موضوع: احکام، اخلاق، عقاید – 2، رمضان 61
تاریخ پخش: 7/4/61
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
«الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیدنا و نبینا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین»
1- اهمیت مسئلهگویی
قرار شد که در ماه رمضان یک خرده مسئله و یک خرده هم اصول عقاید و اخلاق را بگوییم. بحث امروز ما دربارهی مسئله گویی است. مسئله گویی، کار مهمی است. بر خلاف فرهنگ قدیمی بعضی از ما که خیال میکردیم کسی بی سواد است، یا کم سواد است و میگفتیم: فلانی شیخ مسئله گویی است. مسئله گفتن، کار خیلی مهمی است و چون خیال میکنیم کار سبکی است، زود هم خودمان مسئله گو میشویم. تا یک چیزی از ما میپرسند، میگویی بله چنین است. من دربارهی مسئله گویی میخواهم یک مقدار صحبت کنم.
اول اگر کسی مسئلهای بگوید و بعد بفهمد که اشتباه گفته است باید بگوید: آقای محترم مسئلهی دیروز را اشتباه گفتم. اگر کسی راهی را کج نشان بدهد و بعد بفهمد کج راهنمایی کرده است، باید برود طرف را صدا بزند و به او بگوید. در این زمینه آیهای از قرآن داریم میفرماید که: «وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى»(طه/79) امت خودش را گمراه کرد و بعد هم راهنمایی نکرد. بعد هم که فهمید راه را اشتباه نشان داده است، نرفت آن شخص را صدا بزند و بگوید: اشتباه کردم «وَ ما هَدى» یعنی بعد هم حاضر نشد هدایت کند. هم منحرف کرد و هم بعد از آن که فهمید منحرف کرده است، هدایت و جبران نکرد.
2- شرایط مسئلهگویی
در مسئله گفتن دو شرط لازم است. یک این که آدم قاطع بگوید که من بلد نیستم. وقتی از بعضیها یک چیزی را میپرسی، میگوید: به نظرم غلط است. شاید، غلط است. مثل این که غلط است. فکر میکنم غلط است. احتمال دارد که غلط باشد. اگر بلد هستی، باید محکم بگویی که این درست است. اگر هم بلد
نیستی، باید ساکت شوی. در مسئله گفتن باید محکم حرف زد. اگر مسئلهای را هم اشتباه گفتیم، باید برویم و آن شخص را صدا بزنیم. امروز فقیه از این حدیث این را میفهمد و فتوا میدهد بعداً دوباره که تجدید نظر میکند نظرش بر میگردد. بعد اگر فتوی عوض شد و نظر فقیه برگشت، حکم خدا برنمی گردد. نظر ایشان برمی گردد. گاهی وقتها حکم خدا یکی است. مثل بیماری است. بیماری یکی است اما تشخیص دکترها فرق میکند. خدا، قرآن، قبله، دین، وحی، یکی است اما فتوا دوتا است. چرا؟ به خاطر این که نظریهها فرق میکند. اجتهاد است. اگر کسی عارش بشود، این درست نیست و خدا نکند انسان عمداً خلاف بگوید. خدا در قرآن به پیغمبرش میگوید: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ»(حاقه/44) اگرهمین پیغمبر یک حرفهایی را به ما نسبت بدهد که ما نگفتهایم، شاهرگش را میزنیم. با کمال قدرت او را میگیریم. یعنی پیغمبر اسلام هم حق ندارد چیزی را که حکم خدا نیست بگوید: حکم خدا این است. وظیفهی شرعی این است. آیهی دیگر داریم: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً»(انعام/21) ظالم ترین افراد کسی است که به خدا افترا ببندد. یعنی چیزی را که خدا نگفته است، بگوید: خدا این چنین گفته است. زود نمیشود گفت: نمازت باطل است. زود هم نمیشود گفت: نمازت صحیح است. بنابراین اگر کسی مسئله را اشتباه بگوید، باید برود طرف را پیدا کند و به او بگوید که من به شما اشتباه گفتم. اگر عمدی باشد و افترا باشد که خیلی گناه است ولی اگر اشتباه هم شد، باید برود او را از اشتباه در آورد. مگر اینکه نتواند. یک وقت انسان مسئلهای را به فردی میگوید و دیگر به او دسترسی ندارد. این حسابش جداست.
اگر فتوای مجتهد عوض شد کارهایی که تا به حال ما کردهایم چه میشود؟ اگر امام فتوا داد که امروز این چنین کنید، ما هم نمازمان را طبق این فتوا خواندیم و بعد فتوای امام عوض شود، چه کنیم؟ آیا کارهایی که قبلاً کردهایم درست هست یا درست نیست؟ درست است. پیغمبر اسلام چند سال رو به بیت المقدس نماز میخواند. بعد به دلایلی قبله عوض شد. مسلمانها آمدند گفتند: یا رسول اللّه نمازهایی که خواندیم چه میشود؟ آیه آمد «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضیعَ إیمانَکُمْ»(بقره/143) یعنی حالا به دلایلی قبله عوض شد اما خداوند اعمال شما را ضایع نمیکند. اگر فتوا عوض شود، کارهای سابق درست است. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»(نحل/43) اصولاً کار کرهی زمین تقلید است. بچهی کوچک به پدرش میگوید: این چیست؟ آدم جاهل به عالم مراجعه میکند. دین هم متخصص میخواهد. البته واقعیتش این است اما الان با کمال تأسف، بعضی از دین نویسها تخصصی ندارند. حتی بعضی از کتابهایی که در تیراژ بسیار زیاد چاپ میشود و اسم دین هم روی آن است، نویسندهاش تخصصی ندارد. اصلاً کتاب، کتاب دین نیست حتی اگر بعضی از جملاتش دینی باشد ولی نویسندهاش متخصص نیست. کباب پزی تخصص میخواهد. اگر آدم وارد نباشد، گوشتها در آتش میافتد. خط کشیدن وسط خیابان تخصص میخواهد. هر پاسبان و پلیسی، نمیتواند بیاید این خط را بکشد. کار بی تقلید باطل است مگر این که تصادفاً جور در بیاید. یعنی موافق احتیاط باشد. مثل این که پدر نمیداند چند متر لباس برای بچهاش بخرد ولی احتیاطاً یکی دو متر بیشتر میخرد. بالاخره، چون به احتیاط نزدیکتر است، این طور نیست. عمل بی تقلید باطل است، مگر این که موافق احتیاط باشد یا بعداً که حساب کنند ببینند با فتوایی تصادفاً این مرد عامی جور در آمده است. یک طوری ساخته که حالا هم معمار آمده میگوید: انصافاً خوب ساختهای. عمل بی تقلید باطل است حتی اگر تصادفی باشد. دربارهی اصول صحبت کنیم.
3- جهانبینی توحیدی
اصل اول، اصول دین است. این اصول دین که حالا به آن جهان بینی میگویند و اسمش را سنگین کردهاند، همان اصول الدین است. اصول الدین یعنی این هستی خدا دارد. جهان بینی توحیدی هم یعنی این هستی خدا دارد. اصول الدین به معنی یک خط توحیدی است. اصول الدین یعنی انسان یک خط بی لغزش به نام خط وحی دارد. در جهان بینی توحیدی هم یعنی انسان یک وحی دارد. اصول الدین یعنی بعد از مردن زنده میشویم. جهان بینی توحیدی هم یعنی این نظام سرنوشتی دارد. این جهان بینی که امروز میگویند: هستی نظم و شعور دارد، صاحب و حساب دارد. این چیزهایی که امروز تحت عنوان جهان بینی مطرح میکنند، همان را قدیمیها اصول دین میگفتند. شما وارد یک خانهای که میشوی، اولین کاری که میکنی این است که میبینی آیا در این خانه کسی هست؟ صاحب دارد یا ندارد؟ این خانه زیر نظر هست یا نیست؟ چیزهای خانه را میشود برداشت و فرار کرد یا دم در مچ آدم را میگیرند؟ اگراین خانه صاحب و حساب داشت، نه دزدی میکنیم، نه میشکنیم، نه میچاپیم. چون خانه صاحب و حساب دارد. بنابراین جهان بینی یعنی از این هستی چه دیدی داری؟ این هستی را دارای صاحب حساب دار میبینی. در این هستی شعوری حاکم میبینی. امروزیها اسم اصول الدین را مبانی ایدئولوژی میگذارند.
4- اصل توحید
اصل اول اصول دین توحید است. توحید یعنی ایمان به یگانگی خدا که دلیل ساده دارد. اگر شما به یک نقاش بگویی، سر خروس را بکش. به نقاش دیگر بگویی شکم خروس را بکش و به نقاش بعدی هم بگویی پای خروس را بکش. وقتی که این تصاویر را کنار هم بگذاریم با هم هماهنگ نخواهند بود. از هماهنگی میفهمیم که نقاش یکی است. امام صادق(ع) میفرماید: «و اتِّصَالُ التَّدْبِیرِ»(توحید صدوق، ص250) اتصال تدبیر یعنی اینکه تدبیر با هم هماهنگ است. هماهنگی یک ساختمان دلیل بر این دارد که معمار یکی است. اگر یک گوشهای از هر ساختمانی را یک نفر بسازد، این مجتمع هماهنگ نخواهد بود. از طرف دیگر اصول بی نهایت نمیتواند دو تا باشد. اگر دیدید جایی دو تا لامپ نصب شده است بدانید که نور لامپ کم است اما اگر دیدید که جایی یک لامپ نصب کردهاند بدانید که این لامپ بی نهایت نور دارد. اگر به معمار گفتند: خانهای میخواهم که بی نهایت زمین در آن باشد، دیگر جایی برای خانهی دوم نیست. چون همه خانهها را زمین اول گرفته است. خدا قدرت بی نهایت است. درقدرت بی نهایت جای دیگری برای قدرت دیگر نیست. حضرت علی(ع) به پسرش میفرماید: اگر خدای دیگری هم بود او هم میبایست پیامبرانی بفرستد و باید آثاری از خودش نشان بدهد. اگر این شهر یک فرمان دار دیگری داشت باید او هم یک کاری بکند. از همه گذشته انسان در حال اضطراب به یک نقطه توجه دارد. وقتی که درهای مادی بسته میشود و امید انسان قطع میشود، انسان در دلش سوسویی دارد. یک تکیه گاهی دارد. یک روزنهی امیدی دارد و آن روزنهی امید به یک جهت است و چند جهت ندارد. وقتی انسان از همه جا دستش کوتاه شد یک روزنه امید دارد و این یک روزنه امید دلیل بر این است که عقربه روح به یک قدرت توجه پیدا میکند. آن مسئلهای که در توحید مهم است، این است که توحید در جامعه بایدپیاده شود.
5- فتنه شرک است و دوای آن توحید
توحید در قانون: شما حساب کنید، جنگهایی که میشود، اختلافهایی که پیش میآید و ریشهی اختلافها و تمام درگیریها بر اساس شرک است. قانون دو تا میشود. با هم دعوا میکنند اما قانون خدا که شد دعوا هم نمیکنند. من میخواهم بگویم: من درست میگویم. شما میخواهی بگویی: من درست میگویم، چون من، من هستم و تو، تو هستی، دو تا شدیم دعوا میشود اما اگر من، من بودن خودم را کنار بگذارم و تو، تو بودن خودت را کنار بگذاری و هر دو تسلیم حق بشویم، حق یکی است و دعواها میخوابد. ریشهی همهی فتنهها شرک است. دوای همهی فتنهها توحید است. اگر توحید انسان کامل باشد و برای خدا کار بکند، مردم استقبال بکنند یا نکنند، قهر نمیکند و عقدهای هم نمیشود.
امام حسن مجتبی(ع) هیچ وقت نسبت به امام حسین(ع) عقدهای نمیشد. یعنی امام حسن(ع) نمیگوید: یعنی چه؟ من امام حسن هستیم برادر بزرگتر هستم. آخر در این مملکت اگر چهار نفر هم بگویند: یاحسن، یا حسن! بس است. قربان خدا میروی. آن وقت میگویم: خدا گفته است که از این صد تومان20 تومان را باید خمس بدهی. میگویی: نه! پس تو توحید نداری. تو خدا را میخواهی به شرطی که حرف نزند. زمان شاه دین برای ما پارکینگ بود. مثلا اگر یک ماشینی میخواست در راه استراحت بکند، کنار یک مسجد در جاده نگه میداشت و در مسجد استراحت میکرد. یعنی دین برای ما پارکینگ شده بود. اگر یک موقع عمهی کسی میمرد، آن وقت بود که ما به مسجد میرفتیم. اگر یک وقت زلزله میشد، به مسجد میرفتیم. یعنی مسجد و دین برای ما پارکینگ بود. یعنی دین جزء زندگی نبود. هر موقع که با خدا کار داشتیم یا الله میگفتیم. کارمان که تمام میشد دوباره خدا را فراموش میکردیم.
امام حسن مجتبی(ع) هیچ وقت گله نمیکند. عقدهای هم نمیشود. چون امام حسن(ع) و امام حسین(ع) از مدار من و تویی بیرون رفتهاند. در مدار خدا هیچ مسئلهای مطرح نیست. امام حسن عسگری(ع) هیچ وقت غصه نمیخورد که چرا امام رضا زوار دارد ولی او زوار ندارد اما اگر چهار نفر به او سلام کردند و به من سلام نکردند من عقدهای میشوم. چون میبینم من بودنم دارد کم رنگ میشود و تو بودن تو دارد پر رنگ میشود. قهر میکنم. عقدهای میشوم. بلای همهی عقدهها شرک و دوای همهی عقدهها توحید است. بلای همهی فتنهها شرک و دوای همهی فتنهها توحید است. انسان وقتی خدای همه را یکی دید میگوید: چرا من گران بفروشم. کلاه سر چه کسی بگذارم؟ آخر مگر من و تو یکی نیستیم. قرآن میگوید: «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض»(آل عمران/195) ما از همدیگر هستیم. وقتی از همدیگر هستیم، چرا تو را بچاپم؟ مگر تو غیر از من هستی. مگر من غیر از تو هستم. ما همه بندهی یکی هستیم و در حضور و قدرت یکی قرار داریم. دادگاه و قانون ما یکی است. برای چه با هم دعوا میکنیم؟ ریشهی حل همهی فتنهها توحید است و این توحید هرچه در جامعه تقویت بشود بهتر است. توحید به معنی واقعیت توحید است و علم توحید نیست. رهبر انقلاب فرمود: اگر کسی علم توحید را بلد باشد اما هنوز من بودنش حفظ باشد، هنوز طاغوت خودش را از بین نبرده است. اصول دین اصل اول توحید است. توحید به معنی ایمان به یگانگی خدا است. توحید یعنی اینکه انسان تسلیم قانون خدا باشد. در زمان شاه از آخوند تعریف دیگری داشتند. آخوند را میخواستیم برای این که زن ما را عقد کند. یا بر مردهی ما نماز بخواند. انقلاب بود که ثابت کرد دین و روحانیت و قرآن و قانون خدا در متن زندگی است. قرآن باید در همه جا همراه ما باشد. توحیدی که میگوییم معنایش این نیست که بله خدا یکی است. خدا یکتاست اما توقعها چند مورد است.
6- توحید یعنی فقط تکیه بر خدا داشتن
معنای توحید یعنی این که آدم بر غیر خدا تکیه نداشته باشد. اگر کسی به غیر خدا تکیه کند شرک است. در قرآن حدود 200 بار «دون الله» و «دونه» داریم. یعنی اگر بر غیر خدا تکیه بکنید شرک است. وقتی حضرت نوح به پسرش میگوید: ایمان بیاور که خدا تو را غرق نکند. میگوید: من ایمان نمیآورم. تاببینم خدا میخواهد مرا غرق کند بالای کوه میروم. پسر نوح مشرک است. یعنی در برابر خدا از کوه صحبت میکند. حضرت نوح فرمود: خدا غضب میکند. پسر نوح میگفت: کوه مرا نجات میدهد. این شرک است.
در استخدام چه شغلی را انتخاب کنیم؟ دیپلمت را گرفتی میخواهی چه شغلی را انتخاب کنی؟ بعضیها میگویند شغلی را انتخاب کنیم که هم پولش زیاد باشد و هم استراحتش بیشتر باشد. حساب نمیکند که این شغل چقدر خدایی است. حساب میکند که چقدرپول دارد! وقتی در جنگ به حضرت علی(ع) جسارت میشود و به او آب دهان پرتاب میشود، عصبانی میشود. میخواهد او را بکشد. میبیند که اگر الان او را بکشد، برای خدا نیست. برای هوی است. راه میرود تا عصبانیتش از بین برود آن وقت بر میگردد و دشمن را میکشد. میگویند: یا علی، چرا اول او را نکشتی؟ فرمود: اگر اول او را میکشتم، عقده بود. انتقام بود. غضب بود. خودم بودم و خدا نبود. ولذا خیلی وقتها انسان که میخواهد حکم خدا را اجرا کند، در اجرایش میبیند خودش هم مطرح است. این هشداری به برادران پاسدار است. دیده شده است که بعضی وقتها یک خلاف کاری را شلاق میزنند، شلاق را میگیرند. میگویند: بزن. حکم خدا این است. وقتی شلاق میزند، نفس، نفس میزند. این نفس زدن دیگر برای خدا نیست. محکم زدنش برای خدا نیست. گاهی وقتها ما برای اجرای حکم خدا یک خرده از خودمان هم در میان میگذاریم. توحید یعنی «وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»(نساء/65) وسط جنگ یک باره آیه نازل شد «کُفُّوا ایدیَکُمْ وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ»(نساء/77) میگویند: وقت نماز است. میگوید: حالا گرم شده بودیم. پس دیگر خدا نیست. اگر به کسی گفتند: ایست و او ناراحت شود و بگوید: تازه داغ شده بویم، این جا پیداست که راه خدا خیلی باریک است. شنیدهاید میگویند: پل جهنم از مو باریکتر است. واقعاً انتخاب راه خدا، از مو باریکتر است. گاهی وقتها آدم خیال میکند که صد در صد برای خداست، ولی یک چند درصد هم برای خدا نیست. میگوید: من این حرفی را که میزنم خالصانه به شما میگویم. آن وقت همین طور که دارد میگوید، یک نفر هم میآید و دنبالهی حرف او را میزند. او هم میگوید: چرا شما در حرف من دویدی؟ البته او نباید در حرف شما بدود ولی اگر میخواستی خالصانه بگویی، باید میگذاشتی که او این حرف را بزند. یعنی خالصانه میخواست بگوید و ضمناً خودش را هم مطرح کند.
7- توحید تسلیم محض قانون خداست
معنای توحید چیست؟ معنای توحید این است که وقتی قانون خدا میآید دیگر ناراحت نشوی. دو کشاورز سر آب یاری دعوایشان شد. گفتند: نزد پیغمبر برویم. خدمت پیغمبر رفتند و قصه را تعریف کردند. حضرت فرمود: حق با این است. دیگری هم وقتی این را شنید، گفت: پیغمبر هم حق را به او داد. ناراحت شد. پیغمبر گفت: حق با آن است. خلاصه آیه نازل شد: به خدا دین ندارد کسی که وقتی قانون پیغمبر را میشنود تسلیم نشود. کسی دین دارد که مثل موم در دست خدا باشد. تعبد و تسلیم در برابرخدا خیلی مهم است. پهلوی امام آمد. گفت: به قدری تسلیم حکم خدا هستم که اگر حکم خدا این باشد که این طرف سیب حلال است و آن طرف سیب حرام است، من چرا نمیگویم. قرآن میگوید: ما گاهی یک کارهایی میکنیم، اصلاً برای این که ببینیم چه کسی ناراحت میشود؟ آیهاش را میخوانم «عَلَیْها تِسْعَهَ عَشَرَ»(مدثر/30) قرآن میگوید: 19 مأمور شکنجه داریم. جهنم 19 مسئول دارد. بعضی میگویند: چرا 19 نفر، خوب یکی دیگر رویش میگذاشت تا20 نفر شود. میگفت: میخواستم ببینم فضول کیست؟ بعد میگوید: «وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ»(مدثر/31) الا این که ببینیم فضول کیست! ما همین که فهمیدیم خدا ارحم الراحمین است و خالق زمین و آسمان است دیگر نباید فضولی کنم چون خود خدا بهتر میداند. همین که فهمیدیم این مکانیک است، دیگر نباید بگوییم: آقای مکانیک چرا چکش را این طور دست گرفتهای؟ اگر مکانیک است، پس تو دیگر حرف نزن! اگر او پزشک است پس هر چه میگوید گوش بده.
8- چیزی در لذتهای جهنمی نیست
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «لَا خَیْرَ فِی لَذَّهٍ مِنْ بَعْدِهَا النَّارُ»(أمالى صدوق، ص498) در لذتی که بعد از آن جهنم است، خیر نیست و هیچ ارزشی ندارد. خیرهایی که بعد از آن آتش است ارزش ندارد. پارسال ماه رمضان روزهات را خوردی، منتظر جهنم هم باش. آنهایی هم که گرفتند باختی نکردند، تو هم که خوردی بردی نکردی. گاهی آدم کیف میکند دو تا فحش بدهد. میگوید: دو تا فحش به او دادم جگرم حال آمد. دلم خالی شد. خوب حالا به او فحش دادی چه شد؟ کیف کردی «لَا خَیْرَ فِی لَذَّهٍ مِنْ بَعْدِهَا النَّارُ» شما در ماه رمضان باید خیلی مواظب باشید.
پیغمبر شنید که زنی روزه دار است و به خادم خودش فحش داده است. پیغمبر او را حاضر کرد و گفت: غذا بخور. گفت: آقا روزه هستم، گفت: اگر روزه هستی چرا فحش دادی؟ اینهایی که در خط امام نیستند، روزهشان ارزش ندارد. امام صادق(ع) فرمود: «لَا صِیَامَ لِمَنْ عَصَى الْإِمَام»(دعائمالإسلام، ج1، ص268) روزه داری برای کسی که معصیت رهبر را بکند، درست نیست. بعضی از زنها روزه میگیرند ولی نسبت به شوهرشان خیلی جسارت میکنند. شوهر روزه میگیرد ولی نسبت به زنش خیلی جسارت میکند. این جا هم میفرماید: «وَ لَا صِیَامَ لِامْرَأَهٍ نَاشِزَهٍ»(دعائمالإسلام، ج1، ص268) زن بد دهن و زنی که نشوز میکند ودر یک سری از مسائل وظیفهاش را انجام نمیدهد، روزهی او هم ارزش ندارد. البته معنایش این نیست که بخورد. بلکه روزهاش ارزش ندارد.
معنایش این نیست که آنهایی که در خط امام نیستند بگویند: حالا که روزهی ما ارزش ندارد پس یک باره بخوریم. مثل این که کسی مشروب الکلی بخورد، عرق و آب جو بخورد، تا چهل روز نمازش قبول نیست. معنایش این نیست حالا که ما نمازمان قبول نیست پس یک باره بخوریم. گاهی یک آدم کوتاه قد دارد میرود. این شخص کوتاه قد را مسخره میکنند. یک کسی را دست میاندازند. در خانهی مردم نشسته است، از درخت کشاورز بدون رضایت او میخورد. کنار باغ یا مزرعهای میرود و کشت او را پایمال میکند. بزغاله هایش را رها میکند. توپ گلی را به دیوار مردم میزند. با زغال روی دیوار مینویسد. از انجام این کارها هم بسیار لذت میبرد. پاداش این لذتها چیزی جز عذاب و آتش نیست. امیرالمؤمنین(ع) فرمودهاند: «لَا خَیْرَ» در این خیر نیست. پس اگر خواستید هر لذتی را انجام بدهید، ببینید عاقبتش چیست؟ آدم عاقل کسی است که در برخوردها مواظب پشت قضیه هم باشد. میگوید: من از چهارراه فرارکردم. خوب منتظر پلیس هم باش. این فرارکردن ارزش ندارد چون بعد قبض جریمه به دستش میرسد. دنیا زود میگذرد. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»(نحل/96) «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ»(فجر/14) خدا در کمین است. بنابراین «لَا خَیْرَ فِی لَذَّهٍ مِنْ بَعْدِهَا النَّارُ» خیری در کیفهایی که بعدش جهنم است نیست. خدا به مقام محمّد و آل محمّد به همهی ما توفیق بدهد.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»