احکام، اخلاق، عقاید- 8

موضوع: احکام، اخلاق، عقاید- 8
تاریخ پخش: 13/04/61

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الحمدللّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین»

شب نیمه ماه رمضان است و این اولین اجرا بعد از شهادت آیت اللّه صدوقی است. مقداری از بحث‌های ما درباره‌ی فقه و احکام است و مقداری هم درباره‌ی عقاید و اخلاق صحبت کنیم. چون به شب نیمه ماه رمضان که شب تولد امام حسن مجتبی(ع) است، برخوردیم، باید مقداری هم درباره‌ی امام حسن صحبت بکنیم. ابتدای بحث می‌خواهم کمی راجع به امام حسن(ع) صحبت کنم. چرا امام حسن(ع) چرا صلح کرد؟ چرا امام حسین جنگ کرد؟ مسئله ما خون است. درباره‌ی خون چند جمله بگویم.
1- مجازات قتل مؤمن جهنم دائمی است
قرآن می‌فرماید: خونریزی حرام است. «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها»(نساء/93) کسی که «مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً» از روی عمد بکشد یعنی با توجه و عنایت این کار را بکند. چند نوع قتل داریم. گاهی قتل خطاست. می‌رود گنجشک بزند، اما گلوله به انسان می‌خورد. گاهی شبه عمد است. عمدی یعنی اینکه باتوجه و عنایت باشد. کسی که یک مؤمنی را عمداً بکشد پاداش او جهنّم است. جهنمی که تا ابد در آن می‌سوزد. نگویید: می‌سوزد و گوشتش تمام می‌شود. قرآن می‌گوید: «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها»(نساء/56) پزشک‌هایی که مربوط به حریق و آتش سوزی هستند، می‌گویند: پوست دست در برابر آتش خیلی حساس است. قوه‌ی لامسه هم همین طور است. انسان با پوست دست لمس می‌کند. یعنی اگر به پوست دست انسان آتش برسد خیلی او را اذیت می‌کند، ولی اگر همین آتش از پوست دست بگذرد و به استخوان برسد دردش کم می‌شود. قرآن می‌گوید: نمی‌گذاریم به استخوان برسد. «کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ خلُوداً غَیْرَها»(نساء/56) اگر پوست دستشان در جهنم بسوزد یک پوست دیگر به آنها می‌دهیم تا سوزش آن کم نشود.
کلمه خلود به معنی همیشگی است. چون دو نوع جهنم داریم. بعضی‌ها جهنمشان موقت است «إِنَّ جَهَنَّمَ کانَتْ مِرْصاداً لِلطَّاغینَ مَآباً لابِثینَ فیها أَحْقاباً»(نبأ/23-21) قرآن می‌گوید: یک دسته از یاغی‌ها به جهنم می‌روند، اما چند مدتی در آنجا هستند. «أَحْقاباً» گرچه مدت آن کم است اما بعد خداوند این‌ها را نجات می‌دهد. مثل حبس موقت است اما خدا در مورد بعضی‌ها می‌گوید «خالِداً» یعنی تا ابد در جهنم هستند. نگو: چرا برای یک گناه باید تا ابد در جهنم بمانیم؟ آخر بعضی‌ها می‌گویند: گناه ما یک دقیقه بود. «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً» شهید کردن آیت الله صدوقی در یک دقیقه بود. در یک دقیقه مؤمن عالمی را کشتند. چرا تا ابد تروریست باید در جهنم باشد؟ چون گناه، گناه مهمی است. گناه مهم نتیجه‌اش هم مهم است.
شما یک دقیقه با چاقو چشمت را در می‌آوری، اما تا ابد کور هستی. یک دقیقه سنگ می‌زنی و شیشه را می‌شکنی اما تا ابد شیشه شکسته است. گاهی گناه یک دقیقه است اما عذابش طولانی است و در ثانی باید آثار این کار را دید. اگر شما لامپ را خاموش کنی و فرار کنی، بعد که یک نفر بلند می‌شود تا لامپ را روشن کند، سرش به دیوار می‌خورد. چون جایی را نمی‌بیند. گناه تمام این کارها با شما است. چون شما لامپ را خاموش کردی. گرچه خاموش کردن لامپ، یک دقیقه بود اما عوارضش زیاد بود.
«مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً»(مائده/32) کسی که شخصی را بکشد بدون این که او ظلمی کرده باشد یا بدون این که آن شخص در زمین فسادی کرده باشد، پس گویا همه مردم را کشته است. آیت الله صدوقی کسی را نکشته بود. آیت الله صدوقی نجات دهنده‌ی خلق بود. خلق محروم و مستضعف را نجات می‌داد. به قول امام هر کجا سیل بود، هر کجا زلزله بود، هر کجا آواره‌ای بود، ایشان به آنها کمک می‌کرد. کشتن یک نفر مؤمن مساوی با کشتن همه‌ی مردم کره‌ی زمین است. چون مسئله جرأت است. کسی که یک قاشق آبجو بخورد، مثل این است که یک بطری آبجو خورده است. چون اصل کار جرأت است.
چون قامت ما برای غرق است*** در کم و زیاد او چه فرق است
2- افراد مهدور الدم
در قرآن و در اسلام افرادی مهدور الدم هستند. یعنی خونشان ارزش ندارد. مثلاً اگر کسی بخواهد با زنی زنا بکند یا با پسری لواط کند و کسی نمی‌تواند جلوی او را بگیرد، مگر این که او را بکشد این جا باید او را کشت. مثلا مردی می‌بیند که شخصی دارد به ناموسش تجاوز می‌کند یا می‌خواهد تجاوز بکند و این با نهی از منکر و نصیحت گوشش بدهکار نیست، اسلام می‌گوید: می‌شود این شخص را که قصد سوء نسبت به همسر شما دارد، کشت. اگر دزدی وارد خانه شد و هیچ راهی جز این که او را بکشی نداری، می‌شود این دزد را کشت. از نظر اسلام کشتن دزد، کشتن کسی که می‌خواهد به همسر انسان تجاوز کند، کشتن کسی که می‌خواهد با پسری یا با دختری لواط یا زنا کند، ایرادی ندارد. چون خون اینها بی ارزش است. حفظ مکتب و حفظ رهبر هم مهم است. مثلاً می‌شود کسی که به دروغ ادعای پیغمبری می‌کند، را کشت. اگر کسی به رهبران معصوم ما، به پیغمبر و امام ما، به حضرت زهرا ناسزا بگوید می‌شود او را کشت.
سراغ توضیح المسائل می‌رویم. هر حیوانی که خونش به بیرون می‌جهد نجس است. یعنی وقتی رگ او را می‌زنی با فشار به بیرون می‌پرد. این حیوان‌ها خونشان نجس است. بعضی حیوان‌ها مثل ماهی و مثل پشه، خونشان با فشار بیرون نمی‌آید. این حیوانها خون جهنده ندارند و خونشان پاک است استفاده مستقیم از خون حرام است و خوردن خون هم حرام است. «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ»(مائده/3) قرآن چهار مرتبه فرموده است: خوردن خون حرام است. خوردن خون، قساوت قلب و جنون و دیوانگی می‌آورد. در سوره نحل و مائده و بقره فرموده که خوردن خون حرام است. ابن ملجم که لعنت خدا بر او باد در ماه رمضان، حضرت علی(ع) را شهید می‌کند. حضرت علی(ع) در وصیت خود طبق آن جمله‌ی معروف می‌فرماید: اگر من سالم ماندم که خودم می‌دانم. اگر من شهید شدم، فقط ابن ملجم را بکشید. یعنی نباید گفت چون شخصیت امیرالمؤمنین(ع) بزرگ است پس در مقابل ایشان ما چند نفر را بکشیم. خون بزرگ ترین شخصیت‌ها در اسلام با پست ترین شخصیت‌ها در اسلام یکی است. چون: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»(حجرات/13) مقام معنوی باعث نمی‌شود که به ارزش مادی هم اضافه بشود. مثلا چون یک نفر تقوای زیادی دارد، بگوییم: که باید حقوق او را در اداره زیاد کنند. کارمند در اداره فرمول دارد. طبق چه قوانین و ضوابطی کار کند. چند ساعت کار کند. «عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» یعنی تقوی، مقام معنوی است و مقام معنوی نباید سبب مقام ظاهری هم بشود. در بحث عقاید مقداری درباره‌ی صلح امام حسن(ع) حرف بزنیم. امام حسن(ع) ترسو نبود. این را باید بدانیم. چرا؟ بعضی که صلح می‌کنند از موضع ضعف برخورد می‌کنند و خودشان را می‌بازند. آیا امام حسن برای این صلح کرد که ترسیده بود؟ نه! چون همین امام حسن در یکی از جبهه‌ها چنان شمشیر می‌زد که امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب طبق آن نقل فرمود: حسن را بگیرید. این حسن چه دلی دارد! یعنی شمشیر زدن امام حسن(ع) حضرت علی را هم به تعجب واداشت. پس امام حسن ترسو نبود. نباید بگوییم اگر امام حسین در کربلا جنگید، خیلی شجاع است. امام حسن ترسو نبود. مسئله دیگر این است که صلح همه جا بد نیست. یعنی ما اصلی را نداریم که بگوید: (زنده باد جنگ! مرگ بر صلح) خیلی وقت‌ها باید بگوییم: زنده باد صلح. باید ببینیم اثر جنگ بیش‌تر است یا صلح؟ دنبال اثر بگردیم. اگر ما خواسته باشیم ببینیم که جنگ امام حسین بهتر بود یا صلح امام حسن، باید برویم ببینیم که اثر کدام یک بیش‌تر بود؟ مسئله سوم این است که امام حسن از طرف رسول الله بیمه شده است.
پیغمبر یک جمله‌ای دارد که می‌فرماید: امام حسن و امام حسین هر دو امام هستند. «إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»(علل ‏الشرائع، ج‏1، ص‏211) قیام کنند و بجنگند یا صلح کنند. یعنی شناخت و معرفت ما نسبت به امام از روی عملکرد نیست. پیغمبر این‌ها را بیمه کرده است. یعنی خود پیغمبر پیش بینی می‌کرد که بعضی خواهند گفت: ‌ای امام حسن چرا صلح کردی؟ چون خیلی‌ها آمدند به امام حسن نیش زدند. جمله‌ی زننده‌ای را به امام حسن(ع) می‌گفتند. به امام حسن(ع) می‌گفتند: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِینَ»(إختصاص مفید، ص‏82) سلام بر تو‌ای کسی که مسلمانان را ذلیل کردی! یعنی انتقاد می‌کردند. نباید از امام جلو بیفتیم. قرآن می‌فرماید: «لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»(حجرات/1) یعنی پیشی نگیرید. اگرامام گفت: صلح! صلح کنید و اگر گفت: جنگ! بجنگید. ما تابع مصلحت هستیم. از خودمان پیش داوری نکنیم. مثل این که بعضی‌ها در جبهه می‌گویند: درست است که جبهه خوب است ولی روزه‌ی ما به هم می‌خورد. اگر امام دستور بدهد جهاد از روزه به مراتب مهمتر است. اگر حکومت جمهوری اسلامی نیرو بخواهد و تمام مردم هم روزه‌شان را بخورند، هیچ مسئله‌ای نیست. چون امام دستو داده‌اند. ما روزه‌ای را می‌خواهیم که در خط امام باشد. اگر امام فرمان و دستور بدهد که ما نیرو می‌خواهیم، نباید بگویی: که من می‌خواهم روزه بگیرم. باید آدم روزه‌ی خود را بخورد. باید مواظب باشیم که هیچ وقت خونمان جوش نیاید. قرآن می‌گوید: گاهی وقت‌ها به کسانی که در وسط جبهه می‌جنگند و خونشان بجوش می‌آید، می‌گوییم: «قیلَ لَهُمْ کُفُّوا ایدیَکُمْ وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ»(نساء/77) یعنی‌ای رزمندگان! دست نگه دارید و بروید نماز بخوانید. اصولاً انسان وقتی بنده‌ی خداست که از خودش سلیقه‌ای نداشته باشد. آقا می‌خواهی در کدام شهرها باشی؟ هر کجا خدا بخواهد. قدیمی‌های ما می‌گفتند: من دلم می‌خواهد به نجف بروم و تا آخر عمرم درآنجا زندگی کنم. همانجا هم بمیرم. آیا این درست است؟ انسان بنده خدا است. مثلا کسی می‌خواهد به مکه برود. یکباره امام دستور می‌دهد که باید به جبهه برود. اگر بگوید: که بعد از چند سال نوبت من شده است که به مکه بروم، بنده‌ی خدا نیست. بنده‌ی خدا کسی است که مطیع فرمان رهبر خود باشد. گاهی کسی یک ساعت به افطار مانده است، روزه‌اش را می‌خورد. می‌گویی: چرا روزه‌ات را خوردی؟ می‌گوید: حالا چه فرقی می‌کند. با یک ساعت زودتر خوردن که روزه باطل نمی‌شود. هیچ وقت از خودتان سلیقه‌ای کار نکنید. علامت مؤمن این است که مثل موم در دست خدا باشد. یعنی اگر خدا گفت: بایست! بایستد. اگر خدا گفت: حرکت کن، حرکت کند. گاهی قرآن انتقاد می‌کند و می‌گوید: وقتی به بعضی از مردم می‌گوییم: حرکت کنند، می‌ایستند. «إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ»(توبه/38) وقتی هم می‌گوییم: بایست! چنان می‌دوند که دیگر نمی‌ایستند. ایستادن و حرکت ما باید طبق فرمان باشد و همان موقع است که ارزش ما نشان داده می‌شود. امام حسین و امام حسن هر دو امام هستند، چه حرکت کنند و چه بایستند. این که می‌بینی امام حسن(ع) صلح کرد، برای این بود که ایشان در شرایطی بود که نمی‌شد صلح نکند. دشمن از یک منطقه لشکر کشی کرد و به جبهه آمد. امام حسن(ع) هم از کوفه لشکر کشید و به جبهه آمد. جمعیت لشکر امام حسن زیاد بود. تعداد افراد دشمن هم زیاد بودند. امام حسن(ع) صلح نکرد بلکه جنگید. یعنی نیروها را به جبهه فرستاد اما معاویه یک سیاست خاصی داشت. امام حسن(ع) به خاطر عوامل نفوذی که در لشکر معاویه وجود داشت، ضربه خورد. معاویه نقشه کشیده بود که یکی یکی، از تعداد لشکر امام حسن(ع) کم شود. تا آنجا که امام حسن دید که دیگر لشکری برایش نمانده است. امام حسن متوجه شد که معاویه سربازان او را با پول خریده است. آن موقع بود که معاویه یک لایحه‌ای را آورد تا آن را مطرح کند. یک لایحه‌ی بزرگ، که اسم آن را صلحنامه گذاشته بود. امام حسن گفت: این جانب حاضر به صلح هستم. معاویه یک ورقه سفید آورد و به امام حسن گفت: هر شرطی که بگذاری من قبول می‌کنم. این جانب با داشتن نیروی زیاد و امکانات فراوان، به خاطر اینکه دلم به حال مسلمانان می‌سوزد، حاضر به صلح هستم. هر شرطی هم که بگذاری من قبول می‌کنم. امام حسن زرنگی کرد و گفت قبول است:
1- به شرط آن که یزید را جانشین خودت نکنی. چون می‌دانست که به هر قیمت باشد یزید جانشین خواهد شد و این جزء برنامه‌های معاویه خواهد بود.
2- به شرط آن که به پدرم علی بن ابیطالب ناسزا نگویی.
3- به شرط آن که مالیات اسلامی فقرای کوفه را برای کوفه تقسیم کنی.
امام حسن شرط هایش را نوشت و امضا کرد. می‌گویند: اگر لیموی ترشی به دست تو رسید، نگو ترش است از همان لیمو ترش لیموناد درست کن. دشمن بالای منبر رفت و شرایط را خواند. عصبانی شد و برگه را پاره کرد. مردم گفتند: این عجب آدمی است. خودش گفت: بیا صلح کنیم. خودش ورقه سفید داد. خودش گفت: هرچه بگویی من می‌پذیرم. آن موقع بود که مردم روشن شدند. مردم که روشن شدند کار برای امام حسین آسان شد. چون امام حسن انقلاب فرهنگی کرد، یعنی مردم را روشن کرد. امام حسن انقلاب فرهنگی کرد و امام حسین انقلاب نظامی کرد. امام حسن یک چیزهایی در صلح نامه نوشت که حتماً پاره بشود و بر اثر پاره شدن آن مردم آگاه بشوند. پس امام حسن صلح نکرد، بلکه صلح بر او تحمیل شد. امام حسن از این صلح تحمیلی طوری استفاده کرد که ما ایرانی‌ها بتوانیم آبروی صدام را ببریم. اگر امام حسن صلح را نمی‌پذیرفت و جمعیت دشمن حمله می‌کرد، امام حسن(ع) شکست می‌خورد، چون تعداد افراد دشمن زیاد بود. اگر امام حسن شکست می‌خورد، آن وقت دشمن تبلیغات می‌کرد و می‌گفت: ما می‌دانستیم که اینها حریف ما نیستند. ما گفتیم بیا صلح کن، خودشان صلح نکردند. آن‌ها خودشان زیر بار نرفتند. اگر امام حسن(ع) این لایحه را امضا نمی‌کرد ارتش امام حسن شکست می‌خورد و تاریخ هم می‌گفت: که حق به جانب دشمن است. چرا؟ به خاطر این که دشمن گفت: بیا صلح کنیم، اما امام حسن زیر بار نرفت. دشمن پیشنهاد آتش بس داد اما طرف داران خط امام لجبازی کردند. درکربلا جمعیت امام حسین(ع) کم بود ولی پیشنهاد آتش بس از ناحیه امام حسین(ع) بود. امام حسین(ع) در کربلا فرمود: جنگ نکنیم. من زیر بار یزید نمی‌روم. نه به یزید بله قربان می‌گویم و نه با او بیعت می‌کنم. شما بروید و ما هم می‌رویم یک کناری زندگی می‌کنیم. گفتند: نه! پیشنهاد آتش بس را قبول نمی‌کنیم. در کربلا پیشنهاد آتش بس از امام حسین بود اما این جا پیشنهاد آتش بس از دشمن بود. در صحیفه‌ی سجادیه می‌خوانیم. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنِی مَا یَشْغَلُنِی الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَیَّامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَه»(صحیفه سجادیه، دعاى 20) امام سجاد(ع) سه مسئله را در این جا مطرح کرده است: 1-اسارت‌ها 2- مسئولیت‌ها 3- هدف‌ها. امام در دعا چنین می‌گوید «وَ اکْفِنِی» برای من کافی بدار، از چیزهایی که همت من را مشغول خودش می‌کند. یعنی اگر همت من صرف یک چیزی می‌شود، در آن کار گره را برای من حل کن که همه‌ی همتم صرف آن جهت نشود. چون گاهی وقت‌ها انسان در زندگی گیر می‌کند. یک مسئله‌ای پیش می‌آید که آن مسئله تمام اهتمام انسان را به خودش مشغول می‌کند. در یکی از دعاها داریم: «وَ لَا تَجْعَلِ الدُّنْیَا أَکْبَرَ هَمِّنَا»(تهذیب‏الأحکام، ج‏3، ص‏92) یعنی خدایا تمام همت من را رسیدن به زندگی دنیا قرار نده. خوب است گاهی اوقات انسان با خودش فکر کند که اسیر چه شده است؟ اسیر مسئولیت‌ها شده است. «وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ» خدایا من را مشغول به کاری قرار بده که روز قیامت از آن سؤال خواهی کرد. عمرم را صرف یک چیزی کن که قیامت از من سؤال خواهی کرد. روز قیامت سؤال خواهی کرد: عمرت را چگونه گذراندی؟ خدایا به من توفیقی بده که در جوانی در یک خطی گام بردارم که اگر در قیامت از من پرسیدی که با عمرت چه کردی، بتوانم جواب تو را بدهم.
روز قیامت سؤال می‌کنند:
1- با عمر و جوانی خود چه کردی؟
2- از رهبری می‌پرسند. «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ»(تکاثر/8)
یک کسی خدمت امام آمد. امام به او غذا داد. در این غذا خرماهای خیلی خوبی بود. این مهمان یک سری تکان داد و گفت: عجب خرماهای خوبی است! بعد این آیه را خواند: «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ» روز قیامت خداوند از نعمت‌ها سؤال می‌کند که چرا خرمای به این خوبی را خوردی؟ امام فرمود: نه سؤال نمی‌کند که چرا خرمای خوب خوردی؟ سؤال می‌کند که خط رهبری تو چه بود؟ خط آمریکا بود یا خط ولایت فقیه؟ چه کسی رهبر تو بود؟ از رهبری سؤال می‌کنند. خدایا من را در یک کاری قرار بده که روز قیامت از آن سؤال خواهی کرد.
3- روز قیامت از نماز سؤال می‌کنند.
از جوانی سؤال می‌کنند. از درآمد سؤال می‌کنند. می‌پرسند: درآمدت را از کجا آورده‌ای؟ از مصرف سؤال می‌کنند. اموالت را در چه راهی مصرف کردی؟ روز قیامت شهدا می‌آیند و یقه‌ی تو را می‌گیرند و می‌گویند: با خون ما چه کردی؟ امام زین العابدین(ع) می‌گوید: خدایا به من کمک کن تا سرگرم چیزهای بی خودی نشوم. «وَ اسْتَفْرِغْ أَیَّامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَهُ» خدایا ایام عمر مرا پر کن. ایام عمر من را در آن هدف‌هایی که من را برای آن خلق کردی، قرار بده. خدایا ما را از اسارت‌ها برهان. خدایا ما را با مسئولیت‌ها آشنا کن. خدایا ما را از هدف هایمان دور نکن.
هدف از خلقت چیست؟ قرآن می‌گوید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات/56) شما آفریده شده‌اید که در میان خط‌ها، خط خدا را انتخاب کنید. شب نیمه ماه رمضان، شب تولد ولی خدا امام حسن(ع) است. ایشان خیلی عظمت دارند. امام حسین(ع) در شب عاشورا، وقتی با دنیا خداحافظی می‌کرد، گفت: خواهر عزیزم چرا گریه می‌کنی؟ بعد گفت: پدر من، از من بهتر بود. جدم از من بهتر بود. فرمود: ‌ای زینب کبری! امام حسن(ع) از من بهتر بود. پیغمبر فرمود: هر کس ماه رمضان تمام بشود و خدا نظر بخشش به او نداشته باشد، بدبخت است. نشانه بدبختی انسان این است که ماه رمضان تمام بشود و انسان مورد لطف خدا قرار نگیرد. خودمان را برای لطف خدا آماده کنیم.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد قاتلین صدوقی‌ها و دستغیب‌ها، مدنی‌ها و هاشمی نژادها و بهشتی‌ها و قدوسی‌ها را نابود بفرما. خدایا روز به روز بر عذاب صدامیانی که قاتلین جوان‌های ما هستند، بیفزا. کسانی مثل رجوی‌ها و بنی صدرها را نابود کن. زنده هایشان را بیش از این رسوا و خوار کن و بر عذاب مرده هایشان بیفزا.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment