احکام، اخلاق، عقاید-13

موضوع بحث: احکام، اخلاق، عقاید-13
تاریخ پخش: 18/4/61

بسم الله الرحّمن الرحّیم

«الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و علی اهل بیته و لغته الله علی اعدائهم اجمعین من الان قیام یوم الدین»

طبق برنامه‌ای که ما در ماه رمضان امسال داشتیم، قسمتی از بحثمان درباره‌ی احکام بود. احکام همان مسائل فقه است. مقداری هم درباره‌ی اصول دین و اخلاق خواهیم گفت. در این جلسه مسئله احکام درباره طهارت است، اما چون بحث ما درسهایی از قرآن است، می‌خواهم با قرآن هم متناسب باشد.
1- طهارت از نظر قرآن کریم
در قرآن چند نوع طهارت داریم. یک جا طهارت به معنی پاکی از آلودگی است. بعضی وقت‌ها که می‌گویند: «طهارت» به معنی پاکی اعضای بدن از گناه است. گاهی قرآن می‌گوید: طهارت یعنی پاکی دل از توجه به غیر خدا است، و زمانی دل طهارت دارد که از شرک پاک باشد. گاهی می‌گویند: پاکی، یعنی انسان از اخلاق فاسد پاک است. پاکی چند معنا دارد. پاکی از آلودگی‌ها، پاکی اعضای بدن از گناه، پاکی دل از شرک، پاکی انسان از اخلاق فاسد و همه‌ی اینها معنای پاکی است و آیات مخصوص خودش را دارد. مثلا قرآن درباره پاکی از آلودگی می‌فرماید: «أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً»(فرقان/48) از آسمان آبی که پاک و پاک کننده است، فرو فرستادیم. در اینجا قرآن می‌گوید: «طهور» یعنی بحث طهارت را می‌کند. چون آب وسیله پاک کردن برای چیزهایی است که نجس شده است. مثلا قرآن می‌فرماید: «وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا»(مائده/6) اگر جنب بودید، خودتان را تطهیر کنید. پس گاهی طهارت به معنی پاکی از آلودگی است. آب پاک کننده از آلودگی هاست. معنای دیگر طهارت پاکی اعضا بدن از گناه است.
یکی از پیغمبران ما حضرت لوط(ع) بود. حضرت لوط(ع) در یک امتی به پیامبری مبعوث شد و دست به تبلیغ زد. آن مردم اهل لواط بودند. قرآن از این مردم خاطره تلخی را نقل می‌کند و می‌فرماید: «أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ»(نمل/56) آل لوط و طرفداران لوط را از قریه خودتان خارج کنید. چرا؟ «إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ» چون اینها مردمی طهارت خواه هستند. اینها اهل لواط نیستند. کلمه طهارت بسیار در قرآن آمده است. قرآن کلمه‌ی طهارت را درباره کسی به کار برده که اعضای بدنش از آلودگی پاک است. مثلا می‌گوییم: فلانی چشم پاک است. یعنی به دختر مردم خیره نگاه نمی‌کند. اگر نگاهش بیافتد، چشمش را پایین می‌اندازد. پس گاهی پاکی به معنای این است که اصلاً گناه نمی‌کند. گاهی پاکی به معنای توجه به غیر خدا است. قرآن می‌فرماید: «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه/79) حق تماس با قرآن با کسانی است که وضو دارند. دست بی وضو به قرآن نزنید. معنای عمیق‌تر این است که کسی با حقیقت قرآن آشنا نمی‌شود مگر اینکه قلبش پاک باشد. در تفسیر المیزان می‌خوانیم که مراد از «الْمُطَهَّرُونَ» کسانی هستند که دل هایشان از وابستگی به غیر خدا پاک است. پیغمبر چنین فرموده است: «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» یعنی حقیقت قرآن را آدم‌هایی که حب دنیا و حب ریاست دارند، نمی‌فهمند. حدیث داریم کسانی حقیقت قرآن را می‌فهمند که پاک باشند و غیر خدا در ایشان نباشد.
اخلاق فاسد یعنی چه؟ قرآن می‌فرماید: «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ»(احزاب/53) (ای مردان مسلمان) اگر خواستید از زنان پیغمبر چیزی را بگیرید و تحویل بدهید «فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ»(احزاب/53) از پشت حجاب باشد. این چنین برای پاکی روحتان بهتر است و حواستان جمع‌تر است. «اطهر لقلوبکم» اگر داد و ستد با زن بدون حجاب باشد، دل‌ها جذب می‌شود و این برای قلب و روح شما بهتر است. قرآن می‌فرماید: هر وقت مردها با زن‌ها حرف می‌زنند، زن‌ها با کرشمه و ناز حرف نزنند. وقتی راه می‌روند با کرشمه راه نروند. آن کسی که ریگی در کفش دارد، دلش هوس می‌کند. اگر می‌خواهید قلبتان هوس نامشروع نکند، باید حجاب مطرح باشد. هوس بازی یک مسئله اخلاقی است. قرآن می‌گوید: اگر می‌خواهید از هوسبازی پاک باشید، از شرک پاک باشید، اعضای بدنتان از گناه پاک باشد، به حجاب اهمیت دهید. در همه اینها کلمه طهارت به کار برده شده است. اطهر از طهارت است. مطهرون از طهارت است. پس کلمه‌ی طهارت به معنای این نیست که هرجا نجس شد، آن را بشوییم. قرآن کلمه‌ی طهارت را در معانی مختلف بکار برده است.
2- اهمیت نظافت و پاکی در اسلام
مرحوم فیض کاشانی در یک کتاب شریف «محجه البیضاء» و مرحوم سید عبدالله شبّر در کتاب «حق الیقین» و مرحوم نراقی در «جامع السعادات» درباره‌ی طهارت بسیار گفته‌اند. ما فعلا طهارتی که در توضیح المسائل مطرح است را می‌گوییم. طهارت در رساله به معنای پاکی است. پیامبر بزرگوار اسلام می‌فرمایند: «بنی الدین علی النظافه»(طب ‏النبی، ص‏21) «النَّظَافَهُ مِنَ الْإِیمَانِ»(عوالی‏ اللآلی، ج‏1، ص‏115) حالا این حدیث‌ها برای ما مزه نمی‌کند. چون در خانه و دستشویی، آب لوله کشی و تصفیه شده است. در عربستان، زمان جاهلیت و زمانی که مردم «تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ»(نهج‏ البلاغه، خطبه 26) یعنی آب کثیف می‌خوردند، آن وقت پیامبر می‌فرماید: بنای دین به نظافت است. می‌گوید: حتی وقت غذا خوردن هم دست هایت را بشوی، اما با حوله خشک نکن، بخاطر اینکه ممکن است خود حوله، میکروب داشته باشد. با همان دستی که‌تر است، غذا بخور. تا زمانی که دست شما ‌تر است و غذا می‌خوری، مورد لطف هستی. اگر کسی با آبی غسل کند که دیگری با آن آب غسل کرده است، (مثلا خزینه یا وان) و او نیز با آن آب غسل کرد و دچار مرضی شد، خودش مقصر است. یعنی دو نفر حق ندارند، با یک آب غسل کنند.
شخصی نزد امام آمد و گفت: آقا من جنب هستم. یک چاه کم عمقی است. آیا می‌توانم در آن غسل کنم. امام صادق(ع) می‌فرماید: «لَا تُفْسِدْ عَلَى الْقَوْمِ مَاءَهُمْ»(کافى، ج‏3، ص‏65) تیمم کن. آب را از چاه بیرون بکش و غسل کن ولی حق نداری داخل چاه بروی. حق نداری در این چاه غسل کنی. برای اینکه مردم از آن آب استفاده می‌کنند. «لَا تُفْسِدْ عَلَى الْقَوْمِ مَاءَهُمْ» یعنی آب مردم را فاسد نکن. ممکن است بعضی از کسانی که پای تلویزیون نشسته‌اند، در شهرهایشان لوله کشی آب نباشد. بعضی از مناطق هست که هنوز در آنجا لوله کشی آب نشده است. در بعضی از بخش‌ها که آب رونده است، مردم از همان آب استفاده می‌کنند. کوزه هایشان را جهت آشامیدن پر می‌کنند. بنابراین درست نیست که انسان در آن آب چیزی بشوید.
من دیدم که یک زنی سطل آشغالش را در جوی آب ریخت. به او گفتم: مادر چرا چنین کردی؟ گفت: خرده نان در آن است و نعمت خدا است. گفتم: چرا خرده نان را در سطل آشغال ریختی؟ نباید نان را در سطل زباله بریزید. برای جمع آوری نان یک نایلون، یا جعبه‌ای کنار بگذارید و از آن استفاده کنید. چرا نان زیاد می‌خرید که این همه باقی بماند؟ ببینید این خانم بخاطر نداشتن فرهنگ اسلامی، برای یک ریال، نانی که در سطل آشغال است، حاضر است چند کیلو زباله را در جوی آب بریزد. «لَا تُفْسِدْ عَلَى الْقَوْمِ مَاءَهُمْ» آب مردم را برای غسل کردن خودت فاسد نکن. «الطَّهُورُ نِصْفُ الْإِیمَانِ» «بنی الدین علی النظافه» خیلی چیزها پاک هستند، اما قابل استفاده نیستند. آب حوض پاک است اما آیا می‌شود آن را داخل چشم ریخت؟ آب بسیاری از حوض‌ها شرعا پاک است اما قابل استفاده نیست. معنای پاکی قابل استفاده بودن نیست. بعضی از افراد هستند که بعضی از چیزها را یک طور دیگر معنا می‌کنند. مثلاً در حدیث می‌خواند که اگر یک کسی خواست به حمام برود، وارد حمام که شد یکی از دستورات این است که با همان آبی که می‌خواهد غسل کند، دندان هایش را هم بشوید، یا کمی از آن آب را بخورد. یک کسی اینطور معنا می‌کرد که اگر در خزینه رفتی تا غسل کنی، از همان آب خزینه بخور. این معنایش این نیست. شاید معنایش این باشد که آب غسل باید آب آشامیدنی باشد. یعنی اینقدر آب تمیز باشد که قابل خوردن باشد. اینکه اسلام گفته است که هرکس می‌خواهد غسل کند، یک مشت از آن آب را بخورد، معنایش این است که آن آب بقدری تمیز باشد که قابل خوردن باشد. طهارت به معنی پاک است. یعنی شرعا پاک است، اما خیلی چیزها پاک است، ولی طیب نیست. قرآن می‌فرماید: «مَساکِنَ طَیِّبَهً»(توبه/72) یا «بِریحٍ طَیِّبَهٍ»(یونس/22) یا «کَلِمَهً طَیِّبَهً»(ابراهیم/24) طیب در زبان فارسی به معنای دلپسند است. بعضی چیزها پاک است ولی دلپذیر نیست. امیرالمومنین(ع) دید که یک نفر می‌خواهد تیمم کند. آن مرد برای تیمم مچ خود را به خاک کوچه زد. حضرت فرمود: با خاک کوچه و بازار تیمم نکنید. «نَهَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع) أَنْ یَتَیَمَّمَ الرَّجُلُ بِتُرَابٍ مِنْ أَثَرِ الطَّرِیقِ»(کافى، ج‏3، ص‏62) شنیده که باید تیمم کرد ولی با خاک کوچه تیمم می‌کند.
3- عدل خداوند
اگر خواسته باشیم اصول عقاید را بگوییم، باید یک مقداری هم درباره عدل با هم حرف بز نیم. اول باید بدانیم که عدالت با مساوات فرق می‌کند. می‌گویند: خدا عادل است! معنایش این نیست که همه چیز را به همه کس به یک شکل می‌دهد. خدا عادل است یعنی هرجا که مقتضای حکمت باشد، عطا می‌کند. خدا عادل است، یعنی ظلم نمی‌کند. چون گاهی عدل به این است که آدم چیزی را به همه متناسب بدهد. اما در بسیاری مورد اگر به همه متناسب بدهد، ظلم است. اگر یک معلمی به همه‌ی بچه‌ها نمره‌ی هفده بدهد، عادل است یا ظالم است؟ بنابراین عدل به معنی این است که خداوند عادل است و به کسی ظلم نمی‌کند. چون همیشه ظلم کردن باید دلیلی داشته باشد. ظلم یا از ترس مثل ظلم ساواک است. ساواک از ترسش به انقلابی ‌ها ظلم می‌کرد. می‌ترسید که رژیم شاهنشاهی را برگردانند. یا اینکه ظلم از روی نیاز است. نیاز دارد و ظلم می‌کند. عصبانی است و می‌خواهد آتش غضبش فرو بنشیند، یک کتکی می‌زند و می‌گوید: فلانی را یک شکم سیر کتک زدم و جگرم حال آمد. یا ظلم به خاطر نیاز مادی و یا به خاطر نیاز روانی است و یا از جهل است و یا از سر بدسرشتی است. اصلا ذات شخص جلب است.
چرا خداوند ظلم کند؟ آیا از کسی می‌ترسد؟ آیا نیاز دارد؟ چون ریشه‌ی ظلم در خدا نیست، پس ظالم نخواهد بود. باید توجه داشته باشیم که اگر خدا عادل است، پس این ناگواری‌ها برای چیست؟ در این جهان باید یک سری ناگواری‌ها باشد. اگر به شما گفتند: یک عدد بعد از چهار بگویید؟ می‌گوییم: پنج! بگویند: نه! می‌خواهیم پنج نباشد. اگر بعد از چهار عدد می‌خواهی، باید پنج باشد. یک سری از خواص طبیعی به این است که باشد.
4- بعضی عوارض لازمه جهان طبیعت است
اگر این جهان را می‌خواهیم، این جهان یک عوارضی دارد که لازمه این جهان است و باید وجود داشته باشد. مثلاً بچه‌ها در کوچه توپ بازی می‌کنند، توپ بالای پشت بام خانه‌ی همسایه می‌افتد و در سوراخ ناودان گیر می‌کند. بعد هم باران می‌آید و چون سوراخ بسته است، باران پایین نمی‌آید. باران در بالا‌ی بام جمع می‌شود، خشت‌ها خیس می‌خورد و سقف پایین می‌آید و به سر یک نفر می‌خورد. بلند می‌شود و می‌گوید: ‌ای خدا چرا چنین شد؟ مگر تو عادل نیستی؟ حالا بیاییم بنشینیم و همین قصه را تحلیل کنیم. ببینیم خداوند در این میان چه کار کرده است. آیا خدا باید عشق بازی را از بچه بردارد؟ اگر بچه عشق بازی نداشته باشد، بچه نیست. بچه باید بازی کند. آیا خدا باید زور را از بازوی بچه بردارد؟ خوب اگر بچه می‌خواهد بازی کند، باید وسیله‌ی بازی هم داشته باشد، یعنی باید زور داشته باشد. اگر توپ گرد نباشد بچه نمی‌تواند بازی کند. شما می‌گویی سوراخ ناودان گشاد باشد؟ سوراخ این ناودان باید همین قدر باشد.
پس شما: 1- یا باید بگویی بچه نباشد. 2- یا باید بگویی بچه بازی نکند. 3- یا باید بگویی بچه بازی کند، ولی توپش به هوا نرود. 4- یا باید بگویی اگر هوا رفت در سوراخ گیر نکند. 5- باید بگویی سوراخ ناودان گشاد باشد تا توپ بیرون بیاید. 6- یا توپ کوچک بشود تا آب‌ها جمع نشود. 7- یا آب که جمع شد خشت را خیس نکند. 8- یا خشت خیس شده، پایین نیاید. 8- یا استخوان من شبیه چدن بشود که وقتی خشت به آن خورد درد نگیرد. 9- یا خشت وقتی پایین می‌آید نزدیک پیشانی من که می‌رسد پنبه بشود تا من دردم نگیرد.
اگر شما خواستی دردت نیاید باید تمام این قوانین هستی را از بین ببری تا دردت نیاید. این خشت درد دارد. تو که می‌گویی ناگواری نباشد، معنایش این است که یکسری از قوانین طبیعت از بین برود. هلوی بی هسته نداریم. مگر اینکه این زمین یک زمین دیگر باشد و غذا غذای دیگری باشد. «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْض»(ابراهیم/48) اصلا باید زمین و آسمان و نیازها و آرزوها و دیدها و زورها و هراس‌ها و در مجموع تمام این دستگاه هستی همه به هم بخورد، تا این هلو بی هسته شود، وگرنه این هلو هسته را خواهد داشت. بعد ممکن است که بگویید: خدا می‌توانست که خشت را خیس نکند! بله می‌توانست ولی باید این قانون که آب خشت را می‌خیساند را از بین ببرد. حالا می‌شد که آن شب سقف پائین نیاید! بله، ولی باید قانون جاذبه زمین از بین می‌رفت. حالا می‌شد آن شب استخوان ما چدن بشود! باید قانون طبیعی از بین برود. توقع شما از اینکه اگر خدا عادل است، پس ناگواری نباشد، معنایش این است که اگر خدا عادل است، تمام این قوانین را عوض کند. و این درست نیست.
5- خیلی بلا به دست خود انسان است
بیان دیگر اینکه گاهی ما عیب از خودمان است و تقصیر خدا می‌اندازیم. مثل خیلی‌ها که نمی‌توانند گواهینامه رانندگی بگیرند و فحش به افسر می‌دهند. گاهی وقت‌ها عیب خودمان را نمی‌بینیم و دنیا را یک جور دیگر می‌بینیم. مراعات بهداشت را نمی‌کنیم و مریض می‌شویم. بعد می‌گوئیم: ‌ای خدا! ‌ای خدا ندارد، تقصیر خودت است. رعایت قوانین رانندگی را نکردی و مردود شدی، بهداشت را رعایت نکردی و مبتلا شدی. بی بلیط سوار اتوبوس می‌شوی، بعد مردم که بلیط ندارند، به هر چه شرکت واحد است، فحش می‌دهی. یک بار پول مردم را می‌خوری و اعتبارت از بین می‌رود و در بازار به تو نسیه نمی‌دهند، پس تقصیر خودت است. درس نمی‌خوانیم و تجدید می‌شویم. پدر و مادر بچه‌اش را می‌زند و بچه پررو می‌شود و علیه پدر و مادر قد علم می‌کند. آن وقت پدر می‌گوید: ‌ای خدا! این چه بچه‌ای بود که به من دادی؟ خدا بچه خوب به تو داده بود، ولی تو پدر خوبی نبودی. شاید هم تو پدر خوبی بودی و بچه‌ات بچه خوبی نیست. باید ببینیم تقصیر کجاست. یکسری از بلاها زیر دست خودمان است. «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ ایدیکُمْ»(شورى/30) قرآن می‌گوید: این بلاهایی که بر شما وارد می‌شود، زیر سر خودتان است. یک سری سختی‌ها هم برای امتحان است. در سر بازخانه‌ها سه رقم سرباز را اذیت می‌کنند: اول اینکه سرباز بدجنس را اذیت می‌کنند، یعنی سرباز خلاف می‌کند و مسئولش بر سرش می‌زند و مثلاً می‌گوید: باید همه دستشویی‌ها را بشویی! گاهی سرباز خلاف نکرده اذیتش می‌کنند، برای اینکه رشدش بدهند. مثلا می‌گویند: 500 متر باید سینه خیز بروی و دستهایش زخم می‌شود و اذیت هم می‌شود، اما بخاطر این است که می‌خواهند به او تعلیم و رشد بدهند. در حالت بعدی گاهی سرباز پیش مافوقش می‌آید و می‌گوید: هفته آینده خواهرم عروس می‌شود و می‌خواهم مرخصی بروم! می‌گویند: پس این هفته که حضور داری، دو برابر کار کن و کارش را سنگین می‌کنند. یک چنین قانون از سوی خدا هم هست. امام علی(ع) می‌فرماید: «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَب وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَهٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَهٌ»(بحارالأنوار، ج‏64، ص‏235)
6- گاهی بلا وسیله آزمایش است
در بحث عدالت می‌گویند اگرخدا عادل است، چرا ناگواری می‌دهد؟ البته بلا و ناگواری‌ها وسیله آزمایش انسان هستند. بلاها برای انسان بدجنس ادب است، چون تخلف کرده است. «وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ» برای آدم مومن هم امتحان است، چون می‌خواهیم او را رشد بدهیم. «وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَهٌ» برای اولیاء بالابردن درجه در است! پس هیچگاه نگویید: اگر خدا عادل است چرا ناگواری می‌دهد؟ گاهی ناگواری‌ها وسیله امتحان است. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ»(بقره/155) «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ»(انبیاء/35) خدا می‌گوید: شر وسیله آزمایش است، چون اگر زیر پایت را داغ نکنم، حرکت نمی‌کنی. ممکن است گاهی وقت‌ها در خیابان ماشینی را ببینید که این ماشین راننده دارد ولی حرکت نمی‌کند. آدمی که هوی و هوس او را می‌گیرد، باید او را هوشیار کرد و یکی از چیزهایی که انسان را حرکت می‌دهد، ناگواری هاست. ما فامیل‌هایی طاغوتی داشتیم که در این فامیل طاغوتی، یک جوان حزب اللهی پیدا شده و به جبهه رفته و شهید شده است. شهادت یک جوان در این فامیل باعث می‌شودکه فامیل فکرشان و لباسشان و ژستشان و کارشان و عقیده‌شان عوض بشود. می‌بینید که این جوان حزب اللهی و خون او کبریت شد. خون بهشتی و چمران و رجائی و باهنر کبریت است. گاهی وقت‌ها هوا انسان را می‌گیرد و باید نیروی او را به حرکت وادارد. پس اگر خدا عادل است، چرا ناگواری؟ پاسخ اینکه: 1- یک سری از ناگواری‌ها دست خود انسان است 2- یک سری از بلاها وسیله امتحان و رشد است. 3- یک سری از بلاها برای ترفیع درجه است 4- یکسری از بلاها لازمه طبیعت این جهان است. یعنی جهان طبیعت این لوازم را می‌خواهد. مثلاً کره قطر دارد و مثلث ضلع دارد و این جهان نیز این عوارض را دارد. شما که می‌خواهی این خشت‌ها درسرت نخورد، باید تمام قوانین عوض بشود و این تا حدودی غیرممکن است.
7- قوانین بر نظام هستی جاری است
مسئله دیگر اینکه گاهی اوقات ناگواری از خدا نیست و از مردم است. من یک مثلی برایتان بزنم، فرض کنید یک چانه خمیر به نانوا می‌دهند که این چانه خمیر تلخ است، چانه دیگری می‌دهند که این چانه خمیر شور است، یک چانه هم به نانوا می‌دهند که این چانه خمیر شیرین است. نانوا تنور را داغ می‌کند و هیزم هم می‌ریزد، اگر با چانه تلخ نان را بپزد، نانی که به شما می‌دهد چه نانی است؟ تلخ است. نانوا عادل است یا ظالم؟ با اینکه نان تلخ به من داد عادل است، چون تقصیر من بود که خمیر تلخ به او دادم. اگر خدا یک چیز تلخ بمن داد، معنایش این نیست که خدا ظالم است، چون خدا عادل است. اگر خدا نان تلخ به من داد، ممکن است من خمیر تلخ به او داده باشم. انسانی که در حالت مستی آمیزش جنسی می‌کند، نطفه مست در بچه‌اش اثر می‌گذارد. اگر خمیر شود، نانش هم شور است. منتهی شما هر چه بگو: بچه بی تقصیر است! ! ! من هم اینرا قبول دارم. هم بچه بی تقصیر است و هم خدا بی تقصیر است، اما اینرا باید در نظر داشت که عدالت خدا نمی‌گذارد که تنوری درست کند که هر آشغالی که به آن دادی، برایت نان شیرین بپزد. همه ظلم‌ها همینطور است. بنده که سنگ در کله شما زدم، ظلم به شما می‌کنم، اما سر شما می‌شکند. در همه ظلم‌ها، ظلم را کسی دیگری می‌کند و اذیت ظلم را کس دیگری می‌کشد. صدام حسین ظالم است، جوان‌های ما شهید می‌شوند. یزید ظالم است، اما رنج ظلمش را امام حسین(ع) می‌کشد. در همه ظلم‌ها مظلوم بی تقصیر است. اینجا هم همینطور است، پدر و مادر ظالم هستند و ظلمش را بچه می‌کشد.
سؤال: آیا خدا قدرت دارد که این خمیر شور را شیرین کند؟ بله قدرت دارد. ولی هرگز اینکار را نمی‌کند، برای اینکه نظام هستی را بهم می‌زند. شما تخم هندوانه بکار و بگو: خدایا! اگر امسال خربزه گران است، تو خودت خربزه‌اش کن. آیا خدا قدرت دارد تخم هندوانه‌ها را خربزه کند؟ خدا قدرت دارد ولی چنین کاری را نمی‌کند. معنای تخم خربزه شدن تخم هندوانه یعنی اینکه تمام قوانین بهم بخورد. خدا قدرت دارد ولی حکمت هم دارد، اگر کاری حکیمانه نباشد، انجام نمی‌دهد. الان بنده قدرت دارم لباسم را پاره کنم، اما این کار را نمی‌کنم، چون کار حکیمانه‌ای نیست. بهم زدن قانون حکیمانه نیست. خدا قدرت دارد اما حکمت هم دارد. شما چه وقت از قدرتت استفاده می‌کنی؟ وقتی که کار شما حکیمانه باشد. الان آیا شما قدرت نداری که بروی و شیشه‌های مسجد را بشکنی؟ قدرت داری، اما درست نیست. پس همینطور که شما خیلی از کارها را قدرت داری و انجام نمی‌دهی، خدا هم خیلی از کارها را می‌تواند، ولی انجام نمی‌دهد، چون درست نیست.
اگر بنا باشد من به راه تبریز بروم و خداوند مرا به شیراز برساند یا من تخم هندوانه بکارم و خدا خربزه‌اش کند یا از خمیر شور خدا نان شیرین بدهد، معنایش این است که تمام قوانین بهم بریزد و این توقع بیجایی است. یکسری اشکالاتی که ما به خدا می‌گیریم به این علت است که دیدمان نسبت به خدا درست نیست و دنیا را نشناخته‌ایم. ما باید باورمان بیاید که دنیا جای خوشی نیست. اگر یک محصل سر کلاس دائماً بگوید: پس قلیانش کجاست؟ پس چایش کجاست؟ شربتش کجاست؟ این را از مدرسه بیرون می‌کنند. می‌گویند: اینجا کلاس است و چلوکبابی نیست. دنیا چیست؟ آیا دنیا میدان رشد یا هتل خداست؟ بعضی‌ها خیال کرده‌اند دنیا هتل خداست. دائم می‌گوید: پس چه شد؟ این جا که هتل نیست! این جا تنور است و باید در آن بسوزیم تا رشد کنیم. اینجا میدان رشد است. در گود زورخانه جای آبمیوه نیست. در گود زورخانه باید لخت شد و ورزش کرد و وزنه برداشت. چرخ زد و شنا رفت و به نفس نفس افتاد. «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَهٌ»(نهج‏ البلاغه، خطبه 226) حضرت علی(ع) می‌فرماید: دنیا میدان رشد است. اصل دنیا با بلا مخلوط است. خوش و ناخوش آن با هم مخلوط است. پس یکسری که به خدا اشکال می‌کنیم، و می‌گوییم: خدایا! اگر عادل هستی پس چرا ناگواری بر من فرود آمده؟ به این علت است که توقع ما بیجاست. دنیا میدان رشد است و در میدان رشد باید وسیله ناراحتی باشد، چون اگر ناراحتی نباشد، رشد نمی‌کنیم. اگر فشار مرض نباشد، داروسازی نخواهد بود. اگر فشار تاریکی نباشد، اختراع برق توسط آقای ادیسون نخواهد نبود. یکسری بلاها مقدمه این است که ما رشد پیدا کنیم. اگر فشار ساواک و شکنجه انقلابیون نبود، انقلاب ما پیروز نمی‌شد و اگرهجوم صدام نبود، این امت و ملت و ارتش منسجم نمی‌شدند. اصولا یکسری سختی‌ها مقدمه یکسری تکامل است. تمام رشد انسان در اثر این سختی هاست.
مسئله دیگر اینکه، بعضی می‌گویند: اگر خدا عادل است، چرا به فلانی کم داده است؟ اینرا بدانید که اگر خداوند جایی برایش کم گذاشته است، در یک جای دیگر برایش کم نگذاشته است. در نهج البلاغه حضرت علی(ع) می‌فرماید: «مَادُّ الْقَامَهِ قَصِیرُ الْهمه»(نهج ‏البلاغه، خطبه 234) بعضی‌ها قدشان بلند است، اما همتشان کوتاه است. دیگری چشمش نمی‌بیند، حافظه‌اش زیاد است. صدایش بد است، خطش خوب است. فلان دختر خوشگل است، اما در مقابل بچه دار نمی‌شود و. . . . خداوند سختی‌ها و خوشی‌ها را در دنیا با هم مثل تارو پود بافته است و در کنار هر خوشی یک ناخوشی هست.
8- قضاوت عجولانه نباید کرد
البته یکسری ناراحتی‌ها هم از قضاوت عجولانه است. خیلی از ما دعا می‌کنیم و مستجاب نمی‌شود و بعد می‌گوئیم: خوب شد که مستجاب نشد و حق هم همین بود. صلاح بود بنی صدر رئیس جمهور بشود، بعد می‌بینیم شهادت 72 تن به نفع اسلام تمام شد. در یکسری تلخی‌ها و ناگواری‌ها را ما زود قضاوت می‌کنیم. قرآن می‌گوید: «وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»(بقره/216) خیلی چیزها را شما بد می‌دانید، ولی واقعش این است که به نفع شماست. پس هر چیزی را زود قضاوت نکنید. در آخر حرف هایم مطلبی را برایتان بگویم. شخصی سگی داشت که این سگ خانه را حفاظت می‌کرد. بچه کوچکی داشت و روزی که خانواده‌اش نبود، بچه را در خانه گذاشت و سبد را دست گرفت و بیرون رفت که جنس بخرد. خانه‌اش هم در بیرون از شهر بود. وقتی برگشت دید سگ با پوزه خونین دم در آمده و پوزه‌اش را نشان صاحبخانه می‌دهد. صاحبخانه هم با خود گفت: حتما در خانه کسی نبوده و این سگ بچه مرا پاره کرده است! ! ! فوراً کلتش را کشید و سگ را کشت و در اتاق دوید و دید بچه روی طاقچه است. (بچه‌ای را که پائین خوابانده بود، حالا روی طاقچه بالاست) قصه چه بوده است؟ در زمان نبود صاحبخانه، یک درنده‌ای در باغ ایشان آمده بود و قصد پاره کردن بچه را داشت. سگ دفاع کرده بود و چون نمی‌توانست به خوبی محافظت کند، به همین خاطر قنداق بچه‌ها را به دندان گرفته و بالای طاقچه گذاشته بود. بعد به حیوان وحشی حمله کرده و آنقدر جنگیده تا این درنده را از پادرآورده بود. صاحبخانه که آمد، سگ پوزه‌اش را نشان می‌داد که ببین اگر چند تا استخوان چرب خوردم، در عوض از بچه‌ات دفاع کردم. صاحب سگ می‌گفت من خیلی ناراحت شدم که چرا قضاوت عجولانه کردم و چرا سگ را کشتم. بعد دیدم که سگ مرده است، ولی چشم هایش باز است. یک قدری در چشم‌های سگ نگاه کردم و احساس کردم سگ با چشمهایش می‌خواهد بگوید: ‌ای انسان! چرا زود قضاوت می‌کنی؟ خیلی از قضاوت‌های ما عجولانه است.
قرآن می‌فرماید: تو را چه شده که می‌گویی خدایا نابودش کن؟ «وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً»(کهف/59)‌ ای خدا! تو اگر عادلی چرا صدام را نابود نمی‌کنی؟ قرآن جوابت را می‌دهد. «وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً» یعنی او هم روز مرگش فرا می‌رسد.
بچه که پیاز می‌خورد، جیغ می‌زند. اما پدر بچه پول می‌دهد و پیاز می‌خرد. یعنی همان تندی که یک نفر از آن فرار می‌کند، کس دیگر به طرف آن می‌رود. یکسری از ناگواری‌ها به همین صورت است و این واقعیتی است. بعضی می‌گوئیم: ‌ای خدا! اگر تو عادلی لوزتین برای چیست؟ این آپاندیس و روده کور برای چیست؟ بعضی می‌گفتند: ‌ای خدا! اگر تو عادلی این همه جنگل بی خود درست کرده‌ای که چه شود؟ بعداً معلوم می‌شود که در روده کور چه خاصیتی است و لوزتین چه خاصیتی دارد و این حقیقتی است که هیچ موجود بی فایده‌ای وجود ندارد. ممکن است ما امروز فایده‌اش را ندانیم ولی بعدها شناخته خواهد شد. پس در یکسری از موارد نباید زود قضاوت کرد و باید با جمع بندی قضاوت کرد.
یک قصه‌ای در آخر بحث برایتان بگویم. خورشید خیر است و نور می‌دهد. اقیانس خیر است و بخار می‌دهد. بخارها طبیعت را شستشو می‌کنند و بارندگی می‌شود و جوی‌ها پرآب می‌شوند. هوا خوب می‌شود. جوی‌ها را جدول بندی می‌کنند و با آب آن کشاورزی می‌کنند. آب در وسط راهی که به سمت بستان هندوانه می‌رود، به سوراخ مورچه وارد می‌شود. اگر مورچه بیرون بیاید و بگوید: مرگ برخورشید با تابشش! مرگ به اقیانوس با بخارش! مرگ بر باران! مرگ بر طبیعت! مرگ بر جاذبه زمین! مرگ بر انسان مرگ! مرگ بر مزرعه! مرگ بر کشاورزی! اگر به مورچه بگوئیم چه شده است؟ می‌گوید: آب در سوراخ من رفت. خیال می‌کند اگر لانه او خراب شد، باید تمام هستی را به فحش کشید.
اگر ما هم خواسته باشیم قضاوت کنیم، نباید هر چه که به ضررمان است بگوئیم: مرگ بر او باد! ! ! اگر خواسته باشیم درست قضاوت کنیم، باید تمام هستی را در نظر بگیریم و بعد پای میز حساب بنشینیم.
مثلاً استانداری می‌گوید: بخاطر کثرت ماشین‌ها و کثرت جمعیت و بدی آب و هوا باید چند خیابان 40 متری با این شکل کشیده شود. البته ممکن است چهار خانه هم خراب شود. ولی ما اگر خواستیم مصلحت کل را حساب کنیم، باید مصلحت جزء را موقتا صرف نظر کنیم. خیلی‌ها که به انقلاب نیش می‌زنند، می‌گویند: آقا فلان مال بی خود مصادره شده است یا آبروی فلانی را بیخود بردند. البته افرادی در سپاه و جهاد و نهضت سوادآموزی و از حزب اللهی‌ها ممکن است گاه و بیگاه کارهای اشتباهی انجام دهند، اما باید دانست که در یک انقلاب عمومی که مصلحت در آن است، این نقاط ضعف هم پیدا می‌شود. رهبر انقلاب آمدنش به ایران صلاح است یا صلاح نیست؟ صلاح است. وقتی وارد ایران شد و به بهشت زهرا رفت، ممکن است در شلوغی چند بچه هم گم بشوند و بعد پیدا می‌شود. نباید حساب کنیم چون چند بچه گم می‌شود، پس رهبر انقلاب به ایران نیاید.
یعنی در قضاوت‌ها باید مصالح کلی را دید نه مسائل جزئی را. در تصمیم گیری‌های کلی هم باید موارد جزئی را کنار گذاشت و در جمع بندی باید مصلحت کل را در نظر گرفت. نباید بگوئیم چون آب داخل سوراخ مورچه رفت، پس مرگ بر هستی! زلزله، سیل، سختی و مرض همه اینها را باید جمع بندی کنیم و بعد قضاوت کنیم. هوای داغ می‌آید، مردم می‌گویند: خدایا سوختم! همین هوای داغ به جنگل‌های شمال می‌خورد و به تهران می‌آید، تهرانی‌ها می‌گویند: جگرمان حال آمد. عجب هوای خوبی بود! پس بالاخره مرگ بر هوا یا زنده با هوا؟ بایدجمع‌بندی کنیم. باران می‌آید، خشتمال می‌گوید: این چه خدایی است؟ خشت‌هایم آب شد! کشاورز می‌گوید: الحمدلله که کشتم آبیاری شد. در مجموع باید در قضاوت‌ها عجله نکنیم.
بحثمان طهارت و در اصول دین هم بحث عدل را مطرح کردیم. ان شاءالله در جلسه فردا اخلاق را قدری باز می‌کنیم و بحث را بیشتر روی اخلاق می‌گذاریم.
خدایا به مقام محمد و آل محمد ایمان ما را روز به روز زیاد بفرما. دشمنان اسلام را نابود و هواداران اسلام را موفق و رهبر عزیز را بسلامت بدار. خدایا آنچه خیر و برکت در این ماه مبارک برای بندگان خوبت مقدر می‌کنی، برای همه ما مقدر بفرما. شهدای مارا با شهدای کربلا محشور بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment