آسان گرفتن در زندگی

1- دوری از وسواس در زندگی
2- پذیرش عذرخواهی مردم
3- زندگی خانوادگی براساس عرف جامعه
4- رابطه پیامبر با مردم براساس رحمت
5- بخشش برادران خطاکار توسط حضرت یوسف
6- عبادت در حال نشاط، نه کسالت
7- دوری از شهرت طلبی در زندگی

موضوع: آسان گرفتن در زندگی

تاریخ پخش:  19/04/92

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحث‌هایی را می‌خواهیم درباره‌ی خانواده دنبال کنیم «إِنْ شاءَ اللَّه‏»، بحث امشب راجع به آسان گرفتن است.

خدا رحمت کند، سلام و صلوات و رضوان خدا بر حضرت امام. دخترها که می‌آمدند با دامادها عقد کنند می‌فرمود: بروید با هم بسازید. به هم گیر ندهید. آسان گرفتن!

اسلام خیلی به این آسان گرفتن عنایت دارد. به خصوص در مسأله‌ی خانواده. داماد گرفتن، عروس گرفتن، نامگذاری بچه، مهمانی، افطاری، مهریه، بله برون، نه اینکه اگریک لغزشی از کسی سر زد حالا این لغزش را برداریم، مو را طنابش کنیم. موضوع بحث ما آسان گرفتن است.

1- دوری از وسواس در زندگی

اول از همه به خودمان آسان بگیریم. این وسواسی‌ها خودشان به خودشان گیر می‌دهند. خدا می‌گوید: پاک شد، وسواسی می‌گوید: نخیر! پیغمبر، ائمه، مراجع تقلید همه می‌گویند: پاک است. می‌گوید: نخیر پاک نشد. یعنی چه؟ یعنی همه شما دروغ می‌گویید. من می‌گویم پاک نشد. افراد وسواسی خودشان، خودشان را… گیر خودش است. یعنی گیر شرق نیست، گیر غرب هم نیست. گیر خودش است. در خواص هم هست.

بزرگواری مکه نمی‌رفت. مهم بود، سرمایه‌ای هم داشت. مشهور هم بود. به او گفتند: چرا مکه نمی‌روی؟ گفت: من در یک شأنی هستم که اگر مکه بروم باید به همه فقرا شیعه حقوق بدهم و حقوق اینقدر می‌شود پس من مکه نمی‌روم. گفتم: آقا مکه برو، حقوق نده. داری بده، نداری نده. این در دنیای خیالش، مثل اینکه می‌گوید: من اگر مکه بروم باید برگردم، باید بنشینم، باید خانه‌ی من چنین باشد. باید برای همه سوغاتی بخرم. یک مشت باید، باید درست می‌کند مکه نمی‌رود. خیلی از جاها ما خودمان، خودمان را گیر می‌گذاریم.

قرآن یک آیه دارد، می‌گوید:کسی که کسی را دوست دارد: «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى‏» (لیل/7) کسانی را که دوستش داریم روانش می‌کنیم. یعنی خودش گیر خودش نیست. شش تا بشقاب باید گلش یکطور باشد.حالا اگر یک بشقاب بشکند، این خانم بلند می‌شود تمام خیابان‌ها و بازارها را می‌گردد که گل بشقاب ششمی به شکل ان پنج تا باشد. کدام مهمانی در تاریخ فیلم برداری کرده که آیا گل بشقاب به هم می‌خورد یا به هم نمی‌خورد. ولی این گیر این گل سفالی است. که این بشقاب گلش به هم بخورد. گیر گل بشقاب است.

یادم نمی‌رود در زمان شاه می‌خواستیم کلاسی بگذاریم در همین مشهد. خانه‌ی یکی از روحانیون که الآن امام جمعه‌ی سبزوار است. گفتند: تخته سیاه نیست، گفتم: نباشد. مقوا، یک مقوا پاره کردیم و کوبیدیم، گفتیم: این تخته سیاه. گفتند: گچ چه؟ گفتم: زغال! گفتند: تخته پاک کن نیست. گفتم: جوراب‌هایم. در همین مشهد زمان شاه کلاس داشتیم، به جای تخته سیاه مقوا، به جای گچ زغال، گیر ندهید. خانه تمام نشده، خانم‌ من لیسانسش را نگرفته، پس باشد بعد از لیسانس. امروز زنی که سی سال فرهنگی بود، خودش و شوهرش به من تلفن کرد، گریه که دختر من فاسق شد. چنین شد، نمازش، حجابش، چه و چه و چه… وقتی گفتم: چنین است. گفت: بله. گفتم: چنین است. گفت: بله. یک چند تایی سؤال کردم و گفتم: تقصیر خودت است. آخر چه کسی گفت: ازدواج را عقب بیاندازی تا بعد از لیسانس. داماد قسمتت شد به او بده. حالا بعد لیسانس هم خواهد گرفت.

بنده همه بچه‌هایم دختر هستند. پسر ندارم. دخترهایم را در دبیرستان شوهر دادم. بعد هم لیسانس گرفتند. لیسانس خبری نیست. ازدواج مهم است نه لیسانس. گیر می‌دهیم به مدرک دختر. پسر سربازی نرفته، حالا باشد بعد. یک سال، دو سال دامادی را عقب می‌اندازیم. گیر می‌دهیم. گیر می‌دهیم. عجب بحثی است این آسان گرفتن. به خودمان آسان بگیریم.

فقها می‌گویند: عمل وسواسی گیر دارد. وسواسی‌ها این جمله را از من بشنوند. به مقدار معمول آب مصرف کنند، اگر گفتند: پاک نشد. بگو: با لباس نجس نماز می‌خوانم «قُرْبَهٌ إِلَى اللَّه‏»! به خودمان گیر ندهیم. به مردم گیر ندهیم.

2- پذیرش عذرخواهی مردم

امام زین العابدین می‌فرماید: خدایا پناه می‌برم که یک مؤمن خلاف کرده آمده نزد من عذرخواهی می‌کند و من می‌گویم: نخیر! از سرت نمی‌گذرم. می‌خواهم روز قیامت یقه‌ات را بگیرم. بابا! حالا که آمده می‌گوید: مرا ببخش، او را ببخش. اصلاً اگر کسی پیش شما آمد گفت: غیبت تو را کردم، نگاهش نکن، خجالت می‌کشد. می‌آید می‌گوید: حاج آقا غیبتت را کردم. می‌گویم: حلال، حلال، برو برو! می‌گوید: می‌دانی چه گفتم؟ هرچه گفتی برو! مردم در قیامت اینقدر گیر هستند، دیگر گیر تو یک نفر نباشند. مردم را ببخشید، حالا فحش داده که داده.

در ماه شعبان، مناجات شعبانیه، جمله‌اش این است. «اِلَهی بِیَدِکَ لَا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی» (بحارالانوار/ج91/ص96) عزت دست خداست. ذلت دست خداست. این آقایی که غیبت کرده، می‌خواسته آبروی تو را بریزد. مگر آبروی تو را کسی می‌تواند بریزد. آمریکا می‌خواست آبروی شاه را نگه دارد نشد. آمریکا! عزت و ذلت دست خداست. گیر ندهید، امام زین العابدین می‌فرماید: خدایا، معذرت می‌خواهم اگر کسی نزد من آمده عذرخواهی می‌کند، من او را نمی‌بخشم. «وَ لْیَعْفُوا» (نور/22) باید همدیگر را ببخشند. «وَ لْیَصْفَحُوا» باید سرزنش نکنند.

به فرزند گیر ندهید. حالا بچه شما خلافی کرد. نه این دیگر بچه‌ی من نیست. برو گمشو! دیگر خانه‌ی من نیا. من دیگر نمی‌دانم چه و چه… آقا، خلاف کرده، خوب خلاف کند. ده تا پسر خلافی کردند، یوسف را در چاه انداختند. چهل سال پدر را روی اشک نشاندند. نابینا شد. بچه‌ها آمدند گفتند: بابا غلط کردیم برادرمان را در چاه انداختیم. چهل سال تو را به گریه نشاندیم. فرمود: شما را می‌بخشم. آخر یک چیزی باید به یک کسی… اولاد است خلاف کرده، او را ببخش. در خانواده به بچه گیر ندهید.

گاهی به روی خود نباید بیاوریم. من می‌دانم فلان بچه خلاف کرده است. پدر و مادر باید تغافل کند. تغافل یعنی شتر دیدی، ندیدی! به روی خود نیاور. چون اگر بفهمد که شما فهمیدی و آبرویش رفته، می‌گوید: حالا که بابا و ننه فهمید، حالا که آبروی ما رفت. چه یک نی و چه صد نی! آب که از سر ما گذشت… به بچه گیر ندهیم. از یعقوب یاد بگیریم.

به همسر گیر ندهیم. من نمی‌توانم با ایشان زندگی کنم. مثلاً به من احمق گفته. حالا یک کلمه‌ی زشتی گفت. بد کرد گفت. حالا شما می‌خواهی زندگی‌ات را بر هم بزنی. برای یک قلوه می‌خواهی یک گاو را بکشی. برای یک چارقد می‌خواهی قیصریه را آتش بزنی. نظام خانواده را بر هم بزنی به خاطر اینکه داداش او به من چنین گفته. پدر او به من چنین گفته. ما خودمان داریم به پای خودمان قفل می‌زنیم. گیر خودمان هستیم. روح کوچک است. روح کوچک مثل روده‌ی تنگ است، هسته‌ی انار در آن گیر می‌کند. روح کوچک است. لاستیک دوچرخه چون کوچک است در موج‌ها تاب برمی‌دارد. لاستیک تراکتور چون بزرگ است از هر موجی رد می‌شود و تاب برنمی‌دارد. به همسر گیر ندهیم.

3- زندگی خانوادگی براساس عرف جامعه

در قرآن کلمه‌ی معروف زیاد است. «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف‏‏» (نساء/19) با خانم‌هایتان عرفی زندگی کنید. معمولی! یک آیه داریم می‌فرماید: «لِتُضَیِّقُوا» (طلاق/6) خانم‌هایتان را در مضیقه قرار ندهید. «لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِن‏» یعنی در مضیقه قرار ندهید. البته اگر دارید. اگر ندارید که هیچی!

ما حق نداریم به همسرمان ضرر برسانیم. قرآن می‌فرماید: «وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِن‏» (طلاق/6)، «وَ لا تُضآرُّ» ضرر نزنید. بدترین مردم کسی است که مردم از او بترسند. ما گاهی وقت‌ها فکر می‌کنیم من یک هیبتی دارم، یک عظمتی دارم همه به من که می‌رسند ماستشان را کیسه می‌کنند. گاراژ می‌زنند. «شَرُّ النَّاس‏» بدترین آدم‌ها کسی است که مردم از او بترسند. نباید از شما بترسند. چرا بترسند؟ از این امام رضا یاد بگیرید. بچه تربیت کرده به نام امام جواد. برای شادی امام جواد و امام رضا دو صلوات بفرستید. (صلوات حضار)

مأمون داشت عبور می‌کرد. بچه‌ها در کوچه بازی می‌کردند. همه کنار دویدند گفتند: خلیفه می‌آید شاه می‌آید. امام جواد کوچولو بود، ایستاد. مأمون رسید و گفت: پسر، گفت: بله. گفت: تو چرا فرار نکردی؟ گفت: نه خلاف کردم، نه کوچه تنگ است. بیا برو. گفت: تو باید پسر امام رضا باشی. امام است که اینقدر بچه‌هایش را با روحیه تربیت می‌کند.

مردم مکه چه بلایی سر پیغمبر نیاوردند؟ بلای لفظی! چه کلماتی که گفتند. شاعر، کاهن، ساحر، مجنون، از این کلمه‌ها گفتند. اصلاً می‌گفتند: یک کسی به پیغمبر املاء می‌کند. «فَهِیَ تُمْلى‏ عَلَیْهِ بُکْرَهً وَ أَصیلاً» (فرقان/5) «تُملی» یعنی به او املاء می‌شود. یعنی حرف‌های پیغمبر برای خودش نیست. یک کسی در گوشش می‌خواند و او هم می‌نویسد. یا حفظ می‌کند. «تُملی» به او املاء می‌شود. گفتند: اصلاً حرف‌های پیغمبر برای خودش نیست. یک تیمی دارند پشت پرده به او کمک می‌کنند. «أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُون‏» (فرقان/4) «قَوْمٌ آخَرُون‏» یعنی یک قوم آخر، یک قوم دیگری ریختند، «أَعانَهُ» اعانت، به او کمک می‌کنند. حرف‌ها برای خودش نیست. همه چیزی به او گفتند. اینها همه لفظی بود. عملی، شکمبه حیوان، سنگ پرتاب کردند، یارانش را شکنجه دادند. مجبور کردند، به حبشه هجرت کردند. خودش را مجبور کردند به مدینه هجرت کرد. کاری نبود که نکنند. خاکستر سرش ریختند. اما روز فتح مکه مردم مکه گفتند: یا رسول الله! می‌خواهی چه کنی؟ گفت: همه شما را یکجا می‌بخشم. یک آن یک شهر را بخشید. آنوقت شما برادرت را نمی‌بخشی؟! دو تا برادر با هم قهر هستند. کجای ما به اسلام می‌خورد. آخر یک هزارم نباید شکل اسلام باشیم. عروس و مادرشوهر با هم قهر هستند. او به من یک چیزی گفته، خوب گفته که گفته. او را ببخش. اصلاً اگر کظم غیظ نکنیم ثواب نداریم. بخشی از پاداش‌های ما برای این است که شما یک متلک بگویی من قورتش بدهم. اسلام می‌گوید: متلک که می‌شنوی، «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ» (آل‌عمران/134) قورتش بده. متلک گفت…«وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً» (فرقان/72) یعنی با کرامت رد شو برو. روی خود نیاور.

خدا شهید محراب، آیت الله مدنی را رحمت کند. در خدمت ایشان در یک جایی می‌رفتیم. بچه‌ها سلام کردند. گفت: آقای قرائتی، این بچه‌ها که به من سلام می‌کنند یک زمانی به من بد می‌گفتند. آنقدر رد شدم، رد شدم به اینها احترام کردم، تا بالاخره اینکه حرف زشت می‌زد حالا سلام می‌کند. «مَرُّوا کِراماً».

«وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) بحث ما امشب این است. گیر ندهید. مردم مکه همه ظلمی به پیغمبر کردند، پیغمبر در یک لحظه همه را بخشید. خلاص! شما امت پیغمبر هستی ببخش. ببخش! وضع مالی تو خوب است. فلانی هم از شما وام گرفته و نمی‌تواند بدهد. به او ببخش. قرآن می‌گوید: «وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَهٍ فَنَظِرَهٌ إِلى‏ مَیْسَرَه» (بقره/280) اگر طرف ندارد، زندانش نکن. صبر کن چقدر رسم شده زن‌ها مهریه را اجرا می‌گذارند، شوهرشان را زندان می‌کنند. به به! چه بود و چه شد. خانواده‌ای که دائم باید با محبت باشد، عروس و داماد شما یکی هستید. «مِنْ نَفْسٍ واحِدَه» (نساء/1) قرآن می‌گوید: عروس و داماد یک نفر است. «وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها» (نساء/1) چطور دو تا شدید؟ انوقت دو تا رقیب؟

4- رابطه پیامبر با مردم براساس رحمت

سه تا رابطه داریم دقت کنید. یک رابطه پیغمبر با ما دارد که رحمت است. «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ» (انبیاء/107) قرآن می‌گوید: پیغمبر برای شما رحمت است. رابطه‌ی پیغمبر… این را می‌خواهم با هم بگویید. پیغمبر رابطه‌اش با ما رحمت است. رابطه‌ی ما با پیغمبر مودّت است. «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏» (شوری/23) پیغمبر به ما رحمت، ما نسبت به پیغمبر مودت اهل بیت.

رابطه‌ی عروس و داماد چیه؟ قرآن می‌گوید: رابطه‌ی عروس و داماد هم رحمت است، هم مودت. «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَه» (روم/21) امتحان هوش! نصفش را من می‌گویم، نصفش را همه با هم بگویید. رابطه‌ی پیغمبر با ما؟ با هم بگویید… رابطه‌ی ما با پیغمبر؟ رابطه‌ی زن و شوهر، هم رحمت و هم مودت. آنوقت خانم حالا چه کسی را می‌خواهی زندانی کنی؟ چه بود؟ چه شد؟ چرا چنین. کجای ما به کجای قرآن می‌خورد؟ سخت نگیرید. قرآن می‌گوید: «فَنَظِرَهٌ إِلى‏ مَیْسَرَه» بعدش یک جمله دارد می‌گوید: اگر ندارد ببخش. «وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُم‏» (بقره/280) اگر نگیرید چه بهتر.

مقام معظم رهبری، رئیس جمهور بود. ما در خدمت ایشان آفریقا رفتیم. یک نفتی به آفریقا داده بودیم. رئیس جمهور آنجا، آقا به او گفت: پول نفت را ندادید. گفت: «فَنَظِرَهٌ إِلى‏ مَیْسَرَه» یعنی صبر کن تا پولدار شویم. آیه قرآن است. آقا گفت: خیلی خوب، طوری نیست. خواهش می‌کنم بعدش را نخوانی. چون بعدش این است که اصلاً از او نگیر. گفت: نه، بعدش این است که خودمان هم پول می‌خواهیم. گرفتید چه شد؟ آقا به آن رئیس جمهور گفت که فرمود که: پول نفت چه شد؟ فرمود: «فَنَظِرَهٌ» یعنی منتظر باش. «إِلى‏ مَیْسَرَه» تا میسور شود. منتظر باش تا پولدار شوم. گفت: خیلی خوب، تا اینجا طوری نیست. اما بعدش را دیگر نخوانی. بعدش چیه؟ «وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (بقره/280) اصلاً صدقه بدهید، ببخشید. گفت: بعدش را نخوان. خودمان هم الآن هزار و یک مشکل داریم. گیر ندهیم.

5- بخشش برادران خطاکار توسط حضرت یوسف

برادر ببخشد. در خانواده‌ها گاهی وقت‌ها دو تا برادر، دو تا خواهر، می‌گوید: آقا حق مرا خورده است. به من ظلم کرده است. آبروی ما را ریخته است. چه و چه و چه… از این حرف‌ها! بابا برادر تو است. برادرهای یوسف که هم به پدر گفتند: ما را ببخش و هم به یوسف گفتند: ما را ببخش. یک لطیفه می‌خواهم بگویم، زیادی گوش بدهید. وقتی به یعقوب گفتند: ببخش ما تو را چهل سال گریاندیم. فرمود: «قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی‏» (یوسف/98) «سَوفَ» یعنی در آینده استغفار می‌کنم. که داریم که منتظر بود، گفت: صبر کنید شب جمعه شود، شب جمعه بر شما دعا می‌کنم. یا صبر کنید سحر شود. پدر گفت: در آینده در حق شما دعا می‌کنم. اما وقتی به یوسف گفتند: داداش تو هم ما را ببخش. نگفت: فردا و شب جمعه و سحر. فرمود: همین الآن شما را بخشیدم. «قالَ لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُم‏» (یوسف/92)، «الیوم» یعنی امروز. فرق پدر و پسر چیه؟پدر گفت: آینده می‌بخشم. پسر گفت: الآن می‌بخشم. می‌دانید از این چه نکته‌ای استفاده می‌شود؟ خدا آقای فلسفی را رحمت کند. می‌گفت: از این استفاده می‌شود که روح جوان لطیف‌تر است. جوان گفت: همین الآن بخشیدم. اما پدر گفت: خوب باشد شب جمعه به شما دعا می‌کنم. این برخورد خانواده. این آیه‌ها را برای چه می‌خوانیم؟

«لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» یعنی چه؟ یعنی ده تا برادر را در یک لحظه بخشید. همان لحظه! «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ» یعنی چه؟ یعنی بابا گفت: تا شب جمعه صبر کنید شما را ‌می‌بخشم. این آیه‌ها را می‌خوانیم برای اینکه جزء زندگی ما است. قرآن مکتب ما است. ما مزه‌ی قرآن را نچشیدیم. همینطور می‌گوییم: «إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ» (لقمان/19) قرآن می‌گوید: بدترین صدا، صدای الاغ است. این مثلاً چیست که در قرآن گفته است. بدترین صدا، صدای الاغ است، این هم گفتن دارد؟

الآن آمریکا، اروپا، کانادا و شرق و غرب برویم بگوییم: توجه توجه! قرآن فرمود: صدای الاغ بد است. خواهند گفت: لازم نیست خدا بگوید. خودم هم می‌گویم. این «إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ» یک رساله‌ی علمی است. یعنی در آینده‌ی دور یا نزدیک، باید همه‌ی پزشکان متخصص اعصاب جمع شوند، صدای همه‌ی حیوان‌ها را روی اعصاب آزمایش کنند ببینند، واکنش اعصاب نسبت به صدای الاغ چه ویژگی دارد که خدا گفته: بدترین صدا… این یک رساله‌ی دکترا است. «إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ» خوب اینکه معجزه‌ی ابدی نیست که ما بگوییم: قرآن معجزه‌ی ابدی است. معجزه‌ی ابدی یعنی ساده‌ترین کلماتش باید رویش تحقیق شود. همینطور ما می‌گوییم دریا شعله می‌کشد. «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ» (تکویر/6) دریا جوش می‌آید. یعنی چه جوش می‌آید؟ همین کاری شاید باشد که ژاپن سراغ آن رفته است که از آب بنزین درست کند. دریا شعله می‌کشد یعنی چه؟ تمام کلمات قرآن قابل بررسی است. ما نفهمیدیم قرآن را. نمی‌دانیم قرآن چیست.

6- عبادت در حال نشاط، نه کسالت

در مسائل عبادی هم به خودتان سخت نگیرید. با بچه‌ات که حرم می‌روی، تا دیدی بچه‌ات خسته می‌شود بگو: یا امام رضا، بچه‌ام خسته شده با اجازه! بیرون بیا. نگذار این بچه‌ی شما خاطره‌ی تلخی از حرم داشته باشد. بابای من به من می‌گفت: کوچولو بودی تو را کربلا بردم. هی می‌گفتی: برویم بازار. ما می‌گفتیم: برویم حرم امام حسین. آخر عصبانی شدی گفتی: «إِنْ شاءَ اللَّه‏» امام حسین نباشد!!! یعنی این خاطره، خاطره‌ی تلخ.

بابی در روایات داریم، «باب الاقتصاد فی العباده» یعنی در عبادت میانه‌روی کنید. میانه‌روی کنیم. تا نشاط دارید. نگو می‌خواهم بچه‌ام حفظ قرآن کند. شد شد، نشد، نشد. «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن‏» (مزمل/20) قرآن می‌گوید: «ما تَیَسَّرَ» یعنی هرچه میسور است. همین که دیدی سنگین است، رها کن.

حفظ قرآن بکنیم؟ حفظ قرآن یک ارزش است. خیلی هم ارزش است. اما اگر به تو فشار می‌آید حفظ نکن. خواندن قرآن را می‌گوید: اگر حال داری، اگر میسور است. اگر سنگین است. دعا، گاهی وقت‌ها فکر می‌کنیم که مثلاً ما یک عبادت‌های سختی را به خود… اگر نشاط داریم. قرآن انتقاد می‌کند. می‌گوید: بعضی‌ها نماز که می‌خوانند در حال کسالت هستند. یعنی با زور نماز را به خودشان تحمیل می‌کنند. با نشاط باید نماز بخوانیم. اگر اول وقت بی‌نشاط هستی، چند دقیقه بگذرد، نشاط که پیدا کردی بعد. نماز با نشاط!

«باب الاقتصاد فی العباده» یعنی در عبادت به خودتان سخت نگیرید. آقا این شعار یادتان نرود. شد شد، بگویید…نشد، نشد. گیر ندهید. حدیث داریم بهترین مهمان مهمانی است که وقتی در خانه می‌آید صاحبخانه به دردسر نیفتد. البته اگر مهمان را دعوت کردی به درد سر بیفت. اگر خودش آمد هرچه هست بخورد. اما اگر دعوتش کردی، حساب دعوت جداست.

بعضی‌ها در یک سری مراسم برای خودشان یک شأنی قائل هستند. بعضی از افراد قریش، می‌گفتند: ما که مثل باقی حاجی‌ها نیستیم. ما قریش هستیم. و لذا در خصوصی وارد می‌شدند. از راه مکه و منا و مشعر و عرفات برای خودشان خط ویژه می‌رفتند. قرآن نازل فرمود: من این را قبول ندارم. مثل باقی‌ها باشید. «ثُمَّ أَفیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاس‏» (بقره/199) از همان راهی که مردم می‌روند، شما هم بروید.

حدیث داریم پیغمبر جلساتش گرد بود. معلوم نبود کجا بالاست و کجا پایین است. حدیث داریم افراد غریبه که می‌آمدند نگاه می‌کردند، می‌گفتند: «اَیُّکُم رسول الله» کدام یک از شما پیغمبر هستید؟ تشخیص داده نمی‌شد. از مردم باشید، «رَسُولٌ مِنْهُم‏» (نحل/113) در مردم باشید «رسول فیهم» با مردم باشید «وَ الَّذینَ مَعَهُ» (اعراف/64) سه تا جمله. «فیهم، منهم، معه» یعنی از مردم، در مردم، با مردم. یعنی برای خودتان خط ویژه…

7- دوری از شهرت طلبی در زندگی

چرا گفتند: لباس شهرت حرام است؟ چون کسی که لباس شهرت می‌پوشد دلش می‌خواهد مردم را به خودش متوجه کند. این کار بدی است. تو اگر هنر داری «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّه‏» (فصلت/33) مردم را به خدا دعوت کن. مردم را به خودت دعوت نکن. زنگ تلفن موبایلش را یک زنگی می‌گذارد که صدای گاو می‌دهد. دلش می‌خواهد مثلاً تلفنش که صدا می‌کند بگویند: تلفن فلانی است. فکلش را، ریشش را، انگشترش را، عطسه‌اش را، سرفه‌اش را، اصلاً دست به یک کارهایی می‌زند که… مثلاً همه چای می‌خورند می‌گوید: برای ما آب جوش بیاورید. آب جوش می‌آورند می‌گوید: برای من چای بریز. اصلاً هر کاری همه می‌کنند این ضد آن را انجام می‌دهد.

امام کاظم فرمود: کسانی که دست به این کارها می‌زنند، بیمار هستند، کمبود دارند، می‌خواهد کمبود خودش را با این حرکات جبران کند. مشکل دارد. وگرنه وقتی می‌گویند: لباس شهرت حرام است، این پنبه که گناهی نکرده، انگشتر شهرت هم حرام است. عطسه‌ی شهرت، سرفه‌ی شهرت. می‌خواهد یک خانه بسازد که هرکس آمد بگوید: اوه…. سوت بکشد. خانه‌ی شهرت، وقتی می‌گوید: لباس شهرت حرام است، پشم که گناهی نکرده، می‌خواهد بگوید: هر کاری که با باقی‌ها فرق کند. نه! می‌خواهیم برای افطاری غذایی بدهم که هیچ فامیلی تا به حال یک چنین افطاری نداده است. می‌خواهم هیأتی راه بیاندازم که هیچ هیأتی روز عاشورا یک چنین عملی انجام نداده است. از مردم «منهم» در مردم «فیهم» با مردم «معه». «أَفیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاس‏» گیر ندهید.

در انتخاب همسر می‌گوید: «وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِنات‏» (نساء/25) این چه می‌خواهد بگوید؟ آقا دختر فلانی را می‌خواهی نمی‌دهند. یک آقا سر نماز به جای «قُلْ هُوَ اللَّه»، رفت سوره‌ی نوح را بخواند. سوره‌ی نوح این است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏» «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا» (نوح/1) ترجمه‌اش این است که: ما نوح را به سوی قومش فرستادیم. پیش نماز گفت: «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّین‏» به جای «قُلْ هُوَ اللَّه» رفت سوره‌ی نوح را بخواند. گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏» «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا» یادش رفت. «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا» یادش رفت. هی گفت: ما نوح را فرستادیم. باقی‌اش را یادش رفت. آخر یکی از عقب گفت: بابا، نوح نمی‌رود یکی دیگر! 124 هزار پیغمبر است. این آقا الا و لابد می‌خواهد با این ازدواج کند. آقا می‌گوید: استخاره‌ام بد آمد. هیچی…

در تاریخ داریم عزیزی می‌خواست داماد شود. منتهی چون قدش کوتاه بود. لب‌هایش کلفت بود، سیاه بود، فقیر هم بود، زشت هم بود، گفت: چه کسی به ما زن می‌دهد؟ اصلاً رویش نمی‌شد مادرش خواستگاری برود. می‌گفت: با این قیافه هیچ‌کس زن نمی‌دهد. آخر یک نفر را پیدا کرد، که این دختر دار بود. خودش خواستگاری رفت. گفت: حاج آقا شما دخترانی داری. من هم که می‌دانی مشکل دارم. قیافه و شکل و فقر و… حالا ما یک کلمه می‌گوییم. «ان تزوجونا…» اگر دخترت را به ما دادی، «الْحَمْدُ لِلَّه‏»! نگفت: خدا سایه‌ات را از سر من کم نکند. گفت: «الْحَمْدُ لِلَّه‏». از خدا تشکر می‌کنیم. «و ان تمنعونا» اگر دخترت را ندادی، «اللَّهُ أَکْبَر»! می‌رویم یک جای دیگر تا بشود. «وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ» گاهی وقت‌ها می‌خواهد فوق لیسانس است، زنش هم فوق لیسانس باشد. من دکتر هستم. اگر اینطور باشد، مراجع تقلید ما همه باید بی‌همسر باشند. چون مرجع تقلید می‌گوید: من مرجع هستم، می‌خواهم مرجع باشد، هیچی تا آخر عمر همه مراجع بی‌همسر هستند. مراجع تقلید ما زن‌هایشان یک زن خانه‌دار است و هشتاد سال هم زندگی‌شان شیرین است. هشتاد سال زندگی شیرین می‌کند. خودش اعلم است. زنش چهار کلاس، پنج کلاس، شش کلاس درس خوانده است. این یعنی چه من لیسانس هستم زن شش کلاس درس خوانده نمی‌گیرم. ما باید محله‌مان اینجا باشد. شما به شرطی ازدواج می‌کنی که تو هم خانه‌ات کنار خانه‌ی پدرم باشد. که چه؟ این شرط‌ها چیست که می‌کنید. گیر می‌دهیم، زندگی‌ ما تلخ شده به خاطر گیری که خودمان به خودمان می‌دهیم. خودمان به پای خودمان غُل بستیم. خودمان به آداب و رسوم خودمان را گیر کردیم. باید در زمان ما ابراهیم‌هایی پیدا شوند که همه این بت‌ها را بشکنند. همه‌ی قیدها را بردارند تا زندگی آسان شود.

خدایا تمام گیرهایی که در زندگی ما هست برطرف بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment