احکام، اخلاق، عقاید – 1

موضوع بحث: احکام، اخلاق، عقاید – 1، رمضان 61 
تاریخ پخش: 6/4/61 
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
«الهی انطقنی بما ینفع لنا لیوم الحساب» 
بحث ما درباره‌ی تکبر است. از مسائلی که خیلی‌ها به آن مبتلا هستیم و گاهی هم نمی‌دانیم. مثلاً بعضی‌ها خیال می‌کنند که ما چه تکبری داریم، این دمپایی ماست و این هم لباسمان است. سرتا پای ما 50 تومان نیز نمی‌ارزد. ممکن است رئیس متکبرین هم باشد. این قدر آدم ژنده پوش هستند که متکبر هستند. آدم‌هایی را داریم که ماشین‌های نو و خانه‌های خوب دارند و هیچ تکبری هم ندارند. چون ما تکبر را با ژست قاطی کرده‌ایم. تا می‌گوییم: تکبر، ژست در ذهنمان می‌آید. ممکن است کسی هم ژست نگیرد ولی تکبر داشته باشد.
عقاید: انگیزه‌ی انکار اخلاق درباره‌ی تکبر
1- اثر درآمد حرام
مصرف: در اسلام مصرف چند قید دارد. 1- «حلالاَ طیبا»(مائده/88) 2-«وَ لا تُسْرِفُوا»(اعراف/31) 3- «کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ»(بقره/172) اولین شرط این است که: 1- «حَلالاً طَیِّباً»(مائده/88) حلال باید باشد. در آمد حرام در بچه‌ی انسان اثر می‌گذارد. فردی نزد امام آمد و گفت: می‌خواهم دعاهایم مستجاب شود، فرمودند: هرکس می‌خواهد دعاهایش مستجاب شود، درآمدش حلال باشد. بعضی‌ها خیلی در بند حلال و حرام نیستند. فردی به مزرعه‌ای رفت. هندوانه‌ی کشاورزی را از بوته کند و شروع به خوردن کرد. به او گفتند: آقا این حرام است. گفت: من به خاطر حرام بودنش نمی‌خورم. به خاطر خنکی آن می‌خورم. کاری به حرام و حلال ندارد. فقط خنک شود. مؤمن کسی است که قرآن می‌گوید «إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»(انفال/2) مؤمن کسی است که وقتی خدا مطرح می‌شود دلش می‌تپد. وقتی می‌گوید: حرام است، فوری می‌ترسد. خوف خدا را نسبت به مصرف حرام دارد و اگر انسان یادش باشد که روز قیامت باید حساب پس بدهد، دنبال حلال می‌رود.
قرآن به کم فروش‌ها می‌گوید: چرا کم فروشی می‌کنید «أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِیَوْمٍ عَظیمٍ»(مطففین/5-4)‌ای کم فروش، آیا فکرنمی کنی روز قیامت باید جواب بدهی؟ یعنی اگر انسان توجه داشته باشد که قیامت باید جواب بدهد این‌ها را زرنگی نمی‌داند.
2- تصور غلط از زرنگی و زرنگ واقعی
حدیث داریم که «الْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ»(مجموعهورام، ج‏2، ص‏297) مؤمن کیاست دارد. یعنی زرنگ است. مؤمن فتی است یعنی فطانت و زیرکی دارد. مؤمن زیرک است. یعنی چه؟ ما در دنیا به چه کسانی زرنگ می‌گوییم؟ فلانی ما شاءالله چقدر زرنگ است. چهار سال به بازار آمد، حالا مغازه باز کرده است. 7 سال است که در فلان اداره یا مؤسسه رفته و الآن از زرنگیش، خانه دارد، ماشین دارد و. . .
ما به یک کسی که دارد زرنگ می‌گوییم اما در حدیث که می‌خوانیم مؤمن زرنگ است، معنای زرنگی دارایی نیست.
امیرالمؤمنین علی(ع) در نهج البلاغه نانه‌ای می‌نویسد و می‌فرماید: «فَارْفَعْ إِلَیَّ حِسَابَکَ»(نهج‏‌البلاغه، نامه 40) حسابت را پیش بیاور تا ببینم از کجا آورده‌ای. «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ»(مطففین/1) وای به کسی که کم فروشی می‌کند. ساعت 7 باید به اداره بیاید، 30/8 می‌آید. باید 45 دقیقه یا 50 دقیقه سرکلاس درس بدهد، 30 دقیقه سر بچه‌ها را گرم می‌کند و بیرون می‌آید. این زرنگی نیست. ما دو نفر از علما را داریم که به خاطر یک کار حرام خیلی از زحمت هایشان را از بین نبردند. زرنگ این‌ها هستند. مؤمن فتن است. یعنی آخرتش را به دنیا نمی‌فروشد. یکی از علمای اصفهان که خدا رحمتش کند از دنیا رفت. آقازاده‌اش هم پارسال بعد از نماز صبح شهید شد. یک بچه‌ی دو ساله هم داشت. یکی از منافقین در خانه‌اش آمد و ایشان را به شهادت رساند. بعد از نماز صبح، روز 21 ماه رمضان شهید شد. ما کمالاتی را سراغ داریم اما یکی از ملاحظاتی که می‌کنیم این است که چون طرف زنده است نمی‌توانیم بگوییم. می‌گویید: از فلانی تبلیغ می‌کند. بعد از شهادت شهید مظلوم بهشتی یکی دو تا خاطره از ایشان در تلویزیون نقل کردم. این قدر نامه آمد که چرا این‌ها را قبل ازشهادت ایشان نگفته‌اید؟ گفتم: شهامت گفتن این‌ها را نداشته‌ام. مردم نیز گوش ندادند. چون بعضی از مردم تا کسی تکه تکه نشود، در باره‌اش حق را باور نمی‌کنند. بنی صدری‌های لجباز بعد از سوختن بهشتی، بنی صدر را شناختند که به درد نمی‌خورد. امام حسین هم همین طور است. ایشان قطعه قطعه شد تا مردم چیز یاد گرفتند. در زیارت اربعین می‌خوانیم «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَه»(تهذیب ‏الأحکام، ج‏6، ص‏113) این‌ها تکه تکه شدند تا مردم چیزی فهمیدند.
عالم اصفهانی بلند می‌شود که به کربلا برود. حدود 30 سال پیش در گمرک، رئیس گمرک که طاغوتی بوده است می‌گوید: من می‌خواهم همسر تو را ببینم. می‌گوید: لازم نیست شما او را ببینید. این گذرنامه عکس دارد و زن نیز در اداره هست این خانم‌ها بیایند خانم مرا ببینند و با عکس تطبیق کنند. ببینید این خانم من هست یا نیست. می‌گوید: نه من باید خودم ببینم. گفت: بنده نمی‌گذارم شما خانم مرا ببینید. این رئیس گمرک لعنتی زمان طاغوت لجبازی کرد و ایشان هم گفت نمی‌گذارم. سه روز ایشان را در گمرک نگاه داشت بعد از سه روز ایشان را به کربلا راه نداد. ایشان به اصفهان برگشت. مردم دیدند که ایشان بعد از 4 روز بازگشتند. پرس و جو کردند که چه شده است؟ ایشان دید که مردم ریختند که او را ببوسند، گفت: من کربلا نرفتم و زیر گریه زد. مؤمن زرنگ است معنایش این است. حاضر است از گمرک باز گردد ولی کار خلاف نکند.
اول انقلاب، که در خانه‌های مذهبی تلویزیون بود به هرکس که می‌گفتی: تلویزیون از کجا آمده است؟ می‌گفت: یک از دوستان این را به ما داده است و همینطور به همدیگر دروغ می‌گفتند. راستش را نمی‌گفتند که تلویزیون را خودمان خریده‌ایم. شهامت نداشتند، مؤمن فتن است معنایش این است. روز قیامت یکی از سؤالاتی که می‌کنند همین است که مالت را از چه راهی آورده‌ای؟ ما روزی چند ساعت به اداره می‌رویم ولی الحمدلله وضعمان خوب است. وقتی با جوانها درباره‌ی کار حرف می‌زنی می‌گویند: می‌گویند یک شغلی باشد که کارش کم باشد و حقوقش زیاد باشد. چون حقوق بمب سازی بیش‌تر است این را انتخاب می‌کند. قداست و شرافت کار برایشان مهم نیست. لذا اگر به فرد بگوییم: می‌خواهید آموزگار بشوید یا مسئول اداره دخانیات؟ نمی‌گوید: آموزگاری چه نتایجی دارد و دخانیات چه نتایجی دارد؟ می‌گوید: کدام یک حقوقش بیش‌تر است؟ اصل را حقوق می‌داند.
3- عدم اسراف و کار طیب
خلاصه این که در مصرف فکر حلال بودن، فکر طیب بودن، فکر اسراف بودن نیستند. من در مورد آب و برق یک آماری از وزارت برق گرفته‌ام که برایتان بگویم. ما در ایران چند میلیون جمعیت داریم که همه از برق استفاده می‌کنند. در هر خانه‌ای تا پایان شب همه‌ی لامپها روشن است و اگر هر خانه‌ای که برق اضافی را خاموش کند هم در مصرف برق صرفه جویی کرده است و هم در هیچ نقطه ا‌ی از ایران خاموشی نداریم. با این کار هم نیاز کشور به کشورهای خارجی را کمتر می‌کند و هم ارز کمتری از مملکت خارج می‌شود.
 باید در مصرف صرفه جویی کنیم. آب و برق خودمان است. همسایه‌های خودمان و امت خودمان است. نباید عیاشی من، سرگرمی و تفریح من به قیمت خاموشی برای دیگران تمام شود.
بعضی کارها حلال است اما طیب نیست. دلچسب نیست. یک فردی وسایل زینتی تولید می‌کرد. به او گفتم چه کاره هستی؟ گفت: شغلی دارم که در آمدش خیلی زیاد است اما وجدانم ناراحت است. گفتم: چرا؟ گفت: در زمانی که جوان‌های مردم، خون می‌دهند و هر کسی روز به روز رشد معنوی می‌کند من سرگرم شغلی شده‌ام که سودش خوب است اما طیب نیست. دلچسب نیست. گاهی اوقات انسان خودش هم می‌داند که حقوقی که می‌گیرد حلال است. شب که سرش را روی بالش می‌گذارد می‌گوید: کاری در این مملکت انجام داده‌ام.
4- کسی که از لحاظ اخلاقی لجباز است اصول دین را نمی‌پذیرد
مقداری روی تکبر صحبت کنیم. برادرها یک چیزی در ذهنمان است که غلط است. می‌گوییم: اصل اصول عقایداست و اخلاق فرع است. حال آنکه قرآن می‌گوید: اصل اخلاق است. اصول دین هم به اخلاق بند است. وقتی قرآن ریشه‌های عناد را می‌گوید «إِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنیداً»(مدثر/16) چون لجباز بود کافر بود. یعنی اگر کسی از لحاظ اخلاقی آدم لجبازی باشد، توحید را نیز قبول نمی‌کند. اصول دین نیز معطل اخلاق است. توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد، را به خاطر لجبازی قبول نمی‌کند. نباید گفت: لجبازی جز فرعیات است. لجبازی جز اخلاقیات است اما اخلاقیاتی که اگر این اخلاق اصلاح نشود تمام اصول دین هم از بین می‌رود.
خیلی سال پیش با یک آدم لجبازی برخورد کردم. آدم لجباز مثل آدم خواب است. اگر به شکم او لگد هم بزنی گویی در خواب هستند و نمی‌فهمند. اگر کسی خواب باشد بیدار می‌شود. بعضی خودشان را به خواب می‌زنند. آدم لجباز خودش را به خواب می‌زند. من هر چه درباره‌ی خداشناسی دلیل آوردم، دیدم باز هم می‌گوید: نه، حل نشد. گفتم: انجیر بخوریم. همینطور که انجیر می‌خوردیم شاهدی از غیب رسید. یک فردی زنگ در خانه را زد. تا صدای زنگ بلند شد گفت: کیست؟ گفتند: باز کنید. تا رفت در را باز کند مچ او را گرفتم و گفتم: کجا می‌روی؟ گفت: می‌روم در را باز کنم. گفتم: مگر کسی پشت در است؟ گفت: بله، گفتم: چگونه؟ گفت: صدا آمد. گفتم: من از آن موقع تا حالا چند ساعت حرف زدم که از اثر به مؤثر پی می‌بریم. از نقشه به نقاش پی می‌بریم. از صدا به مؤثر پی می‌بریم. هرچه من گفتم خود را بالا انداختی و لجبازی کردی. اگر نبود پس چرا از این صدا پی بردی که پشت در کسی هست. باید می‌گفتی نه تصادف است.
یک الاغی آمد، بگذرد پیشانیش می‌خارید. کنار در خانه رفت تا پیشانیش را بخاراند. صدای زنگ که در آمد باید بفهمیم که کسی پشت در است و هدفی دارد. البته افرادی هستند که بی هدف در را می‌زنند. یکی از دوستان می‌گفت: می‌خواستم جایی بروم دیدم بچه‌ای در خانه ‌ای گریه می‌کند. گفتم: چه شده است؟ گفت: می‌خواهم این زنگ را بزنم ولی قدم نمی‌رسد. گفتم: من برایت بزنم؟ گفت: نه مرا بلند کن تا خودم در را بزنم. گفت: او را بغل کردم. زنگ را که زد گفت: حالا بیا با هم فرار کنیم. گاهی کارهای افراد از روی بی هدفی است. از این صدای زنگ فهمیدی که کسی پشت در است و الاغی پشت در نیست. صدای زنگ آمد پس پشت در آدم است. گفت: بله. گفتم: پیداست آدم قد بلندی هست. چون اگر کوتاه بود لگد و مشت می‌زد. گفت: بله قد بلند است. گفت: بگذار بروم در را باز کنم. گفتم: نه! مچ او را گرفتم. حال او تند، تند زنگ می‌زند و این هم می‌خواهد برود در را باز کند و من هم از فرصت استفاده کردم و می‌گویم: یک چیز دیگر نیز معلوم شد. این که این فرد عاقلی است. چون اگر دیوانه بود، همینطور دستش را روی زنگ می‌گذاشت و بر نمی‌داشت. از همین برداشتن دستش معلوم است که آدم عاقلی است. معلوم است آدم وقت شناسی هم هست. اگر وقت شناس نبود نیمه شب در می‌زد. حالا او در می‌زند و این می‌خواهد برود، در را باز کند و من هم سفت دست او را گرفته‌ام. گفتم: بی انصاف تو از یک صدای زنگ فهمیدی که طرف آدم قد بلند، عاقل و وقت شناس است. چگونه از یک اثر این همه چیز می‌فهمی ولی از این همه آثار به وجود خدا پی نمی‌بری. خیلی بی انصاف هستی.
چگونه می‌گویی که ساختن دوربین عکاسی سازنده می‌خواهد ولی وقتی می‌گوییم که چشم ما هم دوربینی است که در یک لحظه عکس برمی دارد و آفریننده‌ای توانا آن را ساخنه است گوش نمی‌کنی؟ دوربین چند عکس که برمی دارد باید فیلمش را عوض کرد. چشم ما صبح تا شب عکس بر می‌دارد و نیازی به عوض کردن فیلم هم ندارد.
5- ویژگی‌های متکبر در قرآن
درباره‌ی مسئله‌ی اخلاقی تکبر صحبت می‌کردیم. چرا ابلیس زیر بار نرفت و برای همیشه خود را بدبخت کرد؟ چون متکبر بود. قرآن می‌فرماید: «إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ یَسْتَکْبِرُون»(صافات/35) وقتی جلوی انسان متکبر اسم خدا را می‌بریم، عبوس می‌شود. «یَسْتَکْبِرُون» «وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ»(زمر/45) می‌گوییم: حکم خدا این است. همین که می‌گوییم قانون خدا مشمئز می‌شود و جانش در می‌رود اما اگر بگوییم: قوانین بین الملل «وَ إِذا ذُکِرَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ»(زمر/45) خوشحال می‌شود و می‌خندد. «یَسْتَبْشِرُونَ» چهره هایشان باز می‌شود «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»(بقره/10) قلبشان مریض است. تا می‌گویی قوانین بین الملل می‌خندد و بله بله می‌گویند. «وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ» وقتی می‌گوییم فقط قانون خداست، تمام دنیا هم ما را منزوی کنند، بکنند. تمام دنیا به ما حمله کنند به خاطر این که چرا ایران وارد خاک عراق شده است. ما کار به دنیا نداریم. قانون ما قرآن است. قرآن می‌گوید: هر کجا مستضعفی فریاد زد بروید و نجاتش دهید. باید مستضعفان عراق را از شر صدام نجات داد. این حکم خداست. قوانین بین الملل بگوید یا نگوید. قوانین بین الملل تاکنون چه خیری برای ایران داشته است؟ ما 200 هزار جوان شهید داده‌ایم. این قوانین بین الملل یک غلطی کردند. چه خیری تا به حال برای ما داشته‌اند؟ یک مورد را بگویید. می‌خواهید خیر و شر اینها را برایتان بگویم.
ابلیس تکبر کرد. قرآن می‌گوید: به دل آدمی که متکبر است، مهر می‌زنیم که دیگر حق را نفهمد. بنی صدر متکبر بود. در یک جلسه یک ساعت به رجایی فحش داد. نوارش هم هست. روی حساب کتابی که مطالعه کرده بود، به رجایی فحش داد. آن وقت خدا می‌گوید: کسی که متکبر باشد، به قلبش مهر می‌زنیم که اصلاً حق را نفهمد. همه چیز را قبول دارد فقط خدا را قبول ندارد. مثل ماشین لباس شویی است. اگر ماشین لباسشویی آب را می‌گیرد و گرم می‌کند و لباس می‌شوید، به خاطر برق است. اگر برق نباشد این کارها از طرف ماشین لباس شویی انجام نمی‌شود. ماشین لباس شویی چه کار می‌کند؟ 1- آب سرد را می‌گیرد 2- آب را گرم می‌کند 3- لباس را می‌چرخاند 4- آب چرک را بیرون می‌دهد 5- گاهی خشک می‌کند. انجام همه‌ی این کارها به خاطر بودن برق است. ما نباید از خدا غافل شویم. متکبر تانک و توپ و. . . را به حساب می‌آورد و فقط آن چیزی را به حساب نمی‌آورد که رمز پیروزی همه ما است و آن فقط خداست و غیر از او نیست.
قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّه»(کهف/24-23) می‌گوید: هرکاری که می‌خواهی بکنی، ان شاءالله بگو. چون اگر خدا نخواهد هر چه هم انسان استعداد داشته باشد یک باره وسط کار فلج می‌شود. یکی از سخنران‌های قوی که در شهرهای ایران و درجاهای حساس سخنرانی می‌کند، می‌گفت: یک بار من سوره‌ی حمد را می‌خواندم. تا «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»(فاتحه/4) را گفتم و بقیه از یادم رفت. یادم نمی‌آمد که بعد از «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» چیست؟ یک روز فرمود: خداوند حافظه را از من گرفت و هرچه بلد بودم از یادم رفت. انسان نباید به حافظه، به زور واستعدادش تکیه کند. مقداری درباره‌ی تکبر صحبت کنم. «کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ»(غافر/35) یعنی اگر شما اهل تکبر بودی، خدا بر قلبت مهر می‌زند که حق را نفهمی. آدم متکبر آمریکا و شوروی و صدام و. . . هستند. خدا به دل‌های آن‌ها مهر زده است. مهر زده است یعنی چه؟ یعنی آن چه را که باید ببینند، نمی‌بینند و نمی‌فهمند.
6- اثر تکّبر در آخرت
حدیثی از امام صادق و امام باقر(ع) نقل شده است «لَا یَدْخُلُ الْجَنَّهَ مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنَ الْکِبْرِ»(کافى، ج‏2، ص‏310) اگر کسی یک مقدار روح جحود و لجاجت داشته باشد و به خاطر تکبر زیر بار حق نرود به بهشت نمی‌رود. امام صادق می‌فرماید: آدم‌های متکبر در روز قیامت به صورت مورچه محشور می‌شوند و مردم این‌ها را لگد مال می‌کنند. زیر دست و پای مردم لگد مال می‌شوند چون تکبر اینها باعث این وضعیت درآن‌ها می‌شود. وقتی انسان غیبت می‌کند در روز قیامت زبان درازی پیدا می‌کند که مردم در آن روز از روی زبان او راه می‌روند و زبان او را می‌گزند. یعنی به قدری این زبان دراز است که پایین می‌افتد و مردم روی آن پا می‌گذارند. این درست است؟ بله! یکی که در تهران است و غیبت فردی را که در شیراز است می‌کند معلوم می‌شود که زبان این به قدری دراز است که از تهران، شیرازی را می‌گزد. خوب زبانی که این قدر دراز است که از تهران شیرازی را می‌گزد و از تهران آبروی تبریزی را می‌برد، این زبان در آنجا به صورت جسم در می‌آید و این چنین می‌شود. ما می‌دانیم که قرآن تجسم عمل است.
شما در دنیا می‌بینید که ماده‌ها انرژی می‌شود. مثل بنزین که اول جسم است و بعد در ماشین تبدیل به انرژی می‌شود و دیگر بنزینی وجود ندارد. بنزین که مایع بود و جسم بود و نیاز به ظرف داشت، حالا تبدیل به انرژی می‌شود. در قیامت انرژی‌ها جسم می‌شود. البته یک مقدار حرف دارد و اینطور نیست. باید جای قصد قربت را هم باز کرد.
 مثلا فردی با آهنگ خوبی قرآن را می‌خواند. صدای خوب در این جا انرژی است و این انرژی در قیامت جسم می‌شود. یعنی به صورت یک یار زیباست و در کنار انسان همدم است و در قبر هم همینطور است. قرآن می‌فرماید: «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً»(کهف/49) یعنی عملش حاضر است. یعنی فحشی که من به شما می‌دهم، این جا به صورت انرژی است ولی همین فحشی که به شما می‌دهم آن جا به صورت جسم می‌شود. کسی که مال یتیم را در دنیا می‌خورد، دل یتیم را می‌سوزاند این سوز یتیم در دنیا به صورت انرژی است ولی در آخرت به صورت جسم در می‌‌آید. «نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَهُ الَّتی‏ تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ»(همزه/7-6) «فی‏ بُطُونِهِمْ ناراً»(نساء/10) قرآن می‌گوید: کسی که مال یتیم را در دنیا بخورد در آخرت این مال در شکمش مثل آتش است. این جا با خوردن مال یتیم، دل یتیم می‌سوزد. آن جا هم با آتش، دل خودش می‌سوزد اما سوز معنوی یتیم آن جا سوز مادی می‌شود. در آیه‌ی دیگر داریم عملشان محضر است. یعنی حاضراست. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ»(زالزال/7) اگر کسی کار خیر انجام داد «یَرَهُ» نمی‌گوید «یری ثوابه» «یری عذابه» می‌گوید «یره» یعنی عمل خوب خودش را می‌بیند. یعنی عملی که در دنیا به صورت یک نیرو و انرژی است، این نیرو و انرژی که در این جا دیدنی نیست در آن جا دیدنی می‌شود.
من از تهران زبان دراز می‌کنم و یک فحش به فردی که در بوشهر و بندر عباس است می‌دهم. از این جا یک نیش می‌زنم چون زبان دراز است. درازی این زبان در این جا پیدا نیست فقط نیش آن را می‌فهمی. در آن جا زبان به صورت جسم است.
7- کسی که در خود احساس بی‌شخصیتی می‌کند متکبّر می‌شود
چرا انسان متکبر است؟ این‌ها که باد می‌کنند، متکبر هستند. از امام صادق(ع) حدیث داریم «مَا مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّهٍ وَجَدَهَا فِی نَفْسِهِ»(کافى، ج‏2، ص‏312) یعنی هیچ کس نیست که تکبر کند مگر «إِلَّا لِذِلَّهٍ وَجَدَهَا فِی نَفْسِهِ» یک حدیث دیگر داریم «مَا مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّهٍ وَجَدَهَا فِی نَفْسِهِ» آدم‌هایی که ژست می‌گیرند و پز می‌دهند. آدم‌هایی پز می‌دهند به خاطر این که در درونشان حس می‌کنند که بی شخصیت هستند. حساب می‌کند که من ارزشی ندارم. بعد می‌گوید: می‌دانی من چند ساعت کتاب مطالعه کرده‌ام؟ این چند ساعت مطالعه را می‌گوید، بلکه مقداری خود را بالا بیاورد. می‌گوید: این را می‌بینی؟ پارچه‌ی پشمی است. متری10000 تومان است. این کفش چنین است. این ساعت2000 تومان ارزش دارد. او احساس کمبود می‌کند و با ساعات مطالعه و نوع و جنس لباس خود می‌خواهد خودش را بالا بیاورد. حدیث داریم هرکس پز می‌دهد تا در درون پستی، خودش را احساس نکند زور نمی‌زند. همه کسانی که زور می‌زنند پیداست که کمبود دارند. هر میمونی زشت‌تر است بازی او بیش‌تر است. این حسابش است. در اسم گذاری‌ها هم همین گونه است. افرادی هستند که موهای سرشان ریخته است اما اسمشان را زلف علی می‌گذارند. کسی که می‌گوید: من فلانی را به زمین زدم و احساس بزرگی می‌کند نشانه از این است که تکبر دارد. پس ریشه و عامل و انگیزه پز و تکبر پستی است. اگر انسان بزرگ باشد نیازی به زور زدن نیست. آیا یک بار دیده‌اید امام از خودش تعریف کند. یک بار دیده‌اید که امام بگوید: من در حوزه علمیه‌ی قم و نجف در طول سال‌ها که درس خوانده‌ام طلبه تربیت کرده‌ام. من 5000 طلبه تربیت کرده‌ام. تمام امام جمعه‌ها نزد من درس خوانده‌اند. من گاهی شب‌ها تا صبح مطالعه کرده‌ام. من نماز شب می‌خوانم. اصلاً امام و رهبر انقلاب یک بار از خودش تعریف نکرده است اما بر عکس از پاسداری می‌پرسم: شما کجا کار می‌کنید؟ می‌گوید 8 ماه پاسدار بیت امام بوده‌ام. بیت امام را می‌گوید. می‌گویم: تو محافظ بیت امام بوده‌ای؟ جاهای دیگر نیز بوده‌ای ولی ما همیشه جای بزرگ‌تر و بهتر را می‌گوییم.
به شوفر می‌گوییم: آقا یک مقدار آرام‌تر حرکت کن. می‌گوید: من چند سال راننده‌ی کامیون بوده‌ام. انسان وقتی پز می‌دهد که احساس کند پست است. اگر انسان خودش را پست نداند نیازی به پز دادن ندارد. مشکی که آب کمی دارد، صدا می‌دهد. مشک پر نیازی به صدا کردن ندارد. پول خرد صدا می‌کند اما اسکناس100 تومانی صدا نمی‌کند. بعضی‌ها تازه ساعت مچی بسته‌اند و در هر دو دقیقه یک بار به ساعتشان نگاه می‌کنند. کسانی که تازه گواهی نامه دکترای خود را گرفته‌اند، عکس مخصوص آن صحنه و گواهی نامه را قاب می‌کنند و در جاهای مختلف می‌گذارند.
آدم‌هایی هستند که یک بار در عمرشان با شخصیتی ملاقات دارند. فوری عکس می‌گیرند و قاب می‌کنند و آدم‌هایی هستند که دائماً با بهترین شخصیت‌ها هستند و عکس هم نمی‌گیرند. ژست و پز نشانه این است که انسان در خود کمبودی احساس می‌کند.
8- تکبّر نسبت به خدا بدترین تکبّر
چند نوع تکبر داریم. بعضی‌ها نسبت به خدا تکبر دارند و این خیلی بد است که آدم در مقابل خدا تکبر کند. وقتی که خدا یک پشه را به سراغ آدم می‌فرستد پدر آدم را می‌آورد. انسان ذلیل با خدا تکبر می‌کند. به او می‌گوییم: نماز بخوان. فلسفه نماز چیست؟ می‌گوید: عجب! یادت رفت که در قنداق بودی و مگس روی بینی‌ات می‌نشست. سرت را تکان می‌دادی و مگس بلند نمی‌شد. دستت در قنداق زور نداشت که این مگس را بلند کند. چرا بد مستی می‌کنی. فلسفه نماز چیست؟ می‌گوید: هیچ! فلسفه نماز این است که خدا دوست دارد تا خدا می‌گوید: انجام بده، شما هم انجام بدهی. خود عشق خدا فلسفه است. رضای خدا فلسفه است. مثلاً رکوع نماز برای دیسک کمر خوب است. سجودش برای سیاتیک خوب است. آب وضو برای بهداشت خوب است. رضای خدا بزرگ ترین فلسفه است که من این کار را می‌کنم تا خدا مرا دوست داشته باشد. دوستی خدا بزرگ ترین فلسفه‌ها است. ما دوستی خدا را رها کرده‌ایم و چسبیده‌ایم به این که از نظر بهداشتی چه می‌شود؟ از لحاظ دامپزشکی چه می‌شود؟ از لحاظ روان پزشکی چه می‌شود؟
اگر شما خواستید لباسی را بخرید و همه رنگ‌ها هم یک شکل بود. جنس و نرخ نیز یک طور بود. بچه‌ی شما گفت: من این را دوست دارم. دوست داشتن بچه شما خودش یک دلیل است. شما باید رنگی را بخرید که این بچه دوست دارد. با این که دوست داشتن بچه روی هوس است. دوستی بچه ضعیف است. دوستی بچه حکیمانه نیست. با این که می‌دانید دلیل ندارد، حکمت ندارد و اطلاعات بچه خیلی ناقص است. با این که می‌دانید که بچه چقدر نقص دارد. درعین حال می‌گویید: چون بچه دلش می‌خواهد، برایش می‌خرم و برای دوستی بچه ارزش قائل هستید. چطور ممکن است که دوستی با خدایی که هم عادل و هم رحیم است، ارزش نداشته باشد؟ دوستی خدا فلسفه است.
چند نوع تکبر داریم؟ تکبر بر خدا، یعنی قوانین خدا را قبول نمی‌کند. «وَ إِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْإِثْمِ»(بقره/206) وقتی می‌گوییم: از خدا بترسید جبهه می‌گیرد. گاهی تکبر نسبت به پیامبر خداست «أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا»(مومنون/47) ما به این آقا ایمان بیاوریم. او هم از ما است. «أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا» ایمان بیاوریم به بشری که مثل ما است.
9- راه‌های درمان تکبّر
برای درمان تکبر چند راه است. خود خداوند یک سری از دارو‌ها را داده است که در دارو فروشی‌ها‌ی دیگر نیست. فقط خود خدا دارویش را داده است. آن داروها پس گردنی‌های الهی است. دواهای تکوینی است.
رسول خدا(ص) می‌فرماید: «لَوْ لَا ثَلَاثَهٌ فِی ابْنِ آدَمَ مَا طَأْطَأَ رَأْسَهُ شَیْ‏ءٌ الْمَرَضُ وَ الْمَوْتُ وَ الْفَقْرُ وَ کُلُّهُنَّ فِیهِ وَ إِنَّهُ لَمَعَهُنَّ وَثَّابٌ»(الدعوات راوندى، ص‏171) اگر خدا سه سیلی به مردم نمی‌زد، مردم از تکبر کودتا می‌کردند. دیدی گاهی کسی که ژست می‌گیرد، یک دفعه می‌افتد و مریض می‌شود. مرض، مرگ، فقر سیلی‌هایی است که خدا به انسان می‌زند تا انسان خانه تکانی شود. خاطرش جمع شود که از خودش نیست. یک مقدار تنظیم باد شود. غرورش بشکند. گاهی مصیبت‌ها برای خانه تکانی و تکبر تکانی خوب است. یکی از داروهای تکبر سجده و نماز است. داریم «الصَّلَاهَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکِبْرِ»(من‌‏لایحضره‌‏الفقیه، ج‏3، ص‏567) خدا گفته است نماز بخوان، نماز خانه تکانی است. بلندترین نقطه‌ی بدن ما کجاست؟ پیشانی. بلندترین نقطه‌ی بدن را در پایین ترین نقطه بگذار. آن جایی که کف پا است. به خاک می‌رسد. ما برای خداوند بلند مرتبه روزی 17 رکعت و در هر رکعت 2 بار به خاک می‌افتیم و او را ستایش می‌کنیم. انسان روزی34 بار بلندترین نقطه‌ی بدنش را به خاک می‌گذارد. این خانه تکانی است.
یکی از چیزهایی که تکبر را برطرف می‌کند، این است که انسان یاد ضعف خود بیفتد. حالا وضعت خوب است. «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَآوى‏»(ضحى/6) یادت رفت یتیم بودی؟ یادت رفت برای 10 تومان معطل بودی؟ «وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدى‏ وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنى‏»(ضحى/8-7) گاهی انسان بنشیند نقاط ضعف خودش را بشمارد. از این 100 تومان پولی که الآن به شما می‌دهند، 20 تومانش را خمس بده. این پول را نداشتی. یادت هست یک دیزی یک نفره می‌گرفتی و 3 نفره می‌خوردید. یک مقدار از ضعف‌های خودت را به یاد بیاور. انسان فقر خودش را به یاد آورد.
امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: آدم‌های متکبر ضعف هایشان یادشان نرود. «عَجِبْتُ لِابْنِ آدَمَ أَوَّلُهُ نُطْفَهٌ وَ آخِرُهُ جِیفَهٌ وَ هُوَ قَائِمٌ بَیْنَهُمَا وِعَاءً لِلْغَائِطِ ثُمَّ یَتَکَبَّرُ»(علل‏‌الشرائع، ج‏1، ص‏275) تعجب می‌کنم از انسان که چگونه متکبر است با آن که اولش نطفه‌ای بوده و در آخر هم از دنیا می‌رود. پیغمبر فرمود: «خَمْسٌ لَا أَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَمَاتِ الْأَکْلُ عَلَى الْحَضِیضِ مَعَ الْعَبِیدِ وَ رُکُوبِیَ الْحِمَارَ مُؤْکَفاً وَ حَلْبِیَ الْعَنْزَ بِیَدِی وَ لُبْسُ الصُّوفِ وَ التَّسْلِیمُ عَلَى الصِّبْیَانِ لِتَکُونَ سُنَّهً مِنْ بَعْدِی»(علل‏‌الشرائع، ج‏1، ص‏130) برای اینکه تکبر از من دور باشد، من چند کار را ترک می‌کنم.
1- «الْأَکْلُ عَلَى الْحَضِیضِ مَعَ الْعَبِیدِ» روی زمین، با برده‌ها غذا می‌خورم که ژست و پستم پایین بیاید. با برده‌ها روی زمین غذا می‌خورم.
2- «وَ رُکُوبِیَ الْحِمَارَ مُؤْکَفاً» گاهی سوار الاغ می‌شوم. مثلاً افرادی که ماشین شخصی دارند، گاهی سوار مینی بوس و اتوبوس شرکت واحد شوند. این برای این است که خودشان را بسازند. آخر بعضی‌ها می‌گویند: خودسازی، این که دائماً با ماشین شخصی آدم این طرف و آن طرف بروند، نمی‌شود خودسازی کند.
یکی از شخصیت‌های بسیار مهم مملکت ایران را می‌شناسم که پسر ایشان مهندس است. ایشان نگفته است که من پسر چه کسی هستم و دم کوره‌های آجرپزی رفته است و با کارگرها کار می‌کند. حتی با آنها نیز افطار می‌کند. الآن روی حساب مدرک و هنری که دارد می‌تواند ماهی هزار تومان بگیرد ولی رفته است با کارگرها همنشین شده است.
 گاهی از این نوع خودسازی‌ها هم هستند. ما الآن به قدری متکبر هستیم که اگر یک جایی بنشینیم و سه بچه‌ی کوچک کنار ما بنشینند می‌گوییم این‌ها چه کسانی هستند که آمده‌اند و کنار ما نشسته‌اند؟ زجر می‌بریم که این‌ها چه کسانی هستند؟ گاهی به قدری متکبر هستیم که اگر بخواهیم با دو نفر عکس بگیریم و نفر سومی بیاید که لباس مناسبی نداشته باشد می‌گوییم: برو عقب بایست. ما خیلی راه داریم تا خود ساخته شویم.
پیغمبر فرمود: من گاهی سوار الاغ برهنه می‌شوم و «وَ حَلْبِیَ الْعَنْزَ بِیَدِی» گاهی بزغاله می‌دوشم. گاهی آدم در خانه کارهای جزئی می‌کند. یک شخصیت بزرگ در خانه عدس پاک می‌کند. کارهایی که حضرت علی(ع) می‌کرد برای تکبر تکانی خوب است. «وَ لُبْسُ الصُّوفِ» لباس‌های پشمی پوشیدن برای تکبر تکانی خوب است. چون لباس پشمی در صدر اسلام لباس خشن بود. حالا برعکس شده است. لباس پشمی گران است. «وَ التَّسْلِیمُ عَلَى الصِّبْیَانِ» به بچه‌ها سلام کردن راه خودسازی است. اگر کسی می‌خواهد غرور و تکبر خویش را بشکند، به بچه‌ها سلام کند. البته این را هم به شما بگویم که گاهی انسان همه این کارها را برای دکان می‌کند. این هم یک کلکی است. یعنی بچه می‌بیند می‌گوید: «سلام علیکم» می‌گوید: خوب شد که دارم خودسازی می‌کنم. سوار ماشین خط هم می‌شود، رو‌ی خاک نیز می‌نشیند. به هرکس هم می‌رسد می‌گوید: من قابل نیستم. تمام این‌ها کلک است. این کار را می‌کند تا بگویند: ایشان خودسازی می‌کند. به شرطی که این‌ها برای خدا باشد. اگر به بچه سلام می‌کنی برای خدا باشد. اگر کنار برده نشستی، برای خدا باشد. گاهی وقت‌ها آدم‌هایی هستند دو روز با برده‌ها می‌نشیند و چهار سلام هم می‌کند ولی یک عمری روی این کارها شعار می‌دهد و مانور می‌کند.
یک فردی را داشتیم که چند جا رفت و سخنرانی کرد و پول نگرفت. یک سال سخنرانی کرد و پول نگرفت. بعد از سی سال می‌گفت: من یک سال سخنرانی کردم و هیچ پولی نگرفتم، حق التدریس نگرفتم. تو یک سال مفت کار کردی ولی سی سال نان آن را خوردی. یک سال پول نگرفتی که سی سال نان بخوری. مثل افرادی که مهمانی می‌آیند و باقلوا نمی‌خورند. می‌گوییم: چرا؟ می‌گوید: برای این که می‌خواهم پلو بخورم. می‌بیند اگر یک کمی باقلوا بخورد جلوی خوردن یک بشقاب برنج را می‌گیرد. سلام به بچه می‌کند که بگوید: من دارم خودسازی می‌کنم. بگوید: برایم فرق نمی‌کند. ده و شهر برای من فرق نمی‌کند.
خدا به حق محمد و آل محمد توفیق بدهد هم خود را بسازیم و هم خودسازی برایمان دکان و بت نشود. گاهی افرادی هستند که مجانی کار می‌کنند ولی هر جا که می‌رسند می‌گویند: من فی سبیل الله کار می‌کنم. خوب این قدر نگو. اگر تو پول می‌گرفتی بهتر بود که حالا نمی‌گیری و این قدر پز می‌دهی. چیزی که خدا و اسلام با آن مخالف است، طاغوت است. گاهی آدم با پول طاغوت می‌شود و گاهی با نگرفتن پول طاغوت می‌شود. ان شاءالله جلسه آینده دنبال بحث تکبر را خواهیم گفت.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (1)
Add Comment
  • ابوالفضل آزادی

    من این مقاله رو تا آخر خوندم و از آقای قرائتی و تمام کسانی که در نوشتن این مطالب تلاش کردند تشکر می‌کنم.
    پیشنهادی دارم؛ اگر فرم ارسال نظرات را د بالای سایت قرار دهید شاید بخاطر آسان شدن نظر نویسی، نظرات بیشتری بنویسند.