احکام، اخلاق، عقاید-9

موضوع: احکام، اخلاق، عقاید-9
تاریخ پخش: 14/4/61

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الحمدلله رب العالمین و صلی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الّدین»

همینطور که می‌دانید امسال ماه رمضان بحثمان درباره‌ی فقه بود. مقداری هم درباره‌ی اصول دین و اخلاق گفتیم. در این جلسه می‌خواهم مقداری درباره‌ی عقاید بگویم. عقاید ما خطوط کلی حکومت حضرت علی(ع) است. درباره‌ی مسئله فقیه در جامعه هم باید توضیحاتی را بدهم. زمان طاغوت می‌گفتند و تبلیغ کرده بودند که آخوند باید مسئله‌اش را بگوید و به چیزهای دیگر کار نداشته باشد. مسیحی‌ها یا آن‌ها که تبلیغات مسیحیت می‌کردند، می‌گفتند: دین از سیاست جداست. این تبلیغات چنان در جامعه ما اثر کرده بود که امام فرمود: اگر یک روحانی در سیاست دخالت می‌کرد، مقدسین ما دیگر پشت سر او نماز نمی‌خواندند و می‌گفتند: این آخوند سیاسی است و از عدالت افتاده است.
1- فقها و علما حاکمان بر مردم
نقش فقیه در جامعه چیست؟ علی(ع) می‌فرماید: «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ»(نهج‏البلاغه، خطبه 3) خدا از علما یک پیمان گرفته است. «أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ» از این جمله معلوم می‌شود که باید کنترل نرخ، کنترل قیمت، کنترل گران فروشی و احتکار و تمام این مسائل در دست ولایت فقیه باشد. حضرت علی می‌فرماید: خدا از علما پیمان گرفته که بشورند «کِظَّهِ ظَالِمٍ» علما باید برای این که چرا ظالم سیر است و چرا مظلوم گرسنه است، بلند شوند و این عدم تعادل را بررسی کنند و تعادل به وجود بیاورند. برای چه ظالم پرخوری کند و مظلوم گرسنه بماند؟ خداوند از علما پیمان گرفته است که جلو پرخوری ظالم و گرسنگی مظلوم را بگیرند.
پس این فقیه مسئله گو نیست. رئیس فقها امیرالمؤمنین علی(ع) است. شلاق دست می‌گرفت و به بازار کوفه می‌آمد. به هر بازاری که خلاف می‌کرد، شلاق می‌زد. یک جوانی را نزد امیرالمؤمنین(ع) آوردند و گفتند: این جوان کار زشتی انجام داده است. زنا و لواط نکرده است، ولی کار زشتی را انجام داده است. حضرت آن جوان را ادب کرد و یک پس گردنی هم به او زد. بعد فرمود: چرا ازدواج نمی‌کنی که گرفتار این عمل بد نشوی؟ یک مقدار به او پول داد و بعد فرمود: برو ازدواج کن. یعنی فقیه باید در متن جامعه باشد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «الْعُلَمَاءُ حُکَّامٌ عَلَى النَّاسِ»(غررالحکم، ص‏47) علما حاکمان بر مردم هستند. امام حسین(ع) فرمود: «مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى ایدی الْعُلَمَاءِ بِاللَّه»(تحف‏العقول، ص‏237) یعنی اگرخواستید کارها به جریان بیفتد و قانون‌ها پیاده شود، باید علما حضور داشته باشند. یعنی قوه مجریه و قوه مقننه باید زیر نظر علما باشد.
حالا رادیو بغداد بی خود می‌گوید: مجلس و شورای آخوندی، مجلس شورای مرتجعین! بگذار بگوید. امام حسین(ع) چه می‌گوید؟ می‌فرماید: کسی باید مجرای امور را به دست بگیرد که هم قانون خدا را بداند و هم در قانون خدا خیانت نکند و اگر مردم تشخیص دادند آن کسی که قانون خدا را می‌فهمد و خیانت هم نمی‌کند و روحانی هم است و به او رأی دادند، هیچ مانعی ندارد. کت و شلوار مهم نیست، لباس اصالت ندارد. علم اصالت دارد. من این را از کتاب تحف العقول برای شما بیان کردم. یک جمله هم در کتاب کافی هست که می‌فرماید: فقها و علما قلعه و پناه مردم هستند. «العلماء حصون الّرعیه» علما برای مردم قلعه هستند. یعنی همینطور که دور یک روستا دیوار می‌کشند و این دیوار جلو دزد را می‌گیرد، در یک کشور اسلامی هم علما هستند که می‌توانند جلو نفوذ شرق و غرب را بگیرند.
2- حدیث امام زمان درباره رجوع به فقها
میرزای شیرازی می‌فرماید: تنباکو حرام است و با این حرف کمر استعمار انگلیس را می‌شکند. مرحوم آیت الله العظمی حکیم در بغداد می‌فرماید: «الشیوعیه کفٌر والحاد» این رژیم بعثی و این رژیم شیوعیت ضد دین است و کمر آن‌ها می‌شکند. حضرت مهدی(عج) می‌فرماید: درپیشامدها چه کنیم؟ اگر الآن آمریکا ما را در محاصره اقتصادی قرار بدهد، یک حادثه است. حمله اسرائیل به لبنان حادثه است. مسئله‌ی مبارزه با تروریست و منافقین یک حادثه است. ما با این حادثه‌ها چه کنیم؟ می‌فرماید: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا»(کمال‏ الدین، ج‏2، ص‏483) «فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا» حوادث را پیش اسلام شناسان واقعی ببرید. اسلام شناسانی که واقعاً قرآن را می‌فهمند. آخر ما اسلام شناسانی را داریم که هرجای قرآن را که باز می‌کنند، نمی‌فهمند. نمی‌توانند یک صفحه از قرآن را درست بخوانند. نمی‌توانند یک سوره حمد را درست تفسیر کنند. اسلام شناس کسی است که همه قرآن را بفهمد. همه نهج البلاغه را بفهمد. همه‌ی روایات را بفهمد. تاریخ انبیا و امامان را بفهمد. درباره‌ی مشکلات و دسته بندی‌ها و مکتب‌ها اطلاعاتی داشته باشد. این‌ها اسلام شناس هستند. کسی با چهار نوار و چهار مقاله اسلام شناس نمی‌شود. «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا» حوادث واقعه را نزد اسلام شناس ببرید. امام مهدی(عج) می‌فرماید: حادثه‌های روز را نزد فقها ببرید. معنایش این است که فقیه هم باید قدرت انتخاب و تشخیص و تصمیم گیری داشته باشد. فقیه باید دیندار و دیددار باشد. فقیه دیندار بی دید، نمی‌تواند مسائل و حوادث ما را حل کند.
الحمدالله ایرانی‌ها از این حرف‌ها رد شده‌اند. این حرف‌ها دیگر به درد ایران نمی‌خورد. ایران خودش را دید. هرکس دست خود را در دست امام گذاشت موفق شد. آن‌هایی که دستشان را در دست امام گذاشتند، خوشحال هستند و در مقابل هم، محکم هستند. خدا محمد منتظری را رحمت کند. ایشان را بسیار شکنجه دادند. پوست کمر ایشان را با شکنجه برداشتند. به ایشان گفتند: بنویس، ریاست محترم شهربانی! نوشت ریاست شهربانی! گفتند: بنویس ریاست محترم شهربانی. گفت: من به کسی که محترم نیست، محترم نمی‌گویم. گفتند: خودمان اضافه می‌کنیم. گفت: اضافه کنید. حاضرم چند سال در زندان بمانم و به ناکس، کس نگویم. این‌ها همه برای ما درس است. وجود آنها برای ما درس است. ما باید از کسانی مثل بهشتی و منتظری درس بگیریم. حداقل تجربه ایران است که باید خط امام و خط فقاهت را تقویت کنیم.
فقیه در جامعه مسئله گو نیست. این سه چهار حدیث برای این است که ما خیال نکنیم که چون جمهوری اسلامی شده است، مثلاً چهار نفر روحانی در مجلس رفتند یا مثلاً تبلیغات سویی علیه ایشان می‌شود، نه! این‌ها ریشه‌ی قرآنی دارد. البته همین مقدار که عالم خوب، خوب است، عالم بد هم همین قدر بد است. «اذا فسدالعالِم فسد العالَم» اگر عالم فاسد بشود، عالم فاسد می‌شود. من مقداری درباره‌ی امیرالمؤمنین(ع) بگویم. در خطبه دو جمله است که می‌فرماید: «حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ»(نهج ‏البلاغه، خطبه 16) یعنی آن پایینی‌ها را بالا می‌آورم. بالایی‌ها را پایین می‌برم. رجایی را رئیس جمهور می‌کنیم و به هویداها می‌گوییم: که در زندان جاروکشی کند. امام زین العابدین(ع) در سفر حج مسئول نظافت کار حاجی‌ها بود. زنی که در خانه نظافت می‌کند، افتخار است. مأمور شهرداری افتخار است. ببینید مثلا ممکن است که لباس شخصی یک فرد، برای خودش باعث افتخار باشد اما اگر همین لباس را بر تن کس دیگری بکنند ممکن است مسخره‌اش کنند.
3- نظر امیرالمؤمنین درباره حکومت عزل و نصب
1- امیرالمؤمنین درباره‌ی عزل و نصب می‌فرماید: «الذَّلِیلُ عِنْدِی عَزِیزٌ»(نهج ‏البلاغه، خطبه 37) این جمله از یادتان نرود. خیلی‌ها که ذلیل هستند، نزد من عزیز هستند. «والعزیز عندی ذلیل» خیلی‌ها که عزیز بودند، نزد من ذلیل هستند. یعنی حکومت اسلامی می‌آید و معیارهای طاغوتی را از بین می‌برد.
2- امیرالمومنین درباره‌ی رد اموال می‌فرمایند: «وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُه»(نهج ‏البلاغه، خطبه 15) به خدا قسم پول‌هایی که قبل از من به نور چشمی‌ها داده باشند را رد می‌کنم. به خدا پول‌هایی که نور چشمی‌ها با آن زن گرفته‌اند و مهریه زنشان کرده‌اند، من همه پول‌ها را بر می‌گردانم.
3- امیرالمؤمنین می‌فرماید: حکومت من حکومتی است که بود دارد، نه اینکه نمود داشته باشد. آخر بعضی‌ها بودشان از نمودشان بیش‌تر است. بعضی‌ها نمودشان از بودشان بیشتر است. مثل بادکنک که نمودش خیلی است اما چیزی نیست.
4- ایشان می‌فرماید که: «وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَ وَ لَا نُسِیلُ حَتَّى نُمْطِرَ»(نهج‏ البلاغه، خطبه 9) ما مثل ابرهایی نیستیم که گاهی برق می‌زند و بارندگی ندارد. یعنی ما رعد و برق نیستیم. رعدهایی که باران ندارد، مثل آن‌هایی هستند که شعار می‌دهند ولی عمل ندارند. آن‌هایی که شعار می‌دهند ولی عمل ندارند، مثل رعدهایی هستند که باران ندارد. می‌فرماید: من رعد بی باران نیستم. اقدام می‌کنیم و شعار نمی‌دهیم.
5- می‌فرماید که من از تهدید نمی‌ترسم. «وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لَا أُرَهَّبُ بِالضَّرْبِ»(نهج‏ البلاغه، خطبه 174) امیرالمؤمنین(ع) از نظر روحیه‌ی شخصی فرمود: من هرگز توسط جنگ تهدید نمی‌شوم. «مَا ضَعُفْتُ وَ لَا جَبُنْتُ»(نهج‏ البلاغه، خطبه 104) نه ضعیف شدم و نه ترسیدم. سازش نمی‌پذیرم. چنین حکومتی دشمن ساز است. حکومتی که می‌خواهد عزل و نصب کند، در عزل‌ها یک سری با آدم دشمن می‌شوند. حکومتی که می‌خواهد اموال را از نورچشمی‌ها پس بگیرد، این جا هم یک سری با آدم دشمن می‌شوند. حکومتی که می‌خواهد عمل کند و قهراً در عمل منافع افرادی در خطر است، حکومتی که رهبرش می‌گوید: من نمی‌ترسم. ترور و تروریست و شهید محراب درست کردن یکی پس از دیگری نمی‌تواند باعث تضعیف جمهوری اسلامی شود.
4- علی (ع) فرمود: ما اهل ادهان و ایهان نیستیم
می‌فرماید: «وَ لَعَمْرِی مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَانٍ»(نهج‏ البلاغه، خطبه 24) به خدا قسم آن جایی که باید بکشم، می‌کشم. نه اهل ادهان هستم، نه اهل ایهان هستم. ادهان از دهن است. دهن به معنی روغن است. ادهان به معنی روغن مالی است. ما به زبان فارسی به آن ماست مالی می‌گوییم. به خدا آن جایی که باید اقدام کنم قاطع هستم و اصلا اهل ماست مالی و روغن مالی و سازش نیستم. حضرت علی می‌فرماید: «وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ» در عمرم از جنگ وحشت نکردم. «مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِیهَانٍ» وهن به معنای سستی است. نه سازش کار هستم و نه سستی می‌کنم.
روزنامه‌های کشورهای غربی علیه ما کاریکاتور درست کردند و قیافه جمهوری اسلامی را بد نشان دادند. ما از این کشورهای خارجی خیری ندیدیم. خاک بر سر همه‌ی آنها کند. این همه لبنانی و فلسطینی در این ایام زیر بمب تکه تکه می‌شوند و این کوژهای غربی هیچ غلطی نمی‌کنند. آن وقت ما برای کارهای خودمان ببینیم که فرانسه چه می‌گوید؟ آلمان چه می‌گوید؟ ما از غرب خیری ندیدیم. جوانان عزیز ما سالها به غرب رفتند و برگشتند. هنری را که غربی‌ها خودشان بلد بودند به دانشجویان ایرانی یاد ندادند. خائن بودند. چون جوان ایرانی بهتر از جوان غربی می‌فهمد، اما آن‌ها کاری کردند که او نفهمد. دانشجو فرستادیم اما آن طوری که باید تخصصی یاد بدهند، یاد ندادند. حتی اگر در خود ایران متخصصی پیدا می‌شد به نحوی او را سرکوب و سر به نیست می‌کردند. ایران ما خوب می‌فهمد. ایران خوب کشوری است. ایران کشور بوعلی سیناست. بوعلی سینا شخصیتی است که وقتی در غرب اروپا چاپخانه اختراع شد، دومین کتابی که در اروپا چاپ کردند کتاب قانون بوعلی سینا بود. یعنی ما شخصیتی داریم که وقتی اروپا می‌خواهد کتاب چاپ کند، دومین کتابش کتاب قانون بوعلی سینا است. ما خیلی بزرگ هستیم. ایرانی‌ها خیلی می‌فهمند اما غرب لعنتی تا توانست خیانت کرد.
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: «وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أدْفَع باطِلاً»(نهج ‏البلاغه، خطبه 33) به خداقسم این کفش پاره‌ای که دارم وصله می‌کنم «وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ» من این کفش پاره را از حکومت بیش‌تر دوست دارم. «إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أدْفَع باطِلاً» مگر این که حق را زنده کنم یا باطلی را سرکوب کنم. می‌فرماید: پیشنهادات را بگویید اما جوسازی نکنید. هرکس حرف دارد به من بزند اما جوسازی نکند. طوری حرف بزنید که حرف در من اثر کند. جوسازی در من اثر نمی‌کند. پیشنهادتان را بگویید. «وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِب»(نهج‏البلاغه، خطبه 92) حرفی دارید با من بزنید اما خیال نکنید که هر شعاری بدهید در من اثری خواهد کرد. من بسیار محکم هستم.
5- فرق جوسازی کردن با بحث آزاد و حرف حق
می‌گویند: مرحوم آیت الله بروجردی یک نماینده‌ای را به شهری فرستاد. نماینده به آن شهر رفت. کسروی لعنتی هم یک آدمی بود که افکار انحرافی داشت. کم کم حرف‌های انحرافی‌اش، سر از یک جاهایی درآورد. خلاصه طرفداران کسروی در آن شهر میدان را خالی کرده بودند و دست به فعالیت زده بودند. همین که مرحوم بروجردی یک نماینده قوی و یک روحانی قوی فرستاد، دیدند یک آخوند پیدا شد. آخوند که پیدا می‌شود، اینها به گاراژ می‌زنند. در یک شهری یک دبیرستان بود. مجاهدین خلق و حزب‌های توده و سایر گروهک‌ها دست در دست هم داده بودند و علیه خبرگان بلوایی راه انداخته بودند. به قم خبر دادند. از قم هم چند طلبه رفتند که ببینند حرف حساب این‌ها چیست؟ گفتند: اگر بحث آزاد می‌خواهید، ما بحث می‌کینم. یک دفعه به در و دیوارهای شهر نوشتند: از خون جوانان وطن آخوند دمیده. حالا اصلاً سه نفر آخوند بیش‌تر در این شهر نرفته بود. وقتی ما در دبیرستان رفتیم، گفتیم: آقا هرکس حرف دارد، بیاید بزند. دیدیم که گفتند: حکومت آخوندی است. گفتیم: الآن شما با این کارتان جلسه خبرگان را تضعیف می‌کنید. اگر کسی حرف دارد بیاید بزند. شما حرفهایتان را بزنید ما هم جواب شما را می‌دهیم. مردم هم حرفهای ما و شما را بشنوند. اگر خواستند حرف شما را قبول کنند و اگر خواستند حرف ما را قبول می‌کنند. این معنای آزادی است. معنای آزادی این نیست که تو در را بر یک آدم‌هایی که اطلاعاتشان از خودت کم‌تر است، بستی و داری حرف می‌زنی.
می‌گویند: یک زنی را به یک مرد کور دادند. این زن هر شب نیم ساعت می‌نشست و از خوشگلی‌های خودش تعریف می‌کرد. دائم می‌گفت: تو کور هستی و خوشگلی‌های من هدر می‌رود. حیف است که چشم نداری و نمی‌توانی ببینی که من چقدر زیبا هستم. آنقدر از زیبایی هایش گفت که شوهر دیگر خسته شد و گفت: خانم من چشم ندارم که زیبایی‌های تو را ببینم ولی عقل من می‌گوید: که اگر تو زیبا بودی، بیناها تو را برده بودند. همین که تو را برای من گذاشتند، پیداست که خوشگل نیستی. واقعیتش این است که روشن فکری در کنار یک اسلام شناس خوب نیست. انتقاد کردن مثل جایی است که چشم نیست. در تاریکی رقصیدن هنر نیست. این واقعیتی است. حضرت علی فرمود: جوسازی نکنید که در من اثر نخواهد کرد. ضمناً به شما اطمینان می‌دهم، که اگرحرف حقی را بزنید، حرف حق بر علی سنگین نیست. «وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَهِ وَ لَا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالاً»(نهج‏البلاغه، خطبه 216) یعنی گمان نکنید که اگر حرف حق زدید، حرف حق برای من، ثقیل و سنگین است. «وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَهِ» «فَلَا تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَهُ»(نهج ‏البلاغه، خطبه 216) آن چنان از من تجلیل نکنید که از شاهان تجلیل می‌کنند. حرف را زیر پرده نگذارید و با کمال صراحت بگویید. من حرف حق را از شما می‌پذیرم و حرف حق برای من سنگین نیست. از راه حق اقدام می‌کنم. بعضی به حضرت علی(ع) فرمودند: اگر صلاح می‌دانید در پولی که تقسیم می‌کنید، به بعضی‌ها دو سه فلس بیش‌تر بدهید. فرمود: «أَ تَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْر»(نهج‏ البلاغه، خطبه 126) شما می‌خواهید پایه‌های حکومت را با تبعیض محکم کنم؟ «لَوْ کَانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ فَکَیْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ»(نهج ‏البلاغه، خطبه 126) اگر مال شخصی من هم بود، تبعیض قائل نمی‌شدم تا چه برسد به این که برای خداست. اگر مال شخصی من هم بود، به همه یکسان می‌دادم.
حضرت علی(ع) فرمود: «إِنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ تَمَالَئُوا عَلَى سَخْطَهِ إِمَارَتِی»(نهج‏ البلاغه، خطبه 169) این مردم از حکومت من ناراحت هستند. حکومت که می‌آید عده‌ای را عزل می‌کند. حکومت که می‌آید مال‌ها را برمی گرداند. حکومت که می‌آید تبعیض را برمی دارد. خدا شهید مظلوم بهشتی را رحمت کند، می‌فرمود: کسی که مکتب دارد، دشمن هم دارد. پهلوی یک شخصیتی آمدند. گفتند: ایشان خیلی خوب است. تمام مردم از این راضی هستند. گفتند: پس اگر همه‌ی مردم از او راضی هستند آدم خوبی نیست، چون آدم خوب کسی است که خوب‌ها از او راضی باشند و بدها از او ناراضی باشند. از این که آدم‌های بد هم او را دوست دارند، معلوم می‌شود که کاری به آدم‌های بد ندارد درحالی که انسان باید مزاحم بدها باشد.
6- مرد خدا مثل استخوان در گلوی دشمنان است
یک روز منصور دوانیقی داخل خانه آمد و به زمین پا می‌زد. گفتند: چه شده است؟ گفت: امام جعفر صادق(ع) مثل استخوان در گلوی من است. نه می‌توانم او را بالا بیاورم و نه می‌توانم او را پایین ببرم. یعنی مرد خدا باید مثل استخوانی در گلوی آمریکا باشد که اصلاً آمریکا بماند که با او چه کند؟ اگر انتقاد فقط دیپلماتیک باشد، ما این جنایت را محکوم می‌نماییم. این محکوم کردن‌ها، انتقادی است که برای آمریکا مثل هسته خرما است. هرکس ادعای انقلابی دارد اگرخوب است، باید مثل چوب در گلوی آمریکا باشد. آن موقع است که آمریکا نه می‌تواند او را پایین بدهد و نه می‌تواند او را بیرون بیاندازد.
امیرالمؤمینن(ع) می‌فرمایند: «لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَ وَ لَا نُسِیلُ حَتَّى نُمْطِرَ»(نهج ‏البلاغه، خطبه 9) ما مثل ابر نیستیم که رعد و برق دارد ولی باران ندارد. تمام کشورهای دنیا، تمام سیاست مدارهای دنیا رعد و برق دارند اما عمل ندارند. این ایران است که عمل دارد. این اسلام است که عمل دارد و سر و صدا ندارد. به امیرالمؤمنین می‌گفتند که سیاست معاویه از تو بیش‌تر است. فرمود: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَهُ بِأَدْهَى مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَهُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ»(نهج‏البلاغه، خطبه 200) به خداقسم معاویه سیاستش بیش‌تر از من نیست. به خدا اگر مسئله حیله نبود، من معلوم می‌کردم که سیاست یعنی چه؟ اسلام حیله را جایز نمی‌داند.
7- فضایل حضرت علی (ع) را احدی ندارد
حضرت علی(ع) فضیلت‌هایی داشت که پیغمبر هم نداشت. حضرت علی(ع) زنی به نام زهرا داشت. همسر حضرت رسول مثل حضرت زهرا نبود. حضرت علی پدر زنی مثل رسول الله داشت، ولی پدر زن رسول الله مثل پدر زن حضرت علی نبود. امیرالمؤمنین علی(ع) هفتاد فضیلت دارد که از اول خلقت بشر، احدی در این فضیلت شریک نیست. یک روز خلیفه دوم گفت: علی بن ابیطالب(ع) کمالاتی دارد که اگر من یکی از این‌ها را داشتم تا ابد افتخار می‌کردم. یک روز معاویه درباره‌ی علی بن ابیطالب(ع) گفت: علی(ع) به قدری سخاوت دارد که اگر اتاق پر از طلا یا پر از کاه باشد، در روح او اثر ندارد. هم قاضی بود، هم عارف بود، هم خطیب بود. به علی بن ابیطالب(ع) گفتند: می‌توانی خطبه‌ای بخوانی که نقطه نداشته باشد؟ یک سخنرانی کرد که در تمام کلمات سخنرانی‌اش یک حرف نقطه دار نبود. همه را دیوانه کرد. همه به هم نگاه کردند. گفتند: یا علی! خطبه‌ی بی نقطه هست؟ آیا می‌توانی یک سخنرانی کنی که در آن حرف(الف) نباشد؟ گفت: بله! امیرالمؤمنین(ع) یک خطبه خواند که در تمام خطبه‌اش حرف(الف) وجود نداشت. آدم را دیوانه می‌کند.
در مسجد کوفه می‌رود و چنان با خدا صحبت می‌کند، می‌گوید: خدایا «أَنْتَ الْعَزِیزُ وَ أَنَا الذَّلِیل»(البلدالأمین، ص‏319) تو عزیز هستی و من ذلیل هستم، ذلیل را چه کسی جز عزیز، باید مورد لطف قرار دهد؟ خدایا تو عالم هستی و من جاهل هستم. جاهل را چه کسی جز عالم مورد لطف قرار می‌دهد؟ خدایا تو بزرگ هستی و من کوچک هستم. کوچک را چه کسی جز بزرگ باید مورد لطف قرار بدهد؟ خدایا تو خالق هستی و من مخلوق هستم. مخلوق را چه کسی جز خالق باید مورد لطف قرار دهد؟ خدایا تو رازق هستی و من مرزوق هستم. مرزوق را چه کسی جز رازق باید مورد لطف قرار دهد؟ ببینید که چه طور با خدای خود مناجات می‌کند؟
حضرت سجاد می‌گوید: خدایا، اگر تو مرا در جهنم هم ببری، در جهنم هم شعار می‌دهم که عاشق تو هستم. یعنی آتش تو نمی‌تواند من را از تو و تو را از من جدا کند. امام زین العابدین(ع) می‌گوید: خدایا یک جمله می‌گویم، یا من را می‌بخشی، یا من را نمی‌بخشی. اگر مرا ببخشی پیغمبر تو شاد می‌شود که یکی از افراد امتش بخشیده شده است. اگر من را نبخشی، شیطان شاد می‌شود که یک نفر را بیش‌تر گول زده و یک نفر را جهنمی کرده است. بعد می‌گوید: تو کدام‌ها را می‌خواهی؟ می‌خواهی پیغمبر خود را خوشحال کنی یا می‌خواهی شیطان را خوشحال کنی؟ من می‌دانم که تو خوشحالی پیغمبر خود را بیشتر دوست داری. خیلی عاشقانه می‌گوید: گناه من زیاد است اما لطف تو از گناه من بیش‌تر است. خدایا من خیلی گناه کردم، مرا ببخش. اگر مرا ببخشی کار تازه‌ای نکرده‌ای «عَادَتُکَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِین»(صحیفه سجادیه، دعاى‏46) عادت تو احسان است و. . .
8- طلب خیر در شب قدر
شب بیست و یکم و شب بیست و سوم، از شب نوزدهم مهمتر است. شب بیست و سوم از شب بیست و یکم مهم‌تر است. در شب قدر از خدا بخواهید که خداوند برایتان خیر مقدر کند. سرنوشت همه‌ی ما در این شبها مقدر می‌شود. مثلا برای شیخ عباس قمی مقدر شده بود که کتابی بنویسد که از همه‌ی کتابها جلو بزند و کنار قرآن قرار بگیرد. الآن هم که در همه‌ی خانه‌ها یک مفاتیح هست. کتاب مفاتیح رابط بین خلق و خالق است. یعنی هرخلقی که می‌خواهد با خالق خود گره بخورد، باید یک نخی مثل مفاتیح داشته باشد. اگر خدا نظر کند بچه‌ی انسان مطهری می‌شود. کتاب انسان مفاتیح می‌شود.
یکی از علما را چند روز زندانی کردند و او دو جلد کتاب به نام لمعه نوشت. الآن حدود500 سال است که در حوزه‌های علمیه کتاب لمعه جزء کتاب‌های درسی طلبه‌ها است. اگر خدا نظر کند این چنین نظر می‌کند. از خدا بخواهید که هیمنطور که به انقلاب ما برکت داد، به نماز جماعت‌ها و نماز جمعه‌های ما نیز برکت دهد.
خدایا تو را به عزیزان درگاهت، تو را به شهید محراب قسم می‌دهیم که آن چه خیر هست را برای همه‌ی ما مقدر بفرما. به ما توفیق این را بده که این انقلاب را به پیروزی نهایی برسانیم و از بازوهای حضرت مهدی باشیم. این چنین خیرات را برای ما مقدر بفرما. به ما توفیق این را بده که جهل را از ایران برداریم. چون بارها گفتم که ایران بیش از 12، 13 میلیون بی سواد دارد. باید جهل را برداشت. باید شرک را برداشت. باید تفرقه را برداشت. شما طاغوت را از ایران برداشتید. «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»(بقره/257) ظلمات سه چیز است: جهل و شرک و تفرقه است. شما با هفته وحدت و دست به دست دادن برادران سنی، ظلمات و تفرقه را برداشتید. فقط ظلمت جهل مانده است.
خدایا به ما توفیق بده که یکی پس از دیگری خودمان و جامعه‌مان و تمام مستضعفین را در پناه اسلام از ظلمات به نور دعوت کنیم. قلب پیغمبر اکرم و اولیاء گرامیش را از ما راضی و خشنود بگردان. رهبر عزیز انقلاب را به سلامت بدار.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment