آثار تربیتی نماز

برنامه سمت خدا 16 آبان 1395

بسم الله الرحمن الرحیم

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

شریعتی: «اللهم وفقنا تحب و ترضی و اجعل عاقبتنا امرنا خیرا» سلام می‌کنم به همه‌ی شما و ایمانی که از آن سرشار هستید. سلام می‌کنم به شما و خانه‌های نورانی شما. سلام می‌کنم به بیننده‌ها و شنونده‌های عزیزمان، انشاءالله هر کجا که هستید بهترین‌ها نصیب شما شود. حاج آقای قرائتی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله.
شریعتی: بحث هفته گذشته ما آثار تربیتی نماز بود. امروز هم ادامه بحث را می‌شنویم.
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم. «الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
من یادداشت‌هایم را بررسی کردم، چیزهایی را یادداشت کردم، بگویم. نماز همه درس است. یعنی همین که رو به قبله می‌ایستیم، یعنی رو به خانه خدا ایستادی. وقتی رو به خانه خدا ایستادی، یعنی رو به کاخ‌های طاغوت‌ها نایست. بسم الله یعنی به نام او، یعنی به نام کسی دیگر نه. «ایاک» یعنی فقط بنده او، نه بنده شرق و غرب. نه بنده زور و زر و تزویر.
تمام کلمات قرآن آداب و احکامش همه راز است. به خدا نمی‌شود مهندس گفت. ولی انصافاً مهندس است که در یک کار پنج شش دقیقه‌ای این همه ظرافت قرار داده است. شیر مادر یک غذا بیشتر نیست ولی همه نیازهای بدن نوزاد از همین تأمین می‌شود و هر ویتامینی بخواهد در این شیر هست. بعد هم گفته: تکرار کن. آموزش غیر از پرورش است. وقتی آدم چیزی را یاد گرفت، می‌گوید: دیگر بس است، یاد گرفتم. اما پرورش یعنی اینقدر باید تکرار بشود تا جزء ذات تو شود. باید نهادینه شود. با یک الله اکبر گفتن، بزرگی خدا در روح انسان نفوذ نمی‌کند. با یک نفس کشیدن انسان زنده نیست. اگر نفس کشیدن تکرار شود زنده است. اگر خورشید نورش بتابد خرما می‌رسد. یعنی هم باید نماز باشد و هم با تکرار و توجه باشد.
نماز خوب آثارش قابل شمارش نیست. بعضی از ورزش‌کارهای ما روی لباسشان عکس یک ورزشکار یا هنرپیشه است. اگر نماز بخوانی عکس فرشته‌ها روی قلبت می‌افتد. «یُسَبِّحُونَ‏ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهار» (فصلت/38) عبادت کار فرشته‌هاست. تو اگر بنده خدا شدی با عبادت در حزب فرشته‌ها می‌روی. در حزب انبیاء می‌روی. اگر عبد شدی همه مردم کره زمین به تو سلام می‌کنند. «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» یعنی انسان در جایگاهی قرار بگیرد که شباهت با فرشته‌ها داشته باشد. شباهت با انبیاء داشته باشد. تمام مؤمنین کره زمین روزی پنج بار به او سلام کنند. نماز فقط خم و راست شدن نیست. این پوست نماز است. مغز نماز یک چیز دیگری است.
در زیارت آل یاسین به امام زمان که سلام می‌دهیم می‌گوییم: مهدی جان! سلام بر رکوع و سجودت. یعنی ضمن اینکه به امام زمان سلام می‌کنیم. دانه دانه به حالات نمازش هم سلام می‌کنیم. حتی نماز امام معصوم را هم بالا می‌برد و یک شرایط خاصی به او می‌دهد.
می‌خواهم آثار نماز در بازار را بگویم. قرآن می‌گوید: کسی بازاری خوبی است که تا صدای اذان را شنید مغازه را ببندد. «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ‏ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّه‏» (نور/37) مردانی که تجارت و داد و ستد اینها را از خدا غافل نمی‌کند. تا گفتند: الله اکبر، می‌گوید: خدا بزرگتر از این مشتری است. الله اکبر از این سود، الله اکبر از این درآمد، الله اکبر از این معاشرت، هرچه بود قیچی کنیم.
خدا شهید مظلوم دکتر بهشتی را رحمت کند. اول انقلاب در مرکز حزب جمهوری بود. از کشورهای مختلف آمدند داشتند مصاحبه می‌کردند. وسط مصاحبه‌اش گفت: الآن وقت نماز است. سجاده را پهن کرد و گفت: الله اکبر! اصلاً نگفت که اینها از کشورهای دیگر آمدند.
گاهی استاد دانشگاه یا یک معلم و طلبه ممکن است مشغول بحث‌های علمی باشد. حتی گفتند: اگر می‌خواهی ببینی علمت مفید است یا نه، ببین اگر باسوادتر شدی، بندگی تو بیشتر شده است؟ و الا محفوظات است. محفوظات غیر از علم است.
یکوقت من نزد علامه طباطبایی رفتم. گفتم: قرآن می‌گوید: «إِنَّما یَخْشَى‏ اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» (فاطر/28) یعنی کسی که عالم شد از خدا می‌ترسد و برای خدا حریم قائل است. گفت: بله. آیه قرآن است. گفتم: من اول طلبگی سر نماز حالی داشتم     و گریه می‌کردم حالا باسواد شدم و حواسم پرت شده است. این چه معنی می‌دهد؟ ایشان تأملی کردند و فرمودند: اینهایی که شما در حوزه خواندی علم نیست. محفوظات است. دانشگاه هم همینطور است. یک چیزهایی می‌خوانیم فکر می‌کنیم علم است. نه علم نیست. حضرت علی می‌فرماید: «ثمره العلم العبودیه» ثمره‏ى علم، بندگى است. شما اگر می‌خواهید ببینید آموزش و پرورش و دانشگاه ما موفق است یا نه، ببینید احترام دبستانی‌ها به معلم بیشتر است یا راهنمایی‌ها؟ راهنمایی احترامشان به استاد و پدر و مادر بیشتر است یا دبیرستانی‌ها؟ دبیرستانی‌ها احترامشان بیشتر است یا دانشجوها؟ در دانشجوها سال اولی‌ها بهتر هستند یا آخری‌ها؟ اگر هرچه باسوادتر شدیم ادب و تواضع و خضوع ما نسبت به بزرگترها بیشتر شد، آن علم نافع است. اگر علم نافع نباشد، مضر است. در روایات و دعاها داریم، «أعوذ بک من‏ علمٍ‏ لاینفع» (بحار/ ج86/ص18) یعنی پناه می‌برم از علم بی‌خاصیت. چون گاهی علم‌ها حجاب هم هست.
شما یک لامپی که در حیاط روشن می‌کنید. این لامپ نور است. اما دیگر ستاره‌ها را نمی‌بینی. ولی اگر چراغ را خاموش کنی ستاره‌ها را می‌بینی. گاهی علم نور است، ولی آدم خیلی چیزها را نمی‌بیند.
اول انقلاب ترور نبود. ما هم از قم به میدان شوش می‌آمدیم و از آنجا هم جام جم می‌رفتیم، فیلم ضبط می‌کردیم و به قم برمی‌گشتیم. در هنگام برگشت به قم به بهشت زهرا رسیدیم. خواستم بگویم: برای شادی روح شهداء صلوات ختم کن. تا بلند شدم به مردم نگاه کردم خجالت کشیدم و نشستم. گفتم: تو حجت الاسلام هستی. صلوات ختم کردن برای جوان‌های حزب اللهی و کت و شلواری است. نشستم و گفتم: نامرد، تلویزیون از اینهاست. فرار شاه از اینهاست. انقلاب از شهداست. بلند شدم دوباره نشستم. بغل دستی گفت: حاج آقا صندلی شما مشکلی دارد؟ گفتم: نه خودم گیر دارم. کاش دو کلمه‌ای که خواندم هم نخوانده بودم. مرگ بر علمی که به آدم غرور بدهد که حتی حاضر نباشد برای شهید صلوات ختم کند. دست و پای مادرت را ببوس. فوق لیسانس هستی خوب باش. دست مادرت را ببوس. گاهی آدم یک مقدار درس می‌خواند دیگر نسبت به مادرش، پدرش، استادش، نیاکانش بی‌اعتنا است. ما اکثر خیابان‌های‌مان به نام شهدا است. یک صلوات بفرست. وقتی می‌گذری و می‌بینی یک صلوات بفرستید. عکس شهید را می‌بینی حتی شهید را هم نمی‌شناسی، یک الله اکبر بگو. ثواب الله اکبر برای این شهید باشد. ثمره‌ی علم این است که انسان بندگی خدا را بکند.
گاهی آدم یک چیزی را می‌فهمد و از خیلی چیزهای دیگر محروم است. صاحب عنوانی شده می‌گوید: او باید دیدن من بیاید. او باید بازدید من بیاید. آن کسی که تیزهوش است باید نمازش هم بهتر باشد. یکوقت یک دانشجو از دانشگاه شریف به دانشگاه تهران آمد. من پیشنماز دانشگاه تهران هستم. ایشان آمد به من گفت: پدر و مادر من نماز نمی‌خوانند. من دلم می‌سوزد چرا نماز نمی‌خوانند. صبح تا شب با هرکسی حرف می‌زنند، پنج دقیقه با خدا صحبت نمی‌کنند؟ چه کنم؟ نگاهی به این جوان کردم و گفتم: تلفن پدرت را به من بده. گفتم: من شما را نمی‌شناسم. امروز پسرت نزد من آمده و می‌گوید: شما نسبت به نماز کوتاهی می‌کنی. نماز برایت جدی نیست. من کار به حلال و حرام ندارم. به شکرانه‌ی اینکه خدا یک چنین پسری به شما داده که دلش برای نماز شما می‌سوزد، این خیلی ارزش دارد. خدا به تو پسری داده که نگران تو است. گفتم: به شکرانه این پسر نمازت را جدی بگیر. مدتی گذشت و پسر آمد و گفت: پدرم نمازش را جدی گرفته است. گفت: یک تلفن هم به مادرم بکن.
چند جمله در قرآن هست. اول می‌گوید: «وَ ذَرُوا الْبَیْعَ» (جمعه/9) جمعه‌ها، بازار را تعطیل کنید و به نماز جمعه بروید.‏ وقتی صدای اذان جمعه را شنیدید مغازه را تعطیل کنید و خودتان را به نماز برسانید. «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاهُ» (جمعه/10) نماز جمعه تعطیل شد باز مغازه را باز کنید. بازار نباید تعطیل شود.
یک حدیث داریم که خدا در همه صداها سه صدا را دوست دارد. صدای قلم دانشمند، چون دانشمندان قدیم با نی می‌نوشتند. صدای پای سرباز که رژه می‌روند. صدای چرخ پیرزنی که پشم می‌ریسد. امروز به جای صدای قلم باید بگوییم: صدای چاپخانه، به جای پای سرباز صدای توپ‌خانه، به چرخ پیرزن صدای کارخانه. یعنی همیشه باید اقتصاد رو به رشد باشد. علم رو به رشد باشد. قوای نظامی رو به رشد باشد. سال به سال و روز به روز تولید علم و قوای مسلح و کارخانه‌های ما رونق بیشتری بگیرد.
لقمه حلال خیلی مهم است. کسی اگر لقمه حرام در شکمش باشد نمازش قبول نیست. مثل هواپیمایی که گازوئیل در آن بریزند. نمی‌پرد! چون باید بنزین مخصوص هواپیما باشد. من نزد کسی در ایران رفتم که دکترای علوم تربیتی دارد. گفتم: در تمام دنیا آیا برای لقمه حلال هم حرف می‌زنند؟ گفت: نه اصلاً در فرهنگشان نیست. اینکه لقمه حلال در حق پذیری اثر می‌گذارد و لقمه حرام آدم را سنگدل می‌کند، این اصلاً در کتاب‌ها نیست و وجود ندارد.
من یک کتاب حقوقی دارم که دم نفر دکترای حقوق نوشتند. 2700 نکته حقوقی در قرآن هست. وقتی این را دیدم گفتم: من حقوقدان نیستم و به قصد حقوق هم تفسیر ننوشتم. فهمیدیم در حقوق اسلام نکاتی هست که در حقوق بین الملل نیست. ما در هر مسأله‌ای حرف نو داریم منتهی ما به دانشجوها نگفتیم که در شهرسازی هم مثلاً آیه و حدیث داریم. در روانشناسی آیه و حدیث داریم. ما فقط نماز و روزه و خمس و زکات و حج را گفتیم. ولی اسلام خیلی چیزها را بیان کرده است.
من بیش    از نیم قرن است طلبه هستم. ولی دستم از اسلام خالی است. امام رضا فرمود: اگر مردم بدانند ما چه گفتیم، عاشق ما می‌شوند. هرکس عاشق ما نیست نمی‌داند ما چه گفتیم. در قرآن یک آیه هست چند بار تکرار شده است. «وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏» (انعام/164) یعنی گناه من بر گردن شما نیست و گناه شما بر گردن من نیست. به این آیه عمل نکردیم. اگر کسی همسرش بد بود. استادش بد بود. شریکش بد بود. می‌گوییم: این هم بچه آخوند؟ بابا این نوه آخوند است. حسابش جداست.    قرآن می‌گوید: نوه فلانی بد شد، باید بگویی: پدربزرگش بد بود؟ تو چه دینی داری؟ یک بازاری بد است، باید بگویی: بازاری‌ها بد هستند؟ باید مواظب باشیم.
قبل از امام خمینی، آقای بروجردی مرجع درجه یک بود. قبل از آقای بروجردی، آ سید ابوالحسن اصفهانی مرجع بود. ایشان به یک کسی حکم داد که نماینده آ سید ابوالحسن اصفهانی در فلان منطقه شود. این نماینده بد درآمد. هی نامه نوشتند که نماینده شما اینجا خلاف کرد، آنجا خلاف کرد. گفت: می‌دانم خلاف کرده، گفتند: خوب او را بردار. گفت: وقتی نماینده من نبود نیم کیلو آبرو داشت. نماینده من که شد نیم کیلو، صد کیلو شد. اگر حکمش را بگیرم، نیم کیلو خودش هم می‌ریزد. دارم فکر می‌کنم که یک طوری او را بردارم که نیم کیلو خودش از بین نرود. این مدیریت‌ها در ما نیست. یکبار یک کسی را در اوج بالا می‌بریم و یکبار هم یک کسی را در اوج به زمین می‌زنیم. اسلام می‌گوید: حتی کسی هم که زناکار است حق شلاق زدن داری، اما حق سرزنش کردن او را نداری. مشکل جامعه ما همین است. ما دقت نمی‌کنیم.
آقای دکتر شائق استاد دانشگاه در یزد هستند. چند سال در جنگ اسیر بود. یک روز ما یزد رفتیم، گفتیم: هرکس در یزد اهل تفسیر هست دیدنشان برویم و همدیگر را ببینیم. ایشان آمد و یک خاطره نقل کرد. گفت: من وارد منزل رفیقم شدم. تلویزیون را روشن کردم. دیدم شما در تلویزیون هستی. صاحبخانه گفت: خاموش کن من با آخوند مخالفم! گفتم: چرا؟ گفت: آخوندها عقده‌ای هستند. زمان شاه قدرت نداشتند، حالا که قدرت دارند بدجور حکومت می‌کنند. گفتم: کلی نگو. تو از چه کسی گله داری؟ گفت: فلانی با ما آشنا بود، مجرم بود، خواستند شلاقش بزنند بردند بازار و در مغازه پدرش شلاق زدند. چرا پسر را جایی شلاق می‌زنید که آبروی پدرش هم بریزد؟ می‌گفت: از وقتی این صحنه را دیدم تصمیم گرفتم رابطه‌ام با آخوندها قطع شود. گفتم: حالا آقای قرائتی دادستان و قاضی و شلاق زن است؟ با ایشان چه مشکلی داری؟ من تلویزیون را روشن کردم. می‌گفت: تا تلویزیون را روشن کردم تو این حرف‌ها را زدی. گفتی: آقای قاضی می‌خواهی شلاق بزنی چرا در مغازه پدرش می‌زنی؟ پدرش چه گناهی کرده است؟ گناه این به گردن او نیست. قرآن می‌گوید: «وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏» هرکسی گناهش با خودش است. چرا شلاق را تاب می‌دهی و می‌زنی؟ چرا کیف می‌کنی؟ می‌گفت: تو تمام ناله‌های او را در تلویزیون گفتی. هی گفت: اِ.. اِ… دارد حرف مرا می‌زند. بارک الله! ما اسلام را درست معرفی نمی‌کنیم و خوب عمل نمی‌کنیم.
خانه بزرگواری رفتم. یک سوپ برای ناهار آوردند. ما سوپ را خوردیم و فکر کردیم پیش غذا است. دیدیم غذا همین بود. آمدند گفتند: غذا خوردید؟ گفتیم: ای… گفت: غذا همان بود. گفتم: می‌گفتید با نان می‌خوردیم. گفت: ما انقلاب کردیم که زهد اسلامی را پیاده کنیم. گفتم: زهد یعنی خودت نخور نه اینکه به مهمانت نده. این بخل اسلامی است. حضرت امیر خودش نان خالی می‌خورد. حضرت ابراهیم دو تا مهمان داشت، یک گوساله چاق را کباب کرد. گاهی کج می‌فهمیم. الآن مشکل ما اخلاق است.
گناه کسی را به گردن کسی نگذاریم. اسلام را از اسلام شناس بگیریم. بعضی‌ها الکی چیزهایی را می‌بافند. هرکس این دعا را هفت بار بخواند چه می‌شود و چه می‌شود. اینها را باید یک اسلام شناس بگوید. می‌گوییم: خمس و زکات بده. می‌گوید: من مالیات می‌دهم. مالیات با خمس فرق دارد. شما مالیات را که به دولت می‌دهی برای مشکلات خودت می‌دهی. خمس را برای رفع مشکلات خودت نمی‌دهی. برای فقرا و دین می‌دهی.
شریعتی: امروز صفحه 391 از قرآن کریم قرار روزانه ماست. آیات 44 تا 50 سوره مبارکه قصص در سمت خدای امروز تلاوت می‌شود.
«وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ «44» وَ لکِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ «45» وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا وَ لکِنْ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ «46» وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ «47» فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى‏ أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسى‏ مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ «48» قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى‏ مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ «49» فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ «50»
ترجمه: و هنگامى که فرمان (نبوّت) را به موسى دادیم، تو در جانب‏ غربى (کوه طور) حضور نداشتى و از شاهدان نبودى.ولى ما (اقوامى را) در اعصار مختلف خلق کردیم، پس زمان‏هاى طولانى بر آنها گذشت (و آثار انبیا از دل‏هایشان محو شد، پس تو را با کتاب آسمانى به سوى مردم فرستادیم)، و تو در میان اهل مَدین اقامت نداشته‏اى تا (از وضع آنان آگاه باشى و بتوانى) آیات ما را (پیرامون مردم مَدیَن) بر آنان (مردم مکّه) بخوانى، لیکن سنّت ما این است که افرادى را براى هدایت مى‏فرستیم. وآنگاه که ما (موسى را) ندا دادیم، تو در کنار کوه طور نبودى، لیکن (این وحى و اطلاع از اخبار گذشتگان) رحمتى است از جانب پروردگارت تا تو (به واسطه‏ى آن) قومى را که پیش از تو هشدار دهنده‏اى برایشان نیامده بود، هشداردهى، شاید آنان متذکّر شوند. و اگر نبود این‏که هرگاه مصیبتى در اثر عملکردشان به آنان برسد، مى‏گویند: پروردگارا! (ما که نمى‏دانستیم) چرا براى ما پیامبرى نفرستادى تا آیات تو را پیروى کنیم و از ایمان‏آورندگان باشیم، (ما هرگز پیامبرى به سوى آنان نمى‏فرستادیم). پس هرگاه از جانب ما (آیات) حقّ براى آنان آمد، گفتند: چرا آنچه (به این پیامبر) داده شده، شبیه آن چه به موسى داده شده نیست؟ (چرا معجزاتى مثل تبدیل عصا به اژدها ویا نزول دفعى کتاب، مثل تورات که قابل مشاهده باشد ندارد؟! اما) مگر (همین کافران لجوج و بهانه‏گیر) به آنچه قبلًا به موسى داده شده بود، کفر نورزیدند؟ (مگر آنها نبودند که) گفتند: (این دو کتاب تورات و قرآن) سحرهایى هستند که پشتیبان‏یکدیگرند و (نیز) گفتند: همانا ما به همه‏ى آنها کافریم؟!‏ (اى پیامبر! به آنان) بگو: (اکنون که منکر هر دو کتاب هستید) اگر راست مى‏گویید، شما کتابى از جانب خداوند بیاورید که از این دو (کتاب تورات و قرآن) هدایت بخش‏تر باشد تا من از آن پیروى کنم. پس اگر (خواسته و پیشنهاد) تو را نپذیرفتند، بدان که آنان پیرو هوس‏هاى نفسانى خویش‏اند و کیست گمراه‏تر از آن کس که بدون (پذیرش حقّ و توجّه به) هدایت و رهنمون الهى، از هوس خود پیروى نماید؟ همانا خداوند، قوم ستمگر را هدایت نمى‏کند.
شریعتی: دعا بفرمایید.
حاج آقای قرائتی: خدایا به آبروی امام حسین قسمت می‌دهیم به ما توفیق بده اسلام را درست بفهمیم، درست عمل کنیم و درست به دیگران منتقل کنیم.
شریعتی: السلام علیک یا ابا عبدالله…

Comments (0)
Add Comment