2- دل بستن به دنیا، غفلت از آخرت
3- نگاه دین به دنیا و امور دنیوی
4- نیّت و انگیزه، باطن کارهای دنیوی
5- خودپرستی به جای خداپرستی، در نظامهای مادی
6- شناخت انسان و ظرفیتهای معنوی
7- تفاوت اخلاق در نظام اسلامی و نظامهای مادی
موضوع: هدف تربیت در اسلام و مکاتب مادی
تاریخ پخش: 23/05/89
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، بعدد ما احاط به علمک!
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحث رمضان 89، موضوع: تربیت! در این جلسه میخواهیم ببینیم، هدف تربیت چیست؟ چون یک وقتی یک قطعهی زمین برای پاساژ خوب است، برای مسجد خوب نیست، برای مسجد خوب است، برای پاساژ خوب نیست، وقتی میگویند یک پارچه بخر، میگویی: پارچه را برای چه بخرم؟ پارچه برای کت و شلوار بخرم، برای لحاف بخرم، برای تشک بخرم، میخواهی قطعه قطعه کنی و دستمالش کنی؟ چون پارچهای که به درد کت و شلواری میخورد، نمیشود پیراهنش کرد، پارچهی پیراهنی را نمیشود کت و شلوارش کرد. باید دید هدف چیست و بر اساس آن هدف چه پارچهای بخریم! بنابراین اهداف تربیت چیست در دین اسلام و در غیر اسلام؟
1- تربیت برای زندگی دنیوی یا اخروی؟
گفتیم همهی آفرینش و آمدن انبیاء به خاطر تربیت است! معنای تربیت را گفتیم، حالا اینجا هدف تربیت را میگوییم. ما که خدا پرست هستیم، یک هدف میگوییم. میگوییم تربیت یعنی انسان طوری عمل کند که دنیا و آخرتش تأمین شود. چون انسان را هم دنیایی و هم آخرتی میدانیم. انسان را هم جسم میدانیم و هم معنا! اما افرادی میگویند: نه! انسان یک موجودی مادی است. در دنیای مادی میگویند: تربیت یعنی چه؟ تربیت یعنی مردم کاری به هم نداشته باشند، صاف بیایند و صاف بروند، منظم باشند، آرامش داشته باشند، زندگیشان تأمین شده باشد، کارهایشان برنامه داشته باشد، دقت داشته باشد، میگویند ما میخواهیم مردم را تربیت کنیم، برای اینکه زندگی خوبی داشته باشیم! نه کاری به آخرت و نه کاری به معنویت داریم، اصلاً کاری نداریم. مثل اینکه میگویند خانهی خوب این است که مساحتش، اتاقش، آهنش، سقفش… خیلی خوب! حالا این خانه کجاست؟ ما میگوییم غیر از اینها همسایههایش چه کسانی هستند؟ این خانه به قمارخانه نزدیک است، یا به دانشگاه؟ من بچهی مدرسهای دارم، دانشجو است در خیابانها وقتش تلف نشود! به دانشگاه نزدیک باشد، به کتابخانه نزدیک است، یا به شرابخانه؟ ما که خانه میخریم، میگوییم: این خانه اصلاً مصالحش را خریدهاند، یا دزیدهاند؟ فرق میکند.
یک کسی یک دختری را یک جایی میبیند، یا یک پسری را یک جایی میبیند، علاقمند به این دختر یا پسر میشود، میگوید: خوب! من کیلویی این را نگاهش کردم، در پارک یا سینما یا در خیابان دیدم، کیلویی خوب بود و من خوشم آمد! این دختر و پسر کیلویی است! اما حالا مخ این دختر چه فکر میکند؟ این دختر و پسر کجا غذا خوردهاند؟ نان حرام خورده اند، یا نان حلال خوردهاند؟ آرزوهای این چیست؟ حوصلهی این چقدر است؟ اخلاقش، حوصلهاش، نانی که خورده است، فکری که دارد، خلاصه گاهی وقتها انسان یک کسی را میپسندد، امام میفرماید دختر خوشگل و دختر زیبا که ریشهاش خوب نباشد، مثل گل قشنگی است که ریشهاش در پهن است. گل قشنگ است، اما ریشهاش در پهن است. در کود است. کیلویی نمیشود دید! هدف چیست؟ هدف زندگی مادی است؟ بله عرض کنم به حضور شما که در اروپا الان اینطور هست، در آمریکا الان اینطور هست، خبر میدهند که پدرت مرد! مادرت مرد! میگوید من به احترام مرگ مادرم یک دقیقه سکوت کردم! حالا وجداناً ارزش زحمت مادر یک دقیقه سکوت است؟
در آمریکا طلاق گرفتن، مثل تاکسی گرفتن در تهران است. خیلی آسان است. سخنرانی میکردم، یک طرف زنهای طلاق گرفته، یک طرف مردهای طلاق داده! چرا چون قانون آنجا اینطور است که اگر زن و شوهر از هم جدا شدند، مال مرد را بگیرند و به زن بدهند! تا زن میبیند که شوهرش به جای سرفه عطسه کرد، میگوید: تو را نمیخواهم! طلاق! آن جا هم حمایت از زن، طلاق و نصف اموال مرد را میگیرد و به زن میدهد. زن هم یک پولی گیرش آمده است، چهار دفعه سینما و مهمانی میرود، بعد میبیند، چه شد؟ همینطور افسرده میشود. سینما که آدم را سیر نمیکند! فیلم که آدم را سیر نمیکند! انسان همسر میخواهد، بچه میخواهد، عاطفه میخواهد! رفیق و در خیابان پرسه زدن، مثل یک کسی که گرسنه است، شما مرتب در مقابلش برقصی! خوب ممکن است یک لحظه شما را نگاه کند و یک لبخندی هم بزند! اما بعد اینها تمام میشود.
2- دل بستن به دنیا، غفلت از آخرت
انسان، انسان است! نیازهای واقعی دارد. حالا ببینیم دین چه میگوید؟ و لذا قران اینها را تحقیر میکند! میگوید که… «یَعْلَمُونَ» یعلمون را ترجمه اش را بلدید، یعنی چه؟ … «یَعْلَمُونَ» «ظاهِراً» ظاهر را هم معنایش را بلدید! «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» یعنی از دنیا یک ظاهری… «ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» اینها یک ظاهری از حیات دنیا میبینند. «وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُون» (روم/7) این را هم ترجمه اش را بلدید! غافل را هم میدانید یعنی چه… غافل یعنی غافل دیگر! این آیهی قرآن است! سورهی روم، آیهی 7! میگوید کسی که هدفش نظم و آرامش و تأمین و برنامه و دقت و همچنین یک زندگی مرفه است، این پوست دنیا را میبیند. شما یک تخمهی کدو را اگر بشکنید، مغزش را بکارید، سبز میشود یا نمیشود؟ حالا مغز را بردارید و پوستش را بکارید؟ میشود؟ وقتی سبز میشود که هم پوست و هم مغز باشد! تخمهی هندوانه را بشکن و مغزش را بکارید، پوستش را هم بکارید، هم پوست و هم مغز! هم ظاهر و هم باطن! آن کسی که فقط ظاهر را ببیند، عرض کردم مثل همان گل! گل قشنگ است، اما باطنش در کود است.
«یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُون» (روم/7) تفسیر این آیه را یک نگاهی بیندازیم!
1- اینها کوتاهبین هستند، اینها آخور بین هستند، آخر بین نیستند. فرق است پس بین کسی که آخور بین است، یا آخر بین. آخور یا آخر! آخور بین میگوید: اصول دین سه چیز است، خوراک، پوشاک و مسکن! خانه، ماشین و تلفن! این مقابل پایش را میبیند! چشمانداز دوم چیست؟ بسیاری از فیلمهایی که جوانها میبینند، الان نگاه میکند، خوشش میآید، اما این به جوانی تو چه کرد؟ عمرت را کجا برد؟ فکرت را کجا برد؟ فکرت را دزدید، کسی اگر یک هزار تومان از جیب شما بدزدد، در گوشش میزنید، این دارد فکر تو را میدزدد. ماهواره … بله فکرت را میدزدد! کجا میبرد؟ بله یک صحنههایی را نشان میدهد که شما خوشت میآید، ولی باید ببینیم این چه چیزی را از تو گرفت! فکرت را گرفت، جوانیات را گرفت، اصلاً تو را عوضت کرد! تمام اینهایی که تریاکی و هروئینی میشوند، یک نعشهای هم میشوند و بالاخره از یک چیزی خوششان میآید، ولی خوب بعد این به کجا کشیده میشود؟
«یَعْلَمُونَ» اینها کوته بین! سطحی نگر! نوعی جهل است چون قرآن قبل از «یَعْلَمُونَ» میگوید: «أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون» (روم/6) بعد میگوید: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» آخر آیهی قبل این است، میگوید: «لا یَعْلَمُونَ» اکثر مردم «لا یَعْلَمُون» نمیدانند بعد میگوید: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» یعنی اینها نمیفهمند! اینها پوست تخمه را میخواهند بکارند، پوست تخمه سبز نمیشود. انسان باید ژرفنگر و عمیق باشد، نه ظاهربین و غافل! دنیا بد نیست، «عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ» (روم/7) قرآن نمیگوید دنیا بد است، اصلاً قرآن به دنیا گفته است: «خیر» «إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّهُ» (بقره/180) عوض اینکه بگوید: «إِنْ تَرَکَ مالا» میگوید، اگر یک کسی مرد و یک خیری گذاشت، وصیت کند. این خیر یعنی مال! دنیا…
3- نگاه دین به دنیا و امور دنیوی
قرآن به دنیا «خیر» گفته است. قرآن به دنیا سه لقب داده است. گفته است: «فضل» یعنی ارزش است. «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» (جمعه/10) بروید دنبال پول… عوض اینکه بگوید بروید دنبال پول، میگوید بروید به دنبال فضل خدا! پس پول فضل خداست. دنیا زینت است. «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَهُ الْحَیاهِ الدُّنْیا» (کهف/46) بگذارید اینها را بنویسم. قران به دنیا سه لقب داده است. دنیا چیست؟ قرآن میگوید: دنیا زینت است. به دلیل آیهی: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَهُ الْحَیاهِ الدُّنْیا» (کهف/46) پس دنیا زینت است. دنیا فضل است، ارزش است. چون قرآن میفرماید: «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» «وَ ابْتَغُوا» یعنی بروید به سراغ فضل خدا، از فضل خدا بخواهید. «َفضْلِ اللَّهِ» دنیا خیر است. چون میگوید اگر کسی مرد و خیری گذاشت، وصیت کند. وقتی میگوید خیری گذاشت یعنی مالی گذاشت. پس قران به دنیا سه لقب داده است. زینت است و فضل است و خیر است.
پس دنیا بد نیست. «عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ» غافل شدن از آخرت بد است. کسی اگر دنیا را داشته باشد و آخرت را هم داشته باشد، خیلی خوب است. یک آیهی قرآن است، نصفش را من می خوانم و نصفش را شما بخوانید. از آن آیههایی است که ایرانیها حفظ هستند. «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً» (بقره/201) حسنه یعنی نیکی! خدایا هم میخواهم دنیا خوب باشد، هم آخرت! جسم من سالم است؟ میخواهم روح من هم سالم باشد. این رفیق روح من را خراب کرد. من به این خوشبین بودم، با این نشستم، حرفهایش را شنیدم، به فلانی بدبین شدم، مسیر من این بود، این رفیق من را عوض کرد، فکرم را عوض کرد، چشمم را عوض کرد، من شعرهای دیگری حفظ بودم، این شعرها و محفوظات من را عوض کرد، این من را برد و من را خرید، این که میگوید: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» اینها ظاهر دنیا را میبینند، پیداست دنیا هم ظاهر دارد و هم باطن! ظاهر دنیا همین است. الان ما در دنیا و ظاهر دنیا هستیم، ولی باطنش چیست؟ ظاهر دنیا این است که آقای قرائتی، در تلویزیون سخنرانی میکند، مشهور هم هست، خوب! این ظاهر است. اما باطن من چیست؟ برای پول حرف میزدم؟ برای شهرت حرف میزدم؟ میخواهم مشهور شوم و خودم را کاندیدا کنم؟ رقابت است؟ حسادت است؟ یا خداست؟
4- نیّت و انگیزه، باطن کارهای دنیوی
شما یک لیوان آب را به سه نفر تعارف میکنی، یکی نمیخورد، میگوییم: چرا نمیخوری؟ این مثال را مکرر زدهام، می گوییم: چرا نمیخورید؟ میگویند: ما قهر هستیم، چون از تو بدمان آمده است، آب از دست تو نمیگیریم. خوب این گروه قهر کردهاند و آب نمیخورند. گروه دوم میگوییم: شما! میگویند: ما هم نمیخوریم. میگوییم: شما چرا؟ میگویید: ما تشنه نیستیم. نیاز نداریم. یکی آب را نمیخورد چون قهر کرده است، یکی آب را نمیخورد، چون تشنه نیست، به گروه سوم میگوییم: شما! میگویند: ما هم نمیخوریم، میگوییم: شما چرا نمیخورید؟ میگویید: چهارمی تشنهتر است، به چهارمی بدهید. گروه یک! گروه دو! گروه سه! هیچ کدام نخوردند. اما زنده باد یک! یا زنده باد دو! یا زنده باد سه!؟ شما بگویید: زنده باد سه! چرا؟ یک باطنی در این کارها بود. باطن اینها قهر است، چون قهر هستند نگرفتند. باطن دیگری چون میل ندارند، نگرفتند. اما اینها باطنشان این است که نمیخوریم، چون دیگران تشنهتر هستند. چاقوکش و جراح هر دو شکم پاره میکنند، ظاهرش هر دو شکم پاره میکنند، چاقوکش هدفش چیست؟ شکم پاره میکند که بکشد، جراح هدفش این است که عمل جراحی کند و بلکه یک مریض را نجات دهد. ظاهر چاقوکشی یکی است.
افرادی بلند میشوند، یکی بلند میشود چون اسم امام زمان را شنید. یکی بلند میشود برای اینکه زانویش درد گرفته است. ما در نمازجمعه تهران که میرویم، بعضی وقتها امام جمعه که خطبه میخواند، وقتی اسم امامها را یکی یکی میخواند، از امام حسین(ع) بلند میشود و میایستد. این پیداست زانویش درد گرفته است، پیداست زانویش درد گرفته است، والا آن که باید بایستد، اسم امام زمان(عج) را باید بایستد، این از امام حسین(ع) بلند میشود و میایستد، این پیداست زانویش درد گرفته است. حق هم دارند. عیب نیست.
خوب! دنیا و آخرت باید با هم باشد، این قرآن است. 115 مرتبه کلمهی دنیا در قرآن است، 115 مرتبه کلمهی آخرت! یعنی چه؟ یعنی دنیا و آخرت باید با هم باشد. حدیث داریم اگر کسی دنیا را برای آخرت رها کند، ما دوستش نداریم و از ما نیست. آخرت را هم به خاطر دنیا بفروشد، او هم از ما نیست.
خوب! هدف تربیت. با چه نگاهی، نگاه کنیم؟ یک مثلی هست حالا نمیدانم در شعرها بود، در نثرها بود، در دهان مردم این را شنیدم. میگویند: یک بوتهی کدو درختی را مسخره کرد. گفت: خاک بر سرت کنند. تو ده سال است، اینقدر بالا رفتهای! من بوتهی کدو ببین چند روزه تا کجا رفتم؟ گفت: سر به سر من نگذار. بله تو در ظاهر زود رشد کردی. اما اجازه بده که یک باد بیاید، معلوم میشود چه کسی روی پا است و چه کسی روی هوا است. حالا این دنیا، هدف مادیات است.
5- خودپرستی به جای خداپرستی، در نظامهای مادی
آنوقت در این دنیا میگویند: فرد پرستی به جای خدا پرستی. فرد پرستی به جای خدا پرستی. در دنیای مادی! میگوید من خوشم میآید، حال ندارم نماز بخوانم، اصلاً میخوام روزهام را بخورم، نمیخواهم، میخواهم هر کاری دوست دارم انجام دهم، هر چیزی را میخواهم بگویم، ول کنید مرا! آزادی! آزادی یعنی چه؟ یعنی هر کسی هر کاری میخواهد بکند؟ در کشورهای اروپایی، آمریکا با لباس شنا میشود آمد و در کلاس فیزیک نشست؟ میگوید: خوب آقا آزادی است. استاد شما درست را بده و من میخواهم با لباس شنا اینجا لَم بدهم. آزادی یعنی چه؟ یعنی هر کسی هر لباسی میخواهد هر جا بپوشد؟ معنای آزادی چیست؟ آزادی ولو به اینکه در جامعه تشنج به وجود بیاورید؟ اینطور که نیست. حساب و کتاب دارد. خود بندهی آخوند، اگر عمامهام را یک خورده جلو بگذارم، مثلاً اینجا بگذارم! هم دادگاه ویژهی روحانیت من را میگیرد و هم از تلویزیون من را بیرون میکنند. آقا آزادی است، مگر عمامهی خودم نیست؟ میخواهم یک خورده جلوتر بگذارم! خوب غلط کردی! باسمه تعالی، غلط کردی! معنای آزادی این نیست که هر کس هر کاری دلش بخواهد انجام بدهد. بالاخره مردم اعصابی دارند، خاطراتی دارند، زندگی دارند، به اسم آزادی نمیشود تشنج به وجود آورد. آن فردپرستی به جای خداپرستی است.
حالا! ما هدفمان چیست؟ یک دوستی داشتیم خدا رحمت کند آقای شیخ علی صفایی! کتابهایی به نام عین صاد داشت. یک جملهی قشنگی من از ایشان شنیدم، مثل خوبی است، این مثلها را گوش بدهید، امروز هم یک مثال از یک دوست دیگری شنیدم. دو مثل برای شما بزنم. شما یک خانهای را میخواهید اجاره کنید، رهن کنید و یا بخرید. بنگاه معاملاتی شما را میبرد و خانه را به شما نشان میدهد. وارد خانه که میشوید، هر دری را که باز میکنید، هر چیزی که در اتاق و محل بود از وسایل آن میفهمید که اینجا کجاست. اگر در یک جا را باز کردید و دیدید، چراغ گاز و یخچال است، کجاست؟ آشپزخانه! در یک جا را باز کردید، دیدید که کمد کتاب است… در یک جا را باز کردید و دیدید که رختخواب است و تختخواب است… از وسایل داخل میفهمیم که اینجا کجاست.
6- شناخت انسان و ظرفیتهای معنوی
حالا در خودمان را باز کنیم. قفل روحمان را باز کنیم. چه چیزی در ماست. اگر شکم در شماست، خیلی خوب پس معلوم است برای خوردن است. اگر ریه است معلوم است برای نفس کشیدن است. از چیزهایی که در شما هست، پیداست که برای چه چیزی هستیم. آیا ما غیر از شکم و شهوت و خواب و خوراک چیز دیگری در ما نیست یا هست؟ یعنی غیر از شکم و شهوت و خواب و خوراک چیز دیگری هم در شما وجود دارد؟ اگر شما در یک جایی را باز کردید، دیدید که اینجا هم یخچال است هم یک چراغ گاز است و هم رختخواب است و هم کمد کتاب است معلوم میشود که این حجرهی یک طلبه است. یا خوابگاه دانشجویی است. که یک چراغ گاز دارد، میخواهد غذا داغ کند، یخچال کوچک هم دارد، رختخواب و کتاب هم دارد. این پیداست… اگر دیدیدم انسان غیر از شکم و شهوت چیزهای دیگری هم دارد، پس پیداست انسان هدفش فقط مادی نیست.
برادر دیگری میگفت شما اگر یک نیروگاه هستهای تأسیس کنی، در یک بیابان! هر کس این نیروگاه را ببیند میگوید این نیروگاه میخواهد یک منطقهی بزرگی را برق بدهد. هیچ کس نمیگوید این نیروگاه به این مهمی برای برق یک اتاق است. خدا یک چنین نیروگاهی درست کرده است. «سبعاً طباقاً» آسمانهای طبقه طبقه! آسمانها را دست کم نگیرید. گاهی ما یک چیزی میشنیدیم و نمیفهمیدیم و حالا کمکم داریم میفهمیم. شنیده بودیم که حضرت امیر فرمود که آسمان اول نسبت به آسمان دوم مانند حلقهای است در یک بیابان! آسمان دوم نسبت به آسمان سوم مانند حلقهای است در یک بیابان! سوم نسبت به چهارم همینطور … چهارم نسبت به پنجم… پنجم نسبت به ششم… ششم نسبت به هفتم… آسمان هفتم نسبت به عرش… عرش نسبت به کرسی… اووووه! آن بالا چه خبر است؟ این حدیث را نمیفهمیدیم. اخیراً میفهمیم. مثلاً میگویند کهکشانی کشف شد که چند میلیون سال نوری با ما فاصله دارد. یک کهکشان کشف شده است که چند میلیون سال نوری… چه خبر است؟
آن وقت خدا میگوید: همهی آنها را برای تو آفریدم. «خلق لکم»، «سخر لکم» … ابر و باد و مه و خورشید مال تو… من برای چه؟ خوش بگذرانم. تخمهی کدو بشکنم و زنجیر را این چنین کنم، تمام که شد، چنین کنم. این فیلم را ببینم و به او جک بگویم و اساماس برای او بفرستم و ملق بزنم و گل بزنم… یعنی واقعاً ابر و باد و مه خورشید برای این بود؟ شما یک نیروگاه هستهای را درست میکنی برای این که یک اتاق را برق بدهی؟ من نمیدانم اینها چطور فکر میکنند؟ قرآن میگوید فکر نکن که من یک کتاب عربی ساده هستم. «تنزیل» یعنی نازل شد! از کجا؟ «تَنْزیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى» (طه/4) این نامه از کسی نازل شد، که آسمانها را آفرید. یعنی ساده نگیر. اینطور نیست که این کتاب عربی است، مثل کتابهای عربی که در دبیرستان است. «العصفور طار» گنجشگ پرید. خوب گور پدرش که پرید. این عربیهای دبیرستان نیست که بیمعنا باشد. این«تَنْزیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى» به شما اگر گفتند: این امام خمینی یک نامه ای از او کشف شده است، میگویی: این نامهی امام است؟ یعنی هنوز چاپ نشده است؟ نمیگویی: حتماً نوشته نخود گران خواهد شد. نامهی امام خمینی اگر باشد، برای عزت اسلام، برای عزت مسلمین است. نه برای اینکه حالا نخود گران شد، یا ارزان! نخود هم باید ارزان شود. همه چیز باید ارزان شود. اما نامهی امام برای این حیف است.
حالا چه میگفتیم: از چیزهایی که در اتاق است، میفهمید، در انسان هم همینطور. آیا انسان آرزوهایش محدود است، یا بینهایت؟ بی نهایت. اگر انسان دنبال بینهایت است، باید یک بینهایتی هم باشد. اگر در انسان عطش است، پس باید در بیرون آب باشد. اگر در انسان چشم است، باید در بیرون دیدنیها باشد. اگر در انسان معده است، باید در انسان خوردنیها باشد. اگر در انسان شهوت است، باید یک جنس مخالف هم باشد. زن، مرد میخواهد، مرد، زن میخواهد. اگر در انسان ریه است، باید در بیرون هوا باشد. اگر در انسان بینهایت است، پس باید یک وجود بینهایت هم باشد. و دنیا آدم را سیر نمیکند. چون دنیا محدود است. باید بینهایت باشد. امام (رضوان الله تعالی علیه) نامهای که به گرباچف نوشت، این را در آن نوشت. نوشت در انسان غریزهی بینهایت طلبی است. یعنی انسان دنبال بینهایت است. و چون دنبال بینهایت است و مادیت محدود است، باید یک بینهایتی باشد. اگر بینهایت نباشد، غریزهاش در ما نباید وجود داشته باشد. اگر هوا نبود، در ما ریه هم نبود. از چیزهای داخل میفهمیم. چون در انسان بینهایت طلبی هست… برنامههای تربیتی اسلام بر اساس آن است. و لذا ما همه چیزمان با دنیا فرق میکند. یک سوره در جزء آخر داریم به نام سورهی «عبس»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»، «عَبَسَ وَ تَوَلَّى» (عبس/2) عبوس کرد و پشت کرد. «أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى» (عبس/2) یک آدم «اعمی» یک نابینا آمد. یک کسی در جلسه عبوس کرد. خدا 10 آیه رگبار میبندد که چرا عبوس کردی! «وَ ما یُدْریکَ…» تو چه حقی داشتی عبوس کردی؟ «…لَعَلَّهُ یَزَّکَّى» (عبس/3) شاید همین اعمی بدرد بخورد. «أَوْ یَذَّکَّرُ…» شاید همین متذکر شود. «فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرى» (عبس/4) «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى» (عبس/5) آن کسی که پولدار و غنی است و خودش را غنی میپندارد، «فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى» (عبس/6) تو متصدی پولدار شدهای؟ برخورد دوگانه کردی؟ به فقیر عبوس کردی و به پولدار لبخند زدی؟ «وَ ما عَلَیْکَ أَلاَّ یَزَّکَّى» (عبس/7) ممکن است آن پولدار اهل تزکیه و اخلاق نباشد، گوش به حرف تو ندهد. «وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى» (عبس/8) آن کسی که با زحمت آمده است، «وَ هُوَ یَخْشى» (عبس/9) خشیت الهی و تقوا دارد، با زحمت آمده است و تقوا دارد، عصا زنان و نابینا خودش را به تو رسانده است، «فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى» (عبس/10) عبوس کردی؟
7- تفاوت اخلاق در نظام اسلامی و نظامهای مادی
حالا سؤال من این است. دنیای اخلاق اینجا بیایند، سؤال از من و جواب از شما! آدمی که اعمی است و چشمهایش بسته است، اگر عبوس کنی، میفهمد؟ بخندی میفهمد؟ آدم نابینا چه عبوس کنی و چه بخندی نمیفهمد! اما قرآن نمیگوید: او فهمید، به او برخورد و آمار تولید پایین آمد. او کاری به تولید ندارد. میگوید تو نباید عبوس کنی گرچه او نابیناست و نفهمد. ما میگوییم پلیس نفهمید! برو!!! پلیس نمیفهمد. رویش آن طرف است… برو!!! ما که میگوییم سر چهارراه بایست، چون پلیس میبیند و جریمه میکند. این اخلاق نیست. اخلاق این است که بگویی چراغ قرمز است میایستم گرچه پلیس نباشد. گرچه جریمه نباشد. ما این همه جمعیت در عید برای چه تلفات میدهیم؟ برای اینکه مراعات رانندگی را نمیکنیم. اسلام میگوید اخلاق … خودش اخلاق است. نه اینکه… دنیا اینطور نمیگوید. دنیا میگوید هدف از اخلاق اقتصاد است. زندگی بهتر است. چون زندگی بهتر است، اگر عبوس کنید او ناراحت میشود، وقتی ناراحت شد، از شما بدش میآید، دیگر نشاط کار در او وجود ندارد، اگر کارگر را به او عبوس کنی و نشاطش از بین برود، تولید پایین میآید، اسلام میگوید من بالاتر از تولید را میبینم. من میگویم بابا کار به تولید ندارم، اصلاً عبوس کردن به روی آدم فقیر، و به روی آدم نابینا بد است، چه بفهمد و چه نفهمد.
از یک بچهی دبیرستانی خوشم آمد. چه بچههای خوبی ما داریم. میگفت در جلسهی امتحان بودم، بغل دستی من یک سؤال را به من داد و یک سؤال را او به من گفت. نوشتم! نمرهی بیست گرفتم. چون همه را بلد بودم و یکی را یک خورده ضعیف بودم، او به من رساند. پهلوی استادم رفتم و گفتم: آقای استاد! ببخشید، به من نمرهی 19 بدهید! گفت: چرا؟ گفتم: راستش همه را من خودم نوشتم، این یکی را که داشتم فکر میکردم، بغل دستیام به من رساند. من الان میبینم نمرهی من با گناه است. نمیخواهم اول زندگیام با گناه باشد. تربیت این است. یعنی بیست را هم گرفته است، ممکن هم هست که یک دکتر مرض را نمیفهمد، میگوید حالا این نسخه را ببر، 48 ساعت دیگر برگرد، ببینم زندهای یا مردهای؟ باسمهای تعالی، آقا مرض تو را تشخیص ندادم. یک: پول را برگردان! دو: فلان پزشک در این رشته از من تخصصش بیشتر است. به او مراجعه کن! این را تربیت میگویند.
تربیت چیست؟ تربیت این است که او بفهمد یا نفهمد، مریض هم نفهمد، دکتر باید تربیت داشته باشد. معلم هم نفهمد، دبیرستانی و راهنمایی و ابتدایی باید تربیت داشته باشد. من ممکن است یک چیزی را شما متوجه نشوی، من اگر تربیت داشته باشم، باید بگویم. پشت سر آیت اللهی نماز میخواندیم، گفت: «مالِکِ یَوْمِ الدِّین، إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعین» ایستاد! رویش را برگرداند و گفت: وضو ندارم! خودتان بخوانید. ببینید آقا! تربیت این است. یعنی ولو مردم نفهمند، بد بد است. چه مردم بفهمند و چه مردم نفهمند. چون من قیامت را حساب میکنم. نماز بیوضو بخوانم، در قیامت چه جواب میدهم؟ نمرهی بیست با دروغ بگیرم، در قیامت چه جواب میدهم؟ بنابراین نگاهها فرق میکند. با چه نگاهی نگاه کنیم. نگاهها خیلی فرق میکند. آن وقت با نگاهها… من یک وقت دیگر این قصه را گفتهام. اجازه بدهید دوباره بگویم. اسمش را نمیبرم که چه کسی است. از مهمین است. وضع مالیاش خوب بود و یک ذره یک ذره بد شد و بد شد و بد شد! خانم طلاهایش را فروخت و خرج کرد، قالیها را فروختند و خرج کردند، هر چه داشتند مرتب میفروختند و خرج میکردند، یک قابلمهی مسی داشت، خانوادهاش برداشت زیر چادر ببرد و برای خرجی بفروشد! زد به گریه! فکر کردند که این احساس کرد که چرا باید فقرش به جایی برسد که دیگ مسی را برای خرجی بفروشند! گفتند: آقا گریه نکن! ممکن است آقا وضع خوب بشود، گفت: اتفاقاً خوشحالی میکنم. این گریه گریهی غصه نیست! گریهی عشق است. قربان خدا بروم. گفتند: چرا؟ گفت: خدا چون میخواسته من ذلیل نشوم، چهل سال پیش به فکرم انداخت که این دیگ مسی را بخرم، قابلمه را که در خانهام باشد که هم چهل سال در مهمانیها با این پذیرایی کنم، غذا بپزم، هم حالا که پیر و فقیر شدم، همین قابلمه را بفروشم، خرج خودم بکنم، نیازم به خلق نباشد. با این نگاه! با این نگاه فرق میکند. نگاهها فرق میکند. با یک نگاه، بدبخت شد. قابلمهاش را هم برای خرجیاش فروخت. بدبخت شد. با یک نگاه دیگر قربان خدا بروم! چه خوب است. خدا این کار را کرد، تا بعد از چهل سال من نیازم به خلق نباشد. ماشینی که در جاده به نرده میخورد، یک عده میگویند: اَه! یک عده میگویند: به! آن کسی که میگوید: اَه! میگوید: ماشین زخمی شد. آن که میگویند: به! میگوید چه خوب شد، خدا پدر وزارت راه را بیامرزد. اگر این نرده نبود، در دره میافتادیم. یعنی همین نرده و همین زخمی میگوید لطف خدا بود. چون اگر این درد نبود، من به یک جای دیگر…
خدا هر کس را که دوستش دارد، حالش را میگیرد. آنهایی که گناه میکنند و خدا کاری به کارشان ندارد، پیداست که خدا ولشان کرده است. حدیث داریم هر کس را خدا دوستش دارد، در مسیر گناه حالش گرفته میشود که بفهمد کارش بد است و برگردد، اگر خدا کسی را دوستش نداشته باشد، به سراغ گناه که میرود، میرود که میرود و میرود.
خدایا! آن طوری که تو دوست داری من را تربیت کن! به ما توفیق بده که نسلمان را آن گونه که تو میخواهی تربیت کنیم، این دنیاگراهایی که تربیت را نظم و آرامش و تأمین و برنامه و اینها میدانند، اینها «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» پوستش را میبینند و کاشتن پوست سبز نمیشود، کما اینکه کاشتن مغز هم به تنهایی سبز نمیشود. یعنی ظاهر و باطن! «آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَه» خدایا! ظاهر و باطن ما، دنیا و آخرت ما، مغز و پوست ما و ما را از هر جهت آن طوری که تو میخواهی تربیت بفرما!