احکام، اخلاق، عقاید – 4

موضوع بحث: احکام، اخلاق، عقاید – 4
تاریخ پخش: 9/4/61

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الحمد لله رب العالمین و صلی اللّه علی سیدنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین»

الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی 

در جلسه قبل گفتیم که فقیه چه کسی است. در کجا باید تقلید کرد. در این جلسه درباره‌ی منابع و مدارک فقه، صحبت می‌کنیم.
1- قرآن یکی از منابع فقه
یکی از منابع فقه، قرآن است. قرآن تنها کتاب آسمانی است که تحریف نشده است و مورد قبول همه مسلمان‌ها است. یکی هم سنت رسول الله و روایات اهل بیت است. چون روایات متعددی داریم که پیغمبر فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن» من می‌روم و میان شما دو گران بها را می‌گذارم «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی»(کتاب‏ سلیم‏ بن ‏قیس، ص‏646) حدود صد حدیث داریم که پیغمبر فرموده است «کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتِی»(کمال‌‏الدین، ج‏1، ص‏235) کتاب خدا و سنت من! هم «کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتِی» را قبول داریم و هم «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی» را قبول داریم. درباره‌ی حدیث و کلمات پیغمبر در آیات قرآن می‌فرماید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى‏»(نجم/4-3) چون بر پیغمبر دو نوع وحی می‌شد. یک وحی که همین قرآن است، غیر از قرآن مطالب دیگرهم وحی می‌شد. در آیه‌ای هم داریم که علامه طباطبایی(ره) می‌گوید: ما به تو وحیی فرستادیم تا قرآن را بیان کنی. پیداست آن وحی غیر از قرآن است.
درباره‌ی پیروی از پیغمبر قرآن می‌فرماید که «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»(نساء/80) هرکس سنت پیغمبر را گوش بدهد مثل این است که به قرآن عمل کرده است. هرکس پیرو پیغمبر باشد، گویا پیرو خداست. یعنی فرق نمی‌کند. بعضی‌ها می‌گویند: فلان مسئله در کجای قرآن نوشته شده است. هیچ جای قرآن نوشته نشده است. ما خیلی از چیزها را داریم که در قرآن نیست. مثلاً نماز در قرآن نوشته شده است اما اینکه نماز صبح دو رکعت است در قرآن نیست. در قرآن گفته شده است که هرکس مستطیع است به مکه برود. حاجی به مکه می‌رود و هفت بار دور خانه‌ی خدا می‌چرخد. این هفت بار در قرآن نیست. خیلی چیزها در قرآن نیست. بعضی‌ها تا یک چیزی را می‌گویی فورا بهانه می‌آورند که این در کجای قرآن آمده است. لازم نیست یک چیزی در قرآن نوشته شده باشد. پیغمبر هم گفته باشد مثل این است که در قرآن نوشته باشد. «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/7) قرآن می‌گوید: هرچه پیغمبر می‌گوید بگیرید و به آن گوش دهید. بنابراین لازم نیست که ما هر چه داریم در قرآن باشد. ما بسیاری از دستورات اسلام را در قرآن پیدا نمی‌کنیم. اگر گفتند: چطور جز دین است، می‌گوییم: دین ما فقط قرآن نیست. حدیث و عقل هم جزیی از دین ما است.
2- اجتهاد و کتاب‌های مهم حدیث شیعه و سنی
اجتهاد یعنی چه؟ اجتهاد از جهد است. جهد به معنی کوشش است. اجتهاد به معنی این است که فقیه کوشش می‌کند و حکم خدا را از لا به لای قرآن و حدیث در می‌آورد. به این دلیل اجتهاد می‌گویند.
استنباط یعنی چه؟ استنباط از نبط است. چون در فرهنگ ما بخصوص بعد از انقلاب این کلمه‌ها هست. من یادم نمی‌رود که امام فرموده بود: من استرجاع می‌کنم. خیلی‌ها پرسیدند آقا استرجاع یعنی چه؟ گفتند: معنایش این است که «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»(بقره/156) این کلمه‌ای است که انسان در وقت‌های حساس می‌گوید. مثلاً مجتهد یعنی چه؟ مجتهد ازجهد است. یعنی کسی که با زجر و زحمت حکم خدا را از لا به لای قرآن و حدیث و روایات اهل بیت در می‌آورد. استنباط یعنی چه؟ استنباط از نبط است. نبط یعنی اینقدر بکن تا به آب برسی. مجتهد هم تلاش می‌کند تا حکم خدا را در بیاورد. استنباط به معنی آب را از خاک بیرون کشیدن است. لذا به چاه کن می‌شود مستنبط گفت. کسی که آب بیرون می‌کشد. کسی که حکم خدا از میان حرف‌ها بیرون بکشد هم استنباط می‌کند.
تعداد حدیث‌ها معلوم نیست. کتاب‌های حدیث چه کتا بهایی است. ما صدها کتاب حدیث داریم. یکی از کتاب‌های حدیث کتاب کافی است. کتاب کافی بیش از هزار سال پیش نوشته شده است و 16 هزارحدیث دارد. از مهم ترین کتاب‌های ما کتابی به نام اصول کافی است. اصول و فروع که هزار حدیث دارد، متعلق به مرحوم کلینی است. یک کتاب به نام «من لا یحضره الفقیه» داریم که برای مرحوم صدوق است. این کتاب هم پنج هزار و نه صد و بیست حدیث دارد که برای مرحوم ابن بابویه است، که قبرش در حضرت عبدالعظیم است. کتابی هم به نام تهذیب داریم که برای شیخ طوسی است. کتاب تهذیب و استبصار برای شیخ طوسی است و این کتاب هم حدود پنج هزار و پانصد و یازده حدیث دارد. این چهار مورد که گفتم، کتاب‌های مهمی هستند که منابع فقه ما است. در کافی 16هزارحدیث است. در تهذیب و استبصار 5 هزار و پانصدو یازده حدیث است. کتاب من «لا یحضره الفقیه» هزار و نه صد و بیست حدیث دارد. این‌ها چهار کتاب اصلی هستند. یعنی این چهار کتاب از مهم ترین کتاب‌های شیعه می‌باشد.
این که می‌گویم از مهم ترین کتاب هاست، معنایش این نیست که در این کتاب‌ها حدیث ضعیف نیست. فقیه و مجتهد توضیح المسائل را از کجا می‌نویسد؟ این مسئله‌هایی که در توضیح المسائل است یا از قرآن و یا از حدیث در می‌آید. حدیث‌ها یا در کتاب کافی هستند و یا در کتاب تهذیب و استبصار و«من لا یحضر الفقیه» هستند. برادران اهل سنت، به جای چهار کتاب حدیث که برای امام باقر و امام صادق است، شش کتاب حدیث دارند که به آن(صحیح مسلم، صحیح بخاری، المسند و. . .) می‌گویند. آن‌ها شش کتاب دارند. ما چهار کتاب داریم. آن‌ها از یک رشته، از یک منبع آب می‌گیرند، ما هم از یک منبع دیگر آب می‌گیریم. در بسیار‌ی از جاها، هر دو ریشه به یک جا می‌رسند. در بعضی جاها هم فرق می‌کند.
کتابی به نام وافی داریم که برای مرحوم فیض کاشانی است. این کتاب تمام روایت‌های چهار کتاب را با حذف مکررات برداشته است. یعنی ممکن است آن چه در این کتاب است، در کتاب دیگر هم باشد. ممکن است یک حدیث هم در کافی باشد و هم در(من لا یحضره الفقیه) باشد. ایشان برداشته این‌ها را یکی کرده است. مکررات چهار کتاب را برداشته و اسم آن را وافی گذاشته است. بعد از این کتاب(بحار) است که برای مرحوم مجلسی است که اخیراً در بیش از صد جلد چاپ شده است. بعد هم کتاب(وسائل الشیعه) است که بیش از 35 هزار حدیث دارد.
فقیه و مرجع تقلید توضیح المسائل خود را از کجا می‌نویسد؟ به عنوان بک بچه مسلمان آدم باید بداند که این توضیح المسائل از کجا نوشته می‌شود؟ ریشه هایش از فقه یا قرآن است، یا از حدیث است؟ کتاب‌های حدیث(کافی، تهذیب، من لا یحضر، استبصار، بحار، وافی و وسائل الشیعه) بیش ترین کتابی است که فقیه به آن‌ها مراجعه می‌کند. خوب است که آدم اسم این کتاب‌ها را بداند. ببینید اگر یک کسی بچه‌ی تهران باشد ولی اسم چهار خیابان را بلد نباشد، زشت است. زشت است که یک مسلمان نتواند اسم چند مورد از سوره‌های قرآن را بگوید. ما برای یادگیری قرآن باید 5 مرحله را بدانیم: 1- اسمش را بدانیم. 2- بتوانیم بخوانیم. 3- آن را بفهمیم. 4- به آن عمل کنیم. 5- به جای دیگر صادر کنیم. پنج مرحله شد که ما از این چهار مرحله می‌گذریم و فقط از شما می‌خواهیم که اسم چند مورد از سوره‌های قرآن را بگویی. مسلمانی که اسم چند سوره را از بین صدو چهارده سوره نداند که مسلمان نیست.
یک موقع برای سخنرانی به جایی رفته بودم. در آن جلسه همه تحصیل کرده بودند. اسم چند نفر از دانشمندان مهم ایران را گفتم. هیچ کدام از آنها را نمی‌شناختند اما تا گفتم: مراد برقی! همه‌ی دست‌ها بالا رفت. این ننگ است و خیلی زشت است. من تقاضا می‌کنم که یک مقدار از روخوانی قرآن را یاد بگیرید. الان چهار سال از انقلاب می‌گذرد. شما زمان شاه نمی‌توانستی قرآن بخوانی، حالا هم نمی‌توانی؟ این زشت است. باید قرآن را بخوانیم. بعضی وقت‌ها آیه‌ها را بلد باشیم. خیلی از شما در ماه رمضان ختم قرآن می‌کنند. البته ختم قرآن خوب است، چون یک خواندن یک آیه از قرآن در ماه رمضان مثل آن است که آدم تمام قرآن را در غیر ماه رمضان بخواند. نگاه کردن به قرآن اجر دارد. طبق حدیثی که در اصول کافی است، اگر کسی از اول قرآن تا آخر قرآن را بخواند یک دعای مستجاب دارد.
3- فهم در قرآن مهم است
ختم قرآن خیلی مهم است اما مهم‌تر از ختم قرآن فهم قرآن است. «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»(نساء/82) اینکه آدم یک آیه از قرآن را بخواند و روی آن فکر کند. قرآن کتاب تربیتی است. قرآن به ما الگوی یک زندگی صحیح را می‌دهد. قرآن کتابی سازنده است. قرآن کتابی است که می‌گوید: امت‌های پیشین چه کردند و چرا سقوط کردند؟ امت‌های پیشین چه کردند که عزیز شدند؟ این کتاب جامعه شناسی است. رفتار ملت‌ها را بیان می‌کند. روز سقوط و عزت ملت‌ها را بیان می‌کند. سرنوشت مستکبران و مفسدین را بیان می‌کند. سرنوشت بندگان صالح را بیان می‌کند. قرآن کتاب تشویق است. قرآن کتاب تهدید است. قرآن کتاب عبادت است. قرآن کتاب حکمت است. قرآن کتاب عقل و استدلال است. قرآن کتاب اشک و عرفان است. به ما گفته‌اند که می‌خوانید زمزمه کنید. چرا قرآن ما را یک آدم مصری و درباری بخواند. چرا ما باید آیه الکرسی را به شاخ گاو ببندیم که شیرش زیاد بشود. چرا باید «وَ إِنْ یَکادُ الَّذینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»(قلم/51) به طلا بنویسیم و به بازوی بچه ببندیم که عقرب او را نگزد. چرا باید وقتی از خانه خارج می‌شویم قرآن را بالای سرمان بگیریم. چرا قرآن باید این چنین باشد؟ یکی از فضلا می‌گفت: به مدینه سر قبر پیغمبر رفتم و دیدم که خیلی شلوغ است. مردم و مسلمان‌ها سرقبر پیغمبر را شلوغ کرده‌اند. قرآن دستم بود، گفتم: «السلام علیک یا رسول اللّه» بعد گفتم: یارسول الله! حالت چطور است؟ آیا از این حاجی‌ها راضی هستی؟ از این مسلمان‌ها راضی هستی؟ می‌گفت قرآن دستم بود، گفتم: خدایا من این قرآن را باز می‌کنم تا ببینم روح پیغمبر از این مردم راضی است؟ یک آیه بیاید تا من معنی این سوال خود را بفهمم. گفت: تا قرآن راباز کردم، این آیه آمد «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»(فرقان/30) یعنی پیغمبر در روز قیامت می‌گوید: خدایا، من از این مسلمان‌ها راضی نیستم. این‌ها قرآن را کنار زدند. روخوانی قرآن را یاد بگیرید.
حساب کردیم که اگر ما فردی را در نهضت سواد آموزی بیاوریم خیلی خوب است. اگر کسی بیاید این کتاب را بخواند، خواندن و نوشتن را یاد می‌گیرد. ما آدمی داریم که چند ساعت پای منبر نشسته است، ولی هنوز بی سواد است. اگر به جای این که وقت خود را چند ساعت برای منبر بگذارد، صرف خواندن و نوشتن کند، بهتر است. نهضت سواد آموزی مربوط به بی سوادها نیست. با سوادها هم باید سوادآموز بشوند. عیب کار این است که بعضی از تحصیل کرده‌های ما همین که دیپلم وفوق دیپلم و لیسانس و فوق لیسانس را می‌گیرند می‌ایستند و می‌گویند: ما فارغ التحصیل شده‌ایم. آدم که فارغ التحصیل نمی‌شود. زن حامله فارغ می‌شود. آدم هیچ وقت فارغ نمی‌شود. آدم محصل که هیچ وقت فارغ نمی‌شود. اصلاً کلمه‌ی فارغ التحصیل کلمه غلطی است. خدا به پیغمبرش می‌گوید «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ»(انشراح/7)
4- تحصیل تعطیلی بردار نیست
نگو: تابستان بی کار هستم. اصولاً آدم باید در تابستان غصه بخورد. امیدواریم این طرح کاد پیاده بشود و محصلین ما هم یک هنری داشته باشند. زشت است یک دیپلم ما نتواند یک دوچرخه باز و بسته کند و زشت است یک مهندس ساختمان نتواند یک کیلو سیمان آب بزند. زشت است که دختر تحصیل کرده ما ساده ترین خیاطی را بلد نباشد. این طرح کار طرح خوبی است و همان طرحی است که اصحاب امام صادق در زمان امام صادق(ع) داشتند. کار برای این خوب است که وقتی انسان دیپلمش را گرفت، فلج نباشد. دیپلمش را گرفته است برق کشی هم بلد است. مکانیکی هم بلد است. آهنگری هم بلد است. در و پنجره سازی هم بلد است. خطاطی هم بلد است. فیلم و نمایش و کارهای هنری هم بلد است. اینکه آدم بتواند یک کاری را انجام دهد بسیار خوب است. خدا به پیغمبر می‌گوید: خیال نکن فارغ التحصیل شده‌ای، تو پیغمبر هستی و به خدای بی نهایت علم وصل هستی. «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی‏ عِلْماً»(طه/114) تو هم که پیغمبرهستی، باید ادامه تحصیل بدهی. این آیه دلیل بر ادامه تحصیل است. یعنی تو که پیغمبر هستی باید از خدا بخواهی که دائماً علمت زیاد بشود. فارغ التحصیل یعنی چه؟ باید هفته‌ای یک کتاب مطالعه کنی. بخصوص قرآن که آدم هرچه می‌خواند بیش‌تر عاشقش می‌شود.
چند وقت پیش یک جایی بودم. یک کسی برای کاری نصب شده بود. این بحث پیش آمده بود که این آقایی که نصب شده است، عزل بشود یا نشود؟ بحث عزل و نصب بود. حدیث داریم «من تقدم علی قوم و هو یری فیهم من هو افضل فقد خان الله و رسوله والمؤمنین» اگرکسی یک پستی را اشغال کند و بداند که کس دیگری هست که عرضه‌اش از او بیش‌تر است، اگر پست را خالی نکند خائن به خدا و رسول است. از این حدیث دود بلند می‌شود. من روزی که بعضی خودشان را برای نمایندگی کاندیدا می‌کردند، این حدیث را خواندم. کسی که خودش را در یک مقام و منصبی قرار بدهد ولی بداند که درگرفتن این پست دیگری از او لیاقتش بیش‌تر است، اگر پست را خالی نکند، خائن به خدا و رسول است. این یک واقعیت است.
اسم‌های سوره‌های قرآن را یاد بگیریم. اگر یک طلبه‌ای، استادی، فرهنگی، معلمی را دیدیم، قرآن را بخوانیم. وقتی پدرها به بچه هایشان پول می‌دهند، بگویند: به شرطی به تو پول می‌دهم که بتوانی قرآن را بخوانی. یادم هست که وقتی بچه بودم، پدر من روزی دو بار قرآن خواندن را به من یاد می‌داد. می‌گفتم: بابا 3 ریال بده. می‌گفت: اگر این تکه از قرآن را بخوانی3 ریال به تو می‌دهم. یعنی وقتی می‌خواست یک چیزی برای ما بگیرد، می‌گفت: نماز بخوان به تو پول می‌دهم. بچه که بودیم نماز ده شاهی خواندیم. نماز یک قرانی خواندیم. خوش به حال آن روزها! چون نماز آن روزهایمان ده شاهی می‌ارزید. می‌ترسم که حالا نمازهایمان هیچ ارزشی نداشته باشد. حدیث داریم اگر کسی نماز بخواند و حواسش پرت باشد، نمازش قبول نیست. اگر در نصف نماز حواسش پرت شود، نصف نمازش قبول است. مثل گلابی است. اگر قسمتی از گلابی پوسیده باشد، قسمت پوسیده را می‌گیرند و دور می‌اندازند و قسمت سالم را بر می‌دارند. برای نماز هم آن قسمتی قبول است که پوسیده نیست و با توجه بوده است.
شما که برای پسرت، ساعت مچی می‌خری، بگو من به شرطی ساعت مچی می‌خرم که بروی درس قرآن را یاد بگیری. اگر یک ورزشکار هنگام پیروزی نام خدا را بر زبان بیاورد، با این کار اسلام را در یک کشور خارجی مطرح کرده است. بسیاری از وقت‌ها رئیس شهربانی می‌تواند کاری بکند که یک طلبه نمی‌تواند بکند. آن وقت‌هایی که ما می‌توانیم باید استفاده کنیم. پس فقیه حکم خدا و توضیح المسائل را از قرآن و حدیث در می‌آورد. اسم کتاب‌های حدیث را فهمیدیم. عرض کردم اگر کسی در یک شهری زندگی کند و اسامی خیابان هایش را بلد نباشد زشت است. این اسم‌ها را یاد بگیریم. بعد که با اسم‌ها آشنا شدیم، خواندنش را یاد بگیریم. بعد از خواندن سراغ فهمیدن آن برویم. من از شما تقاضا می‌کنم که خواندن این کتاب را یاد بگیرید. این کتاب بسیار خوب است و عربی آسان است. خدا مرحوم روزبه و بعضی از همکارانش را رحمت کند. ایشان این کتاب را نوشته است. مثل این که با سعی ایشان بوده است. این کتاب عربی آسان دو جلد است. اگر کسی عربی آسان را بخواند، بسیاری از آیه‌های آسان قرآن را می‌فهمد. الحمدلله امت ایران ثابت کرد که هر چیزی را بفهمند، اهل عمل هستند.
5- فطرت احساس درونی
یکی از بحث‌هایی که در اصول دین مطرح است، خداشناسی فطری است. این یعنی چه؟ خداشناسی فطری است. فطرت چیست؟ ما دو نوع احساس داریم. گاهی احساس از بیرون است. گاهی احساس از درون است. آن احساس درونی را فطرت می‌گویند. نشانه‌ی فطرت این است که نیازی به معلم و دانشگاه ندارد. علاقه مادر به بچه فطری است. یعنی لازم نیست مادرها را در یک سمینار و کلاسی جمع کنیم و به ایشان بگوییم: ‌ای مادران، شما بچه‌ی خود را دوست داشته باشید. علاقه‌ی مادر به بچه علاقه‌ای فطری است. یعنی نیاز به مربی و معلم ندارد. فطرت ثابت است. فطرت چهار(هر) دارد. اگر در یک چیزی چهار(هر) وجود داشت، فطری است. مثلاً در هر زمانی مادر بچه‌اش را دوست دارد. در هر مکانی مادر بچه‌اش را دوست دارد. در هر سنی مادر بچه‌اش را دوست دارد. در هر رژیمی مادر بچه‌اش را دوست دارد. لذا می‌گویند: علاقه مادر به فرزند علاقه فطری است. هر زمان، هر مکان، هر سن، هر رژیم، اما یک اشکال هست. نگو: اگر علاقه مادر به فرزند فطری است، پس چرا زمان جاهلیت مردم بچه هایشان را زنده به گور می‌کردند؟ آن زمان که چنین می‌کردند دو علاقه بود. هم به فرزند علاقه داشتند و هم به آبرو علاقه داشتند. چون خیال می‌کردند که اگر دختر داشته باشند، در جامعه بی آبرو می‌شوند. دختر داشتن را ننگ می‌دانستند. خداوند می‌فرماید «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ»(کوثر/1) ما به تو کوثر دادیم. ما به تو فاطمه دادیم. همان وقت که می‌گفتند: دختر بد است، خداوند به پیغمبرش دختر داد و به فاطمه فرمود: کوثر! ما به تو کوثردادیم. کوثر به معنی خیر زیاد است. رحمت خداست. اگر کسی بچه‌اش دختر باشد و ناراحت بشود که چرا پسر نیست، این از نظر ایمان باید برود خودش را درست کند. وقتی همسر امام زین العابدین(ع) بچه دار می‌شد، ایشان اصلاً نمی‌پرسید: دختراست یا پسر؟ می‌گفت: سالم است؟ تا می‌گفتند: سالم است. می‌گفت: الحمدلله رب العالمین! هر چه نگاه می‌کردند که آیا امام می‌پرسد که دختر است یا پسر، دیدند نمی‌پرسد. اصلاً نمی‌پرسید. برای این که فرقی نمی‌کند. پس وقتی که دختر را زنده به گور می‌کردند، معنایش این نیست که به دختر علاقه نداشتند اما آن علاقه بر این علاقه پیروز می‌شد.
6- خداشناسی فطری است
فطرت چیست؟ فطرت احساس درونی است که نیاز به معلم و مربی ندارد و دائمی و همیشگی است. همه جا و در همه وقت هست. خداشناسی فطری است. یعنی چه؟ احساس نشانه‌ی فطرت چیست؟ حالا که معنای فطرت را شناختیم بیاییم سراغ این که آیا خداشناسی فطری است؟ انسان احساسس وابستگی دارد. می‌گوید: اگر آب نخورم نیستم. اگر اکسیژن نباشد نیستم. اگر غذا نباشد نیستم. اگر این زمین زیر پای من نباشد نیستم. انسان در این طبیعت مستقل نیست. احساس وابستگی می‌کند. همین احساس وابستگی، ریشه‌ی خداشناسی است. اما وابستگی به خدا یا وابستگی به طبیعت؟ آن کسی هم که خدا را قبول ندارد، می‌گوید: من به طبیعت وابسته هستم. پس اصل وابستگی را قبول دارد. احساس وابستگی، احساسی است که در هر زمان، در هر مکان، در هر سن، در هر رژیم است. این احساس در همه‌ی انسان‌ها هست اما ممکن است این احساس عوض بشود. مثل چه چیز است؟ مثل مکیدن است. هر بچه‌ای احساس گرسنگی می‌کند، شروع به مکیدن می‌کند اما یا پستان را درست می‌مکد، یا اشتباه پستانک را می‌مکد. پس اصل احساس گرسنگی و اصل مکیدن درست است. گاهی حق است. گاهی باطل است. اصل مکیدن درست است. چه بمکد؟
اصل وابستگی حق است اما وابستگی به چه چیز؟ همه‌ی مردم دنبال سعادت می‌روند. مثلا کسی هروئین می‌کشد. اگر به او بگویند: سعادت می‌خواهی؟ می‌گوید: بله اما می‌گوید: راه سعادت هروئین است. می‌گوید: من فلان چیز را می‌خواهم. تمام افرادی که دنبال هر کاری می‌روند دنبال سعادت می‌روند اما در شناخت سعادت دچار اشتباه می‌شوند.
فطرت چیست؟ فطرت همان احساس درونی است. احساسی که در همه انسان‌ها ثابت است. البته، فطرت قابل تغییراست. ساختمان بدن انسان با سیگار نمی‌سازد. دفعه‌ی اول که آدم سیگار می‌کشد. آدم از درون احساس می‌کند که دود تلخ است و لذا تا سیگار کشید سرفه می‌کند و دود را پس می‌زند ولی آن قدر می‌کشد، تا از این کشیدن لذت می‌برد. پس با یک سختی می‌شود این فطرت را تغییر داد ولی هیچ وقت نابود نمی‌شود. این که می‌گویند: خداشناسی فطری است، یعنی احساس وابستگی در این عالم، در همه‌ی انسان‌ها هست اما این احساس یک وقت درست هدایت می‌شود و یک وقت نادرست هدایت می‌شود. لذا امیرالمؤمنین علی(ع) در نهج البلاغه می‌فرماید: انبیا برای اصلاح عقیده آمدند نه برای ایجاد عقیده! ما انسان بی دین نداریم. هرکس یک عقیده‌ای دارد منتها باید عقیده‌اش اصلاح بشود.
7- در تمام کارها باید نیت داشت
درباره‌ی اخلاق جملاتی بگوییم. دو سه جمله‌ای که می‌خواهیم درباره‌ی اخلاق بگوییم این است. در دعای مکارم الاخلاق می‌فرماید: «اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِکَ نِیَّتِی»(صحیفه سجادیه، دعاى20) وفر از وفور است. وفور به معنی زیاد است. امام زین العابدین در دعای مکارم الاخلاق می‌گوید: خدایا لطف کن نیت هایم زیاد بشود. نیتم زیاد بشود یعنی چه؟ ما صبح که از خواب بلند می‌شویم صورتمان را می‌شوییم. چای می‌خوریم و بعد لباس می‌پوشیم. بعد دنبال کار می‌رویم. ظهر استراحت می‌کنیم. می‌خوابیم و بلند می‌شویم ولی آن جایی که قصد قربت می‌کنیم فقط آن جایی است که می‌خواهیم نماز بخوانیم. نماز که می‌خوانیم می‌گوییم دو رکعت نماز صبح می‌خوانم: قربه الی الله، الله اکبر! گرچه نیت گفتنی نیست. ما وقتی نماز می‌خوانیم می‌گوییم: قربه الی الله ولی امام زین العابدین می‌گوید: خدایا این نیت کم است. از تو می‌خواهم که نیتم وفور پیدا کند. یعنی چای هم که می‌خورم نیت داشته باشم. آدم در همه کارهایش می‌تواند نیت داشته باشد. حدیث داریم که باید در تمام کارها نیت داشته باشیم.
پیغمبر فرمود: یا اباذر«لِیَکُنْ لَکَ فِی کُلِّ شَیْ‏ءٍ نِیَّهٌ حَتَّى فِی النَّوْمِ وَ الْأَکْلِ»(مکارم ‏الأخلاق، ص‏463) خوردنت هم باید نیت داشته باشد. چرا غذا می‌خوریم؟ می‌گوید: حالا سفره پهن است، غذا می‌خوریم. این نیت نیت الهی نیست. یک وقت می‌گویند: چرا غذا می‌خوری؟ می‌گوید: گرسنه هستم. برای سلامتی غذا می‌خورم. می‌خورم که زور داشته باشم، کار بکنم. این نیت می‌شود. یک کسی قرآن می‌خواند که بگوید: صدایم خوب است. این نیت نیست. یک نفر پول خرج می‌کند که بگوید: سخاوت دارد. پیغمبر به اباذر می‌گوید: باید در همه‌ی کارهایت نیت داشته باشی. بعضی از زن‌هایی که در خانه هستند، می‌گویند: شوهر من در مزرعه زحمت می‌کشد، تا تولید گندم زیاد شود. تولید گندم هم که زیاد شود، به نفع جمهوری اسلامی است. حالا که شوهرم در مزرعه گندم می‌کارد، پس من هم کمکش می‌کنم. همین کمک نیت است. یک وقت می‌گویم: بروم به او کمک کنم، چون الان داد می‌زند و از ترس شوهر کمک می‌کند. اولی نیت الهی است. دومی نیت الهی ندارد. باید یک کاری کنیم که در همه‌ی کارهایمان نیت باشد. مادر غذا درست کند برای این که کمک شوهر بکند. کمک بچه کند. این نیت الهی است. یک وقت می‌گوید: اگر غذا درست نکنم، می‌آید شیشه‌ها را می‌شکند. این هم نیت است ولی نیت الهی نیست.
امام زین العابدین(ع) می‌گوید: «اللَّهُمَّ وَفِّرْ» یعنی خدایا وفور بده. نیت من را زیاد کن. اگر آدم خواسته باشد در همه کارهایش نیت داشته باشد، باید خدا به او لطف کند. لباس قشنگ بپوشم که پز بدهم! ممکن است انسان بگوید: که چرا این امام جمعه سوار ماشین ضد گلوله می‌شود. یک وقت ماشین ضد گلوله سوار می‌شود که یک سر سوزن هم به آن علاقه ندارد. از خدا می‌خواهد که سوار دوچرخه بشود، اما چون جانش در خطر است و امام هم به این امام جمعه گفته است که واجب است جان خودت را حفظ کنی، این امام جمعه سوار ماشین ضد گلوله می‌شود. چون این ماشین ضد گلوله و یک میلیونی به امر امام است و برای حفظ جانش است، ثواب هم دارد اما یک کسی را می‌بینی که یک زنگ خوشگل به دوچرخه‌اش وصل می‌کند و دائم زنگ می‌زند. آن زنگ صدتومانی ثواب ندارد ولی ممکن است ماشین ضد گلوله فلان امام جمعه ثواب داشته باشد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment