آسان‌گیری در ازدواج و زندگی

1- قدرت ازدواج در اسلام
2- نقش عفاف و حجاب در تحکیم خانواده
3- احترام متقابل همسران به یکدیگر
4- دوری از افراط و تفریط در امور حلال و حرام
5- کار و تلاش در کنار تحصیل علم
6- فراموش کردن نقاط ضعف یکدیگر
7- نقش فرزند در تحکیم خانواده

موضوع: آسان‌گیری در ازدواج و زندگی

تاریخ پخش: 18/02/93

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

در خدمت عروس و دامادهای دانشجو هستیم. این ازدواج دانشجویی یک خوبی دارد، که ازدواج است. یک بدی دارد که چرا از دانشجویی شروع شد. ازدواج دبیرستانی باید باشد. ازدواج سنش در دبیرستان است، نه در دانشگاه! دانشگاه دیر است. سال اولش هم دیر است. منتهی ما چون یک آداب و رسومی را تراشیدیم در آن گیر کردیم، مثل بت پرست‌ها شدیم. بت‌پرست‌ها با دست خودشان مجسمه می‌تراشیدند و بعد مقابل آن گریه می‌کردند. گفتند: «قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ» (صافات/95) با دست خودت تراشیدی و حالا گریه می‌کنی؟ ما هم با دست خودمان آداب و رسومی را به ازدواج آسان گره زدیم، بعد در آن ماندیم. الآن این قیدهایی که در جامعه ما است، بسیاری‌اش را ندارد. ازدواج خیلی آسان است.

اصل ازدواج که می‌گویم باید زود باشد، برای این است که می‌خواهد مدرکش را بگیرد. مدرک به ازدواج چه کار دارد؟ اگر یک کسی تشنه است، می‌گوید: آب می‌خواهم. می‌گویم: آب می‌خواهی؟ انشاءالله بعد از لیسانس به تو آب می‌دهم! این حرف منطقی است؟ تشنه است آب می‌خواهد. لذا سن ازدواج بالا رفته و کار بسیار بدی شده است. دخترهای سن بالا، پسران سن بالا، شما الآن هر کدام باید سه، چهار تا بچه داشته باشید. دیر شده است.

1- قدرت ازدواج در اسلام

ازدواج مقدس است. اسلام می‌گوید: به حج که می‌روید، ولیمه بدهید. ازدواج هم پیش آمد، ولیمه بدهید. یعنی عمل ازدواج مثل مکه رفتن است. خیلی مهم است. پیغمبر فرمود: کسی از ازدواج بدش بیاید، مسلمان نیست. یک آیه در قرآن داریم، که هرکس دلالی کند، اجری دارد. آیه‌اش این است «مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَهً حَسَنَه» (نساء/85) امام فرمود: بهترین دلالی‌ها، دلالی ازدواج است. انسان تا ازدواج نکرده، یک رکعتش، یک رکعت حساب می‌شود. همین که عقد بست، یک رکعتش هفتاد رکعت حساب می‌شود.

من یک سؤال برای جایگاه زن کنم. خداوند هستی را برای چه کسی آفرید؟ گل سر سبد هستی کیه؟ هستی برای بشر آفریده شده است. این قرآن است. می‌گوید: «خَلَقَ لَکُم‏» (بقره/29)، «سَخَّرَ لَکُم‏» (ابراهیم/32)، «مَتاعاً لَکُم‏» (مائده/96) این «لکم» یعنی هستی برای بشر است. هستی برای ما است. بشر برای چه آفریده شده است؟ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات/56) بشر برای این آفریده شده است که رنگ الهی بگیرد. عبادت یعنی رنگ الهی داشتن و کارها را رنگ الهی کند. هرکاری برای خدا باشد، عبادت است. تحصیل، نجاری، عبادت، جبهه، صنعت، عبادت است. هستی برای بشر آفریده شده است. بشر برای اینکه رنگ الهی به خود بگیرد، عبادت است. در عبادت‌ها، برجسته‌ترین عبادت نماز است. تا اینجا را من گفتم، باقی‌اش را شما بگویید. در نماز، کجای نماز از همه مهمتر است؟ سجده! در سجده می‌گوید دعای سجده این است. «و ارزق لی و لعیالی» خدایا خرجی خانم را بده بیاید. یکبار دیگر من بگویم، نصفش را من بگویم، نصفش را شما بگویید. هستی برای بشر است. بشر برای رنگ الهی و عبادت است. در عبادت‌ها برجسته‌ترین عبادت، نماز است. در نماز برجسته‌ترین منطقه‌اش، سجده است. در سجده می‌گوید: «وارزق لی و لعیالی» خرجی خانم را بده بیاید. ببین خدا خانم را کجا گذاشته است؟ توجه اسلام به همسر است.

قرآن راجع به ازدواج می‌گوید: ازدواج سومین نیاز بشر است. اولین نیاز بشر اکسیژن است. دو دقیقه نباشد، می‌میریم. دومین نیاز بشر، غذا و آب است. سومین نیاز بشر لباس است. قرآن می‌گوید: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن‏» (بقره/187) شما برای همسرتان لباس هستید، همسر هم برای شما لباس است. یکی از آقایان پزشک یک شب منزل ما آمد، گفت: از این کلمه «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن‏» پنجاه نکته درآوردم. البته خوب بعضی‌هایش هم درست نبود. ولی ده، پانزده مورد حرف جدی در آن بود. همسر لباس است، یعنی چه؟ هوا داغ می‌شود، لباس نازک می‌شود. تا هوا سرد می‌شود، لباس کلفت می‌شود. یعنی چه؟ یعنی زن عصبانی است، مرد کوتاه ییاید، تا مرد عصبانی است، زن کوتاه بیاید. من عصبانی هستم، عصبانی هستی خانه نیا. چه کسی گفت: خانه بیا. برو هروقت خوش اخلاق شدی بیا. بابا حالا که او عصبانی است، بگو: خسته نباشی، مرهم بگذار و نمک نریز. زن عصبانی است، مرد آرام باشد. نگوید: تو یکی، من هم یکی! حالا گفتی، حالا بشنو! همین که دید هوا داغ است، لباس نازک می‌شود. هوا سرد است، لباس ضخیم می‌شود. عصبانی هستند، شما نرم باشید. «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن‏» هم ما باید لباس را حفظ کنیم، هم لباس ما را حفظ می‌کند. همسر هم باید همدیگر را حفظ کنند.

2- نقش عفاف و حجاب در تحکیم خانواده

اینطور نیست که این خانم هرطور خواست خودش را آرایش کند و برود نشان جوان‌ها بدهد. همسر شماست. من یک سؤال از شما می‌پرسم. این سؤال را کشورهای خارج هم بودم، پرسیدم. هرچه عقیده شما است، بگویید. آیا روی کره‌ی زمین یک زن هست که بگوید: من زن هستم. می‌خواهم شوهر من مرا 95 درصد دوست داشته باشد؟ شوهر من یکی دو درصد خانم دیگر را هم دوست داشته باشد!!! آیا چنین زنی هست یا نه؟ نیست. کدام زنی هست که اینطور بگوید؟ هیچ زنی قبول نمی‌کند. کاری به اسلام هم ندارم. قرآن را برای یک لحظه کنار بگذارم. می‌خواهم بدون قرآن صحبت کنم. کدام زن است که حاضر باشد شوهرش 95 درصد دوستش داشته باشد؟ هیچ زنی حاضر نمی‌شود. اگر اینطور است چرا باید آرایش کرده خودت را نشان مردم بدهی؟ این رقمی که شما در خیابان می‌آیی، یعنی چه؟ یعنی مردم، مرا ببینید. این یعنی چه؟ یعنی دو درصد علاقه شما از خانمتان متوجه من کنید. از یک طرف می‌گوید: نمی‌خواهم یک درصد علاقه‌ی شوهرم جای دیگر باشد، از سوی دیگر با لباس و آرایش بیرون می‌آید، که به مردها بگوید: مردها، شما که زن دوست هستید، من هم هستم. ببینید چه قیافه‌ای دارم؟ هرکس دوست دارد شوهرش برای خودش باشد، باید اجازه بدهد در خیابان شوهر مردم هم برای زن مردم باشد. کسی را تحریک نکند.  حالا چادر یا مانتو مهم نیست. مهم این است که قرآن می‌گوید: به تقوا نزدیک باشد.

من یک حرفی می‌زنم هرکس جواب دارد، جواب مرا بدهد. دانشجو حق تحصیل دارد. بله! دانشگاه آمده و جوانی‌اش را می‌دهد برای اینکه چیز یاد بگیرد. این دانشجو که حق تحصیل دارد، این دختر دانشجو با این قیافه در دانشگاه می‌آید، از بغلش رد می‌شود و سر کلاسش می‌نشیند، آیا حواس این جوان پرت می‌شود یا نه؟ بنده دانشجو هستم و دارم مطالعه می‌کنم. این خانم با هر رقم آرایشی می‌آید از کنار من رد می‌شود. بالاخره دل مرا می‌برد. دل مرا که برد، کتاب دستم است، اما حواسم جای دیگر است. ضربه علمی به من می‌زند. در دانشگاه باید قووی‌ترین حجاب‌ها باشند. چون محل درس است. در محل درس من باید متمرکز باشم. اسلام می‌گوید: اگر قاضی کفشش تنگ است، قضاوت نکند. چون فشاری که به پایش می‌آید ممکن است در قضاوتش اثر بگذارد. اسلام می‌گوید: اگر قاضی ادرار دارد، قضاوت نکند. ممکن است ادرار قاضی در قضاوتش اثر کند. پیغمبر آمد نماز بخواند، فرمود: فاطمه جان! این پرده گل دارد، گلش حواس مرا پرت می‌کند. اگر گل پارچه‌ای حواس پیغمبر را پرت کند، دختری که خودش را مثل گل درست کرده است، حواس جوان را پرت نمی‌کند. کتاب دستش است. ولی همینطور نگاه می‌کند، یک مدتی یک فوتی می‌کند، تا می‌رود یک چیزی بخواند باز یک نفر دیگر می‌آید از این طرفش می‌رود. خانم‌های بد حجاب و آرایشگر از نظر حقوقی کار به اسلام ندارند. بهایی هم باشند، یهودی هم باشند، مسیحی هم باشند، اگر دختر خانم در دانشگاه با آرایش تحریک کننده حضور پیدا کند، این به دانشجو ضربه علمی می‌زند. پسر هم همینطور است. پسر هم یک لباس تنگ می‌پوشد، بازویش را نشان می‌دهد، محیط دانشگاه باید آرام باشد. مگر اینکه نه، علم هست و چیز دیگر هم هست. مخلوط عرض می‌کنم. اگر زنی اجازه نمی‌دهد، خوب ما هم نباید اجازه بدهیم.

3- احترام متقابل همسران به یکدیگر

تذکراتی که بعد از ازدواج یادداشت کردم، بخوانم. 1- احترام متقابل، اسم همدیگر را خوب ببریم. چرا فاطی می‌گویی؟ فاطمه خانم بگو. احمد، چرا احمت می‌گویی؟ ما مسلمان هستیم. پیغمبر ما به بچه‌ها هم که سلام کرد، با آداب سلام می‌کرد. احترام متقابل، هم به خودمانئ و هم به بستگانمان. حتی بهتر، یعنی اگر گفت، بگو: سلام علیکم و رحمه الله! اگر گفت: سلام علیکم و رحمه الله، بگو: سلام علیکم و رحمه الله و برکاته! احترام متقابل!

یک زنی از زنان پیغمبر، بد اخلاق بود. گفتند: یا رسول الله این بداخلاق است. ولش کن! فرمود: بله، من بداخلاقی خانم را می‌بینم، ولی کمالاتی هم خانم دارد. باید جمع و تفریق کنیم. ممکن است شما بگویی: لیمو ترش است. لیمو ترش را دور می‌اندازی؟ لیموترش ولو ترش است، ولی کمالات دارد. لیموترش ماه‌ها می‌ماند، ولی لیمو شیرین یک دقیقه هم نمی‌ماند. تا باز می‌کنی، بعد از یک دقیقه تلخ می‌شود. نه هر شیرینی را باید دور انداخت، نه هر ترشی را باید دور انداخت! هنر این است که از لیموشیرین، لیمونات درست کنیم.

در قرآن بارها کلمه‌ی معروف آمده است. یعنی زندگی عادی باشد. مردم چقدر تفریح می‌کنند؟ کمش نگذارید، اضافه هم نباشد. عادی، عادی باشد. اول انقلاب ما در یک عروسی دعوت شدیم که نان و پنیر و هنداونه به ما دادند گفتند: می‌خواهیم این عروسی ابتکاری باشد. گفتم: این دختر خانم وقتی متولد شد، مادر و پدرش برایش عقیقه نکردند؟ چرا. این دختر وقتی هیچ چیز نداشت، یک گوسفند فدای او شد و عد‌ه‌ای آبگوشت و پلو خوردند. حالا که عروس شده و کلی تحصیلات و کمالات و جهازیه درست کرده است، نان و پنیر و هندوانه دادی؟ این هم دکان است. زندگی باید عادی باشد. گاهی مهریه را آنقدر سبک می‌گیرند، که آدم فکر می‌کند واقعاً باید اینطور باشد. گاهی مهریه را اینقدر بالا می‌گیرند. زندگی عادی باشد. کلمه معروف در قرآن زیاد آمده است. اگر اشتباه نکنم 28 مرتبه معروف در قرآن است، چهارده مرتبه برای زن و شوهر است. زندگی شما عادی باشد. پیغمبر ما فرمود: همسرداری من از همه مردها بهتر است. حتی خدیجه هم که از دنیا رفته بود، گاهی گوسفند می‌کشت و گوشتش را به خانم‌هایی می‌داد که دوست خدیجه بودند. یکبار عایشه حساس شد و گفت: خیلی خدیجه خدیجه می‌کنی. من که از او بهتر هستم. فرمود: آن زمانی به من ایمان آورد که همه شما مشرک بودید. آن زمانی مرا یاری کرد، که همه شما بی‌اعتنا بودید. تو از او بهتر نیستی. در زندگی آنجایی که حلال است، زن را آزاد بگذارید. روی حرام‌ها تکیه کنید. خانم همسرت من هستم. چرا این قیافه را نشان جوان‌ها می‌دهی؟ چرا در خیابان دلبری می‌کنی؟

ما اگر بفهمیم که زنی که عقد کردیم، با یک جوانی قبل از ازدواج ما یک رابطه داشته است. ‌حتماً از زندگی دلسرد می‌شویم. می‌گوییم: چه شد؟ اِ اِ.. این رفیق داشته است. یک فیلمی را به ما نشان دادند، که عجب! خانم شما مثلاً با این جوان هم یک بستنی خورده است.

دانشجویی نزد من آمد، گفت: من چهار ماه است، ازدواج کردم. می‌خواهم زندگی‌ام را بر هم بزنم. گفتم: چرا؟ گفت: یک عکسی دادند، یک صحنه‌ای را برای من پیش آوردند، زن من با کسی بستنی می‌خورد. به او گفتم: خانم تو آرایش هم می‌کند در خیابان بیاید؟ گفت: بله! کفتم: چادری است؟ گفت: نه! مانتوییی است، منتهی فکلی هم هست. گفتم: خوب شما که راضی نیستی این دختری که خانم شما شده، جوانی            ‌اش هم یک بستنی با کسی خورده است، چرا این رقمی در خیابان می‌آید که باز هم بستنی خورها را یادشان کند؟ اگر آن بستنی حرام است، این رقمی هم حرام است. حرام، حرام است. ولی حلال است، آزادش بگذار.

4- دوری از افراط و تفریط در امور حلال و حرام

مهمانی خدمت امام باقر(ع) آمد. مهمان هی نگاه کرد. امام باقر(ع) اتاقش بسیار شیک بود. مهمان توقع نداشت که امام باقر، یک اتاق لوکسی داشته باشد. امام دید این حواسش بر هم خورده است. وقتی می‌خواست برود، گفت: شما فردا هم پیش من بیایید. مهمان فردا آمد، او را در یک اتاق دیگری برد. گفت: اتاق من این است. گفت: اتاق دیروز چه بود؟ گفت: مهریه‌ی خانم من بود. به من گفت: بده! من هم داشتم مهریه را دادم.چون مالک بود رفت فرش و پرده‌ی زیبا خرید و اتاق را آرایش کرد و چون حرام نبوده، من جلویش را نگرفتم. آنجایی که حلال است، آزادش بگذارید. آنجا که حرام است، آنجا محکم شوید. آنجا که حلال است، حلال است. ما خیلی وقت‌ها حلال‌ها را حرام می‌کنیم. مثلاً می‌گویند: ماه محرم و صفر ازدواج نکنید. چرا؟ روز عاشورا روی چشم! شهادت امام رضا روی چشم! اما چرا دو ماه ازدواج تعطیل باشد؟ کدام آیه و حدیث را داریم. برای ایام عزاداری یک حریمی را قائل می‌شویم و باید هم قائل شویم. ولی این دو ماه چرا؟ تا آنجایی که حلال است، راه بیاییم.

اگر می‌خواهید زندگی خوب باشد، شعار شما این باشد. شد، شد، نشد، نشد! من این شعر را بارها خواندم.

«تکلف گر نباشد، خوش توان زیست *** تعلق گر نباشد، خوش توان مرد»

وقتی امام می‌نشیند هواپیمای فرانسه به ایران بیاید، دوازده بهمن از ایشان می‌پرسند: چه احساسی داری؟ می‌گوید: هیچی! با اینکه نگران بودند، هواپیمای امام را سرنگون کنند. رفتیم جمهوری اسلامی تشکیل دادیم، الحمدلله! هواپیما سرنگون شد، الحمدلله! کسی که تعلق به چیزی ندارد، قهر نمی‌کند. تمام اینهایی که قهر می‌کنند، پیداست وابسته هستند. وابسته به غذای گرم است.  حالا که غذا سرد است، من غذا نمی‌خورم. یعنی این پیداست اینقدر وابسته است که حالا خودت گرم کن. وابسته است که باید در عروسی فلانی هم باشد. وابسته به کسی نباشیم. خیلی از قیدها را ما باید زیر آبش را بزنیم. قرآن می‌گوید: یکی از وظایف پیغمبر، این است که قید و بندهای بی‌خودی که مثل غل و زنجیر گردن انسان را گرفته، این را بردارد. شد، شد، نشد، نشد! «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ» (ص/86) روز فتح مکه پیغمبر سوار یک حیوانی شده بود، بی‌پالون، بی‌جهاز، گفتند: یا رسول الله، روز فتح مکه است. روز پیروزی اسلام است. زشت است شما سوار الاغ شدی. فرمود: این الاغ خیلی جان دارد، تو هم بیا دو نفره سوار شویم. حضرت گرد می‌نشست، که او را نشناسند. گیر ندهیم، چه کسی باشد، چه کسی نباشد؟ سه‌شنبه باشد، چهارشنبه باشد، مراغه برویم یا سبزوار برویم یا شیراز برویم، مهریه چطور باشد؟ اگر بود، الحمدلله! نبود گیر ندهیم. می‌خواهید زندگی‌تان شیرین باشد، گیر ندهید. آیه را یادتان نرود. کسی هست آیه‌ی گیر ندهید را یادش باشد؟ «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفینَ» یعنی من اهل تکلف نیستم. شد، شد. نشد، نشد! گفتی: هشت می‌آیم، چرا ده آمدی؟ ببخشید، دو ساعت دیر آمدم. کجا رفتی؟ که بود تلفن کردی؟ گیر ندهید. نه من باید بفهمم. چه چیز را می‌خواهی بفهمی؟ گیر می‌دهیم زندگی‌‌ها تلخ می‌شود. شد، شد، نشد، نشد! این شعار ما باشد. حاضری می‌خوریم، الحمدلله! پختنی می‌خوریم الحمدلله! شد، شد. نشد، نشد! الآن گیرمان درس خواندن است. چهار کلمه درس می‌خوانیم، عارمان می‌شود کار کنیم.

5- کار و تلاش در کنار تحصیل علم

الآن اگر به یک لیسانس بگویند: شما نجاری برو، انگار فحش دادی. می‌گوید: مؤدب باش! هرکس یک موقعیتی دارد. من نسل فرهیخته هستم. حالا فرهیخته هستی، نمی‌شد نجار باشی؟ امام باقر فرهیخته نبود، بیل دست می‌گرفت. در همین کشور من آیت‌اللهی را دیدم، چهل، پنجاه کتاب نوشته است. جزء خبرگان هم هست و کتاب‌های خوبی هم نوشته بود. با او کار داشتم به استانش رفتم. دیدم پاچه‌هایش را بالا زده، دارد در گل‌ها انگور کاری می‌کند. گفت: بله خودم هم کشاورزی می‌کنم. مثلاً حالا اگر یک خانم لیسانس بلد باشد ژاکت بافی کند، قالی بافی کند، این زشت است! گیر کرده، فکر کرده حالا چهار کلمه خوانده است، نباید کار کند. می‌گوید: مگر من کلفت هستم؟ مگر کلفت‌ها باید کار کنند؟

امام رضا نسل فرهیخته نبود. در حمام کسی این آقا را نشناخت، گفت: می شود کیسه مرا بکشی؟ گفت: بله! شروع به کیسه کشیدن کرد. یک نفر وارد شد، دید امام رضا کیسه می‌کشد. گفت: آقا، می‌دانی این چه کسی است؟ گفت: نه! گفت: این امام رضا است. گفت: اِ… بلند شد گفت: آقا معذرت می‌خواهم. گفت: تا آخر باید کیسه را بکشم.

پیغمبر ما وقتی گرد می‌نشست، غریبه که می‌آمد، می‌گفت: کدام یک از اینها پیغمبر هستند؟ «ایکم رسول الله». این چهار سالی که درس خواندید، راستش را بخواهید، دو سال است. چون 17 روز عید تخمه کدو شکستید. سه ماه هم در تابستان تعطیل هستید. 50 پنج‌شنبه و 50 جمعه را تعطیل هستید. اصلاً دیگر چه می‌ماند؟ در چهار کیلو گوشت، یک کیلو کبابی است. شیره‌ی این چهار سال را بکشید، دو سال، سه سال درس خواندی. عیب ندارد هنر داشته باشیم.

خانم من 14 ساله بود و من 22 ساله بودم. سال اول ازدواج یک فرش ابریشمی بافت. آن فرش ابریشمی مایه‌ی یک خانه شد که الآن آن خانه چهارصد میلیون می‌ارزد. یه خانم قرائتی کسی هنرمند نمی‌گوید. اما اگر لاک بزنیم و تنبک بزنیم، می‌گویند: گروه هنری تشریف آوردند. این لاک و تنبک هنر هست، ولی قالی ابریشمی هنر نیست. ما مشکل مخ داریم. حرف‌ها را قاطی کردیم. فکر می‌کنیم لیسانس ارزش است، اما کار کردن عیب است. کار کردن عیب نیست.

اگر به زن‌ها بگویند: بهترین عکس امام کدام است؟ می‌گویند: همان عکسی که امام چای دستش است و برای حاج خانم می‌برد. امام است، دنیا را تکان داد ولی خوب در خانه برای خانمش هم چای می‌ریزد. زندگی می‌شود شیرین باشد.

شخصی که استاندار بود و سالها وزیر بود، می‌گفت: دوره دانشجویی بی‌پول بودم. به خانمم گفتم: ببین، من بی‌پول هستم. ما پنیر می خریم، بعد ریز ریز می‌کنیم می‌خوریم، اجازه بده من خرده پنیر بخرم. قیمتش یک پنجم پنیر است. گفت: قبول است، برو بخر. می‌گفت: هر روز می‌رفتم مقداری خرده پنیر می‌خریدم. پنیر فروش فکر می‌کرد، برای مرغ‌ها می‌خواهم. ما هم یاد گرفتیم. به خانم گفتم: اشکالی دارد من انگور دانه شده بخرم؟ بی پول بودم و اول طلبگی‌ام بود. گفتم: خوشه هم بخریم، خوشه را نمی‌خوریم، دانه دانه می‌کنیم. پس از اول دانه دانه بخریم، قیمتش یک پنجم خوشه انگور است. البته برای مهمان خوشه می‌خریم. ولی خودمان که هستیم، کسی به کسی نیست.

ایامی که جنگ بود، شب‌ها تاریک بود. دیدم یکی از شخصیت‌ها صدای خروس درمی‌آورد. گفتم: صدای خروس درمی‌آوری؟ گفت: تاریکی است، کسی به کسی نیست. حالا یک مقدار ساده بگیریم. عروس و داماد روزهای اول چقدر لباس دارند؟ یک کیلو! دو نفر جوان یک کیلو لباس دارند. ولی می‌گویند: بدون ماشین لباس‌شویی نمی‌شود. و لذا پدر عروس خودش را به در و دیوار می‌زند و از همه بانک‌ها وام می‌گیرد، الا بانک خون! چون بانک خون پول نمی‌گیرد، خون می‌گیرد. ما گیر هستیم، اگر می‌خواهید زندگی‌تان شیرین باشد، شد، شد، نشد، نشد! اگر مرد مدرکش بالاست، به رخ نکشد. تلخی‌ها را نگویید.

6- فراموش کردن نقاط ضعف یکدیگر

حالا یک زمانی من به او یک چیزی گفتم. می‌گوید: یادت رفت یکبار به من جسارت کردی؟ بابا معذرت می‌خواهم. دیگر ول کن. نبش قبر نکنید. نبش قبر حرام است. یک خاطره‌ی تلخی بوده، هی این را مطرح می‌کند. مادرش چه گفته، پدرش چه گفته؟ در نبش قبر تلخی‌ها را به رخ نکشید. مسخره نکنید. حالا یکوقت کسی می‌رود یک چیزی بگوید، مثلاً می‌خواهد بگوید: استاندارد، می‌گوید: استاندان. آنوقت هی این را دست می‌گیرند، می‌گویند: خانم بزرگ استاندان چطوره؟ حالا یک کلمه استاندارد را قاطی کرد. دو شاخه تلفن را به برق زد. خود شما خواسته باشید قرآن بخوانید، غلط می‌خوانید، حالا من بیایم شما را مسخره کنم؟ فوق لیسانس رفت قرآن بخواند، به جای «یس» گفت: یِس! (خنده حضار) مسخره نکنید. یک اشتباهی می‌شود، حالا غذا شور شده است. این هم دستپخت است تو داری؟!

حدیث داریم اگر کسی زنش را اذیت کند، هرچه نماز و روزه و هر خیری این خانم بدهد، قبول نمی‌شود. مرد هم همینطور است. اگر مردی خانمش را اذیت کند، قبول نمی‌شود. اگر زن و شوهری به هم نیش بزنند، نماز هیچ کدام قبول نیست. صحیح است، قبول نیست. مثل چای در آفتابه است! چای در آفتابه، چای هست، کسی نمی‌خورد.

نباید سوءظن داشته باشیم. چانه نزنیم. ما گاهی وقت‌ها سر یک مسأله با خانمم حرفم می‌شود. من یک نظری دارم، او هم یک نظری دارد. می‌گوییم: ببین، بیا استخاره کنم. من چون قرآن بلد هستم، استخاره می‌کنم. شما قرآن بلد نیستید، قرعه بکشید. بالاخره او می‌گوید: مراغه برویم، شما بگو: سبزوار می‌رویم. بسم الله هرچه آمد! مراغه می‌رویم. دیگر چانه نزنید. با قرآن تمامش کنید. هر شب چانه می‌زنند. او می‌گوید: خانه عمه برویم. او می‌گوید: خانه خاله برویم. این را بخریم یا آن را بخریم. یک سری از چیزها جا‌به جا شود، طوری نیست.

آمد پرسید: آقا ما خواستیم تعزیه بخوانیم، اسب نداشتیم. شمر را سوار دوچرخه کردیم. گفتیم: درست است! (خنده حضار) حالا روز زن ترافیک است و شلوغ است، دو روز بعد می‌خریم. ما قرار است یک هدیه به شما بدهیم، حالا باید حتماً روز زن باشد. باران می‌آید، بچه مریض است و تب دارد، گیر می‌دهیم. می‌گوید: آخر امروز روز زن است! حالا فرداشب بشود، باطل می‌شود؟! گاهی وقت‌ها سر چیزی گیر می‌دهیم. ما برای روز زن یک چیزی می‌خریم. امشب ترافیک است، باران می‌آید، حالا یک شب دیگر بگذار. گیر می‌دهیم. سلام و صلوات خدا بر امام باشد. امام به عروس و دامادهایی که برای عقد نزد ایشان می‌آمدند، می‌گفت: گیر ندهید. بروید با هم بسازید. زندگی شما شیرین است.

زن سالاری یا مرد سالاری؟ زن‌ها جواب بدهید. هیچی! هرچه خدا گفته است. ما بنده‌ی خدا هستیم، هرچه خدا گفته است. از بچه‌دار شدن جلوگیری نکنید. چند حرف غلط در سر ما هست. یکی اینکه توبه کنید، دیر ازدواج کردید. ده، دوازده سال است که شما الاف هستید. ای کاش همان روز اول بود! انسان همسر می‌خواهد. حتی          پیرها!

یک کسی مادر لاغر و پیری داشت. این را دوش گرفت و مکه برد. روی دوشش می‌گذاشت و طواف می‌داد. به حضرت گفت: این مادر من است. دیگر نمی‌تواند راه برود. او را مکه آوردم و روی دوشم طواف می‌دهم. حق فرزندی را ادا کردم؟ حضرت فرمود: نه! گفت: دیگر چه کنم؟ گفت: شوهرش بده. گفت: این! تا گفت: این! مادر بر سر بچه زد و گفت: خفه شو، تو بهتر می‌فهمی یا پیغمبر؟ (خنده حضار) انسان همسر می‌خواهد.

یک پزشکی در تهران است، متخصص افسردگی بزرگسالان است، به من می‌گفت: در تهران 14 هزار پیرزن و پیرمرد داریم که بیماری‌شان به خاطر این است که کسی نیست با اینها حرف بزند. زن و شوهر غُر غُرو بهتر از بی‌همسری است. همسر نیاز است.

7- نقش فرزند در تحکیم خانواده

بچه‌دار شدن را می‌گویند: می‌خواهیم راحت باشیم. اتفاقاً بچه وسیله‌ی راحتی است. من یکوقت نوشتم، نوزاد بیست مدیریت را در پدر و مادر تزریق می‌کند. این دانشکده مدیریت ببینید چیست، شاید بعضی از شما در مدیریت لیسانس و دکترا داشته باشید. نظارت، برنامه‌ریزی، کنترل، تشویق، هرچه که شما در تیتر کتاب‌های مدیریت هست، اتوماتیک در مادر هست. همین که مادر زایید، پدر همین که صاحب بچه شد، نظارت می‌کند، کنترل و تشویق و برنامه‌ریزی می‌کند. دختر دو سالش است، هرچه گیر مادر آمد، می‌گوید: برای جهازیه‌اش می‌گذارم. بیست سال دیگر عروس می‌شود. پدر می‌خواهد برنامه‌ریزی کند، می‌گوید: یک زمینی بخرم که بتوانم طبقه بالایش را برای پسرم بسازم. چنان کنترل می‌کنند، تشویق می‌کنند.

بعضی‌ها می‌گویند: یک بچه داشته باشیم، بس است. می‌گوییم: چرا؟ می‌گوید: آدم بهتر می‌رسد تربیت کند. هیچ دلیلی نداریم که کسانی که بچه‌ی کمتری دارند، تربیتشان بهتر است. آدم داریم نه تا بچه دارد، هر نه تا بچه گل هستند. آدم داریم دو تا بچه دارد، هر دو جانور هستند. یعنی ما هیچ آماری نداریم، آن کسی که بچه‌اش کم است، ادبش بیشتر است.

آشپزی هنر است. اینقدر رستوران نروید. رستوران به خاطر جیب شما غذا می‌پزد. ولی مادر و همسر وقتی غذا تهیه می‌کند، به خاطر جیب شوهرش نیست، به خاطر عشق است. غذایی که با عشق می‌پزید، فرق می‌کند با غذایی که براساس جیب مشتری بسازی. در قرآن می‌گوید: بیوت، بیوت، در یک آیه نه بار می‌گوید: خانه! غذا باید خانگی باشد. رستوران غذای اضطراری است. مثل زندگی در تهران که زندگی نیست. همه آپارتمان است اما چاره‌ای نیست.

کسی در چاه افتاد، به او گفتند: صبر کن بروم طناب بیاورم. گفت: خوب صبر نکنم، چه کنم؟ (خنده حضار) حالا در تهران زندگی یک زندگی اضطراری است وگرنه زندگی نیست.

ازدواج زود، بچه زیاد با هم بسازیم، گیر ندهیم. خیلی می‌توانیم راحت زندگی کنیم.

تکلف گر نباشد خوش توان زیست *** تعلق گر نباشد خوش توان مرد

حالا که عروس و داماد شدید، برای آنهایی که داماد و عروس نشدند، دلالی کنید. یک تریاکی، یک تریاکی می‌سازد. یک عروس هم یک دختر را عروس کند. او که وضعش خوب است، از نظر مالی، او که وضعش خوب نیست، دختر و پسرهای خوب سراغ دارد. یک کاری کنیم که مشکل ازدواج حل شود.

ما یک نامه‌ای خدمت مقام معظم رهبری نوشتیم، گرفتاری های ازدواج را گفتیم که اصلاً باید وزارت ازدواج درست شود. یا یک بنیاد ازدواج درست شود. ما بنیاد شهید و بنیاد مستضعفین داریم. خوب ما چند شهید و مستضعف داریم؟ نود درصد گیر ازدواج هستند. این باید درست شود، مقام معظم رهبری هم موافقت کردند، انشاءالله در زمان حیات ما باشد یا بعد از مرگ ما، امیدواریم این کار انجام شود که ازدواج آسان شود. کار نباید عیب باشد. یک خانمی بگوید: من دکتر هستم، اما این هنر هم دارم. این آقا بگوید: من استاد دانشگاه هستم، اما این هنر هم دارم. کار عیب نیست، بچه هم باید زود و زیاد باشد. ازدواج دانشجویی هم باید ازدواج دبیرستانی باشد. این حرف‌های من است. هرکس می‌خواهد بپسندد، هرکس می‌خواهد نپسندد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- براساس روایات مراد از شفاعت در آیه 85 سوره نساء چیست؟

1) شفاعت در قیامت

2) وساطت در ازدواج

3) وساطت در اشتغال

2- در قرآن، همسر به چه چیزی تشبیه شده است؟

1) لباس و پوشش

 2) گل و غنچه

3) ماه و ستاره

3- در قرآن، شیوه زندگی اسلامی بر چه پایه‌ای بنا شده است؟

1) عرف و معروف

2) عقل و معقول

3) عاطفه و احساسات

4- آیه 86 سوره صاد به کدام ویژگی پیامبر اسلام اشاره می‌کند؟

1) عبادت خالصانه

2) جهاد در راه خدا

3) دوری از تکلف در زندگی

5- مهم‌ترین عامل تحکیم خانواده چیست؟

1) رفاه و ثروت

2) تعدد فرزندان

3) مشورت با دیگران

Comments (0)
Add Comment