موضوع: احکام، اخلاق، عقاید – 24
تاریخ پخش: 29/4/61
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
«الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین»
امسال در ماه رمضان یک مقدار دربارهی احکام، اصول دین و اخلاق میگوییم.
1- دلایل عدم جواز تقلید از مرده در فقه شیعه
بحث اصول دین ما این است که چرا تقلید از مردهها جایز نیست؟ در رساله نوشتهاند که انسان نمیتواند از ابتدای کار، از فقیهی که از دنیا رفته است تقلید کند. مثلاً اگر کسی تا به حال تقلید نکرده است، بیاید از یک فقیه که فوت کرده است تقلید بکند. تقلید از مرده ابتدا جایز نیست. اگر کسی از یک فقیه زنده تقلید میکند، ولی بعد این فقیه از دنیا برود، میتواند روی همان مرجع بماند. یعنی نیازی به اینکه مرجع خود را عوض کند، نیست. اگر فقهای زنده اجازه بدهند میتواند بر آن تقلید قدیمی باقی بماند. ولی اگر کسی تا حالا تقلید نکرده است و حالا میخواهد تقلید کند، باید از زنده تقلید کند و این یک امتیازی بر فقه شیعه است.
بعضی از برادرها و علمای اهل سنت در یک سمینار و اردویی بودند. علمای شیعه و علمای سنی با هم بودند و مسئلهای پیش آمد. برادری که از علماء سنت بودند، بلند شدند و گفتند: فقه ما این چنین است. ما مجبور هستیم و متأسفیم که اینطور است. اینها ادعای تأسف هم کردند ولی خوب شیعه میگوید: اجتهاد برای همیشه باز است. یعنی هیچ وقت ما را مقید نمیکند که حتما باید از فقیه معینی تقلید کنی. در فقه آزادی هم است. کسی دیگر هم حق دارد، فقیه بشود. حق رأی دادن مخصوص دار و دسته و گروه و حزب و شخص خاصی نیست. مقید به زمان خاصی نیست. مقید به مکان خاصی نیست. مقید به قبیلهی خاص هم نیست. راه اجتهاد برای هرکسی که میتواند مقدماتش را طی کند و صاحب اجتهاد و استنباط بشود، باز است. تقلید از مرده جایز نیست، چرا؟
1- نشاط اجتهاد از دانشجو گرفته میشود. نشاط اجتهاد از زندهها گرفته میشود. اگر پزشکی بگوید: هرچه شما زحمت بکشی و در تخصصها، در آزمایشها، در کتابخانهها تلاش کنی و چیزی را کشف کنی، ما به کشفیات تو ارج نمیدهیم. برای کارهای تو ارزش قائل نیستیم. خوب نشاط این دانشجو در رشتهی دکتری، مهندسی، در رشتهی علوم جدید، گرفته میشود. الان اگر در حوزهی علمیهی قم بگویند: هرکس هرچه زحمت بکشد، باید اجتهادش کور شود، حرف حرف مرده هاست. تلاش زندهها بی فایده است. اگر واقعاً این طور باشد نشاط اجتهاد از زندهها گرفته میشود. کسی بتواند جنس تهیه کند ولی مشتری ندارد.
2- رابطهی مردم بافقیه کم یا سلب میشود. الان مردم ایران به آخوندها چسبیدهاند و بیشتر به فقها و مراجع تقلیدشان اهمیت میدهند. چون هر لحظه در هر حادثهای، باید به آنها مراجعه کنند اما اگر گفتند: میشود از فقیه مرده تقلید کرد، قهراً فقهای زنده رابطهشان با مردم کم میشود. شما مسجدالحرام را در نظر بگیرید. عالم درجه یک حجاز میآید نماز میخواند. محبوبیت عالم درجهی یک حجاز به اندازهی یک آخوند در یک روستای ایران هم نیست. چرا؟ برای این که آخوند در ده ایران با مردم تماس نزدیک دارد. همیشه در کنار مردم تهران یک روحانی هست. یعنی قیامی که روحانیت شیعه در ایران کرد هرگز روحانیت حجاز و مصر نمیتواند بکند. برای این که مردم خیلی دوستش ندارند. رابطهی مردم با فقیه کم میشود. اگر بگویند: ای مردم اگر خواستید دستوری بگیرید، از مردهها بگیرید، این خوب نیست. باید فقیه با مردم در ارتباط باشد. عشق و رابطه و انس کم میشود.
3- توهین به علم است، چون خاصیت علم این است که روز به روز گستردهتر بشود. دانشگاهها بیشتر میشود. نویسنده بیشتر میشود. اگر بگوییم: از همان فقیه قبلی استفاده کن، این کور کردن روزنهی علم و توهین به علم است.
4- تضاد بین مکتب و رهبر است. شما ادعا میکنید که مکتب و دین زنده است. اما بعد میگویید: رهبرش مرده است. دین زنده باید رهبرش هم زنده باشد. اگر بگوییم: از مردهها تقلید بکنیم و به فقیه زنده بی اعتنا بشویم، آن وقت این مکتب زنده و رهبرمرده است.
5- در مسائل جدید فلج هستیم. چون در هر زمانی یک مسائلی پیش میآید که آن فقیه مرده از آن مسائل با خبر نیست. تقلید از مرده این عوارض منفی را دارد. اگر بگویند: لازم نیست فقیه زنده باشد، شما از همان فقهای هزار سال پیش تقلید کنید، اثرش این است که نشاط طلبه کور میشود. رابطهی مردم با فقیه زمان کم میشود. به مقام علمی که باید روز به روز تحقیق بشود، توهین میشود و جلوی علم گرفته میشود. مکتب زنده است ولی رهبرمرده است. تقلید از مرده دلیل منفی دارد. این است که در رساله میخوانیم، انسان در تقلید باید از مجتهد زنده تقلید کند.
2- مصونیت و جامعیت از دلایل برتری سخن انبیاء
حرف انبیا از حرف غیر انبیا بهتر است. چون:
1- مصونیت دارد. از هر گونه خطا و شک و انحراف دور است. چون قانون انبیا از طرف خداست. خدا اصلاً خطا نمیکند. خدا خط را گم نمیکند. بشر هم شک دارد، هم راه را گم میکند و هم انحراف دارد. تردید و شک و انحراف و خطا و امثال اینها در انسان وجود دارد. قانون انبیا از خطا و شک و انحراف مصون است.
2- جامعیت: قانون انبیا جامعیت دارد. چون خدا قانون گذار آن است. خدایی که دارای علم بی نهایت است. بنابراین سیاستش همراه با عبادت است. عبادتش، عین سیاست است. سیاستش عین عبادت است. «عَالِمٌ بِالسِّیَاسَهِ»(کافى، ج1، ص201) امام و رهبر باید عالم به سیاست باشد. «عَالِمٌ بِالسِّیَاسَهِ» در جایی دیگر داریم «اعلمهم بالله» هم علم توحید بلد باشد، هم علم سیاست را بداند.
نماز جمعه در عین این که عبادت است، سیاست هم هست. نماز جماعت عبادت هست، سیاست هم هست. حج هم عبادت و هم سیاست است. وضویی که میگیری هم نظافت، هم نشاط و هم تقرب به خداست. از نظر جامعیت، هم برای این جهان برنامه دارد، هم برای آن جهان برنامه دارد. هم برنامهی مادی دارد، هم برنامهی معنوی دارد. در برنامههای مادی چقدر حدیث داریم که چه نوع غذایی را بخورید. کاهو بخورید. کاهو خون را صاف میکند. شیربخورید. عدس بخورید. چه غذاهایی را بخورید. چه غذاهایی را نخورید. چه غذاهایی را تنهایی نخورید. پنیر را تنهایی نخورید. گردو را تنهایی نخورید. پنیر و گردو را با هم بخورید. البته حالا که گرانی است، آدم نان خالی میخورد. گردو خیلی گران است. یک پزشک غذاشناس به من گفت: پنیر و گردو را خالی نخورید. علم روز این را تأیید میکند. ما کار نداریم که علم روز این را تأیید میکند یا تأیید نمیکند. ما چیزی را که خدا گفته است، انجام میدهیم. ما منتظر علم نیستیم. چون اگر بخواهیم منتظر علم باشیم باید 1350 سال گوشت خوک بخوریم تا علم بگوید: گوشت خوک، کرم کدو و تریشین دارد. از اول به ما گفتند: گوشت خوک را نخور، ما هم نخوردیم. حالا سی، چهل سال است که میگویند: گوشت خوک کرم کدو دارد. باز روشن فکرها میگویند: آن را داغ میکنیم تا کرمش کشته شود. میگوییم: همینطور که 30 سال کرم داشتنش را نفهمیدیم، شاید داغ کردنش را هم چند سال نفهمیم. ما به چیزی که خدا گفته است، گوش میدهیم. چون منبع آن از علم بی نهایت است. از وحی است. دنیای علم هم باید بدود تا به آن برسد. اگر رسید قدمش روی چشم، اگر هم نرسید، ما اسیر علم نمیشویم. ما بندهی وحی هستیم. برای علم هم ارزش قائل میشویم. اما علم خودمان خدای ما نیست که مثلاً بگوییم: نه! علم چه ثابت کرده است؟ در اسلام ورزش داریم. تفریح داریم. حدیث داریم که وقتی پیغمبر میخواست به یک کسی اشاره کند با انگشت اشاره نمیکرد. با همهی دستش اشاره میکرد. میگفت: وقتی به یک نفر با انگشت اشاره میکنی، شاید به او توهین بشود. وقتی یک کسی پیغمبر را صدا میزد، پیغمبر رویش را برنمی گرداند که چه میگویی؟ تمام بدن خود را برمی گرداند و میگفت: چه میگویی؟ در مسائل عاطفی به یک چیزهایی دقت شده است که در هیچ کدام از کتابهای تربیتی روز به این همه دقت نشده است. در مسائل اجتماعی به مشورت و اتحاد خیلی سفارش شده است. اسلام برای اتحاد خیلی ارزش قائل است. واقعیت این است که ما هرچه داریم از اتحاد داریم. همین نور بالای سر شما از اتحاد است. قطرات باران با هم متحد شدند، جوی شدند. جویها با هم متحد شدند، نهر شدند. نهرها با هم متحد شدند و در پشت سد برق تولید میشود.
3- تمرکز و قداست و شکوفا شدن از دلایل برتری سخن انبیاء
3- تمرکز: به قدری نماز جماعت ثواب دارد که اسلام میگوید: اگر تعداد افراد نماز جماعت10 نفر شد، دیگر فقط باید خود خدا حساب کند. ملائکهی خدا هم ارزش این نماز را نمیدانند. طرحی نداریم مگر این که اسلام نمونهاش را داشته باشد.
4- قداست: حرکت مردم ایران به خاطر این بود که رهبرش یک مرد مقدسی بود. رهبر انقلاب قداست داشت. اگر یک نفر 3 برابر رهبر انقلاب در کتابخانه مطالعه کند، مردم دوستش ندارند. جوانها در مسجد صاحب الزمان، مسجد جمکران قم جمع میشوند و یک طوری میگویند: امام فدایت شویم که اگر اینها بالای بلندترین منارهها و گل دستههای ایران بروند و امام بگوید: پایین بپرید، میپرند. اما اگر با سوادترین استادان دانشگاه بگویند: پایین بپرید، نمیپرند. با چه نیرویی میشود یک میلیون مردم را در نماز جمعهی تهران در هوای داغ نشاند؟ روی زمینی که وقتی آدم سر روی مهر میگذارد، پیشانیاش میسوزد. چه نیرویی میتواند اینطور کند؟ چه نیرویی جبهههای ما را اداره کرد. این است که آدم عشق بورزد. مردم میگویند: قانون خدا برای خداست و بسیار مقدس است. خاک بر سر کنگره بین الملل کنند. این همه آوارهی فلسطینی و لبنانی داریم. خاک بر سر این حقوق دانها کنند که هیچ خم به ابرویشان نمیآورند. میگویند: ما از حقوق انسانی دفاع میکنیم، اما همهی اینها مسخره کردهاند. این همه اسرائیل حمله کرد، یکی از این نامردها هیچ تکانی نخورد. مردم اصلاً ارزش قائل نیستند و همه را مسخره میدانند. حداقل تمام کنگرهها و سمینارهای دنیا، پهلوی ایرانیها مسخره هستند جز این که قدرتی داشته باشند. نماز جمعه مقدس است. چون حرفش با خون شهید محرابش قاطی میشود. بنابراین قانون انبیا مقدس است، قانون غیر انبیا قداست ندارد.
5- شکوفاتر شدن: هرچه از قانون انبیا بگذرد، شکوفاتر میشود. بعضی چیزها هستند که هرچه از عمرشان میگذرد، از ارزش آن نیز کم میشود. اما هرچه از حرفهایی که پیغمبر زده است، میگذرد، ارزش آن بیشتر میشود. وقتی میگوییم: پیغمبر در زمان جاهلیت به قدری برای بهداشت ارزش قائل میشد که وقتی از دنیا رفت و بدن مبارکشان را برداشتند، دیدند زیر متکای ایشان مسواک است. این خیلی مهم است. یکی از علمای سنی ابن ابی الحدید است. وی عالم سنی است ولی وقتی خطبهی امیرالمؤمنین علی(ع) را میخواند، میگوید: از اول عمرم تا حالا بیش از هزار بار این خطبه راخواندهام و دلم میخواهد تمام سخنرانان کرهی زمین یک جا جمع بشوند و من این خطبهی را بخوانم و همه روی خاک بیفتند و سجده کنند. اگر بگوییم: چرا سجده کردید؟ میگویند: همین طور که آدم بعضی آیههای قرآن را میخواند، باید روی خاک بیفتد، این خطبه هم از آن خطبههایی است که هرکس بخواند، باید روی خاک بیفتد. حدیث چیست؟ عمار میگوید: با پیغمبر اسلام چوپانی میکردیم. پیغمبر هنوز به مقام پیغمبری نرسیده بود. یک روز به او گفتم: فردا به فلان منطقه برویم و بزغالهها و گوسفندها را بچرانیم. آن جا علفهای بسیاری دارد و مرتع خوبی است. پیغمبر گفت: باشد. عمار میگوید: رفتم و دیدم که پیغمبر، گوسفندها و بزغالهها را آورده است ولی نمیگذارد که آنها پخش بشوند. گفتم: چرا نمیگذاری که اینها پخش بشوند؟ گفت: به خاطر این که دیروز قرار گذاشتیم که با هم بیاییم تا گوسفندان را بچرانیم، چون من نیم ساعت قبل از تو آمدم، نخواستم گوسفندهای من قبل از گوسفندهای تو لب به علف بزنند تا حقوق و قرارمان به هم نخورد. ببینید پیغمبر هنوز، پیغمبر نشده است. شما این قرار را کنار بگذار. یک خانم آمریکایی جملهای گفته است و مرحوم شهید مطهری این جمله را در کتاب نظام حقوق زن نقل کرده است. این خانم دانشمند آمریکایی میگوید: قراردادهای زن و شوهری در آمریکا چنان به هم خورده است که طلاق در آمریکا، مثل گرفتن تاکسی در ایران است. یعنی چند دقیقه بیشتر معطل نمیشود. قرار ازدواج در آمریکا مثل قرار گذاشتن برای علف دادن به بزغالهها است. میبینی قراری که برای چراندن بزغالههای اسلام گذاشتهاند از قرار انسانهای آمریکایی بیشتر شرافت دارد. این مکتب است. درود به آن شهیدانی که این حدیثها را در تلویزیون آوردند که آدم بین تعهدات در آمریکا و تعهدات در اسلام مقایسه کند. هرچه از عمر قانون انبیا میگذرد، مقدستر میشود. قانون انبیا هیچگونه وابستگی شخصی، گروهی، حزبی ندارد و از هر گونه عواملی که میتواند درکششهای مثبت و منفی اثرپذیر باشد دور است.
4- عدم تأثیر شخص و گروه و یکسانی مردم در برابر قانون
6- هیچ شخص و گروهی در او اثر نمیگذارد. قانون خدا از علم بی نهایت است. از منبع وحی است. از منبع مهر است. شخص یا گروهی را از روی حب و بغض، از روی زنده باد و مرده باد تصویب نکردند. هیچ شخص و گروهی در او اثر ندارد.
7- تمام مردم در برابر قانون یکسان هستند. هیچ شخصی حق وتو ندارد. هرکس دروغ بگوید از عدالت میافتد. هرکس درآمد سالش از خرجش زیادتر باشد، باید مالیات بدهد. هرکس زد باید بخورد. هرکس دزدی کرد باید حکم اسلام دربارهاش جاری شود. تمام مردم در برابر قانون مساوی هستند و دنیا چنین قانونی را نگذاشته است که تمام شخصیتها در برابر قانون یکسان هستند.
اگر بر خلاف قوانین باشید. تنها مجرمان تأدیب نمیشوند، بلکه نیکوکاران تشویق میشوند. خیلی مهم است، اگر در دنیا چاقو بکشی به زندان میروی. اما اسلام میگوید: اگر چاقو بکشی، باید مجازات آن را هم بکشی. اما اگر خواستی چاقو بکشی ولی جلوی خودت را گرفتی و کظم غیظ کردی، خودت را نگه داشتی، تقوی به خرج دادی، به تو اجر میدهیم. بهترین جرعهها نزد خدا جرعهی غیظ است. عصبانی میشود خودش را کنترل میکند. اگر در این دنیا چاقو بکشی، کتک میخوری. اگر هم چاقو نکشی، تشویق نمیشوی. قانون انبیا، قانون خدا، برای بدها کیفر دارد ولی برای خوبها تشویق دارد. «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ»(الرحمن/46) هرکس از مقام خدا بترسد و خلاف بیاید و خودش را کنترل کرد «جَنَّتانِ» تشویق میشود. برای بد هم پس گردنی است.
5- اخلاق بازار و بازاری در اسلام
8- اخلاق، بازار و بازاری: میگویند: خیلی از بازاریها خوب هستند و خیلی هایشان انقلابی و بعضی هایشان هم متوسط هستند که با همین برنامههای مطالعهی حدیث و تبلیغات خوب میشوند. بعضی از آنها قابل اصلاح نیستند. مثل باقی مردم هستند. بازاری و آخوند همه یک شکل هستند. آنهایی که بازاری نیستند میگویند: آقای قرائتی! (یک خورده به این بازاریها بگو) چون خودش بازاری نیست. بازاری میگوید: آقای قرائتی! (یک خورده به این اداریها بگو). همه به هم میگویند و میخواهند که با هم کنار بیایند. میخواهم یک مقدار دربارهی بازار صحبت کنم. بازار مسلمانان مقدس است. البته بازار مسلمانها مثل بازار ایران است. بازار بعضی از کشورهای اسلامی، بازار مسلمانها نیست. بازار آمریکاست. بازار اروپاست. مثل بازار مکه و مدینه است. نمک مکه و مدینه از خودش نیست. آب هم از خودش نیست. ما پارسال به مکه رفته بودیم. فکر کردیم که چه چیز مکه برای خودش است؟ بعد از مدتی فکر کردن، فهمیدیم که ریگهای مکه برای خودش است. به این نتیجه رسیدیم و اصلا شوخی نمیکنم. یعنی مکه تنها چیزی که از خودش دارد، ریگ است. یعنی شاه مکه آمریکایی است. در فرودگاه که وارد شدیم، دیدیم که خلبانهایش آمریکایی هستند و خدمهاش کرهای هستند. نمیشود گفت: که مکه یک بازاراسلامی دارد. فقط این «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» را در اذان میگویند. اما بازار ایران دارد به سمت اسلام میرود. یک قاعدهای در فقه دارند. «سوق المسلمین» سوق: به معنی بازار است. در بعضی از شهرها هم چهار سوق میگویند. شاید منظور از چهار سوق، چهار بازار باشد. یعنی چهار بازارچه به هم راه دارند. قاعدهی سوق در فقه این است. میگویند: اگر یک چیزی را از بازار مسلمانها خریدی، در پاکی و نجسی آن وسوسه نکن که ان شاءالله حتماً پاک است. این جا روایاتی دارد. طلبهها هم این قاعده را در فقه میخوانند. یکی دو تا از روایات را که بسیار مهم است برای عموم معنا میکنم.
6- دین سعه صدر دارد
امام صادق(ع) میفرماید: «اشْتَرِ وَ صَلِّ فِیهَا حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ مَیِّتٌ بِعَیْنِهِ»(تهذیب الأحکام، ج2، ص234) وقتی پوست حیوانی را در بازار مسلمانها میخری، نمیدانی پوست حیوان حلال گوشت است یاحرام گوشت؟ ذبح شرعی شده یا نه؟ میگوید: چون سوق مسلمین است شک نکن. «إِنَّ الْخَوَارِجَ ضَیَّقُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِجَهَالَتِهِمْ إِنَّ الدِّینَ أَوْسَعُ مِنْ ذَلِکَ»(منل ایحضره الفقیه، ج1، ص257) خوارج به خاطر احمقیشان زندگی را به خودشان سخت کردند. در هر چیزی شک میکند. وقتی میخرد، میگوید: نمیدانم پاک است یا نجس است؟ هرچه از بازار میخرد، آب میکشد. البته برای بعضی چیزها سفارش کردهاند که آن را آب بکشید. گوشتی را که از قصابی میگیرید، پاک است اما گفتهاند: اگر کسی گوشت نشسته بخورد، رنگش زرد میشود. مثلاً گفتند: میوه را حتماً بشویید. این معنایش نجسی و پاکی نیست. چون ما غیر از نجسی و پاکی، نظافت هم داریم. گاهی پاک است ولی باید آن را آب کشید. «إِنَّ الْخَوَارِجَ ضَیَّقُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِجَهَالَتِهِمْ» «إِنَّ الدِّینَ أَوْسَعُ مِنْ ذَلِکَ» دین وسیع است. دین سعه صدر دارد. چشم انداز دین دور است و خیلی تنگ نظر نیست. در حدیث دیگر امام رضا(ع) میفرماید: «لَیْسَ عَلَیْکُمُ الْمَسْأَلَهُ»(تهذیب الأحکام، ج2، ص371) یعنی چیزی که در بازار خریدید، دیگر سؤال نکنید.
وقتی پای شما تر است، وارد خانهی من میشوی، نگو: آقای قرائتی، فرش شما نجس است یا پاک است؟ حق نداری این سؤال را بپرسی. صاحب خانه هم حق ندارد به مهمان بگوید: پایت را این جا نگذار. بعضی میگویند: آقا در بعضی از روزنامهها، بسم الله نوشته شده است. شما بگو: در روزنامه بسم الله ننویسند. گفتیم: اگر بنویسند چه میشود؟ گفت: یک دفعه کسی این روزنامه را در جوی آب میاندازد. گفتم: مگر شما مسئول هستی که این چیزها را بررسی کنید؟ یعنی در جویهای آب برویم و ببینیم اگر روزنامهای در آب افتاده بود، بیرون بیاوریم بعد ببینیم که در آن اسم «الله» هست یا نیست. قانون اسلام این است که «بسم الله» بنویسیم. بعد هم اگر چشممان به «بسم الله» افتاد، مسئول هستیم که به خاطر کلمهی الله، آن را برداریم. اما اینکه بگوییم: بگذار بخوانم و ببینم «بسم الله» دارد یا نه؟ به تو چه که آن را بخوانی؟ بپرسم ببینم نجس است. به تو چه که نجس است. نپرسید «لَیْسَ عَلَیْکُمُ الْمَسْأَلَهُ» امام رضا(ع) فرمود: دست کاری نکنید. سؤال نکنید. آقا این قاشق را از کجا آوردی؟ به تو چه ارتباطی دارد! البته گاهی سوءظن است و طوری نیست. اصلاً اسلام گفته است: که مشکلات شخصی را هم به کسی نگو. چون آدم وقتی مشکلات شخصیاش را میگوید، خودش را پایین میآورد. بنده الان نزد شما نیم کیلو آبرودارم. اما اگر گفتم: میدانی یا نه؟ دیشب بلند شدیم سحری بخوریم، سحری ما سوخته بود! آن شخص پیش خودش میگوید: آشپزی هم بلد نیست. هرچه نقطه ضعف خودت را بگویی، خودت را خوار کردی.
اسلام اجازه نمیدهد که انسان حتی ناراحتی هایش را به کسی بگوید. «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ»(نهج البلاغه، حکمت 333) نشانهی مؤمن این است که ناراحتیش در دل باشد و به کسی نگوید. سفرهی دلش را پهلوی کسی باز نکند. یک کسی آمد به امام گفت: آقا من پنیر و ماست و کره و روغنی که از بازار میخرم به دلم نمیچسبد. امام رضا(ع) ناراحت شد. فرمود: «أَ تَرْغَبُ عَمَّا کَانَ أَبُو الْحَسَنِ ع یَفْعَلُهُ»(کافى، ج3، ص404) آیا تو از کاری که امام رضا میکند بیشتر رغبت میکنی؟ قرآن در این زمینه چه میگوید؟ یک کسی خدمت پیامبر آمد و گفت: الان پدر من کجاست؟ پدرش مرده بود. پیغمبر فرمود: پدرت در جهنم است. ایشان خیلی ناراحت شد. بعد آیه نازل شد «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُم»(مائده/101) چرا پرسیدی پدرت کجاست؟ اگر خیلی چیزها مجهول باشد، اثر بیشتری دارد. مثلاً اگرآدم بداند که چند روز دیگر میمیرد. مثلا به ما بگویند: شما 190 روز دیگر میمیری. در این190 روز، زندگی برای من تلخ میشود. گاهی ارزش چیزها به جهل است.
چقدر خوب است که آدم ارزش شب قدر را نداند. چون اگر کسی موفق بشود و یک قطره اشکی بریزد. به کسی کمک بکند. تلاش بکند. فردا صبح خاطرش جمع است و میگوید: خلاصه ما دیشب کوزهها را آب کردیم. استخوانی سبک کردیم. با خدا آشتی شدیم. آن کسی هم شب بیست و یکم خوابش برده است و نتوانسته است بیدار بنشیند، میگوید: خاک بر سر من! من دیگر تا ابد بدبخت هستم. باید یک طوری باشد که نه کسی، خوشی کند و نه کسی غمزه بخورد. اصلاً اگر نداند، بهتر است. مثل قرآن تمام کارها را که کرد، نمیگوید: قطعاً «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(بقره/189) «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(بقره/21) این «لعلکم» یعنی اینکه امیدی هست. یعنی چنان مطمئن مطمئن هم نباش. نه مأیوس باش و نه مطمئن باش. یأس از گناهان کبیره است. بعضیها در این شبها میگویند: خدایا، ما که قابل هدایت نیستیم، این حرفها چیست؟ هرکسی قابل هدایت است. میگویند: وضع من خیلی خراب است، خراب باشد. گناه تو بیشتر است یا لطف خدا؟ لطف خدا خیلی زیاد است. حدیث داریم: «إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَیْکُمْ فَرَائِضَ فَلَا تُضَیِّعُوهَا وَ حَدَّ لَکُمْ حُدُوداً فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ نَهَاکُمْ عَنْ أَشْیَاءَ فَلَا تَنْتَهِکُوهَا وَ سَکَتَ لَکُمْ عَنْ أَشْیَاءَ وَ لَمْ یَدَعْهَا نِسْیَاناً فَلَا تَتَکَلَّفُوهَا»(نهج البلاغه، حکمت 105) حدیث داریم خدا یک قانونهایی را معین کرده است. قانونهای خدا را انجام بده. خدا یک سری چیزها را هم نگفته است. شما چیزهایی را که خدا نگفته است، بررسی نکنید. خدا برای مصلحت شما مسئله را ساکت گذاشته است. انجمنهای اسلامی کارخانهها این حدیث از یادتان نرود. امام صادق(ع) میفرماید: «کُلُّ ذِی صِنَاعَهٍ مُضْطَرٌّ إِلَى ثَلَاثِ خِلَالٍ یَجْتَلِبُ بِهَا الْمَکْسَبَ وَ هُوَ»(تحف العقول، ص322)
7- هر کارگر باید شخص امانتدار و با محبت باشد
نیازمندیهای هر کارگری:
1- «أَنْ یَکُونَ حَاذِقاً بِعَمَلِهِ» یک کارگر باید سعی کند متخصص باشد. سر هم بندی نباشد. برادر کارگری که پای تلویزیون نشستهای، دوست داری بگویند: هر جنسی که ایرانی است، خراب است؟ این برای جمهوری اسلامی ننگ نیست که من و شما چیزهایمان را چنان سرهم بندی درست میکنیم که اصلاً جامعهی خودمان را منزجر میکنیم. تا میگوییم: جنس ایرانی، میگوید: نه! خارجی آن را بیاور. این برای ایرانی زشت است. زشت است که کارگر ایرانی، کاری بکند که چون تخصص ندارد و یا با عشق و نشاط کار نمیکند، جنس بد تحویل دهد. خود شما که کارگر هستی وقتی میخواهی جنس بخری، میگویی: خارجیاش را بده. پس چرا سر هم بندی میکنید؟ اگر امام زمان(عج) بیاید و ببیند که شما میتوانی کار را بهتر انجام بدهی اما متوسط انجام میدهی، نمیگوید: ای کارگر، دنیا را نسبت به ایران بدبین میکنی. آبروی ایران، آبروی اسلام است. چرا سر هم بندی میکنی؟ «حَاذِقاً بِعَمَلِهِ» محکم کار بکنید. پیغمبر یک جنازهای را خاک میکرد. قبر این فرد را خیلی محکم درست کرد. گفتند: آقا او دو سه روز دیگر در این قبر، استخوان هایش میپوسد. فرمود: نه! خدا دوست دارد که آدمهایی که دست به کاری زدند، محکم کاری بکنند و سر هم بندی نکنند. برادرهای بنا که پای تلویزیون هستید. دستتان درد نکند. پول شما، پول بسیار حلالی است. جان میکنید، زحمت میکشید، پیغمبردست شما را بوسیده است. ولی چرا باید یک خانهای که میسازی، بگویند: این خانه بساز و بفروش است. بساز و بفروش یعنی چه؟ یعنی درست ساخته نشده است. این ننگ ایران است که بگویند: بساز و بفروش، کشک است. جنس ایرانی کشک است. «حَاذِقاً بِعَمَلِهِ» 2- «مُؤَدِّیاً لِلْأَمَانَهِ فِیهِ» یعنی امانتدار باشید. میگویند: حتی خیاط وقتی خیاطی میکند، سعی کند که حتی یک ذره از پارچههای خرده، در مغازهاش نماند.
3- «مُسْتَمِیلًا لِمَنِ اسْتَعْمَلَه» یعنی هرکسی که به او کاری رجوع میکند. «عطفاً علیه» کارگر نسبت به آن کسی که برایش کار میکند، محبت داشته باشد. مثلاً شیشه بر میآید که شیشه خانه را بیندازد. میگوییم: اگر باد بیاید این شبشهها را میاندازد. میگوید: فوقش این است که بیفتد. پس کارگر باید تخصص، امانت و محبت داشته باشد.
آقایانی که دیر تلویزیون را روشن کردهاید. ببینید من چه گفتم؟ بحث امروز ما این بود. چرا تقلید از مرده جایز نیست؟ گفتیم: به چند دلیل: 1- اگر بگویند: از مردههای هزار سال پیش تقلید کن، نشاط طلبهها گرفته میشود. 2- وقتی آدم با فقیه مرده رابطه داشته باشد، رابطهاش با فقیه زنده کم میشود. 3- توهین به مقام علم است. چون علم باید شکوفا بشود و ما در علم را ببندیم. به علم توهین شده است. 4- تضاد بین مکتب و رهبر است، چون مکتب زنده، نباید رهبرش مرده باشد. رهبرش هم باید زنده باشد. 5- در هر زمانی، مسائل جدیدی پیش میآید که فقیه مرده روحش خبر نداشته و باید فقهای زنده آن را بررسی کنند. بنابراین گفتهاند: انسان نباید از مرده تقلید کند. باید از زنده تقلید کند. اگر کسی قبلاً مقلد بوده است، طوری نیست. میتواند به فتوای مرده، باقی بماند. در بحث اصول دین گفتیم که قانون انبیا چند خوبی دارد. قانون انبیا قوانین عادی ندارد. 1- از خطا و شک و انحراف مصون است، چون قانون خداست. 2- یعنی یک چیزی نمیدهد که برای کلیه خوب باشد و برای قلبش بد باشد. یا برای قلبش خوب باشد و برای کلیهاش بد باشد. نسخهی خدا نسخهای است که جامعیت دارد. یعنی سعادت این جهان و آن جهان را تامین میکند. 3- مقدس است. گفتم: اگر رهبر انقلاب به هر جوانی بگوید: خودت را از سر مناره پرت کن، چون رهبر در نزد او مقدس است، این کار را میکند. ولی اگر استاد دانشگاه به دانشجو بگوید: از پلهی سوم نردبان بپر، نمیپرد. 4- شکوفاتر میشود. هرچه از تاریخ انبیا میگذرد، شکوفایی قانون انبیا، بیشتر میشود. قانون انبیا، از شخص و گروه و قبیلهای برنخاسته است. 5- هیچ کس در آن حق وتو ندارد. همهی مردم در برابر قانون برابر هستند. قانون انبیا فقط به چاقوکش نمیگوید: به زندان برو. اگر هم خواست کسی را بکشد و نکشت، برای ترک گناه تشویق میشود.
امام صادق(ع) فرمود: کارگر باید سه ابزار داشته باشد. کارگر باید تخصص، امانت و محبت داشته باشد. در اسلام قاعدهای به نام سوق است. یعنی یک چیزی را که از بازار مسلمانها خریدی، خیلی بررسی نکن. اگر چیزی خریدی، نگو: این نجس است یا پاک است؟ این دزدی است یا مال خودش است؟ تفتیش نکن. . .
خدایا رزمندگان ما را پیروز بفرما. آن چه خیر است برای بندگان خوبت مقدرکن. رهبر عزیز ما را به سلامت بدار. قلب حضرت مهدی را از ماراضی بگردان. ظهورش را تعجیل بفرما. خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»