آفات زبان -4

موضوع: آفات زبان -4
تاریخ: 26/07/69

بسم الله الرحمن الرحیم

اما اگر یک همه پرسى شد که کمبود چیست؟ چه باید گفت؟ به نظر شما کمبود ما چیست؟ اول از شما سؤال مى‌کنم. آقایان و خانم‌هایى که پاى تلویزیون نشسته‌اند به سؤال من جواب بدهند. در جمهورى اسلامى چه کمبودى داریم؟ در چیزهایى که مسأله نداریم و از همه دنیا بالاتریم. با آبروترین کشورهاى کره زمین ما هستیم.
1- اخلاق نیاز و کمبود قابل جبران همگانی
عزت سیاسى و نفوذناپذیریمان، صبر آزادگان ما در این چند سالى که اسیر بودند. 7 – 8 سال جنگیدیم. ارتش ما، بسیجى ما، جنگمان، آزاده‌مان، عزت ما، شوکت ما، رهبر ما، یک چیزهایى الحمد لله تثبیت شده است. خدا را شکر که از جهاتى در همه دنیا بالاتر هستیم. اما یک کمبودهایى هم داریم. کمبود چیست؟ شما نظرهایتان را بگویید تا من هم نظرم را بگویم. البته کمبود خود را نگویید. کمبود عمومى را بگویید. کمبود مدرسه و علم. کمبود فرهنگی اخلاقى یا آموزشی، کمبود مسکن، کمبود اسکناس، کمبود انسانیت، کمبود دکتر براى شهرستانها، کمبود دارو، کمبود مدرسه و معلم، کمبود خیابان و. . .
بعضى کمبودها بند به جاى دیگرند. مثلاً کمبود ماشین بند به کارخانه و موتور و برق و تخصص و دلار و نفت و. . . یعنى یک تولید ماشین هزار جا بند است.
یکسرى کمبودها مربوط به خود انسان است. بعضى چیزها دست ما نیست. مثلاً فلان منطقه هوایش داغ یا سرد است. خوب ما نمى‌توانیم کارى کنیم. یکسرى کمبودها مربوط به همه دنیا است. یکسرى کمبودها را هر انسانى مى‌تواند خودش رفع کند و من فکر مى‌کنم آن کمبودى که هم کم است و هم مى‌شود تنهایى مسأله‌اش را حل کرد، کمبود اخلاق است. کمبود مدرسه و فضاى آموزشى باز مربوط به تصویب و آیین نامه و تبصره و وزیر و وکیل و بودجه و. . . است، یعنى هر کمبودى بند به هزار شرط است. اما تنها کمبودى که حضرت عباسى هم خیلى کم است و هم بند به جایى نیست و کم کم مى‌شود تنهایى حل کرد کمبود اخلاق است.
الآن ما دیپلمه‌ی ما، لیسانسیه‌ی ما و فوق لیسانسی ما سال به سال زیاد مى‌شود. طلبه‌ی ما زیاد مى‌شود. مسجدهاى زیادى ساخته مى‌شود و چه خوب ساخته مى‌شوند و حوزه‌هاى علمیه چه قشنگ چه ساختمان‌هایى. توسعه راهها، جاده‌ها، گران شدن نفت. . . همه چیز دارد جبران مى‌شود.
ولى آن چیزى که مربوط به خودمان است کمبود اخلاق است. من در مورد کمبود اخلاق بحث زبان را مى‌خواهم مطرح کنم که دو جلسه هم صحبت کرده‌ام.
این زبان چه مى‌کند؟ گناهان زبان که حدود 190 رقم گناه مى‌کند. ما چند تا از آنها را مى‌دانیم. دروغ و غیبت و تهمت و فحش و سخن چینى مثلاً بگویند بشمار. فوقش 10 الى 20 تا از آن را مى‌شماریم.
اما 190 رقم گناه. در دو جلسه گناهان زبان را گفتیم. حالا این جلسه هم مى‌خواهیم باز گناهان زبان را بگوییم. گناهها را مى‌نویسم بعد یک خرده در موردشان توضیح مى‌دهم.
2- آفات و گناهان زبان
گناهان زبان:
چند تا از آنها را قبلاً خوانده بودم. آنهایى که قبلاً گفته بودم فیشهایش را مى‌خوانم.
دلالى فاسد، پرگویى، یاوه گویى، بهتان، بیان اسرار خودش، تبریک نابجا، بلند حرف زدن، پاسخ نابجا، افشاگویى نابجا، انتقاد بی ادبانه، سفارش نابجا، لاف زدن و ادعا، تکذیب، القاء شبهه، تجسس، استهزاء، . . . یک مشت اینها را که هفته قبل گفته بودیم.
اما مواردی از گناهان زبان که مى‌خواهم در این جلسه بگویم:
1 – شایعه پراکنى 2 – نفرین(خدا مرگت بدهد، پایت بشکند، . . . که چى؟) خیلى نفرین در خانه‌ها متأسفانه زیاد است و راحت نفرین مى‌کنند. 3 – منّت زیاد است. که هى بگوید برایش جهاز دادم، خانه دادم، عروس کردم، داماد کردم، . . . به خصوص پدر بزرگها 4 – نجوا – از گناهانى که متأسفانه در بین ما هست. 5 – طعنه از گناهان زبان است. 6 – سخن چینى از گناهان زبان است. 7 – فحش
خوب روى آنهایک خرده صحبت کنیم.
3- دروغ و شایعه‌پراکنی
و اما گناه شایعه:
در مورد شایعه یک چیز جزئى را برمى دارند کلى مى‌کنند و این خوراکى مى‌شود براى رادیوهاى خارجى. شایعه در مورد شخصیت‌ها هست.
خدا شهید مظلوم آیت الله بهشتى را رحمت کند. تشریف آورده بودند کاشان و ما در خدمت ایشان بودیم. ایشان به آقا زاده‌شان گفتند: آقا محمد رضا! آن قصه را به آقاى قرائتى هم بگو.
گفت در اتوبوس، جمعیتى بودند. یکى گفته خانه بهشتى 16 طبقه 22 طبقه 14 طبقه 7 طبقه است. یکى گفت خوب چانه نزنید بیایید برویم طبقات خانه‌اش را بشماریم من بلد هستم. رفتند درِ خانه. مردم از ماشین پیاده شدند. در زدند. بفرمایید. خانه آقاى بهشتى؟ بفرمایید. خانه‌اش یک طبقه بیشتر نبود.
یعنى یک وقت مى‌بینى یک چیزى را بادش مى‌کنند. شایعه نسبت به افراد به شخصیت‌ها و به کل نظام وجود دارد.
قرآن مى‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَهُ» (نور/19) آنهایى که دوست دارند نسبت به مؤمنین یک چیز بدى را پخش کنند اینها گناه کبیره مى‌کنند و عذاب دردناکى خواهند داشت.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «مَنْ أَذَاعَ فَاحِشَهً کَانَ کَمُبْتَدِئِهَا»(کافى/ ج‌2/ ص‌356) اگر کسى چیز بدى را که واقع شده است پخش کند انگار خودش انجام داده است. رسول اکرم(ص) فرمود: گناه آن کسى که گناه را پخش مى‌کند به اندازه‌ی گناه آن کسى است که آن را انجام داده است.
قَالَ الصَّادِقُ (ع): «مَنْ أَذَاعَ عَلَیْنَا حَدِیثَنَا سَلَبَهُ اللَّهُ الْإِیمَانَ»(کافى/ ج‌2/ ص‌370) خدا ایمان را از کسى مى‌گیرد که یک چیزهاى نگو را مى‌گوید علیه اهل بیت.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِشِرَارِکُمْ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّهِ الْبَاغُونَ لِلْبِرَاءِ الْعَیْبَ»(خصال صدوق/ ج‌1/ ص‌182) پیامبر فرمود: بگویم بدترین آدم کیست؟ فرمود: بدترین آدم کسى است که یک چیزهایى را نقل مى‌کند تا بین دوستان جدایى بیندازد. بدترین آدم است. «شِرَارِکُمْ»
خیلى شایعه مسأله مهمى است گاهى براى افراد پاک شایعه می‌سازند. حتى دست از زن پیامبر نکشیدند.
در یکى از جبهه‌ها درباره یکی از همسران پیامبر شایعه درست کردند(چون حضرت زنهایش را از روى قرعه به نوبت به جبهه مى‌برد. بد هم نیست که گاهى زن‌ها همراه آدم بیایند. یک آقایى براى تبلیغ زیاد به شهرستان مى‌رفت خانم او گفت شما مى‌روى به شهرستان و کیف مى‌کنى. گفت: تو هم بیا کیف کن. خانم خود را برد و خانمش دید پدر شوهر درمى‌اید. گفت: مرا ببر سر خانه و زندگی‌ام. گفت: نه من مى‌خواهم تو ببینى. گاهى وقت‌ها اینطورى است. مثلاً شوفر تاکسى صبح تا شب در خیابان مى‌گردد و اعصاب او خرد مى‌شود. بنابراین هر کسى بیرون است کیف نمى‌کند. البته آن موقع که به قصد کار نیست، لذت است ولى وقتى به قصد کار است حتى اگر خلبان هم باشد چون براى کار است همین فکر کار لذت را از او مى‌برد.)
4- لزوم برخورد با شایعه‌سازان
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «مَنْ عَیَّرَ مُؤْمِناً بِشَیْ‌ءٍ لَا یَمُوتُ حَتَّى یَرْکَبَهُ»(ثواب‌الأعمال/ ص‌247) حتى اگر کسى به دروغ علیه کسى، چیزى را پخش کند رسول اکرم فرمود: نمى‌میرد مگر این که همان تهمت و دروغ را برایش نمرده پخش خواهند کرد.
زود یک چیزى را به کسى نبافیم. نمرده برایمان مى‌بافند.
قَالَ الصَّادِقُ (ع): «مَا قَتَلَنَا مَنْ أَذَاعَ حَدِیثَنَا قَتْلَ خَطَإٍ وَ لَکِنْ قَتَلَنَا قَتْلَ عَمْدٍ»(کافى/ ج‌2/ ص‌370) کسى که اسرار ما را خبرهایى که محرمانه است صد در صد محرمانه است یک چیزى است که باید مجلس‌ها بدانند باید وزرا بدانند باید امام جمعه‌ها بدانند اگر چیزى را افراد خاصى باید بدانند آورد نقل کرد علومى است اطلاعاتى است مخصوص اهل بیت امام فرمود اگر کسى اینها را پخش کند مثل کسى است که در قتل عمد ما شرکت کرده است.
بعد براى شایعه سازى قرآن مى‌فرماید: «لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَه» (احزاب/60) کسانى که اخبار دلهره آور را در جامعه پخش مى‌کنند(فلان چیز هست فلان چیز نیست. گران شد ارزان شد. حمله شد. . .) کسانى که بى جهت با زبان یا با قلم دلهره و ولوله در جامعه مى‌اندازند و اضطراب و نگرانى بوجود می‌آورند به اینها مى‌گویند «مرجفون». قرآن مى‌گوید چنین آدم را به تو مى‌گوییم بگیرى. به تو حکم مى‌کنیم که بگیرى. و بعد مى‌فرماید: «مَلْعُونینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتیلاً» (احزاب/61) خدا لعنت کند اینها را. اگر دست برندارند از این کارشان، حتى حکومت اسلامى حق دارد تا مرز اعدام حکم کند. (براى شایعه پراکن) براى شایعه من اینجا مطالبى را نوشته‌ام ولى براى بیانش وقت نیست.
هرچه را شنیدید تحقیق کنید و زود پخش نکنید. قرآن آیه دارد. انتقاد مى‌کند که مردمى هستند که همین که یک چیزى را شنیدند «أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ» (نساء/83) حالا یا خوف کرد که بنا است حمله شود یا این که بنا است صلح شود هر چه شنیدند زود پخش مى‌کنند.
سعى کنید که زود یک چیزى را پخش نکنید به خصوص چیزهایى را که نظام را زیر سؤال مى‌برد.
5- نفرین و منت گذاران گناه زبان
مسأله نفرین
از گناهانى که با زبان در خانه مى‌شود، نفرین کردن است و به خصوص زنها بیشتر نفرین مى‌کنند. البته در قرآن نفرین داریم ولیکن چه کسى نفرین مى‌کند؟ حضرت نوح 950 سال تبلیغ کرد کسى گوش نداد. چند نفرى بیشتر ایمان نیاوردند. افرادى که ایمان آوردند نسبت به 950 سال حساب کردند ثابت شده هر 12 سال یک نفر ایمان آورده است.
بعد آن وقت حضرت نوح نفرین کرد. نفرینش این بود که «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً» (نوح/26) خدایا نسل اینها را قطع کن. «وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً» (نوح/27) نه خودشان مومنند نه ذریه‌شان. گاهى نفرین داریم. امام حسین نفرین کرد اما کجا نفرین کرد؟ امیر المؤمنین نفرین کرد اما کجا؟
یک جاهایى که سالها و مدتها مى‌گذرد طرف اصلاً حسابش با حق جور درنمى‌آید خوب درباره‌ی آن آدم مى‌گوید خدایا نسل او را قطع کن. نفرین داریم اما از چه کسى؟ در چه موردى؟ مى‌گوید برو نان بگیر، نمى‌رود. زود او را نفرین مى‌کند. سبزى پاک کرده ولى گلى مانده زود نفرین مى‌کند. نفرین بسیار چیز بدى است و دلیل بر کم ظرفیتى است.
از گناهان زبان منّت است.
قرآن مى‌فرماید: «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‌» (بقره/264) باطل نکنید پولهایى را که خرج مى‌کنید با منّت.
منّت مى‌گذارى همه زحماتت از بین مى‌رود. افرادى هستند خیلى زحمت مى‌کشند ولى منّت مى‌گذارند. حتى اینهایى که در جبهه بودند(آزادگان) برادرمان حجه الاسلام ابوترابى قهرمان آزادگان، ده سال اسارت و شکنجه کشیده بود، ایشان وقتى وارد ایران شد، در سخنرانى خود فرمود که: ما ده سال شکنجه و آزار شدیم و اسیر هم شدیم ولى الان منّتى بر کسى نداریم. ده سال سختى کشیدند ولى مى‌گویند منّتى نداریم. ولى کسى هم هست که 2 تا شیشه آبلیمو داده به جبهه، هى فتوکپى آن را نشان مى‌دهد که آقا این سندش است.
قصه‌ای بگویم:
زنها نیش مى‌زدند به زلیخا. بدبخت. عاشق یوسف شده است. چقدر بد است زن عاشق مرد شود. خیلى بد است. زلیخا مى‌خواست به این زنها بفهماند که اینقدر به من نیش نزنید خودتان هم یوسف را ببینید عاشق مى‌شوید. بالاخره یک جلسه‌اى درست کرد و پرتقالى و نارنجى و چاقویى و کاردى و. . . بالاخره به یوسف گفت از این در بیا و از این در بیرون برو. از یک در آمد و از در دیگر رفت بیرون. قرآن مى‌گوید: تا زنها را دیدند «قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ» (یوسف/31) به جای پرتقال دستشان را بریدند. مى‌دانید مى‌خواهد بگوید چه؟ این که باز رحمت به گور پدر زلیخا. باز او صبح تا شب دید دستش را نبرید شما یک بار دیدید دستتان را بریدید.
یک کسى یک آخوندى را مسخره مى‌کرد. مى‌گفت: آقا چه مى‌گویى مى‌روى بالاى منبر 100 تومان مى‌گیرى. گفت: تو برو یک کلمه بگو 200 تومان بگیر. گفت: چه بگویم؟ گفت: بگو من نان و پنیر و انگور خوردم. 200 تومان بگیر. رفت بالاى منبر تا جمعیت را دید ترسید. گفت: من نان و انیر و پنگور خوردم. خودت را جاى من بگذار ببین سخنرانى آسان است یا نه.
قرآن مى‌گوید: منّت سر کسى نگذارید.
بله هر کسى انقلابى است. «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ» (نساء/95) کتک خورده‌ها، زندان رفته‌ها، شهید داده‌ها، اسیر شده‌ها، اینها همه خداوند به آنها فضیلت داده که این راه را بروند. اینها فضیلت دارند ولى به شرطی که منّت نگذارند.
امام (ره) فرمود: من به گردن انقلاب هیچ حقى ندارم با این که همه‌ی حق‌ها برای امام بود. مى‌گفت: به من رهبر نگویید در صورتى که حضرت عباسى بهترین رهبر بود. مى‌گفت: من کارى براى اسلام نکردم در حالى که هر چه کار بود او کرد. پدر انقلاب بود. نقش محوری انقلاب بود. مؤسّس انقلاب بود، اما افرادى هستند یک سیخ کباب مى‌دهند یک شهر را دود راه مى‌اندازند.
امام سجّاد(ع) مى‌فرماید: خدایا «وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى یَدِیَ الْخَیْرَ»(صحیفه سجادیه/ دعاى 20) خدایا جارى کن به نفع مردم به دست من خیر را. یعنى جورى کن دست و پایم به خیر باشد.
6- سخن در گوشی و غیبت
یکى از گناهان نجوا است.
شما خودت تا به حال شده جایى بنشینى دو نفر با هم در گوشى صحبت کنند، چه احساسى پیدا مى‌کنى؟ مى‌گویى حتماً در مورد من چیزی مى‌گویند.
قرآن مى‌فرماید: «إِنَّمَا النَّجْوی‌ مِنَ الشَّیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذینَ آمَنُوا» (مجادله/10) نجوا نکنید. نجوا از کار شیطان است. «لِیَحْزُنَ» براى این که مؤمنین، محزون شوند. سه نفر به اندازه‌ی 14نمره با هم رفیق هستند. در یک اتاق مى‌روند یک و دو با هم حرف مى‌زنند. سه همین طور سرش بى کلاه مى‌ماند. اینها نمره 14 وارد اتاق شدند وقتى برمى گردند شماره 3 دیگر به آن دو نفر به اندازه‌ی نمره 14 علاقه ندارد. توجه کنید.
شراب روى مغز اثر دارد. روى اعصاب اثر بد دارد. روى دستگاه گوارش اثر دارد. روى دستگاه تنفس اثر دارد. روى نسل و ذریه اثر دارد. شراب بدترین چیز است. روى کلیه و قلب اثر دارد. شراب روى همه عضوها اثر مى‌گذارد. در عین حال قربان قرآن بروم. اسلام نمى‌گوید شراب نخورید براى این که این ضررها را دارد. مى‌گوید: «إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ» (مائده/91) شراب نخورید براى این که بین شما دشمنى و بغض پیش مى‌آید. یعنى قرآن با این که شراب این همه ضرر دارد وقتى مى‌خواهد بگوید شراب نخورید روى ضررهاى جسمى آن تکیه نمى‌کند و روى ضررهاى روحى آن تکیه مى‌کند.
قمار هم همین طور است. دو نفر 15 درجه با هم رفیق هستند. مى‌نشینند برد و باخت مى‌کنند. بعد یکى از یکى 500 تومان برنده مى‌شود. وقتى مى‌خواهند بیرون بروند آن باخته، برنده را دوست ندارد. شراب و قمار علاقه را از بین مى‌برد.
مسأله محبت مهم است. هر چیزى که محبت را از بین ببرد. . . و لذا دروغ که کلید گناهان است مى‌گویند اگر با دروغ دو نفر را مى‌توانى با هم آشتى بدهى، دروغ بگو و سخن راستى که فتنه در آن است نگو.
مسأله محبت خیلى مهم است و الان جامعه ما کمبود دارد. نجوا محبت‌ها را از بین مى‌برد.
قرآن به غیبت مى‌گوید: خوردن گوشت مرده.
«وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً» (حجرات/12).
سؤال: چرا مى‌گویند «لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً» آیه قرآن است. مى‌گوید غیبت کردن مثل گوشت مرده خوردن است آن هم برادر مرده. یک برادرى از دنیا برود و آدم گوشت برادر مرده‌اش را بخورد. مى‌گوید: غیبت گوشت مرده است. چرا؟ چون غیبت آبروریزى است. زنده گوشتش جدا شود، جایش پر مى‌شود. پول گم شود جایش پر مى‌شود. خانه خراب شود جایش پر مى‌شود و ساخته مى‌شود. هر چیزى جایش پر مى‌شود ولى آبرو جایش پر نمى‌شود. یعنى مثل گوشت مرده بدون رشد مى‌ماند چون در غیبت آبروى طرف را مى‌ریزى. یعنى جایش پر نمى‌شود مثل گوشت مرده مى‌ماند. و یا این که مرده جان ندارد دفاع کند. آن کسى که غیبت او مى‌شود نیست که از خودش دفاع کند.
7- طعن و بدزبانی و سخن‌چینی
طعن(سرکوفت زدن)
طعن یعنى سرنیزه. عربها به سرنیزه مى‌گویند(طعن) و چون سر نیزه سوراخ مى‌کند طعنه و سرکوفت زدن روح آدم را سوراخ مى‌کند.
حالا بعضى‌ها عیبى دارند دست خودشان هم نیست. بعضى چیزها مثل رانندگى دست خودمان است اما یک کسى کوتاه است خوب دست خودش نیست. یکى قدش بلند است. یکى زبانش شل است. شکل و نژاد و قیافه و چشم و ابرو. یک کسى خلقتش جورى است و در اسلام از مسخره کردن کسانى که خلقت آنها جورى باشد، خیلى انتقاد شده است. دست خودش که نیست چرا مسخره‌اش مى‌کنى؟
طعن خیلى مهم است و حدیث در این مورد زیاد داریم. به خصوص اگر طعن در دین شد مثل سلمان رشدى. در قرآن آیه داریم کسى که «طَعَنُوا فی‌ دینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْر» (توبه/12) کسانى که دین شما را مسخره مى‌کنند نیش مى‌زنند و زیر سؤال مى‌برند یعنى کسانى که حیثیت فکرى شما را زیر سؤال مى‌برند قرآن مى‌گوید: «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْر» رهبران اینها را باید کشت.
یک وقت طعنه به من است به شهرم است یا به فامیل من است. طعنه به خود شما که شد ببخش اما اگر به بستگان بود به محله به قبیله به شهر و به تفکر طعنه شد، قرآن پشت سر «طَعَنُوا فی‌ دینِکُمْ» مى‌گوید: «فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْر»
یکى از گناهان زبان فحش است. سخن چینى است. در مورد اینها هم جمله هایى بگویم.
سخن چینى
قحطى شد. حضرت موسى دعاى باران کرد. هر چه دعا کرد باران نیامد. گفت: خدایا من پیامبرت هستم. پیش مردم آبرو دارم. آبرویم رفت. خدا فرمود: مى‌دانى چرا با این که تو پیامبر هستى دعا مى‌کنى باران نمى‌آید. گفت: نه. فرمود: در میان این جمعیتى که با تو هستند یک نفر هست که سخن چینى مى‌کند. حرفهاى این را به آن مى‌گوید و حرفهاى آن را به این. به خاطر وجود او من باران نمى‌فرستم. خودِ سخن چین فهمید. رفت بیرون و باران آمد. بعد جالب این که حضرت موسى گفت: خدایا به من بگو او کیست. فرمود: اگر من هم بگویم کیست خودم هم سخن چینى کرده‌ام.
8- فحش و ناسزاگویی
درباره فحش یک حدیثى داریم. من این روایت فحش را می‌خواستم از روى کتاب برایتان بخوانم، کتاب را فراموش کردم بیاورم. و اما درباره فحش این روایت را برایتان بخوانم.
«نَامَ رَجُلٌ مِنَ الْحَاجِّ فِی الْمَدِینَهِ فَتَوَهَّمَ أَنَّ هِمْیَانَهُ سُرِقَ فَخَرَجَ فَرَأَى جَعْفَراً الصَّادِقَ علیه السلام مُصَلِّیاً وَ لَمْ یَعْرِفْهُ فَتَعَلَّقَ بِهِ وَ قَالَ لَهُ أَنْتَ أَخَذْتَ هِمْیَانِی قَالَ مَا کَانَ فِیهِ قَالَ أَلْفُ دِینَارٍ قَالَ فَحَمَلَهُ إِلَى دَارِهِ وَ وَزَنَ لَهُ أَلْفَ دِینَارٍ وَ عَادَ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ وَجَدَ هِمْیَانَهُ فَرَجَعَ إِلَى جَعْفَرٍ علیه السلام مُعْتَذِراً بِالْمَالِ فَأَبَی قَبُولَهُ وَ قَالَ علیه السلام شَیْ‌ءٌ خَرَجَ مِنْ یَدِی لَا یَعُودُ إِلَیَّ إِلَى أَنْ قَالَ فَسَأَلَ الرَّجُلُ فَقِیلَ هَذَا جَعْفَرٌ الصَّادِقُ علیه السلام قَالَ لَا جَرَمَ هَذَا فِعَالُ مِثْلِهِ»(المناقب/ ج‌4/ ص‌274).
یک نفر در مدینه از حاجى‌ها خوابش برد. از خواب بلند شد دید کیسه پولش نیست. کیسه پول را مى‌گفتند(همیان) پول را در آن مى‌گذاشتند و به کمرشان مى‌بستند.
«فَتَوَهَّمَ أَنَّ هِمْیَانَهُ سُرِقَ» خیال کرد که کیسه پولش را دزدیدند. . . . دید امام صادق(ع) سر نماز است. «وَ لَمْ یَعْرِفْهُ» نشناخت که او امام صادق(ع) است. «فَتَعَلَّقَ بِهِ» سر نماز گرفت او را گفت نمى‌خواهد نماز بخوانى پولهاى مرا بده. «وَ قَالَ لَهُ أَنْتَ أَخَذْتَ هِمْیَانِی» و گفت به او: پول در کیف من نیست.امام(ع) نمازش که تمام شد فرمود که: چقدر در آن پول بوده؟
گفت: هزار مثقال طلا. هزار دینار. فرمود: برویم خانه. امام صادق (ع) او را به خانه برد و هزار دینار به او داد. آن فرد تا وارد خانه شد دید کیسه پولش در خانه است. اصلاً با خودش نبرده بود. برگشت به امام صادق(ع) گفت: ببخشید. سوء تفاهم شده است. این پولها را پس بگیرید. امام (ع) فرمود: نه من چیزى را که دادم پس نمى‌گیرم. گفت که شما اسمتان چیست؟ فرمود: من جعفر صادق هستم. من امام صادق هستم. این طرف کلافه شد گفت: حقا که شما چقدر بزرگوارید.
حالا ببینید، ما ادعا مى‌کنیم که شیعه هستیم. مذهب ما جعفرى است. یعنى دین ما و حدیث‌هاى ما از امام صادق(ع) است. رهبر ما سر نماز است یقه‌اش را مى‌گیرد مى‌گوید دزد. هیچى نمى‌گوید. حالا اگر اینچین حرفى به ما بزنند چه که نمی‌شود.
چقدر سوء تفاهم مى‌شود. به چه کسى تلفن کردى؟ کجا رفتى؟ بیرون بودى کجا بودى؟
سر یک چیز کوچک فامیل و علاقه و همه اینها قیچى مى‌شود. همه پیوندها قیچى مى‌شود.
به امام صادق(ع) صاف مى‌گوید تو دزد هستى. امام صادق(ع) با حلم با او برخورد مى‌کند. این اخلاق ما است. شخصى از شام آمد و به امام حسن مجتبی(ع) وارد شد حرفهاى ناروا زد. خوب حالا به ما حرفهاى ناروا بزنند خیلى صبر کنیم مى‌گوییم خودتى.
چون وقتى آدم وارد خانه مى‌شود فشار کار بیرون باعث مى‌شود سر زن و بچه‌اش داد و بیداد کند یا زن بر اثر فشار کار خانه و بچه بر سر شوهر داد و بیداد مى‌کند. یا زن زبانش تند است یا شوهر زبانش تند است ولى اگر ما در خط امام حسن مجتبی(ع) هستیم یک خرده باید تحمل کنیم.
خوب حالا چه شده که فحش مى‌دهى؟ بچه‌ها اذیت کردند. گوشت سوخته است.
امام حسن مجتبی(ع) فرمود: چه شده است؟ . . . گرسنه‌اید؟ غذا ندارید؟ خلاصه او را برد خانه و‌تر و خشک کرد، آن شخص همین جور ماند و گفت: حقّاً که تو خلیفه‌ی خدا هستى.
یک شخصى خدمت حضرت پیامبر(ص) آمد. پیامبر(ص) به او رختخواب خوب داد. او شب را در رختخواب خوابید و رختخواب را کثیف کرد. از خجالت پا شد و خداحافظى نکرده دررفت. از بس گیج شد و هیجانى و. . . . زد به چاک. روز بعد گفت که ما عصایمان را جا گذاشته‌ایم. حیف است. برگشت عصایش را بگیرد پشت در خانه پیامبر(ص) از رخنه در نگاه کرد و دید خود پیامبر(ص) بدون این که به خانم خود بگوید خودش رختخواب را مى‌شوید. شرمنده شد و مسلمان شد. ببینید امام صادق(ع) را به او سر نماز مى‌گوید دزد.
به یوسف گفتند: «فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» (یوسف/77) برادرهاى تو بودند. داداشت دزدبوده است.
به هر حال گاهى یک چیزى به آدم مى‌گویند وقتى حرفی را شنیدى، توضیح بده بگو این طور نیست. نگو خودت دزدى. مادرت دزد است. جد و آباءت دزد است.
درباره‌ی نحوه‌ی صحیح برخورد در مقابل فحش دهنده آیه‌ای را از قرآن بخوانم. مى‌فرماید: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) مؤمن کسى است که وقتى نیش خورد آرام باشد. «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً» (فرقان/72) کرامت خود را حفظ کند.
زبانى که سبحان الله مى‌گوید، زبانى که سلام مى‌کند، زبانى که مى‌تواند خوب حرف بزند چرا. . . ؟
شایعه سازى، نفرین، منّت، نجوا، نیش، سخن چینى، فحش. همه را سریع گفتیم. هر کدام کلى حرف دارد. اما چون وقت ما کم است از هر کدام جمله‌اى بیش نگفتیم.
اما از امام صادق(ع) یاد بگیریم که قهر نکنیم. اگر قهر کنیم یک رفیق در دنیا نخواهیم داشت. باید قورت داد. «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظ» (آل عمران/134).
خدا ان‌شاء‌الله این خصلت را براى همه‌مان از لطف خودش مرحمت فرماید.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment