن کارهای ناخالص
7- دنیا برای انسان، نه انسان برای دنیا

موضوع: اخلاص در کارها برای خدا(1)
تاریخ پخش: 30/03/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
ماه خدا سر سفره‌ی قرآن و کتاب خدا، نیم ساعتی صحبت می‌کنیم. بحث امشب من بحث اخلاص است. چون کار خیلی می‌شود. کار خالص کم است. جوهر کار هم همان اخلاصش است. در اسکناس یک نخی است که آن نخ به اسکناس ارزش می‌دهد. در کارها هم یک نخ است، نخ خدا! اگر نخ خدا باشد، کار ذخیره‌ی قیامت می‌شود. وگرنه دنیا چیزی نیست. موجی است. راجع به این اخلاص صحبت می‌کنم، بعد هم دعا می‌کنیم که خدا این اخلاص را به ما بدهد. امام سجاد(علیه‌السلام) در سحرهای ماه رمضان مناجاتی دارد، یکی مناجات ابوحمزه است، که می‌فرماید: «اللهم أخرج حب الدنیا من قلبی» (مصباح‏المتهجد، ص 590) یعنی خدایا دلم را از مهر دنیا خالی کن که کارهایم این جهانی نباشد، آن جهانی باشد. الان دولت مثلاً می‌گویند:برنامه‌ پنج ساله‌ی اول، پنج ساله‌ی دوم، چشم‌انداز بیست ساله! قرآن چشم‌انداز بیست ساله ندارد. می‌گوید: چشم‌انداز ابدی! این کار چقدرش برای آنجا می‌ماند؟
1-دنیا کوچک و اندک است
برای اخلاص اول باید دنیا را ببینیم چیست تا ببینیم می‌ارزد برای دنیا کار کنیم یا نه؟ سه لقب خدا به دنیا داد است. اول گفته‌است: «قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ» (نساء/ 77) قاری: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم‏، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏، مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ» ترجمه‌اش روشن است، دنیا کم است. یک وقت آقای رجایی، شهید رجایی، رحمه الله علیه رئیس جمهور شد. امام فرمود شما رئیس جمهور شدی، رئیس جمهور کجا؟ ایران! ایران یک گوشه از آسیا است، آسیا یک گوشه‌ای از کره‌ی زمین است، کره‌ی زمین یک گوشه از منظومه‌ی شمسی است، منظومه‌ی شمسی یک گوشه از فلان کهکشان است. خدا میلیون‌ها کهکشان دارد. یعنی چشم‌انداز که وسیع شد، معلوم می‌شود که من رئیس جایی نشدم. این بچه‌ها هستند که قلکشان پر می‌شود فکر می‌کنند که… بابا بابا! پر شد. پدر بچه می‌خندد. می‌گوید حالا مثلاً اگر قلکت پر شد، در بازار چه چیزی به تو می‌دهند. اگر ما بدانیم که دنیا کوچک است. ببینید الان این صحن جامع رضوی، خیلی بزرگ است. چندهزار متر است، اما چون پایین هستیم بزرگ است، اگر سوار هواپیما شویم و در آسمان‌ برویم، این صحن اندازه یک خانه صد متری می‌شود. بالاتر برویم می‌شود اندازه یک قالیچه دوازده متری، بالاتر برویم می‌شود اندازه یک جعبه پرتقال، بالاتر برویم می‌شود اندازه قوطی صابون، بالاتر برویم می‌شود اندازه یک قوطی کبریت. بالاتر برویم می‌شود اندازه یک آدامس می‌شود. بالاتر برویم می‌شود اندازه یک لپه. بالاتر برویم می‌شود اندازه یک دانه خشخاش. یعنی هر چقدر که اوج بگیریم، زمین پیش ما کوچک‌تر می‌شود. هر چه چشم‌اندازمان به خدا باشد، دنیا نزد ما کوچک می‌شود. «فَصَغُرَ مَا دُونَ ذَلک» جمله‌ی اولش را یادم رفته است. در دعا داریم که «عَظُمَ الْخَالِقُ فِى أَنْفُسِهِمْ» کسی که خالق پیش او بزرگ است، دیگر غیر از خالق پیش او کوچک است. «عَظُمَ الْخَالِقُ فِى أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِى أَعْیُنِهِمْ» (نهج‏البلاغه، خطبه 193) برای اینکه ما از امام رضا(علیه‌السلام) از خدای امام رضا(علیه‌السلام) بخواهیم به ما اخلاص بدهد، باید بدانیم که دنیا چیزی نیست. «مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ»
2- دنیا زودگذر و ناپیدار است
یک جای دیگر داریم که دنیا عارضی است. «عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» (نساء/94) قاری: «عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» عارضی یعنی مثل عطر است. بویش می‌پرد. عطر بو دارد، ولی عارضی است. بعد از یک ساعت باد که به صورتت بخورد، بوی عطر هم می‌رود.
یک جا دارد که می‌گوید: دنیا غنچه است. «زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» (طه/ 131) قاری: «زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» دنیا غنچه است یعنی چه؟ یعنی برای هیچ کس گل نمی‌شود. منتظر نشوید که گل شوید. دنیا برای احدی گل نمی‌شود. همه‌ی مردم نشسته‌اند که کی بچه‌دار شوم، کی می‌شود، بزرگ شود،. کی می‌شود، حرف بزند. کی می‌شود، عروس شود. کی می‌شود، داماد شود. کی می‌شود، خانه‌دار شود. کی می‌شود، خانه‌اش شخصی باشد. کی می‌شود، کنکور قبول شود. کی می‌شود، کی می‌شود، کی می‌شود… همینطور همه نشسته‌اند که کی می‌شود؟ آخرش خودش از بین می‌رود،‌ هنوز نشسته است که کی می‌شود؟ کی می‌شود، نوه‌ام حرف بزند. همه نشسته‌ایم منتظر اینکه یک روزی کی می‌شود؟ واقعاً هم دنیا همینطور است. من این حرف‌ها را گفته‌ام، ولی اجازه بدهید، اگر شنیده‌اید تکراری بشنوید، ولی اگر نشنیده‌اید که دفعه‌ی اولتان باشد. من به خیلی از جاهای دنیا که مردم دنبالبش می‌دوند رسیده‌ام. مثلاً سی سال تقریباً معاون وزیر بوده‌ام. چون اول انقلاب مجلس قانون تصویب کرد که رئیس نهضت سوادآموزی باید معاون وزیر باشد. خوب سی سال! نماینده‌ی امام بودیم، نماینده‌ی مقام معظم رهبری بودیم و هستیم. همه‌ی ایران با کم و زیادش من را می‌شناسند. خوب به خیلی جاها رسیده‌ایم. حالا الان یکی از آدم‌های مشهور ایران من هستم. همین امشب بگویند: قرائتی مرد! این‌هایی که من را دوست دارند، می‌گویند: «اِ…» بس است. «اِ…» ممکن است افرادی من را خیلی دوست داشته باشند، دو بار بگویند. قرائتی مرد؟ «اِ…»، «اِ…» با آن‌هایی که خیلی رفیق جان جانی هستیم، می‌گویند: قرائتی هم مرد؟ «اِ…»، «اِ…»، «اِ…»، فوتبالیستش هم همینطور است. حالا فوتبالیست و والیبالیست خودش را می‌کشد که قهرمان دنیا بشود. خبر مرگ یک آدم مشهور، چه آخوند و چه غیر آخوند،‌ یک بار می‌گویند: «اِ…»!!! حضرت عباسی می‌ارزد که آدم هشتاد سال عمرش را بدهد،‌ مردم بگویند: «اِ…»! آدم فکر کند که چیست؟ این برای شهرتش.
پول!!! الان که درهای استخدام بسته است. تمام شد و رفت. حالا اگر در استخدام در یک وزارتخانه باز شد، موفق شدی و استخدام شدی، سی سال استخدام هستی. بیست سال هم بازنشسته می‌شود، پنجاه سال. پنجاه تا دوازده ماه ششصد ماه می‌شود. ششصد تا یک میلیون کنار بگذاری که به حضرت عباس، نمی‌توانید. حالا می‌زنیم به سیم آخر، یک صد میلیون، دویست میلیون، چهارصد میلیون، پانصد میلیون، ذخیره می‌کنید. در نهایت یک خانه می‌شود. چه داده‌ایم؟ پنجاه سال! چه گرفته‌ایم؟ یک خانه! «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ» (عصر/2) پنجاه سال دادم یک خانه گرفتم. شاه هم همینطور است. یک عمری می‌گویند: جاوید شاه، بعد می‌گویند: مرگ بر شاه! جاوید شاه و مرگ بر شاه را با هم قاطی کنی، هیچی به هیچی می‌شود. مثل تریاکی‌هایی که بعد از تریاک آبلیمو می‌خورند، هیچ به هیچ! نعشگی‌اش پرید. البته شنیده‌ام. من سیگاری هم نیستم. در دنیا جاوید شاه با مرگ بر شاه، یعنی یر به یر، هیچی به هیچی! شهرت یعنی «اِ…»، «اِ…»، «اِ…»، «اِ…»، «اِ…» درآمد یعنی یک خانه. «قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ» بنشینیم و یک خورده فکر کنیم. بچه‌های ما فوقش بعد از مرگ ما یک هفته پیراهن سیاه بپوشند. ممکن است تا چهلم هم بپوشند. یعنی عمرت را برای بچه‌ات گذاشتی، بعد از مرگ یک هفته پیراهن سیاه می‌پوشد. هفته‌ی اول هم می‌آید و یک گریه‌ای می‌کند و هفته‌ی دوم گریه‌اش تمام می‌شود و یک سال که گذشت می‌آید سر قبرت قلیان می‌کشد. دنیا این است. دنیا عرض است، می‌پرد. نمی‌گویم دنیا بد است، من تا الان نگفته‌ام که دنیا بد است. ما ارزشمان بیش از دنیاست. دنیا دنبال ما بیاید طوری نیست. ما نباید کارهایمان برای دنیا باشد.
دختره می‌گوید: آقا یک عمری به فامیل‌هایم گفته‌ام من در دانشکده‌ی پزشکی فلان استان هستم. آقا که چه؟ می‌شوی دکتر، بعدش چه؟ آه می‌کشد که قبول شود، سکته می‌کند اگر قبول نشود. درست را بخوان، قبول شدی الحمدلله، قبول هم نشدی، در دنیا بسته نمی‌شود. دنیا به آخر نمی‌رسد.
3- یاد قیامت، عامل اخلاص در کارها
اگر می‌خواهید اخلاص داشته باشید، قیامت را جلوی چشمتان مجسم کنید. در هر نماز! حتی وضو که می‌گیری، دعای وضو این است. «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهِی» خدایا آن روزی که صورت‌ها سیاه می‌شود، صورت من را سفید کن. دست راستت را که می‌شویی، خدایا! روز قیامت، البته من دست راستم را که می‌شویم، شما که از این طرف نشسته‌اید، فکر می‌کنید من دست چپم را می‌شویم. من باید از این طرف کنم، که شما فکر کنید دست راست است. آخر من چپه شستم، شما رو به من نشسته‌اید. دست راست را می‌شویید، خدایا نامه‌ی عملم را دست راستم بده. مس پا می‌کشی، خدایا پایم را بر صراط نلرزد. می‌روی الله اکبر می‌گویی، «مالِکِ یَوْمِ الدِّین‏» (فاتحه/4) در سجده‌ی آخر! «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الرَّاحَهَ عِنْدَ الْمَوْتِ» (إرشادمفید،ج2،ص231) یعنی از وضو تا مس پا، تا مس سر، تا صورت، تا «مالِکِ یَوْمِ الدِّین‏»، تا سجده، مرتب می‌گوید: معاد! معاد! معاد! ما ایمان به قیامت داریم. فراموش می‌کنیم. ببینید در قرآن دو گونه آیه داریم. یک آیه داریم که «لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ» (غافر/27) قاری: «لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ» یک آیه داریم که ایمان دارد، ولی «نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» (صاد/26) قاری: «وَ نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» این‌ها فرق می‌کند. «لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ» یعنی قیامت را قبول ندارد. «نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» یعنی قیامت را قبول دارد، ‌یادش رفته است. اگر خواسته باشیم… در قرآن یک آیه داریم: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَهٍ…» قاری: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَهٍ ذِکْرَى الدَّارِ» (صاد/46) قرآن می‌گوید: ما یک عده‌ای را خالص کردیم. چطور خالص شدند؟ «ذِکْرَى الدَّارِ» یاد قیامت را پیش چشم این‌ها مرتب مجسم می‌کنیم، دیگر برای دنیا کار نمی‌کنند. از دنیا استفاده می‌کنند،‌ برای دنیا کار نمی‌کنند. مثل خورشید، شما از خورشید استفاده می‌کنید، اما به خورشید نگاه نمی‌کنید. به خورشید نگاه کنید، کور می‌شوید. از خورشید استفاده کنید، به خورشید نگاه نکنید.
4- امتیازات کار برای خدا
قرآن می‌گوید که اگر برای دنیا کار کردید، امتیازاتی دارد. امتیازات کار خدایی: 1- اول اینکه کارمان ابدی می‌ماند. هر چه رنگ خدا باشد. در قرآن یک آیه داریم که می‌گوید: «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً» (بقره/138) «صِبْغَهَ»، یعنی رنگ. صباغ یعنی رنگرز. «صِبْغَهَ اللَّهِ» یعنی رنگ خدا. اگر کاری رنگ خدایی داشت، ماندگار است. شما هزار بار، صدهزار بار، پنج هزار بار با کم و زیادش خندیده‌اید. ولی این‌ها هیچکدام عبادت نیست. اما یک وقت دختر شما نه ساله شده است. امسال اولین سالی است که روزه گرفته است. می‌گویی: عزیزم! بارک الله! این خنده‌ای که می‌کنیم، برای این که یک کسی نماز می‌خواند، یک کسی حجابش خوب است، این لبخندش چون رنگ خدایی دارد، این لبخند می‌ماند. میلیون‌ها بار خندیدید، همه‌اش پرید. آن خنده‌ای که رنگ خدایی داشته باشد می‌ماند. «صِبْغَهَ اللَّهِ» اخلاص کارهای شما را باقی می‌کند. رضای خالق را می‌گیرید، اگر اخلاص نباشد، رضای مخلوق را می‌گیرید. رضای خالق کجا و رضای مخلوق کجا؟ مردم اگر خوششان بیاید یا سوت می‌کشند، یا کف می‌زنند، یا صلوات می‌فرستند. خدا اگر راضی باشد به شما بهشت را می‌دهد. خدا جنس کم را هم می‌خرد. مردم جنس کم را نمی‌خرند. اگر خانم گفت: دو کیلو انگور بخر و شما رفتی و یک سیر انگور خریدی، یک نگاهی به تو می‌کند و می‌گوید: تو هم مرد شده‌ای؟ ولی خدا یک خوشه که هیچ، یک دانه انگور را هم قبول می‌کند. آیه‌ای که خدا یک دانه‌ی انگور را هم قبول می‌کند، این است: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ…» قاری: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ» (زلزال/7) وزن یک ذره کار بکنی، خدا می‌گیرد. خلق جنس کم را نمی‌خرد. اگر مهمانش کردی و نان خالی مقابلش گذاشتی، دیگر هفته‌ی بعد مهمانی نمی‌آید. خلق جنس کم را نمی‌خرد، خدا جنس کم را هم می‌خرد.
خدا جنس معیوب را هم می‌خرد. امام نماز می‌خواند، می‌گوید خدایا نماز خواندم. اگر عیبی هم دارد، با عیب‌هایش با هم بردار. قرآن نیست. این که می‌خوانم دعا است. «ان کان فى رکوعها او سجودها خلل او نقص» من نماز خواندم، اما اگر رکوع و سجودش دست و پا شکسته است، با عیب‌هایش بردار، درهم بردار. جنس کم را هم می‌خرد. مردم هم جنس کم نمی‌خرند، هم وقتی که می‌خرند،‌ با یک کف و سوت قصه تمام می‌شود. مردم سر آدم منت می‌گذارند. مردم گاهی به آدم می‌بخشند، بعد پشیمان می‌شوند. اگر برای خدا کار کنیم، از هر نوع دلهره‌ای در آینده در امان هستیم. قرآن بارها گفته است: «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ…» قاری: «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏» ما کارهایمان باید رنگ داشته باشد. بالاخره هر کاری که می‌کنیم به یک دلیلی باشد. انگیزه‌ات چیست؟‌ هوس خودت است؟ هوس‌ها می‌پرد. هوس مردم است؟ مردم می‌پرند. حتی به جمع شدن دور آدم، نباید مغرور شود. یکی از علما به من گفت آقای قرائتی! اگر در تلویزیون پیدایت شد، و مردم ایران نشستند و نگاه کردند، یک بار گول نخوری؟ یک میمون هم برقصد مردم نگاهش می‌کنند. قرائتی سخنرانی کند، یا میمون برقصد. نگاه مردم هم چیز مهمی نیست. بنده الان سخنرانی می‌کنم در صحن جامع چند هزار نفر نشسته‌اند. اگر فردا بگویند: قرائتی را به خاطر فلان خلاف در صحن جامع می‌خواهیم اعدام کنیم، ده برابر این جمعیت امشب آدم جمع می‌شود. جمع شدن در صحن جامع دلیل بر این نیست که من آدم خوبی هستم. فردا من را اعدام هم کنند، همین مقدار آدم جمع می‌شود. یعنی بنشینیم و فکر کنیم و ببینیم که عمرمان را با چه کسی معامله می‌کنیم.
خدا مطهری را رحمت کند. زمان شاه کاشان آمده بود. من خدمتش بودم، گفت: این دعا برای ماه رجب است. اما تو خیلی بخوان. هر روز بخوان. دعا این است: «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَی غَیْرِکَ» باختند آن‌هایی که با غیرخدا معامله کردند. «وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلا لَکَ» (صحیفه سجادیه، دعای46)
5- انجام کارهای خیر پیش از فرارسیدن مرگ
مادرها و پدرها هر کدام وضعتان خوب است، بچه‌هایتان به خانه و زندگی شدند، جهازیه‌اش را درست کردی، خانه‌ی پسرت را درست کردی، یک کار خیری هم قبل از مردن انجام بده. می‌توانید یک کاری خیری بکنید. هر کسی می‌تواند یک کار خیری بکند. کم یا زیاد. فردا ممکن است… در قرآن که سر سفره‌اش نشسته‌ایم، چهارده مرتبه گفته است: «بَغْتَه» یعنی ناگهانی. یک کسایی زیر خاک هستند که آدم عکسشان را می‌بیند باورش نمی‌شود. که این هم زیر خاک رفت. این هم مرد؟ فکر نمی‌کردیم، خیلی جوان بود. از کجا معلوم که ما سال دیگر باشیم؟ به ما گفته‌اند نماز که می‌خوانی فرض کن نماز آخرت است. شما نمی‌توانی یک مسجد بسازی برای منطقه‌ای که جمعیت دارند و مسجد ندارند؟ نمی‌توانی یک درمانگاه بسازی؟ نمی‌توانی یک حوزه علمیه بسازی؟ ‌نمی‌توانی یک خوابگاه دانشجویی بسازی؟ خیلی‌ها می‌توانند این کار را بکنند، این سرمایه را در گور که نمی‌بریم. اگر یک خورده یاد این باشیم که «والبعث حق، والموت حق، و الصراط حق» بدونیم این‌ها حق است و این‌ها… خیلی هم فکر نکنیم که راه دور است. ممکن است فردا شب باشد. به امام صادق(علیه‌السلام) گفتند: بعضی از مرده‌ها چشمشان بسته است، بعضی چشمشان باز است. فرمود: آن که باز است، فرصت نکرده است که ببندد. آن که بسته است، فرصت نکرده که باز کند. بغته یعنی ناگهانی! از کجا معلوم که ما سال دیگر باشیم؟ اگر مشکل پسر و دختر نداری یک مشکلی از امت مسلمان حل کن. ما می‌توانیم بهتر باشیم. ما که باید یک رنگی داشته باشیم.
یا رنگ خودمان، سلیقه‌ی خودمان، یا سلیقه‌ی مردم، هوس‌های مردم، یا رنگ خدا! برکاتش چیست؟ اول اینکه سود قطعی است. به نظرم چهار بار است. حالا یا چهار بار یا سه بار، یا بیش‌تر، در قرآن داریم «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَنا فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَهً» (بقره/245) قرآن می‌گوید: چه کسی است که به خداوند قرض بدهد؟ یک وام بدهیم و گره‌ی یک مسلمان را حل کنیم. بعضی‌ها می‌گویند برای پیری و کوریمان بگذاریم. من چند سوال می‌کنم. یک: خوب گوش بدهید این یک تکه را. اگر برای خدا مشکل یک مسلمان را حل کردی، قطعاً قیامت به دردت می‌خورد. اما اگر برای خودت ذخیره کردی، چند گیر دارد. یک: از کجا معلوم که تا چند سال دیگر که پیر شوی این پول باشد؟ ممکن است دزد برد، قالی سوخت، ماشین چپه شد. دو: از کجا این جنسی باشد که به درد پیری‌ات بخورد. دو: ممکن است جنس باشد، از کجا معلوم خودت باشی. هم ممکن است جنس نباشد، هم ممکن است جنس باشد، ما نباشیم. اگر هم خودت بودی، هم جنس بود، از کجا می‌دانی بتوانی استفاده کنی؟ افرادی هستند که خودشان هستند، مال هم دارند، خودشان نمی‌توانند استفاده کنند. چرا یک سود قطعی را که خدا می‌گوید: «فَیُضاعِفَهُ» یک سود قطعی را رها می‌کنیم، منتظر یک سود مشکوک هستیم. تازه اگر بودی و جنس هم بود، برای چه مدت استفاده می‌کنی؟ گیرم که به نود سالگی هم رسیدی،  از نود سالگی تا صد سالگی از این پس‌اندازها استفاده کردی. ده سال استفاده می‌کنی. اما اگر قرض الحسنه بدهی، تا ابد خالدین فیها! ببینید اسلامی حرف نمی‌زنم. عقلی حرف می‌زنم. یعنی من می‌خواهم یک دقیقه از بیرون از قرآن حرف بزنم. فرض کنید که مسلمان نیستیم. یک: آقا شما. من خودم، خودم را معرفی می‌کنم. آقای قرائتی چرا یک پولی ذخیره نمی‌کنی، یک مشکلی از مردم حل کنی؟ می‌گویم خوب پیری دارم، کوری دارم، چند تا سؤال! یک: حتماً این پول برای پیری‌ات می‌ماند؟ فکر نمی‌کنی آتش بگیرد و بسوزد، گم شود و بدزدند؟ چرا! پس مشکوک است. فکر نمی‌کنی مال باشد و تو دیگر نباشی؟ به نود سالگی نرسیدی. چرا! پس این هم مشکوک است. تازه از نود سالگی که پول را برای نودسالگی‌ات گذاشتی، دوهزار سال که عمر نمی‌کنی. فوقش تا صدسالگی عمر خواهی کرد. بیش از صد سال دیگر آدم‌های نادر هستند. تو اگر پول هم ذخیره کنی برای پیری‌ات برای ده سال است. ولی الان اگر گره‌ی مسلمانان را حل کنی، برای همیشه در بهشت هستی.
بعد هم می‌گوید:‌ «فَیُضاعِفَهُ أَضْعافاً مُضاعِفَهُ» بی‌حساب به تو می‌دهند. این پول را اگر در راه خدا بدهی، اجر شما «فَیُضاعِفَهُ» بخوان! «فَیُضاعِفَهُ» (بقره/245) «أَضْعافاً مُضاعِفَهُ»(آل عمران/130) یعنی چندین چندین برابر می‌شود. ما گاهی در محاسباتمان عقل هم نداریم. دین داریم، عقلمان درست محاسبه نمی‌کند. در قرآن یک آیه داریم که می‌گوید: دین دارید، ولی در محاسبات ریاضی‌ات کم می‌آوری. عقلت قوی نیست. می‌گوید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» تو ایمان داری، اما می‌گوید: ‌باید این رقمی باشی. آخرش می‌گوید: «إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُون‏» یعنی چه؟ یعنی محاسبات اشتباه است. گاهی وقت‌ها ما یک حسابی می‌کنیم، از یک واقعیاتی غافل می‌شویم.
6- باطل بودن کارهای ناخالص
البته معنای اخلاص انزوا نیست. قرآن هر کجا که «فِی سَبِیلِ اللَّه‏»، «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»، «رِضْوانَ اللَّه‏»، برای خدا، برای خدا، برای خدا! اخلاص هم خیلی ظریف است. اخلاص مثل توپ فوتبال می‌ماند. در توپ فوتبال و والیبال یک سوزن به یک گوشه بزنی بازی لغو است. آقا حالا ما یک سوزن یک گوشه زدیم. بله! یک سوزن یک گوشه زدی، ولی بازی لغو شد. شما اگر نماز که می‌خوانی، واجبی را برای غیر از خدا بخوانی، مثلاً یکی از کلمات واجب را، یک کلمه‌اش برای غیر خدا باشد، کل نماز لغو است. اگر واجبات برای خداست، یک مستحبی را برای غیر خدا باشد، باز نمازت باطل می‌شود. اگر واجب خداست، مستحب هم خداست،‌ مکانی که انتخاب می‌کنی، برای غیر خدا باشد، بگویی: برویم صف اول که تلویزیون ما را نشان بدهد. اگر مکان برای غیر خدا باشد، باز باطل است. اگر واجب خدا، مستحب خدا، مکان خدا، زمانی که انجام می‌دهی، برای غیر خدا باشد. مثلاً بگویی: اول وقت نماز بخوانیم که بگویند: ایشان آدم خوبی است. زمان اول وقت برای غیر خدا، باز هم نماز باطل است. اگر واجب خدا، مستحب خدا، مکان خدا، زمان خدا، قیافه‌ای که بخودت می‌گیری، گردنت را کج می‌کنی، عبا به دوش می‌گیری، یا آن خانم مثلاً همه‌ی لباس‌هایش را سبز می‌کند،‌ یا مثلاً وقتی آمین می‌گوید: دست‌هایش را چنین می‌کند. همه چنین می‌کنند، این چنین می‌کند. یا همه می‌گویند آمین! این می‌گوید: آمین!!! خوب مریض هستی؟ مثل بقیه آمین بگو. اگر یک حرکتی در کارهایت باشد که با بقیه فرق بکند، باز هم باطل است. عجب! پس چه خاکی بر سرمان کنیم؟ خیلی مشکل است. عین ماشین است. اگر چهارچرخش سالم باشد، می‌رود. یکی از چرخ‌هایش پنجر باشد می‌ایستد. واجب، باطل! واجب برای غیر خدا، باطل! مستحب برای غیر خدا، باطل! مکان برای غیر خدا، باطل! زمان برای غیر خدا، باطل! ژست و قیافه برای غیر خدا، باطل! خیلی مشکل است.
7- دنیا برای انسان، نه انسان برای دنیا
معنای اخلاص هم پول نگرفتن نیست. نیت پول نکنید. ببینید شما الان  که اینجا آمده‌اید و نشسته‌اید، هیچ کدام به نیت اکسیژن نیامده‌اید. آمده‌اید حرف‌های من را گوش بدهید، اما خوب از اکسیژن هم استفاده می‌کنید. در نیت نباید بگویید که من این کار را می‌کنم که پول بگیرم. من این کار را می‌کنم که مشکل مردم را هم حل کنم، چون خدا راضی است. منتها اگر پول به شما دادند، چه بهتر! معنای اخلاص این نیست که پول نگیرید. معنای اخلاص این است که برای پول کار نکنید. فرقش را می‌دانید چیست؟ شما و هر کسی که به مشهد می‌آید، خربزه و میوه و آب می‌خورد. اما هیچ کس برای آب و میوه و خربزه به مشهد نمی‌آید. به مشهد برای امام رضا(علیه‌السلام) می‌آیند. منتها خوب میوه و غذا هم می‌خورند. برای دنیا کار نکنید. نه اینکه از دنیا استفاده نکنید. اینطور بگویم. یک جمله است که سه حرف است. از این طرف بخوانید درست است. از این طرف بخوانید غلط می‌شود. دنیا برای ما! درست است. دنیا برای ما است، خود خدا هم گفته است. (خلق لکم)، (سخّر لکم) و (متاعا لکم) ابر و باد و مه و خورشید لکم. لکم. لکم. لکم. خیلی لکم داریم. دنیا برای شماست. دنیا برای انسان درست است. از این طرف بخوانیم غلط است. چپه‌اش را شما بخوانید. من از این طرف می‌خوانم، شما از آن طرف بخوانید. دنیا برای ما! درست است. از آن طرف ما برای دنیا نیستیم. چون در دنیا بهترینش برج و قالیچه و هواپیمای شخصی است. برج و قالی ابریشم و سکه و دلار همه جماد است. جماد عقب ما باشد طوری نیست، اما من نباید به قصد جماد باشم. معنای اخلاص این نیست که پول نگیریم.
به فرعون گفتند: امسال زنی پسر می‌زاید که حکومت تو را زیر و رو می‌کند، دستور داد هر زنی پسر زایید پسرش را بکشند. مادر موسی هم پسر زایید و خدا به مادر موسی الهام کرد که شیرش بده، در جعبه بگذار و او را در دریا بینداز. فرعون هم این را گرفت و … کاری نداریم، یک زمانی که موسی اعلام موجودیت کرد، فرعون خواست او را بگیرد. موسی هم در رفت و به یک منطقه‌ی دیگری آمد که تحت حکومت فرعون نبود به نام مدین! تا وارد شهر مدین شد، دید بیرون شهر یک چشمه‌ی آبی است، چوپان‌ها در حال آب دادن حیواناتشان هستند. ضمناً دید یک گوشه‌ای دو تا دختر ایستاده‌اند. به سراغ دخترها رفت. گفت: شما چرا این گوشه ایستاده‌اید؟ گفتند: ما پدر پیری داریم، چوپان است، نمی‌تواند… ببخشید، پدر پیری به نام حضرت شعیب پیغمبر داریم، نمی‌تواند چوپانی کند، ما دو دختر به جای پدر چوپانی می‌کنیم. حالا اگر الان اینجا برویم و حیواناتمان را آب بدهیم، تنه‌ی ما به تنه‌ی مردها می‌خورد، ایستاده‌ایم مردها بروند، ما بزغاله‌ها را آب بدهیم. گفت: بزغاله‌ها را به من بدهید. بزغاله‌ها را آب داد و دخترها که به خانه رفتند، پدرشان دید زود آمدند. گفت: چرا زود آمدید؟ گفتند: یک جوانی آمد و بزغاله‌های ما را آب داد و ما زود به خانه آمدیم. گفت: بروید و به جوان بگویید که پدرمان می‌خواهد مزدت را بدهد. آیه را بخوانید. «إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ…» قاری: «إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا» (قصص/25)‌ ببینید کلمات را می‌فهمید. اب یعنی پدر! «إِنَّ أَبِی» یعنی پدرمان. «یَدْعُوکَ» یعنی دعوتت کرده است. پدرمان دعوت کرده است، گفته است بیا خانه! چه کار دارد؟‌ «لِیَجْزِیَکَ» جزا بدهد، «ما سَقَیْتَ» اجر سقاییت را بدهد. تو برای بزغاله‌ها سقایی کردی، پدرم می‌خواهد به تو پول بدهد. از این چه می‌فهمید؟ موسی برای پول آب نداد؟ اما شعیب به جای پول دخترش را به او داد. خانه‌اش هم داد، گفت به تو اتاق هم می‌دهم. شغل هم به تو می‌دهم. او نباید برای پول کار بکند. اما شما باید پولش بدهید. ما در جامعه افرادی داریم، می‌گویند که: چقدر؟ این نمی‌خواهد یک آدم مخلصی است. بابا اگر او مخلص است، تو به او بده.
پریشب یک جایی بودیم، یکی از وزرا گفت که آقای قرائتی آدم مخلصی است. گفتم: چه مخلصی است؟ به من نمی‌دهید، من هم رویم نمی‌شود که بگویم بدهید. آن وقت شما می‌گویید مخلص است. بدهید، اگر من رد کردم… این که قرآن می‌گوید: پیغمبر و اهل بیت گفتند: «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُورا» (انسان/10) اهل بیت افطارشان را به یتیم و مسکین دادند. آن‌ها «مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً» (انسان/8) نگفته است: «وزیراً و سفیراً» اگر یتیم و فقیر بود، مخلص باش. شما که پول غرق هستید، من برای شما هم مفت بخوانم؟ اخلاص هم جا دارد. افرادی هستند امکانات مالی‌شان خوب هست، باز هم توقع دارند، که هیچ کس هیچ کاری نکند. معنایش این است. اهل بیت که گفتند: «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُورا» به چه کسی گفتند؟ آیه‌اش چیست؟ «انّما نُطْعِمُونَ…» قاری: «انّما نُطْعِمُونَ» حاج آقا: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعام‏…» قاری: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً» (انسان/8) به مسکین و یتیم و اسیر خدمت کردند و گفتند ما از شما جزا نمی‌خواهیم. اما یک کسی که برای این کار بودجه گذاشته است، به هم بودجه می‌دهد، به این که می‌رسد می‌گوید اخلاص دارد. بله ظهر عاشوار امام حسین(علیه‌السلام) برای خدا کربلا رفت، مردم هم ظهر عاشورا برای خدا یا حسین می‌گویند. اما اگر یک بودجه‌ای برای کار فرهنگی گذاشتند، چرا به این ندادید؟ باید مواظب باشید. اصلاً اخلاص معنا دارد. معنای اخلاص هم… اخلاص هم معنا دارد. درست فهمیدن دین خیلی مهم است.
من این قصه را چند بار گفته‌ام. از بس که قصه‌ی خوبی است. ما خانه‌ی پدر سه شهید مهمانی رفتیم، در اتاقی مقداری نشستیم، بعد پرسیدیم که اینجا جای وضو هم هست؟‌ گفت: چند تا پله پایین بروید، چند پله پایین رفتیم و وضو گرفتیم و این پیرمرد از پله‌ها پایین آمد و یک حوله آورد که ما بعد از وضو خشک کنیم. گفتم: حدیث داریم، اگر وضو گرفتید و خشک نکردید، ثوابش سی برابر است. این یک نگاهی به من کرد و گفت: حدیث نداریم که اگر یک پیرمرد با درد پا پدر سه شهید حوله آورد، خیطش نکن؟ من خیلی خجالت کشیدم. دیدم اصلاً فهم دین غیر از علم دین است. چون می‌تواند آدم علم دین داشته باشد، من آیه و حدیث خیلی بلد هستم، اما فهم دین نه!!! ممکن است فهم دین نداشته باشم. علم دین غیر از فهم دین است.
باید مواظب باشیم و بدانیم که معنای اخلاص چیست؟ معنای اخلاص این نیست که از حیای مردم سوء استفاده کنید. ممکن است، من هر جا باشم بگویم: بچه یک لیوان آب بده. نگاه می‌کند، حجت الاسلام قرائتی، به من گفته است آب بده، نمی‌شود آب ندهم. ممکن است او از روی خجالت به من آب بدهد، اما این امر من حق است؟ گاهی وقت‌ها مردم از روی رودربایستی یک کاری می کنند. آقا ظهر عاشورا خیابان‌ها را بندآورده‌اید، این بنده خدا مسافر هواپیما یا قطار است. یا زن زائو است، یا بچه‌اش مریض است. زن حامله است. از آن طرف هم رویش نمی‌شود بگوید بابا عزادارهای امام حسین(علیه‌السلام) یک گوشه‌ی خیابان را باز بگذارید. می‌گویند: تو با امام حسین(علیه‌السلام) مخالف هستی؟ مرگ بر ضد ولایت فقیه! خوب با زور ولایت فقیه و با زور امام حسین(علیه‌السلام) و عزاداری، مردم را… اگر مردم قلباً راضی نباشند، نمازت… حتی داریم اگر مردم در مسجد پست سر آقایی نماز خواندند که قلباً آقا را دوست ندارند، نمازشان قبول نیست. اگر حمامی گفت: خواهش می‌کنم مهمان من باش. بدانی قلباً راضی نیست، غسل شما باطل است. رضایت قلبی می‌خواهد. ممکن است مردم بگویند: خواهش می کنم، طوری نیست. شما مهمانی دعوت شده‌ای، بچه‌هایت را هم می‌بری، صاحبخانه بگوید: خودتان تشریف ببرید، بچه‌هایتان برگردند، رویش نمی‌شود بگوید: بچه‌ها برگردند. ولی او خوب حساب کرده است که چند تا صندلی دارد، حالا جیره بندی است، از بیرون غذا می‌گیرند. شمرده شانزده تا، خوب اگر شانزده نفر هر کدام دو تا بچه بیاورند، می‌شود سی و دو تا بچه! گربه هر کجا می‌رود،‌ بچه‌هایش را می‌برد. اگر شما را دعوت کردند، شما حق نداری بچه‌ات را ببری. بچه‌ات را اگر ببری و صاحبخانه در رودربایستی گیر کند، لقمه‌ای که بچه می‌خورد، بپرسید حلال است یا حرام؟ فیض کاشانی نقل می‌کند که بعضی می‌گویند: حرام است. چون من شما را دعوت کرده‌ام.
اخلاص به معنای انزوا نیست. به معنای نگرفتن نیست. مزد دادن نیست. این‌ها معنای اخلاص است. من نیت آن را نکنم، نه اینکه یعنی او ندهد.
آدم مخلص توجهش به تکلیف است، نه عنوان. یک کاری حق است، انجام می‌دهد. دوربین بود یا نبود. عنوان داشت یا نداشت؟ حالا من واقعاً ‌آدم مخلصی هستم؟ به من بگویند: ‌برویم در یک جای کوچک، بله! عقل می‌گوید: اگر یک لامپ دارید، در یک صحنی بزنید، در یک فلکه‌ای بزنید که هزار نفر استفاه کنند، بهتر از این بگذاریم در کوچه‌ای که دو نفر استفاده کنند. عقل این را می‌گوید. اما یک وقتی نه! فلکه‌ها و صحن‌ها و مسجدهای بزرگ لامپ دارد، این کوچه لامپ ندارد. خوب گاهی انسان وظیفه‌اش این است که برای یک نفر صحبت کند.
کاری که می‌خواهیم بکنیم، نگاه کنیم که یک: واجب است یا مستحب؟ تا کار واجب هست، سراغ کار مستحب نروید. تکرار می‌کنم. تا کار واجب هست، سراغ کار مستحب نروید. تا مشکل مسجد در جمهوری اسلامی حل نشده است، نباید حسینیه بسازید. حسینیه فقط عاشورا درش باز است. مسجد در طول سال درش باز است. اول مشکل مسجد را حل کنید، بعد همان روضه‌ها را مسجد بخوانید. فاطمه‌ی زهرا(سلام‌الله‌علیها) مظلومیت شوهرش را در مسجد خواند. زین العابدین(علیه‌السلام) روضه‌ی کربلا را در مسجد اموی خواند. مسجد شام. همه‌ی مشکلات باید در مسجد حل بشود. اولویت باید باشد.
تا کار ارزان هست. کار گران نکنید. تا کار ماندگار هست، کارهای یک بار مصرف نکنید. شاه عباس کاروانسرا ساخته است، چند قرن است که روپا است. ما بنر می‌زنیم، فردا جر می‌دهیم. کار ما یک بار مصرف است. کار ماندگار باید باشد، نه لحظه‌ای! کار واجب باید باشد، نه مستحب! حسینیه نه مسجد!
کار برای نسل نو! تا کار برای نسل نو هست، سراغ نسل کهنه نروید. این‌ها یک اصولی است که ما باید حساب کنیم که بس است دیگر… خدایا! حرف اخلاص زدم، ولی تو اگر کمک نکنی، هیچ کس نمی‌تواند مخلص باشد. به آبروی مخلصین، به آبروی پیغمبران و اوصیاء و پیغمبر اسلام و اهل بیتش قسمت می‌دهیم، چنان دنیا را نزد ما کوچک کن، و چنان ایمان به آخرت را در ما تقویت کن، که جز برای رضای خدا ما کاری انجام ندهیم. ناخالصی‌های ما را خودت برطرف کن. خدایا هر چه شب قدر و ماه رمضان امسال و هر سال برای خوبان خودت مقدر می‌کنی، به آبروی آن خوب‌ها همه‌ی آن‌ها را برای همه‌ی ما مقدر بفرما! از الان تا ابد، قلب امام زمان(علیه‌السلام) را از ما راضی بفرما.
اللهم صل علی محمد و آل محمد…
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment