احکام، اخلاق، عقاید- 11

موضوع بحث: احکام، اخلاق، عقاید- 11
تاریخ پخش: 16/4/61

بسم الله الرحّمن الرحّیم

«الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و علی اهل بیته و لغه الله علی اعدائهم اجمعین من الان قیام یوم الدین. »

طبق برنامه‌ای که داشتیم، یک مقدار مسئله، یک مقدار فقه و یک مقدار هم اصول عقاید می‌گوییم.
1- فقط فقیه حق تصرف در اموال مجنون و سفیه را دارد
افرادی هستند که نمی‌توانند در مال خودشان تصرف بکنند و حق تصرف در مال به عهده فقیه است. به عنوان مثال دیوانه! هرگاه شخصی بعد از بلوغ دیوانه شود، جز فقیه کسی حق تصرف در اموال او را ندارد. دخالت پدر هم باید با اجازه فقیه باشد. کسی سرمایه دارد وضع مالیش هم خوب است، بعد مثلا مجنون و دیوانه می‌شود. در تمام اموالش باید زیر نظر فقیه تصرف بشود، حتی پدر مجنون نمی‌تواند تصرف کند. سفیه، رشد کافی را ندارد او هم اگر پول در دستش باشد، کلاه سرش می‌رود. او هم نباید در مالش تصرف کند. صغیر و کودک هم همین طور است. اگر صغیری مالی داشت، باید زیر نظرپدرش یا جدش، تصرف بشود و اگر این صغیر کمال دارد ولی پدر وجه نداشت، اینجا دو مرتبه نوبت به فقیه می‌رسد. پس در موارد جزئی و شخصی می‌بینیم که فقیه می‌آید و دست روی مال می‌گذارد و می‌گوید: «این مال باید زیر نظر من مصرف بشود» آن وقت اسلامی که در این موارد جزئی مسئله و بحث دارد، چطور می‌تواند اموال جامعه را رها بگذارد و در آن دخالت نکند؟ کسی که برای اموال شخصی در موارد خاصی اینچنین مهر و موم می‌کند، آیا اموال جامعه را در اختیار هرکس و ناکس قرار می‌دهد؟
«وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ»(نساء/5) قرآن می‌گوید: اموالتان را به آدم سفیه ندهید و نسپرید، اموال ملت را به آدم سفیه نسپرید. بعد می‌گوید: سفیه فقط دیوانه نیست. کسی که مشروبات الکلی می‌خورد او هم سفیه است. آدم‌های نق زن و بهانه گیر و تنگ نظر هم سفیه هسنتد. «سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتی‏ کانُوا عَلَیْها»(بقره/142) وقتی قبله عوض شد، یهودی‌های تنگ نظر گفتند: چرا قبله عوض شد؟ شروع کردند به بهانه گرفتن. قرآن می‌گوید: این‌ها هم سفیه هستند. پس در دید قرآن و حدیث سفیه فقط آدم خل نیست. به آدم‌هایی که گناه می‌کنند هم سفیه می‌گویند، آدم‌هایی که تنگ نظر هستند، سفیه‌اند و قرآن که می‌گوید: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ» اموال جامعه را در اختیار افراد سفیه نگذارید. یعنی اموال جامعه را در اختیار افراد گنهکار، تنگ نظر و بهانه جو نگذارید. در تصرف در مال باید بدانیم که انسان هر چه هم وضع مالیش بد باشد و ورشکسته بشود، خانه‌اش را نباید بفروشد.
2- بدهی و کیفیت پرداخت آن از نظر اسلام
در این جا من یک داستانی را برای شما بگویم، این داستان قابل تبدیل به فیلم است. شخصی بود بنام ابن ابی عمیر که از بزرگان و اصحاب بود و در زمان امام صادق(ع) و کاظم(ع) این شخص بخاطر فعالیت‌های انقلابی که داشت، دستگاه طاغوتی این عالم بزرگوار را گرفت و زندان کرد. در زندان فقر و بی پولی برایش پیش آمد و بعد از مدتی شخصی ملاقات ایشان رفت و صدهزار درهم که قبل از زندان رفتن از او می‌خواست، در حالت فقر به او داد. ابن ابی عمیر گفت: من حتی به یک درهم از این پول احتیاج داشتم، اما تو از کجا آوردی؟ گفت: راستش را بخواهی من خانه‌ام را فروختم تا قرض تو را بدهم. ایشان فرمود: به خدا اگر این پول را بگیرم. با اینکه به یک درهم از پول‌ها نیاز دارم و نیاز شدید هم دارم و با اینکه از تو هم طلب دارم، اما چون تو خانه‌ات را فروختی، این پول را از تو نمی‌گیرم، چون اسلام گفته که بدهکار نباید آن چنان تحت فشار باشد، که حاضر بشود خانه شخصی خودش را بفروشد. نه خانه را بلکه ماشین و فرش را هم همینطور. البته ماشین و فرشی که در‌شان او باشد. مثلا فرض کنید کسی اموراتش با یک ماشین ساده مثل پیکان و ژیان می‌گذرد، ولی یک ماشین در سطح بالا می‌خرد. اگر اموراتش به ماشین ساده‌تری می‌گذرد، اگر ماشین در سطح بالا بخرد، درست نیست.
اگر کسی بدهکار شد، هر چه هم بدهکار باشد ما حق نداریم خانه و زندگی او را بفروشیم و حکومت اسلامی باید از بودجه بیت المال قرض این افراد را بدهد. مالیات اسلامی چند دسته می‌شود، در سوره توبه می‌فرماید: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکینِ وَ الْعامِلینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمینَ»(توبه/60) یکی می‌گوید: «وَ الْغارِمینَ» یعنی کسانی که ورشکسته هستند. البته دو رقم ورشکسته داریم: بعضی‌ها ورشکسته به ناحق هستند، قمار می‌کند، عیاشی می‌کند، ولخرجی می‌کند و ورشکسته می‌شود. یک سری افراد واقعا به حق ورشکسته شده‌اند. مثل اینکه مثلا فرض کنیم شوفر و راننده است، ماشینش چپ شده و الان مفلس شده است و بحق هم هست. یا مثلا فرض کنید مریض شده است و معالجه‌اش خیلی گران تمام شد است و این هرچه داشته خرج سلامتی و معالجه خودش کرده است و بی پول شده است، مثلا کشتی جنسش در دریا غرق شده است. آتش سوزی شده اموالش سوخته است. دزد آمده و اموالش را برده است. این موارد، مواردی است که انسان بی پول می‌شود، مقصر هم نیست. مواردی که انسان بی پول می‌شود و در بی پولیش هم مقصر نبوده است، مالیات اسلامی و حکومت اسلامی باید قرض هایشان را بدهد.
در حدیث دیگر داریم که شخصی به امام صادق گفت: من از فلانی طلب دارم، ولی او ندارد و می‌خواهد منزلش را بفروشد و قرض مرا بدهد. امام فرمود: «أُعِیذُکَ بِاللَّهِ أَنْ تُخْرِجَهُ مِنْ ظِلِّ رَأْسِهِ»(کافى، ج‏5، ص‏97) تو را بخدا پناه می‌دهم و بخدا می‌سپارم، از اینکه یک کسی را از سایه سرش و خانه‌اش بیرون کنی. یعنی اگر یک بستانکار شخصی را مجبور کند که خانه‌اش را بفروشد و قرض او را بدهد، بقدری بد است که امام صادق(ع) فرمود: از چنین کسی به خدا پناه می‌برم. ضمناً آدم‌های سخت گیر باید مواظب این جهت هم باشند که خداوند در قیامت چند رقم از مردم حساب می‌کشد: بعضی از مردم را خدا خیلی آسان حساب می‌کشد، مثلاً خیلی براحتی می‌گوید: چند سال عمر کردی؟ چه کردی؟ عمرت و جوانیت را در خط ولایت و رهبری چه کسی بودی؟ پس بعضی از افراد را خدا زود به حسابشان می‌رسد. ولی در مورد بعضی هم، خدا مو را از ماست می‌کشد، ساعت 2 چه کردی؟ ساعت 3 چه کردی؟ در حساب او دقت می‌شود. «وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ»(رعد/21) قرآن می‌گوید: مردان باایمان از بدحسابی خدا می‌ترسند، از بدی حساب می‌ترسند، و یا در جای دیگر می‌فرماید: «فَحاسَبْناها حِساباً شَدیداً»(طلاق/8) یک عده‌ای را خدا به سختی و شدت حساب می‌کشد. در مقابل در مورد برخی: «یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً»(انشقاق/8) خداوند به سرعت و آسان از ایشان حساب می‌کشد. در قرآن درباره روز قیامت دو رقم آیه داریم. بعضی‌ها را خدا شل می‌گیرد و بعضی‌ها را خدا سفت می‌گیرد. آن وقت امام در یک روایتی تفسیر کرده است و می‌گوید: کسانی که در با مردم دنیا شل بگیرند، خدا هم در قیامت با اینها شل می‌گیرد. یعنی کسانی که اهل گذشت هستند، خدا هم از اینها می‌گذرد. اما کسانی که در دنیا با مردم سخت می‌گیرند و تنگ نظر، سخت گیر، دقیق و بخیلند و مو را از ماست می‌کشند و مته به خشخاش می‌گذارند، خدا هم در روز قیامت بر این‌ها در حساب سخت می‌گیرد. کسانی هم که با گذشت هستند خدا هم با اینها با گذشت رفتار می‌کند.
به طور خلاصه افرادی که عقلشان قد نمی‌دهد یا رشد ایشان کم است یا کوچک هستند یا ورشکسته هستند و. . . این افراد ممنوع التصرف هستند، یعنی در مال خودشان هم حق تصرف ندارند و باید فقیه بر اموال و بر تصرف در اموال اینها نظارت کند.
3- عصمت پیامبران و امامان
وارد بحث عقاید شویم: در مسئله رهبری چه نبوت و چه امامت، پیغمبر و امام باید معصوم باشد. عصمت شرط رهبری الهی است. رهبری الهی باید معصوم باشد و لذا در نبوت و امامت که در اصل عقاید ما مطرح است، می‌گوئیم: پیغمبر باید معصوم باشد و امام هم باید معصوم باشد. در مورد عصمت کمی حرف بزنیم. عصمت یعنی چه؟ عصمت یعنی انسان گناه نکند و فکر گناه هم نکند. آیا می‌شود انسان هم گناه نکند و هم فکر گناه نکند؟ بله انسان اگر از نظر آگاهی در سطح بالا قرار گرفت و باورش آمد و یقین پیدا کرد، هرگز گناه نمی‌کند. خود شما هم که پای تلویزیون نشسته‌اید، معصوم هستید. چون مثلا یکی از گناهان این است که فرض کنید لخت مادرزاد در خیابان بروید یا مثلا آدم با بنزین خودش را آتش بزند یا اینکه آدم بالای مناره برود و با سر خودش را پایین بیاندازد. تا حالا این گناه را نکرده‌اید و فکرش را هم از سر نگذرانده‌اید. چرا اینکارها را نمی‌کنید؟ چون می‌دانید چقدر زشت است. هر کجا انسان بداند چقدر زشت است، گرد آن گناه نمی‌رود. پس ما هم می‌شود معصوم باشیم. منتها ما در یکسری از گناهان معصوم هستیم، چون می‌دانیم چقدر زشت است. آب آلوده را که لباس‌های بیماران را در آن می‌شویند، چه کسی حاضر است بخورد؟ هیچکس! لجن در جوی‌ها را هیچکس نمی‌خورد. چون می‌دانیم چقدر بد است. پس ما در یک سری از کارها که می‌دانیم چقدر بد است، معصوم هستیم و این کارها را نمی‌کنیم. امام و پیغمبر هم می‌دانند که همه گناهان چقدر بد هستند. عصمت یعنی آدم گناه نکند و فکر گناه هم نکند و ریشه اینکه انسان گناه نکند این است که بداند گناه چقدر بد است. آنجاهایی که می‌دانیم گناه چقدر بد است، گناه نمی‌کنیم. ولی پیغمبر و امام زشتی و بدی همه گناهان را می‌دانند و لذا هیچوت گناه نمی‌کنند.
در اینجا چند تا مسئله مطرح است. یکی اینکه واقعا اگر امام و پیغمبر گناه نمی‌کنند، پس این مناجات‌هایی که امامان ما در شب‌ها دارند چیست؟ می‌گوید: خدایا مرا بیامرز. . . اگر گناهی نکردی، خدا برای چه تو را بیامرزد؟ پاسخش این است که انسان وقتی خودش را در حضور خدا می‌داند، کارهایی را هم که گناه نیست، خیال می‌کند گناه است. یعنی گناه به حساب می‌آورد. مثلاً اگر الان من یک سرفه بکنم، چون پشت دوربین هستم، می‌گویم: معذرت می‌خواهم! چرا می‌گویم معذرت می‌خواهم؟ چون خودم را در حضور شما و پشت دوربین تلویزیون می‌بینم. یعنی بنده از سرفه کردن هم که گناه نیست شرمنده هستم. اولیاء و امامان و پیغمبران ما خودشان را در حضور خدا می‌دانند. چون خودشان را در حضور خدا می‌دانند کارهایی را هم که اگرچه گناه نیست، نسبت به آن شرمنده هستند. شما در یک جلسه نشسته‌اید، می‌خواهی پایت را دراز کنی، پا دراز کردن دراسلام حرام نیست، اما اگر پایت درد بگیرد و بخواهی در آن جلسه پایت را دراز کنی، به برادرها می‌گویی: آقایان! ببخشید! خیلی شرمنده هستم! باکمال معذرت! بخاطر اینکه آن آقایی که آنجا هست، برایش ارزش قائل هستی و چون برایش ارزش قائل هستی، پا دراز کردن را هم که حرام نیست، آن را به حساب کار بد می‌گذاری. امامان ما و پیغمبران ما معصومند، ولی از آنجایی که برای خدا ارزش قائل هستند، کارهایی را که گناه نیست، آنها به حساب گناه می‌گذارند. این معنای عصمت است.
آیا فقط چهارده معصوم داریم؟ نه! تمام انبیاء ما معصوم هستند. اگر در قرآن آیاتی هست که به حسب ظاهر به بعضی از پیغمبرها انتقاد می‌کند یا بعضی از پیغمبرها می‌گویند: «خدایا ما را ببخش باز روی همین جهت است و به قول ما طلبه‌ها «ترک اولی» است. یعنی اگر این کار را انجام نمی‌داد، بهتر بود.
4- امام و پیامبر علم غیب و معجزه دارد ولی استفاده اختصاصی نمی‌کند
یک بحث مفصلی مأمون با امام رضا درباره عصمت دارد که امام رضا آنها را در آن روایت مفصل جواب می‌دهد. غیر از عصمت پیغمبر و امام برایشان مسائل دیگر هم مطرح است. مثلا پیغمبر و امام علم غیب هم دارند. دعایش هم مستجاب می‌شود. معجزه هم دارد. این‌ها در بحث عقاید مطرح است. منتها شما نگویید اگر اینها علم غیب دارند و معجزه دارند پس چرا این همه به دردسر افتادند؟ خوب بود مشکلات خودشان را از راه دعا و معجزه حل می‌کردند. یک جمله است که من از گذشته از آن استفاده می‌کردم. حتماً دیده‌اید که در کنار بعضی ماشین‌ها نوشته است: «استفاده اختصاصی ممنوع» یعنی یک استاندار و فرماندار و بخشداری ممکن است ماشین‌های زیادی داشته باشد، اما در همه ماشین هایش استفاده اختصاصی ممنوع است. مثال دیگری بزنم: رئیس شهربانی تفنگ، باتوم و دستبند به پاسبان می‌دهد. ولی اگر امشب این پاسبان به خانه رفت و سر آبگوشت با خانمش دعوایش شد، آیا درست است پاسبان در درگیری در خانه از اینها استفاده کند؟ خیر این‌ها را در اختیار دارد، اما رئیس شهربانی گفته است: «استفاده اختصاصی ممنوع» من به تو تفنگ دادم، اما هر جا من گفتم باید از آن استفاده کنی. پس مانعی ندارد انسان امکاناتی داشته باشد و در عین حال استفاده اختصاصی از آنها برایش ممنوع باشد. امام هم علم غیب دارد، اما استفاده اختصاصی ممنوع است. هر جا خدا گفت باید از آن استفاده کند. امام و پیغمبر معجزه دارند، دعای مستجاب دارند، ولی استفاده اختصاصی ممنوع است. چون اگر اینها خواسته باشند استفاده اختصاصی کنند، دیگر برای ما امام و الگو و مدل نیستند. فرض کنید امام حسین(ع) در کربلا دعا کند و بگوید: ‌ای خدا! یزیدی‌ها را از بین ببر. اگر امام حسین(ع) خواسته باشد با یک دعا یزیدی‌ها را از بین ببرد، دیگر برای ما امام نیست. نمی‌تواند بگوید: بروید و در راه خدا شهید شوید. چون می‌گوییم: چطور خودت شهید نشدی؟ چطور تا دشمن را دیدی، نفرین کردی؟ خودت دشمن را دیدی و با آه و نفرین پدرش را در آوردی، آنوقت من بروم و تکه تکه بشوم؟ ولی امام حسین باید تکه تکه بشود تا وقتی بمن می‌گوید: برو! من بدون چون و چرا بروم. رهبر انقلاب باید پسرش آقا مصطفی را بدهد و آیت الله منتظری و آقای قدوسی و آن امام جمعه باید پسرشان را بدهند و مسئول بسیج باید برادرش را بدهد تا حرفشان در دیگران اثر کند. اگر این روحانیون درجه یک خودشان یا پسرشان شهید نمی‌شدند، وقتی نیرو می‌خواستیم اینطور مردم عاشقانه راهی نمی‌شدند. ولی وقتی نگاه می‌کنیم و می‌بینیم که در این شهر پسر عالم منطقه هم جبهه می‌رود، پسر این امام جمعه هم جبهه می‌رود، آن وقت دیگر بچه‌های مردم هم می‌روند. علت اینکه امامان ما موفق بودند در همین مسئله بوده است.
5- محبت و دوستی مردم
بحث اخلاق: درباره محبت با مردم و اینکه انسان مردم را دوست داشته باشد یک چند تا روایت را برایتان می‌خوانم. پس در این بخش بحث ما علاقه به مردم است.
قال علی(ع): «الإنصاف یألف [یتألف‏] القلوب»(غررالحکم، ص‏394) اگر خواستی در جامعه محبوبیت پیدا کنی، انصاف داشته اشی. خیلی از افراد که دوستانشان را از دست داده‌اند، سر یک مسئله بی انصافی بوده است. مثلا به او گفته‌اند: فلان چیز را تقسیم کن! رفته قسمت خوبش را برای خودش برداشته و قسمت بدش را به دیگری داده است. و در یک دقیقه، یک بی انصافی در مورد یک صدتومانی، یک رفاقت همیشگی را از دست داده است. «سبب المحبه الإحسان»(غررالحکم، ص‏386) باز می‌فرماید: اگر خواستی در جامعه محبوبیت پیدا کنی، احسان داشته باش. بعضی‌ها روی حساب زرنگی سعی می‌کنند که دست بگیرداشته باشند و دست بده نداشته باشند و حال اینکه آدم‌های بخیل به عکس ضرر کرده‌اند. در اسلام این مسئله‌ای که اخیراً اسمش را پیک نیک گذاشته‌اند هست.
6- کمک و مهمانی کسی که ذلت ‌آور است را نپذیرید
ما 7 حدیث داریم که دوستان با کسی به مسافرت نروند، که خرجشان را بدهد و ایشان طفیلی شوند. مثلاً اگر کسی می‌خواهد شما را با خودش مشهد ببرد، همراهش نرو مگر اینکه کارها را با هم و پول‌ها را هم با هم خرج کنید. بگو من نمی‌خواهم بار باشم. چند حدیث داریم که هر وقت خواستید یک جایی بروید، حتما سهمیه خودتان را بدهید و از اول هم سهمیه‌ای بگوئید که طرف خیالش راحت باشد. حتی اگر افرادی خواستند شما را مهمان کنند، اسلام گفته مهمانی ایشان را قبول نکن چون ذلت است. یک حدیث ناب برایتان بخوانم. شخصی خدمت امام آمد و در را زد. امام راهش نداد، خیلی ناراحت شد که چرا ما را راه نمی‌دهی؟ ما از علاقمندان شماهستیم و. . . امام فرمود: شما یادت هست در سفر حج چقدر مومنین را ذلیل کردی؟ گفت: آقا من کسی را ذلیل نکردم، من در سفرحج هر چند فرسخ، پول می‌دادم و یک گوسفند می‌خریدم و کباب می‌کردم و به همسفرهایم می‌دادم که بخورند. فرمود همین کار ذلت بود. چون آنها پول نداشتند که کبابی را که می‌خورند پس بدهند، و تو پول داشتی و خان منش و حاجی زادگی نشان می‌دادی و مدام کباب درست می‌کردی. آنها هم دفعه اول مهمان هستند، دفعه دوم تو پسر حاجی و خان محله می‌شوی و به خیال خودت، سخاوت داری، ولی عملا آنها را زیر خرقه گرفته بودی و آنها سر سفره شما بودند و عملاً بله قربانگوی شما بودند و لذا تا می‌خواستی بادبزن را برداری، آن یکی می‌دوید و به شما می‌داد، وقتی می‌خواستی سوار ماشین بشوی، می‌گفتند: شما بفرما! این بخاطر کباب‌هایی بود که به آنها داده‌ای و خورده‌اند و این عمل تو از نظر مکتب ما بد است. در فرهنگ ما نباید یک کسی که وضع مالیش خوب است، چنان خرج کند که آن طرف احساس حقارت کند.
من از یک مرد خوب پولداری خوشم آمد. بعضی از این پولدارها خیلی آقا و بزرگوار هستند. یک مردی بود وضع مالیش خوب بود، افرادی می‌آمدند و از او پول قرض می‌کردند. یکروز ایشان در خیابان می‌رفت و دید که یکی از آنهایی که آمده پول قرض کرده، تا به او رسید گفت: «سلام علیکم، حالتان خوب است؟ مخلص شما هستیم. » این دید که این ادب بخاطر این است که چند روز پیش پول به او داده است. با خود گفت: چه مشکلی دارد اگر من برگردم و به ایشان بگویم: 100 تومان به ما قرض بده؟ ایشان را صدا کرد و گفت: آقا تشریف بیاورید! اگر می‌شود من الان 100 تومان پول می‌خواهم، آیا شما داری به من قرض بدهی؟ گفت: بله! 100 تومان را داد و خداحافظی کرد و رفت. بعد که پول را گرفت، گفت: حالا که من از این پول قرض کرده‌ام، یکقدری خیالش راحت شد که می‌شود من هم از او قرض کنم. من از او قرض کردم تا او وقتی من را دید خودش را پهلوی من خوار نداند. من هم از او قرض کردم او هم از من قرض کرد، پس طوری نیست.
مثلا فرض کنید من طلبه منبر می‌روم و خبط و اشتباه می‌کنم، از منبر که پائین می‌آیم، خیلی رنگم سرخ شده و بسیار خجالت می‌کشم که امشب خراب شد و حالا چه خاکی بر سرم بکنم؟ و شرمنده هستم. اگر فوری یکنفر که استاد سخن است و سخنران است، بیاید و بگوید: اولاً به تو بگویم که هیچ اشکالی ندارد و طوری نیست. ما یک وقت منبر رفتیم و چنان شد و یک کم از اشتباهات خودش تعریف می‌کند. این بخاطر اینکه روحیه ما را قوی کند یکی دو تا از نقاط ضعف خودش را برای ما می‌گوید که به من روح بزرگ بدهد و به من بگوید که این مشکلات در سر راه هرکسی هست. این‌ها مردان بزرگی هستند که حاضرند خودشان در کنار خیابان قرض کنند و یا نقطه ضعف سخنرانی خودشان را در یک جایی که رسوا شده‌اند، بگویند که در آن شخصیت افراد خرد نشود.
7- درسی از آیت‌الله سید عبدالهادی شیرازی
در این جا من یک داستان جالب اخلاقی از مرحوم آیت الله العظمی آقا سید عبدالهادی شیرازی بگویم. آقای سید عبدالهادی شیرازی یکی از مراجع تقلید و از چهره‌های نورانی عالم اسلام است. ایشان زمانی در نجف درس می‌داد. یکی از طلبه‌ها پای درس ایشان اشکال می‌کند. ایشان جواب می‌دهد و طلبه می‌گوید: نه آقا حل نشد. می‌گوید: برادر جوابت این است. می‌گوید: نخیر حل نشد. می‌گوید: این جواب شما باشد. این طلبه می‌بیند که آقا بر جواب صبر می‌کند، بیشتر دور بر می‌دارد. (آخر بعضی‌ها زمانی که دعوا می‌کنند، تا می‌روی و می‌گویی: نزن! بیشتر دور بر می‌دارد.) همین که بحث تمام می‌شود، طلبه باز می‌آید و به هوای اینکه اشکال واردی دارد، مجدداً اشکالش را بمرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی می‌گوید. آقا بعد از درس می‌گوید: برادر جان! جواب اول شما این است. جواب دوم این. . . جواب سوم. . . جواب چهارم. . . و تا چهارده جواب به اشکال این طلبه می‌دهد. این طلبه سرش پائین می‌افتد و قانع و شرمنده می‌شود. آقایانی که دور این مرجع بزرگوار بودند، می‌گویند: آقا شما که چهارده جواب داشتی، باید بالای منبر چهارده جواب را می‌گفتی تا این اینقدر پررویی نکند. گفت: یاد جواب‌ها افتادم، می‌خواستم جواب‌ها را بگویم، ولی ترسیدم من چهارده تا جواب بدهم، هم خودم را غرور بگیرد و هم این طلبه شخصیتش خرد بشود و با خود بگوید که یک حرفی زدیم، آن قدر پرت بود که چهارده جواب داشت. من بخاطر اینکه من را غرور نگیرد و طلبه شخصیتش کوبیده نشود، حاضر شدم که این طلبه بمن ایراد بگیرد و. . .
این خیلی بزرگواری است. این‌ها را هم در مراجع و هم در پهلوانان و هم در بازاری‌ها داریم. کسانی که حاضر هستند خودشان را به مشقت بیاندازند تا کار مردم را راه بیاندازند. اما برعکس آدم‌هایی هستند که می‌روی پول خرد از ایشان بگیری، دارد و نمی‌دهد. می‌گوید: یک وقت می‌بینی چهار ساعت دیگر خودم می‌خواهم. کار مردم را راه بیانداز، چهار ساعت دیگر هم یکی دیگر کار تو را راه می‌اندازد. آدم‌هایی هستند که یک عمری برای روز پیریشان جمع می‌کنند. همه‌اش می‌گوید: آدم پیری دارد! کوری دارد و. . . یک عمری فقیر زندگی می‌کند که مبادا در 80 سالگی فقیر بشود، یعنی 80 سال فقیر زندگی می‌کند، از ترس اینکه سال هشتادم فقیر زندگی کند. از ترس فقر همیشه فقیر است.
حرف هایم را جمع کنم و خلاصه‌ای از آنرا برای کسانی که تازه تلویزیون را روشن کرده‌اند بگویم. کسانی که مثل سفیه و دیوانه و صغیر و ورشکسته اموالی دارند، اینها از نظر قانون اسلام حق تصرف در مالشان بدون اجازه فقیه را ندارند. مسئله دوم اینکه بستانکاران حق ندارند بدهکار را مجبور به فروش خانه کنند. اصول دین این بود. یکی از شرایط رهبران آسمانی چه امام و چه پیغمبر عصمت است. عصمت را معنا کردیم و گفتیم که یعنی گناه نکند و فکر گناه هم نکند و می‌شود که انسان گناه و فکر گناه نکند. چه طور می‌شود؟ انسان اگر از نظر اطلاعات در سطح وسیع قرار گرفت، یعنی علم و یقین پیدا کرد که این کار چقدر زشت است، هرگز دنبال این کار نمی‌رود. مثل اینکه خیلی از ما در بسیاری از گناهان معصوم هستیم و علاوه بر اینکه انجام نداده‌ایم، حتی فکرش را هم نکرده‌ایم. بعد گفتیم: آیا امام و پیغمبر غیر از عصمت چیزهایی دارند؟ گفتیم علم غیب و معجزه و دعای مستجاب هم دارند. دو سوال مطرح کردیم: یکی اینکه اگر امام معصوم است، چرا اینقدر در مناجات می‌گوید: خدایا مرا بیامرز! بیامرز! تو که گناه نکردی، چرا خدا تو را بیامرزد؟ گفتیم: گناه نیست، اما چون کاری هم که گناه نیست در حضور خداست، این به حساب گناه می‌گذارد. مثل سرفه کردن بنده جلوی دوربین تلویزیون که گناه نیست، اما چون خودم را در حضور مردم می‌بینم، عذرخواهی می‌کنم. سوال دیگر این بود که اگر پیغمبر و امام علم غیب و معجزه دارند، پس چرا مشکلات خودشان را حل نمی‌کنند؟ جواب دادیم اگر پیغمبر و امام مشکلات خودشان را از راه غیرطبیعی و از راه معجزه و دعا حل کنند، دیگر برای ما امام و الگو نخواهند بود. در بحث اخلاقی گفتیم انسان در مسافرت‌ها باید سعی کند، هم خرج دیگران باشد و لذا گفتند اگر یک کسی کباب خوار است حق ندارد با نان وپنیر خوارها مسافرت کند. چون در چنین حالتی باید او هم سطح زندگیش را پائین بیاورد. گروهی که با هم می‌روند، باید از نظر کار و از نظر دانگ یک جور باشد. همراه کسی مسافرت نروید، که خرج شما را بدهد و شما طفیلی شوید. اگر با کسی هم مسافرت رفتید، با شخصی نروید که اگر هم خودتان خرج کردید، بگویند: فلانی خرجش را داده است. چون آدم‌هایی هستند که خویش و قوم یک شخصیت پولداری هستند. جان می‌کنند و هر کاری هم که خودشان می‌کنند، مردم می‌گویند: فلانی برایش کرده است. یعنی خلاصه این منت بر سرش هست.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment