آثار و پیامدهای گناه(4)

1- گناه، سبب محرومیت از الطاف الهی\

2- نگاه قارونی به علم و مال

3- آثار ترک انفاق، در زندگی دنیوی

4- نقش گناه در سنگدلی و سیاهی دل

5- وظیفه فرزندان در رسیدگی به والدین نیازمند

6- نقش گناه در سختی جان دادن

7- نقش گناه در محو نیکی‌ها و بطلان اعمال

8- لذت گناه، مانع چشیدن حلاوت عبادت

موضوع: آثار و پیامدهای گناه(4)

تاریخ پخش:  03/05/91

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

رمضان 91 بحث ها در استان مازندران ضبط می‌شود. موضوع بحثمان گناه شناسی و فرار از گناه است. چگونه انسان گناهکار می‌شود. چگونه انسان می‌تواند خودش را از گناه نجات بدهد. این مقداری که از آیات و روایات بلد هستیم «إِنْ شاءَ اللَّه‏» خدمت شما بگوییم. چند جلسه‌ای بحث کردیم و رسیدیم به این جا که گناه سبب محرومیت است.

1- گناه، سبب محرومیت از الطاف الهی

14- گناه سبب محرومیت است. البته این یک خرده توضیح می‌خواهد وگرنه عده‌ای ممکن است بگویند: آقا بعضی‌ها گناهکار هستند، گناه هم می‌کنند، زندگی‌شان هم خوش خوش است. هیچ کمبودی ندارند و بعضی‌ها هم هیچ گناهی نمی‌کنند یا خیلی کم گناه هستند، انواع محرومیت‌ها را هم دارند. این را باید توضیح بدهیم.

محرومیت دو نوع است. یک محرومیت مادی است. یک محرومیت معنوی است. هردو را داریم. قرآن محرومیت مادی را می‌گوید. «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا»، «هادوا» یعنی یهودی‌ها. به خاطر ظلمی که یهودی‌ها کردند «حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ» یعنی به خاطر ظلمی که کردند ما یک سری از چیزها را بر آن‌ها حرام کردیم. «حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ» (نساء/160)

دلیل نمی‌خواهد. خود شما اگر بدانی این بازاری دروغ می‌گوید، جنس از او می‌خری؟ یعنی بفهمی که این دروغگو است. کلاهبردار است. گران فروش است. کم فروش است. اختلاس می‌کند، مشتری‌اش کم می‌شود. یعنی همین گناه او باعث می‌شود که… کارگر هم همینطور است. بدانی که کارگر سر هم بندی کار می‌کند. بدانی بنّا سر هم بندی بنایی می‌کند. با او وارد معامله نمی‌شویم. این یک آیه. سوره‌ی نساء آیه‌ی 160.

سوره‌ی والفجر می‌گوید: به بعضی‌ها نمی‌دهیم. «فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَه» (فجر/16)‏ یعنی رزقش تنگ می‌شود. می‌گوید: «رَبِّی أَهانَنِ» (فجر/16) خدا به من اهانت کرده است. وضع من خوب نیست. بارندگی نشد. آفت آمد. مشتری نیامد. تخریب شد. سیل آمد. زلزله آمد. می‌گوید: نگو: «رَبِّی أَکْرَمَنِ» (فجر/15) خدا به من اکرام کرد، وضعم من خوب شد. «رَبِّی أَهانَنِ» خدا اهانت کرد، وضع من بد شد. «کلاََّ» اینطور نیست که تو خیال می‌کنی. «کلاََّ» گناه کردید، گناه ما چیه؟ «کلاََّ  بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ» (فجر/17) به تو دادیم، به یتیم بی‌اعتنایی کردی، گرفتیم.

2- نگاه قارونی به علم و مال

به قارون گفتند: «أَحْسِن» احسان کن. این همه پول داری به فقرا کمک کن. «کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْک‏» (قصص/77) خدا به تو داده، به فقرا بده. گفت: خدا به من نداده، مال خودم است. «أُوتِیتُهُ عَلىَ‏ عِلْمٍ عِندِى» (قصص/78) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «عِلْمٍ عِندِى» یعنی من یک علمی دارم، فوق تخصص اقتصاد. من یک علمی دارم به خاطر آن علم پولدار شدم. خدا می‌گوید که: به خاطر گناه بخل و بی‌اعتنایی به فقرا با غروری که داشت، «فخََسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِه‏» (قصص/81) «خََسَفْنَا» یعنی فرو کردیم، «خََسَفْنَا» خانه‌اش را «بِهِ وَ بِدَارِه» خودش و خانه‌اش را «دَار» خانه. خودش و خانه‌اش را به گل فرو بردیم. اینها محرومیت است.

شما نگاه نکن افرادی الان وضعشان خوب است. صبر کن. اگر همان زمان قارون می‌گفتند: گناه سبب محرومیت است، خود مردم زمان قارون می‌گفتند: نخیر اینطور نیست. ما این را قبول نداریم. چون بیشترین گناه را قارون می‌کند، بهترین پولها را هم قارون دارد. می‌گوییم: صبر کن. «فخََسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِه‏»، «جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً» (کهف/59). موعدی است، زمانش دست خداست. قرآن می‌گوید: «أَنَّما نُمْلی‏ لَهُم‏» (آل‌عمران/178) مهلتش بده. «أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً» (طارق/17) به او مهلت بدهید.

یکی از سنت‌های خدا است، خدا اهمال ندارد ولی امهال دارد. اهمال یعنی یادش رفته است. می‌گویند: فلانی آدم مهملی است. یعنی پشت سر انداخته است. امهال یعنی چه؟ یعنی مهلتش بده. صبر کن تا پیمانه پر شود. مگر وزارت اطلاعات تا یک نقطه ضعف دید، می‌گیرد؟ گاهی وقت‌ها یک سر نخ پیدا می‌کند، کاری ندارد. می‌گوید: بگذار ببینیم این سر نخ به کجا وصل است. دومی به کجا وصل است؟ سومی به کجا وصل است؟ یک وقت ممکن است پنج سال یک سر نخ را دارد دنبال می‌کند. شما نگو: آقا، خوب اگر اینها جرم را می‌شناسند پس چرا نمی‌گیرند؟ هم جرم را می‌شناسند، و هم صبر کن ببین اینها سرچشمه‌اش کجاست؟ وزارت اطلاعات اینطور نیست. یا نیروی انتظامی، اینطور نیست که حالا هرکس یک مثقال تریاک دید، او را بگیرد. اصلاً ممکن است خودش هم وارد معامله شود در قالب تریاکی برود از او تریاک بخرد. بعد بگوید: ما یک خرید بیشتری می‌خواهیم. چه کسی دارد؟ همینطور سر نخ، سر نخ تا بروند ببینند معدنش کجاست. اگر خدا یک کسی را کاری ندارد، معنایش این نیست که خدا «نَعُوذُ بِاللَّه» خوابش برده و فراموش کرده است. باید آخر خط را حساب کنیم.

3- آثار ترک انفاق، در زندگی دنیوی

در سوره‌ی «ن وَ الْقَلَمِ» یک قصه‌ای را نقل می‌کند معروف است. مرد متدینی باغی داشت، وقت درو، وقت چیدن میوه‌ها، از میوه‌های باغ به فقرا می‌داد. این مرد محترم مرد، بچه‌های نااهلی داشت، جز یکی از آنها. بچه‌ها گفتند: پدر ما می‌خواسته بدهد، بدهد. امروز که ما وارث هستیم، ما میوه‌ها را به کسی نمی‌دهیم. یکی از اینها گفت: کار خیر پدر را دنبال کنید. گفتند: نه، بابا خیر بوده، برای خودش! گاهی بچه‌ها اینطور هستند. گفتند: خوب چه کنیم؟ گفتند: سر شب بخوابید، سحر تا می‌رود آفتاب بزند، سحر میوه‌ها را در انبار ببریم. عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکینٌ» (قلم/24) یعنی امروز، مسکینی، فقیری، نباید وارد باغ شود. تا هوا تاریک است تمام کنید کار را. سر شب خوابیدند. «فَتَنَادَوْاْ مُصْبِحِینَ» (قلم/21) سحر بلند شدند، گفتند: هیس، هیس، یواش یواش! پاورچین،           پاورچین، یواش رفتند دیدند باغشان سوخته است. نیت کردند ندهند، خدا به آنها نداد. گناه باعث محرومیت است، باغشان سوخت چون نیت کردند به کسی ندهند.

داریم «مَنْ حَفَرَ بِئْراً لِأَخِیهِ وَقَعَ فِیهَا» (بحارالانوار/ج72/ص321) کسی که برای کسی چاه بکند، خودش در آن می‌افتد. داریم «مَنْ غَشَّ غُش‏» (کافی/ج5/ص160) کلاهبرداری کنی، سرت کلاه می‌گذارند. داریم به ناموس مردم خیانت کنی، به ناموست خیانت می‌کنند. به هر حال گناه سبب محرومیت است. حالا یا دیر، یا زود. اگر دیدید گناهکاری محروم نیست، زود قضاوت نکنید.

یک ماجرا در یک مجله بود. یک مردی در خانه‌اش برای حفاظت یک سگی داشت. بچه شیرخواره هم در خانه‌اش بود. این مرد از خانه بیرون رفت جنس بخرد و برگردد. تا برگشت این سگ آمد لب در، پوزه‌ی خونی‌اش را نشان صاحبخانه داد. صاحبخانه فکر کرد این بچه شیرخواره را پاره کرده است. فوری کلت درآورد و سگ را کشت. دوید آمد دید بچه سالم است. منتها یک گرگی وارد خانه شده، این سگ این قنداق این را برداشته، پریده بالا روی طاقچه‌ی بالا گذاشته و خودش با گرگ درگیر شده. و گرگ را تکه و پاره کرده و جان بچه را نجات داده. می‌گفت: کلی نگاه کردم به سگ که چرا من زود قضاوت کردم. آنوقت مقاله‌اش این بود که این سگ با چشم‌هایش به من گفت: چرا زود قضاوت کردی؟ می‌رفتی می‌دیدی، من که در خانه‌ی تو بودم. اگر من بچه‌ی تو را کشته بودم، دریده بودم، بعد من را می‌کشتی. من در راه حفظ بچه‌ی تو سگی را پاره کردم. ببخشید با گرگی درگیر شدم.

به هر حال اگر دیدید خدا با گناهکاری کار ندارد، گذاشته برای امتحانات ثلث سوم. مثل معلم! معلم اگر شاگرد خوب باشد، فوری توبیخش می‌کند. نمره‌ات بد است، چرا چنین کرد. اما اگر یک معلمی دید، شاگرد لش است. اصلاً درس خوان نیست. هرزه است. این را کار ندارد. شما بگو آقا این معلم، شاگرد هرزه دارد ولی هیچ کاری ندارد. بابا روز آخر یک صفر به او می‌دهیم، اندازه‌ی در قوری! عجله نکن، در دست ما است. وقتی کسی در دست کسی است عجله نکنید. «جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها» (هود/82) قوم لوط، لواط می‌کردند آن هم در جلسه‌ی علنی. «فی نادیکم المنکر» نادی یعنی مجلس علنی. گناهان علنی! قرآن می‌گوید: گناه که علنی شد، «جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها» شهرشان را زیر و رو کردیم. عجله نکنید.

«فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ» (نحل/26) سقف را روی سرش فرو ریختیم. پس ببینید، «فَأَصْبَحَتْ کَالصَّریمِ» (قلم/20) یک آیه. «فخََسَفْنَا بِهِ» یک آیه، «جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها»، یک آیه، «فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ» یک آیه. «لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ» یک آیه، آیات فراوانی داریم که می‌گوید: گناه باعث می‌شود محروم شوی. این برای محرومیت مادی. برویم سراغ محرومیت معنوی.

4- نقش گناه در سنگدلی و سیاهی دل

سنگدلی؛ قرآن می‌گوید: «جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً» (مائده/13) قلبش قساوت پیدا می‌کند. گناه باعث می‌شود که آدم «قسی القلب» شود. گناه آدم را سنگدل می‌کند. بی‌رحم می‌کند.

«خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِم‏» (بقره/7) قرآن به بعضی‌ها می‌گوید: مهر زدیم. حالا اینجا بد نیست یک چیزی را هم بگویم. اینکه می‌گویند: قرآن می‌گوید: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِم‏»، طبع، خَتَمَ، خدا بر دل اینها مهر زده است، این هم یک توضیحی بدهم. چون اگر توضیح ندهم ممکن است شبهه‌ای شود. می‌گویند خوب خود خدا مهر زده است. یک مثال: دزدی وارد خانه می‌شود، می‌رود در طبقه‌ی پایین یا زیر زمین. شما تا دزد را می‌بینی در زیر زمین رفت، می‌پری در زیر زمین را قفل می‌کنی. زنگ می‌زنی به کلانتری بیاید. دزد می‌گوید: آقا این در را روی من قفل کرده است. بله من در را روی تو قفل کردم. منتها چون تو با پای خودت برای دزدی آمدی، من هم در را روی تو قفل کردم. خدا در را قفل می‌کند. «طبع» یعنی خدا مهر می‌زند. «خَتَمَ» یعنی خدا مهر می‌زند. خدا مهر می‌زند، به کی مهر می‌زند؟ به کسی که با پای خودش آمده دزدی کند. اگر با پای خودت آمدی دزدی کردی، خدا هم مچت را می‌گیرد همان‌جا نگهت می‌دارد.

محرومیت معنوی، محروم از چه می‌شود؟ محروم می‌شود از صفای دل. به جای صفای دل، سنگدل می‌شود. محروم می‌شود از مهر خدا. مهر خدا، قهر خدا می‌شود. صفای دل سنگدل می‌شود. محروم می‌شود از دعای پیغمبر. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَه» (توبه/103) از مردم زکات بگیر، بعد می‌گوید: «وَ صَلِّ عَلَیْهِم‏» (توبه/103) به آنها درود بفرست. امام رضا(ع) فرمود: اگر کسی خمس ندهد، ما اهل بیت به او دعا نمی‌کنیم. دعا نمی‌کنند، چه خبر است، مثلاً می‌خواهد ده میلیونش هشت میلیون نشود. خمسش را نمی‌دهد. خدا جبران می‌کند. «فَهُوَ یُخْلِفُهُ» (سباء/39)

قرآن می‌گوید. می‌گوید: بدهید جایش را پر می‌کنم. می‌خواهیم چه کنیم سرمایه را؟ این همه آدم بی‌خانه است، این همه آدم بی‌جهازیه است. این همه آدم بیکار است. یک خرده سرمایه‌ات را به کار بیانداز. می‌خواهی چه کنی؟ آدم‌های بخیل گاوصندوق گوشتی هستند. گاو صندوق‌هایی که در مغازه‌ها است، فلزی است. آدم کنس و بخیل گاو صندوق چیه؟ گوشتی است. فکر هم می‌کند هرچه داشته باشد، به عزتش است. عزت نیست، پول عزت نمی‌آورد. داریم سرمایه‌دارانی را که در و دیوار به آنها نفرین می‌کند. و داریم افراد متوسطی را که در و دیوار به آنها دعا می‌کند. دعای پیغمبر، «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ». یک چیزی به شما بگویم، مهم است. خدا به پیغمبر نگفته، دعا کن به اینهایی که نماز می‌خوانند. دعا کن به اینهایی که مکه رفتند. دعا کن به اینهایی که روزه می‌گیرند. دعا کن به اینهایی که جبهه رفتند. یکجا فقط در کل قرآن. یک جا به پیغمبر می‌گوید: به اینها دعا کن. به آنهایی که در راه خدا پول می‌دهند. آنهایی که زکات می‌دهند، می‌گوید: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً… وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ» (توبه/103) راجع به هیچ عبادتی پیغمبر مأمور نیست از مردم تشکر کند. ولی راجع به آنهایی که پول می‌دهند، می‌گوید: پیغمبر اینکه پول داده از او تشکر کن. 

محروم از محبوبیت، موضوع بحث چیست؟ گناه سبب محرومیت است. محبوب نیست. محبوبیت! دوستش ندارند. مردم دوستش ندارند.

محروم از آرامش؛ آدمی که پول می‌دهد یک آرامشی هم دارد. ببینید وقتی شما یک غذایی می‌خوری، بغل دستی‌ات همه با هم می‌خورند، یک آرامشی داری. اما اگر شما غذا می‌خوری و همه نگاهت می‌کنند. اگر آدم یک جو وجدان داشته باشد، این غذا به دلش نمی‌چسبد. چون می‌گوید: من می‌خورم و همه نگاه می‌کنند. و لذا گفته اگر به فقرا کمک کنی، خودت هم شخصیتت تثبیت می‌شود. «وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (بقره/365) تثبیت یعنی ثابت شدن. «وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ» یعنی از طرف درون و وجدان هم خودت را تثبیت کردی.

یک پدر بزرگی که به بچه‌ها و نوه‌ها‌یش عیدی می‌دهد، خود پدربزرگی‌اش هم تثبیت می‌شود. اما اگر پدربزرگی کنس بود، این نوه‌ها آمدند و رفتند و نگاهش کردند، هیچی نداد. این پدربزرگی خودش هم لق است. تو چه پدربزرگی هستی که پدربزرگ‌ها باید پول خرج کنند. امام سجاد می‌گوید: خدایا، وقتی پدر بزرگ شدم پول مرا زیاد کن. چون تولیدم کم می‌شود و خرج سنگین می‌شود. «وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ رِزْقِکَ عَلَیَّ إِذَا کَبِرْت‏» (صحیفه سجادیه/ص92) «کبرت» یعنی وقتی کبیر شدم، بزرگ شدم، «أَوْسَعَ رِزْقِکَ» بیشترین رزق را به من بده، وقتی پیر شدم. و لذا اینهایی که پدربزرگ هستند و مادر بزرگ هستند، بچه‌های فهمیده باید ایام عید یک پولی به اینها بدهند. بگویند: آقاجان، مادرجان، تو پدر بزرگی، مادر بزرگی، نوه‌ها دورت جمع می‌شوند، نفری یک مبلغ به اینها بده. نگذارند که بچه‌ها نگاه عیدی کنند و پدر بزرگ نداشته باشد و خجالت بکشد.

5- وظیفه فرزندان در رسیدگی به والدین نیازمند

یک پدر و پسری با هم دعوایشان شد. آمدند نزد پیغمبر، گفت: خوب چه مشکلی دارید؟ پدر گفت: آقا این جوان من وقتی بچه بوده، تا جوانی خودم پولش دادم. حالا این به پول رسیده و من از کار افتادم. آنوقت این به من کمک نمی‌کند. پیغمبر فرمود: اگر سنگ از این بی‌عاطفگی گریه کند، جا دارد. سنگ گریه کند! چون پسر وقتی پول ندارد، به پدر و مادرش بگوید: پول بده، خجالت نمی‌کشد. اما پدر خجالت می‌کشد به بچه‌اش بگوید: پول بده. بچه خجالت نمی‌کشد، آقا پول بده. ولی پدر خجالت می‌کشد. وقتی خجالت بکشد، رویش نمی‌شود بگوید. وقتی رویش نمی‌شود بگوید، شما معرفت داشته باش. من باید معرفت داشته باشم.

350 تا «اعوذ» داریم. یعنی خدایا پناه می‌برم از این تلخی. به خدا پناه می‌بریم. یکی این است خدایا پناه می‌برم که پیر شوم و نیازم به بچه‌ام باشد. پیداست خیلی سخت است که آدم‌های پیر، سالمند، نیاز به بچه‌شان داشته باشند. و چه خوب است اگر مورد اطمینانی هست، یک مبلغی آقازاده‌ها به حساب پدر واریز کنند، این پدر وارد مضاربه بشود نه ربا. ربا حرام است. بگو: آقاجان مثلاً این چند میلیون را داشته باش. شما با آن کار کن، ماهیانه اینقدر به ما بده، که پدر ماه به ماه به من نگوید. این غلط است که بگوید: آقا من رفتم، اگر پول خواستی زنگ بزن. عارش می‌شود زنگ بزند. مادر مریض هستی؟ این پول، تاکسی تلفنی! بابا خودت او را دکتر ببر. مگر تو بچه بودی، مادرت نبرد دکتر، حالا مادرت پیر شده تو او را دکتر ببر. پولش بدهی تاکسی تلفنی که کار بچه را نمی‌کند. او در دلش باشد که بچه‌ام مرا دکتر برد. قرآن هم می‌گوید: خودت ببر، «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» (بقره/83) نمی‌گوید: «و الی الوالدین»، «بال» بای الصاق، یعنی احسان با دست خودت باشد نه با واسطه. قاشق غذا را در دهان مادرت بگذار. نه اینکه برنج و روغن را بفرستی. برنج و روغن را بفرستی، این «بال» نیست. «و الی الوالدین احسانا» این «بال» یعنی چسبیده باشد. یعنی با دست خودت قاشق را در دهان مادرت بگذار. خودت پول در جیب مادرت بگذار.

6- نقش گناه در سختی جان دادن

محروم می‌شود از آسان مردن. آدم‌هایی که گناه می‌کنند، لحظه‌ی مرگ می‌بینند نفس می‌آید می‌رود، حالا الآن یادم آمد. اگر قبلاً یادم بود از نهج‌البلاغه می‌آوردم. فارسی‌اش را می‌گویم. روح دارد از بدن جدا می‌شود. می‌رسد به استخوان اینجا. «یَنْظُرُ بِبَصَرِه‏» چشم‌هایش می‌بیند اینهایی که بالای سرش هستند. حرف‌هایشان را هم می‌شنود. مغزش هم کار می‌کند. مغز کار می‌کند، حرف‌ها را می‌شنود، چشم هم می‌بیند، اما دیگر زبانش طاقت ندارد جواب بدهد. کم کم روح بیرون می‌آید از گوش و از چشم و از مغز. آنوقت آن لحظه‌ی آخر می‌گوید: «یُفَکِّرُ فِیمَ أَفْنَى عُمُرَه‏» (نهج‌البلاغه/ص159) با عمرم چه کردم؟

لحظه‌هایی هست که قرآن بخوانم. می‌گوید: «هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ» (حاقه/29) من سلطنت داشتم، قدرت داشتم. مدیر کل بودم، وکیل بودم، وزیر بودم، رئیس جمهور بودم. پول داشتم، زور داشتم، «مَا أَغْنىَ‏ عَنىّ‏ِ مَالِیَهْ» (حاقه/28) مال داشتم. خاک بر سرم کنند. هیچ دردی را دوا نکردم. «هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ»، «مَا أَغْنىَ‏ عَنىّ‏ِ مَالِیَهْ». یک محرومیت‌هایی داریم. اما حدیث داریم مؤمن که می‌خواهد بمیرد، انگار گل بو می‌کند. او بدترین حالش است، او بهترین حالش است. حدیث داریم مؤمن که می‌خواهد بمیرد، انگار لباس کثیفش را درمی‌آورد و لباس تمیز می‌پوشد. آدم فاسد که می‌خواهد بمیرد، انگار لباس تمیز را درمی‌آورد، لباس چرک بر او می‌پوشانند.

«وَ قیلَ مَنْ راقٍ» (قیامت/27) آن لحظه می‌گویند، به که بگوییم؟ دکترا آمد فایده نداشت. دیگر چه کنیم؟ به که بگوییم؟ «مَنْ راقٍ» یعنی کیست که این را نجات دهد؟ «وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ» (قیامت/28) خودش هم می‌بیند که دارد می‌رود و نفس‌های آخر است. «فَلَا صَدَّقَ وَ لَا صَلىَ‏» (قیامت/31) نماز نخواندم. من که با هرکس و ناکسی حرف زدم، خوب پنج دقیقه هم نماز می‌خواندم. اینقدر اسیر! خوب ناهاری که یک بعد از ظهر می‌خوردی، غروب می‌خوردی. سالی 335 روز را بخور، 30 روز ناهارت را پنج ساعت عقب بیانداز. اینقدر جلوی شکم اسیر بودی؟ تو مرد بودی، تو انسان بودی؟ 4 ساعت عقب نیانداختی؟ «فَلَا صَدَّقَ» تصدیق نکردم، «وَ لَا صَلىَ» نماز نخواندم. «وَ لَکِن کَذَّبَ وَ تَوَلىَ» ‏(قیامت/32) این صحنه‌ها همه متن قرآن است. یا متن نهج‌البلاغه است، شوخی نیست. ما خودمان را هم به غفلت بزنیم، کار خودش را می‌کند. اگر شما ندانی این زهر است، بخوری نمی‌توانی بگویی: والله من نمی‌دانستم. چه می‌دانستی، چه نمی‌دانستی زهر آدم را می‌کشد.

کسی آمد گفت: آقا من قرآن می‌خوانم، فارسی‌اش را بخوانم. من که عربی نمی‌فهمم. حالا که عربی نمی‌خوانم، پس فارسی‌اش را بخوانم. گفت: کار به دانستن نیست. قرآن اثر خودش را دارد، چه بفهمیم، چه نفهمیم. عسل خاصیت خودش را دارد. اگر کسی عسل بخورد و نداند آثار عسل چیست. اگر شما ندانی فایده‌ی عسل چیست، عسل فایده‌ی خودش را دارد. و لو شما ندانی. ندانی این زهر بد است، ضرر خودش را دارد، ولو ندانی. آثار عبادت‌ها مربوط به دانستن ما نیست.

پارسال یک عده روزه خوردند، یک عده هم روزه گرفتند. یک عده زنده هستند، یک عده مردند. آنهایی که مردند و روزه گرفتند، رو سفید هستند. آنهایی که مردند و روزه خوردند… این همه پول داری یک مکه برو. شما سه تا بچه داری، حالا فرض کن چهار تا بچه داشتی. شما که سه تا بچه‌هایت رونق است، خوب اگر بچه‌ی چهارمی داشتی برایش خانه و ازدواج راه نمی‌انداختی؟ همان کاری که برای بچه چهارم انجام می‌دهی، برای یک مسلمان هم انجام بده. فرض کن یکی از بچه‌های مردم، بچه‌ی شماست.

محروم از عاطفه، محروم از صفای دل، محروم از مهر خدا، محروم از دعای پیغمبر، محروم از محبوبیت، اینها… گناه سبب محرومیت است. آنجایی هم که می‌بینی از گناهکار تجلیل می‌کنند، دوستش ندارند. ممکن است یک پولدار را، سلام مخلصم، قربان شما. بله سلام وعلیک می‌کند اما «مِنَ الرَّحْمَه» نیست. مخلص جیبش است. قرآن می‌گوید: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَه» (اسراء/24) به پدر و مادرت از روی رحمت، آخر گاهی وقت‌ها آدم پدر و مادرش را احترام می‌کند که با تاکسی او را ثبت اسناد ببرد، زمین را به اسمش کند.  یک هفته، دو هفته، یک ماه، دو ماه، یک مدتی قربان پدر و مادر می‌روند، شیرین زبانی می‌کند برای چه؟ برای اینکه بعد او را محضر ببرد، این خانه را به اسم این کند. نه، این حقه‌بازی است. قرآن نمی‌گوید از روی حقه‌بازی به پدر و مادر «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ» یعنی بال تواضعت را برای پدر و مادر باز کن، «مِنَ الرَّحْمَه» نه «من الشیطنه» یعنی براساس محبت.

7- نقش گناه در محو نیکی‌ها و بطلان اعمال

محروم از ثمره‌ی عمل، آدم‌هایی که گناه می‌کنند عملشان باطل است. چون گناه و عبادت هردو در هم اثر دارد. گناه خوبی‌های را از بین می‌برد. گاهی خوبی‌ها گناه را از بین می‌برد. قرآن می‌فرماید: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول‏» (محمد/33) گوش به حرف پیغمبر بدهید. بعد می‌گوید: «وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُم‏» (محمد/33) عملتان را باطل نکنید، یعنی چه؟ یعنی اگر گوش به حرف پیغمبر ندهید، کارهایی که کردید باطل است. «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏» (بقره/264) اگر بر فقیر متن گذاشتی که من پولت دادم، من جهازیه‌ات را، من، من… هی من، من کردی. روی افراد منت گذاشتی، آن خدمتی که کردی، از بین می‌رود. منت یک گناه است. با گناه منت تمام خدمات از بین می‌رود. قیامت محروم از لطف خدا می‌شود. «وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى»‏ (طه/126) روز قیامت مورد فراموشی قرار می‌گیرد.      

محروم از دیدن، روز قیامت افرادی نابینا هستند. می‌گوید: خدایا من در قیامت چشم نداشتم. چرا اینجا کور خلق شدم؟ «رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی‏ أَعْمى‏» (طه/125) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. چرا من را محشور کردی در حالی که «اعمی» نابینا هستم. «وَ قَدْ کُنْتُ بَصیراً» (طه/125) من در دنیا چشم داشتم. چرا اینجا نابینا هستم؟ می‌گوید: برای اینکه در دنیا چشم داشتی، حق را ندیدی. حوادث قیامت فتوکپی حوادث دنیاست. بنده از اینجا زبانم دراز می‌شود، از ساری یک نفر را نیشابور می‌گزم. از نیشابور یک نفر را مراغه غیبت می‌کنم. در مراغه یک نفر را در یک استان دیگر… این زبانی که اینقدر دراز می‌شود که از اینجا یک نفر را غیبت می‌کنم، داریم روز قیامت زبان دراز می‌شود، مثل نخ، مثل طناب زمین می‌افتد و مردم هی لگد می‌کنند. چون زبانی که اینجا دراز شد، آنجا هم دراز می‌شود. زبان دراز، آنجا زبان درازی، آنجا می‌شود. کسی که حق را دید، تو ندیدی، نشنیدی، صدای اذان را نشنیدی؟ پایت را در مسجد نگذاشتی؟ سال می‌آید و می‌رود هر روز صدای اذان را خوب… «حَیَّ عَلَى الصَّلَاه». اگر کسی صدای اذان را بشنود و مسجد نرود، باید خودش، خودش را آدم بی‌ادبی تلقی کند. ما کاره ‌ای نیستیم بگوییم که بی‌ادب است یا با ادب؟ من اگر یک بچه‌ای داشته باشم، کنار من نشسته باشد. بگویم: آقا زاده! سرش را بلند نکند. آقازاده، عزیز، پسرم، دخترم، خانم، آقا، هرچه صدایش بزنم، سرش را بلند نکند. شما چه می‌گویید؟ می‌گویید: این آقای قرائتی که بلبل زبانی می‌کند در تلویزیون، بچه‌اش کنارش بود هرچه صدایش زد، بچه‌اش سرش را بلند نکرد. یعنی این در بچه‌ی خودش اثر ندارد، می‌خواهد در تلویزیون مردم و جامعه را هدایت کند؟ برو دنبال کارت! تو بچه‌ی خودت را هدایت نکردی. حالا شما چه؟ «حَیَّ عَلَى الصَّلَاه»، نمی‌آیم. «حَیَّ عَلَى الْفَلَاح‏»، نمی‌آیم. «حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَل‏» نمی‌آیم. «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاهُ»، نمی‌آیم. عجب آدم بی‌ادبی است. من بچه‌ام را صدا بزنم، گوش ندهد می‌گویند: بی‌ادب! بچه‌اش بی‌ادب است. چقدر خدا به شما صدا زد. تلفن هرکس و ناکسی تا زنگ می‌زند، برمی‌داری. تلفن خدا زنگ می‌زند.

8- لذت گناه، مانع چشیدن حلاوت عبادت

محروم از لذت عبادت. حدیث داریم کسی که گناه می‌کند اول چیزی که خدا از او می‌گیرد، مزه‌ی عبادت را نمی‌چشد. برایش عبادت مزه ندارد. کی می‌شود ماه رمضان تمام شود. کی می‌شود تمام شود. نمازه را خواندیم راحت شدیم! گیر افتاده بودیم. برو مکه برگرد راحت شوی! هی نگویند تو واجب الحجی، چرا نمی‌روی؟ راحت شوی. گیر کرده. حدیث داریم اول چیزی که از گنهکار، خدا سیلی که به گنهکار می‌زند این است که عبادت برایش مزه ندارد. مثل آدمی که مریض است، غذای مطلوب هم که می‌گذاری بدش می‌آید. هستند آدم‌هایی که غذا خیلی مطلوب است، اما این چون مریض است از غذای خوب هم بدش می‌آید. می‌گویند وقت تمام شد. حرف‌های ما تمام نشد.

دنیا می‌گذرد. دنیا غنچه است. «زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» (طه/131) غنچه یعنی چه؟ یعنی برای هیچ‌کس گل نمی‌شود. همه‌ی امکانات می‌گذرد، از فرصت‌ها باید استفاده کنیم. یکی از گناهان بزرگ تلف کردن وقت است. این گناهی است که پیدا نیست. ما فکر می‌کنیم گناه دزدی و… وقتی به کسی می‌گوییم: گناه کردی، می‌گوید: من چه گناهی کردم؟ آدم کشتم؟ از دیوار کسی بالا رفتم؟ یعنی گناه را در دو چیزی می‌دانند. ادم کشتن، از دیوار کسی بالا رفتن. نه آقا همین که عمرت تمام می‌شود بزرگترین گناه است. آقا دائم دعا بخوانیم، چه کسی گفته دائم دعا بخوانیم. دائم درس بخوانیم. چه کسی گفت؟ امام رضا فرمود: عمرتان را چهار قسمت کنید. بخشی برای لذت، لذت حلال. صبح تا شب می‌خواهید لذت ببرید. هیچ به فکر کارت نیستی. هر عضوی یک سهم دارد. بعضی‌ها فقط به کله‌شان می‌رسند. همه‌اش مطالعه می‌کنند تا مرز دیوانگی. چند رقم بیماری گرفته ولی خوب باسواد است. بعضی‌ها دائم به عضوهای دیگر می‌رسند. اصلاً هفته و سال می‌آید می‌رود، یک کتاب مطالعه نمی‌کند.

من رفتم نزد استادم گفتم: در روایات داریم امامان ما به افراد می‌گفتند: «عظنی» موعظه کنی. امام که نیاز به موعظه ندارد. پس چرا به یارانش می‌گفت: تو مرا موعظه کن. استاد ما، خدا رحمتش کند آیت الله اشتهاردی، ایشان گفت: همین سؤالی که تو از من کردی، من هم در جوانی‌ام از استادم کردم. که امامان ما که نیاز به موعظه ندارند. چرا به مردم می‌گفتند: موعظه کن؟ استاد ما گفت: هر عضوی یک عبادتی دارد. گوش دادن هم یک عبادت است. که آدم حرف حق را گوش بدهد. اگر امام‌ها دائم می‌خواستند بگویند، از عبادت زبان کامیاب بودند. اما از عبادت گوش محروم بودند. آقا بگو حرف حق بزن، من گوش بدهم. من سراغ دارم، مطهری را که می‌آمد منزل یک طلبه می‌گفت: تو حرف بزن من گوش بدهم. می‌گفت: آقا من شاگرد، شاگرد شما هستم. می‌گفت: هرچه هستی. من می‌خواهم حرف‌های تو را گوش بدهم گوش دادن خودش یک عبادت است. مسؤول مملکتی، گوش بده. بعد بگوید: آقا گوش دادم، نمی‌توانم انجام بدهم. می‌گوید: خوب همین مقداری که به حرف من گوش دادی، باز هم متشکر هستم. بالاخره تخلیه شد. گوش دادن ناله عبادت است. گوش دادن دردهای مردم عبادت است. گوش دادن موعظه عبادت است. ممکن است حرفی که آقا روی منبر می‌زند، بلد باشی، اما باز هم گوش بدهید.

خدایا، تو را به حق محمد و آل محمد، از همه‌ی گناهانی که ما را محروم می‌کند، از نعمت‌های مادی، از نعمت‌های معنوی، هر گناهی که سبب محرومیت و حسرت ما است، از ما برطرف بفرما. آنچه تا حالا خلاف کرده‌ایم، گذشته‌ی ما را ببخش. از الآن تا ابد لحظه‌ی گناه دست همه ما را بگیر.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment