موضوع: آفات اجتماع
تاریخ پخش: 74/01/31
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی بحث گفته میشود که سی و یکم فروردین وروز ارتش را پشت سر گذاشتند، در خدمت برادران بزرگ ارتشی و همکاران عزیز عقیدتی سیاسی هستیم. امام عزیز یک ماه قبل از آنکه از دنیا بروند، پیام دادند. من برای تبرک این پیام را میگویم. اما برای این که تاریخ گذشته است. بحث را به نوعی عوض میکنم تا نامی از ارتش مقدس برده باشیم و پیام امام و هم بحث ما برای ارتش و غیر ارتشی مفید باشد، ان شاءالله.
امام فرمود: این را یک ماه قبل از رحلت فرمودند من با تشکر از زحمات روحانیون عزیز و مسئولین عقیدتی سیاسی ارتش و به خصوص نماینده خود آقای جناب حجت الاسلام آقای صفایی که از چهرههای خوب و صدیق این انقلاب است تاکید میکنم که به مسأله آموزشهای عقیدتی و اخلاقی بیشتر توجه شود و دوران خدمت نظامی برای جوانان کشور بهترین فرصت و مناسبتی است که نظام ارتش و مسئولین عقیدتی سیاسی میتوانند از آن استفاده کنند و جوانان عزیز و غیور را با بهترین روشهای دفاعی، اعم از تجربی و علمی و اعتقادی بارور سازند تا برای همیشه و تا آخر عمر سرباز و مدافع اسلام میهن اسلامی باشند در خاتمه من ضمن تشکر از همه نیروهای مسلح، خصوصاً نیروهای عزیز و مؤمن و فداکار ارتش، افسران و سربازان و درجهداران و کادرهای مختلف ستادی و غیرستادی و فرماندهان عزیز و نمایندگان خود در ارتش، تشکر میکنم، این را امام یک ماه قبل از رحلتشان بیان فرمودند.
1- از فرصت سربازی استفاده کنید.
جملهای که این جا من میتوانم بگویم این است که این کلمه معنایش این نیست که ما به آخرین درجه رسیدهایم، اگر به یک طلبه گفتند میتوانی مجتهد بشوی یعنی هنوز مجتهد نشدهای، نوشتند که امام فرموند: دورن خدمت نظامی جونان کشور بهترین فرصت و مناسبتی است که نظام و ارتش و مسئولین ارتش و عقیدتی سیاسی میتوانند استفاده کنند و واقعاً هم این طور است. میتوانند استفاده کنند. ما آخرین گلوگاهمان پادگانها است. بچه در خانه اگر رشد کرد، کرد، اگر نکرد وارد مدرسه میشود، مدرسه اگر رشد کرد کرد، اگر نکرد وارد پادگان میشود. پادگان اگر رشد کرد کرد، اگر نکرد دیگه جایی، چاردیواری وجود ندارد، چاردیواری خانه رفت و چاردیواری مدرسه رفت، مانده چاردیواری پادگان یعنی آخرین دقیقههایی است که اگر شد، شد اگر نشد دیگه مشگل است و ما انصافش این است که باید یک مقداری در این جهت بیشتر خیز برداریم و خوب الحمدالله کارهای زیادی و خوبی هم شده است اما من فقط حرفم این است که هر کس به کارهای خودش نگاه کند غرور پیدا میکند یعنی گر بنده نگاه کنم چند ساعت در رادیو صحبت کردهام چند ساعت در تلویزیون، چند تا کتاب، چند ساعت مطالعه کردهام، اگر راههای رفته پشت سرتان را نگاه کنید غرور شما را میگیرد، 30 کیلومتر رفتم، 4000 جلد مطالعه کردم، اما نگاه کن کتابهایی که مطالعه نگری، صدها میلیون کتاب مطالعه نکردم، به راههای رفته نگاه کنیم غرور ما را میگیرد، به راههای نرفته نگاه کنیم تا ببینیم خیلی کار داریم، پادگان ما باید جوری باشد که بی سواد که آمد با سواد برود، اگر تارک الصلاه آمد، معتقد به نماز برود، نه اینکه از ترس بیاید نماز بی وضو بخواند و در نماز هم از بغل نیشکون بگیرد، معتقد به نماز، وگرنه با حاضر و غایب میتوان سالنها را پر کرد، اعتقاد به نماز، فرهنگ نماز، عشق به نماز، نماز درجه بندی دارد، تحصیل درجه بندی دارد، فارغ التحصیلان ما مثلاً قانع نباشند،
ما یک آیه داریم راجع به فراغت مثلاً ممکن است شما بگویید من فارغ التحصیل فلان دانشگاه هستم خیلی خوب، قبول است، اما قرآن میگوید: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» (انشراح/7)، وقتی فارغ التحصیل شدی؛ تازه اول کارت است، یعنی ما هیچ وقت چیزی به نام فراغت نداریم فقط زن حامله فارغ میشود. نسان از تحصیل فارغ نمیشود، در پادگان الحمدالله در ارتش یک اطاعتی است، که این اطاعت در آموزش و پرورش نیست، در خانه نیست. در آموزش و پرورش بچه معلم خود را اذیت میکند و در خانه پدر و مادرش را اذیت میکند، در پادگان یک حالت اطاعت هم هست، اگر ما برنامه ریزی هایمان طوری باشد که برادران همکار ما، همین طور که در حج، روحانیون، تک تک با حاجیها تماس میگیرند، میگویند برادر شما بگو ببینم لبیک، میگوید لبیک، تو بگو ببینم، نمازت را بخوان ببینم، یعنی تک تک، روحانی ارتش و سپاه هم و نیروی دفاع هم باید تک تک به سربازها بگوید آقا نمازت را بلد هستی کتاب نماز را خواندی؟ یک مقاله برای نماز بنویس، یعنی همین طور بخشنامه کنند باسمه تعالی. طبق طرح «حیَّ عَلَى الصَّلَاهِ» همه مسجد، حالا این شد نشد، معتقد هست نیست، بلد هست بلد نیست، زشت است در کشو امام زمان و سال جوان در دست ما باشد و بی سواد بیرون برود، این باید گفت باسمه تعالی بی عرضه هستم نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر.
2- کار خوب دیگران را بگویید و بنویسید
چون دو سال در دستم بود و من از خودم هنر نشان ندادم، و الحمدالله نیرو هم زیاد داریم، روحانیون فاضل هستند، فرماندهها متعهدند با این شرایط، و با این شرایطی که کشور ما کشور فرهنگی است ان شاءالله. ما این کار را داشته باشیم، به هر حال امام از شما تشکر کرده، درخشندگی شما در جبهه، عنصرهایی که شما دارید اخیراً کتابهایی نوشته شد، نمیدانم نیروی زمینی هم نوشته یا نه، نیروی هوایی خاطرات شهید بابایی را نوشته بود من خیلی تکان خوردم، افسوس این که بعد از شهادتشان معرفی میشوند اگر میدانستم شهید بابایی این است. در خانه ما بود و خانه ما هم در پادگان است، دستش را میبوسیدیم. اصلاً کلاس عقیدتی میخواهیم چه کنیم همین خاطرات را بخوانند چون برای نیروی هوایی و خلبان، بابایی الگو و ایده آل است. من هر چه بگویم سلمان فارسی چطور بود، عمار یاسر چطور بود. حجر بن عدی چطور بود این مال 1400 سال پیش است حواله به نسیه میدهند، باید بگویند این چنین مردانگی کرده است یعنی الگوهای زندگی را کتاب درسیاش کنیم. خاطرات شهید خضرایی درس نیروی هوایی بشود. خاطرات فلان افسر با عظمت درس نیروی هوایی بشود. فلان کسی که از خودش رشادت نشان داده در نیروی دریایی، خاطراتش متن درسی بشود. ما یک مقداری باید شهامت خط شکنی داشته باشیم همه کتابها را عوض کنیم، توضیح المسایل امام را عوض کنیم، چه اشکالی دارد توضیح المسایلی را که امام نوته در یک شرایطی خاصی من که نباید به یک سرباز بگویم. انسان یا باید مقلد باشد یا مجتهد یا محتاط، این فعلاً سرباز است و باید به او گفت تقلید کن، اصلاً ما سرکلاس حرف نزنیم. ، شما هم سرکلاس همینطور، گاهی وقتها درس ندادن ارزشش از درس دادن بیشتر است،
3- خاطرهای از آیت الله سبحانی و امام
آقای شیخ جعفر سبحانی از علما و مدرسین قم است به من میگفت یک روز امام آمد فیضیه درس بدهد. رفت در مدرس دید یک بچه طلبه درس میخواند تا امام این را دید برگشت، گفتیم آقا چرا درسی ندادید، فرمود: هیچ چیزی نگوئید این طلبه دارد مطالعه میکند، گفتیم خوب ما امتیاز داریم بر این، اول که ما 100 نفر هستیم این یکی است، آن زمان امام 100 تا شاگر داشته است، قصه برای 30، 40 سال پیش است. جامع المقدمات و اول آخوندیاش است و ما در سالهای ردههای بالا هستیم، سوم ما هر روز میآمدیم این امروز آمده، این جا، جای ما است، امام فرمودند: صد نفر و یک نفر نزد خدا ارزش ندارد «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» دوم، درس جامع المقدمات و درس خارج هم نزد خدا یکی است «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرات/13)، سوم اینکه میگوئید هر روز ما میآمدیم نوبت ما است امروز ایشان آمده و نوبت ایشان است، گفتند آقا به او بگوئیم خودش میرود، فرمود اگر به او بگوئیم خودش برود این هم در رودربایستی است. گفت آقا چی میفرمائید؟ امروز هیچی نگوئید دور حوض فیضیه قدم میزنیم اگر این رفت میرویم درس را میگوئیم، میگفت امام دور حوض میگشت و ما هم مثل کعبه طواف میکردیم یک ساعت راه رفتیم و این بنده خدا هم خبر نداشت چی شده است نشسته بود و مطالعه میکرد و ایشان گفت آن روز امام به من درس نداد، من فوری به آقای سبحانی گفتم، آن روز امام به شما درس داد، اصلاً درس آن است.
این سیاسی عقیدتیها و ایدئولوژیها و جهان بینیها، را میخوانند نمره بگیرند. ممکن است یک فرد بهایی نمره بیست بگیرد، یک حزب اللهی نمره 10 بگیرد، و آن این است که وقتی از این جا رفت بیرون بگوید، قربان فرماندهام بروم، قربان این آخوند برم، آیا به ما میگویند قربانت بروم یا میگویند کی میشود راحت شویم، معلم خوب معلمی است که وقتی زنگ تفریح را زدند بچهها بیرون نپرند اگر زنگ را زدند بچهها از کلاس بیرون پریدند معلم، معلم خوبی نیست، جاذبه نداشته است، معلم خوب معلمی است که وقتی زنگ تنفس هم میشود، بچهها بگویند آقا، ما تنفس نمیخواهیم باز هم برای ما حرف بزن، و این چه چوری میشود، گاهی با یک محبت است، گاهی با صحبت نکردن است، گاهی با یک احوال پرسی است، این احوال پرسیها غوغا میکند.
4- خاطرهای از یک سرباز گرفتار
من در پادگان میرفتم، یک سربازی قدم میزد، به سرم افتاد از این بپرسم حالت چطور است؟ من هم این کاره نیستم بالاخره آن روز به دلم افتاد، برگشتم، گفتم برادر سلام علیکم، گفتم ببخشید الان در چه فکری بودی؟ همین الان که من داشتم رد میشدم داشتی درباره چه چیزی فکری میکردی، گفتم دوست دارم از فکر تو با اطلاع بشوم اگر میشود به من بگو. گفت راستش را بگویم، گفتم بله، گفت: من نامزدی دارم، عروسی کردم بچه دار شدم خانم من شیر ندارد. باید شیرخشک بخریم، پول شیرخشک هم ندارم، الآن که شما آمدی بروی من داشتم برای شیرخشک بچهام فکر میکردم، من فهمیدم مثل اینکه یک جرقه درونی بوده یعنی اون بچه در بغل مادرش جیغ کشیده من بدنم اینجا شل شده، چون یک کانال غیبی در عالم هستی هست که یک وقت یک چیزی به دلت الهام میشود. به رئیس گفتم این سرباز اگه الان گلوله بزند به مغز من حق دارد چون میبیند من شکمم سیر است این بچه شیرخشک ندارد، احوال این را بپرس، گفت آقا ما هروز صبح سرکلاس اینها را حاضر و غایب میکنیم گفتم این حرفها رو رها کن ، حاضر غایب چی چی است؟ این حضور ندارد، این حضورش هیکلی است. این با یک گونی کاه یک جور است. شما به جای اینکه سی تا سرباز بیاوری بنشانی سی گونی کاه بیاور بنشان، کیلویی مینشانی، این حضور ندارد، به ما میگویند کفش قاضی اگر تنگ است قضاوت نکند این فشاری که به پایش میآید در قضاوتش تأثیر دارد، حدیث داریم قاضی اگر ادرار دارد، قضاوت نکند، ادرارش در مغزش اثر میگذارد. کسی که شیر خشک بچهاش را ندارد این حضور دارد؟ گفت حالا میگویی چه کنم، گفتم هیچی، بگو باسمه تعالی و مرخصی. گفت: پادگان به هم میریزد گفتم اگر صد تا آدم با روحیه باشد بهتر است از دویست تا آدم بی روحیه، حالا لااقل این را فهمیدی مرخصش کن، به او چند روز مرخصی دادند و پنج هزار تومان هم پولش دادند. بعد گفت کی بهت بدهم، گفتم برو اگر وضعت خوب شد بیاور، من نمیخواهم منتها اگر وضعت خوب شد خودت برایم بیاور، قصه گذشت چند روز پیش آمد نهضت سوادآموزی، گفت من را میشناسی، گفتم نه، گفت من همان هستم که یک بار پرسیدی شیرخشک نداشتم، گفتم یادم آمد، گفت آقا وضعم خوب شده، از سربازی که رفتم، رفتم دنبال کار، کارم هم گرفته الان حسابی پول گیرم آمده و وضعم چاق است، آمدم پنج تومان را به بدهم، پنج هزار تومان را گرفتم دو مرتبه به او دادم گفتم مردی و این برای مردانگیات، اولی برای فقرت بود این برای این بود که من از تو رسید نگرفته بودم، عکس تو را هم که ندارم همین که با پای خودت آمدی مرد بودی، با این که پولدار شدی و با شکم پر آمدی این به خاطر صداقت تو، یک خرده نگاه کرد و رفت، این را میگویند عقیدتی سیاسی، اصلاً ایدئولوژی نمیخواهد ما حساب کردم اینقدر که در تلویزیون حرف زدم اگر بلند میشدم میرفتم روستا و احوال روستائیان را میپرسیدم دین پیش رفته بود، من پای کولرگازی حرف میزنم به همین خاطر هم پیش نرفته است یک مقداری آقایان باید، غذا مثلاً آب پیاز است با زردچوبه، نه گوشت است نه لپه، سرباز میخواهد بخورد حالش به هم میخورد بعد من فردا صبح بحث عدالت اجتماعی میکنم این میگوید به جان مادرت؟ ! این آب پیاز را به من دادی حالا آمده میگوید خدا عادل است آخه این فحش میدهد اگر هم که ندهد تمام سلولهای بدنش فحش میدهند. عقیدتی سیاسی و فرماندهای که امام گفت که میتوانند یعنی باید بنشینند که چه کنند که سرباز عاشق نظام شود و عاشق فرمانده بشود و عاشق روحانی بشود و این پیوند، پیوند قلبی است.
5- آسیبهایی که جامعه را تهدید میکند
امیدوارم که ما از این شرایط بتوانیم استفاده کنیم و موضوعی که انتخاب کردم برای مردم عزیز ایران این است که«آسیب پذیری جامعه» جامعه گاهی آسیب پذیر میشود. عوامل آسیب پذیری و خطراتی که جامعه را تهدید میکند، یکی سوء استفاده، سوء استفاده از مقام؛ در قرآن یک آیه داریم برای سوء استفاده از مقام، میفرماید: «ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ» (آلعمران/79)، بشر حق ندارد به خاطر اینکه خدا به او لطف کرده پیغمبرش کرده، کتاب و حکم و نبوت به او داده، بشر به خاطر اینکه مقام نبوت را دارد حتی پیغمبر هم شده حق ندارد بگوید: «یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی»، حق ندارد به مردم بگوید تو نوکر ما باش. سوء استفاده از ما، حتی رسول الله حق ندارد بگوید آقا دو کیلو گوشت بگیر بده خانه ما، «کُونُوا عِباداً لی»، وقتی به پیغمبر میگوید تو حق نداری بقیه باید ماستشان را کیسه کنند، سوء استفاده از مقام: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ کَثیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ»(توبه/34)، گاهی وقتها بسیاری از علمای یهود و نصاری، «لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ»، البته سوء استفاده هم مشکل است.
آمده نزد من میگوید آقای قرائتی شما تلفن کن به مخابرات تا یک موبایل به من بدهند، من پانصد هزار تومان به حساب نماز میریزم، این هم رشوه، آخر زشت است بگوئید من پانصد هزار تومان رشوه به تو میدهم به حساب ستاد نماز میریزم، آقا شما این کار را حل کن من پشت بام مسجد را قیرگونی میکنم ممکن است که اینها رشوه فقهی نباشند اما رشوه وجدانی است آدم خودش میفهمد.
آمد خدمت امام گفت: آقا این خمس است این سهم امام است و این را مردم به خودم دادند، گفت خودت از کجا آوردی، تو اگر نماینده من در منطقه نبودی، مردم چیزی به تو میدادند؟ خیلی ظریف است و هر چه که آدم حواسش را جمع کند باز هم میبینی از این کارها شد، آسیب پذیری یکی سوء استفاده است، آسیب پذیری مختلف است،
6- آسیبهای اعتقادی
یکی از آسیبها اعتقادی است، حضرت موسی بنی اسرائیل را از آب دریا عبور داد رفتند آن طرف رود، فرعون که وارد شد آبهایی که روی هم انباشته شده بود به قدرت خدا روی هم ریخت و فرعونیها غرق شدند بنی اسرائیل که رفتند آنطرف رود دیدند که مردم دارند بت پرستی میکنند به موسی گفتند، «اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَهٌ» (اعراف/138)، یعنی خیلی راحت تا نگاهشان را به آن انداختند گفتند ما این را میخواهیم یعنی جامعه گاهی با یک جرقه این طور میشود و انتقاد شده از آن.
7- آسیبهای سیاسی
گاهی آسیب پذیری جنبه سیاسی دارد. یک عده از یهودیها آمدند گفتند بیائید یک حرکتی انجام بدهیم، گفتند چی؟ گفت صبح برویم نزد پیغمبر، بگوئیم یا رسول الله ما مسلمان شدهایم، «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» میگوییم مسلمان میشویم غروب که شد میگوئیم ببخشید دین شما مایه و محتوایی نداشت ما همهمان میرویم یهودی میشویم دو تا خاصیت دارد یک وقتی علمای یهود صبح مسلمان شدیم غروب کافر شدیم و عوام یهود به فکر مسلمان شدن نمیافتند میگویند علمای ما هم که صبح رفتند برگشتند پیدا است چیزی نیست یکی یهودیها را بیمه میکنیم که در یهودی بودن سفت بمانند یکی مسلمانها دلشان را خالی میکنیم که معلوم بشود دینشان مایه ندارد.
علمای یهود را نتوانست تغذیه کند گفتند خیلی خوب، فوراً آیه نازل شد کهای پیغمبر امروز صبح یک عده به نزد تو میآیند و به تو ایمان میآورند به مسلمانها بگو اینها ایمانشان تاکتیکی است، صبح ایمان میآورند و غروب هم برمی گردند، نه به آمدنشان خوشحال بشوید و نه با رفتنشان ناراحت «آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ» (آلعمران/72)، آخر روز بیائید کافر بشوید، یعنی طرف صبح وجه النهار ایمان بیاورید، آخر روز «وَ اکْفُرُوا»، کافر بشوید پیغمبر هم به مسلمانها خبر داد که امروز صبح یک عدهای خواهند آمد و مسلمان میشوند مواظب باشید به اسلام اینها خوشی نکنید آمدنشان آمدن جدی نبود تا بگوئیم رفتنشان خطرناک است.
8- آسیبهای اقتصادی
گاهی ضربه پذیری، ضربه پذیری اقتصادی است منافقین آمدند و گفتند «لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ» (منافقون/7)، به اینها که دور پیغمبر هستند چیزی ندهید تا اینها را فقر فشار آورد پیغمبر را رها کنند، آیه میگوید میراث آسمانها و زمین دست خداست شما با این کمک نکردن هایتان نمیتوانید دور پیغمبر را خاکی کنید.
آسیب پذیری گاهی از رفتار امثال ما است. میگوید آقا ایشان از کجا میآورد؟ ایشان اول انقلاب این قدر داشت حالا این قدر دارد از کجا آورد؟ یک چیزی داریم در نهج البلاغه میگوید: «فَارْفَعْ إِلَیَّ حِسَابَکَ» (نهجالبلاغه/نامه40) حضرت امیر(ع) میگوید: حسابت را بیاور نزد من ببینم پول از کجا آوردی؟ البته رشد طبیعی اشکالی ندارد هر کی ده سال پیش پیکان خریده صد هزار تومان حالا شده خیلی، هرکسی بیست سال پیش زمین خریده حالا شده خیلی این رشد طبیعی است یعنی همه پیکانها، همه زمینها، گران شده، یعنی هر که هر چی دارد به طور طبیعی وقتی تورم هست ملک گران میشود. این رشد طبیعی است، رشد معقول هم اشکالی ندارد، بالاخره خانهاش قالی ماشینی بوده حالا قالی دست باف شده، باز هم قابل قبول است، پیکانش شده پژو قابل قبول است. پژواش شده بنز قابل قبول است اما یک وقت نگاه میکنی میبینی این آقا چهارده پانزده سال پیش این بوده حالا این شده، «فَارْفَعْ إِلَیَّ حِسَابَکَ»، مردم آسیب پذیر هستند، یکی از اینها هم کافی است، یکی کافی است برای اینکه به هم میگویند به هم میگویند، میگویند برو بابا، بردند، خوردند، من یک وقت به یک مسئولی گفتم، از ادارات خیلی گله میکنند یکی شهردار بود، به او گفتم از شهرداری گله میکنند، گفت آقا شهرداری ما اینقدر جمعیت دارد به نظر شما یک درصد بد باشند خوب است، گفتم مردم که یک درصد بیشتر بدند، گفت ما فرض میکنیم نود و نه درصد سلمان و ابوذر هستند یک درصد بد روزی ده نفر را ناراضی میکند، چهارصد تا ده تا میشود چهار هزار تا، سی تا چهار هزار تا میشود صد و بیست هزار تا، ماهی صد و بیست هزار نفر را ناراحت میکنند یعنی یک درصد هم بد باشد کافی است که مردم را ناراحت کنند، خدا به پیغمبرش میگوید که: «لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلیلاً» (اسراء/74)، میگوید یک کمی نزدیک بود به آنها گرایش پیدا کنی، منتها کم پیغمبر هم زیاد میشود، پیغمبر کمش هم خطرناک است و لذا میگوید مواظب باشی.
9- یکی از آسیبهای جامعه تفرقه است
از چیزهایی که باعث سقوط یک جامعه است و آسیب پذیری میکند، تفرقه است در جنگ بدر مسلمانها پیروز شدند، در جنگ احد هم حضرت گفته بود پیروز میشوید، در احد پیروز نشدند شاید این کارها شده، حرفهایی که من میزنم نه کسی به من گفته، اصلاً کل حرفهایی که در تلویزیون میزنم از احدی نشنیدم هر چه میفهمم میگویم و لذا گاهی به قانون میخورد و گاهی به قانون نمیخورد من حرف خودم را میزنم، بچه میآید در مجلس میگوید. بابا من تشنه هستم، حالا کار ندارد این جا عزا است یا عروسی، او دریافت خودش را میگوید، بهترین کارها میشود در عقیدتی سیاسی کرد این است که خاطرات جنگها را بگوئیم، هر یک از پرسنل نیروهای مسلح ما باید قصه احد را مثل قل هو الله حفظ باشد، قصه احزاب را، چون جنگهای پیغمبر پر از خاطره است و ما حدود چهارصد آیه راجع به جبهه و جنگ در قرآن داریم، فرق بین وحی و الهام چیست؟ فعلاً این آقا سرگرد است میخواهد سرهنگ بشود حالا وحی چیست؟ الهام چیست نقشی در زندگیاش ندارد، بسیاری از چیزهایی که ما میخوانیم در زندگیمان نقشی ندارد مثل خیلی از کتابهای دبیرستان، دخترها میخوانند کوه هیمالیا چند متر است؟ آخه به تو چه؟ میخواند و نمره میگیرد و دیپلم میگیرد و فردا وارد دانشگاه میشود، آنقدر درسهای بی ربط ما میخوانیم، خوشا به حال آن کسانی که میدانند چه میخوانند، سیصد و پنجاه تا «اعوذ» داریم یکی ازآن این است که «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ» (کنزالفوائد/ج1/ص385)، حضرت هر روز این دعا را میخواند، خدایا پناه میبرم به تو از کلاس بی خاصیت، یعنی کلاس و جلسهای که در آن مینشینم و پر نمیشوم، مغزم پر میشود اما دلم پر نمیشود.
خاطرات جنگها متن کتاب درسی بشود، جنگ احد یک درس، جنگ احزاب یک درس، نیروهای مسلح ما باید این جنگها را بلد باشند؛ در جنگ بدر پیروز شدند در جنگ احد حضرت گفت پیروز میشوید، اما شکست خوردند، آمدند گفتند یا رسول الله شما که دروغ نمیگفتید، خدا که دروغ نمیگفت، قول داده بودید که پیروز میشویم، چرا پیروز نشدیم، گفت خدایا ما به قولمان عمل کردیم. آیه قرآن است: «وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ» (آلعمران/152)، خدا به وعدهاش صادقانه عمل کرد شما مگر یادتان رفت در اول جنگ حمله کردید به کفار «إِذْ تَحُسُّونَهُمْ» حس دشمن را گرفتید. یادتان رفت منتها خودتان گیر کردید به فکر غنیمت افتادید: «حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ» شل شدید: «تَنازَعْتُمْ» و تنازع در شما افتاد، «وَ عَصَیْتُمْ» از دستور فرماندهی معصیت کردید، رمز شکست اینهاست: «فَشِلْتُمْ»، «تَنازَعْتُمْ»، «عَصَیْتُمْ»، دلایل شکست جنگ احد در قرآن آمده است این باید درسی شود، درس رسمی باید این باشد، «وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ»، وعدهای که خدا به شما داده بود صادقانه وفا کرد زمانی بود که شما حس دشن را گرفتید منتها بعد که شکست خوردید، «فَشِلْتُمْ» شل دید و «تَنازَعْتُمْ» درگیری و اختلاف و تفرقه «وَ عَصَیْتُمْ». حتی اگر مردم کج بروند متحد باشند بهتر از این است که صاف بروند با هم درگیر بشوند.
یک قصه بگوییم خیلی شیرین است. حضرت موس از کوه طور برگشت، چون بنا بود سی روز برود، سی روز شد چهل روز، تمدید شد، در این ده روز هم هنرمندی هنرنمایی کرد فراغت از نبود رهبر یک، هنرمند توانا دو، بودن سرمایه- طلا- سه، اینها با هم مخلوط شد در این ده روزه سامری هنرمند مجسمه سازی بود. طلاها را گرفت، مجسمهای ساخت لولههای درون گوساله را جوری ساخت که وقتی به آن باد میخورد مثل سوت صدا میکرد گفت: «هذا إِلهُکُمْ» (طه/88) این خدای شماست، مردم هم رفتند سراغ گوساله طلایی عوامل انحراف یک، نداشتن رهبر دو، داشتن پول سه، وجود آدمهای هنرمند، سامری هست، طلا هم هست، رهبر هم نیست آن وقت گوساله پرست میشوند. عوامل انحراف، زی آخوندی همان هست که اگر یک آخوند مو داشته باشد نگوئید این آخوند عادل نیست، یک آقایی به یک آقایی اقتدا نمیکرد گفتم چرا؟ گفت برای اینکه موهای سرش بلند است این کفر نیست. تقوا چیز دیگری است؛ گرفت موسی برادرش را کشید و گفت چرا گذاشتی مردم در این ده روز بروند گوساله پرست شوند گفت یابنام، پسر مادرم، نگفتی اخی، پسر مادرم بعد عاطفیاش بیشتر ست آدم به مردم بگوید آهای یا بگوید همشهری، خاصیت همشهری بیشتر است، «قالَ یَا بْنَام لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتی وَ لا بِرَأْسی إِنِّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلی» (طه/94) بعد گفت، ریشم را نکش زلفهایم را نگش میدانی چرا گذاشتم بروند گوساله بپرستند. من ترسیدم، بروم مردم را هدایت کنم. یک دسته بگویند آره، یک دسته بگویند نه، تو بیایی بگویی چرا وحدت را به هم زدی یک دسته گوساله پرست باشند متحد باشند بهتر است یا اینکه یکی بگوید زنده باد، یکی بگوید مرده باد، گوساله پرست یک دست از خداپرست درگیر بهتر است. حضرت موسی هم هیچی نگفت من از این آیه استفاده میکنم که حتی اگر مردم کج بروند که وحدت داشته باشند بهتر است. ما در فقه اسلامی داریم که سر سفره نشستی یک وقت دیدی در غذا فضله موش است، یکی میگوید دهنت را آب بکش، یکی بلند میشود میرود، آبروی صاحبخانه میریزد، همه مهمانی به هم میخورد، میگوید هیچی نگو، غذای نجس بخورند، بخورند. اما نظام سفره را به هم نزنند، گاهی آدم باید اینطور بکنند، «فَشِلْتُمْ»، «تَنازَعْتُمْ».
10- از ایجاد بدگمانی بپرهیزیم
آسیب پذیری یکی از چیزهایی است که جامعه را آسیب پذیر میکند، توجیه نکردن درست است یا توجیه کردن، پیغمبر داشت با یک خانمی صحبت میکرد، کسی آمد رد شود، حضرت فرمود: فلانی تشریف بیاورید، گفت این فامیل من است مثلاً عمه، خاله، خانم، گفت آقا خواهش میکنم، حالا مگر ما چیزی گفتیم، گفت نه، بلکه رفتی گفتی این خانم که بود و همین اندازه که متزلزل بشوی آسیب پذیر میشوی یعنی فوری همین که به من بدبین بشوی بگویی زن که بود، آخه زمینه هست تو بازار نمیروم، مغازه هیچ تاجری نمینشینم. چون میترسم بروم پیش فامیلمان که قالی فروشی دارد بنشینم. مردم سیب زمینی ندارند بخرند قرائتی آمده قالی بخرد. آقا جان خویش و قوم و فامیلم هست آمدم احوالش را بپرسم، یعنی توجیه نیستند فوری آسیب پذیر هستند، توجیه به حق، یعنی توجیه کردن گناه است، توجیه نکردن هم گناه است، اگر توجیه بکنیم یعنی غلطهایمان را سرپوش بگذاریم. این کلاهبرداری و خیانت و نفاق است، یعنی کار غلط را توجیه کنیم بزرگترین جرم است. آقا بسمه تعالی، من غلط کردم، راحت بگو. اتفاقاً اگر آدم بگوید من غلط کردم مردم بیشتر دوستش دارند. یک روز ما یک جلسه پاسخ به سئوالات درست کردیم، دانشجوها، روشنفکران جمع شدند، آقای قرائتی سئوال، گفتم بلد نیستم، دو گفتم ببخشید، این را هم بلد نیستم، آقا بیست تا سئوال کردند من هیچ کدامش را بلد نبودم، گفتم آقا من خیال کردم من دانشمند هستم. در این جلسه معلوم شد دانشمند نیستم آقا من بلد نیستم، بنابراین افتتاح جلسه همان پایان جلسه شد. اصلاً جلسه ما برای همیشه تعطیل، والسلام علیکم و رحمه الله.
ما رفتیم توی خیابان، گفتیم عجب ما خیال کردیم بلد هستیم، سئوالها خیلی پیچیده بود ما حالا، حالاها هنوز باید مطالعه کنیم قصه، مال زمان شاه است، البته الان هم بلد نیستم ولی آن روز بیشتر بلد نبودم، ملا نصرالدین از این طرف جوی پرید آنطرف، افتاد توی آب، گفت امان از پیری بعد دید کسی دورش نیست. گفت جوانیت هم…
ما الان هم که ریشمان سفید شده چیزی بلد نیستیم، ولی آن زمان بیشتر بلد نبودم، ما داشتیم میرفتیم جوانها گفتند آقا تشریف بیاورید گفتند آیا میشود ما شما را ببوسیم، گفتم بله، این تنها تولیدی است که وسیله خارجیاش هم خرجی ندارد. ابزار یدکیاش هم از خارج نمیآید من را بوسیدند. گفتم میشود بگوئید من را چرا بوسیدید، گفتند خوشمان آمد که گفتی بلد نیستم. اصلاً جگرمان حال آمد، من من نکردی، آقا بلد نیستم، من دیدم آن محبوبیتی که خدا میخواهد از راه علم به من بدهد. از راه جهل به من میدهد یعنی اگر جواب میدادم انقدر من را دوست نداشتند، آن جایی که نمیدانیم بگوئیم آقا اشتباه کردیم، آنجایی هم که مردم نمیدانند بگوییم تو نمیدانی، من چند وقت پیش یک چیزی گرفتم و یک خوردهای گرانی من را گیج کرد، به یک کسی گفتند معقول خواندی؟ گفت معقول نخواندم. ولی عقل دارم، خیلی گرانی به مردم فشار آورده است من رفتم نزد جناب آقای رئیس جمهور گفتم آقا مردم دارند جیغ میکشند شما چی میخواهید به مردم بگویید؟ ایشان یک بیانی کرد، حال آمدم، گفت آقای قرائتی تو باشی چه میکنی؟ من نمیتوانم جوری رئیس جمهور باشم که دو سال دیگر که ریاست جمهوری من تمام شد آن بنده خدا که میخواهد بعد رئیس جمهور بشود بیاید ببیند یک کشور خراب شده است. ، نه آب داریم، نه برق، نه پل، نه جاده، نه سد داریم، من اینها را درست میکنم، مردم هم هرچی میخواهند بگویند من آبرویم گذاشتم در راه خدا، من فدا میشوم ولی مملکت را نجات میدهم، درست مثل پزشک که دارد جراحی میکند و این مریض هم دارد جیغ میکشد همه اینها هم که دورش هستند جیغ میکشد ولی دکتر دلش به بخیه زدن است. در یک جلسه چهارصدتا امام جمعه بلند شدند به آقای رفسنجانی گفتند: آقا مردم، باز ایشان آنا را قانع کرد. بابا یک حرفی دارد، یعنی آن یک چیزی میگوید مردم هم یک چیزی، همه هم درست میگویند جیغ مردم هم دروغ نیست.
کسی رفت چلوکبابی غذا خورد ولی پول نداد، گفت آقا پول بده، گفت درست میگویی گفت خوب اگر درست میگویم بده، گفت درست میگویی، هر چه گفتند پول بده، گفت درست میگویی، یکی غذا میخورد گفت آقا شما غذا خوردی مردم آزاری نکن پولش را بده، گفت توهم درست میگویی، یکی دیگه گفت شاید ندارد، گفت تو هم درست میگویی، وقتی نزد مردم مینشینم میبینم واقعاً به یک قشری فشار میآید. کتمان کنی حقه بازاست. اما آن هم منطق دارد این طو نیست که از دستش در رفته باشد. گاهی وقتها یک راننده پایش را روی گاز میگذارد خیال میکنیم نمیفهمد گاز و ترمز را. نه خوب میفهمد، حالیش است راننده، یک وقت از دستش در رفته.
11- مسئولیت کارهایمان را بپذیریم
یکی از چیزها این است که توپ خودمان را توی خونه همسایه نیندازیم، آخه اینجا را دولت کرد، اینجا را آن کرد، همه کارها را هم باید گفت دولت کرد، خدا من را نیامرزد اگر توجیه گر کارهای دولت شوم، یک گناهی یکی از کارمندهای دولت بکند من بگویم خوب است، من هم در گناه او شریک هستم. حدیث داریم هر کس به گناهی راضی باشد شرک در آن گناه است. اگر کسی که خلاف کرده روحانی باشد، کت و شلواری باشد، مسئول باشد، گمنام باشد، مشهور باشد، هیچ مسلمانی نباید راضی باشد این را که آدم راضی نیست، اما یک چیزی است که مردم گناهان خودشان را به حساب نمیآورند.
روایت داریم اگر مردم زکات ندهند سیل میآید. مالشان را آتش میزند، امام صادق که دروغ نگفته است. یک درصد سیل را هم بگو به خاطر اینکه مردم زکات ندادهاند، آقا آمده کنار امیرالمؤمنین میگوید نماز شب نمیخوانم. میفرماید روز گناه میکنی توفیق نماز شب پیدا نمیکنی. یک مقدار هم حالا ده درصد، یک درصد، عمده این است که هیچ کس نمیگوید بسم الله الرحمن الرحیم من گناه کردم همه میگویند او بود، همه توپ را توی خانه همسایه میاندازند. خودمان هم گناه کردیم، واقعاً راننده تاکسی نمرهاش بیست است. بازاری ما نمرهاش بیست است. روحانی ما نمرهاش بیست است. واقعاً تاجر ما نمرهاش بیست است، کارمندهای ما نمرهاش بیست است. آیه قرآن داریم که میفرماید، «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَهً ضَنْکاً» (طه/124). کسی که اعتراض کند از یاد خدا، کسی که خدا را فراموش کند زندگی او را سخت میکنیم، حالا ما واقعاً خدا را فراموش نکردیم، تعطیلات عید سی میلیون در مسافرت بودن، پلیس، نیروی انتظامی، درمانگاه، فرمانداری، آرد و نان، آب، برق، همه امنیت فلان، یک چادر دیدی در بیابان که بگویند این چادرنماز که اگر مسافرینها یک وقت خواستند نماز بخوانند، یک خیمهای هم برای نماز برپا شده باشد یعنی فرماندار و شهردار همه مینشینند که آقا عید شیراز و مشهد و تبریز شلوغ میشود چه کنیم؟ خوب اگر شلوغ میشود دو تا چادر هم بزنید با یکی از منبعهای آب که توی این سی میلیون نفر، چهار نفر خواستند نماز بخوانند یک چادر برای نماز باشد. چطور نماز را یادمان رفته، چطور بودجه برای همه چیز است بودجه برای نماز نیست؟ چطور نمایندگان مجلس میخواهند سئوال کنند از وزیر آموزش و پرورش، از وضعیت تحصیلی سئوال میکنند نه از وضعیت نماز، حتی نمایندگان مجلس سئوال نمیکنند چطور توی صف نانوایی و شیر، صف است این آقایی که هر روز توی صف شیر است هفته به هفته یک بار توی صف نماز جماعت نیست، یک خورده هم گیر از خودمان است. توجیه میکنیم یک خوردهای هم: «فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ» (انبیاء/64) آیه قرآن است یعنی یک خوردهای هم به خودمان برگردیم، رحم نمیکنیم، رحم نمیشویم، عمله سر هم بندی میکند، بنا سر هم بندی میکند، خیاط سرهم بندی میکند. خیاط میدوزد با نخ نازک، بنا درست میکند چکه میکند، دو ماه است این را ساختی، پشت بام چکه میکند. قرآن میگوید: «وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» (اسراء/7) و اگر خراب کاری کنی دیر یا زود به خودت برمی گردد قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع): «مَنْ حَفَرَ بِئْراً لِأَخِیهِ وَقَعَ فِیهَا»(تحفالعقول/ ص88)، من اگر امروز سر شما را با یک چیز لغوی بند کردم، فردا هم شما سر من را به یک چیز لغوی بند میکنید، یک مقدار هم گناه، این عواملی است که خدا قول داده اگر فراموشش کنی من زندگیات را سختش میکنم، حقوق چهل تومان است ناراحت است. شصت تومان است ناراحت است، ده تومان است ناراحت است، یکی نمیگوید آقا خودم قانع نیستم. کی گفته اول دامادی میز و مبل باشد. حالا تختخواب نباشد، آقا از همه بانکها وام میگیرد تا برای عروس تخت بخرد. عروس و داماد روی فرش بخوابند. با یک مدیر کل رفتیم آلمان به یک مأموریتی و شب توی سفارتخانه خوابیده بودیم. گفت که آقای قرائتی فرمایشی نیست. گفتم کجا میروی، گفت میروم هتل بخوابم، گفتم این جا که بهتر از هتل است، غذایش ایرانی، حمامش ایرانی، قبلهاش معلوم، همه ایرانی، خودی، میروی هتل همهاش کفر و نجس و عرق، ورق و دفتر کذایی. من مدیر کل هستم از نظر تشکلاتی جایگاه من هتل است، گفتم من که توی تلویزیون خواهم گفت، گفت نه آقا، گفتم بگیر بخواب آخه آنجا موکت است، اینجا قالی، اینجا همه چیزش ایرانی است، این آقا اسیر خودش است، مدیر کل شده یک کیف هم دستش گرفته گیر کرده، این داماد شده فکر میکند اگر عروس روی فرش بخوابد نمیشود، اگر ما تالار برای عروسی نگیریم نمیشود، اگر خیال میکنیم غذایمان یک رنگ باشد نمیشود، آقا گیر کردیم، فرق ما و بت پرستها این است که، بت پرتها با دست خودشان بت میتراشیدند، زار زار گریه میکردند قرآن فرمود بدبختها «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ» (صافات/95) با دست خودت یک چیزی تراشیدی، برایش اشک میریزی، ماهم با دست خودمان آداب و رسومی درست کردیم و برایش اشک میریزیم بشکند این عاداتی که خدمان را گیر گذاشته آقا راحت میشویم، سدشکنی، خط شکنی، عادت شکنی، خرافه شکنی، قناعت یعنی کنار گذاشتن تجملات، تشریفات. میشود سوار ماشین ساده شد منتها میگویند آقا زشت است. الآن هیچ میدانی من اگر پشت موتور مینشستم خود شما میگفتید آبروی روحانیت رفت میگوییم، چه شد، پشت موتور نشسته، من هم گیر کردم، یعی یکی از پنجاه میلیونی که گیر هستند یکی از آنها محسن قرائتی است و گرنه من خیلی سادهتر و بی غصه میتوانم زندگی بکنم.
به هر حال عوامل آسیب پذیری این است که سدشکنی در ما نیست. مملکت ما چند تا کمبود دارد یک آخوند کمبود دارد که مثل نواب صفوی باشد، جسارت داشته باشد، من من نکند، خط شکن باشد، کت وشلواری کمبود دارد که مثل شهید رجایی باشد که آن هم من من نکند. شهید رجایی من من نمیکرد تا میگفتند حق است. میرفت جلو، قرآن یک آیه دارد که میفرماید: «وَ لا یَخافُ عُقْباها» (شمس/15)، یعنی خدا اگر بخواهد کاری را بکند میکند و کاری هم به عواقبش ندارد، ما میگوئیم اگر بخواهیم این کار را بکنیم بد چی میشود؟ هی میگوییم چطور میشود، توی یک سری چیزها گیر کردیم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»