احکام، اخلاق، عقاید- 10

موضوع: احکام، اخلاق، عقاید- 10
تاریخ پخش: 15/04/61

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

«الحمد للّه رب العالمین و صلی اللّه علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و علی اهل بیته و لعنه اللّه علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین»

در جلسه‌ی پیش یک مقدار راجع به اصول عقاید و اخلاق صحبت کردیم. این جلسه می‌خواهم درباره‌ی شرایط فقیه صحبت کنم.
1- فقیه باید اعلم باشد
فقیه باید اعلم باشد. علمش سرآمد علم‌ها باشد. یک حدیث در این زمینه می‌خوانم: «مَنْ‌ام قَوْماً وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ أَوْ أَفْقَهُ لَمْ یَزَلْ أَمْرُهُمْ إِلَى سَفَالٍ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ»(المحاسن، ج‏1، ص‏93) حالا چگونه بفهمیم که فقیه اعلم است؟ راه شناختش این است که انسان یا خودش اهل شناخت و تشخیص و خبره باشد یا دو نفر اهل خبره بگویند که ایشان از باقی مجتهدها اعلم‌تر است. به شرطی که دو نفر دیگر نگویند دیگری اعلم‌تر است. حدیث داریم کسی که امامت کند، کسی که رهبری قومی را بپذیرد و حال آن که در میان مردم کسانی هستند که علمشان بیش‌تر و فقیه‌تر هستند، دائماً کار این امت و جامعه به سوی سستی و پستی گرائیده می‌شود. اگر در جامعه کسی رهبر بشود و حال آن که در این جامعه کسانی هستند که در فقه و علم از این رهبر سر آمدند، این جامعه در حال سقوط است. رمز سقوط ملت آن است که رهبرش اعلم و افقه نباشد.
حدیث دیگر از پیامبر اسلام است، می‌فرماید: «إِنَّ الرِّئَاسَهَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِلَّهِ وَ لِأَهْلِهَا»(تحف‏ العقول، ص‏43) اصول حکومت اسلامی، یعنی حکومتی که حاکم مطلقش خداست. حاکمیت برای خداست. حکومت برای قانون خداست. رهبران این حکومت اولیاء خدا هستند. همه چیز به خدا برمی گردد. حاکمیت خدا، قانون خدا، رهبری اولیاء خدا، این را حکومت اسلامی می‌گویند. ریاست، حق خدا و حق کسی که اهل ریاست باشد، است. «مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ فِی غَیْرِ الْمَوْضِعِ الَّذِی وَضَعَهُ اللَّهُ فِیهِ مَقَّتَهُ اللَّهُ»(تحف ‏العقول، ص‏43) اگر شما خودت را در یک جایی بگذاری که لایق آن مقام نیستی، خدا به تو غضب می‌کند. در حدیث دیگری داریم «من تقدم علی قوم و هم یری فیهم من هو افضل لقد خان الله و رسوله والمؤمنون» اگر کسی در جامعه پیشی بگیرد، اگر کسی خودش را کاندیدا کند، اگر کسی مقام و مسئولیتی در جامعه بپذیرد که در آن جامعه افرادی هستند که از او فضیلت بیش‌تری دارند، آن فرد نسبت به آن جامعه و خدا و پیغمبر خیانت کرده است. مجتهد باید اعلم باشد.
باید افضل باشد. باید لیاقتش در هر کار بیش‌تر باشد. چرا؟ به خاطر این که مجتهد تمام زندگی مردم را تنظیم می‌کند. تنظیم امور مالی زیر نظر ولایت فقیه می‌باشد. مالیات اسلامی چقدر باشد؟ گاهی باید مالیات را بخشید. گاهی باید مالیات را اضافه کرد. تعیین مالیات مهم است. چون یک سری از مالیات‌ها قطعی است و اسلام آن را معین کرده است. مثل نماز صبح که برو برگرد، ندارد و دو رکعت است اما یک سری از مالیات‌ها هم هست که حاکم اسلامی حق دخالت ونظارت و کم و زیاد آن را دارد. امام باید در مالیات اسلامی نظارت داشته باشد و آن را تنظیم کند. توزیع و شناخت افراد همه باید زیر نظر فقیه باشد. تولیدها، توزیع‌ها، حفاظت اموال بیت المال، مسائل قراردادهای خارجی همه زیر نظر فقیه است. رئیس حکومت اسلامی به فقه متصل است. در تعیین خط سیاسی بافلان کشور، رابطه سیاسی ما چگونه باشد؟ رابطه‌مان را قطع کنیم. رابطه‌مان را تقویت کنیم. روابطی که ما با دیگران داریم، همه باید زیر نظر فقه روشن بشود. تعهد داشته باشیم یا نداشته باشیم. قوانین حقوقی، حفظ حقوق جامعه، رسیدگی به شکایات، قضاوت، محاکمات، دادرسی‌ها، بررسی‌ها، جمع آوری قرائن، دادخواهی‌ها، همه باید زیر نظر فقه انجام بگیرد. روابط زن و شوهری، حفظ حقوق شوهر و زن، تنبیه زن و شوهری که متخلف هستند. روابط انسان با طبیعت، استخراج معدن، مالیات معدن، تقسیم و کنترل معدن‌ها باید زیر نظر فقه روشن شود. بازرسی عمومی، نظارت عمومی، جلوگیری از مفاسد، اعلام مفسد فی الارض، نهی از منکر در شرایط کلی و بین المللی، همه از وظیفه‌ی مقام فقاهت است. دستور حمله و دفاع، گرفتن حقوق، خرید و فروش اسلحه، ترمیم و تکمیل قوای نظامی و انتظامی، دستور تشکیل ارتش هزار میلیونی، احضار سرباز، برخورد با اسیر، این‌ها همه ازچیزهایی است که در حکومت اسلامی باید فقیه بر آن نظارت کند.
در جمهوری اسلامی تمام کارهای سیاسی و اجتماعی، عزل و نصب‌های امام جمعه‌ها، تعیین خط مشی برای امام جمعه‌ها، حق دستور جهاد دادن، تمام کارهایی که واجب و یا حرام است، زیر نظر فقیه است. اسلام گفته است: حالا که مسئولیت فقیه این قدر مهم است پس فقیه باید عادل باشد. پس باید اعلم باشد. چون مقام خیلی مهمی دارد. چون طناب خیلی کلفت است باید میخ هم خیلی قوی باشد. چون می‌خواهیم تمام نخ‌ها و تار و پود جامعه‌ی اسلامی را به فقیه بند کنیم، پس باید فقیه اعلم باشد.
2- فقیه باید عادل باشد
باید فقیه عادل باشد. باید فقیه ذره‌ای هوس در وجودش نباشد. تا اگر ما گفتیم اختیار با ولایت فقیه است، مردم با کمال قداست قبول کنند. هرچه جایزه‌ها بزرگ‌تر باشد، امتحانش هم به همان مقدار سخت‌تر است. خداوند مقام امامت را به هرکس نمی‌دهد. حضرت ابراهیم بعد از دوران‌های متعدد که از امتحانش گذشت و از همه‌ی آنها موفق بیرون آمد، آن موقع خدا مقام امامت را به او داد. ابراهیم به خدا گفت: خدایا مقام امامت را به بچه‌ام می‌دهی؟ فرمود: به آدم ظالم نمی‌دهم. بنابراین مقام معنوی خیلی مهم است. شرایطش خیلی سخت است. وقتی مقام خیلی مهم، در شرایط خیلی سخت تصویب می‌شود، دیگر تمام زندگی به او وصل می‌شود. ما در بحث عقاید وقتی ثابت می‌کنیم که خدا هست، بعد می‌گوییم حالا که خداوندی او را قبول کردیم و با دلیل عقل یا با وجدان آن را یافته‌ایم، رابطه ما با خدا چگونه می‌شود؟
می خواهم درباره‌ی محبت خدا و محبت اولیاء خدا صحبت کنم که این مسئله مهمی است. اصولاً محبت در خیلی از کارها نقش دارد. شما حساب کنید که محبت در مسائل خانوادگی، در مسائل اقتصادی، در مسائل نظامی و در هر مسئله‌ای نقش مهمی دارد.
3- محبت در مسائل خانوادگی
نقش محبت درمسائل خانوادگی: اگر زن و شوهر همدیگر را دوست داشته باشند، در همه‌ی مسائل رعایت حال یکدیگر را می‌کنند. علت این که بهانه می‌گیرند و می‌گویند: مهر عروس اینقدر باشد و یا اینکه می‌گویند: جهیزیه باید بیشتر باشد برای این است که در میان آنها محبت نیست. این‌ها می‌خواهند با پشم و فاستونی و کفش و ساعت، محبت ایجاد کنند و همین که ساعت و کفش پاره شد و مد فلان یخچال و کولر از بین رفت محبت‌ها عوض می‌شود. لذا حدیث داریم کسی که همسری را انتخاب کند و به خاطر شکلش با یک تب زرد شود و سرمایه‌اش با مد و کهنگی از بین می‌رود، نشانه‌ی این است که بین آنها محبت نبوده است. اگر زن و شوهر همدیگر را دوست داشته باشند، مراسم ساده می‌شود. اگر زن و شوهر به هم محبت داشته باشند سخن چینی‌ها نمی‌تواند میان این دو را به هم بزند. اگر زن و شوهر به هم محبت داشته باشند بچه‌های ایشان هم دلگرم می‌شوند. اگر زن و شوهر به هم محبت داشته باشند، آمار طلاق کم می‌شود. اگر زن و شوهر به هم محبت داشته باشند ناملایمات زندگی را تحمل می‌کنند. محبت در روابط زن و شوهر نقش معجزه آسایی دارد.
4- محبت در مسائل سیاسی
محبت در مسائل سیاسی: قرآن در سوره آل عمران به پیغمبر می‌گوید: ‌ای پیغمبر! «لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر»(آل عمران/159) اگر تو خشن بودی و محبتت نسبت به مردم کم بود، مردم از تو دور می‌شدند «فَاعْفُ عَنْهُمْ» ‌ای رسول اکرم! از سر تقصیر مردم بگذر «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ» برای مردم دعا کن «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر» با مردم مشورت کن و آنها را ببخش و برایشان دعا کن. با آنها مشورت کن و به آنها محبت داشته باش. اگر میان امام و امت، محبت بود، همه مشکلات کشور با این محبت حل می‌شد. ایران چه داشت؟ شاه چه داشت؟ امام چه داشت؟ شاه چه داشت؟ شاه تانک داشت. توپ داشت. پول داشت. شوروی داشت. اروپا و آمریکا داشت اما میان مردم محبوبیت نداشت. امام هیچ چیز نداشت اما محبت داشت. به خاطر این که محبت داشت و مردم هم به امام محبت داشتند، محبت باعث شد که انقلاب پیروز شود. شاه با داشتن تمام امکانات نظامی و 96 کشور پشتیبان و آن همه قدرت، چون محبت نداشت، شکست خورد. امام هیچ چیز نداشت اما محبت داشت و پیروز شد. این نقش محبت در مسائل انقلابی و سیاسی بود. به همین خاطر است که امیرالمؤمنین علی(ع) در نامه به استاندار و فرماندار می‌گوید: «وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِیَّه وَ الْمَحَبَّهَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ»(نهج‏ البلاغه، نامه‏53) ‌ای استان دار، ‌ای مالک اشتر، تو باید نسبت به رعیت و مردم رحمت داشته باشی. «وَ الْمَحَبَّهَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ»
وقتی پیغمبر می‌خواست از دنیا برود مزد رسالت خود را با محبت و مودت بیان کرد. «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏»(شورى/23) به من سنگ زدند. دندان مرا شکستند. بر سر من خاکستر ریختند. به من تهمت‌ها زدند. به من می‌گفتند: که تو شاعر هستی. به من می‌گفتند: توساحر هستی. به من می‌گفتند: تو کاهن هستی. به من می‌گفتند: تو دیوانه هستی. به من همه نوع توهینی کردند. تروریست‌های یک شهر شبانه ریختند تا من را بکشند که من هجرت کردم. همه‌ی سختی‌ها به من رسید. «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت»(المناقب، ج‏3، ص‏247) پیغمبر فرموده است: هیچ پیغمبری به اندازه‌ای که من اذیت شدم، اذیت نشد. اما می‌گوید: ‌ای مردم در مقابل همه این اذیت‌ها یک چیزی می‌خواهم. محبت را از شما می‌خواهم. «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً» من از شما اجری نمی‌خواهم. من شما ایرانی‌ها را از بت پرستی، از آتش پرستی به خداپرستی و شماعرب‌ها را از بت پرستی به خدا پرستی دعوت می‌کنم. من شما را از شرک به توحید، از شک به علم، از تفرقه به وحدت، از ظلمات به نور هدایت کردم. مرز همه این‌ها محبت است. «إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏» اما مودت، محبتی است که دنبالش عمل باشد.
5- محبت از روی عشق و محبت به خاطر ترس
محبت نقشی دارد که امامی را که هیچ چیز ندارد، رهبر انقلاب می‌کند و شاهی که همه چیز دارد به خاطر نبود محبت ساقط می‌شود. محبت در مسائل فرهنگی و در مسائل تربیتی نقش بسزایی دارد. ما دو بله قربان داریم. یک بله قربان در قرآن است که می‌گوید: مردم از طاغوت می‌ترسند و بله قربان می‌گویند. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه»(زخرف/54) چون فرعون مردم را استخفاف می‌کرد و مردم را تهدید می‌کرد، مردم هم «فَأَطاعُوه» بله قربان می‌گفتند. بعضی وقت‌ها بله قربان گفتن‌ها آدم را بی شخصیت می‌کند. مثل ماشینی که اول راننده‌اش را ترور می‌کنند و بعد ماشین او را می‌گیرند. قرآن می‌گوید: گاهی وقت‌ها که شخص بله قربان می‌گوید، به خاطر این نیست که او را دوست دارد بلکه شخصیتش له شده است. به پیغمبر بله قربان می‌گفتند. «لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»(آل عمران/159) چون او را دوست داشتند. پس ما در قرآن دو بله قربان داریم. بله قربانی که از روی ترس است و بله قربانی که از روی عشق است. هرمعلمی که وارد کلاس می‌شود، اگر شاگردانش از روی عشق به پای او بلند شوند، این معلم، معلم موفقی است. اما اگر از روی ترس باشد، این معلم موفق نیست. محبت در مسائل تعلیم و تربیت نقش خیلی مهمی دارد. اصولاً رابطه معلم و شاگرد، باید رابطه محبت باشد. محبت به استاد است که باعث می‌شود انسان بنشیند و به درس گوش بدهد. محبت به امام جمعه است که نماز جمعه‌ها شلوغ می‌شود. تمام موفقیت‌ها به خاطر محبت است. محبت مردم است که به رئیس جمهور 16 میلیون رأی می‌دهند. محبت مردم است که وقتی رهبر عزیزش کسالت قلب می‌گیرد، جمعیت چندین هزار نفری در بیمارستان قلب تهران ضجه می‌زنند، چنان اشک می‌ریزند تا امام را سالم از خدا تحویل بگیرند. عملی موفق است و ناکام نیست که محبت در آن نقش داشته باشد.
6- محبت در عبادت
نقش محبت در عبادات: اگر آدم محبت خدا را داشته باشد، حیفش می‌آید که شب بخوابد. حیفش می‌آید که در نماز جماعت شرکت نکند. «لَا صَلَاهَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِی الْمَسْجِدِ»(خلاصهالإیجاز، ص‏39) حدیث داریم که اگر کسی در همسایگی مسجد باشد اما در مسجد نماز نخواند، نمازش ارزشی ندارد. امام صادق(ع) می‌فرماید: در مناجات‌هایی که حضرت موسی ذکر می‌کرد، خدا به او گفت‌ای موسی! «کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی فَإِذَا جَنَّهُ اللَّیْلُ نَامَ عَنِّی أَ لَیْسَ کُلُّ مُحِبٍّ یُحِبُّ خَلْوَهَ حَبِیبِه‌ها أَنَا ذَا یَا ابْنَ عِمْرَانَ مُطَّلِعٌ عَلَى أَحِبَّائِی إِذَا جَنَّهُمُ اللَّیْلُ حَوَّلْتُ أَبْصَارَهُمْ فِی قُلُوبِهِمْ وَ مَثَّلْتُ عُقُوبَتِی بَیْنَ أَعْیُنِهِم»(أمالى صدوق، ص‏356) این مردم دروغ می‌گویند: که ‌ای خدا جان! دوستت دارم. کسی که می‌گوید: خدایا دوستت دارم، دروغ می‌گوید. همین که هوا تاریک می‌شود نمی‌آید با من خلوت کند. اگر آدم عاشق کسی باشد باید در تاریکی به سراغش برود. اگر خدا را دوست داری، چرا تاریک که می‌شود یا الله نمی‌گویی؟ پس دروغ می‌گوید کسی که می‌گوید: خدا را دوست دارم. کارش جایی گیر کرده است که مرا صدا می‌زند. «کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی فَإِذَا جَنَّهُ اللَّیْلُ نَامَ عَنِّی أَ لَیْسَ کُلُّ مُحِبٍّ یُحِبُّ خَلْوَهَ حَبِیبِه» آیا عاشق نباید در خلوت معشوق خودش را آرزو کند؟ چرا هنگام سحر بلند نمی‌شوی با حبیب خودت خلوت کنی؟ «‌ها أَنَا ذَا یَا ابْنَ عِمْرَانَ مُطَّلِعٌ عَلَى أَحِبَّائِی» موسی به مردم بگو من می‌دانم عاشقانم چه کسانی هستند. «إِذَا جَنَّهُمُ اللَّیْلُ حَوَّلْتُ أَبْصَارَهُمْ فِی قُلُوبِهِمْ وَ مَثَّلْتُ عُقُوبَتِی بَیْنَ أَعْیُنِهِم» خدا به موسی می‌گوید: عاشقان و علاقمندان به خدا کسانی هستند که همین که هوا تاریک می‌شود با خدا خلوت می‌کنند.
خدا در قرآن می‌فرماید «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏»(آل عمران/31) به مردم بگو: اگر محبت خدا را دارید از او اطاعت کنید. آخر ولایت علی و محبت علی عکس العمل دارد. ولایت رمز کشش است. ولایت باید دنبالش کشش باشد. اگر یک بچه کوچک به شما گفت: یک چیزی برای من بخر و شما نخرید، ناراحت می‌شود. هرچقدر هم که دست روی سر او بکشی و بگویی: دوستت دارم، می‌گوید: چرا برایم نخریدی؟ ببینید حتی یک بچه کوچک هم دوستی بدون چیز خریدن را قبول نمی‌کند. اگر شما هزار بار ضریح امام رضا(ع) را می‌بوسی، خودت را به ضریح می‌چسبانی، خودت را به امام زاده می‌چسبانی، دلیل بر این نیست که پیرو او هستی. آدمی که پیرو کسی باشد، باید دنبال آن کس برود. اینقدر نگویید: امام فدایتان شوم. خودتان را اصلاح کنید. خودتان را مثل امام کنید. «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏» اگر کسی، کسی را دوست داشته باشد، عوض می‌شود. علاقه‌ی زن و شوهر نسبت به همدیگر است، که مرد صبح تا شب جان می‌کند و غروب که می‌شود حاصل جانی که کنده است، یک میوه‌ای، نانی، گوشتی می‌گیرد و به خانه می‌آورد. چه کسی اینطور تو را صبح تا به حال به دردسر واداشت؟ محبت باعث می‌شود که مرد این کار را بکند. محبت باعث می‌شود که مرد به خاطر همه‌ی خانواده، خودش را از رختخواب جدا کند. محبت اکسیر عجیبی است.
اگر استاد به شاگرد محبت داشته باشد نباید تا زنگ را زدند قبل از شاگردان، معلم از کلاس بیرون بیاید. مگر کلاس را دوست نداری؟ درس بده. 2 دقیقه بیش‌تر درس بده. سر وقت به کلاس بیا. حرف تازه بزن. اگر در کارخانه‌ها محبت باشد، کارگر خوب کار می‌کند. بهتر کار می‌کند و با قیمت ارزانتر با شما حساب می‌کند. حدیث داریم کسی که محبت داشته باشد و دلش به حال مردم بسوزد و اخلاص داشته باشد، روزی او فراوان است. چون سعی می‌کند همیشه بهترین جنس را تهیه کند.
می‌گویند: سه مدرسه را امتحان کردند. یک مدرسه هرچه شاگرد داشت، خلاف بودند و کتک می‌خوردند. هر شاگرد بدی را می‌زدند. یک مدرسه به همه‌ی شاگردها محبت می‌کردند. یک مدرسه هم بود که گاهی می‌زدند و گاهی محبت می‌کردند و بعد ازپایان دوره‌ها آن مدرسه‌ای موفق بود که محبت بیش‌تری به شاگردان داشتند. حتی اگر آدم به دشمن هم محبت کند، تمام می‌شود. «ادْفَعْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ»(فصلت/34) اگر از یک کسی ناراحت هستی، همین یک کار را بکن. بیا کدورت‌ها را کنار بگذار. در خودت انقلابی را ایجاد کن. این مبارزه با هوی و هوس است. اگر هم مقصر نیستی، محبت کن. نگذار که کدورت‌ها بماند و تبدیل به کینه شود.
قرآن می‌گوید: «ادْفَعْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ» اگر هم از دست کسی ناراحت هستی و زجر کشیده‌ای بگو: با این که از شما ناراحت بودم ولی الآن شما را دوست دارم. فکر نکن که بزرگی به این است که او بیاید و از تو معذرت خواهی کند. اگر تو هم برای معذرت خواهی به خانه‌ی او بروی کوچک نمی‌شوی. پیغمبر بزرگ وقتی فهمید که امام حسن و امام حسین مریض هستند، با اینکه بزرگ بود ولی به عیادت آنها رفت. وقتی از حسنین عیادت کردند و می‌خواستند بیرون بیایند، مردم به علی(ع) پیشنهاد کردند که خوب است نذرکنی و برای سلامتی بچه‌ها 3 روز، روزه بگیری. علی(ع) این پیشنهاد را از مردم عادی قبول کرد. چه عیب دارد که پیغمبر با آن بزرگی به دیدن کوچکترها برود؟ چه عیب دارد که علی بزرگوار به حرف مردم عادی گوش بدهد؟
7- محبت در مسائل اقتصادی
محبت در مسائل اقتصادی هم مهم است. اگر محبت نباشد همه از هم می‌دزدند. زمان طاغوت بود. رئیس فرهنگ به خانه‌ی یکی از علما آمده بود و می‌گفت: آقا من رئیس فلان منطقه هستم. سهمیه ما فلان بشکه نفت است ولی گاهی یکی دو تا از این بشکه‌ها زیاد می‌آید، با این‌ها چه کنیم؟ گفت: باید به دولت بدهید. گفت: اگر به دولت بدهیم، رئیس فرهنگمان می‌خورد. رئیس فرهنگ به مدیر کل بدهد، مدیر کل می‌خورد، مدیر کل به وزیر بدهد، وزیر می‌خورد. گفت: پس همه‌ی شما دزد هستید. اگر در مسائل اقتصادی محبت نباشد، همه از همدیگر می‌چاپند و جامعه یک جامعه‌ای می‌شود که با هیچ چیزی نمی‌توان آن را کنترل کرد. وقتی من جنس متوسط و جنس خراب را به دست مشتری می‌دهم، این دلیل این است که من مشتری را دوست ندارم. اگر فروشنده مشتری را دوست داشته باشد محال است در بازار جنس متوسط فروش برود. بهترین جنس فروش می‌رود. اگر دوستی نباشد همه کلک می‌زنند و کلاه برداری می‌کنند. باید این محبت را زنده کرد. اگر مردم ایران به ارتش و سپاه محبت نداشتند این جنگ پیروز نمی‌شد.
8- محبت و دوستی با چه کسانی، چه وقت و تا چقدر؟
محبت مرز دارد؟ اول باید به چه کسی محبت کرد؟ چقدر باید محبت کرد؟ این سه باید درست شود. باید محبت به چه کسی محبت کرد؟ خدا، اولیاء خدا و کسانی که معیارهای الهی و خدایی را دارند. وقتی می‌گویی حزب اللهی همه کار باید حزب اللهی باشد. کسی که حزب اللهی است نه که صورتش حزب اللهی باشد، بلکه لباسش هم باید حزب اللهی باشد. رانندگیش هم حزب اللهی باشد. حزب اللهی یعنی اینکه همه کارهایش حزب اللهی است. همه‌ی علاقه‌ی حزب اللهی به خدا برمی گردد. تا چه وقت محبت کنیم؟ محبت کردن وقت ندارد. تا مادامی که زنده هستیم باید محبت کنیم. امام صادق(ع) یک دوستی داشت. یک بار دوستش یک فحش بدی به نوکر خود داد. امام صادق گفت: چه گفتی؟ گفت: چیزی نگفتم. این نوکر ما است. مادرش هم مسلمان نبود، به او یک چیزی گفتیم. ایشان فرمود: حق نداری. گفت: آقا او نوکر من است. گفت: نوکرت باشد. مگر تو می‌توانی به نوکرت فحش بدهی؟ گفت: مادرش مسلمان نیست. گفت: خوب مسلمان نباشد. مگر می‌توانی به غیر مسلمان فحش بدهی؟ بیست سال است که من خیال می‌کردم که تو آدم خوبی هستی اما با این فحشی که دادی، دوستی چند ساله‌ی ما به هم می‌خورد. امام صادق(ع) به خاطر یک حرف بد، با او قطع رابطه کرد ولی در جامعه‌ی امروزی ما گفتن حرف‌های بد مثل یک قانون شده است. این خیلی بد است. قرآن می‌گوید: «لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإیمان»(توبه/23) اگر پدرتان وپسرتان کفر را بر ایمان ترجیح دادند، این‌ها را سرپرست خودت قرارمده. دوست داشتن پیغمبر هم مرز دارد. تا چه موقع پیغمبر را دوست بداریم؟ تا مادامی که از مرز خدا بیرون نرود. «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ»(زمر/65)‌ ای پیغمبر! اگر تو مشرک بشوی تمام عملت مرخص است. پیغمبر اگر در غدیر خم علی بن ابیطالب را به رهبری امت تعیین نکنی همه زحمتهایت هیچ می‌شود. «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»(مائده/67) در غدیر خم بگو: که علی رهبر است، رهبر جامعه است و اگر نگویی زحمتهایت هیچ می‌شود. مثل السلام نماز است. اگر برای نماز «السَّلَامُ عَلَیْنَا» را نگویی نمازت درست نیست.
تا چه وقت با کسی دوست باشیم؟ حضرت ابراهیم(ع) با عموی خودش گفت و گو داشت. هر چه او را نصیحت کرد گوش نداد. پس تا چه وقت با کسی دوست باشیم؟ تا وقتی دیدی طرف اهل حق نیست. «فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ»(توبه/114) وقتی برای ابراهیم روشن شد که دیگر عمو اهل هدایت نیست، فرمود: برو کنار«تَبَرَّأَ مِنْهُ» از او تبری کرد. ما تولی و تبری داریم. تولی یعنی اینکه خوب را دوست داشته باشی، تبری یعنی اگر دیدی لایق نیست او را از خودت دور کن. مثل جاذبه و دافعه است. چقدر او را دوست داشته باشیم؟ باید دوستی ما به مرز غلو نکشد. قرآن می‌فرماید: «لا تَغْلُوا فی‏ دینِکُمْ»(نساء/171) در دین غلو نکنید، دوستی اندازه دارد.
درباره‌ی فرزند هم همینطور است. اگر به بچه‌ی خود کم علاقه نشان بدهی، بچه‌ی تو هم عقده‌ای می‌شود و کمبود محبت دارد. اگر زیاد علاقه نشان بدهی، بچه لوس می‌شود. پیغمبر در حدیثی فرمود: وای به مردم دوره آخر زمان از شر پدرانشان. گفتند: پدران کافر؟ گفت: نه! پدرهای مسلمان، که بچه‌های خود را لوس بار می‌آورند. بچه هرچه بخواهد، برایش می‌خرند. ما پدرهایی را داریم که برای تامین زندگی بچه‌ی خود، حاضر می‌شوند دنیا و آخرتشان را بفروشند. یکی از اولیاء خدا گفت: من بچه‌ام را به آن مقداری دوست دارم که خدا دوست دارد. خدا می‌گوید: «لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»(منافقون/9) دوستی اندازه دارد. علاقه به پول خوب است اما به شرطی که مرز داشته باشد. تا(قد قامت الصلوه) گفتند، آدم مغازه را ببندد و در مسجد برود. قرآن می‌فرماید: «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»(نور/37) خدا در قرآن از یک عده از بازاری‌ها تعریف کرده است. می‌گوید: این‌ها مردانی هستند که پول، آنها را از یاد خدا دور نمی‌کند. آدم هست که ماشین دارد ولی از عبادت جدا نمی‌شود. داشتن مهم نیست، علاقه مهم است. قرآن از کسانی که در دین غلو می‌کنند و دوستی را در مرز اعلا می‌برند انتقاد می‌کند. «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ»(مائده/17) آن‌هایی که درباره‌ی علاقه به حضرت مسیح غلو می‌کنند، کافر هستند. «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ»(توبه/31) یک عده از یهودی‌ها با این که می‌دانند علمایشان حلال خدا را حرام و حرام خدا راحلال می‌دانند اما باز به خاطر این که این‌ها علما هستند، دوستشان دارند. علم پرستی هم شرک است.
9- همه محبت‌ها و علاقه‌ها باید به خدا برگردد
پیغمبر در کوچه می‌رفت. به یک بچه‌ای رسید. گفت: بچه جان من را دوست داری؟ گفت: بله. گفت: من را بیش‌تر دوست داری یا خدا را؟ گفت: تو را هم که دوست دارم به خاطر خدا دوست دارم. اگر یک لحظه خدا بگوید: پیغمبر را دوست نداشته باش، من تو را دوست ندارم. ما هرچه داریم از امام داریم. امام هرچه دارد از پیغمبردارد. پیغمبر هرچه دارد از دین دارد و همه‌ی ما دین را دوست داریم به خاطر این که فرمان خداست. پس همه‌ی علاقه‌ها به خدا بر می‌گردد. به ما گفته‌اند: اگر کسی گناهی کرد از عدالت می‌افتد. اگر کسی گناه بزرگی بکند، از عدالت می‌افتد. چون خلاف قانون خدا را انجام داده است، خدا می‌گوید: باید روابطت را با او قطع کنی. یا او را دگرگون کنی. البته این را هم باید بگوییم که آدم باید منتظر آثار باشد. گاهی گناه می‌کنند اما اگر انسان یک مقداری با ایشان کنار بیاید، این‌ها را به راه می‌آورد. حدیث داریم که اگر در انتخاب دوست، زیاد معطل بشوی بی رفیق می‌مانی. باید مرزها را نشان داد. علاقه و محبت بزرگ ترین موتور حرکتهاست. پیروزی انقلاب موتورش محبت مردم به امام بود. سقوط شاه به خاطر این بود که مردم نسبت به او محبت نداشتند. زن و شوهر، مهریه را کم کنند. ناملایمات را آسان کنند. زن و شوهری که همدیگر را دوست داشته باشند، با هم در یک اتاق کاهگلی زندگی می‌کنند و اگر همدیگر را دوست نداشته باشند هر روز یک بهانه می‌آورند. محبت زندگی داخلی را حل می‌کند. محبت کار در کارخانه را بیش‌تر می‌کند. تولید را بالا می‌برد. محبت در تعلیم و تربیت خیلی اثر دارد. پیغمبر(ص) فرمود: مودت و محبت به اهل بیت مزد رسالت من است. اگر مزد پیغمبر این باشد که من علی بن ابیطالب(ع) را دوست داشته باشم، عشق به علی باعث می‌شود که در من جذبه به وجود بیاید و من خودم را مثل علی درست کنم. این که گفتند در جلسات بنشینید و فضایل اهل بیت علیهم السلام را بگویید، به خاطر این است که این فضایل محبت مردم به اولیا خدا را بیش‌تر می‌کند. محبت مردم که به این‌ها بیش‌تر شود، کشش این مردم به سوی تکامل بیش‌تر می‌شود.
خدایا محبت خودت را، محبت رسولت را، محبت امامان و اولیائت را، محبت دینت را، محبت هرکسی را که تو به او محبت داری آن محبت را روز به روز در ما زیاد بفرما. خدایا بغض دشمنانت را در ما روز به روز زیادت بفرما. «اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» معنایش همین است. انسان باید هم به آن گروه درود بفرستد و هم به گروه مخالف نفرین کند «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض»(تفسیرفرات‏ الکوفی، ص‏428) آیا دین غیر از حب و بغض است؟ حقیقت دین حب و بغض است. موتور همه‌ی اصلاح‌ها، موتور همه‌ی حرکت‌ها، موتور همه‌ی موفقیت‌ها، محبت است. بهترین مردم کسی است که محبتش در جامعه نسبت به مردم بیش‌تر باشد. محبت باید از دل باشد نه اینکه محبت غربی باشد. در محبت غربی گاهی هیچ کس با هیچ کس رابطه ندارد. فقط به هم سلام می‌کنند و از هم تشکر می‌کنند. این‌ها محبت‌های پلاستیکی است. گاهی زبان لفظ را می‌سازد، گاهی روح لفظ را می‌سازد و تحویل زبان می‌دهد که اگر کسی ظاهر و باطنش دو تا باشد این هم یک شاخه از نفاق است. خیلی شما را دوست دارم. خوب اگر دوست نداشته باشی، دروغ گفته‌ای. امام کاظم(ع) به خانه رفت و مردی را که همراه او بود به خانه تعارف نکرد. امام رضا(ع) گفت: آقاجان چرا او را تعارف نکردی؟ گفت: چون الآن آمادگی پذیرش را ندارم. چون الآن آماده نیستم که از ایشان پذیرایی کنم، او را تعارف نکردم. کسی که قلباً آمادگی پذیرایی از مهمان را ندارد اگر او را تعارف کند، نفاق است. امیدوارم خداوند محبت را در قلب خای ما افزون ‌تر بکند.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment