احکام، اخلاق، عقاید -19

موضوع بحث: احکام، اخلاق، عقاید -19
تاریخ پخش: 24/04/61

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین وصلی الله و علی سیدنا و نبینا محمد و علی اهل بیته و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین»

امروز می‌خواهم مقداری درباره تشویق و تعریف صحبت کنم. چون این مسئله یکی از مسائل مورد نیاز همه است. در برخوردها مبالغه می‌کنند. وقتی به هم می‌رسند از هم تعریف می‌کنند. چون ما در دو جلسه درباره‌ی اصول دین گفتیم، دیگر وقت نشد که از اخلاق هم بگوییم. امروز می‌خواهم یکی از بحث‌های اجتماعی را که تشویق است، بگویم.
مسئله تشویق، مسئله مهمی است. چون خیلی آثار مثبت دارد. اگر تشویق از شخص در زمان و مکان و در شرایط مناسب باشد، آثارش خیلی زیاد است. اگر تعریف از شخص در شرایط مناسبی نباشد، آثار منفی دارد. چون آثار مثبت و منفی این بحث زیاد است، این مسئله را بررسی می‌کنیم.
انسان دارای حب ذات است یعنی خودش را دوست دارد. چون خود را دوست دارد مردم را نیز دوست دارد. در مورد بسیاری از مردم می‌گوید: که آدم خوبی هستند. می‌پرسیم: چرا؟ می‌گوید: چون مرا سوار کرد، آدم خوبی است. چون زمانی به من پول قرض داد. پس می‌گوید: او خوب است زیرا به من کمک کرده است. مؤلف نوشته خودش را دوست دارد. انسان بچه‌ی خودش را دوست دارد. خلاصه حب ذات مسئله‌ای است که نیاز به بحث ندارد.
اگر کسی به آدم گفت که تو خوب هستی. باید ببینیم که آن طرف کیست؟ چه کسی تعریف می‌کند؟ چگونه تعریف می‌کند؟ شرط تعریف چیست؟
1- اولین تشویق کننده خداست
اولین مشوق خود خداست. خداوند خیلی تشویق کرده است. مکرر گفته است: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ»(مائده/42) «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ»(آل عمران/76)، «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ»(بقره/222) من دوستتان دارم. این تشویق است. رهبر انقلاب یک کلمه می‌گوید: «کاش من یک پاسدار بودم» چقدر پاسدارها تشویق می‌شوند. به ارتش می‌گوید: من بازوی توانای شما را می‌بوسم و بر این بوسه افتخار می‌کنم. پیامبر دست کارگر را می‌بوسد و کارگران خیلی تشویق می‌شوند.
امام صادق(ع) نشسته است و هشام پسر نوجوان وارد می‌شود. امام صادق(ع) بلند می‌شوند. هرجا می‌نشیند، می‌گوید: نه! بیا بالا بنشین. امام صادق این پسر 15 یا 16 ساله را در برابر جمعیت نزد خودش می‌نشاند. خیلی تشویق می‌شود. وعده‌های بهشت همه تشویق است. ‌شان نزول‌های قرآن همه تشویق است. وقتی فاطمه زهرا(س) و علی(ع) هنگام افطار غذای خودشان را به مسکین می‌دهند و با آب افطار می‌کنند، سوره «هل اتی» نازل می‌شود. یک سوره در‌شان این بزرگواران نازل می‌شود و این تشویق است. مسئله تشویق مسئله مهمی است. آیاتی که در قرآن مردم را تشویق کرده است خیلی زیاد است. پس اولین تشویق کننده خود خدا است.
2- دومین تشویق کننده پیامبر خداست
دومین تشویق کننده پیامبر خدا است. خدا به پیامبرش می‌فرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ»(توبه/103) از مردم مالیات و زکات بگیر. بعد می‌گوید: «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ» و بر اینها صلوات بفرست. بر مردمی که می‌آیند و مالیات می‌دهند، صلوات بفرست. «إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ» صلوات دل آنها را آرام می‌کند و به آنها نشاط می‌دهد. پس خدا به پیامبر امر می‌کند که تو باید مردم را تشویق کنی. ارزش تشویق سرعت دادن برای رسیدن هدف است. اولین تشویق کننده خدا است. در قرآن آیات بسیاری داریم که می‌گوید: خدا شما را دوست دارد و به شما محبت دارد. «یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ»، «یُحِبُّ الْمُتَّقینَ» «یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ» تمام آیه‌هایی که درباره بهشت است، به مسئله تشویق اشاره دارد. تمام وعده‌ها و تمام‌شان نزولها همه تشویق است.
مهاجرین به مدینه می‌آیند. راه به جایی ندارند. مردم مدینه نصف اتاق خود را به این افراد می‌دهند. نصف غذای خود را به این افراد می‌دهند. «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ»(حشر/9) دومین تشویق کننده پیامبر خداست. قرآن می‌فرماید: «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ»‌ای پیامبر برای مردمی که زکات می‌دهند، صلوات بفرست. «إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ» «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَى الْقِتالِ»(انفال/65) حرض به معنی این است که مردم را تشویق کن. خدا به پیامبرش دستور می‌دهد که مردم را تشویق کند.
تشویق عملی: وقتی پیامبر در مسجد می‌آید، می‌بیند دو گروه در مسجد هستند. گروه اول نماز می‌خوانند. گروه دوم بحث علمی می‌کنند. می‌فرماید: هر دو گروه خوب هستند ولی نزد کسانی می‌نشیند که بحث علمی می‌کنند. این تشویق علمی است. خدا به پیامبر می‌گوید: «وَ شاوِرْهُمْ»(آل عمران/159) با مردم مشورت کن! یعنی مردم را به حساب بیاور. مردم را در صحنه حاضر نگهدار. کارهایت را به آنها بگو. از آنها رأی بگیر. همینکه پیامبر مردم را تشویق می‌کند، خیلی مهم است. ما هنوز نمی‌دانیم که اهمیت این کلام چقدر است. اگر یک مدیر کل با یک معلم مشورت کند، اگر یک وزیر با یک کارمند معمولی مشورت کند، چقدر این کارمند خوشحال می‌شود و لذت می‌برد. پیامبر اسلام از طرف خدا مامور می‌شود که بامردم مشورت کند. آدمی که مشورت کرد حسادتش کم می‌شود. مثلا اگر من با شما درباره‌ی خرید یک خانه مشورت کردم، اگر شما بگویید: بخر! خوب است. در مشورت رای دادید که این خانه را بخرم. من آن خانه را خریدم و حالا خانه‌ی من ترقی کرده است. مثلا خانه را200 هزار تومان خریدم، 500 هزار تومان شده است. شما نسبت به من حسد نمی‌ورزی. چون می‌گویی: ترقی فلانی از من بود. کسی که ترقی فرد دیگر را از خودش بداند نسبت به او حسد نمی‌ورزد. شما هرچه بزرگ شوی پدر شما به شما حسد نمی‌ورزد. می‌گوید: این فرزند من است. مشورت کن که اگر در اثر مشورت موفق شدی، حسود نداری.
اگر هم در اثر مشورت شکست خوردی، غمخوار داری. من به شما می‌گویم: خانه را بخرم؟ شما تایید می‌کنید. من بخاطر مشورت با شما خانه را می‌خرم. فردا از اینجا خیابان می‌گذرد و خانه من خراب می‌شود. ما بی خانه می‌شویم. آنوقت شما غم خوار من هستی. اگر در مشورت موفق شدی، حسود نداری. اگر هم شکست بخوری، غم خوار داری. نداشتن حسود و داشتن غم خوار هر دو لطف است. این که آدم در جامعه هم غم خوار داشته باشد و هم حسود نداشته باشد، خیلی خوب است.
وقتی خدا به پیامبرش می‌گوید: مشورت کن، پس پدر هم باید با فرزندانشان مشورت کند. تصمیم نهایی با پیامبر است. مشورت سنجش افکار است. در مشورت‌ها آدم، دوستها و دشمنانشان را می‌شناسد.
مورد مشورت چه کسی باشد:
3- با آدم ترسو نباید مشورت کرد
1- نباید ترسو باشد. چون اگر با آدم ترسو مشورت کنی که می‌خواهم شنا بروم، می‌گوید: نه! یک وقت خفه می‌شوی و بر اثر آن هیچ وقت شنا یاد نمی‌گیری. به آدم ترسو می‌گویی: می‌خواهم بروم رانندگی یاد بگیرم، می‌گوید: نه! یک وقت تصادف می‌کنی. هیچوقت رانندگی یاد نمی‌گیری. امیرالمومنین(ع) سفارش کرده است که با آدم ترسو مشورت نکن. نسبت به زن‌ها گفتند: مشورت بکنید ولی مخالفت کنید. این در مسئله جنگ مطرح است. چون هرمردی از همسرش بپرسد که می‌خواهم به جبهه بروم، معمولا زنها و مادرها راضی نیستند. حال ملت ما یک ملت انقلابی شده است. اصلا حساب ایران از بقیه جدا است. ایران و رهبر و این مردم اصلا یک چیز دیگر هستند. باید برای اینها یک پرونده‌ی دیگر درست کرد.
شما هرچه هم به من علاقه داشته باشی، هرچه به من لطف و دوستی داشته باشی، اگر یک سیلی در گوش پسرت بزنم، تا ابد بامن بد هستی. اگر یک ذره پیراهن شما را پاره کنم تا ابد ناراحت می‌شوی. قربان این انقلاب بروم چون با این همه جوانی که از این مردم گرفته است ولی مردم ذره‌ای با انقلاب کدورت ندارند. عزیزترین دوستی‌ها با پاره شدن یک کت از بین می‌رود. عزیز ترین علاقه‌ها با یک سیلی از بین می‌رود. ولی مردم با این انقلاب آنچنان گره خورده‌اند که هرچه از مردم می‌گیرد، با انقلاب بد نمی‌شوند. این معما است و از صورت طبیعی بیرون رفته است. مشورت کنید ولی مخالفت کنید. امام می‌گوید: مشورت کنید ولی مخالفت کنید معنایش این نیست که به خانمت بگویی امشب شام چه بخوریم؟ خانم می‌گوید: امشب آب گوشت بخوریم. شما هم بگویی: حالا که این را گفتی، امشب ماست می‌خوریم. معنای مخالفت کردن این نیست که زندگیش را بهم بزند. اگر داریم که با زن مشورت کنید و مخالفت کنید، خود امام موردش را گفته است که کجا مخالفت کن. در رفتن به جبهه با نظر زنها مخالفت کن. چون اکثر زنها با جبهه مخالف هستند. وقتی دولت جمهوری اسلامی می‌گوید: بیا. دیگر نباید گوش به حرف این وآن داد. ممکن است همسر شما بگوید: به جبهه نرو. اما شما برخلاف آن عمل کن.
ابراهیم 90 ساله از پسرش رأی می‌خواهد «إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ»(صافات/102) من مامور شده‌ام که تو را بکشم. «فَانْظُرْ» نظر تو چیست؟ ابراهیم با پسر 13 ساله مشورت می‌کند و این درسی برای همه پدرها است. می‌پرسند: پدرخوب در قرآن کیست؟ نشانه پدر خوب در قرآن آمده است. یکبار حضرت ابراهیم به پسرش می‌گوید: یا بنی! ‌ای آقازاده! یکبار حضرت یعقوب به پسرش می‌گوید: «یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاک»(یوسف/5) ‌ای آقازاده! یکبار لقمان به پسرش می‌گوید: یا بنی! شما از این یا بنی‌ها که سه پیامبر گفته‌اند درس بگیرید. «یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ»(لقمان/13) پسر من به غیر خدا تکیه نکن. تکیه به غیر خدا، ظلم انسان است. اگر قانون شما را یک غیر خدا بدهد، توهین به شماست. آقا شما طبق این ماده باید این کار را انجام دهید! مگر شما چه کسی هستی؟ اگر شما بله قربان گو باشی، به خود توهین کرده‌ای. چون من هم یک نفر مثل شما هستم. زیر بار رفتن، توهین است. توحید می‌گوید قانون خدا را انجام بدهید. اگر ایشان می‌گوید: این کار را بکن، چون حکم خدا این است. به من می‌گوید: حکم خدا را ابلاغ می‌کند و از خود چیزی ندارد «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏»(نجم/3) پدر خوب کیست؟ یکی از تشویق‌ها، تشویق‌های عملی پیامبران بود.
روزی پیامبر مهمانی داشت. خواهررضایی یعنی خواهری که با هم از یک پستان شیر خورده‌اند و به هم محرم هستند. این خواهر به خانه‌ی پیامبر آمد. پیامبر خیلی به او احترام گذاشت. به او متکا و تشک داد. مردم گفتند: این کیست؟ بعد ازمدتی رفت و برادر رضایی پیامبر آمد. پیامبر خیلی به او احترام نگذاشت. گفتند: یا رسول الله! اگر قرار بر همشیری است، این خواهر و آن برادر و شما هر سه نفر از یک پستان شیر خورده‌اید. چه شد که به خواهر خود این همه احترام گذاشتید ولی به برادرتان زیاد احترام نکردید؟ فرمود: چون این خواهر احترام پدر و مادرش را نگه می‌دارد برای همین من او را تشویق کردم و احترام او را نگه داشتم.
4- خداوند مقام‌ها را براساس لیاقت می‌دهد
خداوند مقام‌هایی که می‌دهد براساس لیاقت می‌دهد. «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»(بقره/124) خداوند حضرت ابراهیم را امتحان می‌کند. می‌گوید: از جان خود بگذر! می‌خواهم تو را در آتش بیاندازم، آیا حاضر هستی؟ حضرت می‌گوید: چون در راه تو است، حاضر هستم. می‌گوید: از بچه‌ی خود بگذر! اسماعیل را بکش. آیا به این کار حاضر هستی؟ می‌گوید: بله، حاضر هستم. یعنی هرچه حضرت ابراهیم از امتحانات موفق در می‌آید، خداوند او را تشویق می‌کند و یک مقام بالاتری به او می‌دهد. تا آخرین مقامی که مقام رهبری است و بالاتر از آن نیست. حدیث داریم: «لَقَدْ کَانَ یُجِیزُ الرَّجُلَ الْوَاحِدَ بِالْمِائَهِ مِنَ الْإِبِلِ»(کافى، ج‏8، ص‏129) خیلی جالب است. امام باقر(ع) می‌فرماید: گاهی پیامبر خودش نان و غذایی برای خوردن، نداشت. غذای سیر نمی‌خورد. اما همین پیامبر که 3 روز غذای نمی‌خورد، برای تشویق کردن، یک شتر جایزه می‌داد. دلم می‌خواست وزارتخانه‌ها یک دایره‌ای به نام تشویق داشته باشند و برای هر کار خوب جایزه‌ای بدهند.
پیامبر با اینکه گاهی 3 روز غذای سیر نداشت، اما شتر جایزه می‌داد. عبارت این است: «لَقَدْ کَانَ یُجِیزُ الرَّجُلَ الْوَاحِدَ بِالْمِائَهِ مِنَ الْإِبِلِ» پیامبر 100 شتر جایزه می‌داد. امام جواد(ع) گاهی تا 1000 درهم جایزه می‌داد. حوزه‌ی علمیه باید دایره‌ای برای تشویق داشته باشد. طلبه‌ای که خوب درس می‌خواند و خوب تبلیغ می‌کند و خوب فعالیت می‌کند و وقتی خطر پیش می‌آید به استقبال خطر می‌رود باید مورد تشویق قرار بگیرد.
امیرالمؤمنین در نامه به استاندار می‌فرماید: «وَ لَا یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِی‏ءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَهٍ سَوَاءٍ»(نهج‏ البلاغه، نامه 53) خوب و بد را یک طور حساب نکن. آن کارمندی که در سال هیچ غیبتی نکرده است با آن کارمندی که به شرط اضافه حقوق کار می‌کند فرق دارد. حساب اینها باید جدا باشد. یکی از صفات خداوند شکور است. خداوند از حضرت اسماعیل تشکر می‌کند. چون حضرت اسماعیل گفت: چون خدا گفته است فرزند خود را بکش، حاضر هست که او را بکشم. خدا به تمام حاجی‌ها گفت: همینطور که دور خانه کعبه می‌چرخید، در هجراسماعیل دور قبر این بزرگوار نیز بچرخید. قبر حضرت اسماعیل کنار کعبه است و حاجی‌ها که دور کعبه می‌گردند، واجب است دور این قبر نیز بگردند. چرا حاجی‌ها دور قبر می‌گردند؟ چون صاحب قبر تسلیم رضای خدا شد. کسی که اینچنین روح تسلیم دارد، باید تشویق شود. به ما گفته‌اند: بروید روی خاک امام حسین(ع) سجده کنید. تشویق و تجلیل از شهداست. این که گفتند: دعای تحت قبه‌ی امام حسین مستجاب می‌شود، تشویق و تجلیل از شهدا است. «کلهم سفن النجاه و سفینه الحسین اسرع» همه‌ی امام‌ها سفینه‌ی نجات هستند اما سفینه امام حسین(ع) تندتر می‌رود. «کلهم باب الله و باب الحسین(ع) اوسع» اولیاء خدا همه درگاه لطف هستند ولی درگاه حسین(ع) وسیع‌تر است. تشویق از شهید است که امت را شهید پرور بار می‌آورد. اگر ما از شهیدهایمان اینگونه قدردانی نمی‌کردیم، اگر خانواده‌های شهید اینچنین مورد محبت قرار نمی‌گرفتند، امت ما اینچنین شهید پرور نمی‌شدند.
5- از خود نباید تعریف کرد
امیرالمومنین گاهی یارانش را تشویق می‌کرد. «أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْن»(نهج ‏البلاغه، خطبه 182) عمار کجاست؟ مالک بن طیحان کجاست؟ در سخنرانی هایش اسم اینها را می‌برد. بعد با حالت ناله می‌گفت: عجب یاران باوفایی بودند. نام اولیاء خدا را در سخنرانی بردن، تشویقی بود که امیرالمومنین انجام می‌داد. خوب نیست که آدم از خودش تعریف کند. «فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ» گفتیم: مردم از خوبی‌ها تشویق کنند ولی خواهش می‌کنم خودت از خودت تعریف نکن. «فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى‏»(نجم/32) کارهای من از روی هوا و هوس نیست.
دوستی داشتیم که بسیار جوان بود. یک بار ایشان گفت: والله در من هوس نیست. این حرف را طوری گفت که من داغ شدم. چه جرأتی داری که از خودت اینگونه تعریف می‌کنی؟ من در عمرم به کسی ظلم نکرده‌ام. من هیچ وقت بد خواهی کسی را نکرده‌ام. این چه حرفی است که شما می‌زنید؟ «فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ» قرآن در آیه دیگر می‌گوید: «أَ لَمْ‌تر إِلَى الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ»(نساء/49) نمی‌بینی افرادی را که اینقدر تعریف خود را می‌کنند. یک عده صبح به هم رسیدند. یکی گفت: من دیشب نماز شب خو اندم. دیگری هم گفت: من دیروز روزه گرفتم. حضرت علی(ع) دید که اینها خیلی دور برداشته‌اند. فرمود: من دیشب نماز شب نخواندم. امروز هم روزه نیستم. هم نماز شب نخواندم وهم روزه نیستم. خواست با این کار آنها را تنظیم باد کند. آنها را ضربه‌ی فنی کرد. چون کسی را که باد می‌کند باید تنظیم باد کرد. امیر المومنین(ع) فرمود: ما دیشب خوابیدیم. «لَکِنِّی أَنَامُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَ لَوْ أَجِدُ بَیْنَهُمَا شَیْئاً لَنِمْتُهُ»(معانی ‏الأخبار، ص‏243) اگر باز هم شبی پیدا کنم، که بتوانم بخوابم، می‌خوابم. گفتند: چرا؟ فرمود: بخاطر اینکه شما زیاد از خودتان تعریف نکنید. اگر یکوقت شیطان شما را وسوسه کرد که از خود تعریف کنید. فوری نقاط ضعفتان را به یاد بیاورید.
حدیث داریم که اگر از تو تعریف کردند، نگو: من آدم خوبی هستم. بگو: این آدم متواضعی است. بنابراین مدح خوب است اما مدح بیجا خوب نیست. «نَهَى عَنِ الْمَدْحِ وَ قَالَ احْثُوا فِی وُجُوهِ الْمَدَّاحِینَ التُّرَابَ»(من‏ لایحضره ‏الفقیه، ج‏4، ص‏11) پیامبر فرمود: اگر کسی تعریف بی جا می‌کند، در صورتش خاک بریزید. «إِذَا مُدِحَ الْفَاجِرُ اهْتَزَّ الْعَرْشُ وَ غَضِبَ الرَّبُّ»(تحف ‏العقول، ص‏46) اگر از طاغوت تعریف شود، عرش خدا می‌لرزد. چون هرچه طاغوت بالا رود، عرش خدا پایین می‌رود. توحید پایین می‌آید. وقتی گفت: به نام نامی آریا مهر! دیگر بسمه تعالی نیست. خدا می‌گوید: «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(بقره/189) این کار را بکنش، امیدوارم رستگار شوید. این لعل یک نوع تعریفی است که به انسان غرور نمی‌دهد. خوب بودی، امیدوارم در آینده بهتر باشید.
6- مؤمن هیچگاه از کار خود راضی نیست
یکی از آثار زیارت اولیاء خدا این است که وقتی انسان او را می‌بیند، از خودش خجالت می‌کشد. اگر کسی بگوید: این جزوه‌ای که نوشته‌ای، این بحثی که کردی بد بود. ناراحت می‌شوم ولی وقتی خدمت علامه طباطبایی می‌روند و به ایشان می‌گویند: کسی علیه تفسیر المیزان شما کتاب می‌نویسد. ایشان بدون اینکه عصبانی شود و دو زانو بنشیند. بدون اینکه صورتش سرخ شود می‌گوید: بسیار خوب! آدم وقتی این چهره را می‌بیند، شرمنده می‌شود. «لَا یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ»(نهج‏ البلاغه، خطبه 193) نشانه‌ی آدم مؤمن این است که هیچگاه از کارش راضی نمی‌شود. یعنی به چهار رکعت نماز و سه روز روزه راضی نمی‌شود. «وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ» اگر عبادت هایشان زیاد است، خودشان عبادات خودشان را زیاد نمی‌دانند. «وَ لَا یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ» نسبت به خودش سوءظن دارد. ما سه سوءظن داریم. گاهی سوءظن نسبت به خداست. گاهی سوءظن نسبت به مردم است. گاهی سوءظن نسبت به خود است. سوءظن به خدا بداست. «الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ»(فتح/6) بعضی‌ها به خدا بدگمان هستند. مثلا به او می‌گوییم: زن بگیر. می‌گوید: اگر زن بگیرم، چگونه زندگیم را تامین کنم؟ عقیده‌اش این است که اگر یک نفر باشد خدا می‌تواند روزی او را بدهد اما اگر دو تا شوند و ازدواج کند، خدا دیگر نمی‌تواند که روزی آنها را بدهد. این در مورد کسانی است که به خدا سوءظن دارند. بعضی‌ها به مردم سوءظن دارند. سوءظن به مردم نیز مثل سوءظن به خدا ممنوع است اما سوءظن به خود خوب است. آدم به خود سوءظن داشته باشد. نگوید: من آدم خوبی هستم. خدا شهید مطهری را رحمت کند. می‌گفت: هرکس می‌خواهد ببنید که چگونه آدمی است، ببینید در خواب چه می‌بیند؟ خیلی از آدم‌هایی که فکر می‌کنند خیلی خوب هستند، ممکن است در خواب ببینند که کارهای بسیار بدی می‌کنند. پس این همان است. اگر در بیداری کاری نمی‌کند، معلوم است که در رودربایسی گیر کرده است.
جنس آدمی که خورده شیشه دارد در خواب معلوم می‌شود. گاهی امکان دارد آدم در خواب ببیند که چند نفر مرد خدا را بکشد ولی در بیداری پایش را روی مورچه هم نگذارد. بگوید: ظلم است. حقیقت اینگونه است. «فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ» مردان خدا خودشان را متهم می‌کنند. «وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُون» از اعمالشان می‌ترسند.
7- سخنان امام سجاد در دعا
ماه رمضان است سحرها دعای ابوحمزه را بخوانید. امام سجاد(ع) در قسمتی از دعا می‌فرماید: «أَبْکِی لِخُرُوجِی عَنْ قَبْرِی عُرْیَاناً ذَلِیلًا حَامِلًا ثِقْلِی عَلَى ظَهْرِى»(مصباح ‏المتهجد، ص‏590) گریه می‌کنم که از قبر بیرون بیایم. «أَنْظُرُ مَرَّهً عَنْ یَمِینِی وَ أُخْرَى عَنْ شِمَالِی» و به سمت راست و چپ نگاه می‌کنم. «إِذِ الْخَلَائِقُ فِی‌شان غَیْرِ شَأْنِی» می‌بینیم هریک از مردم همه کاری کرده‌اند که خدا آنجا نجاتشان بدهد اما امام زین العابدین کاری نکرده است. می‌بیند که مردم چه طور ضجه می‌زنند و این ضجه‌ها بخاطر این است که خدا را حاضر می‌بینند. اگر در خانه چند بار سرفه کنم به کسی نمی‌گویم که معذرت می‌خواهم اما اگر یکبار پشت دوربین تلویزیون سرفه کنم، می‌گویم: معذرت می‌خواهم. چرا؟ چون خود را در مقابل خلق می‌بینم. کسی که خود را در حضور خدا می‌داند حتی کارهایی را هم که حرام نیست به دید حرام نگاه می‌کند. امامان ما معصوم بودند. اهل گناه نبودند. اما چون خودشان را در حضور خدا می‌دانستند کارهایی را هم که زشت نبوده است، آنها زشت تلقی می‌کردند. «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِینَ»(کشف ‏الغمه، ج‏2، ص‏254) «إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ»(نهج ‏البلاغه، خطبه 193) آدم مومن این است که وقتی تعریفش را می‌کنند، ناراحت بشود. «اذا زکی اخذوهم» می‌گویند: فلانی حزب اللهی است، بلرزد از اینکه می‌گویند: حزب اللهی است. حزب اللهی مقامی است که امام سجاد(ع) دعا می‌کند «اللَّهُمَ‏0000اجْعَلْنِی مِنْ حِزْبِکَ»(المصباح ‏کفعمی، ص‏118) خدایا من را از حزب اللهی‌ها قرار بده. شما بگویید: من از سه سال پیش حزب اللهی بوده‌ام. امام سجاد می‌خواهد حزب اللهی باشد، تو از سه سال پیش حزب اللهی بوده‌ای؟
وقتی تعریف او را می‌کنی «خاف مما یقال» می‌ترسد «فیقول انا اعلم بنفسی من غیری» می‌گوید: خدایا من که می‌دانم چه کرده‌ام، مردم نمی‌دانند، تو که می‌دانی. «رَبِّی أَعْلَمُ مِنِّی بِنَفْسِی»(أمالى صدوق، ص‏572) «اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا یَقُولُون»(نهج‏ البلاغه، خطبه 193) مردم نمی‌دانند توخود می‌دانی. «واجعلنی افضل مما یظنون» می‌گوید: خدایا مردم تعریف مرا می‌کنند اما «اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا یَقُولُون» خدایا مرا به این حرفها مؤاخذه نکن. «اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ» مرا بالاتر از ظن آنها قرار بده. آنها گمان می‌کنند که من خوب هستم. مرا از گمان اینها بالاتر قرار بده. «وَ اغْفِرْ لِی مَا لَا یَعْلَمُون» بیامرز گناهانی را که آنها نمی‌دانند. امیرالمومنین علی(ع) می‌فرماید: «لَوْ تَکَاشَفْتُمْ مَا تَدَافَنْتُمْ»(عیون‏أخبارالرضا، ج‏2، ص‏53) اگر ماهیت همدیگر را ببینید، اگر حقیقت هم را بدانید، مرده‌ی همدیگر را دفن نمی‌کنید.
8- خوبی و بدی افراد نباید در شخص اثر بگذارد
اینکه من و شما به هم می‌گوییم: قربان شما بروم. مخلص شما هستم، بخاطر این است که حقیقت یکدیگر را نفهمیده‌ایم. حضرت علی(ع) می‌فرماید: «لَوْ تَکَاشَفْتُمْ» اگر بدجنسی‌های همدیگر را بفمید. «مَا تَدَافَنْتُمْ» همدیگر را دفن نمی‌کنید. علی(ع) به مردم می‌فرماید: «فَلَا تُثْنُوا عَلَیَّ بِجَمِیلِ ثَنَاءٍ»(نهج‏ البلاغه، خطبه 216) تعریف مرا نکنید.
اگر یادتان باشد روز اولی که مجلس شورا می‌خواست افتتاح شود، نمایندگان خدمت امام در حسینیه جماران رفتند وقتی آن برادر(آقای فخرالدین حجازی) باشد تجلیل مهم و مفصلی از امام کرد، امام فرمود: می‌ترسم که تعریف‌های تو در من اثر بگذارد. امیرالمومنین(ع) فرمود: «فَلَا تُثْنُوا عَلَیَّ بِجَمِیلِ ثَنَاءٍ» تعریف علی را روبرویش نکنید. اگر کسی تعریف کسی را روبرویش بکند و او هم ظرفیت ندارد، نباید از او تعریف کند. ولذا تعبیر شده است که گویا او را کشته است.
امام صادق(ع) فرمود: «لَا یَصِیرُ الْعَبْدُ عَبْداً خَالِصاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى یَصِیرَ الْمَدْحُ وَ الذَّمُّ عِنْدَهُ سَوَاءً»(بحارالأنوار، ج‏70، ص‏294) یعنی انسان خالص کسی است که اگر مردم از خوبی و بدی او بگویند، در کار او اثر نکند. یعنی دهن بین مردم نباشد. وقتی امام در پاریس در هواپیما می‌نشیند که بیاید. خبرنگار با او مصاحبه می‌کند و می‌گوید: شما اکنون چه احساسی داری؟ امام می‌گوید: هیچ احساسی ندارم. ممکن است هواپیما موفق به تهران برسد. ممکن است هواپیما را بزنند. انسان خالص کسی است که اگر تعریفش را بکنند، یک طور باشد.
امام باقر(ع) می‌فرماید: «وَ اعْلَمْ بِأَنَّکَ لَا تَکُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْکَ أَهْلُ مِصْرِکَ وَ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلُ سَوْءٍ»(تحف ‏العقول، ص‏284) ‌ای جابر اگر خواستی ببینی در خط ولایت ما هستی یا نه؟ اگر خواستی ببینی از شیعه‌های درجه یک هستی یا نه؟ ببین که تعریف و ناسزا گفتن مردم نسبت به تو، در تو اثر می‌گذارد یا نه؟ اگر در تو اثر نگذاشت پیداست که خودسازی کرده‌ای. ما به این آدم‌ها خود ساخته می‌گوییم. می‌گوییم: ایشان دارد خودسازی می‌کند. اما همین آقایی که خودسازی می‌کند یک مهر نماز قشنگ دارد. اگر مهر نمازش را برداری و یک مهر دیگر بگذاری، دلش پایین می‌ریزد. این آقایی که خود سازی می‌کند، اگر یک دو تومانی سفید داشته باشد، وقتی می‌خواهد صدقه بدهد آن دو تومانی سیاه را به فقیر می‌دهد. یعنی دلش خوش است که پول نو نزد خودش باشد. «رُبَّ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ»(نهج‏ البلاغه، حکمت 462) مواظب تعریف‌ها باشید. گاهی وقت‌ها تعریف‌ها افراد را به خطر می‌اندازد. موسی بن جعفر(ع) به هشام می‌فرماید: ‌ای هشام گول مردم را نخور. تعریف‌ها تو را گول نزند. «لَوْ کَانَ فِی یَدِکَ جَوْزَهٌ»(تحف‏ العقول، ص‏383) اگر در دستت گردو است و همه گفتند: طلا است، خودت که می‌دانی گردو است. پس دهن بین نباش.

9- داستان بزنطی با امام رضا (ع)
یکی از علما و دانشمندان گذشته شخصی به نام بزنطی بوده است. یک روز به حضرت رضا(ع) گفت: خیلی دلم می‌خواهد که یک شب به خانه شما بیایم. این آرزوی هر انسانی است. الان همه ما آرزو داریم که چند دقیقه با امام باشیم. گفت: اگر می‌شود ما یک شب به خانه شما بیاییم. امام رضا(ع) فرمود: اشکالی ندارد. بزنطی خوشحال خدمت امام آمد و تا حدود نیمه شب با امام بود. بزنطی جز دانشمندان بود. از امام رضا سوالات بسیاری می‌پرسید. امام رضا(ع) هم جواب او را می‌داد. گفت: به به! امشب، عجب شبی است. من و امام تنها هستم. مثل اینکه آدم به حرم امام رضا(ع) می‌رود و آنجا خلوت است. می‌آید و می‌گوید: جایت خالی بود. بعضی‌ها وقتی حرم شلوغ است، می‌گویند: من که به دلم نچسبید. وقتی می‌رود و حرم خلوت است، می‌گوید: این خوب بود. خیال می‌کند اگر چهار نفر در حرم باشند امام رضا به او توجه نمی‌کند.
بزنطی خیلی خوشحال بود که امشب با امام خلوت کرده است. این آقا مشکلاتش را پرسید و نزدیک خواب شد. امام رضا(ع) به یک نفر گفت: رختخوابی را که خودم در آن می‌خوابم برای ایشان بیاورید. می‌خواهم امشب بزنطی در رختخواب من بخوابد. بزنطی دیگر به آسمان‌ها رفته بود. از خوشحالی می‌گفت: امشب در لحاف خود امام می‌خوابم. رختخواب را انداختند وایشان رفت در رختخواب خوابید. امام رضا در اتاق رفت و بعد از مدتی دیدند که در می‌زنند. بلند شد و گفت: آقای بزنطی خیلی باد تو را بر ندارد که در رختخواب من خوابیده‌ای. اینکه تو در رختخواب من خوابیده‌ای برای تو کمال نیست. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»(حجرات/13) این را مربی می‌گویند. همین که می‌بیند فردی دارد تربیت می‌شود و درحال غرور و باد است، فوری او را تنظیم باد می‌کند. مثل لاستیک ماشین است که یک وقت غرور او را نگیرد. هدف این است. بعضی‌ها وصیت می‌کنند که وقتی من مردم مرا به قم ببرید و خاک کنید. بچه هایش هم 300 هزار تومان خرج می‌کنند که او را در قم خاک کنند. در حالی که می‌توانند با این 300 هزار تومان برای چند مستضعف خانه بخرند.
خدا فیض کاشانی را رحمت کند. ایشان وصیت کرده است که مرا در ساختمان خاک نکنید. من می‌خواهم باران به قبرم ببارد. با اینکه فیض کاشانی از نظر مقام می‌توانند مهمترین صحن و سرا را برایش در کاشان بسازند، قبرش به گونه ایست که باران روی آن می‌بارد. چون وصیت کرده است. این فرد خیال می‌کند که اگر کنار حضرت معصومه بخوابد، حتما بهشت می‌رود. من خیلی دلم می‌خواهد این کار را بکنم. خیلی دلم می‌خواهد برنامه‌ی امامان ما جز کتاب‌های درسی ما باشد. چون در هرمدرسه‌ای یک مربی پرورشی هست. ولی مربی پرورشی باید بداند که امام رضا چگونه جراحی می‌کرد. چون جراحی روح خیلی دقیق است. یک تشویق نابجا یک و تنبیه نابجا طرف را از آسمان تا زمین تغییر می‌دهد. حضرت امیرالمومنین می‌فرماید: اگر یک مقدار تعریف دیدی و خیلی تعریف کردی. اگر نیم کیلو خوبی دیدی و یک کیلوتعریف کردی، متملق و چاپلوس هستی. اگر نیم کیلو خوبی دیدی و یک سیر تعریف کردی، معلوم می‌شود که حسود هستی. یعنی روح تو قبول نمی‌کند که هرچه هست به زبان بیاوری. اگر زیادی تعریف کردی متملق هستی و اگر کم تعریف کردی، حسادت می‌کنی. اگر به اندازه تعریف کردی، انصاف داری. بنابراین بحث امروز ما درباره تشویق و تعریف خوب و بد بود. امیدوارم رفتار ما طبق معیارهای اسلامی تنظیم شود. امیدوارم غرور ما نگیرد. از خودمان تعریف بیجا نکنیم. امیدوارم خدا به ما ایمانی بدهد که تعریف‌های مردم و تکذیب‌های مردم ما را از خط خدا دور نکند.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment