1- کم شدن مال، پاک شدن روح
2- کاهش مال، افزایش محبت
3- خیررسانی به مردم، خیر دیدن نسل انسان
4- دادن زکات، شرط قبولی نماز
5- بخل ورزی، مانع فلاح و رستگاری
6- مال، امانت خداوند در نزد انسان
7- پذیرش وعده خدا یا شیطان؟
8- بقای انفاق و فنای دیگر هزینهها
2- کاهش مال، افزایش محبت
3- خیررسانی به مردم، خیر دیدن نسل انسان
4- دادن زکات، شرط قبولی نماز
5- بخل ورزی، مانع فلاح و رستگاری
6- مال، امانت خداوند در نزد انسان
7- پذیرش وعده خدا یا شیطان؟
8- بقای انفاق و فنای دیگر هزینهها
موضوع: آثار انفاق در زندگی
تاریخ پخش: 16/01/97
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
برنامههای فروردین 1397، بحث ما بحث انفاق است. کمک به دیگران، چه کمکهایی واجب و چه کمکهایی مستحب است. در هر قالبی، من دیروز پروندهی یادداشتم را مطالعه میکردم به ذهنم آمد در انفاق ما چه میدهیم و چه میگیریم. توجه به اینکه ما آنچه میگیریم خیلی بیشتر است.
1- کم شدن مال، پاک شدن روح
مثلاً شما یک کلمه میگویی: «مال کم میشود» اما چه اضافه شد؟ 1- روح پاک شد. از کجا؟ چون آدم وقتی پول نمیدهد بخل دارد. بخل آلودگی است. وقتی آدم پول داد، قرآن میگوید: پیغمبر، زکات بگیر«تُطَهِّرُهُم» (توبه/103) اگر مردم زکات دادند، پاک میشوند. از چه پاک میشوند، هم مالشان پاک میشود و هم روحشان از بخل پاک میشود. مال کم میشود اما سخاوت شکوفا میشود. مسألهی دیگر مال کم میشود اما عدالت عدالت اجتماعی، به عدالت نزدیک میشویم. چون از پر درآمد کم میشود و به کم درآمدها داده میشود… مثل ماشینی که باکش پر بنزین است، دو لیتر از این میکشیم یک ماشینی که در راه ایستاده است، دو لیتر بنزین شما کم شد ولی در عوض یک ماشین راه افتاد. به عدالت نزدیک شدیم.
از دنیا کم میشود و به آخرت اضافه میشود. ذخیره دنیا کم شد. صد میلیون، هشتاد میلیون شد اما ذخیرهی قیامت «فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى» (بقره/197) ذخیره قیامت، از انسان کم میشود، دعای فقرا اضافه میشود. دعای فقرا… میخواستم چهار رقم شیرینی بخرم، دو رقم شیرینی میخرم و دو رقم دیگر را به چهار نفر دیگر میدهم. آنها هم دعا میکنند، از چه کم شد؟ از پول کم شد، دعای فقرا اضافه شد. مال کم شد، اما تشکر پیدا شد. چون یکی از شکرها این است که انسان مالش را به فقرا بدهد. خدا به پیغمبر میگوید: «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» (کوثر/1) من به تو کوثر دادم. چه کن؟ شکر کن. شکر چی؟ «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ» نماز بخوان. نماز تشکر است. «و انحَر» نحر یعنی شتر، یک شتر بکش و گوشتش را به فقرا بده. این شکر این است که من به تو کوثر دادم. از مال کم شد اما تشکر پیدا شد. از مال کم شد، محبوبیت زیاد شد.
2- کاهش مال، افزایش محبت
آدم سخی مالش کم میشود اما مردم دوستش دارند. آدم بخیل پولش زیاد است اما مردم دوستش ندارند. مال کم میشود و محبوبیت زیاد میشود. از مال کم شد به امنیت اضافه شد. امنیت اضافه شد. خیلی افرادی که امنیت را به هم میزنند، حالا نه امنیت سیاسی، فقر به او فشار آورده لاستیک ماشین میدزدد. یک چرخ میدزدد. یعنی خیلی از افردی که دست به دزدی میزنند، بخاطر فقر است. اگر از ایشان دست گیری شود دست نمیزند… افراد خیّر بیایند یک کاری درست کنند. یک مثلی است از قدیم میگویند: هرکسی را دوست نداری ماهی به او بده. هرکسی را دوست داری ماهیگیری یادش بده. شغلی که خودش بتواند ماهی بگیرد. هرکسی را خیلی دوست دارید، توربافی یادش بدهید که تور ماهی درست کند یعنی شغل کلیدی، من شنیدم که رئیس کمیته امداد میگفت: ما از پولهای صدقه از آقا اجازه گرفتیم که ایجاد اشتغال کنیم برای چهار تا فقیر. همین صدقهها، یکسری چیزها مثل خود پولی که خرج آموزش و پرورش میشود این هزینه نیست، سرمایه گذاری است. یک پولی که آدم خرج…
از مال کم میشود، امنیت اضافه میشود. از مال کم میشود، باقی مالها حفظ میشود. «حصّنوا أموالکم بالزّکاه» روایت زیادی داریم که اگر میخواهید مالت از بین نرود، زکات بده باقی مالت حفظ میشود. مثل اینکه شما از دکانت پول برمیداری قفل میخری. اگر از پول سرمایهات قفل خریدی، یا یک گاو صندوق میخری، اگر گاو صندوق خریدی نباید گفت: سرمایهام اینطور شد، این گاو صندوق باقی سرمایه را حفظ میکند. اگر شما خانهات را امنیتی ساختی پولت رفت، اما امنیتش اضافه شد.
1- کم شدن مال، پاک شدن روح
مثلاً شما یک کلمه میگویی: «مال کم میشود» اما چه اضافه شد؟ 1- روح پاک شد. از کجا؟ چون آدم وقتی پول نمیدهد بخل دارد. بخل آلودگی است. وقتی آدم پول داد، قرآن میگوید: پیغمبر، زکات بگیر«تُطَهِّرُهُم» (توبه/103) اگر مردم زکات دادند، پاک میشوند. از چه پاک میشوند، هم مالشان پاک میشود و هم روحشان از بخل پاک میشود. مال کم میشود اما سخاوت شکوفا میشود. مسألهی دیگر مال کم میشود اما عدالت عدالت اجتماعی، به عدالت نزدیک میشویم. چون از پر درآمد کم میشود و به کم درآمدها داده میشود… مثل ماشینی که باکش پر بنزین است، دو لیتر از این میکشیم یک ماشینی که در راه ایستاده است، دو لیتر بنزین شما کم شد ولی در عوض یک ماشین راه افتاد. به عدالت نزدیک شدیم.
از دنیا کم میشود و به آخرت اضافه میشود. ذخیره دنیا کم شد. صد میلیون، هشتاد میلیون شد اما ذخیرهی قیامت «فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى» (بقره/197) ذخیره قیامت، از انسان کم میشود، دعای فقرا اضافه میشود. دعای فقرا… میخواستم چهار رقم شیرینی بخرم، دو رقم شیرینی میخرم و دو رقم دیگر را به چهار نفر دیگر میدهم. آنها هم دعا میکنند، از چه کم شد؟ از پول کم شد، دعای فقرا اضافه شد. مال کم شد، اما تشکر پیدا شد. چون یکی از شکرها این است که انسان مالش را به فقرا بدهد. خدا به پیغمبر میگوید: «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» (کوثر/1) من به تو کوثر دادم. چه کن؟ شکر کن. شکر چی؟ «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ» نماز بخوان. نماز تشکر است. «و انحَر» نحر یعنی شتر، یک شتر بکش و گوشتش را به فقرا بده. این شکر این است که من به تو کوثر دادم. از مال کم شد اما تشکر پیدا شد. از مال کم شد، محبوبیت زیاد شد.
2- کاهش مال، افزایش محبت
آدم سخی مالش کم میشود اما مردم دوستش دارند. آدم بخیل پولش زیاد است اما مردم دوستش ندارند. مال کم میشود و محبوبیت زیاد میشود. از مال کم شد به امنیت اضافه شد. امنیت اضافه شد. خیلی افرادی که امنیت را به هم میزنند، حالا نه امنیت سیاسی، فقر به او فشار آورده لاستیک ماشین میدزدد. یک چرخ میدزدد. یعنی خیلی از افردی که دست به دزدی میزنند، بخاطر فقر است. اگر از ایشان دست گیری شود دست نمیزند… افراد خیّر بیایند یک کاری درست کنند. یک مثلی است از قدیم میگویند: هرکسی را دوست نداری ماهی به او بده. هرکسی را دوست داری ماهیگیری یادش بده. شغلی که خودش بتواند ماهی بگیرد. هرکسی را خیلی دوست دارید، توربافی یادش بدهید که تور ماهی درست کند یعنی شغل کلیدی، من شنیدم که رئیس کمیته امداد میگفت: ما از پولهای صدقه از آقا اجازه گرفتیم که ایجاد اشتغال کنیم برای چهار تا فقیر. همین صدقهها، یکسری چیزها مثل خود پولی که خرج آموزش و پرورش میشود این هزینه نیست، سرمایه گذاری است. یک پولی که آدم خرج…
از مال کم میشود، امنیت اضافه میشود. از مال کم میشود، باقی مالها حفظ میشود. «حصّنوا أموالکم بالزّکاه» روایت زیادی داریم که اگر میخواهید مالت از بین نرود، زکات بده باقی مالت حفظ میشود. مثل اینکه شما از دکانت پول برمیداری قفل میخری. اگر از پول سرمایهات قفل خریدی، یا یک گاو صندوق میخری، اگر گاو صندوق خریدی نباید گفت: سرمایهام اینطور شد، این گاو صندوق باقی سرمایه را حفظ میکند. اگر شما خانهات را امنیتی ساختی پولت رفت، اما امنیتش اضافه شد.
3- خیررسانی به مردم، خیر دیدن نسل انسان
از مالت کم میشود نسلت خیر میبیند. در قرآن یک آیه داریم که حضرت موسی و خضر وارد روستایی شدند. گرسنه بودند. غذا خواستند. مردم روستا به این دو پیغمبر نان خوردن ندادند. همینطور که داشتند میرفتند دیدند یک دیواری خراب شده است. خضر به موسی گفت: بیا این دیوار خراب را بسازیم. گفت: این روستا خیلی آدمهای بی معرفتی بودند. یک لقمه نان به ما ندادند. حالا بنایی و کارگری مفت کنیم؟ «لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً» (کهف/77) یک اجری، بگو پول بده. منطقهای که به ما نان ندادند، حالا کارگری مفت کنیم؟ گفت: نه باید بسازیم. خضر شروع کرد دیوار خرابه را ساخت. گفت: اما دلیلش این بود که زیر این دیوار یک گنجی بود. صاحب گنج مرده بود. وصیت کرده به بچههایش که فلان منطقه زیر فلان دیوار یک گنجی هست از آن استفاده کنید. الآن دیوار خراب شده، گنج لو میرود و دیگران برمیدارند میبرند. این آیهای که میخوانم آیه قرآن است «وَ کانَ أَبُوهُما صالحاً» (کهف/82) چون پدر این دو تا یتیم آدم صالحی بوده خدا توسط پیغمبر کارگری مفت میکند که این پدر خیر، پدر صالح مالش به بچههایش برسد. گیر نااهل نیافتد…
چه میگویم؟ میگویم قرآن میگوید: اگر یک کار خیری دیدی، اولادت خیر میرساند. ما خیلی از چیزهایی که داریم صدقه سر پدر و مادرهایمان است. میگوییم: یک لیوان آب دستش بده، میگوید: مگر من نوکرش هستم؟ خودت به او بده. بابا یک لیوان آب دستش بده، نسل تو یک جایی تشنه خواهد شد، یک کسی یک لیوان آب به او خواهد داد. تو نیکی کن و در دجله انداز! «أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیع» (آل عمران/171) ضایع نمیکند. چند جای قرآن گفته من نمیگذارم زحمات تو از بین برود. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ» (زلزله/7) ذرهای کار خیر و شر کنی جوابش را میدهم. حتی دعا که میکنی اگر صلاح نباشد مستجاب شود به نسلت میدهم. میگویم یک چنین دعایی کرد ولی صلاحش نبود برای بچهاش ذخیره میکنیم. یا برای قیامتش ذخیره میکنیم. یا برای قیامتش ذخیره میکنیم. حدیث داریم اگر دستت را بلند کردی و دعایت مستجاب نشد، خدا میگوید: من خجالت میکشم دست بالا آمده چیزی به او ندهم؟ حالا اینکه میگوید صلاحش نیست ولی در عوض یک بلا از جانش دور میکنم. یا همان را به تو میدهد یا مشابه آن را به تو میدهد یا بلایی ازجانت دور میکند، یا به نسلت میدهد و یا برای قیامت تو میگذارد. اگر مقداری از راه حلال کم شد، در عوض در راه باطل خرج نمیکنیم. امام کاظم فرمود: هرکس یک درهم در راه حق خرج نکند، خدا زندگیاش را میپیچاند تا دو درهم در راه باطل خرج کند. بچهات را مشهد نبردی، با بچهات حرف نزدی، نماز یاد بچهات ندادی، بچهات رها شد، فیلمهایی را دید، حرفهایی را دید، پای فضاهایی نشست و چیزهایی در کلهاش رفت، بعد حالا هرچه حرف میزنی به حرفت گوش نمیدهد. به جهازیهی دخترت رسیدی و به دین دخترت نرسیدی. حدیث داریم هرکس یک درهم خرج حق نکند، دو برابرش را خرج باطل میکند. حدیث است. بنابراین پول کم میشود اما جلوی آن باطل را میگیرد.
از مال کم میشود و به صدقات اضافه میشود. چرا به زکات صدقه میگویند؟ «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ» (توبه/60) آیه قرآن است. یعنی «انما الزکاه للفقرا» زکات را به هشت گروه بدهید. چرا به زکات، صدقه گفتند؟ صدقه از صدق است، صدق یعنی راست گفتن. به مهر خانمها صداق میگویند. میگویند: خانم چقدر مهرش است، یعنی صداقش چند است؟ چرا؟ برای اینکه مرد، جوان نزد دختر میآید، میگوید: من تو را دوست دارم. دختر نگاه میکند، میگوید: مرا دوست داری؟ خوب بده ببینم صد تا سکه! اگر صد تا سکه داد معلوم میشود صداقت دارد وگرنه کلاهبردار است. کسی که زکات داد پیداست ایمانش صادقانه است. وگرنه این پوست ایمان است و مغز ایمان نیست.
4- دادن زکات، شرط قبولی نماز
یکبار پیغمبر به مسجد آمد، (صلوات حضار) به افرادی گفت: بلند شو بیرون برو. «قُم» بلند شو بیرون برو. «قُم» بلند شو بیرون برو. عدهای را بیرون کرد. گفتند: یا رسول الله چرا اینها را از مسجد بیرون کردی؟ حضرت فرمود: اینها نماز میخوانند و زکات نمیدهند. یعنی نماز اینها صادقانه نیست. جالب این است که علامت اینکه چه کسی راست میگوید و چه کسی دروغ میگوید، این است که چه کسی پول میدهد. اگر پول دادی، مثل همین علامتی که این دختر را دوست دارد یا ندارد، مهریه است. اگر مهریه دادی صداق است و صداقت داری. وگرنه کلاهبردار هستی. این برای زکات است که میگوید: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ» یعنی علامت صدق است. آیهی خمس هم همین کلمه را دارد. در قرآن آیهای برای خمس داریم میگوید: غنائمی که بدست آورده خمس بدهد بعد میگوید: «إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُم» (انفال/41) کلمهی «إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُم» در آیه خمس است. یعنی اگر ایمان داری خمس بده. یعنی چه؟ یعنی نگو من مسلمان هستم. حتی نگو من اصحاب پیغمبر هستم. در زمان پیغمبر باشی. اصحاب پیغمبر باشی. مجاهد و رزمنده باشی، در جبهه هم بروی، در جنگ هم پیروز شوی، غنائم جنگی هم گرفتی تازه میگوید: اینها هیچکدام دلیل بر دین نیست. اگر ایمان داری باید خمس این غنائم جنگی را هم بدهی. یکبار دیگر… کمک کنید.
اگر مسلمان باشی. زمان پیغمبر هم باشی، با پیغمبر در جبهه هم بروی. در جبهه پیروز هم بشوی. از دشمن غنائم هم بگیری، اینها هیچکدام شرط دین نیست. بعد میگوید: «إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُم» در آیهی خمس است. این برای خود من مهم بود. به زکات میگوید اگر دادی معلوم میشود صداقت داری. به خمس هم میگوید: اگر خمس دادی معلوم میشود… از مال کم میشود به صداقت اضافه میشود. از مال کم میشود، دوستان ما زیاد میشوند. دل فقرا شاد میشود.
5- بخل ورزی، مانع فلاح و رستگاری
رستگاری ما تأمین میشود. معلوم نیست ما رستگار نیستیم یا هستیم. بالاخره ما رستگار هستیم یا نه؟ قرآن یک آیهای دارد میگوید: «وَ مَنْ یُوقَ شُحَ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (حشر/9) «یوق» یعنی حفظ کنم. «شحَ نفسه» یعنی اگر از بخل خودت را نجات دادی، از بخل برداشتی ریخت و پاش کردی. اگر بخل را کنار گذاشتی و دادی، «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» معلوم میشود تو رستگار هستی، پول من کم شد اما اسم مرا در دفتر رستگاران ثبت کردند. آدمی که بخل داشته باشد رستگار نیست.
امام جواد دید، یک نفر از سر شب، یا خود امام جواد بود… شک کردم! این حدیث مربوط به امام جواد(ع) است که اگر کسی دیدند ولی خدا شب تا صبح گفت: خدایا از بخل نجاتم بده. از بخل نجاتم بده! گفتند: آقا از سر شب تا صبح یک دعا کردی؟ گفت: نمیدانید بخل چه میکند. سواد دارد یاد نمیدهد. میتواند گرهای را باز کند، باز نمیکند. در سلام بخل میکند. داریم که رئیس بخیلها کسی است که در سلام هم بخل کند، بگوید: من سلام کنم؟ فوق لیسانس هستم و این دیپلم است. بابا سلام کن، پیغمبر به بچههایش سلام میکرد. در سلام بخل میکند. حدیث داریم رئیس دزدها کسی است که از نماز بدزدد. یک نماز میخواند، این رکعت سوم و چهارم، «سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» بعضی مراجع میگویند: باید سه بارگفت. بعضی مراجع میگویند: یکی هم کافی است. یکی از آقایان میگفت: یکی کافی است اما به مردم بگو: سه تا! گفتند: به فتوای شما یکی کافی است. چرا باید سه تا گفت؟ گفت: مردم یکی را در بلند شدن و یکی را در خم شدن میگویند. سه تا بگو که لااقل یکی برایش بماند. باید مواظب باشیم.
درمدیریت هم همینطور است. گاهی بعضی از مدیران ما چنان جا به جا میشوند که هیچی برایش نمیماند. یک چیزی برای مدیرها بگویم. قبل از امام خمینی آقای بروجردی مرجع بود. قبل از آقای بروجردی آ سید ابوالحسن اصفهانی مرجع بود. اینکه میگویم مرجع بود یعنی مرجع درجه یک بود. یعنی مرجع المراجع بود. خوب… آ سید ابوالحسن اصفهانی به نماینده خودش در فلان منطقه حکم داد. این حکم داد که فلانی نماینده من در فلان منطقه هستی. این نماینده آقا دسته گل آب داد، بالاخره نماینده امام هستند، معصوم که نیستند. ممکن است یک خلافی بکنند. این نماینده آقا یک دسته گلی آب داد. نامه نوشتند، این نماینده شما خراب درآمد. مدتی دیدند آقا نامه را میخواند ولی محل نمیگذارد. گفتند: چند تا نامه نوشتیم. نماینده شما فاسد شد. گفت: میدانم. گفتند: او را بردار. گفت: اگر او را بردارم نابود میشود. این قبل از اینکه نماینده من بشود نیم کیلو آبرو داشت. من که به او حکم دادم، نیم کیلو، ده کیلو شد. الآن اگر حکم را پس بگیرم، ده کیلو میریزد. این باید از شهر فرار کند. من دارم تدبیر میکنم طوری این را بردارم این نیم کیلوی خودش بماند. این خیلی مهم است. در مدیریت خیلی مهم است. طوری بردارم که آن نیم کیلوی خودش بماند. گاهی وقتها کسی عیبی دارد ولی اینقدر معیوب نیست که دیگر پشت سرش نماز نخوانیم. بله حالا این به درد این کار نمیخورده ولی مثلاً… گاهی وقتها یک جوری، مثلاً بعضی از نمایندگان مجلس وقتی در شهرشان رأی نمیآورند دیگر در شهر نمیروند. یک استان دیگر میروند. خوب مردم صد تا رأی کم دادند، رأی نیاوردی. کارت را بکن! اصلاً همه زندگیاش این است که نه، مردم مرا نگاه میکنند میگویند: این بود که رأی نیاورد. البته حالا معلوم نیست خودم چه کاره هستم. ما را از تلویزیون بیرون کنید حاضر هستیم کاشان برویم زندگی کنیم؟ معلوم نیست. این حرفهایی که میزنم به خودم هم هم…
یک کس اسمش مَحرم بود. میگفت: ماه محرم که میشود، از عشق امام حسین دیوانه میشوم. ماه محرم از عشق امام حسین دیوانه میشوم. اسمش مَحرم بود. میگفت: دیوانه شود مَحرم در ماه مُحرم، رفیقش گفت: در ماه صفرهم، ده ماه دگر هم، تو همیشه دیوانه هستی! «دیوانه شود محرم در ماه محرم *** در ماه صفر هم ده ماه دگر هم»
6- مال، امانت خداوند در نزد انسان
واقعیت آدم نمیداند چه کاره است. امتحان پیش بیاید، آنوقت آدم بفهمد که مثلاً چه کاره هست. در قرآن یک آیه داریم میگوید: مثل کارمندهای بانک باشید. کارمند بانک چطور است؟ نه بانکهایی که اختلاس میکنند. بانکهای درست، مثل کارمندهای بانک باشید. کارمند بانک یک روز یک جایی میایستد، حالا که کارتی شده است. آن زمانهایی که دستی بود. یک کسی یک باجه میایستاد پول میداد. یکی دیگر یک باجه دیگر بانک میایستاد پول میگرفت. نه آن کسی که میگرفت بالا میپرید و جفتک میزد. نه آن کسی که پول میداد سکته میکرد. «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ» (حدید/23) طوری باشید که اگر پست شما را گرفتند، غصه نخورید. «وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ» اگر هم به شما دادند، جفتک نزنی. شد شد، نشد نشد. نفس مطمئنه این است. دل آرام! وقتی امام خمینی در هواپیما نشست به ایران بیاید، از او پرسیدند چه احساسی داری؟ فرمود: هیچی! شاید رفتیم جمهوری اسلامی تشکیل شد و شاید هم هواپیما را سرنگون کردند. ما وظیفهمان را انجام دادیم. قرآن یک آیه دارد میگوید: «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» (توبه/52) یعنی هرچه باشد برای من حسنی است. حسنی یعنی نیکی، رفتم جبهه دشمن را کشتم، الحمدلله! دشمن مرا کشت، الحمدلله، کشته شوم شهید هستم و بکشم باز هم پیروز هستم. «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» هرجایش باشد مفید است.
یک پیرمردی در کاشان بود. ایام عید دورش جمع شدند. دخترها، نوهها، جمعیت زیادی بود. بزرگ فامیل بود. همه اینها را که میبوسیدند یک نامحرم هم در این میان بوسید. گفتند: حاجی این نامحرم بود. گفت: نامحرم را بوسیدم بیا پس بده. یعنی پس دادنش هم یک کیف دیگری دارد. (خنده حضار) «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» بروم بکشم الحمدلله، دشمن خدا را کشتم. او مرا بکشد، الحمدلله شهید شدم. «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» شد شد، نشد نشد.
داشتم در ماشین میرفتم با یک نفر که بغل من نشسته بود با هیجان حرف میزدم. چرا چنین شد؟ نباید اینطور شود. همینطور هیجانی شدم و حرف میزدم یک اتوبوس گاز داد از بغل ماشین جلو رفت. دیدم پشت اتوبوس نوشته: شد شد، نشد نشد! آرام شدم و گفتم: راست میگوید. خیلی وقتها زن و شوهرها در خانه با هم دعوا میکنند سر اینکه ما گفتیم: شیراز برویم چرا اصفهان رفتیم؟ گفتیم: سبزوار برویم چرا نیشابور رفتیم؟ گفتیم: خانه عمه برویم، چرا خانه خاله رفتیم؟ چه میگویی؟ خیلیها سر چیزی گیر میدهند. امام یکوقتی عقد میخواند شنیدم عروس و داماد به امام میگفتند: یک نصیحت به ما کن. امام فرمود: بروید با هم بسازید. یعنی گیر ندهید. کجا رفته بودی؟ خانه مادرت، چند دقیقه بودی؟ دیشب پیش من نیم ساعت نشستی و خانه مادرت دو ساعت نشستی؟ گروگان میگیرد… مادر هم گاهی اینطور است. حساسیت است. از مال کم میشود، دل فقرا شاد میشود. از مال کم میشود دعای فقرا زیاد میشود. از مال کم میشود ولی در عوض من اهل فلاح میشوم، «حی علی الفلاح»، «أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون» (بقره/5) کسی رستگار است که بخلش را حذف کند.
از مال کم میشود به ابرار شدن نزدیک میشود. قرآن میگوید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» (آلعمران/92) اگر از چیزی که دوست داری بدهی به بر میرسی، بر که شد ابرار میشوی. ابرار که شد «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها» (انسان/5) اول میگوید: بِر، بِر که انجام دادی، ابرار میشوی. ابرار که شدی فلان درجه میروی. کی ما بر میشویم و به ابرار میرسیم و به آن مقامات میرسیم؟ میگوید: «تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» آنچه دوست داری را بده، نه آنکه میخواهی دور بیاندازی آنچه دوست داری را بده. از مال کم میشود، شکنجهها دفن میشود. در قرآن یک آیه داریم روز قیامت افرادی که پول خرج نکردند، ذخیره کردند و مشکل جامعه را حل نکردند، فلزی را داغ میکنند و بر پیشانیاش میزنند. جباه، جبهه یعنی پیشانی، «جنب» یعنی پهلو، «فَتُکْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ» (توبه/35) فلز را داغ میکنند و به پیشانی و پهلو میزنند و بعد میگویند: «هذا ما کَنَزْتُمْ» این همان پولی است که در گاوصندوق خواباندی و کار مردم را راه نیانداختی. بله پول دادم اما آن شکنجه را از خودم دفع کردم.
7- پذیرش وعده خدا یا شیطان؟
آدم وقتی پول داد. دو تا حزب داریم. یک حزب الله در قرآن داریم، یک حزب الشیطان داریم. حزب شیطان «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ» (بقره/268) شیطان میگوید: نده، پیری داری، کوری داری. برای روز مبادا بگذار. هی میگوید: فردا نخواهی داشت و فردا بدبخت میشوی. «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ»، «وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلًا» شیطان میگوید: نده بدبخت میشوی، خدا میگوید: بده من مشکل تو را حل میکنم. «یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلًا» هم تو را میبخشم و هم پولت را اضافه میکنم. ما وقتی دادیم از حزب الشیطان جزء حزب الله میرویم و اگر ندادیم از این حزب پاک میشویم و به حزب شیطان میرویم. به وعده چه کسی، گاهی وقتها یک خواستگار برای ما میآید. این خواستگار خیلی کمال دارد، فقیر است. خوب فقیر است، فقر قابل جبران است. این کمالات جای دیگر پیدا نمیشود. قالی ابریشمی پیدا میشود، پول و طلا پیدا میشود ولی آدم خوب پیدا نمیشود. اگر یک جوانی و دختر و پسری کمال دارد به نداری او گیر ندهید، فقر عیب نیست. پول کم میشود نماز بالا میرود. چون داریم که نماز مثل سوزن است، اگر سوزن فرو رفت، نخ هم فرو میرود. اگر سوزن ایستاد، نخ هم میایستد. «فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَ إِنْ رُدَّتْ رُدَّ مَا سِوَاهَا» (بحارالانوار/ج10/ص 293) اگر نماز قبول شد باقی کارها هم قبول میشود. نماز رد شد… خوب حالا نماز قبول میشود یا نه؟ میگوید: اگر زکات دادی نمازت قبول است. پس همه دین بند به نماز است و نماز بند به زکات و پول دادن است. پول بدهی نمازت قبول میشود. پول ندهی نمازت قبول نمیشود. اگر پول بدهیم پول ما کم میشود اما پیغمبر بر ما درود میفرستد. یک آیه در قرآن داریم میگوید: پیغمبر اینهایی که به تو زکات میدهند «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً» (توبه/103) این زکات را بگیر، «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ» به اینها دعا کن. «إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ» دعای پیغمبر آرامبخش برای اینهاست. امام رضا فرمود: کسی که خمس نمیدهد ما در حق او دعا نمیکنیم. چرا بخاطر دو ریال پول خودتان را از مشمول دعای ما محروم میکنید؟ چرا؟ مگر رزق به داشتن است؟ رزق به کامیابی است. ممکن است انسان داشته باشد ولی بهره نبرد. الآن شاه چند تا کاخ دارد؟ صدام چند تا کاخ داشت؟ حالا اینها در کاخهایشان هستند؟ هرچه داری رزقت نیست از هرچه بهره بردی رزق تو هست. گاهی آدم هست ده تا اولاد دارد از هیچکدام خیر نمیبیند ولی گاهی وقتها یک همسایه دارد از این همسایهاش خیر میبیند. امام حسین یک برادر داشت، ابالفضل از او خیر دید. یوسف ده تا برادر داشت، از آنها خیر ندید. از خدا خیر بخواهید. ممکن است پولت کم باشد اما برکتش زیاد باشد. پولی که رضای خدا درونش است. دعای پیغمبر درونش است. دعای فقرا درونش است. عدالت اجتماعی درونش است. نجات از بخل درونش است. نجات از شکنجههای قیامت درونش است. هی نگو پول دادم ببین چه چیزی گرفتی؟ یک محاسبه اینطوری کنیم. خزینه کم و ذخیره زیاد،
8- بقای انفاق و فنای دیگر هزینهها
قرآن میگوید: «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُم» (بقره/223) یک گوسفندی خانه پیغمبر بود. فرمود: بکشید و گوشتش را تقسیم کنید. این کار را کردند. حضرت پرسید: گوسفند کشته شد؟ بله. تقسیم شد؟ بله. همه تقسیم شد یک مقدار برای خودمان مانده است. فرمود: چرا اینطور گفتی؟ بگو آنچه خودمان میخوریم از بین میرود و آنچه برای خدا دادیم میماند. هرچه برای خدا دادیم میماند. آنچه برای خدا دادیم ماندگار شد. آنچه خودمان میخوریم میرود. گاهی وقتها خودمان را پاک کنیم خدا مینویسد. من نمیدانم این را گفتم، جاهایی گفتم اما نمیدانم شبکه یک بوده، دو بوده، سه بوده… چون من در همه کانالها هستم جز کانال کولر… حرف که میزنم یادم میرود کجا میزنم. حالا اگر شنیدهاید دوبار بشنوید. آدم گل خوب را دوبار بو میکند.
پیغمبر ما چهل سالگی به پیغمبری رسید تا سیزده سال، 53 سال، این سیزده سال در مکه خیلی اذیت شد. به مدینه هجرت کرد. چند سالی مدینه بود. گفت: برویم یک عمره انجام بدهیم. جمعی از مسلمانها را از مدینه جمع کرد که به مکه بروند برای عمره، مردم مکه فهمیدند چون مکه دست بت پرستها بود. آمدند بیرون گفتند: نمیگذاریم بیایی! نزدیک بود درگیری شود که صلح شد و اسم صلحش هم صلح… حدیبیه بود. در آن میان که بجنگند یا صلح کنند، بنا شد صلح کنند. ورقه آوردند نوشتند: این قرارداد بین محمد رسول الله(صلوات حضار) و مردم مکه است. صلح نامهای که نوشتند بین رسول الله و مردم مکه، مشرکین گفتند: اِ… محمد رسول الله است، ما رسول الله را قبول نداریم. اگر قبول داشته باشیم که مانع شما نمیشویم. قبول نداریم محمد رسول الله است. بنویسید صلح نامه بین محمد و مردم مکه… رسول الله ننویسید چون ما پیغمبر را قبول نداریم. آنهایی که نوشته بودند نمیخواستند رسول الله را پاک کنند. آنها هم میگفتند: اگر پاک نکنی جنگ! پیغمبر چون مصلحت را در صلح دید گفت: کجاست کلمه رسول الله؟ خود پیغمبر دستش را برداشت و پاک کرد. پیغمبر خودش را پاک کرد. حالا ما میگوییم: پولت را بده، پول که چیزی نیست، خودت را پاک کن. شهدای ما خودشان را دادند. نه پولشان را! آنوقت آیه نازل شد «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» (فتح/29) (صلوات حضار) یعنی تو که خودت را پاک کردی من در قرآن آیه میآورم با همین«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» همان تعبیری که گفتی پاک کن، من همان را مینویسم. آن صلح نامه یک صفحه بود. خداوند این را در قرآن آورد، صدها میلیون قرآن چاپ شده است. به چندین زبان دنیا ترجمه شده و در همه نوشته «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» یعنی چه؟ یعنی اگر خودت را پاک کردی، خدا مینویسد. اگر جهازیه برای دختر مردم دادی خدا مشکلات خودت را حل میکند. مشکل را حل کنید مشکل شما حل شود. گره باز کنید گره شما حل میشود.
حدیث داریم در حق دیگران دعا کن، دعای خودت هم مستجاب میشود. انفاق، انفاق با آبرو، من آبرو دارم با آبرویم، با دلالی، انفاق با علم، با کتاب، یک کسی کتابی دارد. یک کسی خرج یک نفر را بدهد که این تیزهوش است میتواند بوعلی سینا شود، منتهی فقیر است. آقا برو خرج تو با من. یک کسی میتواند یک مرجع تقلید شود، آقای طلبه برو درست را بخوان، خرجت با من. یک مشکلی را حل کنیم. حالا شما سه تا بچه داری، اگر چهار تا داشتی چه میشد؟ فرض کنید یکی از این بچههای مملکت بچهی خودت، یکی از این دخترهای مملکت دختر خودت است. انفاق کنیم چیز بیشتری میگیریم.
خدایا ما را از انواع بخلها دور بفرما و روحیهی ایمان و سخاوت و سماحت به ما بده که آنچه به ما دادهای در راه رضای تو مصرف کنیم.
چه میگویم؟ میگویم قرآن میگوید: اگر یک کار خیری دیدی، اولادت خیر میرساند. ما خیلی از چیزهایی که داریم صدقه سر پدر و مادرهایمان است. میگوییم: یک لیوان آب دستش بده، میگوید: مگر من نوکرش هستم؟ خودت به او بده. بابا یک لیوان آب دستش بده، نسل تو یک جایی تشنه خواهد شد، یک کسی یک لیوان آب به او خواهد داد. تو نیکی کن و در دجله انداز! «أَنَّ اللَّهَ لا یُضِیع» (آل عمران/171) ضایع نمیکند. چند جای قرآن گفته من نمیگذارم زحمات تو از بین برود. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ» (زلزله/7) ذرهای کار خیر و شر کنی جوابش را میدهم. حتی دعا که میکنی اگر صلاح نباشد مستجاب شود به نسلت میدهم. میگویم یک چنین دعایی کرد ولی صلاحش نبود برای بچهاش ذخیره میکنیم. یا برای قیامتش ذخیره میکنیم. یا برای قیامتش ذخیره میکنیم. حدیث داریم اگر دستت را بلند کردی و دعایت مستجاب نشد، خدا میگوید: من خجالت میکشم دست بالا آمده چیزی به او ندهم؟ حالا اینکه میگوید صلاحش نیست ولی در عوض یک بلا از جانش دور میکنم. یا همان را به تو میدهد یا مشابه آن را به تو میدهد یا بلایی ازجانت دور میکند، یا به نسلت میدهد و یا برای قیامت تو میگذارد. اگر مقداری از راه حلال کم شد، در عوض در راه باطل خرج نمیکنیم. امام کاظم فرمود: هرکس یک درهم در راه حق خرج نکند، خدا زندگیاش را میپیچاند تا دو درهم در راه باطل خرج کند. بچهات را مشهد نبردی، با بچهات حرف نزدی، نماز یاد بچهات ندادی، بچهات رها شد، فیلمهایی را دید، حرفهایی را دید، پای فضاهایی نشست و چیزهایی در کلهاش رفت، بعد حالا هرچه حرف میزنی به حرفت گوش نمیدهد. به جهازیهی دخترت رسیدی و به دین دخترت نرسیدی. حدیث داریم هرکس یک درهم خرج حق نکند، دو برابرش را خرج باطل میکند. حدیث است. بنابراین پول کم میشود اما جلوی آن باطل را میگیرد.
از مال کم میشود و به صدقات اضافه میشود. چرا به زکات صدقه میگویند؟ «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ» (توبه/60) آیه قرآن است. یعنی «انما الزکاه للفقرا» زکات را به هشت گروه بدهید. چرا به زکات، صدقه گفتند؟ صدقه از صدق است، صدق یعنی راست گفتن. به مهر خانمها صداق میگویند. میگویند: خانم چقدر مهرش است، یعنی صداقش چند است؟ چرا؟ برای اینکه مرد، جوان نزد دختر میآید، میگوید: من تو را دوست دارم. دختر نگاه میکند، میگوید: مرا دوست داری؟ خوب بده ببینم صد تا سکه! اگر صد تا سکه داد معلوم میشود صداقت دارد وگرنه کلاهبردار است. کسی که زکات داد پیداست ایمانش صادقانه است. وگرنه این پوست ایمان است و مغز ایمان نیست.
4- دادن زکات، شرط قبولی نماز
یکبار پیغمبر به مسجد آمد، (صلوات حضار) به افرادی گفت: بلند شو بیرون برو. «قُم» بلند شو بیرون برو. «قُم» بلند شو بیرون برو. عدهای را بیرون کرد. گفتند: یا رسول الله چرا اینها را از مسجد بیرون کردی؟ حضرت فرمود: اینها نماز میخوانند و زکات نمیدهند. یعنی نماز اینها صادقانه نیست. جالب این است که علامت اینکه چه کسی راست میگوید و چه کسی دروغ میگوید، این است که چه کسی پول میدهد. اگر پول دادی، مثل همین علامتی که این دختر را دوست دارد یا ندارد، مهریه است. اگر مهریه دادی صداق است و صداقت داری. وگرنه کلاهبردار هستی. این برای زکات است که میگوید: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ» یعنی علامت صدق است. آیهی خمس هم همین کلمه را دارد. در قرآن آیهای برای خمس داریم میگوید: غنائمی که بدست آورده خمس بدهد بعد میگوید: «إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُم» (انفال/41) کلمهی «إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُم» در آیه خمس است. یعنی اگر ایمان داری خمس بده. یعنی چه؟ یعنی نگو من مسلمان هستم. حتی نگو من اصحاب پیغمبر هستم. در زمان پیغمبر باشی. اصحاب پیغمبر باشی. مجاهد و رزمنده باشی، در جبهه هم بروی، در جنگ هم پیروز شوی، غنائم جنگی هم گرفتی تازه میگوید: اینها هیچکدام دلیل بر دین نیست. اگر ایمان داری باید خمس این غنائم جنگی را هم بدهی. یکبار دیگر… کمک کنید.
اگر مسلمان باشی. زمان پیغمبر هم باشی، با پیغمبر در جبهه هم بروی. در جبهه پیروز هم بشوی. از دشمن غنائم هم بگیری، اینها هیچکدام شرط دین نیست. بعد میگوید: «إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُم» در آیهی خمس است. این برای خود من مهم بود. به زکات میگوید اگر دادی معلوم میشود صداقت داری. به خمس هم میگوید: اگر خمس دادی معلوم میشود… از مال کم میشود به صداقت اضافه میشود. از مال کم میشود، دوستان ما زیاد میشوند. دل فقرا شاد میشود.
5- بخل ورزی، مانع فلاح و رستگاری
رستگاری ما تأمین میشود. معلوم نیست ما رستگار نیستیم یا هستیم. بالاخره ما رستگار هستیم یا نه؟ قرآن یک آیهای دارد میگوید: «وَ مَنْ یُوقَ شُحَ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (حشر/9) «یوق» یعنی حفظ کنم. «شحَ نفسه» یعنی اگر از بخل خودت را نجات دادی، از بخل برداشتی ریخت و پاش کردی. اگر بخل را کنار گذاشتی و دادی، «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» معلوم میشود تو رستگار هستی، پول من کم شد اما اسم مرا در دفتر رستگاران ثبت کردند. آدمی که بخل داشته باشد رستگار نیست.
امام جواد دید، یک نفر از سر شب، یا خود امام جواد بود… شک کردم! این حدیث مربوط به امام جواد(ع) است که اگر کسی دیدند ولی خدا شب تا صبح گفت: خدایا از بخل نجاتم بده. از بخل نجاتم بده! گفتند: آقا از سر شب تا صبح یک دعا کردی؟ گفت: نمیدانید بخل چه میکند. سواد دارد یاد نمیدهد. میتواند گرهای را باز کند، باز نمیکند. در سلام بخل میکند. داریم که رئیس بخیلها کسی است که در سلام هم بخل کند، بگوید: من سلام کنم؟ فوق لیسانس هستم و این دیپلم است. بابا سلام کن، پیغمبر به بچههایش سلام میکرد. در سلام بخل میکند. حدیث داریم رئیس دزدها کسی است که از نماز بدزدد. یک نماز میخواند، این رکعت سوم و چهارم، «سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» بعضی مراجع میگویند: باید سه بارگفت. بعضی مراجع میگویند: یکی هم کافی است. یکی از آقایان میگفت: یکی کافی است اما به مردم بگو: سه تا! گفتند: به فتوای شما یکی کافی است. چرا باید سه تا گفت؟ گفت: مردم یکی را در بلند شدن و یکی را در خم شدن میگویند. سه تا بگو که لااقل یکی برایش بماند. باید مواظب باشیم.
درمدیریت هم همینطور است. گاهی بعضی از مدیران ما چنان جا به جا میشوند که هیچی برایش نمیماند. یک چیزی برای مدیرها بگویم. قبل از امام خمینی آقای بروجردی مرجع بود. قبل از آقای بروجردی آ سید ابوالحسن اصفهانی مرجع بود. اینکه میگویم مرجع بود یعنی مرجع درجه یک بود. یعنی مرجع المراجع بود. خوب… آ سید ابوالحسن اصفهانی به نماینده خودش در فلان منطقه حکم داد. این حکم داد که فلانی نماینده من در فلان منطقه هستی. این نماینده آقا دسته گل آب داد، بالاخره نماینده امام هستند، معصوم که نیستند. ممکن است یک خلافی بکنند. این نماینده آقا یک دسته گلی آب داد. نامه نوشتند، این نماینده شما خراب درآمد. مدتی دیدند آقا نامه را میخواند ولی محل نمیگذارد. گفتند: چند تا نامه نوشتیم. نماینده شما فاسد شد. گفت: میدانم. گفتند: او را بردار. گفت: اگر او را بردارم نابود میشود. این قبل از اینکه نماینده من بشود نیم کیلو آبرو داشت. من که به او حکم دادم، نیم کیلو، ده کیلو شد. الآن اگر حکم را پس بگیرم، ده کیلو میریزد. این باید از شهر فرار کند. من دارم تدبیر میکنم طوری این را بردارم این نیم کیلوی خودش بماند. این خیلی مهم است. در مدیریت خیلی مهم است. طوری بردارم که آن نیم کیلوی خودش بماند. گاهی وقتها کسی عیبی دارد ولی اینقدر معیوب نیست که دیگر پشت سرش نماز نخوانیم. بله حالا این به درد این کار نمیخورده ولی مثلاً… گاهی وقتها یک جوری، مثلاً بعضی از نمایندگان مجلس وقتی در شهرشان رأی نمیآورند دیگر در شهر نمیروند. یک استان دیگر میروند. خوب مردم صد تا رأی کم دادند، رأی نیاوردی. کارت را بکن! اصلاً همه زندگیاش این است که نه، مردم مرا نگاه میکنند میگویند: این بود که رأی نیاورد. البته حالا معلوم نیست خودم چه کاره هستم. ما را از تلویزیون بیرون کنید حاضر هستیم کاشان برویم زندگی کنیم؟ معلوم نیست. این حرفهایی که میزنم به خودم هم هم…
یک کس اسمش مَحرم بود. میگفت: ماه محرم که میشود، از عشق امام حسین دیوانه میشوم. ماه محرم از عشق امام حسین دیوانه میشوم. اسمش مَحرم بود. میگفت: دیوانه شود مَحرم در ماه مُحرم، رفیقش گفت: در ماه صفرهم، ده ماه دگر هم، تو همیشه دیوانه هستی! «دیوانه شود محرم در ماه محرم *** در ماه صفر هم ده ماه دگر هم»
6- مال، امانت خداوند در نزد انسان
واقعیت آدم نمیداند چه کاره است. امتحان پیش بیاید، آنوقت آدم بفهمد که مثلاً چه کاره هست. در قرآن یک آیه داریم میگوید: مثل کارمندهای بانک باشید. کارمند بانک چطور است؟ نه بانکهایی که اختلاس میکنند. بانکهای درست، مثل کارمندهای بانک باشید. کارمند بانک یک روز یک جایی میایستد، حالا که کارتی شده است. آن زمانهایی که دستی بود. یک کسی یک باجه میایستاد پول میداد. یکی دیگر یک باجه دیگر بانک میایستاد پول میگرفت. نه آن کسی که میگرفت بالا میپرید و جفتک میزد. نه آن کسی که پول میداد سکته میکرد. «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ» (حدید/23) طوری باشید که اگر پست شما را گرفتند، غصه نخورید. «وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ» اگر هم به شما دادند، جفتک نزنی. شد شد، نشد نشد. نفس مطمئنه این است. دل آرام! وقتی امام خمینی در هواپیما نشست به ایران بیاید، از او پرسیدند چه احساسی داری؟ فرمود: هیچی! شاید رفتیم جمهوری اسلامی تشکیل شد و شاید هم هواپیما را سرنگون کردند. ما وظیفهمان را انجام دادیم. قرآن یک آیه دارد میگوید: «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» (توبه/52) یعنی هرچه باشد برای من حسنی است. حسنی یعنی نیکی، رفتم جبهه دشمن را کشتم، الحمدلله! دشمن مرا کشت، الحمدلله، کشته شوم شهید هستم و بکشم باز هم پیروز هستم. «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» هرجایش باشد مفید است.
یک پیرمردی در کاشان بود. ایام عید دورش جمع شدند. دخترها، نوهها، جمعیت زیادی بود. بزرگ فامیل بود. همه اینها را که میبوسیدند یک نامحرم هم در این میان بوسید. گفتند: حاجی این نامحرم بود. گفت: نامحرم را بوسیدم بیا پس بده. یعنی پس دادنش هم یک کیف دیگری دارد. (خنده حضار) «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» بروم بکشم الحمدلله، دشمن خدا را کشتم. او مرا بکشد، الحمدلله شهید شدم. «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» شد شد، نشد نشد.
داشتم در ماشین میرفتم با یک نفر که بغل من نشسته بود با هیجان حرف میزدم. چرا چنین شد؟ نباید اینطور شود. همینطور هیجانی شدم و حرف میزدم یک اتوبوس گاز داد از بغل ماشین جلو رفت. دیدم پشت اتوبوس نوشته: شد شد، نشد نشد! آرام شدم و گفتم: راست میگوید. خیلی وقتها زن و شوهرها در خانه با هم دعوا میکنند سر اینکه ما گفتیم: شیراز برویم چرا اصفهان رفتیم؟ گفتیم: سبزوار برویم چرا نیشابور رفتیم؟ گفتیم: خانه عمه برویم، چرا خانه خاله رفتیم؟ چه میگویی؟ خیلیها سر چیزی گیر میدهند. امام یکوقتی عقد میخواند شنیدم عروس و داماد به امام میگفتند: یک نصیحت به ما کن. امام فرمود: بروید با هم بسازید. یعنی گیر ندهید. کجا رفته بودی؟ خانه مادرت، چند دقیقه بودی؟ دیشب پیش من نیم ساعت نشستی و خانه مادرت دو ساعت نشستی؟ گروگان میگیرد… مادر هم گاهی اینطور است. حساسیت است. از مال کم میشود، دل فقرا شاد میشود. از مال کم میشود دعای فقرا زیاد میشود. از مال کم میشود ولی در عوض من اهل فلاح میشوم، «حی علی الفلاح»، «أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون» (بقره/5) کسی رستگار است که بخلش را حذف کند.
از مال کم میشود به ابرار شدن نزدیک میشود. قرآن میگوید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» (آلعمران/92) اگر از چیزی که دوست داری بدهی به بر میرسی، بر که شد ابرار میشوی. ابرار که شد «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها» (انسان/5) اول میگوید: بِر، بِر که انجام دادی، ابرار میشوی. ابرار که شدی فلان درجه میروی. کی ما بر میشویم و به ابرار میرسیم و به آن مقامات میرسیم؟ میگوید: «تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» آنچه دوست داری را بده، نه آنکه میخواهی دور بیاندازی آنچه دوست داری را بده. از مال کم میشود، شکنجهها دفن میشود. در قرآن یک آیه داریم روز قیامت افرادی که پول خرج نکردند، ذخیره کردند و مشکل جامعه را حل نکردند، فلزی را داغ میکنند و بر پیشانیاش میزنند. جباه، جبهه یعنی پیشانی، «جنب» یعنی پهلو، «فَتُکْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ» (توبه/35) فلز را داغ میکنند و به پیشانی و پهلو میزنند و بعد میگویند: «هذا ما کَنَزْتُمْ» این همان پولی است که در گاوصندوق خواباندی و کار مردم را راه نیانداختی. بله پول دادم اما آن شکنجه را از خودم دفع کردم.
7- پذیرش وعده خدا یا شیطان؟
آدم وقتی پول داد. دو تا حزب داریم. یک حزب الله در قرآن داریم، یک حزب الشیطان داریم. حزب شیطان «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ» (بقره/268) شیطان میگوید: نده، پیری داری، کوری داری. برای روز مبادا بگذار. هی میگوید: فردا نخواهی داشت و فردا بدبخت میشوی. «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ»، «وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلًا» شیطان میگوید: نده بدبخت میشوی، خدا میگوید: بده من مشکل تو را حل میکنم. «یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلًا» هم تو را میبخشم و هم پولت را اضافه میکنم. ما وقتی دادیم از حزب الشیطان جزء حزب الله میرویم و اگر ندادیم از این حزب پاک میشویم و به حزب شیطان میرویم. به وعده چه کسی، گاهی وقتها یک خواستگار برای ما میآید. این خواستگار خیلی کمال دارد، فقیر است. خوب فقیر است، فقر قابل جبران است. این کمالات جای دیگر پیدا نمیشود. قالی ابریشمی پیدا میشود، پول و طلا پیدا میشود ولی آدم خوب پیدا نمیشود. اگر یک جوانی و دختر و پسری کمال دارد به نداری او گیر ندهید، فقر عیب نیست. پول کم میشود نماز بالا میرود. چون داریم که نماز مثل سوزن است، اگر سوزن فرو رفت، نخ هم فرو میرود. اگر سوزن ایستاد، نخ هم میایستد. «فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَ إِنْ رُدَّتْ رُدَّ مَا سِوَاهَا» (بحارالانوار/ج10/ص 293) اگر نماز قبول شد باقی کارها هم قبول میشود. نماز رد شد… خوب حالا نماز قبول میشود یا نه؟ میگوید: اگر زکات دادی نمازت قبول است. پس همه دین بند به نماز است و نماز بند به زکات و پول دادن است. پول بدهی نمازت قبول میشود. پول ندهی نمازت قبول نمیشود. اگر پول بدهیم پول ما کم میشود اما پیغمبر بر ما درود میفرستد. یک آیه در قرآن داریم میگوید: پیغمبر اینهایی که به تو زکات میدهند «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً» (توبه/103) این زکات را بگیر، «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ» به اینها دعا کن. «إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ» دعای پیغمبر آرامبخش برای اینهاست. امام رضا فرمود: کسی که خمس نمیدهد ما در حق او دعا نمیکنیم. چرا بخاطر دو ریال پول خودتان را از مشمول دعای ما محروم میکنید؟ چرا؟ مگر رزق به داشتن است؟ رزق به کامیابی است. ممکن است انسان داشته باشد ولی بهره نبرد. الآن شاه چند تا کاخ دارد؟ صدام چند تا کاخ داشت؟ حالا اینها در کاخهایشان هستند؟ هرچه داری رزقت نیست از هرچه بهره بردی رزق تو هست. گاهی آدم هست ده تا اولاد دارد از هیچکدام خیر نمیبیند ولی گاهی وقتها یک همسایه دارد از این همسایهاش خیر میبیند. امام حسین یک برادر داشت، ابالفضل از او خیر دید. یوسف ده تا برادر داشت، از آنها خیر ندید. از خدا خیر بخواهید. ممکن است پولت کم باشد اما برکتش زیاد باشد. پولی که رضای خدا درونش است. دعای پیغمبر درونش است. دعای فقرا درونش است. عدالت اجتماعی درونش است. نجات از بخل درونش است. نجات از شکنجههای قیامت درونش است. هی نگو پول دادم ببین چه چیزی گرفتی؟ یک محاسبه اینطوری کنیم. خزینه کم و ذخیره زیاد،
8- بقای انفاق و فنای دیگر هزینهها
قرآن میگوید: «قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُم» (بقره/223) یک گوسفندی خانه پیغمبر بود. فرمود: بکشید و گوشتش را تقسیم کنید. این کار را کردند. حضرت پرسید: گوسفند کشته شد؟ بله. تقسیم شد؟ بله. همه تقسیم شد یک مقدار برای خودمان مانده است. فرمود: چرا اینطور گفتی؟ بگو آنچه خودمان میخوریم از بین میرود و آنچه برای خدا دادیم میماند. هرچه برای خدا دادیم میماند. آنچه برای خدا دادیم ماندگار شد. آنچه خودمان میخوریم میرود. گاهی وقتها خودمان را پاک کنیم خدا مینویسد. من نمیدانم این را گفتم، جاهایی گفتم اما نمیدانم شبکه یک بوده، دو بوده، سه بوده… چون من در همه کانالها هستم جز کانال کولر… حرف که میزنم یادم میرود کجا میزنم. حالا اگر شنیدهاید دوبار بشنوید. آدم گل خوب را دوبار بو میکند.
پیغمبر ما چهل سالگی به پیغمبری رسید تا سیزده سال، 53 سال، این سیزده سال در مکه خیلی اذیت شد. به مدینه هجرت کرد. چند سالی مدینه بود. گفت: برویم یک عمره انجام بدهیم. جمعی از مسلمانها را از مدینه جمع کرد که به مکه بروند برای عمره، مردم مکه فهمیدند چون مکه دست بت پرستها بود. آمدند بیرون گفتند: نمیگذاریم بیایی! نزدیک بود درگیری شود که صلح شد و اسم صلحش هم صلح… حدیبیه بود. در آن میان که بجنگند یا صلح کنند، بنا شد صلح کنند. ورقه آوردند نوشتند: این قرارداد بین محمد رسول الله(صلوات حضار) و مردم مکه است. صلح نامهای که نوشتند بین رسول الله و مردم مکه، مشرکین گفتند: اِ… محمد رسول الله است، ما رسول الله را قبول نداریم. اگر قبول داشته باشیم که مانع شما نمیشویم. قبول نداریم محمد رسول الله است. بنویسید صلح نامه بین محمد و مردم مکه… رسول الله ننویسید چون ما پیغمبر را قبول نداریم. آنهایی که نوشته بودند نمیخواستند رسول الله را پاک کنند. آنها هم میگفتند: اگر پاک نکنی جنگ! پیغمبر چون مصلحت را در صلح دید گفت: کجاست کلمه رسول الله؟ خود پیغمبر دستش را برداشت و پاک کرد. پیغمبر خودش را پاک کرد. حالا ما میگوییم: پولت را بده، پول که چیزی نیست، خودت را پاک کن. شهدای ما خودشان را دادند. نه پولشان را! آنوقت آیه نازل شد «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» (فتح/29) (صلوات حضار) یعنی تو که خودت را پاک کردی من در قرآن آیه میآورم با همین«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» همان تعبیری که گفتی پاک کن، من همان را مینویسم. آن صلح نامه یک صفحه بود. خداوند این را در قرآن آورد، صدها میلیون قرآن چاپ شده است. به چندین زبان دنیا ترجمه شده و در همه نوشته «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» یعنی چه؟ یعنی اگر خودت را پاک کردی، خدا مینویسد. اگر جهازیه برای دختر مردم دادی خدا مشکلات خودت را حل میکند. مشکل را حل کنید مشکل شما حل شود. گره باز کنید گره شما حل میشود.
حدیث داریم در حق دیگران دعا کن، دعای خودت هم مستجاب میشود. انفاق، انفاق با آبرو، من آبرو دارم با آبرویم، با دلالی، انفاق با علم، با کتاب، یک کسی کتابی دارد. یک کسی خرج یک نفر را بدهد که این تیزهوش است میتواند بوعلی سینا شود، منتهی فقیر است. آقا برو خرج تو با من. یک کسی میتواند یک مرجع تقلید شود، آقای طلبه برو درست را بخوان، خرجت با من. یک مشکلی را حل کنیم. حالا شما سه تا بچه داری، اگر چهار تا داشتی چه میشد؟ فرض کنید یکی از این بچههای مملکت بچهی خودت، یکی از این دخترهای مملکت دختر خودت است. انفاق کنیم چیز بیشتری میگیریم.
خدایا ما را از انواع بخلها دور بفرما و روحیهی ایمان و سخاوت و سماحت به ما بده که آنچه به ما دادهای در راه رضای تو مصرف کنیم.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 103 سوره توبه، به کدام اثر صدقه اشاره دارد؟
1) پاکی روح
2) عدالت اجتماعی
3) امنیت اجتماعی
2- در روایات، چه امری عامل حفظ اموال شمرده شده است؟
1) نماز اول وقت
2) پرداخت زکات
3) صله رحم
3- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه کسانی را از مسجد بیرون کرد؟
1) منافقان مدینه
2) تارکان حج
3) تارکان زکات
4- آیه 9 سوره حشر، راه رسیدن به فلاح را چه میداند؟
1) دوری از دروغ
2) دوری از بخل
3) دوری از حسد
5- راه رسیدن به برّ و نیکی در قرآن چیست؟
1) انفاق از اموال غیر مورد نیاز
2) انفاق از اموال حلال
3) انفاق از آنچه دوست داریم