وجدان در کنار ایمان

1- هستی در محضر خداوند
2- وجدان انسان در آیات قرآن
3- خطر تغییرپذیری وجدان در برخی انسان‌ها
4- نیاز نوجوان و جوان به ورزش
5- سلامت جسم، زمینه‌ی سلامت فکر و روان
6- تأکید اسلام بر نشاط و دوری از کسلی
7- سلامت جسم، در کنار سلامت روح

موضوع: وجدان در کنار ایمان

تاریخ پخش:  26/05/89

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

رمضان 89 موضوع بحثمان تربیت است. برای عموم مفید است به خصوص برای فرهنگیان عزیز. طلبه‌ها، آموزش و پرورشی‌ها. و حرف هم از خودم نیست. از افکار بشری هم نیست. از آن کسی که هستی را تربیت کرده، می‌خواهیم ببینیم ما چطور باید تربیت شویم. «رَبُّ کُلِّ شَیْ‏ء» (انعام/164)، «خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ء» (انعام/102)، «رَبُّ کُلِّ شَیْ‏ء» آن کسی که هرچیزی را آفرید و هر چیزی را تربیت می‌کند، «ربّ الناس» (ناس/1)، «رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ» (الرحمن/17) «ِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب‏» (معارج/40) آن کسی که کل هستی را آفریده و دارد رشد می‌دهد، ما را چگونه رشد می‌دهد؟ معنای تربیت را گفتیم. اهمیت و ضرورتش را گفتیم. حالا می‌خواهیم کم ‌کم وارد ابعاد تربیت شویم.

در جلسه‌ی قبل بحث ما این بود که مبنای تربیت چیست؟ یعنی تربیت را بر چه اساسی برپا کنیم؟ گفتیم: بهترین مبنای تربیت مسأله‌ی ایمان است. اگر کسی ایمان داشت، پلیس هم نباشد، جریمه هم نباشد خودش می‌داند این کار غلط است. امام حسن مجتبی فرمود: دخترتان را به یک پسر متدیّن بدهید. برای اینکه اگر این پسر دختر را دوست داشته باشد، زندگی‌شان شیرین است. اگر هم یکوقتی این پسر و دختر همدیگر را دوست نداشتند، لا‌اقل چون دین دارد، ظلم نمی‌کند. ظلم نمی‌کند. می‌گوید: من زنم را دوست ندارم. اما به او ظلم نمی‌کند.

یکی از مبانی تربیت وجدان است. من چند دقیقه درباره‌ی این صحبت کنم، بعد سراغ تربیت بدنی برویم، اگر رسیدیم. مبانی تربیت این است.

1- هستی در محضر خداوند

اول اینکه «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏» (علق/14) آدم ببیند خدا او را می‌بیند. یکی از علما درسش که تمام شد، نجف نزد استادش رفت گفت: می‌خواهم ایران بروم. دیگر در نجف مقداری که باید باشم، بودم. یک نصیحت کن که تا آخر عمر یاد من باشد. استادش گفت: ایران می‌روی این جمله یادت نرود. «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى‏» بشر نمی‌داند خدا او را می‌بیند. ما اگر بدانیم زیر دوربین هستیم، حتی پلیس گاهی وقت‌ها برای اینکه راننده‌ها احساس کنند زیر دوربین هستند، یک ماشین مصنوعی در جاده می‌گذارد. یعنی ماکت ماشین را می‌گذارد. یا کشاورزها برای اینکه کلاغ‌ها حمله به کشاورزی‌اش نکنند، یک آدمک مصنوعی، مجسّمه درست می‌کند، سر این زمین. یعنی حتی شبه آن. شبیه آدم شبیه پلیس هم اثر دارد. برای اینکه کلاغ نیاید و این تند نرود. ایمان واقعی! پلیس نفهمید. پدرم من هم نفهمید. هیچ‌کس نفهمید اما خدا که می‌داند. ایمان به خدا آدم را نگه می‌دارد. «یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ» (غافر/19) شما می‌‌گویی حالا ما خواهر و برادر هستیم. ولی خدا می‌داند که تو با چه نیتّی هستی. گاهی می‌گویند: آقا، رابطه‌ی دختر و پسر چطور است؟ هیچی! حرام است. نه آخر ما خواهر و برادر هستیم. «یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ» ممکن است. من نمی‌گویم که همه‌ی نگاه‌ها بد است. اما خدا که می‌داند شما چه کاره هستی؟ شما سر چه ‌کسی را می‌خواهی کلاه بگذاری؟ خدا می‌داند که این نگاهی که می‌کنی این است که دل این دختر را تصرف کنی. یا نه فقط بحث علمی داری. هیچی نمی‌شود. خدا که می‌داند. «یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ» با شعار خواهر و برادری درست نمی‌شود.

«نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» (یس/12) حالا ما یک کاری انجام دادیم، ولی این آثارش چیست؟ خیلی‌وقت‌ها انسان گناه خودش را کوچک می‌داند. اما آثار بزرگی دارد. یک برخورد ممکن است با یک جوان بکند، این برای همیشه از درس زده شود. ممکن است یک تشویقی بکنی که برای همیشه راه بیافتد.

به یکی از منبری‌های درجه یک گفتند: چطور چنین منبری شدی؟ خیلی خوب سخنرانی می‌کنی. پنجاه سال منبری درجه یک! گفت: اولین منبری که رفتم یک نفر پای منبر من گفت: احسنت! همان احسنت سرنوشت مرا عوض کرد. آثارش، یک احسنت دو ثانیه می‌شود احسنت گفت. ولی آثار این دو ثانیه در طول سال می‌ماند. شما یک لحظه با چاقو در چشمت می‌زنی. گناه یک ثانیه اما تا ابد کور هستی. یعنی گاهی وقت‌ها گناه دو ثانیه است، ولی هشتاد سال نابینایی. یک احسنت سه ثانیه، «نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ».

«ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَهٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُم‏» (مجادله/7) می‌گوید: هر سه نفری باشند، چهارمی‌اش خداست. چهار نفر باشند، پنجمی‌اش خداست. «أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» (ق/16) خدا از رگ گردن به شما نزدیک‌تر است. بنابراین اگر ایمان داشته باشیم به اینکه ما زیر نظر هستیم، خود ایمان به اینکه زیر نظر هستیم، بهترین وسیله برای تربیت است. ولو هیچ کتابی نخوانیم.

خوب پس زیربنای تربیت: 1- ایمان به اینکه زیر نظر هستیم. کار ما ثبت می‌شود. به حساب ما رسیده می‌شود. از همه می‌پرسند. از همه‌چیز می‌پرسند. حتی از نیت‌ها می‌پرسند. «یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّه‏» (بقره/284)

2- وجدان انسان در آیات قرآن

2- وجدان، وجدان هم عامل خوبی است. وجدان چیست؟ یعنی آدم خودش هم می‌داند. قرآن چند تا آیه دارد آخرش می‌گوید: «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون‏» (بقره/22) خودتان هم می‌دانید. خودتان هم می‌دانید یعنی چه؟ یعنی وجدان داری. کلاهت را قاضی کن. خودت هم می‌دانی که این کار، کار خوبی نبود. یک جاهایی در قرآن می‌گوید: وجدانت را در نظر بگیر. آیات وجدان را بخوانم. مثلاً می‌گوید که: این لباسی که به فقیر می‌دهی. اگر خودت فقیر بودی، یک کسی این لباس را می‌داد می‌گرفتی یا نمی‌گرفتی؟ آخر این لباس پاره، لباس کثیف، لباس کهنه این که ارزش ندارد. «وَ لَسْتُمْ بِآخِذیهِ» (بقره/267) یعنی اگر خودت فقیر بودی، این لباس را نمی‌گرفتی. «إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فیه‏» (بقره/267) مگر اینکه اغماض کنی به خاطر استیصال، چون سرما می‌خورم و چاره‌ای نیست، از در بیچارگی ممکن است این لباس را تحویل بگیرید. اما اگر خودت، یعنی یک چیزی به فقیر بده که اگر خودت فقیر بودی این را به تو می‌دادند، قبول می‌کردی. وجدان، کلاهت را قاضی کن.

برای مردم دوست بدار هرچه را که برای خودت دوست داری. شما موز و خیار می‌خوری پوستش را پرت می‌کنی. حالا کس دیگر موز و خیار بخورد، پوستش را پرت کند، دوست داری شما هم پایت را روی این پوست خیار بگذاری، بیافتی و نخاعی شوی؟ اگر خودت سیگاری نبودی، یک کسی کنارت بنشیند و دائم دود در حلق تو می‌کرد خوشت می‌آمد؟ خوب تو هم در حلق مردم دود نکن. این می‌گوید: خودت! «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون‏» یعنی وجدان! «وَ لَسْتُمْ بِآخِذیهِ» یعنی وجدان، خودت هم باشی نمی‌گیری. وجدان! راجع به وجدان هم آیاتی داریم. مثلاً می‌فرماید که «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصیرَهٌ» (قیامه/14) یعنی انسان خودش می‌فهمد چه کاره است. شما هرچه بگو: من قصد قربت دارم. آدم مخلصی هستم. آدم خودش می‌فهمد نه، اخلاصی نبود. «ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ» (صافات/154) قرآن آیاتی دارد، می‌گوید: خودت باش. خودت داور. روز قیامت می‌گویند: «اقْرَأْ کِتابَک‏» (اسرا/14) پرونده‌ات را بخوان. «کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبا» (اسرا/14) خودت داور خودت. این برنامه‌های تو بوده است. با هرکس حرف زدی حواست جمع بود. با خدا هم که حرف زدی حواست پرت شد. یعنی با هرکس و ناکسی حواست جمع بود. با خدا که حرف می‌زدی حواست پرت می‌شد. با هرکسی حرف زدی، با خدا حرف نزدی. خودت «اقْرَأْ کِتابَک‏» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «اقْرَأْ کِتابَک‏» یعنی قرائت کن کتابت را، بخوان. «کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبا» همین امروز خودت داور خودت. یعنی وجدان خودت. وجداناً! آیاتی که در آن کلمات «عهد، میثاق و فطرت» است، اینها هم برای  وجدان است. «أَنَّى یُؤْفَکُونَ» (مائده/75) قرآن می‌فرماید: «بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ» (قیامه/2) نفس لوامه یعنی آدم کاری که کرد خودش، خودش را ملامت می‌کند. چرا چنین کردم؟ چرا چنین کردم؟ ناراحت است که، یعنی خودش را ملامت می‌کند. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/8) یعنی خداوند فجور و تقوا، یعنی راه خیر و شر را به انسان در دل انسان، نهادینه گذاشته است. این مثال را بشنوید.

یک بچه‌ی سه ساله سیب را به شما می‌دهد. می‌گوید: این سیب را نگه‌دار بروم دستم را بشویم. این تا می‌رود دستش را بشوید و برگردد، می‌بیند شما سیبش را خوردی. این بلد نیست. که بگوید این سیب امانت بود. کلمه‌ی امانت را بلد نیست. و تو خیانت کردی. کلمه‌ی امانت و خیانت را نمی‌تواند بگوید. اما با نگاهش می‌خواهد بگوید: سیب امانت بود. تو به  امانت… یعنی می‌فهمد. این «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» یعنی انسان خودش هم می‌فهمد. خودش هم می‌فهمد.

امام رضا (ع) فرمود: یک کاری بکنید که بتوانید در نماز جمعه بگویید. من خانه‌ی کسی رفتم خیلی سفره‌ی مجللّی بود. وقتی بیرون آمدم گفتم: اگر فیلم این سفره را در تلویزیون نشان بدهند، شما خیس عرق نمی‌شوی؟ یک خرده فکر کرد. گفتم: سفره‌ای بیانداز که اگر تلویزیون نشان داد، خیس عرق نشوی. یک جایی خانه بسازید که حاشا نکنید. ما داریم آدم‌هایی را که خانه ساختند، بعد برای اینکه آبرویشان نریزد، اسم خانه‌شان را چیز دیگری می‌گذارند. تابلوی خانه‌شان را عوض می‌کنند. مگر مریض هستیم. یک طوری عمل کنیم که هر لحظه پرده کنار رفت، خدا دکتر بهشتی را رحمت کند. همیشه یک طوری می‌نشست که هروقت عکسش را می‌گرفتند، عکسش قشنگ می‌شد. یعنی همیشه فرض می‌کرد که جلوی دوربین است. وجدان! وجداناً حاضر هستی کارت را در نماز جمعه بگویی. رنگت نمی‌پرد؟ دلت تو نمی‌ریزد؟

3- خطر تغییرپذیری وجدان در برخی انسان‌ها

یکی از چیزهایی که می‌شود انسان را تربیت کند، وجدان است. منتهی وجدان هم قابل تغییر است. آدم اولش سیگار که می‌کشد، اوهو اوهو… اوهو… (با حرکت سرفه) اول وجداناً سیگار را پس می‌زند. بعد در اثر تمرین لذت می‌برد. وقتی سیگار دست گرفته است، انگار کلید فتح هندوستان است. یک ابرویش را شمال شرقی می‌اندازد. یکی را جنوب غربی، این دفعه‌ی اول وجدانش پس می‌‌زد. وجدانش را عوض کرد. اول ممکن بود کشتن یک مرغ برایش مشکل باشد، بعد آدم‌کشی هم برایش شیرین است. من الآن عمامه‌ام را سر شما بگذارم بگویم: در خیابان راه برو. می‌ترسی! خیلی به شما فشار می‌آید. اما من نه! من خودم هم شب اولی که عمامه گذاشتم، خجالت می‌کشیدم بیرون بیایم. انسان می‌تواند وجدانش را تغییر بدهد. اینکه می‌گویند: انسان نمی‌تواند به وجدان تکیه کند، باید دین داشته باشد به خاطر اینکه وجدان قابل تغییر است. هندی‌ها غذای پر فلفل می‌خورند. ما پر فلفل را وجدانمان قبول نمی‌کند. ولی آنها لذت می‌برند. وجدان قابل تغییر است. و همیشه نمی‌شود گفت: ما مردم را طبق وجدان تربیت می‌کنیم. کدام وجدان؟ وجدان قابل تغییر است. وجدان قابل تغییر است. ولی وجدان بی‌ اثر نیست. می‌شود از وجدان استفاده کرد.

4- نیاز نوجوان و جوان به ورزش

در تربیت ابعادی هست. اول تربیت بدنی را صحبت کنیم. بعد هم تربیت اخلاقی، تربیت سیاسی، تربیت اجتماعی. چون بحث ما بحث تربیت است اول از تربیت بدنی شروع کنیم. مقداری راجع به تربیت بدنی صحبت کنیم. قرآن راجع به ورزش چیزی دارد یا نه؟ بله، قرآن برای ورزش آیه دارد. وقتی برادرهای یوسف خواستند یوسف را از بابا بگیرند، گفتند: چطوری یوسف را از بابا جدا کنیم؟ گفتند: به اسم ورزش، به بهانه‌ی ورزش یوسف را تحویل می‌گیریم. چون فهمیدند قوی‌ترین منطق ورزش است. گفتند: اینکه می‌خوانم قرآن است. «أَرْسِلْهُ مَعَنا» (یوسف/12) «أَرْسِلْهُ» او را بفرست با ما بیاید، «أَرْسِلْهُ مَعَناغَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَب‏» برویم گردش. بابا جان یوسف را بفرست با ما بیاید گردش برویم. یعنی نیاز نوجوان به ورزش به قدری قوی است که یعقوب هم تسلیم می‌شود. نمی‌گوید: نه، این حرف‌ها را نزنید. بچه ورزش نمی‌خواهد. «أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَب‏»‏ بعد هم وقتی یوسف را در چاه انداختند، آمدند گفتند: «ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ» (یوسف/17) ما رفتیم مشغول مسابقه بودیم. یوسف را پهلوی اثاثیه گذاشتیم، خودمان رفتیم مسابقه بدهیم. آمدیم دیدیم گرگ خورده است. یعنی مسابقه بوده است. مسابقه و ورزش بوده است. برد و باخت و قمار که حرام است، در تیراندازی حلال است. در اسب‌سواری حلال است. منتهی جایزه‌ها، جایزه‌های تولیدی بود. امروز جایزه‌ی مصرفی می‌دهند. حالا یا کاپ می‌دهند. یا طلا می‌دهند. اینها همه مصرفی است. پیغمبر ما مسابقه به وجود می‌آورد، هرکس برنده می‌شد، جایزه‌ی تولیدی به او می‌داد. مثلاً شتر حامله به او می‌داد. یا درخت خرمای باردار می‌داد. که خود آن درخت تولید خرما، تولید گوشت و پشم و کُرک و یعنی ابزار تولید می‌داد.

من این را دو سه بار دیگر هم گفتم کسی گوش نداده است. اینقدر خواهم گفت تا بلکه گوش بدهند. چوب سفت را باید آدم اینقدر بزند تا… اگر کسی دارد قند می‌شکند، زد قند نشکست، قند را دور نمی‌اندازد. می‌زند تا… ما باید بگوییم تا بشود. ما آرزو داریم که زمانی فوتبالیست‌های ایران، هرکس برنده شد، دنیای ورزش، تربیت بدنی، علاقه‌مندان آن تیم، پول جمع کنند یک کارخانه‌ی تولید لباس ورزش به اسم آن تیم بیرون بیاید. هم یک دویست، سیصد نفر ایجاد اشتغال می‌شود. هم لباس ورزش تولید می‌شود. هم سود دارد. هم لباس ورزش را به کمیته‌ی امداد می‌دهند، بچه‌های فقرا لباس ورزش داشته باشند. برهنه‌ها هم پوشیده می‌شود. هم این دویست میلیونی که سرمایه‌گذاری کردند، سال دیگر چهارصد میلیون می‌شود. ارزش افزوده دارد. ایجاد اشتغال هست. برهنه‌ها می‌پوشند. سرمایه‌ هم هست. خود این فوتبالیست‌ هم دو سه تا رفیق بیکار دارد. یا برادرش، یا برادر زنش، کسی نیست که در فامیلش چند تا جوان بیکار نداشته باشد. ما می‌توانیم فکر کنیم که جایزه‌ی‌ ما چطور جایزه‌ای‌ باشد.

5- سلامت جسم، زمینه‌ی سلامت فکر و روان

حالا راجع به تربیت بدنی من یک مقدار صحبت کنم. «العقل السالم فی البدن السالم» عقل سالم در بدن سالم است. این معنایش این نیست که هرکس سالم نیست عقل ندارد. خیلی‌ها مریض هستند، عقلشان از سالم‌ها… می‌خواهد بگوید: بدن سالم اثر دارد. خیلی علت نیست.

در یک سمیناری صحبت می‌کردند. حالا نگویند سمینار چه کسانی بود؟ زشت است. یکی در سمینار خواب بود. به او گفتم: خوابی! بیدار شو. گفت: بله من خواب هستم. ولی من که خواب هستم از شما بیدارها بهتر می‌فهمم. امیرالمؤمنین (ع)فرمود: «لکل عضو من البدن استراحه» (غررالحکم/ص60) هر عضوی یک استراحتی می‌خواهد. امام رضا فرمود: ساعات خود را چهار قسمت کنید. یک ساعتی را برای تفریح بگذارید. «سَاعَهً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِکُم فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ» (بحارالانوار/ج75/ص321) یک ساعتی را برای لذت‌های حلال بگذارید. لذت حلال! الآن در دنیا بعد از انقلاب اسلامی، از برکات انقلاب اسلامی در دنیا، این شد که شما در هر کشوری بروی می‌نویسند غذای حلال! و حتی غیر مسلمان‌ها هم می‌آیند غذای حلال می‌گیرند. اصلاً غذای حلال یک آرمی شده است. شرکت‌هایی درست شده است. تفریح حلال، ما می‌توانیم تفریح حلال درست کنیم.

پیغمبر فرمود که: کمی ورزش کنید. من دوست ندارم دین شما دین خشنی باشد. حالا چطور برنامه‌ها را قرار بدهیم. اگر شهرداری‌ها بنا است یکجایی پارک درست کنند، یکجایی درست کنند که کنار مسجد باشد. که وقتی آدم مسجد می‌آید، بچه‌اش هم بیاورد. به بچه‌اش بگوید: برویم مسجد نماز بخوانیم. در پارک هم با هم می‌نشینیم. تو ده دقیقه بیا مسجد نماز بخوان. من هم نیم ساعت در پارک می‌نشینم تو ورزش کن. یعنی طوری نباشد که دین، یعنی وقتی که می‌گوییم بیا مسجد، انگار بخواهی مثلاً او را در یک دخمه ببری. خشن! «فَإِنِّی أَکْرَه‏» (بحارالانوار/ج19/ص108) من کراهت دارم. که در دین شما غلظت یعنی خشونت باشد، در دین شما نباید خشونت باشد.  مکرر من به خانم‌ها گفتم. خانم‌هایی که امور تربیتی و دبیر هستند. به طلبه‌ها هم گفتم که وقتی می خواهید صحبت کنید رنگ لباستان شاد باشد. چادر سیاه برای خیابان خوب است. اما وقتی دختر من سر کلاس می‌آید، 5 ساعت باید به سیاه نگاه کند. چه گناهی کرده است؟ رنگ لباس شاد باشد. «لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرینَ» (بقره/69) یعنی رنگ در روح اثر دارد. الآن تخته سیاه را سبز کردند. رنگ شاد! من دوست ندارم دین خشن باشد.

6- تأکید اسلام بر نشاط و دوری از کسلی

350 تا «اعوذ» داریم. یعنی از این بدی پناه می‌برم. اولی این است که «أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَسَلِ» (کافی/ج2/ص585) پناه می‌برم از تن بی‌حال. «کسل» کسالت دارد. اصلاً صبح قلقلکش می‌دهی، غروب می‌خندد. اصلاً وارفته است. «أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَسَلِ» پناه می‌برم از بی‌نشاطی.

ورزش یک برکاتی دارد که اینها را چون من آخوند هستم و بلد نیستم، از دکترا گرفتم. ورزش در کم کردن سکته، قند، فشار خون، زخم معده، حتی در پیری، اینهایی که ورزش می‌کنند در پیری از کار خودشان خیر می‌بینند. آدم ورزشکار برای کارهای سنگین، آمادگی دارد. در مقابل امراض مقاومت دارد. عرض کنم به حضور شما که در دام اعتیاد قرار نگرفتن. کم شدن فشار شهوت مصون هستند. جوان‌های ورزشکار بسیاری از کارهای عیاشی را نمی‌کنند، چون سرگرم به ورزش هستند. از جمع شدن چربی در خون جلوگیری می‌کند. اینها را دیگر چون برای من نیست، آقایان اهلش باید بگویند. من فقط چون بحث تربیت است و یکی از ابعاد تربیت، تربیت بدنی است یک اشاره می‌کنم. آن چیزی که مربوط به من است، باید بایستم. آن چیزی که مربوط به من نیست، فنی و تخصصی است باید اشاره کنم.

خوب عرض کنم راجع به ورزش داریم که در ورزش یک ابتکار، سرعت عمل در تصمیم، فتح دروازه‌ی دشمن، کار دسته‌جمعی، اینها به چشم می‌خورد. منتهی ورزش ما یک شرایطی باید داشته باشد.

1- باید ورزش با آرامش باشد. بعضی از ورزش‌های ما هیجانی است. هیجان مقداری‌اش خوب است و مقداری‌اش مضر است. ورزش باید همراه با محبت باشد. ورزش‌های ما آخرش به شیشه‌شکستن و نعره کشیدن و نمی‌دانم حمله و فحش و اینها دیگر ورزش نیست. اینها جنگ است. ورزش‌ باید به بدگویی و تفرقه کشیده نشود. حدیث داریم ورزش شما نباید جوانمردی شما را از بین ببرد. مروّت و جوانمردی! اگر آخر ورزش، اصلاً اینکه می‌گویند: قمار حرام است، یکی از دلیل‌هایش این است. دو نفر با هم رفیق هستند، می‌نشینند قمار بازی می‌کنند. اینکه یکی برنده می‌شود و یکی می‌بازد. وقتی بلند می‌شوند، قبل از این برنده و بازنده به هم علاقه داشتند. وقتی یک نفر برد، بازنده برنده را دوست ندارد. یعنی علاقه‌ها کم شد. بله! یک پولی در جیب من آمد اما علاقه کم شد. «یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاء» (مائده/91) قرآن می‌گوید: قمار بستری است که شیطان کینه به وجود می‌آورد. دو نفر با هم رفیق هستند، می‌نشینند. وقتی یک نفر برد بازنده، برنده را دوست ندارد. ولذا اگر بگویند: داداشت که صبح برنده شد، افتاد زمین. می‌گوید: چشمش هم کور شود، حقش است! اصلاً لذت می‌برد از اینکه برایش خطر پیش بیاید. چون دیگر علاقه از بین رفت.

«لَا سَرَفَ فِیه‏» (بحارالانوار/ج74/ص166) حدیث داریم که در بازی اسراف و زیاده روی نکنید. اینقدر ورزش خوب نیست که ما در درسمان تجدید شویم. اسلام گفته ورزش کنید. نه به مقداری که ضربه‌‌ی علمی ببینید. به مقداری که پدر و مادر را رها کنید. نه به مقداری که اسراف نباشد.

حتی در عبادت گفتند: اسراف نکن. ما در ابواب‌مان یک بابی داریم، «بَابُ الِاقْتِصَادِ فِی الْعِبَادَهِ» (بحارالانوار/ج68/ص209) یعنی در عبادت به اندازه عبادت کن. طوری عبادت نکن که… چون انسان طبیعی است، اگر فشار روی این فنر آوردی، دستت را که برداشتی بالا می‌پرد. در عبادت، در کمک به فقرا عدالت، اعتدال. قرآن می‌گوید: مؤمن کسی است که «وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا» (فرقان/67) در پول خرج کردن به فقرا هم اسراف نکند. مقداری کمک کن. مقداری هم… شما و بنده چه مقدار حق داریم در مالمان تصرف کنیم؟ بنده می‌خواهم بمیرم. نود میلیون دارم. حق دارم سی‌میلیونش را وصیت کنم. حق ندارم بگویم: همه‌ی نود میلیون را به فقرا بدهید. سی میلیونش را حق دارم به فقرا بدهم. شصت میلیون آن برای وارث‌ها است. طوری نکنید که وارث‌ها بگویند: این چه دینی بود. پدر ما مرد، یک قران برای ما نگذاشت. این کینه‌ای در نسل وارث می‌شود. تو می‌روی فقیر را سیر کنی، وارث‌ها نسبت به اسلام بدبین می‌شوند.

نماز جماعت را می‌گویند: اینقدر طول ندهد. تا اینهایی که به شما اقتدا کردند، فرار کنند. در مسجدها بین دو نماز نباید دعا طولانی شود. سه دقیقه دعا طوری نیست، الی چهار دقیقه. بین دو نماز سخنرانی ممنوع است. به خاطر اینکه من آمدم نماز جماعت بخوانم. اسلام به من اجازه داده است وسط نماز قصد فرادی کنم. آقا رکعت اول اقتدا کردم. رکعت دوم نمی‌خواهم. به فکرم افتاد که یک کار مهمی پیش آمده است. می‌گوید: بسم الله جدا شو. از آقا جدا شو. وسط نماز می‌توانی قصد فرادی کنی. اسلام به ما آزادی داده است.

یک نفر می‌آید می‌گوید: حضرت آقا ببخشید. یک استخاره کن. خوب این آقا که استخاره می‌خواهد، یک نفر است که استخاره می‌خواهد. جمعیتی نشستند. آن جمعیت چه گناهی کردند که باید وقتشان به خاطر استخاره یک نفر تلف شود. استخاره بین دو نماز ممنوع! مسأله ممنوع! حق با دیگران است. نماز را بخوانید. یک تعقیبات حضرت زهرا (س)، یک دعای کوچک بخوانید. بعد از نماز هرکس خواب می‌خواهد پهلوی آقا تعبیر کند. استخاره، هرکس هرکاری دارد، بعد. یک کاری کنیم که هرکس می‌خواهد نماز بیاید، فکر نکند اینها هم در آن است و نمازش باید چهل دقیقه طول بکشد.

الآن خیلی‌ها واجب‌الحج هستند، نمی‌روند. می‌گوییم: چرا؟ می‌گوید: وقتی برگردم باید برای فلانی سوغاتی بیاورم. باید چند روز بنشینم. باید، باید، یک مشت باید، باید را به مکه وصل می‌کنیم. مکه چنان سنگین می‌شود که کسی زیر بارش نمی‌رود. وگرنه اگر گفتیم: مکه یعنی یک میلیون، مکه یعنی دو میلیون، یعنی یک موتور هندا! آخر چه کسی است که موتور هندا نداشته باشد؟ همه واجب الحج می‌شوند، یعنی خیلی‌ها. دین را نباید طوری کنیم که… کتاب‌های دینی باید کتاب‌های شیرینی باشد. یکی از اشتباهاتی که در آموزش و پرورش است، این است. که می‌گویند: کتاب دینی مثل ریاضی، 150 صفحه باید باشد. 53 درس باشد. درسش باید علمی باشد. معلم باید درس بدهد. بنده هیچ‌کدام از اینها را عقیده ندارم. کارشناس هم هستم. من الآن در معلمی خودم را کارشناس می‌دانم. چهل سال است معلم هستم. کسی نمی‌تواند بگوید:آقای قرائتی کارشناس نیست. چون آنها چهار سال درس خواندند، کارشناس شدند. بنده در برابر آنها کار کردم. کتاب دینی باید روان باشد. دانشجو وقتی می‌خواهد بخواند، عوض سه سطر، سه صفحه، ده صفحه را بخواند. شیرین باشد. مورد نیازش باشد. یعنی این درس دین مشکل جوان را حل کند. ما اگر سرش می‌خارد، پایش را بخارانیم، دور می‌اندازد. یعنی اگر کسی سرش می‌خارد، پایش را بخارانیم، در سر ما می‌زند. می‌گوید: برو گمشو. چون این جوان چه مشکلی دارد. شما چه کتابی به او می‌دهی بخواند؟ باید کتابی بخوانیم که مشکل من… یعنی یک گره‌ای در روح من افتاده است، در این کتاب پاسخ سؤال من باشد. راجع کتاب‌های معارف دانشگاه هم نظرم همین است. باید در کتاب‌های دانشگاه، معارفش ببینیم دانشجو سؤالهایش چیست؟ سؤالات دانشجوها را جواب بدهیم. جواب علمی و منطقی و شیرین. و آن جواب‌ها کتاب دینی آنها باشد. بخوان نمره بگیر. استاد هم نبود، نبود. نگاه ما به دین یک نگاه… می‌گوید: نمی‌خواهم دین غلیظ باشد. که حتماً باید کمک آموزشی داشته باشد. نوار داشته باشد. استاد داشته باشد. اصلاً دین مثل فرمول ریاضی به مغز من فشار بیاورد. دین سهله و سمحه است. دینی شیرین است که مردم خودشان بیایند. ورزشکار معتقد، ورزش‌های پرخرج!

باقی معلم‌ها با زبان کتاب تدریس می‌کنند. اما معلم ورزش در عمل می‌تواند بچه را تربیت کند.

7- سلامت جسم، در کنار سلامت روح

هنر ما این است که بدن را با روح قاطی کنیم. مثلاً در دعا داریم «وَ الصِّحَّهَ فِی الْجِسْمِ وَ الْقُوَّهَ فِی الْبَدَنِ وَ السَّلَامَهَ فِی الدِّین‏» (بحارالانوار/ج95/ص91) به به! ببینید «وَ الْقُوَّهَ فِی الْبَدَنِ وَ السَّلَامَهَ فِی الدِّین‏» امام سجاد (ع) می‌گوید: خدایا! «اللَّهُمَّ أَعْطِنِی‏» به من عطا کن. چه؟ بدنم قوی باشد، دینم سالم باشد. اگر بدن قوی است. اما دین ضعیف است. این 50 درصد است. «عَافِیَهِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ» (کافی/ج2/ص18) حتی حدیث داریم کسی که تیراندازی‌اش خوب است تمرین را فراموش نکند. اگر تمرینش را فراموش کند، این نعمت خدا را از دست داده است. نهج ‌الفصاحه است. «ترک النعمه من النعم» یعنی اگر کسی یک ورزشی هم بلد است، باز هر چند وقتی یکبار این ورزش را تمرین کند که از دستش نرود.

یک کشتی‌گیر نزد پیغمبر آمد گفت: حاضر هستی با هم کشتی بگیریم؟ گفت: اگر تو را زمین زدم چند؟ گفت: در حجاز کسی مرا زمین نزده است. گفت: حالا اگر تو را زمین زدم! گفت: یک گوسفند. پیغمبر با او کشتی گرفت. او را به زمین زد. یک نگاهی کرد و گفت: یکبار دیگر. گفت: چند؟ گفت: یک گوسفند دیگر. سه بار با پیغمبر کشتی گرفت. سه بار پیغمبر او را زمین زد. سه تا گوسفند گرفت. گفت: هیچ‌کس تا به حال کمر مرا به خاک نمالیده است. خوب دین تو چیست؟ گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» بگو بت‌ها نیست. بت‌ها را کنار بگذار و خدا پرست باش. مسلمان شد، پیغمبر گفت: حالا گوسفندهایت هم برای خودت! سه تا گوسفندی را که پیغمبر گرفته بود، به او داد. یعنی از راه ورزش می‌شود مردم را هدایت کرد. اگر فوتبالیست‌های ما وقتی خارج می‌روند، یکی از نمونه‌های ایران را ببرند. یک جوان مخترع را ببرند. یک زنی که یازده شهید داده را با خودشان ببرند. وقتی روی سکو می‌رود، بگوید: من در پرش، در فوتبال، در والیبال، در کشتی… اما در مکتب ما قهرمان این است. یازده شهید داد برای اینکه کشورش را نجات بدهد. یازده شهید داد برای اینکه به تجاوز صدام نه بگوید. یک وجب زمین را به صدام نمی‌دهد. ولو یازده شهید بدهم. برادرم، شوهرم، پسرهایم، دامادهایم، همه شهید شدند. ما باید در کنار مسافرت‌های ورزشی یکی از زاویه‌های دین هم قرار بدهیم.

از شیرازی‌ها یاد بگیرید. تجّار شیرازی چند قرن قبل زنگبار رفتند. مسلمان‌های زنگبار از تجّار شیراز هستند. جمعی از تجّار شیراز چین رفتند. الآن مقداری که چین مسلمان دارند، بنیان‌گذار اسلام در چین تجّار بودند. زمانی که تجّار لا به لای سفرهای تجارتی‌شان مکتبشان هم می‌بردند. ما می‌توانیم لا به لای زمین‌های ورزش اقامه نماز جماعت هم بکنیم. زشت است برای ما نامه بیاید، برای خود بنده نامه آمده که مثلاً در فلان کشور فوتبالیست‌هایش در زمین چمن نماز می‌خوانند. ایرانی‌ها آمدند پشت پایه می‌خوانند. انگار می‌خواهند تریاک بکشند. تو که اینجا گل می‌زنی، همین‌جا هم نماز بخوان. نمازت را هم نشان بده. ما نباید بگذاریم به ما متلک بگویند. که در سعودی مثلاً مهتابی سبز علامت مسجد است. در تهران مهتابی سبز علامت سیراب شیردان! این متلک‌ها بار دارد. این به خاطر این است که ما غافل شدیم. ورزش درست است اما غفلت درست نیست. سلامتی در بدن لازم، واجب اما همراه با سلامتی در دین و فکر.

خدایا، به همه‌ی ما، به ورزشکارهای ما، به جوان‌های ما سلامتی کامل در بدن، در مسابقه، پیروزی، در فکر، سالم البته به لطف خدا ورزشکارهای ما سالم هستند. به لطف خدا، به لطف خدا، به خصوص ورزش‌های باستانی. اصلش با یاعلی و با ذکر و اصلاً یک مردانگی در ورزشکارها هست. دو صنف هستند یک لوتی‌گری‌هایی دارند. یکی راننده‌ها هستند، یکی ورزشکارها. یک مردانگی‌هایی در اینها هست که در جای دیگر کمتر پیدا می‌شود.

خدایا ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، علم مفید به همه‌ی ما مرحمت بفرما. در جلسه‌های بعد سراغ تربیت اخلاقی، تربیت اجتماعی، تربیت سیاسی می‌رویم و همینطور شاخه‌های تربیت را انشاءالله بحث خواهیم کرد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment