یاد خدا

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»

بحثی که برای بیان در نظر گرفته‌ام، بحثی است که همه‌ی ما در همه‌ی وقت‌ها و در هر زمان و هر مکانی، باید به این بحث توجه داشته باشیم. خدا ان شاءالله به من و شما توفیق عمل به این بحث یعنی «یاد خدا» را بدهد. قیافه‌ی کار، ساده به نظر می‌آید، ولی خیلی کار مهمی است. پس موضوع بحث یاد خداست.
بحث ذکر:
1- اهمیت ذکر
2- نقش ذکر
3- یادهای ویژه
خیلی از ما ایمان به خدا داریم، همین خواهرها و برادرهایی که پای تلویزیون نشسته‌اند 97 یا 98 درصد آن‌ها عقیده به خدا دارند. منتهی با وجود این ایمان به خدا، چرا گناه می‌کنیم؟
دلیلش چیست؟ هم می‌دانیم که جهنم هست و هم خلاف می‌کنیم. هم می‌دانیم که خدا هست و هم خلاف می‌کنیم. علت این که ایمان به خدا داریم و خلاف می‌کنیم، این است که ایمان فراموش می‌شو و چیزی که بین انسان و ایمان دائماً گره می‌زند، یاد است.
یاد خدا چند نوع است:
1- یاد نشانه‌ها نتیجه می‌دهد. کسی که یاد نشانه‌های خدا افتاد، نتیجه‌ی این یاد، معرفت است. کسی که به نعمت‌های خدا توجه کرد، ساختمان اتم، ساختمان سلول و هزاران نعمت دیگر به یاد خالق و بوجود آورنده این نشانه‌ها نیز میفتد.
برگ درختان سبز در نظر هوشیار *** هر ورقش دفتری است، معرفت کردگار
گاهی انسان آثار عظمت خدا را می‌بیند، و با وجود این آثار به معرفتش نسبت به خداوند افزوده می‌شود. امام رضا(ع) می‌فرماید: کسی که علم تشریع، ستاه شناسی و آسمان شناسی بلد نباشد، در شناسایی خدا پایش لنگ است. «من لم یعرف الهیئت والتشریع فهو عنین فی معرفه الله» بنابراین یاد خدا نتیجه‌اش این است. انسان اگر در مخلوقات خدا فکر کند، این فکر در مخلوقات خدا، شناخت و معرفت فرد در مورد خدا را زیاد می‌کند.
2- یاد قدرت خدا، نتیجه‌اش توکل است.
کسی که قدرت خدا را به خاطر داشت، تنها بر خدا توکل می‌کند. این خدا بود که چنین کرد، آن خدا بود که درفلان وقت چنان کرد و. . . انسان اگر نعمت‌های خدا را که برای خود و جامعه‌اش فرستاده به خاطر آورد، روح توکلش زیاد می‌شود و لذا در قرآن در داستان‌های زیادی خدا قدرت خودش را نشان داده است. فیل سوارانی که آمدند تا خانه‌ی کعبه را خراب کنند و خداوند با پرندگانی به نام ابابیل و سنگ ریزه‌هایی که زیر نوکشان داشتند، نابودشان کرد. چنان این سنگ ریزه‌ها را بر سر آن‌ها کوبیدیم «فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ»(فیل/5) که آنها را مانند کاه جویده شده کردیم. یوسف را از درون چاه به عزت رساندیم. همه‌ی قدرت‌ها، می‌خواستند آریامهر را نگه دارند، نشد و حال همه‌ی قدرتها می‌خواهند امام را بکوبند، نمی‌شود. به مریم بی شوهر فرزند دادیم، به زکریای پیرمرد فرزند دادیم، کجا را عقاب کردیم، به کجا لطف کردیم. یاد نعمت‌های خدا باعث وسیع شدن دیدگاه فرد می‌شود و فرد هیچ وقت در بن بست قرار نمی‌گیرد. برای مؤمن به خدا بن بست نیست. یاد قدرت خدا عامل توکل است.
3- یاد علم خدا، سبب می‌شود که انسان حیا و تقوا پیدا می‌کند. انسان اگر توجه داشته باشد که خدا او را می‌بیند، دیگر گناه نمی‌کند. یاد علم خدا فایده‌اش این است که انسان به خود می‌گوید: اگر یک بچه‌ی پنج ساله نگاه به تو بکند، این گناه را می‌کنی؟ اگر یک بچه‌ی 5ساله تو را ببیند این گناه را مرتکب می‌شوی؟ خدا تو را می‌بیند. حیا کن. این مشتری اتاق اصناف و کمیته‌ی صنفی امام را بلد نیست، اما بالاخره خدای او نیز که ناظر است، گر چه او نیست. ولی خدای او هست. طرح بد نکش، سوء قصد نداشته باش. خیانت نکن. خلاف نکن. خدا تو را می‌بیند. «یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ»(غافر/19) خداوند خیانت‌های چشم‌ها را می‌داند. گاهی انسان نگاه می‌کند و خیال می‌کند نگاهش طبیعی است. ولی نه این فرد اگر زشت بوداینطور به او خیره نگاه نمی‌کرد. این نگاه‌ها دلیلی دارد. نگاه‌ها از حالت طبیعی بیرون می‌رود. می‌رود به سراغ این که به! این چه قیافه‌ی خوبی دارد. قرآن می‌گوید: «یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ» در ظاهر این است که نگاه می‌کنی. اما خیانت‌های چشم‌ها را خدا می‌داند. این توجه به این که خدا خیانت‌های چشم‌ها را می‌داند باعث می‌شود که اگر نگاه، نگاه سالمی نیست، انسان کنترل می‌کند. حیا و تقوا نتیجه‌ی یاد خداست. توکل نتیجه‌ی یاد خداست. معرفت نتیجه‌ی یادخداست. منتهی هر یادی نتیجه‌ای دارد.
توجه به الطاف خدا و یاد لطف خدا، نتیجه آن عشق و محبت به خداست. فرزندی که یاد پدر است، یاد محبت‌های پدراست، این‌ها نتیجه‌اش عشق است. دخترهایی که در خانه به پدر و مادرشان پرخاش می‌کنند، این به خاطر گناه است. چرا پسرها و دخترها به پدر و مادرشان پرخاش می‌کنند؟ چرا بعضی شاگردها نسبت به معلمشان بی ادبی می‌کنند؟ چون الطاف پدر و مادرشان را فراموش کرده‌اند. اگر یادم باشد که پدرم یک وقت آمد قم تا مرا ببیند، یک جعبه انار روی دوشش گذاشته بود، وقتی جعبه انار را برداشتم، جعبه به گردنش کشیده شده بود و گردنش خراشیده شده بود. من اگر یاد آن خراش باشم، دیگر نسبت به پدرم، بی ادبی و جسارت نمی‌کنم. یاد این باشم که پدرم و مادرم چقدر تا حال نخوابیده‌اند تا مرا بزرگ کرده‌اند، یاد این باشم که پدر از خودش برای من کم گذاشت و. . .
یاد لطف خدا، عشق به خدا، یاد قدرت خدا، توکل به خدا، یاد قدرت نمایی خدا در ساختمان اتم و سلول و کهکشان‌ها معرفت است. هر یادی یک نتیجه‌ای دارد و این است که خدا در قرآن روی مسئله‌ی یاد خیلی تأکید می‌کند. این هم که گفته شده نماز بخوانید، به خاطر مسئله‌ی یاداست. «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری»(طه/14) قرآن می‌گوید: نماز بخوان. چرا؟ برای خاطر این که می‌خواهم یادت نرود. مسئله‌ی یاد خیلی مهم است.
در آستانه‌ی بهمن هستیم. 22 بهمن باید حسابی جشن گرفته شود. و آن نعمتها یادمان بیاید. حالایادهای ویژه بثی دارم که ان شاءالله بریتان خواهم گفت. ما وقتی می‌خواهیم نماز بخوانیم، باید دو سه دقیقه قبل از نماز یاد خدا باشیم. می‌خواهیم کجا برویم؟ با چه کسی حرف بزنیم؟ خداتا حالا به ما چه کرده است؟ آینده‌ی ما، گذشته‌ی ما، حال ما، اگر با یاد خدا نماز بخوانیم، نمازمان آبدار می‌شود و روح پیدا می‌کند. نور و بار دارد و اگر یاد خدا نباشیم، نماز هم که می‌خوانیم، یک لبی بیشتر تکان نمی‌دهیم. اگر بخواهید نمازتان بارداشته باشد، باید یاد خدا باشید. پس معرفت، توکل و حیا و عشق از آثار یاد خداست. دیگر چه؟ توجه به نعمتها و دفع بلاها شکر خدا را به همراه می‌آورد. یاد بلاهایی که از ما دور شده است، عشق ما را نسبت به خدا زیاد می‌کند. چقدر بلاها در طول عمرمان از ما دور شده است؟ خطراتی بوده از طرف افرادی، توطئه‌هایی که خنثی شده است، بلاهایی که پیش آمده و یاد این بلاها روحیه‌ی شکر را در ما تقویت می‌کند. خلاصه اینکه برادرها و خواهرها، هر کس میل دارد توکل و معرفت و حیا و تقوا و عشق و محبت و روح تشکر و قدردانی در او زنده شود، باید یک مقدار یاد خدا باشد. این اهمیت یاد خداست. به همین خاطر قرآن سفارشات زیادی به ما کرده است. شما حساب کنید یک شخصیتی مثل امام که به او عشق می‌ورزید، اگر به ما بگویند: امام یادت کرد، خوشحال می‌شویم. عجب! امام نام مرا بلد بود؟ به منزل می‌آییم و می‌گوییم: می‌دانی یا نه؟ فلانی رفته است خدمت امام و امام احوال مرا پرسیده است. ذوق می‌کنیم و تایک هفته شارژ هستیم که امام یاد ما بود. آن وقت می‌گوید: «بشر اذکرونی اذکرکم» شما یاد خدا باشید، خدا یاد شماست. «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»(عنکبوت/45) قرآن می‌فرماید: خدا یاد شما باشد، مهم‌تر است از این که ما یاد خدا باشید. شما که امام وقتی یادتان می‌کند، لذت می‌برید، بدانید که خدا یادتان می‌کند. روایاتی داریم که وقتی آن‌ها را می‌بینیم خجالت می‌کشیم. روایت داریم کسی اگر یک وجب به من نزدیک شود(البته وجب و متری که در روایت‌ها هست، به خاطر این که با ما سخن می‌گوید، قصه را محسوس می‌کند نه این که واقعاً اینگونه باشد. مثل این که ما که می‌خواهید به بچه بگویید خیلی دوستت دارم، می‌گویید از این جا تا خانه‌ی عمه دوستت دارم. چون خانه‌ی عمه پیش بچه دور است. خدا ساده‌اش کرده است تا ما متوجه شویم.)
مثلاً حدیث داریم، کسی که یک وجب به ما نزدیک شود، ما یک زراع(نیم متر) به او نزدیک می‌شویم. هر کس به اندازه‌ی یک زراع به ما نزدیک شود ما به اندازه‌ی دو دست(یک بغل) به او نزدیک می‌شویم. و هر کس روبه ما گام بردارد، ما رو به او می‌دویم. «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ»(بقره/152) یادم باشید، یادتان هستم. «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»(عنکبوت/45) «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ»(توبه/67) قرآن می‌گوید: شما که خدا را فراموش کردید، خدا هم شما را فراموش می‌کند. البته فراموشی خدا معنی دارد. تشبیهات زیبایی در روایات هست. البته یاد خدا را معنی کنم. یاد خدا این نیست که تسبیحی دست بگیریم، و دائم ذکر بگوییم. البته امام می‌فرماید: سبحان الله و لا اله الا الله یاد خداست. امایاد خدا این است که در هر مقطعی همان رضای خدا و فرهنگ همان مقطع را شما پیاده کنید. این غذایی که می‌خواهید بخورید، در این سفره فعلاً باید چه کنید؟ مقدار مصرف، چقدر باشد؟ آیا این غذایی که می‌خوریم حلال است یا حرام؟ حق من هست اینقدر بخورم یا حقم نیست؟ من که می‌خورم، دیگران نیز دارند که بخورند؟ من که می‌خواهم بخورم هدفم چیست؟ هدفم فقط این است که یک کامیابی و بهره‌ی طبیعی داشته باشم. به خاطر این که گرسنه‌ام می‌خورم؟ این را که حیوان نیز برای سیری می‌خورد، آیا غذا خوردن بر اساس غریزه است که حیوان نیز این غریزه را دارد. غذا خوردن برای کام گرفتن چون غذا خوشمزه است می‌خورم. این نیز آنی است. همین غذا خودن را می‌شود یک تمبری به آن چسباند که ابدی شود. و لذا حدیث داریم افراد خودساخته، افرادی هستند که حتی در غذا خودن نیز نمی‌گذارند که کار حرام شود. من غذا را می‌خورم تا بتوانم فلان کار انسانی و الهی را انجام دهم. آن وقت شما لقمه‌ای هم که می‌خوری، غذا جویدنت نیز عبادت می‌شود. چون جهت، جهت خدایی پیدا کرد. همه‌ی کارها را انسان می‌تواند با تمبر و مارک خدایی انجام دهد. پس عده‌ای غذا می‌خورند فقط برای رفع گرسنگی است، این انسانیت نیست. یک عمل معمولی است. به دلیل این که خوشمزه است. باز این نیز عمل معمولی است. غذا می‌خوریم چون می‌خواهیم به کارمان برای خدا برسیم، این یاد خدا می‌شود. این که انسان یادش باشد که به همه‌ی کارهایش جهت بدهد و هرز نرود، بسیار مهم است. ما اینقدر آدم داریم، نجار داریم که هر چکشی که بر میخ می‌زند، اجر دارد. و آدم داریم که یک عمر نجاری کرده است، یک قدم به خدا نزدیک نشده است. عمده یاد خداست. یاد خدای نجار همین چکش است. محصل درست را بخوان. (نمی گویم تسبیح دست بگیرید) منتهی به کارهایتان جهت بدهید. نگذارید که همینطور یک انسان معمولی باشید. خط خدا را باید پیشه کرد. گناه پیش می‌آید یاد خدا جلوی او را می‌گیرد. می‌خواهد کلاه برداری کند، یاد خدا مانعش می‌شود، می‌خواهد احتکار کند، یاد خدا جلوی او را می‌گیرد. تمام این‌هایی که احتکار می‌کنند، برای این است که از یاد خدا غافل هستند. تمام آن‌هایی که رشوه می‌گیرند، از یاد خدا غافل هستند. نمی‌شود کسی یاد خدا باشد و خلاف بکند. بنابراین غفلت از یاد خدا مایه‌ی همه‌ی فسادها و یاد خدا مایه‌ی همه‌ی کمال‌ها است. آن است که انسان در هر وقتی آهنگ آن مقطع را با یاد خدا بنوازد.
چند تعبیر جالب از پیامبر برایتان بگویم. پیامبر(ص) فرمود: «ذاکر الله فی الغافلین کالشجره الخضراء فی وسط الهشیم»(شرح‏نهج‏البلاغه‏ابن‏ابى‏الحدید، ج‏10، ص‏153) ذاکر یعنی کسی که یاد می‌کند. «ذاکرالله» کسی که یاد خدا می‌کند «فی الغافلین» در میان افراد غافل، مانند درخت سبزی در میان بوته‌های خشک است. یک جایی ممکن است 30 نفر مشغول غذا خوردن هستند، اما فقط یک نفر یاد خداست. 29 نفر بی جهت می‌خورند. البته اگر گرسنه هستند و به طور طبیعی غذا می‌خورند و یک نفر که چون غیر از جهت طبیعی در جهت رضای خدا می‌خورد ارزش دارد.
نمی دانم در بحث نیت برایتان گفتم یا نه؟ یک سیب را سه نفر نمی‌خورند. نفر اول را می‌پرسند که چرا سیب نمی‌خوری؟ می‌گوید من قهرم. نفر دوم می‌گوید: از بس که خوردم دیگر میل ندارم. نفر سوم می‌گوید: من نمی‌خورم تا آن بچه بخورد. من نمی‌خورم تا دیگران بخورند. چرا سیب نمی‌بری؟ زیرا اگر من یک صندوق سیب به منزل ببرم، اگر بنا باشد آنهایی که پول دارند صندوقی سیب بخرند، آن وقت نرخ سیب بالا می‌رود. من سیب نمی‌خرم که به همه برسد. نمی‌خورم تا به دیگران برسد. این سه نفر سیب را نخوردند، اما نیتشان متفاوت بود.
ذاکر کیست؟ سومی ذاکر است. تسبیح دستش نیست، لبش هم نمی‌جنبد، اما ذاکر است. آدم داریم که روزی هزار سبحان الله می‌گوید، اما هر چه را که احتمال دهد شش ماه دیگر نیست، از حالا می‌خرد. این غافل است گر چه لبش می‌جنبد. آدم هم هست که لبش حرکت نمی‌کند اما در هر خرید و فروش و مصرف خود یاد خداست. می‌خواهد از این اتاق به آن اتاق برود، می‌گوید: این لامپ بی خود روشن است، این را خاموش می‌کند. کارش را انجام داد، باز می‌گردد و چون یاد خداست، لامپ آن اتاق را خاموش می‌کند، زیرا می‌داند این امت در محاصره اقتصادی هستند، سعی می‌کند یک مقدار مصرف کم شود. بنابراین کسی ممکن است لب او حرکت نکند، ولی چراغ خاموش کردن او یاد خدا باشد. وکسی ممکن است همه‌ی برق‌های خانه‌اش بی خود روشن باشد و یاد خدا نیز نباشد. یک نفر سیب نمی‌خورد قهراست، ارزش نیست. نمی‌خورد چون خورده است، ارزش نیست. نمی‌خورد تا دیگران بخورند، این ارزش است. مراد ما از ذکر این است.
پیامبر فرمود: «ذَاکِرُ اللَّهِ فِی الْغَافِلِینَ» کسی که یاد خدا باشد، در میان افراد غافل(کسی که برق اضافه‌ی خانه را خاموش کند، در میان کسانی که برق زیادی مصرف می‌کنند) «کالشجره الخضراء فی وسط الهشیم» مانند درختی سبز در هشیم یعنی بوته‌های خشک شده است.
«ذَاکِرُ اللَّهِ فِی الْغَافِلِینَ کَالْمُقَاتِلِ عَنِ الْفَارِّین»(المحاسن، ج‏1، ص‏39) کسی که یاد خدا باشد، مثل کسی است که می‌جنگد در میان افرادی که فرار می‌کنند. اگر یک حمله‌ای شد، همه فرار کردند، فقط یک نفر فرار نکرد و جنگید. کسی که یاد خدا می‌کند، در میان افرادی که همه غافلند، مثل کسی است که می‌جنگد در میان افرادی که از جبهه فرار می‌کنند. چه تشبیهات قشنگی، درخت سبزاست، مجاهد فی سبیل الله است.
حدیث دیگر: «ذَاکِرُ اللَّهِ فِی الْغَافِلِینَ کَالحَیّ بَینَ الاَموات» چه حدیث نابی است. کسی که متوجه فرمان خداست، در میان افرادی که توجه به قانون خدا ندارند، مانند زنده‌ای در بین مردگان است. درود به شهدایی که با اهداء خونشان این حدیث‌ها را زنده کردند و در خانه‌ها جای دادند. توجه به خدا درخت سبز وسط بیابان خشک است. این احادیث را می‌نویسید، این کلمات را نیز یاد بگیرید. (شجر، خضراء، هشیم، فار، مقاتل، حی، اموات) این سه حدیث از پیامبر است. آدرس احادیث نیز در محجه البیضاء فیض کاشانی است. فیض کاشانی، کسی است به قول شهید مطهری کتاب علمی نوشته است. آن وقت وصیت کرده است که روی قبرش باران ببارد. یعنی سقف و ساختمان روی قبرش نسازند. نیرویش را صرف علم می‌کند، قبرش زیر باران باشد. اما ما نیرویمان صرف تجملات است. برای مردنمان نیز یک اتاق می‌خریم، یک مقبره‌ی خانوادگی یک میلیونی درست می‌کنیم. زنده‌ها خانه ندارند، ما برای استخوان‌های پدربزرگمان سقف درست می‌کنیم. اصلاً ما کارمان از اصل غلط است. چه وقت باشد که این حدیث‌ها در جامعه پیاده شود. برادر در محاصره اقتصادی هستیم. مصرف را کم کنید.
در جایی بودم با برادرهایی که همه رؤسای فرهنگ بودند. جمله‌ای گفتم. گفتم: یک روز شما با کفش ساده بروید. رئیس فرهنگ وقتی با کفش ساده به مدرسه رفت، معلم هم با یک جفت گالش می‌آید. شاگرد نیز با دمپایی می‌آید. دیگر بین پدر و مادر و بچه در خانه‌ها بین کفش شبرو داد و فریاد نیست. تمام شد و رفت. یک مقدار سادگی باشد، راحت می‌شویم. من گیرم، شما هم گیرید زیرا با هم رودربایستی داریم. یک کسی باید بیاید و این بت را بشکند.
یاد خدا، وقت گناه مانع است و می‌خواهد اصلاح کند. می‌خواهد از نانوایی نان بگیرد و نانوا نیز او را دوست دارد و می‌خواهد خارج از نوبت به او نان بدهد. خودش هم بدش نمی‌آید که خارج از نوبت نان بگیرد و یاد خدا نمی‌گذارد. معلم می‌خواهد دیر کلاس برود، یاد خدا می‌افتد. در قرآن گفته است «ویل للمطففین» وای به کم فروش‌ها، من باید سر این ساعت سر کلاس بروم، 5 دقیقه دیر رفتم، همین که 5 دقیقه دیر رفتم، خودش یک نوع کم فروشی است. یاد خدا باعث می‌شود که تمام مأمورین اداره سر ساعت به اداره بیایند. اصلاً یاد خدا اگر باشد، 95درصد مسائل نیز حل می‌شود. فقط باید مسئله‌ی یاد خدا تقویت شود. اگر خواسته باشیم دل یاد خدا باشد، باید زبان یاد خدا باشد. چون گاهی اوقات ظاهر در باطن اثر می‌کند و گاهی باطن در ظاهر اثر می‌کند. جسم و روح در هم اثر می‌کند. شما دلت که ترسید زنگ شما زرد می‌شود. عصبانی که شدی، پوست صورتت سرخ می‌شود. یعنی حالات روحی در جسم اثر می‌کند و همین طور حالات جسم در روح اثر می‌کند. دو سیلی که خوردی، عشقت نسبت به فلان کار کم می‌شود. جسم و روح در هم اثر می‌کند. مثلاً اگر من و شما از این طرف خیابان همدیگر را دیدیم و گفتیم سلام و یا علی خداحافظ! اگر همین طور سلام کردیم 10 درجه همدیگر را دوست داریم. اگر آمدیم کنار هم و سلام و علیک کردیم و جسم من به جسم شما نزدیک شد، یا شما از آن طرف آمدی این طرف، بدن‌ها که نزدیک شد علاقه بیشتر می‌شود. دست که دادیم باز به هم نزدیک‌تر شده ایم. خلاصه هر چه که جسم نزدیک‌تر باشد، علاقه هم بیش‌تر می‌شود. شما اگر خواستید یاد خدا را در خود پیاده کنی، راهش این است که از راه جسم وارد شویم. فعلاً به زبان بگوییم تا بلکه به دل هم بنشیند. و این است فلسفه‌ی اینکه می‌گویند قرآن بخوان! ما که قرآن را نمی‌فهمیم، چه فایده‌ای دارد؟ شما بخوان، اگر خواندی کم کم می‌فهمی. اگر پای منبر گفتی: الهی آمین، بعد از منبر می‌گویی معنی آن چیست؟ اگر آمین گفتی بعد به فکر می‌افتی که معنایش را نیز بفهمی. اما اگر انسان نگفت، به فکر معنا هم نمی رود. شما اگر خانه در این خیابان خریدی، اسم خیابان و کوچه را یاد می‌گیری. اما اگر کسی خانه نخرد لزومی هم ندارد که اسم آن را یاد بگیرد. بنا براین قرآن را گرچه نمی‌فهمیم باید بخوانیم، نماز را معنایش را نمی‌فهمیم، باید بخوانیم تا بفهمیم و ذکر را نیز باید بگوییم. چون این مقدمه‌ی این است که کم کم ان شاءالله به دل اثر کند.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment