2- گناه، عامل از دست دادن سرمایههای انسانی
3- زدودن کینه و دشمنی از دل
4- دوری از گنهکاران، سیره پیشوایان دین
5- خدا، یا خواستههای نابجای دیگران؟
6- بیوفایی، ویژگی شیطان و شیطان صفتان
7- زیبا جلوه دادن زشتیها، شیوه شیاطین
8- شناخت درست شفاعت و دوری از گناه
موضوع: آثار و پیامدهای گناه(3)
تاریخ پخش: 02/05/91
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
رمضان 91 در مازندران بحث ضبط میشود. موضوع بحثمان به بهانه و در سایهی یک کلامی که امیرالمؤمنین از پیغمبر پرسید: در ماه رمضان بهترین کار چیست، فرمود: ترک گناه. یک خرده راجع به گناه میخواهیم صحبت کنیم. حدود شصت آفت من در گناه پیدا کردم. در دو سه، جلسه ده دوازده مورد را گفتم، در این جلسه هم سه، چهار مورد را میخواهم بگویم.
1- گناه امروز، حسرت فردا
10- گناه امروز، مایه حسرت فردا است. گناه امروز، حسرت فردا. قرآن میفرماید: «وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ» (آلعمران/30) سوء میگویند: فلانی سوء سابقه دارد، سوء یعنی بدی. «وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ» کارهای خلافی که انسان کرده، «تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعیدا» (آلعمران/30) چون روز قیامت عمل مجسم میشود. وقتی عمل مجسم میشود، میگوید: ای کاش مجسم نشده بودی، کاش ندیده بودم. کاش رویت را ندیده بودم. کاش من یک طرف دنیا بودم و تو یک طرف دیگر. این یک ای کاش.
یا میگوید: «یا لَیْتَنی کُنْتُ تُراباً» (نباء/40) کاش خاک بودم، مجرم نبودم. یا آیهی دیگر میگوید: «یا وَیْلَتى لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً» (فرقان/28) کاش با فلانی رفیق نمیشدم. او مرا معتاد کرد. او چشم مرا آلوده کرد. او فکر مرا آلوده کرد. چرا مغزم را، فکرم را در اختیار او گذاشتم.
«یا لَیْتَنی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً» (کهف/42) کاش سراغ غیر خدا نرفته بودم، سراغ کی رفتم؟ برای کی گفتم: زنده باد! برای کی گفتم مرده باد! به من چه او میخواهد رئیس جمهور شود؟ هر ساعتی دور پای کسی مثل لنگ تاب خوردم. امروز این شورای شهر شود. فردا او وکیل و وزیر شود و سفیر شود، کدخدا شود. اینهایی که دنبال نااهل بروند یک چنین آههایی دارند. اما اگر کسی اهلش بود که نه. خوشا به حالش! میگوید: حق بود، من هم حق را تأیید کردم. اما گاهی وقتها حق نیست. همشهری ما است، هم لباس ما است. هم حزب ما است. اگر حق بود، رفتار حق کردی، رو سفید هستیم. اگر حق نبود، به دلایل دیگر من دنبالش افتادم. پول خرج کردم.
«یَالَیْتهََا کاَنَتِ الْقَاضِیَهَ» (حاقه/27) کاش همه چیز تمام میشد. پرونده ما مختومه میشد. به قیامت نمیرسید. در قرآن «یا لَیْتَنی کُنْتُ تُراباً»، «یا وَیْلَتى لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً»، «یا لَیْتَنی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً»، «یَالَیْتهََا کاَنَتِ الْقَاضِیَهَ» این با «یا لیت» است. یک عبارتهای دیگر هم هست که حسرت می خورند. من خواسته باشم این را باز کنم دیگر طول میکشد. خلاصه گناهکار شیرینی امروز را نبیند. تلخی بعدش هم ببیند.
گفتم: در یکی از درسها که لیموشیرین، شیرین است. اما بعد از چند ثانیه تلخ میشود. نگاه به شیرینی امروز نکنید. جرقه بازی چهارشنبه سوری در یک لحظه شیرین است. اما فکر این را بکنید که ما هر سال چقدر مجروح بدهیم.
جرقه بازی چهار شنبه سوری برای یک لحظه شیرین است. اما وقتی نگاه به تلفاتش میکنیم، میبینی که میارزید ما همسایهمان را، همشهریمان را، هم وطنمان را، مثلاً اینطور لت و پار کنیم به خاطر اینکه حالا یک در یک لحظه من میخواهم لذت ببرم. خوب این یک نکته. گناه امروز حسرت فرداست.
2- گناه، عامل از دست دادن سرمایههای انسانی
11- گناه درآمد نیست، از دست دادن است. خیلیها که گناه می کنند، فکر میکنند چیزی گیرشان آمد. گناه، درآمد نیست. از دست دادن است. اینهایی که مینویسم هیچ کدام شعار نیست. هرکدامش چند تا آیهی قرآن دارد. 95 درصد از بحثهای من شاید بشود گفت از قرآن است. چطور؟ در سورهی «وَ الشَّمْسِ وَ ضحَُئهَا» (شمس/1)، «وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّئهَا» (شمس/10) «دسا»، یعنی چه؟ در فارسی هم میگوییم، دسیسه کاری میکند. دسیسهکاری یعنی ماست مالی میکند. یعنی یک چیزی را پنهان میکند. «یَدُسُّهُ فِی التُّراب» (نحل/59) قرآن میگوید: «یَدُسُّهُ» همان «دَسَّها» و «یَدُسُّه» یعنی یواشکی زیر خاک پنهانش کنیم. زنش که دختر میزایید، میگفتند: دختر ننگ است. زنده به گور میکردند. آنوقت میگفتند: «یَدُسُّهُ فِی التُّراب» یعنی دختر زنده زیر خاک، خیلی وقتها میگویند: گناه کردی؟ یک طور ماست مالیاش کن. میگوید: این بعد معلوم میشود. کسی شربت میخورد، بعد میبیند سر شربت خالی است، آب درونش میریزد.
دکتر بالای سر بیمار میآید، میگوید: این شربت را بگیر، مثلاً هر چند ساعت یک قاشق بخور. من فردا صبح میآیم میبینمت. بیمار هم نمیخورد. بعد میگوید: حالا امروز دکتر خواهد آمد و میگوید: نخوردی؟ برمیدارد یک خرده از شیشه شربت را در دستشویی میریزد، آب هم رویش میکند و ماست مالی میکند، سر شیشه خالی میشود. دکتر میآید میگوید: شربت را خوردی، میگوید: بله. مگر نمیبینی؟ سرش خالی است. این فکر میکند سر دکتر کلاه گذاشت. کلاه سر خودش گذاشت. قرآن میگوید: «وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّئهَا» فکر میکنیم تیز بازی است. رزق هرکسی حلال اندازهگیری شده است. آن کسی که با حرام و تیزبازی و زرنگ بازی به حرام میپرد، خدا سهم حلالش را کم میکند.
«وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً» (طه/111) اگر صورت مسأله را پاک کردی و پنهان کردی، سعادتت را از دست دادی. شیشه شربت را نخوردی، سلامتت را عقب انداختی. خوب دو تا «خاب» داریم. «خیب» یعنی از دست دادن.
«وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّئهَا» کسی که دسیسه میکند. سودی را از دست میدهد، حالیش نیست. «وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً» میگوید اگر ظلم هم کردی در همین دنیا رفو کنید. حالا عصبانی شدی، یک فحش دادی. تلفن بزن بگو: ماه رمضان است. من عصبانی شدم، حرف بدی زدم. من از شما معذرت میخواهم. این ظلم را تا قیامت نبرید.
3- زدودن کینه و دشمنی از دل
من تعجب میکنم بعضیها میگویند: میخواهم روز قیامت یقهاش را بگیرم. بابا تو اینقدر بد آدمی هستی. که میخواهی کینهی یک مسلمان را تا قیامت ببری. پس آیهی قرآن چیه؟ قرآن میگوید: مسلمان، میگوید: «وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا» (حشر/10) عربیهایی که میخوانم قرآن است. یعنی خدایا کینهی کسی در دلم نباشد. تو افتخار میکنی که من کینهاش را در دلم نگه میدارم، روز قیامت میخواهم یقهاش را بگیرم. خیلی بد آدمی هستی. که میخواهی کینهای که خدا میگوید، نباید کینه در دلش باشد، این کینه را هزارها سال در دلت نگه داری.
گناه، سبب تبری رسول خداست. با مؤمنین تواضع، از مشرکین برائت. شعار ما است. با مؤمنین تواضع، قرآن بخوانم؟ «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَک» (شعرا/215) پیغمبر نسبت به مؤمنین بالت را باز کن. یعنی تواضع کن. برائت چه؟ برائت میگوید: «فَإِنْ عَصَوْکَ» (شعرا/216) اگر مردم معصیت کردند، «فَقُلْ إِنِّی بَریءٌ» بگو من از تو جدا هستم. خدا تعریف میکند از ابراهیم و یارانش میگوید: اینها مرد بودند. «إِنِّی بَریءٌ» نصفش را من میگویم، نصفش را شما بگویید. «لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ» (کافرون/6) تو سمت خودت، من هم سمت خودم. ما در اینجا دیگر کوتاه نمیآییم.
4- دوری از گنهکاران، سیره پیشوایان دین
مادامی هستیم که به گناه کشیده نشود. اگر گناه آمد ما از هم جدا میشویم. حالا میخواهیم رفاقت ما به هم نخورد. باید به هم بخورد. چه کسی گفت شما با او رفیق باشی ولو گناهکار. آقا گناه کردی، فاصله باشد. «فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ» (توبه/114) حضرت ابراهیم با عمویش رفیق بود. گفت: من در حق تو دعا میکنم. اما وقتی «فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ» وقتی فهمید این منحرف است، بابا این بچهی شما منافق شده، نمیدانم مرتد شده، ضروریات دین را میگوید من قبول ندارم. «فَلَمَّا تَبَیَّنَ» برای دشمن خدا پول جمع میکنی، که چه؟ اگر بچهی شما نااهل است، برای چه کسی جان میکنی خانه درست کنی؟ به من چه که جان بکنم یک نااهلی عیاشی کند؟ اگر آدم در مرز است، «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِر» (مائده/2) شما کمک کنید. اما شما جو میدهید به اسب شمر. جو میدهی، این به شمر سواری میدهد. هرچه پول میدهی میرود فساد میکند. جو بده به اسبی که سواری بدهد برای کار حقی. اگر راه حق بود، حیوانهایش هم ارزش دارد.
خدا به نفس اسب قسم میخورد. میگوید: «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً» (عادیات/1)، «وَ الْعادِیاتِ» جمع عادیه، عادیه اسبی که میدود. «ضَبْحاً» یعنی اُه، اُه میکند. «وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً» به اوه اوه اسبی قسم، که در راه خیر است. زیر پای رزمنده است. حالا اُه اُه در سینه است، میگوید: برو زیر پایش. «فَالْمُورِیَاتِ قَدْحًا» (عادیات/2) «موریات» جمع موریه، موریه جرقه است. سم اسب که به سنگ میخورد، جرقه میزند. میگوید: به آن جرقهی اسبی که زیر پای رزمنده است. اگر این اسب به رزمنده سواری میدهد، اُه اُهش هم ارزش دارد. جرقهی سمش هم ارزش دارد. اما اگر این اسب سواری به شمر میدهد، نباید راضی شویم.
امام کاظم به یکی از اصحابش فرمود: تو همه خوبی داری. یک عیب داری. گفت: عیبم چیست؟ فرمود: شترهایت را به هارون الرشید اجاره میدهی. گفت: بابا برای مکه اجاره کرده. گفت: باشد، نظام نظام طاغوتی است. حکومت هارون الرشید حکومت حق نیست. اگر حکومت حق نباشد، حکومت باطل مکه هم برود، این به خاطر کلاهبرداری است. مثل شاه که مکه رفته بود، لباس احرام پوشیده بود. شاه اگر مکه هم برود، باز هم شاه است. شما اگر روی چوب عمامه بگذاری که آیت الله نمیشود. مخاش باید آیت الله شود. حالا یک مجرم لباس احرام پوشید. لباس احرام که باطل را حق نمیکند. «َانَّ اللَّهَ بَریءٌ مِنَ الْمُشْرِکین» (توبه/3) «بَراءَهٌ مِنَ اللَّه» (توبه/1)، «إِنَّا بُرَآؤُا» (ممتحنه/4)، خلاصه اینکه باید مواظب باشیم مرزها سر گناه به هم برخورد کنند. برخورد هم نه برخورد کتککاری. بگوید: نه، اگر شما میخواهی اینطور باشی، شما اجازه بده که خودت رفیق خودت را بگیر، من هم رفیق خودم را میگیرم. این رقمی که ما در گناه شریک شویم… قرآن یک آیه دارد، خیلی آیهی تندی است. خیلی تند است. من که رفوزه هستم نسبت به این آیه.
5- خدا، یا خواستههای نابجای دیگران؟
میگوید: به مردم بگو. «إِنْ کانَ آباؤُکُمْ» آبا «أُب»، «أَب» یعنی پدر. آیهی 23 توبه است. اجازه بدهید از رویش بخوانم. یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار).
«قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُم» شما این کلمهها را میفهمید. «قُلْ» یعنی بگو. «إِنْ کانَ» اگر باشد، «آباؤُکُم» پدرانتان «وَ أَبْناؤُکُمْ» اِبن، پسرانتان، «وَ إِخْوانُکُمْ» برادرانتان، «وَ أَزْواجُکُمْ» همسرانتان، «وَ عَشیرَتُکُمْ» فامیلهایتان «وَ أَمْوالٌ» اموالتان، «تِجارَهٌ» تجارتتان، اگر هریک از اینها را «أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» اگر هریک از اینها را بیشتر از خدا و رسول و جهاد دوست دارید، منتظر قهر خدا باشید. این خیلی مهم است. بالاخره آدم به خدا که رسید نباید بگوید: داداشم است، زن داداشم است. برادر خانم من است، شوهر، پسر عمهی من است، پسر دایی من است، به خلاف که رسید با هیچکس شوخی نمیکند. مردم کاری دستشان نیست که رفیق شوی. کاری دست مردم نیست که رفیق شوند.
حالا بنده فرض کنید که 33 سال است تقریباً در تلویزیون هستم. الآن بگویند: قرائتی مرد! مردم ایران چه میتوانند بکنند. یک معلم سی ساله، بگویند: قرائتی مرد اِ… بس است. البته شما مردم ساری چون الآن پای حرف من هستید. میگویید: قرائتی مرد؟! ماه رمضان، فیلمهای ماه رمضان را ساری پر کرد. اِ اِ… ممکن است دو بار بگویید. مردم ایران میگویند: اِ… مازندرانیها میگویند: اِ اِ… خویش و قومها میگویند: اِ اِ اِ… سه بار میگویند. این خلاصهی مرگ یک آدم مشهور است. چیزی نیست که حالا، اخر با هم رفیق هستیم. خوب با هم رفیق هستید، این که آخر تو را منحرف میکند. اگر مسألهی انحراف که رسید دیگر یا شما او را هدایت کن، یا نگذار لااقل او شما را منحرف کند.
گناه چیست؟ لذت امروز حسرت فردا. غذای خوشمزهای که آدم میخورد، این یک ربعی که میخورد، بیست دقیقهای که میخورد لذیذ است. اما آن بیماری که پایش مینشیند، مشکل است. اولاد حرام زاده، در یک لحظهی آمیزش جنسی ممکن است لذت هم ببرد. حتماً لذت میبرد. اما خوب یک بچهی حرام زاده تحویل میدهد. بعد این چند سال به سمت انحراف کشیده میشود. لذت امروز، حسرت فردا است. گناه درآمد نیست، از دست دادن است.
6- بیوفایی، ویژگی شیطان و شیطان صفتان
اینها تابلو است، تابلوهای برخاسته از متن قرآن.
13- شیطان و شیطان صفتها بیوفا هستند. آنهایی که شما را کج میکنند، چه شیطان باشد چه نباشد اینها بیوفا هستند. راجع به بیوفایی قرآن میگوید: شیطان به گروهی گفت: «إِنِّی جارٌ لَکُمْ» (انفال/48) جار یعنی همسایه. «الجار ثم الدار»! شیطان گفت: «إِنِّی جارٌ لَکُمْ» من همسایهی تو هستم. من با تو هستم. اما همین که دری به تخته خورد، میگوید: نه، من کی با تو هستم؟ مگر آمریکا به شاه نگفت من با تو هستم؟ چرا شاه را راه نداد وقتی از ایران فرار کرد؟ مگر آمریکا به مبارک نگفت: من با تو هستم. چرا وقتی مبارک سرش به سنگ خورد، آمریکا راهش نداد؟ نامرد تو که این همه کاخ و باغ داری، لااقل به یکی از این نوکرهایتان یک باغچه میدادید، میگفتید: این آخر عمری در این باغچه بیایند. میگوید: «إِنِّی جارٌ لَکُمْ».
این کشورهایی که خودشان را به آمریکا میچسبانند، قرآن یک قصه دارد، میگوید: نوح به پسرش گفت: ایمان بیاور، سوار کشتی شو. دنیا زیر آب میرود و همه کفار غرق میشوند. گفت: من زیر آب نمیروم. گفتند: چطور؟ «سَآوی»، «سَ» یعنی در آینده، «سَآوی» یعنی در آینده مأوی میگیرم. کجا؟ «إِلَى الْجَبَل» جبل را شما معنا کنید. «یَعْصِمُنی» (هود/43) این آیهی قرآن است. پسر نوح گفت: من نوک کوه میروم، کوه مرا حفظ میکند. دیگر آنجا غرق نمیشوم. «سَآوی» روی قله میروم. قرآن میگوید: بر خدا توکل کن. این به پرچم آمریکا توکل میکند. فکر میکند اگر پرچم آمریکا را روی کشتی بزند، بیمه است. به هرچه تکیه کنیم که ما را حفظ کند، ما را حفظ نمیکند. نوح فرمود: «لا عاصِم»، عاصم همان «یعصمنی» یعنی هیچکس تو را حفظ نمیکند. «لا عاصِمَ الْیَوْم» (هود/43) قهر خدا آمد، برای هیچکس راه چاره نیست. حالا در اینجا یک چیزی بگویم.
قدیم که لولهکشی رسمی نبود، در محلهها چاه آب بود، هر چاه آبی یک منطقهای را آب میداد. این خانهها که نزدیک چاه آب بودند آبشان زلال بود. آن خانههای آخر آبشان کثیف. تهران یک کوچه به نام کوچه شتردارها داشت. این آخر آب بود، آب به آن نمیرسید. در این کوچه شتر داران یک روحانی واعظ بود، سالی یکبار خانهی ناصرالدین شاه منبر میرفت. مردم جمع شدند گفتند: امروز که میروی روضه بخوانی، به ناصرالدین شاه بگو: ما یک چاه اینجا بزنیم، که آب نزدیک داشته باشیم. آبهای کثیف محلههای دیگر اینجا نیاید. گفت باشد. این واعظ بالای منبر رفت و تفسیر سورهی نوح را گفت. ناصرالدین شاه هم نشسته بود، گفت: نوح به پسرش گفت: ایمان بیاور، سوار کشتی شو. کفار غرق میشوند! گفت: میروم آسیا! نوح گفت: آسیا هم غرق میشود. آسیا هم زیر آب میرود. گفت: میروم ایران. گفت: ایران هم زیر آب میرود. گفت: میروم تهران. گفت: تهران هم زیر آب میرود.گفت: میروم کوچهی شتردارها. دیگر نوح چیزی نگفت. فهمید که اگر همهی دنیا آب بهش برسد، به کوچهی شتردارها آب نمیرسد. (خنده حضار) این را گفت و به ناصرالدین شاه گفت: محلهی ما محلهای است که اگر به همهی دنیا هم آب برسد، به محلهی ما نمیرسد. دستور بده یک چاه آب بزنند. امان از آخوند که اگر خواسته باشد یک کاری را بکند، بلد است چه کند. کجا را به کجا زد. این زرنگی است.
به هرچه غیر از خدا تکیه کنیم، پوک است. به مدرک تکیه کنیم اینقدر آدمهایی هستند، مدرک بالا دارند، هزار و یک مشکل در زندگیشان است. به پول تکیه کنید، یک پولدارهایی یک غصههایی دارند. این پولدارها یک غصههایی دارند که فقیرها ندارند. شیطان بیوفا است. میگوید: «جارٌ لَکُمْ».
7- زیبا جلوه دادن زشتیها، شیوه شیاطین
شیطان سه چیز گفت. به اینهایی که در جبهه بودند، هر سه را هم «لکم» گفت. «لکم» یعنی برای شما. «لَکُم»، «لَکُم»، «لَکُم» گفت: «إِنِّی جارٌ لَکُمْ». من کنار شما هستم. بعد گفت: «لا غالِبَ لَکُم» (انفال/48) هیچ کس امروز بر شما غالب نمیشود. به صدام گفتند: سه روزه ایران را میگیری، ما هم با تو هستیم. بعد گفت: «زَیَّنَ لَهُم» (انعام/43) یعنی زینتی است برای شما. من کنار شما هستم، امروز حتماً شما پیروز هستید، زشتیها هم زیبا جلوه داد. یعنی این رقمی میآید تحریک میکند. کیش کیش میکند. بابا، حالا کیف کنیم خدا ارحم الراحمین است. خوب خدا ارحم الراحمین است اما در دعای افتتاح ماه رمضانها، شب دعای افتتاح داریم میگوید: خدایا تو ارحم الراحمین هستی به جایش. مثل اینکه میگوییم: بانک جایزه میدهد، بله بانک جایزه میدهد اما به کی؟ چقدر؟ کی؟ نمیشود گفت: آقا به خدا بانک جایزه میدهد. فرض کنیم بتوانی بگویی به خدا بانک جایزه میدهد. شما میتوانی به هوای اینکه بانک جایزه میدهد، پیش خرید کنی؟ در جایزهی بانک سه تا ابهام است. 1- به کی؟ 2- چقدر؟ 3- چه زمانی؟
امامان ما شفاعت میکنند. والله شفاعت میکنند. اما شفاعت چه کسی را میکنند؟خود امام صادق فرمود: کسی نماز را سبک بشمارد من شفاعتش را نمیکنم. خوب خودش میگوید: من شفاعت نمیکنم. شفاعت ما نمیرسد به کسی که… شفاعت کی؟ تازه چقدر؟ ممکن است قیامت شفاعت کنند. اصلاً شفاعت برای قیامت است. برزخ شفاعت ندارد. از برزخ تا قیامت چند قرن است. آنجا چه میکنی؟ میگویم: اگر تهران آمدی من به شما وام میدهم. از شهرت تا تهران چه میکنی؟ برزخ چه؟
تازه چه زمانی؟ ممکن است بعد از آنکه انسان مدتها در زندان بود، حالا به او عفو بخورد. از ساعت اول معلوم نیست. شفاعت حق است اما سه تا ابهام دارد. شفاعت چه کسی را؟ ممکن است بیایند بگویند: آقا دروغهایش را به خاطر من ببخشید. این عزادار بوده، روز عاشورا خرج داده، خیلی خوب دروغهایش را به خاطر من ببخشید. غیبتهایش را چه؟ تهمتهایش را چه؟ نماز و روزههایش را چه؟ چقدر؟ یک کسی به کسی گفت: برو مکه، بخشی از خرجت را من میدهم. خیلی خوشحال شد، گفت: «الْحَمْدُ لِلَّه»! گفت: چقدر؟ گفت: تاکسی تا فرودگاه! خوب چقدر؟ صرف اینکه ما همه غرق گناه هستیم و یک حسین داریم و یک شب قدر داریم و همه اینها درست است. اما نه آدمش معلوم است، نه چقدر از خلافکاریها…
گاهی وقتها مثلاً دو تا ساک داری خیلی که دوستت دارند پای قطار و اتوبوس میگوید: آقا یک ساک را بده من بیاورم. یک ساکش را. نمیشود گفت: آقا خودم را هم کول کن. در همین حد است که میگوید: یک ساک را کمکت میکنم. خودم را کول کن که نیست!
8- شناخت درست شفاعت و دوری از گناه
اصلاً معنای شفاعت هم همین است. شفاعت از «شفع» است. کلمهی «شفع» را میدانید یعنی چه؟ بارک الله بگویید. «جفت»! «شفع» یعنی جفت. شفاعت میشود یعنی جفت میکند.چه چیزی را جفت میکند؟ یعنی این آقا نمرهی نه دارد، منتها ده قبول میشود. معلم هم یک چیزی به آن جفت میکند، ارفاق میکند، میگوید: ده برو قبول شو. شفاعت یعنی یک نفسی دارد، یک دکتر هم میآید دو تا آمپول میزند او را راه میاندازد. وگرنه اگر یک مرده را به دکتر بدهی، هزار تا آمپول هم بزنی زنده نمیشود. اگر شما یک میلیون پول داری، رفتی یک فرش بخری، این فرش یک میلیون و خردهای شد، آن خردهاش را فرش فروش به تو مهلت میدهد. میگوید: باقیاش را بعد بیاور. اما اگر رفتی گفتی: آقا، باسمه تعالی بنده هیچی ندارم. یک فرش بده! میگوید: برو دنبال کارت! شفاعت یعنی باید در مسیر کوه باشیم، آنکه بالاتر است دست ما را بگیرد و بالا بکشد. اما پای کوه بخوابی نمیآیند تو را کول کنند و روی قله ببرند. «لا یَشْفَعُونَ» شفاعت خبری نیست. «إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى» (انبیاء/28) یعنی باید یک کسی باشد در خط باشد، منتها عرض کردم نمرهی هشت و نه آورده و دو تا نمره باقی دارد.
خود شما اگر دیدی یک مسافری در جاده بنزینش تمام شده و یک دبه دست گرفته و هی چنین میکند، این پیداست در راه مانده. دو لیتر بنزین میخواهد. پیاده میشوی و به او میدهی. اما اگر بدانی این آقا از پمپ بنزین، بنزین نزد. گفت: میرویم و از کسی میگیریم، چشمش کور شود! بنزین بزن اگر در راه ماندی کمکت میکنند. تو کنار پمپ بنزین بودی، عقل هم داشتی، تابلو هم زدند تا جایگاه بعدی چند کیلومتر، همه را میدانی مخصوصاً بنزین نمیزنی.
قرآن میگوید: اگر هم کمک به فقرا کنید، «للفقراء» کدام فقرا؟ نه اینهایی که در کوچه ایستادند، «لِلْفُقَراءِ الَّذینَ أُحْصِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ» (بقره/273) فقیری که در راه خدا، «احصروا» محصور شده، گیر کرده. «لِلْفُقَراءِ الَّذینَ أُحْصِرُوا» با «ح» و «ص». محصور! بابا ایشان میتوانسته در دانشگاه بالاترین مدرک را بگیرد، حقوق خوب هم بگیرد. رفته طلبه شده. حالا که رفته طلبه شده، حقوقش دویست، سیصد تومان شده.ولی میتوانست دو، سه میلیون بگیرد. تازه اگر دانشگاه میرفت بعد از شش سال، هشت سال مدرک داشت. طلبگی هشت سال هم درس بخواند به او مُلاّ نمیگویند. باید سی سال درس بخواند تا بگویند: دانشمند. پس این هوش دارد، عقل دارد، تیزهوش است، تمام فامیلهایش رفتند مدرک گرفتند یک چهارم این درس نخواندند. مدرک گرفتند و حقوقشان هم پنج برابر این است. پس این ضعیف نیست. این خودش این رشته را انتخاب کرده است. میتوانسته حرف نزند، با شاه کنار بیایید درآمد خوبی هم داشته باشد. یک منبر انقلابی رفته شاه هم این را تبعید کرده است. این بیپول شده منتها «فی سَبیلِ اللَّهِ»، رفته نهی از منکر کند با منکر اصلی، خود شاه وجودش منکر بود. این رفته با یک منکر مبارزه کند زندانش کردند. اینکه رفته به خاطر تحصیلات گیر کرده است. رفته درس بخواند، یک دانشجو است در رشتهی درسیاش کتاب ندارد. پول ندارد، خوب کمکش کنید این درسش را بخواند. برای یک جوان که میتواند تمام… میگوید: بده در راه رضای خدا. به این سفارش نشده، حالا این را هم گفتند: «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (ضحی/10) اما اگر بنا است پول بدهیم بدهیم به کسی که میتواند پول دار شود، فقر انتخابی. نه فقر عاجزی! ما چند رقم فقر داریم.یک وقت آدم فقر را انتخاب میکند. فقر انتخابی!
آنوقت تازه وقتی شیطان گفت: «جارٌ لَکُمْ»، «لا غالِبَ لَکُم»، «زین لکم» همهی تحریکها را که کرد، دم بزنگاه شیطان رها میکند. یک اتاق به شاه میدهید نه! یک اتاق به مبارک میدهید؟ نه! بابا اینها چهل، پنجاه سال نوکر شما بودند، نه یک اتاق هم به آنها نمیدهیم. رها میکنند. شیطان و شیطان صفتها، پسر میآید چنان حرف میزند به دختر که آقا روی کرهی زمین هیچ کس را به اندازهی تو دوست ندارم. من تا به عکس تو نگاه نکنم، خوابم نمیبرد. به قدری تملق میکند که دختر را گول میزند. وقتی با دختر آشنا شد، دختر را خراب کرد، فرار میکند و به مادرش میگوید: این را نمیخواهم. گولتان میزنند، اینها شیطان هستند. وفا ندارند. پسرهای در پارک، در سینما، در خیابان، اگر خانواده دارند، اگر دین دارند وفا دارند. اما اگر دین و خانواده نداشته باشند، این تخمه کدو است، میشکند و پوستش را دور میاندازد. مثل انار، دیدی انار تا آب دارد دو دستی بلندش میکنند و تا لبشان هم میآورند. آبش را که گرفتند پرتش میکنند. گول نخورید، هم پسرها و هم دخترها. شیطان و شیطان صفتها وفا ندارند. کلاه برداری میکنند. گول لبخندها را نخوریم.
سیاسیون هم همینطور هستند. سیاسیون گاهی وقتها با یک تبریک، با یک چی، با یک چی، و لذا بعضیها میگویند: خوب حالا که مثلاً چراغ سبز شده، مثلاً ما یک ارتباطی، یک رابطهای برقرار کنیم. یک وقتی از این کارها میکردند مقام معظم رهبری فرمود: دست آهنی در دستکش مخملی! دست آهن است، اما در دستکش مخملی.
آدم غصهی خودش را میخورد. یعنی روز قیامت اگر بنده را نزد شیطان بیاورند، خدا بگوید: این شیطان بدیها را «زَیَّنَ» زینت میدهد. تو دین زیبا را زشت تحویل مردم دادی. آنوقت آنجا ما چه خاکی بر سرمان کنیم؟ دین زیبا را بد معرفی کردید. ولی شیطان بدیها را زیبا. یکبار دیگر میگویم. ما زیباییها را بد بگوییم، بد معرفی کنیم، شیطان بدیها را زیبا بگوید. دین ما زیباست. ماه رمضان زیباست، به شرطی که بلندگوهای مسجد مردم را بیخود از خواب بیدار نکند. بلندگوی مسجد باید در مسجد باشد.
خدا رحمت کند یکی از مراجع را. رفتم خدمت ایشان، گفت: آقای قرائتی دیشب تا صبح سوختم. میتوانم اسم ایشان را ببرم. اما میترسم اسمش را ببرم آن محله ضایع شود. برای حفظ آبروی محله چیزی نمیگویم. گفت: آقای قرائتی دیشب تا صبح سوختم. گفتم: مرضتان سخت شد؟ گفت: نه! گفت: این بلندگوی مسجد هی گفت: «الْغَوْث الْغَوْث خَلِّصْنَا مِنَ النَّار» … بابا «الْغَوْث» را در مسجد بگو. چه کار داری؟ من میخواهم بخوابم. تو چه حقی داری دعای «الْغَوْث» را در بلندگو میگذاری؟ دعای جوشن زیباست. من از حالا بگویم. تمام دکترهای ادبیات عرب و عجم و تمام آیت اللهها و علمای حوزهها در یک دهکدهای جمع شوند، یک پنجم دعای ابوحمزه را نمیتوانند درست کنند. دعای ابوحمزه موسیقی دارد، آهنگ دارد. من در نوار دارم هی میخوانم و لذت میبرم. «ب» بده! «ب» تحویل بگیر. یا طبیب و یا حبیب و میرود تا آخر. بعد میگوید: «الْغَوْث الْغَوْث»! «ق» بده. یا رفیق و یا شفیق و… هزار تا اسم برای خدا میگوید، هزار تا با قالب. استاندارد، دعای ابوحمزه، آهنگش آدم را میکشد، محتوایش آدم را میکشد. میکشد، میکشد! آنوقت دین زیبا را ما پشت بلندگو میگذاریم، مرجع تقلید بیمار پای آن بال بال میزند. شیطان زشت را زیبا نشان میدهد، ما زیبا را زشت نشان میدهیم.
حجاب اصل است ولی چه کسی گفته: خانم معلم سر کلاس لباس مشکی بپوشد؟ خوب این کلاس همه دختر بچه هستند، لباس شاد بپوش. یک دختر میخواهد چیز یاد بگیرد باید روزی 5 ساعت سیاه نگاه کند. کجای قرآن نوشته؟ لباس سیاه برای خیابان خوب است. چادر سیاه برای خیابان خوب است. ما یکطور معرفی میکنیم، که مردم، از خوبهایمان هم دارند متنفر میشوند. خود بنده خانه خواسته باشم بخرم کنار مسجد نمیخرم. چون هرکس مرد یک بار باید برای فاتحهاش از خواب بپری، یکبار برای هفتهاش، یکبار برای چهلهاش و یکبار برای سالش. یعنی برای هر مرگ و میری چهار باید مردم محله زجر بکشند. خدا رحمت کند مرده را. ولی صدای بلندگو فقط در مسجد. فقط یکجا حق داریم اذان بگوییم، بیرون مسجد برای اذان است آن هم آدم خوش صدا! یک اذان مختصر، خلاص! قبل از اذان و بعد از اذان ممنوع! نماز را حق نداری پشت بلندگو بگذاری. فقط اذان! ما زیباییها را زشت نشان میدهیم، ولی شیطان زشتیها را زیبا نشان میدهد.
خدایا کمکمان کن ما درست بفهمیم، درست فکر کنیم، درست عمل کنیم، درست تبلیغ کنیم، درست همسرداری کنیم، درست بچه داری کنیم، درست همسر داری کنیم. درست مسجد داری کنیم. توفیقمان بده که همه کارهای ما استاندارد و درست باشد. از همه انواع گناهها همه ما را حفظ بفرما.