2- احسان در برخورد با یتیمان
3- احسان، حتی در صورت طلاق و جدایی
4- احسان در برخورد با بدهکار
5- جوانمردی حضرت یوسف با برادران
6- بهرهگیری حضرت موسی از فرصت عید
7- برخورد جوانمردانه هابیل با قابیل
تاریخ پخش: 15/01/98
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
اولین بحث فروردین سال 1398 را بینندهها پای تلویزیون مشاهده میکنند. موضوع بحثمان جوانمردی است در مقابل آدمهای تنگنظر، حسود، کم شخصیت، در مورد جوانمردی چند بحث دارم، هرچه بتوانم در این 27 28 دقیقه بگویم.
1- احسان، مرتبهای بالاتراز عدالت
اول اینکه قرآن وقتی میگوید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ…» اگر ایستادم، باقیاش را بلد بودید بگویید. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» (نحل/90) این احسان چیست؟ عدل یعنی هرچه حقش است. احسان یعنی مرد باش، جوانمرد باش، یک چیز اضافه به او بده. عدل یعنی تعادل، میزان، مو را از ماست میکشیم. جوانمرد باشید،
یک قصه برایتان بگویم. یک نفر از یک نفر طلب داشت، شیعه بود. او هی میگفت: ندارم، فردا بیا. فردا بیا، نزدیک بود دعوایشان شود. آمد خدمت امام صادق و گفت: من از فلان شیعه در بازار طلب دارم، هی طفره میرود. ما با هم دعوایمان خواهد شد. همانطور که داشت حرف میزد طلبکار هم وارد شد. امام دید این طلبکار همان است که ایشان شکایتش را میکند. گفت: چه کردی ایشان از دست شما ناراحت است؟ گفت: من فقط حقم را میخواهم. چیز اضافه نمیخواهم. امام فرمود: هرکس حقش را میخواهد آدم درستی است؟ حق که مهم نیست باید احسانی هم داشته باشی. اگر شما یک چیزی را خریدی پنج کیلو و همان پنج کیلو هم به تو دادند، این آدم خوبی نیست. خوب پول دادی پنج کیلو، اگر کمتر باشی «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ» (مطففین/1) وای بر کم فروش! هنر این است که همان پنج کیلو را بدهی، یکی دو مثقال هم اضافه بدهی. حدیث داریم، قرآن هم داریم این را، میگوید: خدا مزد شما را میدهد، منتهی یک چیزی هم اضافه میدهد. «وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِه» (نساء/173) آیه قرآن است،«وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِه» یعنی خدا حقت را میدهد، یک چیزی هم اضافه میدهد.
در کار هم داریم با کارگر طی کن که مثلاً امشب چند، منتهی شب که میروی پول بدهی یک چیزی اضافه کن. اگر هم از کسی وام گرفتی نگو: ربا حرام است من هیچ ربایی به او نمیدهم. من پنج میلیون، ده میلیون با کم و زیادش از شما قرض گرفتم، وقتی میخواهم بدهم یک جعبه شیرینی، یک پیراهنی، یک خودنویسی، خودکاری، یک مبلغی، یک چیزی خودم رویش بگذارم. طی کردن ربا میشود. پنج تومان بدهم به شرط اینکه هفت تومان بگیرم، این رباست. بگو: پنج تومان میدهم، هروقت داشتم میدهم منتهی وقتی میخواهی بدهی، مثلاً ده تا سکه قرض کردی، وقتی میخواهی بدهی بگو: ده تا سکه خودت، من هم یک نیم سکه میخواهم به تو بدهم. نه سودش، جوانمردی. این دو سه نمونهای که گفتم برای جوانمردی است. آنوقت امام گفت: با ایشان چه کردی؟ گفت: میخواهم حقم را بگیرم. او هم طفره میرود و من هم تا یک قران آخرش را از او میگیرم. امام دید خیلی آتش این تند است. گفت: قرآن خواندی؟ گفت: بله، گفت: این آیه را خواندی؟ «وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ» (رعد/21) یعنی مؤمنین از بدحسابی قیامت میترسند. گفت: بله خواندم. گفت: مگر خدا بد حساب است؟ گفت: نمیدانم. گفت: بله کسانی که به شما مثل شما مته به خشخاش میگذارند خدا هم روز قیامت مته به خشخاش میگذارد. ولی کسانی که جوانمرد باشند و بگذرند، خدا هم حساب اینها را با جوانمردی حل میکند. قرآن یک آیه داریم، ببینم کسی بلد است. میگوید: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» (اسراء/7) خیر برسانی، خیر میبینی. بچههایت هم خیر میبینند. این مسأله مهمی است.
جوانمرد کار ندارد که او که دیدن ما نیامده، من چرا دیدنش بروم؟ او که میخواست کربلا و عمره برود با ما خداحافظی نکرد، من هم نمیروم. او برای سوغاتی نیاورد، من هم نمیبرم. او در عروسی دخترم نیامد، من هم نمیروم. اینها جوانمرد نیستند. اینها معاملهگر هستند. جوانمرد یعنی معامله نکن. او به تو سلام نکرد، تو سلامش کن. او به تو بی اعتنایی کرد، صِل یعنی وصلت کن، «صل من قطعک» حدیث داریم آن کسی که قطع رابطه کرده، برو وصلت کن. «صل من قطعک» حالا چند نمونه از این جوانمردی، هرچه یادداشت کردم برای شما بگویم.
2- احسان در برخورد با یتیمان
مثلاً میفرماید: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ» (نساء/6) یتیم مرده، بچه یتیمها سرمایهای دارند. میگوید: قیم اینها بلند شود از پول یتیمها کار کند که پولشان سوخت نرود. چون قرآن یک آیه دارد میگوید: «وَ ارْزُقُوهُمْ فِیها» (نساء/5) نمیگوید: «و ارزقوهم منها» فرق «فیها» و «منها» چیست؟ کلمه «منها» میدانید یعنی چه؟ از آنها، «فیها» یعنی چه؟ در آنها، نمیگوید: «منها» از پول یتیم به او بده برود. چون اگر از پول یتیم هی برداری بخوری، تمام میشود، مثل یخ هی آب میشود. میگوید «فیها» یعنی در همین پول بچرخد. یعنی از پول یتیم دست به کاری بزن. بگذار یک سودی داشته باشد و از سودش خانواده یتیم استفاده کنند. فرق است بین… نصفش را من میگویم و نصفش را شما، بین «منها» و «فیها» فرق هست. «منها» یعنی از همین پول بخورد تا تمام شود، «فیها» یعنی آنقدر بچرخد، بچرخد در خودش پول در بیاورد و خرجیاش از همان گردش مال خودش باشد. این آقایی که میخواهد این کار را بکند، میگوید: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا» اگر وضعت مالی است، « فَلْیَسْتَعْفِفْ» خجالت بکش و از او نگیر.
اگر وضعت خراب است، خود حق الزحمه بگیر که بله من ساعتها، روزها، شبها و هفتهها، وقت صرف کردم برای پول یتیمها زمین خریدم، بنایی کردم، چه کردم و چه کردم. اگر جان کندی و وضعت خوب نیست، حق الزحمه خودت را به مقدار عدالت بگیر. اما اگر شکمت سیر است، این کار را نکن. آیه قرآن است «من کان غنیاً» تو که غنی هستی و شکمت پر است از این بچه یتیمها دیگر چیزی نگیر. این یک آیه…
آیه دیگر مربوط به جوانمردی است. قرآن میفرماید: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ» (حشر/9) یعنی اینها خودشان هم نیاز دارند، اما چون مرد هستند و جوانمرد هستند، جوانمرد یعنی کسی که با اینکه خودش نیاز دارد به دیگران بدهد. چرا اینقدر ابالفضل مرید دارد؟ مرید ابالفضل خیلی زیاد هستند و بعد از امام حسین، بعضی جاها بیش از امام حسین، ابالفضل نذورات دارد. چون ابالفضل را مردم به چه میشناسند؟ جوانمرد. میگویند: تشنه بود، در آب بود، مرد بود و آب نخورد. جوانمردی باشد. طرف ندارد به او فرصت بدهد. نه حقم است میخواهم بگیرم. او این کار را کرد، من هم این کار را میکنم. انتقام نکشید، انتقام نشان دهنده جوانمردی نیست.
3- احسان، حتی در صورت طلاق و جدایی
خوب.. زن و شوهر با هم زندگی میکنند خدای نکرده گذرشان به طلاق افتاد، میگوید: آقا زنت را طلاق دادی، مرد باش، یک هدیه به خانم بده که خانم که شکست خورده در این ازدواج یک سرمایهای داشته باشد. میفرماید: «و لا تنسوا» تنسوا از نسیان است، نسیان یعنی فراموشی «وَ لا تَنْسَوُا» فراموش نکن، «الْفَضْلَ بَیْنَکُم» (بقره/237) یعنی فضیلت را فراموش نکنید. درست است با هم قهر کردید و میخواهید از هم جدا شوید ولی با شرافت جدا شوید.
جوانمردی به سرمایه نیست. گاهی انسان مهمانی میرود، یک شکلات برمیدارد برای خانمش، میگوید: مهمانی بودم این شکلات را هم برای شما برداشتم. شکلات یکی ارزش خیلی…. ارزش زیادی ندارد ولی این زن میگوید: یاد من بود.
4- احسان در برخورد با بدهکار
آیه دیگر برای جوانمردی است. «وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَهٍ فَنَظِرَهٌ إِلى مَیْسَرَهٍ» (بقره/280) اگر طرف بدهکار ندارد بدهد، مهلت بده تا پولدار شود. داریم اگر کسی بدهکار است، شما حق نداری بگویی: خانهات را بفروش و طلب مرا بده. اینکه آدم مجبور کند مردم خانهشان را بفروشند و طلب مرا بدهند، این معلوم میشود طلبکار جوانمرد نیست. حاضر است یک خانواده را بی خانه کند که طلبش را بگیرد. خادمش را هم نگیرید. چون افرادی به سنی میرسند، هفتاد، هشتاد سال و نمیتوانند تنهایی زندگی کنند. دیگر آدم از سن چهل سالگی هی هر سال پیچها باز میشود و نمیتواند تنهایی زندگی کند. بگو آقا چه کسی گفته شما نوکر داشته باشی؟ نوکر نداشته باش و کارهای خودت را خودت بکن. بابا این خانم، درد پا و درد کمر گرفته و دیگر نمیتواند روی پا بایستد. چهل سال ایستاده و غذا پخته است. اگر خادمی دارد، یک کسی میآید برای این خانم کمک میکند، حق نداری خادمش را بگیرید. چه کسی گفته: تو خادم داشته باشی؟ خادم را نگیرید. خانه را هم نگیرید، مرکبش را هم نگیرید. مرکب قدیم اسب بود. بگو: آقا اسبت را بفروش و طلب مرا بده. ماشین را بفروش و طلب مرا بده. بله اگر اشرافی است، میشود گفت: آقا ماشین چند صد میلیونی میخواهی چه کنی؟ یک ماشین یک خرده سادهتر زندگی کن و طلب مردم را بده. اگر اشرافی است شما حق داری انتقاد کنی. اما اگر ماشینش اشرافی نیست شما بگویی: اگر بفروشد طلب مرا میدهد. اسلام گفته: اگر کسی بدهکار شد، مسکنش را نفروشد. مرکبش را هم نفروشد، خادمش را هم از او نگیرد. اینها علامت این است که طرف نامرد است، اگر کسی این کار را بکند. مرد کیه و نامرد کیه.
یک کسی مرده و دارند ارثش را تقسیم میکنند. خوب ارث به چه کسی میرسد؟ به پدر و مادر میرسد و یکی هم به همسر میرسد، بچه نداشته باشد یک چهارم و بچه داشته باشد یک هشتم، یک هشتم یا یک چهارم برای خانم و یک ششم هم برای… باقی هم برای بچهها، حالا داریم ارث را تقسیم میکنیم یک کسی در را باز کرد و گفت: سلام علیکم! این وقتی میگوید: سلام علیکم، نگاهش به ارث خورد یک چیزی به او بده ولو وارث نیست. حق ندارد اما چون نگاهش به ارث خورده است، جوانمرد باشید. آقا میوه داریم انبار میکنیم. میوه دارید انبار میکنید، چهار نفر از همسایهها فهمیدند. یکی یک مقدار میوه به اینها بده که نگاه کردند. به خصوص اگر دیدند حتماً بدهید. عربیهایی که میخوانم قرآن است. «و اذا» زمانی که «حَضَر» حاضر شد، « وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَهَ» (نساء/8) اگر سر قسمت کردن ارث یک کسی گفت: سلام علیکم و وارد شد. میگوید: به این هم ولو وارث نیست، حق شرعی ندارد، ولی حق انسانی دارد. حق اسلامی ندارد… ببخشید نصفش را من میگویم و نصفش را شما بگویید. حق اسلامی ندارد اما حق انسانی دارد. آدم که هست.
غذا میدهند، به بزرگها میدهند و به بچهها نمیدهند. پسری به من نامه نوشته بود: تا آخر عمرم مسجد نمیروم. برای اینکه مسجد غذا میدادند، عاشورا بود یا افطاری نمیدانم، به بچهها گفتند: بچهها صبر کنید اول بزرگها بخورند. بزرگها خوردند و رفتند و گفتند: بچهها غذا تمام شد به خانهتان بروید. گفت: تا آخر عمر دیگر مسجد نمیروم. اول بچهها! اول زنها.
گاهی میفرماید: «وَ قالَ لِفِتْیانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ » (یوسف/62) این هم برای جوانمردی است. حضرت یوسف پادشاه شد، حکومت دست گرفت. منطقهای که برادرهایش بودند قحطی شد. اینها آمده بودند پول آوردند به یوسف دادند و گفتند: این پول را بگیر و گندم بده. منتهی نمیدانستند این همان یوسف، برادرشان است. وقتی پول را گرفت به یارانش گفت، به جوانهای، دست اندر کارها و اطرافیانش گفت: این پولی که داده در خورجین قاطی گندمها بگذارید. این نامردی است که برادر از برادر پول بگیرد. این نامردی است.
اگر کسی از گرفتن زکات خجالت میکشد، شما نگو: زکات است. بگو: عیدی است. من عید نوروز نرسیدم بیایم، مقداری عیدی برای شما گذاشتم. شما به زبان بگو: عیدی اما در دلت نیت زکات بکن. که هم شکم او سیر شود و هم احساس خجالت نکند که بگوید: من کارم به جایی رسیده که باید زکات بگیرم. خیلی مهم است. اسلام میگوید: به اسم عیدی یعنی دروغ بگو ولی دروغ بگو که شخصیت طرف خرد نشود. بگو: عیدی است ولی خودت نیت زکات کن. اینها همه نمونههای قرآنی است.
سوغاتی، هدیه، عیدی و امثال اینها، رسیدگی به فقرا به نحوی که گفتم. در مهمانیها فقرا را از اغنیاء جدا نکنید. میخواهید افطاری بدهید، نگویید: پولدارها بروند این اتاق، فقیرها این اتاق بیایند. چون فقیرها وقتی نگاه کردند و دیدند او هم فقیر است، او هم فقیر است، میگوید: حاج آقا روزه خورده و کفاره میدهد. چون همه ما فقیر هستیم. یک طور غذا ندهید که فقیر احساس کنید این اتاق برای فقیرهاست. کسی خدمت حضرت آمد، گفت: من فقرا را برای افطار دعوت کردم. امام فرمود: بی خود! گفت: آقا چه خاکی بر سر کنم؟ اغنیاء را دعوت کردم فرمودی: بیخود، حالا فقرا را دعوت کردم، باز هم میگویی: بی خود، پس چه خاکی بر سر کنم؟ گفت: یک فقیر، یک غنی، با هم بنشینند که فقیر که نگاه میکند ببیند این طرف پولدار است و این طرفش پولدار است. نگوید: این سفره کفاره و صدقه است. مخلوط شود که پیدا نشود. این خیلی مهم است.
5- جوانمردی حضرت یوسف با برادران
جوانمردی، برادران یوسف وقتی در دربار یوسف آمدند، یوسف نزد برادرها میآمد غذا میخورد. این برادرها هی نگاه به یوسف میکردند. میگفتند: ما این را در چاه انداختیم، خیلی نامرد هستیم. خجالت میکشیدند. به یوسف گفتند: اخوی، حالا که شناختیم تو همان یوسف هستی که ما در چاه انداختیم، سفره ما را جدا کن. تو برای غذا کنار ما مینشینی ما هی نگاه به تو میکنیم و خجالت میکشیم. ما شرمنده میشویم. گفت: اتفاقاً من کیف میکنم. برای اینکه زمانی که شما نبودید، میگفتند: خدا را شکر که یک بردهای را از چاه به حکومت رساند. فکر میکردند من آدم بی سر و پایی هستم. حالا که شما آمدید مردم میگویند: عجب، پدر او حضرت یعقوب بود! برادرهایی داشت و خانواده ریشهداری هستند. الآن من کیف میکنم که به من نگویند: بی کس هستی، فقیر هستی. مسأله مهمی است.
در ازدواج، یک پسر فقیر است. خوب فقیر باشد ولی کمال دارد. درسش، اخلاقش، سلامتی جسمیاش، روحی و فکریاش، اگر سالم است جوانمرد باشید و بگویید: داماد من خانه و مهریه را خودم درست میکنم. جوان فقیر را احیاء کنید. البته شناسایی خوب باشد چون بعضی از بچه فقیرها هم وقتی رحمشان میکنی، ترحم بر پلنگ تیز دندان میشود! بعضی هستند که قاشق عسل هم در دهانش بگذاری، دستت را گاز میگیرد. اگر شناختی که مشکلش فقط فقر است، اگر مشکلش فقر است، این را… اگر این جوانمردی در ازدواج باشد، چقدر دخترهای ما جهازیه ندارند و در خانه نشستند. دو تا جوانمرد بیایند بگویند: بیا جهازیه فلانی را جور کنیم. مگر شما نمیگویی…. عصر داشتم اینجا میآمدم. یکی از روحانیون محترم گفت: آقای قرائتی خبر خوش به شما بدهم. گفتم: بفرمایید. گفت: شما یکبار در تلویزیون گفتی: آقایی که سه تا بچه داری. حالا فرض کن چهارتا میداشتی. چطور برای آن سه تا زندگی راه انداختی. یکی از بچههای خوب را هم زندگی راه بیانداز. اینکه میگویم: بچه خوب، قرآن میگوید: «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ» (نور/32) یک آدم صلاحیتدار، آدم بی چشم و رو نباشد، آدم فکری، اخلاقی، ادبی، یک آدم خوب را قیام کنیم ازدواج کنیم.
من امروز یک نامهای نوشتم گذاشتم در سایتهایی که، همه سایتهای مشهور گفتم بگذارند. ما چقدر میتوانیم از عید استفاده کنیم؟ میلیونها سفر افراد مختلف، همه قاطی هستند با همه رقم آدمی، در یک جلسه فامیلی پنج نفر پولدار هستند و پنج نفر هم فقیر هستند و نود درصد هم بخور و نمیر هستند. دیگر حالا یک آب باریک دارند. پنج پولدار در عید جمع شوند و بگویند: ما پنج تا پولدار هستیم، پنج تا هم فقیر هستیم، بیایید یکی از مشکلات را حل کنیم و تخمه کدو شکستن که کار نشد. دید و بازدید که خاصیتی ندارد. یک کاری کنیم که فرق کند. اسلام میگوید: عید یک شکمی را سیر کن. لذا گفته: عید فطر سه کیلو گندم بده. نان مردم تأمین شود. عید قربان میگوید: گوشت قربانی بده. یعنی یکی از عیدها نان مردم درونش است و یکی از عیدها گوشت مردم درونش است. و الا تخمه کدو شکستن و لباس شیک پوشیدن و این خانه و آن خانه رفتن که چیزی درونش نیست. یک کاری کنید.
6- بهرهگیری حضرت موسی از فرصت عید
حضرت موسی عصایش را میانداخت اژدها میشد. فرعون گفت: جادوگرهای فوق تخصص را از اطراف دعوت کنید. ساحر یعنی جادوگر، سحّار یعنی جادوگر فوق تخصص، عالم یعنی میداند و علیم یعنی فوق تخصص، «سحّارٍ علیم» یعنی آدمهای جادوگر درجه یک را از مناطق جمع کنید، جمع شدند گفت: میخواهم با سحر و جادو آبروی موسی را بریزی. چون موسی عصایش را میاندازد اژدها میشود شما یک کاری کنی رو دست موسی. گفتند: کی؟ چه زمانی این کار را بکنیم؟ «قالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَهِ» (طه/59) یوم الزینه یعنی روز آرایش، زمانی بود که همه مردم مثل سیزده بدر که بیرون میروند، مثل عید که همه آرایش میکردند. گفت: روز آرایش باشد، که با شادی باشد. زمانش کی باشد؟ چاشتی باشد که مردم صبحانه خورده باشند. قبراق باشند. مکانش یک شهری، یک جایی باشد که ما جادوهایمان را نشان بدهیم و موسی هم معجزهاش را نشان بدهد که همه شهر بتوانند شرکت کنند. «مَکاناً سُوىً» (طه/58) آیه قرآن است، یعنی جایی باشد که همه شهر به آنجا دسترسی داشته باشند. پس زمان چاشت، مکان وسط شهر، روز، روز شادی. «یوم الزینه» هیچکس مثل حضرت موسی از عید استفاده نکرد. روز عید جمع شدند و گفتند: تو اول جادوگری میکنی یا من؟ حضرت موسی گفت: اول شما. اینها طناب و عصا داشتند، طناب و عصا را روی زمین انداختند، این طناب شروع به تکان خوردن کرد. طوری این طناب و عصا تکان خورد با سحر و جادو که موسی ترسید و گفت: اینها الآن مردم به این ساحرها… متوجه ساحرها خواهند شد. عوض اینکه متوجه من پیغمبر شوند. خدا گفت: صبر کن، حالا تو عصایت را بیانداز. عصا را انداخت اژدها شد. تمام طنابها و چوبها و عصاهای اینها را قورت داد. ساحرها ماندند، « فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ ساجِدِین» (شعرا/46) روی خاک افتادند، «قالُوا آمَنَّا» (شعرا/47) به موسی ایمان آوردند. کسی که از روز تعطیلات استفاده کرد، کفار و مشرکین را تبدیل به مؤمنین کرد. موسی بود! «موعدنا یوم الزینه»
ما پنج میلیون دانشجو داریم. عید ده، بیست روز تعطیل هستند. خانه همدیگر میروند. گرچه حالا وقتی که بحث را گوش میدهید سیزده روز تمام شد. ولی هر دانشجو یکی از بچههای فامیل را که در درسهایش ضعیف است کمک کند. بگوید: بچهها من دانشجو هستم و شما راهنمایی و دبیرستانی هستید. آن صفحهای که کم دارید، ممکن است ماه اردیبهشت در امتحان رفوزه شوید، آن صفحهای که مشکل است را بگویید من کمک کنم. یعنی هر یک دانشجو یک بچه را کمک کند، هزاران میلیارد تومان پول زیاد میآید. چون این بچه وقتی رفوزه شد یکسال دیگر باید سر کلاس برود. یکسال یک معلم چقدر خرجش است؟ معلم و دفتر و آزمایشگاه و زمین ورزش و بایگانی و بازنشستگی و استخدام و سرایدار و آب و برق و گاز و تلفن، یک بچه در سال چقدر خرجش است؟ این بچه را یک روز، دو روز این دانشجو کمک کند، این را از رفوزه شدن نجات بدهد. پولدارها میتوانند کمک کنند، دانشجوها میتوانند کمک کنند. ریش سفیدها، بالاخره در هر فامیل دو سه نفر با هم قهر هستند. یک شامی، ناهای درست کنیم و اینها را با هم آشتی بدهیم. اینها میگویند: جوانمردی، واجب نیست اما این نشان دهنده دلسوزی شماست. آنوقت هر سوزی نسبت به دیگران داشته باشید، خدا مشکلاتت را حل میکند. حدیث داریم خداوند به پیغمبرش فرمود: میدانی چرا تو را پیغمبر کردم؟ گفت: نه، گفت: در تو یک سوزی بود که در دیگران نبود.
7- برخورد جوانمردانه هابیل با قابیل
امیدوارم این جوانمردی را همه از ابالفضل، از یوسف، یک جوانمرد دیگر هم هست. حضرت آدم دو تا بچه داشت. یکی را من میگویم و یکی را شما بگویید. هابیل و قابیل، یکی یکی را کشت. اینها وقتی با هم درگیر شدند، یکی از برادرها گفت: میکشمت. آن برادر جوان نگفت: من هم تو را میکشم. گفت: «لَئِنْ» یعنی اگر «بَسَطْتَ» یعنی دست درازی، بسطش نده یعنی مسأله را توسعه نده. «إِلَیَّ یَدَکَ» ید یعنی دست، «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی» (مائده/28) اگر دست دراز کنی که مرا بکشی، «ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ» من دست درازی نمیکنم. تو به من حرف زشت زدی ولی من این حرف زشت، نه اینکه، به من گفتی؟ خودتی، ننهات است، بابات است، جد و آبادت است، بابا ولش کن. داریم اگر کسی فحش داد قورتش بده و رد شو. نایست بگو: خودتی. جوانمرد باشید. «مَرُّوا کِراماً» (فرقان/72) «قالُوا سَلاما» (فرقان/63) کینه کسی را نداشته باشیم. حالا یک چیزی نباید بگوید، گفته است. حالا که طوری نشده است. اگر بنا باشد نگذریم پس این آیه برای چیست؟ «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ» (آلعمران/134) غیظت را قورت بده. قرآن برای چه آمده است؟ «مرُّوا کراماً» حرف زشت زد با کرامت رد شو و به روی خودت نیاور. «قالوا سلاماً» چرت و پرت گفت با مسالمت از کنارش رد شو. «قالوا سلاما» آیه قرآن است. «مرُّوا کراماً» آیه قرآن است. «و الکاظمین الغیظ» آیه قرآن است. تو دست دراز کنی مرا بکشی، من دست دراز نمیکنم تو را بکشم. یعنی من احترام تو را دارم. به هر حال این جوانمردی… در خانه خانم یک چیزی گفت، او را ببخش. مرد یک اشتباهی کرد، او را ببخش. چرا باید آمار طلاق در جمهوری اسلامی زیاد باشد؟ آمار طلاق یعنی چه؟ یعنی ما یک نفر را نمیتوانیم اداره کنیم. با یک نفر نمیتوانیم تفاهم کنیم. آنوقت اسرائیل با آمریکا توافق میکند، این زن و شوهر با هم سر یک مسأله جزئی… نه من گفتم: برویم خانه عمه، چرا خانه خاله رفتیم؟ حالا یا عمه یا خاله. من گفتم: شیراز برویم چرا مشهد رفتیم؟ من گفتم: این رنگ، چرا آن رنگ؟ من گفتم… سر یک چیزهای جزئی. ما خیلی چیزها را بلد هستیم اما همسرداری را بلد نیستیم.
خدا کند خانم من پای تلویزیون نباشد که بگوید: خودت هم بلد نیستی. عرض کنم به حضور شما که…. خدایا فتوت، جوانمردی، سعه صدر، کظم غیظ، نشاط به فرد فرد کشور ما و عزیزان ما مرحمت بفرما.
1- در آیه 90 سوره نحل، خداوند به چه کاری فرمان میدهد؟
1) عدل با مردم
2) احسان با مردم
3) هر دو مورد
2- بر اساس قرآن، خداوند در پاداش دادن، بر چه مبنایی عمل میکند؟
1) استحقاق فرد و عدالت
2) بیش از استحقاق و فضل
3) گاهی عدل و گاهی فضل
3- آیه 9 سوره حشر به کدام فضیلت اخلاقی اشاره دارد؟
1) انفاق به نیازمندان
2) ایثار و جوانمردی
3) احسان به والدین
4- توصیه قرآن در خصوص بدهکاری که توان پرداخت ندارد، چیست؟
1) مهلت دادن
2) مراجعه به قاضی
3) بخشیدن بدهی
5- پاسخ هابیل به برادرش قابیل، که قصد کشتن او را داشت، چه بود؟
1) من پیش از تو اقدام میکنم
2) من مقابله به مثل میکنم
3) من به روی تو دست بلند نمیکنم