وظایف متقابل روحانیّون و مردم‏

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»
محمّد  الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی

 بینندگان عزیز بحث را در آستانه ماه رمضان تماشا می‏کنند چون ماه رمضان ماهی است که مردم استقبال بیشتری به قرآن و نماز و تبلیغ و مسجد و اینها دارند من فکر کردم یه مقداری راجع به مسجد و محراب و تبلیغ و وظیفه روحانیّت و علما و مردم صحبت کنم. نه وظیفه معلم، وظیفه رمضان که وظیفه هر زمان مقدّس زمان‏ها قداست دارد «لیله مبارکه» یعنی بعضی شبها مبارک است «ایّام نحسات» بعضی روزها نحس است «یوم نحس مستمّر» مکان‏ها همه یه جور نیست، بعضی از مکان‏ها قداست دارد، پیامبر هم باید کفشش را بکند مکان مهم است، «فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی» هم مکان‏ها و هم زمان‏ها و هم آدم‏ها مقدسند، اسامی مقدس است، «سبحان الله» فقط نداریم «سبح اسم ربک الاعلی» اسم ربّ را هم «سبّح» باید مبارک باشد اسم ربّ قداست‏ها ما همه چیزها مثل هم نیستند، کلمات مقدسه و شبهای مقدسه و روزها و آدم‏ها و سخنان مقدس، نمی‏توانیم بگوئیم چه فرق می‏کند او یکی من هم یکی حالا؛ ماه رمضان ماه مبارکی است، رجب مقدمه رمضان و رمضان مقدّمه شب قدر است، یک سرمایه‏ای است ماه رمضان، چه ماهی را پیدا می‏کند که یک آیه قرآن خواندن ثواب یک ختم قرآن داشته باشد، دعا در ماه رمضان مستجاب بشود، خوابیدن مثل عبادت باشد، نفس کشیدن مثل «سبحان الله» گفتن باشد، ماه مقدسی است چون می‏خواهیم آماده بشویم، یکی از مسائل تبلیغ است، ارتباط مردم با علما و مساجد و روحانیون زیاد می‏شود و هر دو وظائف متقابل دارند، من وظائف متقابل را خدمتتان بحث کنم.
 «بسم الله الرحمن الرحیم»، موضوع: وظائف متقابل علما و طلّاب و مردم قرآن می‏فرماید: «الرسول الامّی الذی یجدونه مکتوباً فی التوراه والانجیل یأمرهم بالمعروف و فیها هم عن المنکر» (وظیفه پیامبر را می‏گوید) «و یحّل لهم الطّیبات و یحّرم علیهم الخبائث»، (این وظائف پیامبر است) «ویضع عنهم اثرهم والاغلال التی کانت علیهم» (وقتی وظائف انبیاء را گفتیم وظائف علما هم معلوم می‏شود) «کانت علیهم» (بعد وظیفه مردم چیه به پشت سرش می‏گوید:) «والذین امنوا به» کسانی که به پیامبر ایمان می‏آورند دیگه بعد از ایمان «عزّ روه، نصروه، واتبعّوا النور التی» الی اخر…
تبلیغ دین رسالت روحانیّت
 این آیه در سوره اعراف است می‏گوید: پیامبر چه کند و مردم چه کنند؟
«الرسول»: باید بدانیم که تبلیغ یک رسالت است، آدم با سواد مسئول بی‏سوادهاست، از روستا کمش گذاشتند، راهنمایی و دبیرستان نساختند، شهری‏ها دانشگاه ساختند، دانشجو که فارغ‏التحصیل شد به روستایی بدهکار است، چون از اون کم گذاشته و برای من دانشگاه ساخته‏اند، منی که در قم حجهالاسلام شده‏ام اون کشاورز پنبه تولید کرد من عمّامه کردم، و دامداری داشت که از پوست گاوش چرم و کفش درست، و من استفاده کردم، یعنی من حجهالاسلام از مُخ که عمامه است تا کفش که چرم است به این روستایی بدهکارم و باید بروم در روستا و تبلیغ کنم، دانشجو و دکتر و مهندس هم همین‏جور، ما بدهکاریم، آب و هوای این روستا را خوردیم آمدیم توی شهر، ما رسالت داریم و وظیفه و منّتی هم بر مردم نداریم، «زکاهالعلم نشره». حدیث داریم: خداوند مؤاخذه می‏کند علما را همینطور که مؤاخذه می‏کند جُهّال را، به این می‏گوید: چرا نرفتی یاد بگیری؟ به علما می‏گویند: چرا نرفتی یاد بدهی؟
 وظیفه ماست یعنی کسی منّت، «الرسول الامی الّذی» بعد از رسالت «یجدونه مکتوب فی الثوریه والانجیل»«مکتوب» یعنی پیامبر می‏گوید: من پیامبری هستم که نام و نشانم در تورات و انجیل هست، یعنی مستندم، یعنی باید یه کسی که تبلیغ دین می‏کند کارش مستند باشد، نمی‏شود یه نوظهوریه عمّامه دور سرش بپیچد، معلوم نباشد کجا درس خواند، چی چی خواند، کی اجازه‏اش داده تبلیغ کند. باید به نامه‏ای از یک منبع موثق داشته باشد که ایشان لیاقت تبلیغ دارد.
تبلیغ، بر اساس نیاز جامعه
علمای قدیم اجازه حدیث داشتند، بنده وقتی می‏خواستم حدیث نقل کنم باید بروم پهلوی یکی از علمای معروف به من بگویند: «بسم الرحمن الرحیم» اینجانب فلانی به محسن قرائتی اجازه می‏دهم که نقل حدیث کند، اجازه داشت اجتهاد اجازه داشت، الآن نه همینطور به حجهالاسلام می‏گویند: «آیه الله» و به «آیه الله»، «آیه الله العظمی» همینطور کیلوئی است باید معلوم باشد که این واقعاً دکتر است که گواهینامه‏اش، مهندس است، کیلوئی لقب به کسی ندهید، پیامبر می‏گوید: من پیامبر کیلوئی نیستم نام و نشان من حتّی در تورات و انجیل آمده است یعنی باید کسی که می‏خواهد حرف بزند مردم به گفته او اطمینان کنند این همه کارهایش درست است این بیمه شده است ما الآن یه غذایی که می‏خوریم باید سازمان وزارت، سازمان گوشت خلاصه باید به این گوشت مهر بزند، سازمان گوشت مهر می‏زند؟ دامپزشکی، بهداشت، بهداشت باید مهر بزند که این گوشت مصرفی است، اگر گوشت مصرفی باید مُهر بهداشت داشته باشد، هم حرف‏ها باید استاندارد باشد آقا این مدّاح حق ندارد این شعر را بخواند این شعر غلط است، همینطور هر کسی پا می‏شود هر شعری می‏خواهد، می‏خواند، بنابراین اشعار، فیلم‏هایی که پخش می‏شود باید که این فیلم بدآموزی دارد، ندارد، مفید یا مضّر است، کتاب‏های درسی باید توی یک اطاق چک شود، که این درس که می‏خوانند، مفید یا مضّر بی‏فایده یا کم فایده است، صِرف اینکه ایشان آقا کارشناس است، باید، ولی حرف‏هایی که می‏زند به درد جامعه نمی‏خورد الآن در دانشگاه کتاب معارف می‏دانی چی باید باشد، به اعتقاد بنده که برای اساتید هم گفته‏ام، سمیناری بود و همه اساتید که در همه دانشگاهها سخنرانی می‏کنند دونه درشت‏ها جمع شده بودند حدود صد نفری بودند گفتم معارف دانشگاه باید این باشد که امسال چه اشکلاتی توی ذهن جوان‏هاست شبهاتی که امروز جوانی‏ها دارند چیست؟ جوابش چیست؟ سؤال جوان‏ها و جوابش بشود کتاب درسی، نمی‏شود ما یک کتاب درسی بنویسیم جوان یه سؤال دیگه دارد و مایه چیز دیگری یادش می‏دهیم یعنی اون صابون می‏خواهد ما سنگ‏پا بهش می‏دهیم، او پیراهن، شلوار می‏خواهد، ما شالِ گردنش می‏دهیم، باید دید طرف چی می‏خواهد، یعنی نیازش چیست؟
مبارزه با خرافات و رسوم نادرست
امروز شبهه‏ای که در دانشگاه است طرح با جوابش کتاب بشود، صدها و هزاران شبهه داشجویان ما دارند و این شبهه‏ها مثل تیغ که می‏رود در مغزشان، تیغ می‏رود توی پا نمی‏تواند راه برود، می‏رود توی مغز جوان دیگه نمی‏تواند فکر کند، درست، بدبین می‏شود برایش اشکال پیدا شده، صدها و هزارها تیغ توی مغز این است ولی ما کتاب دیگه درس می‏دهیم، واحد پاس می‏کنیم و نمره می‏گیریم و شبهات همچنان بوده و خواهد بود، باید کتاب‏های معارف جوری باشد که وقتی دانشجو خواند همه مشکلات اعتقادی و فکریش حلّ شود، پس کتابهای دانشگاه و آموزش و پرورش، فیلم‏ها و روزنامه‏ها، باید خلاصه «مکتوباً» پیامبر ما می‏گوید: من که آمده‏ام کار فکری و فرهنگی بکنم، استانداردم، در تمام کتابهای آسمانی مشخصات و نام و نشان من هست، یه طلبه اگر اولین کتاب می‏نویسد باید یه عالمی ببیند بگوید اشکال ندارد امضا کند بعد چاپ بشود، اگر شد این شد قرآن یه آیه دارد که: «فلینظر الانسان الی طعامه» یعنی انسان باید به غذایش نگاه کند. امام (علیه السلام) می‏فرماید: غذا این نیست که وارد شکم می‏شود، غذای فکری است، یعنی نظر کنید به استاد علم که «عمّن یأخذه» ببینید حرف کیه؟ چیه و از کیه؟ پس وظیفه روحانیت:
1-احساس کند که کارش رسالتی است، بدهکار است و باید بگوید.
2-بعد باید آنچه گفته می‏شود کارشناسی شده باشد و تأیید شده باشد از یک منبع موثّق.
پیامبر ما می‏گوید: من کارم تأیید شده، منبع موثق من تورات و انجیل است، در کتاب‏های قبل از قرآن من تأیید شده‏ام. دیگه چی؟
وظیفه‏اش چیست؟ «بأمرهم بالمعروف» اگر معروف است، هر کاری که معروف است امر کند، به خوبی‏ها سفارش کند و از منکرات جلوگیری کند، وظیفه طلبه‏هاست و همه مردم «طیّبات» را حلال بداند «خبأث» را حرام کند. دشواری را از مردم بردارد. کارهایی که بر مردم فشار می‏آید، آداب و رسومی که دشوار کرده کار مردم را یه دختر و پسر می‏خواهند عروسی کنند، پدر بزرگ عمّه عروس مُرد، باید یک سال صبر کرد اِی بابا، تا می‏روند عروسی کنند نوه خاله عمّه فلانی یکی دیگه مُرد یه وقت می‏بینی دو سال هی عقد عقب می‏افتد که یه کسی مُرده، بار را سنگین می‏کند، ما ریسمان و فامیل‏مان این است این را می‏گویند، تمام آداب و رسومی که بار است روی مردم پیغمبر باید این خرافات را بردارد «اغلال» «غُلّ» غل و زنجیرهای فکری که به دست و پای مردم است بردارد وظیفه ما، سنگین‏ها را برداریم و کار را آسان کنیم، آداب و رسوم و خرافات را برداریم. پس کار روحانی چیه؟ احساس کند رسالت است، حرفهایش مؤیَّد شده باشد به یه منبع موّثق، به همه خوبی‏ها سفارش کند و از همه بدی‏ها، نهی، جلوگیری کند، تمام چیزهی طیّب را راهش را بازگذارد، خیلی چیزها حلالی است. ما برایمان حرام الآن توی جامعه ما هم حرام‏هایی حلال شده و هم حلال‏هایی حرام شده این یخچال بیچاره در زمان ما الآن من در حدود پنجاه و پنج، شش سالم هست. توی این نیم قرن یخچال توی این نیم قرق پنجم تا کلم پیدا کرد، روز اولی که آمد اسراف بود، اسراف هم گناه کبیره است، یه مدتی که دیگه اسراف نیست مکروه شد بابا جزء تجملّات است، یه مدتی که گذشت دیگه جزء تجملّات نیست دیگه جزء مباحات شد و یه مدتی که گذشت جزء مستحبات شد، الآن یخچال جز واجبات شده است، چه این است؟ این پیداست که یخچال حلال است. ما گاهی وقت‏ها یه چیزی را الکی بر خودمان حرام می‏دانیم، طلبه مثلاً می‏خواهد سوار ماشین شود می‏گویند ماشین طوری نیست امّا سوار دوچرخه و موتور حرام است می‏دانیم کجا گفته حرام یا حلال است؟ یه سری، ابتکار می‏کنیم بیائید برای نیمه شعبان یه همچنین کاری بکنیم کدام حدیث گفته؟ «انی تارک فیکم الثقلین» کتاب الله و اهل بیتی، هر چیزی منبعش یا قرآن باید باشد یا اهل بیت باید باشد، ما بسیاری چیزهایی که از خودمان درمی‏آوریم یعنی دین ما قاطی شده با سلیقه‏های شخصی، ولذا حضرت امام (ره) اواخر عمرش توی این چند سال آخر عمرش همش می‏گفت اسلام ناب می‏گفتیم ناب چیه؟ یعنی چیزهایی که، یعنی خرافات را باید حذف کرد، امام رضا (علیه‏السلام) فرمود: من که امام رضا هستم اگر یه چیزی گفتم از من بپرسید که از کدام آیه درآورده‏ام؟ حدیث‏های امام رضا (علیه‏السلام) هم باید بند به قرآن باشد یعنی منِ امام رضا هم حق ندارم یه چیزی همینطور بگویم از من سؤال کنید این چیزی که، از کدام آیه درآوردی؟ بنابراین، این وظیفه روحانیون، اما وظیفه مردم، حالا وظیفه روحانیون یه دو، سه تا دیگه هم هست.
اخلاص، شرط موفّقیت در تبلیغ
یکی اخلاص: یازده مرتبه در قرآن داریم «قل لااسئلکم، یا مااسئلکم» یعنی بابا من از شما مزد نمی‏خواهم نه اینکه سؤال نمی‏کنم اصلاً اولیاء خدا می‏گویند: غیر از اینکه نمی‏گویم در دلم هم نیست «لانرید منکم جراءاً ولا…» هدفم از تبلیغ این است که «زکاه العلم نشره» برمی‏گردم در وطنم صله رحم عملی است. آموزش جاهل است، سه، اگر جاهل باشند مردم، سه اتمام حجّت است چهار، «یهدی الی الرشد» پنج من هدفم از تبلیغ ارشاد، تبلیغ، اتمام حجّت، هدف باید این‏ها باشد. بله من سؤال نمی‏کنم امّا نمی‏گوید مردم ندهند، دو حرف است یه وقت من برای پول نمی‏آیم، من آمده‏ام مثلاً خرّم آباد برای شما صحبت کنم، حضرت عباسی برای شام و ناهار نیامده‏ام اما معنایش این نیست که گرسنه بمانم من نیّتم چیز دیگری باید باشد امّا وظیفه مردم هم چیز دیگر است. امام جمعه محترم استان می‏گفت: سال اول انقلاب بود رفتیم پهلوی امام (ره) گفتند: که، گفتم که امام جمعه کاشمر بودم ظاهراً، به امام گفتم مردم می‏گویند طلّابی که می‏آیند توی روستا و شهرها باید دولت پول آن‏ها را بدهد، فرمود: نه خیر روحانیّت حسابش از دولت جداست حالا از این صد و پنجاه هزار تا مثلاً دو، سه هزار تا آمدند توی پادگان یا قضائیه یا نمی‏دانم سیاسی، عقیدتی یا فلان، امام جمعه شدند یا، چند تا حالا مثلاً 150 هزار روحانی داریم 5 هزار تا آمده‏اند چیز، 145 هزار تا مستقلّ هستند، روحانیّت باید مستقل باشد و مردم همه باید مثل قدیم خودشان واعظ دعوت کنند و خودشان انتخاب، گاهی مردم این آقا را دوست دارند، او را قبول کنند، وظیفه اخلاص است. و یکی سادگی؛ الان گاهی جوان‏ها همه حرف‏ها را که می‏زنی می‏گویند آقا من همه حرف‏هایتان را قبول دارم اما زندگی آقا تشریفاتی است، اشرافی است، البته اینکه اشرافی هم چندتاست این را هم باید به مردم بگوئیم، بله بنده خانه‏ام مثلاً ممکن است آجری باشد ولی ما آیهالله آسید مهدی روحانی هم داریم که خانه‏اش مالِ 220 سال پیش است خشتی هم هست. بیائیم حساب کنیم چند تا خانه‏شان اشرافی و چند تا اشرافی نیست یه مرتبه دو تا آدم، مثلاً دو تا بازاری آنطوری که باید باشد نیست همه بازاری‏ها را زیر سؤال نبریم دو تا اداری آنطور که باید باشد نیست همه اداری‏ها را زیر سؤال نبریم در شرائط، قرآن می‏گوید: «ومنهم» توی قرآن «منهم» خیلی است، یعنی خدا هم که حرف می‏زند می‏گوید بعضی‏شان، سادگی خیلی نقش دارد،
بی تکلّفی: تکلّف نداشته باشد من حتماً بعد از فلانی باید منبر بروم، من حتماً در این مسجد باید سخنرانی کنم، من حتماً باید، هیچ قیدی نکنید، هرجا لازم است، عین بسیجی‏های مخلص که می‏رفتند جبهه، آمده‏ای چه کنی؟ هرجا که لازم است، توی آشپزخانه یا عدس پاک می‏کنم یا سیب‏زمینی پوست می‏کنم، یا آرپی‏جی می‏زنم، یعنی خود را عرضه می‏کرد و هیچ قیدی نداشت. آیه قرآن است: «وما انا من المتکلّفین» پیامبر هیچ تکلّفی ندارد که باید خوابم چه جور باشد هر چه تکلّف بیشتر باشد، بیشتر عصبانی می‏شوند، سادگی و بی‏تکلّفی. حدیث داریم: پیامبر (صلی‏الله علیه وآله وسلم) هم سوار اسب می‏شد و هم الاغ، یعنی بنز بود یا پژو سوار شو پشت موتور بنشین، روی خاک یا فرش بنشین، از آن طرف هم بگوید من سوار ماشین نمی‏شوم ممکن است خطرناک باشد هر جوری پیش آمد، صبحانه نان یا عسل یا پنیر یا چایی شیرین هم کدام بود بخور، بی‏تکلّفی «وما انا من المتکلفین» قرآن آخر سوره صاد یعنی: کسی که می‏خواهد کار فکری بکند تکلّف نباید داشته باشد، استاد دانشگاه بی‏تکلّف باشد.
عمل، در کنار سخن
دعوت عملی؛ «و من احسن قولاً ممّن دعا الی الله و عمل صالحاً»: «دعا الی الله» دعوت بسوی خدا بکند ولی خودش هم عملش صالح باشد، آیاتی داریم هشدار می‏دهد به کسانی که می‏گویند و عمل نمی‏کنند: «اتأمرون الناس بالبّر و تنسون انفسکم» مردم را به خیر سفارش می‏کنی و خودت را فراموش کرده‏ای؟ «لم تقولون مالاتفعلون» چرا حرفی می‏زنی که خودت عمل نمی‏کنی؟ «کبر مقتاً عندالله ان تقولوا مالاتعلمون»، «ما لاتفعلون» خدا غضب می‏کند به کسی که خودش می‏گوید و اهل عمل نیست. مسئله عمل.
مسئله سواد؛ ما باید پاسخ سؤالات موجود را که می‏دهیم هیچی، پاسخ سؤالات آینده را هم آماده بکنیم قرآن آیاتی دارد می‏گوید: «سیقول» یعنی در آینده خواهند گفت و تو باید از حالا آماده باشی حدیث داریم: «قبل ان یسبقکم الرجئه» قبل از اینکه گروه‏های انحرافی سراغ نسل نو بیایند شما نسل نو را آماده باش می‏کنی نگذارید حمله شود به کشور بعد بروید تیراندازی یاد بگیرید، عین اینکه سربازی را می‏گذارید آموزش نظامی را می‏بینید، قبل از آنکه به کشور حمله شود. ما قبل از آنی که سؤالی طرح بشود باید پاسخ به سؤالات را داشته باشیم مردم هم وظیفه‏شان چیه؟: یکی مردم باید سؤال کنند: توی قرآن «یسئلونک» زیاد است پیامبر مردم از تو می‏پرسند همه چیزی هم می‏پرسیدند از خورشید می‏پرسیدند تا مسئله خون حیض، «یسئلونک عن الاهله»، از هلال ماه می‏پرسیدند «یسئلونک عن المحیض» توی قرآن است «یسئلونک عن الانفال» یعنی باید آدم، روحانی باید جامع باشد البته نداریم کار نداریم، خودِ بنده که ریشم هم سفید شده جامع نیستم توی مسئله فقه پیاده‏ام، توی مسئله فلسفه و عرفان، شعر و خیلی چیزها پیاده‏ام کمی قرآن و حدیث بلدم ممردم سؤالات مختلفی دارند «یسئلونک» از دین پیداست که مردم باید سؤال کنند. ماه رمضان فرصت خوبی است، روحانی می‏آید توی منطقه، روستا، خیلی از جوان‏ها می‏توانند ساعت خصوصی با او بگیرند، وقتی‏های دیگر او را پیدا نمی‏کنند نه آدرس و نه تلفن او را دارند، الآن یک ماه بگو من سؤال دارم، سؤالهای جدّی گاهی وقت‏ها مردم سؤالهایشان عجیب و قریب است می‏گوید آسمان چرا آبی است؟ از من، پیاز چرا گران است؟ مسئول پیاز من هستم؟ شنیده‏ام فلانی رشوه گرفته، اگر ثابت کردی خوب، من اقدام و کمک می‏کنم، این چه وضعیه؟ چی شده، بردند و خوردند، خیلی خوب بنویس کی بُرد، کی خورد، بنویس آقا این کاغذ، بنویس آقای محسن قرائتی سه‏شنبه بعدازظهر در فلان اداره به فلان دلیل این قدر رشوه گرفت بنویس امضا کن من هم تو را کمک می‏کنم، همینطور کیلوئی، البته رشوه هست، امّا وقتی مرا می‏بینند فکر می‏کنند من 118 جمهوری اسلامی هستم، نامه‏های زیادی می‏آید که همچین و همچین، آقا جون اگر ثابت شکایت کن و اگر ثابت نیست چرا به من می‏گویی؟ و در ثانی من در نهضت سوادآموزی مسئولیت دارم و در ستاد اقامه نماز، پیاز گران است چرا به من می‏نویسی؟ شما تافتون می‏خواهی می‏روی دکان سنگکی؟ پیراهن می‏خواهی می‏روی دکان بستنی فروشی؟
امام صادق (علیه‏السلام) شاگردانش را تخصصی بار آورده بود. فرموده بود: فقه را از ایشان بپرسید مسائل عقائد را از فلانی و قرآنی را از فلانی، امام (علیه‏السلام) که دعا می‏کند هر عضوی را یه دعا می‏کند، «بطوننا عن الحرام» شکم از حرام، گوش از غیبت، زبان از لغو، دست دزدی یعنی هر عضوی یک دعا دارد. «وعلی النساء بالحیار والعّفه» «وعلی العلماء و علی الغزاه و علی التجار»، هر عضوی و صنفی یک دعا شما دعای قبل از افطار را بعد از افطار بخوانی بهت می‏خندند، قبل دعا این دعا و بعد از افطار این دعا را، بنابراین یه مقداری فرصت خوبی است برای اینکه آدم گفتگو کند.و اما وظیفه مردم: «والذین امنو به» باید ایمان بیاورند، وقتی طرف حرفش منطقی است ایمان بیاورند، اگر هم شک داریم از او توضیح بخواهیم که دلیلش چیه؟ ما باید با منطق صحبت کنیم مردم هم باید منطق را بپذیرند «امنوا به» در قرآن سه تا «آمنوا» داریم «امنوا به»، «امنوا له»، «امنوا معه» به،له، معه، هر کدام یه فازی دارد.
تبعیّت و حمایت از ولی فقیه
«و غررّوه» احترام بگیرند، بسیاری یعنی اکثر طلبه‏ها اگر طلبه نبودند شغل‏های بالاخره هوششان کم که نبود، این‏ها هم مثل باقی‏ها، که 6 سال یا 4 سال درس می‏خوانند و سریع مدرک می‏گیرند، ما یه خورده مدرکمان دیر است مثل بعضی میوه‏ها زود و بعضی دیر به دست می‏آید بعضی مثل گل نشان می‏دهد و بعضی سال هشتم باید میوه‏اش برسد، ما درسمان طول می‏کشد و آیهالله اراکی در 90 سالگی هم باید مطالعه کند و مراجع از اول کارشان از 75 سالگی شورع می‏شود، یه خورده چون کار، کار سنگینی است، دیررس است به هر حال این طلبه جوان آمد، روحانی و عالم «غرووه» احترام بگیریم و «نصروه» حمایتش کنیم، و در و دیوار هم طرّاحی کرده، چون آمریکا از امام (ره) سیلی خورد، صدام از ایشان سیلی خورد، به همین خاطر آیهالله صدر را شهید کرد، گفت اگر بزرگ شود امام فردا می‏شود. تقلید هم کافی نیست ولایت فقیه لازم است، زمان شاه هم ما تقلید می‏کردیم، در این 2500 سال اگر درست باشد، شاهنشاهی همیشه مردم در این قرن‏های اخیر همیشه تقلید و مرجع داشته‏اند و این به تنهایی کافی نیست، ولایت فقیه می‏خواهد که «بسم‏الله» چند تا سیلی شاه از امام ره خورد، یه روز شاه می‏خواست بیاید قم که به امام بگوید مردم آخوندها را نمی‏خواهند همه می‏آیند استقبال امام فرمود: «بسم الله الرحمن الرحیم» هیچ یک از مردم قم، زن و مرد و جوان، دختر و پسر از خانه بیرون نرود، شاه آمد قم همه خیابان‏ها خالی بود. دویدند آبروریزی می‏شود یه مُشت آدم از جای دیگر بار کردند و آوردند، خیلی حال شاه گرفته شد که اِ اینقدر زور دارد. می‏گوید مردم از خانه بیرون نیایند نمی‏آیند خیلی حالش گرفته شد. یه بار نیمه شعبان شاه برای اینکه بگوید من دین دارم دستور داد چراغانی کنند امام فرمود هیچ کس امسال نیمه شعبان چراغانی نکند. باز حالش گرفته شد.
یه مرتبه امام فرمود: آخوندها مسجد نروند، نوجوان‏ها شاید یادشان نباشد پیرها یادشان هست، مسجدها تعطیل درب مسجدها بسته شد، یعنی هر، هِی، امام (ره) حال‏گیری می‏کرد چه جور، ذلیل کرد و به هر حال شاه را گریه‏کنان فرستاد بیرون، الآن امام صدام را ذلیل کرد و مرده امام از زنده صدام عزّتش بیشتر است، رئیس جمهوری است که سی‏سال است از عراق نمی‏تواند بیرون برود، تمام وجودش وحشت و ترس است، قلدر است اما ترسو، بنابراین، ولایت فقیه مهّم است بله نماز را شما به فتوای یک آقا می‏خوانی غیر از این باید گفت امروز شیر نفت را ببندید و تنباکو حرام، و استقبال شاه نرود، آره، امروز نه اگر مرجعی که مردم انتخاب کردند این رقمی گره بخورند، هیچ قدرتی هیچ کار نمی‏تواند بکند، بیمه است اما اگر پول دادند، و ضمناً به شما بگویم آقایان طلبه‏ها، دقیقه آخر است ممکن است چهار نفر هم گوش به حرف شما ندهند، هیچ غصه نخورید خداوند به پیامبر می‏گوید: «وان توّلوا» یعنی حرفت را بزن ممکن است یه عده‏ای هم گوش ندهند، توقع نداشته باشیم همه مردم گوش بدهند مگر همه مردم گوش به حرف پیامبر و نوح و ابراهیم دادند ممکن است یه عده‏ای گوش ندهند. اینها هم که گوش نمی‏دهند ممکن است بعداً گوش بدهند خیلی از افراد هستند یه خورده که با آنها حرف می‏زنی عوض می‏شوند ممکن است بعضی‏ها جسارت هم بکنند اما پیامبر، این شیوه جسارت‏ها کد دارد.
 یه جوانی آمد پهلوی پیامبر که اجازه بده ما زنا بکنیم مردم ریختند بی‏حیا ولش کنید بیا جلو، بیا، بیا دستش را گذاشت روی کتف جوان‏ها، می‏خواهی کسی با مادر و خواهر و دختر و خاله‏ات… گفت: نه خیر فرمود: گناهی که مرتکب شوی او هم خواهر و ناموس کس دیگر است، اگر ناموس تو عزیز است ناموس دیگران هم عزیز است چرا این کار را می‏کنی گفت: چشم، گفت خدایا: این جوان را ببخش، دعایش کرد و جوان عوض شد و رفت. همان جوانی که اول با جسارت آمده و اجازه زنا خواست و مردم خواستند او را بزنند، پیامبر می‏گوید: «فدنی» او را ببرد نزدیک «وضع یده علی کتف» دستش را گذاشت روی کتفش بعد گفت پسرم می‏خواهی این عمل که کردی با خواهر و عمه تو، گفت نه گفت تو که ناموس داری آنها هم ناموس هستند، یه جوری پیامبر حرف زد که کلافه شد، پیامبر در حقش دعا کرد پاشد رفت. گاهی وقتها افراد بی‏شعور و جسور را هم باید ملاقات‏های خصوصی می‏شود عوضش کرد به جای اینکه بیائیم روی منبر بگوئیم که مردم حیا را از دست دادند پسره بی‏شعورِ نفهمِ، به من اگر یه جوان چنین بگوید می‏روم روی منبر آبروریزی می‏کنم ولی پیامبر می‏گوید: «فدنی الیه» رفت نزدیکش گفت بیا نزدیک دستش را گذاشت روی کتفش خصوصی با او صحبت کرد.
همه کارها خطبه‏ای، منبری، رادیو، تلویزیونی نیست. گاهی باید تماس خصوصی گرفت با لحنی دیگر بسیاری از افراد برمی‏گردند چون اونی هم که جسارت می‏کند توی دلش پاک است. معتقدند یه چیزی از من دیده بَدَش آمده وقتی گفتم هست یا نیست آرام می‏شود، اگر ما ساده باشیم و با محبّت و مخلص، قرآن می‏گوید: اگر شما ایمان داشته باشید و عملتان درست باشد مهرتان توی دلها «ویجعل لهم الرحمن وُدّا» امیدوارم که خداوند تمام برکات رمضان را نصیب همه ما بفرماید.
سفارش می‏کنم طلاب تک تک با جوان‏ها تماس بگیرند و به سخنرانی قانع نشوند، سخنرانی عمومی مسجد بکنید اما یکی، دو ساعت با جوان‏ها بنشینید گپ بزنید هم طلبه تماس خصوصی و هم جوان‏ها با هم بنشینیم گپ بزنیم خیلی وقتها مشکلات را با حرفها حل می‏کنیم.
«والسلام علیکم و رحمه الله»

Comments (0)
Add Comment