موضوع: نیکی به دیگران، راه رسیدن به کمالات
تاریخ پخش: 25/05/86
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
عزیزان بحث را در آستانه تولد سه درّ هستی: امام حسین(ع) ، ابوالفضل(ع) ، امام زین العابدین(ع). در سال 1386 این بحث را میشنوید. موضوع بحث آیهای است که خیلی از ایرانیها حفظ هستند. ولی این آیه را میخواهیم امروز نخ نخش کنیم و مصداق هایش را بگوییم.
موضوع بحث: تنها راه رسیدن به نیکیها یا رسیدن به کمالات
بعضی راه رسیدن به کمالات را در مدرک و بعضی در پول و بعضی فامیل یا بعضی میگویند نام است یا مقام است یا نان است هر کسی یک چیزی میگوید و هر که کمال خود را در یک چیزی میبیند. اما قرآن میگوید که همه راهها بسته است و فقط یک راه باز است و تنها راه این است: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ» (آلعمران/92) لن یعنی هرگز. تنالوا یعنی هرگز نمیرسید و هرگز نائل نمیشوید. برّ یعنی چه؟ برّ به معنای خیر و برکت گسترده است. به زمینهای بزرگی که برای کشت و زراعت سکونت مهیا است میگویند: برّ. «فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ» (انعام/59) بَرّ و بِرّ یک واژه هستند به بیابانها میگویند بر چون که خیلی گستردهاند. قرآن به ایمان، عمل صالح، جهاد و نماز و وفای به عهد میگوید: «لَیْسَ الْبِرَّ» (بقره/177) این «وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ» برّ را میگوید ایمان، عمل صالح، وفای به عهد، والصّابرین، والموفون بعهدهم. خلاصه به تمام کارهای خیر میگوید:برّ. به ما هم گفته است کسی که کار خیر میکند به او کمک کنید. «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» (مائده/2) یک کسی که کمک میکند شما هم دسته جمعی کمکش کنید و نگویید که در شرح وظایف بنده نیست. به یک کسی که کار خیری انجام میدهد کمک کنید. علامت مؤمن این است که در همه کارهای خیر سهمی و شرکتی داشته باشد و منتظر ابلاغ دولت و مأموریت و اضافه کار و اجازه و اینها را نداشته باشد. برّ است خوب کمک کن. «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آلعمران/92)
1- دل کندن از دنیا برای رسیدن به کمال
اگر میخواهید به اوج قلّههای کمال برسید باید از دل بکنید. قرآن بخوانم: در قرآن میگوید هر کسی که به پستی رسیده دل کنده است. یوسف از شهوت دل کند، تا اینکه یوسف شد. «وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (انعام/84) تو هم اگر دل بکنی یک چیزهایی به تو هم میدهیم. از خواب دل بکن: «تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنْ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ» (سجده/16) نمیدانی چه چیزی به تو میدهیم. از شکم دل بکن: «مَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی» (بقره/249) «وَمَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی» (بقره/249) شکموها مرخص هستند آنهایی که توانستند دل بکنند… مادر موسی از مقام مادری دل کند و در کاخ فرعون نگفت که این را من به دنیا آوردهام چون اگر میدانستند که او را چه کسی به دنیا آورده است او را میکشتند. سالها این بچه در دل این مادر و در کاخ هم که بود این مارد جرأت نکرد که بگوید من این را به دنیا آورده ام. یعنی گاهی وقتها انسان باید از لقب خودش که حالا این جا را من ساختهام و به اسم من است… یعنی گاهی انسان باید از لقب خودش دل بکند. گاهی وقتها انسان باید از خواب دل بکند و گاهی وقتها هم باید از بچه اش دل بکند. اسماعیل را بکش. چشم میکشم. گاهی باید از زن و بچه اش دل بکند: «أَسْکَنتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» (ابراهیم/37). تمام پستهایی که «وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ» (بقره/251) من این را بررسی کرده ام. خداوند به هرکسی هر پستی را که داده است به لوتیها داده است یعنی به کسانی که در یک صحنه این از یک چیزی دل… «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آلعمران/92). از چه چیزی تا حالا دل کنده اید؟ تمام کسانی که بحث را گوش میدهید یک نگاهی به عمرتان بکنید من 63 سال دارم. شما چند سال دارید؟ و در عمرت از چه چیزی دل کنده ای؟ «وَنَهَى النَّفْسَ عَنْ الْهَوَى» (نازعات/40). پستها برای دل کندن است. میگوید اگر میخواهید که رشد کنید باید دل بکنید. خلاص.
2- دل کندن از امام حسین(ع) از همسر و فرزند
بحثی را که گوش میدهید در آستانه تولدها میباشد. امام حسین از چه چیزی دل کند؟ از علی اکبر، از علی اصغر، از بچه هایش، از اصحابش، از خودش، دل کند. ابوالفضل آب را با لب تشنه آورد ولی دل کند. این دل کندن خیلی مهم است، امام سجاد در مسجد مینشست. خطیب بنی امیه امام جمعه مدینه به امیرالمؤمنین فحش میداد. امام سجاد فحش و ناسزا میشنید و میسوخت امّا دل کند. یعنی گاهی وقتها انسان سر تا پا سوز و شور است و سر تا پا عشق است خوب باید دل بکند. «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» از چه چیزی تا به حالا دل کنده ایم؟ نمونههایی از دل کندن را برایتان بگویم: 1- ابوطلحه انصاری یک باغ بزرگ درخت خرما داشت و در نزدیکی مسجد پیغمبر بود و این باغ هم پردرخت بود و هم آب داشت و درآمد سنگینی هم داشت و در دهانها پیچیده بود که باغ فلانی… وقتی آیه نازل شد که «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آلعمران/92) اگر میخواهید به جایی برسید دل بکنید. حاجی آمده مکه و در روز عید قربان میگوید: آقا ببخشید سلام علیکم کدام یک از مراجع میگویند که من زلفم را نتراشم؟ به او میگویم: حاجی جان جوانهای ما در جبهه از سر خود دل کندند و سرشان را در راه اسلام دادند و آنوقت تو پشم سرت را نمیخواهی بدهی؟ خوب بابا سرت را بتراش فردا باز در میآید آخر مو هم چیزی است که تو اسیر پشم شوی؟ آخر یک وقتی آدم اسیر شرق است یا اسیر غرب است ولی تو اسیر پشم هستی؟ و آنوقت آمدهای پایت را در جایی میگذاری که ابراهیم در راه خدا بچه اش را خواباند. او از بچه اش گذشت ولی تو از موی سرت نمیگذری. آخر چقدر بعضیها عاجز هستند. مثلاً میگوییم حلقه طلا برای مرد حرام است میگوید: خوب حالا نامزدی است. خوب به عروس خانم بگو خوب نامزدی باشد مرا به گناه وادار مکن و دل بکن. از یک حلقه دل نمیکند. میگوییم خوب بابا شب تولد امام حسین است فلانی را ببخش یک تلفن بزن. میگوید نه او به من فحش داده است. میگوییم بابا خوب دل بکن، قورتش بده. از یک فحش دل بکن. امام سجاد در مسجد فحش میشنید ولی هیچی نمیگفت. میگوید نخیر میخواهم در روز قیامت یقه اش را بگیرم. بابا ولش کن و دل بکن. دل نمیکنیم چون اسیر هستیم. یکی اسیر شرق است و یکی اسیر غرب است و یکی هم اسیر خودش است. اینهایی که اسیر خودشان هستند خیلی مشکل است.
3- رعایت اولویتها در انفاق و احسان
تا آیه نازل شد: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» ابوطلحه انصاری آمد خدمت رسول خدا و فرمود یا رسول الله تحبون من این است. به این باغ عشق دارم و میخواهم این باغ را در راه خدا بدهم. پیغمبر فرمود: خیلی معامله پردرآمدی است ولی تو یک مشت فامیل فقیر داری. این باغ را بین فامیل فقیرت تقسیم کن. چون حدیث داریم: «لَا صَدَقَهَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ» (الفقیه/ج2/ص68) اگر فامیل فقیر داری نمیخواهد که به جای دیگر صدقه بدهی پولت را برای فامیل فقیرت خرج کن، این یک مورد. 2- ابوذر غفاری مهمان دار شد و گفت من وقت پذیرائی ندارم ولی دو تا شتر دارم بروید یکی از آنها را نحر کنید و بکشید و آبگوشت و کباب راه بیاندازید. اینها رفتند و دیدند که این دو شتر یکی از آنها لاغر است همان را کشتند. ابوذر آمد و گفت که کشتید؟ گفتند بله شتر لاغر را کشتیم گفت چرا آن را؟ گفتند خوب گفتیم شتر چاق برای خودت بماند. ابوذر فرمود: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» اگر میخواستید که مرا به برّ برسانید باید شتر چاق را میکشتید چرا شتر لاغر را کشتید؟ و این هم نمونه دوم. گفتند آخر تو پیری داری کوری داری، روز مبادا داری. فرمود ببین روز مبادای من روز قیامت است و اگر بنا است که برای آیندهام ذخیره کنم باید برای قیامت ذخیره کنم.
3- این قصه را به نظرم همه شما باید بدانید و دیگر تکراری است. فاطمه زهرا (س) را که به خانه داماد میبردند در کوچهای که میبردند فقیری را دید به زنها گفت که دور مرا بگیرید تا لباسم را بتوانم عوض کنم و این لباس عروسی را به آن فقیر بدهم. گفتند آخر لباس عروسی را؟ فرمود: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ». بالاخره عروس لباس عروسی را دوست دارد و این خیلی مهم است.
4- ایثار، مرتبهای بالاتر از انفاق
از همکار شهید رجائی شندیم که گفت من با شهید رجایی یک دوچرخه قراضه داشتیم و جنس را از بازار میخریدیم و در کوچهها میفروختیم یک سال کاسبی کردیم با هشت هزار تومان سود وقتی که آخر سال خواستیم که تقسیم کنیم. رجائی گفت من فعلاً دو تا بچه دارم ولی تو چهار تا بچه داری درست است که از این هشت تومان چهار تومان برای توست و چهار تومان هم برای من ولی چون تو چهار تا بچه داری بنابراین تو شش تومان بردار و من دو تومان بر میدارم. میگفت با دو هزار تومان در 40 سال پیش میشد که در تهران یک قطعه زمین خرید ولی الآن با دو میلیون هم چیزی به تو نمیدهند. بی خودی کسی رجائی نمیشود. در دعای ندبه میگوید کسی بی خودی امام صادق نمیشود «بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ» (بحارالانوار/ج99/ص104) امام کاظم حاضر هستی که بروی به زندان؟ بله. ابوالفضل از طرف شمر برایت امان نامه میآورند و در عصر تاسوعا به تو میگویند که این امان نامه از طرف یزید است بیا اینور. من حسین را ول کنم به خاطر جان خودم؟ خاک برسرتان با این فکر. از یک چیزی باید بگذرید. «أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ» خداوند شرط کرده است که حاضر هستی که از اینها بگذری؟ بله. «وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ» تو هم میدانی که اینها به شرط عمل میکنند «فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ». یعنی کسی از خواب بیدار نمیشود که امام صادق بشود یا از خواب بیدار شود و چمران و رجائی بشود یا دکتر بهشتی بشود. یک کاری باید کرد. یک قلّاب میخواهد که آنوقت شما یک قلاب درست کنید خدا هر چه طناب است به آن بند میکند. قلّاب چیست؟ از چه چیزی گذشتهای تا حالا؟ «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا» حضرت زهرا از پیراهن عروسیش گذشت.
عبدالله ابن جعفر ظاهراً شوهر حضرت زینب است0 یک غلام سیاهی را دید که در باغ کارگری میکند، و وقتی که آمد غذا بخورد یک سگی آمد و کنار او نشست. این غلام یک لقمه به سگ داد ولی باز هم این سگ اظهار گرسنگی کرد خلاصه این غلام از غذایش چیزی نخورد و همه آن را به آن سگ داد و این عبدالله ابن جعفر آدم پولداری هم بود، شوهر حضرت زینب تاجر بود و وضع مالی خوبی داشت. آمد و گفت که چرا این کار را کردی؟ گفت این سگ از راه دوری آمده بود و من از دلم نیامد که غذایم را خودم بخورم و گفتم که بگذار این سگ امروز سیر شود. گفت خوب حالا خودت چه میکنی؟ گفت: خوب حالا یک شب غذا نمیخوریم، یک وعده غذا نمیخوریم مگر چه میشود؟ از این فتوّت و بزرگواری این جوان خیلی خوشش آمد و گفت تو چه کسی هستی؟ گفت من یک برده سیاه هستم که کارگری میکنم. رفت کل باغ را خرید و سندش را به نام این غلام کرد. «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ». چیزی که در راه خدا میدهید پشیمان نشوید. آخر گاهی وقتها ما یک کاری را انجام میدهیم و بعد پشیمان میشویم. میگوییم نه آقا بگذار پول بستنی را من بدهم یا پول کباب را من بدهم نه جان من، تو را به خدا حساب نکن و یالله بفرما میکنیم و بعد در دلمان میگوییم عجب غلطی کردیم اصلاً کاش نرفته بودیم، بد شد. این یعنی اینکه پول میدهیم بعد قر میزنیم یا نق میزنیم.
5- خمس و زکات، نمونهای از انفاق و نیکی
یک نمونه دیگر: امام صادق فرمود کسانی که به ما خمس و زکات ندهند، اینها هم به بر نمیرسند چون «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ». بابا یک میلیون داری خوب دویست هزار تومان خمس بده. بابا یک باغ انگور داری دو جعبه اش را بده به صاحبش. نمیخواهم که بدهم. امام صادق(ع) در روایتی فرمود کسی که سال بر او میگذرد و از مال خودش به ما چیزی نرساند از وجوهات، خداوند در قیامت به آنها نظر نمیکند و این تکلیف را خدا بر آنها گذاشته است و بعد فرمود: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ». آنهایی هم که خمس و زکات نمیدهند آنها هم «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ» هرگز به بر نمیرسند. پس معلوم میشود که رسیدن به مقام نیکو فقط انفاق خالصانه است. ذکر و دعاو فوق لیسانس و دکتر و آیت اللهی و… کجا دل کنده ای؟ منتهی خوب ما الآن شاعری را داریم که شعرش را به کسی نمیدهد و میگوید خوب من شعر گفتهام تو از رویش بخوانی؟ ما داریم که مثلاً حدیث بلد است ولی این حدیث را به کس دیگر نمیگوید. یک سطل زباله را هم حاضر نیست که در راه خدا بدهد. میگوید نه بگذارید روی دیواره آن بنویسم که بانی این سطل زباله… بر پدر و مادر کسی که ته سیگار بی اندازد لعنت. یعنی به همه هم لعنت میکند که مواظب سطل زباله من باشید این دل نمیکند. به جوان بگو آقاجان خانه ما بزرگ است خوب عروسیتان را بیاندازید اینجا. و دیگر پول تالار ندهید. نه آقا قالی هایم کثیف میشود خوب باشد کثیف باشد. یک جوان داماد میشود و قالی شما هم کثیف بشود خوب طوری نیست. باز کنید، قرآن میگوید وقتی دیدید که کسی وارد شد «إِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا» (مجادله/11) قرآن میگوید تفصحوا جا باز کنید وقتی که یک کسی وارد میشود و جا تنگ است جا باز کنید در مجالس تکان بخورید و راه بدهید و جا باز کنید و بعد میگوید «یَفْسَحِ اللَّه لَکُمْ» نمیگوید «یَفْسَحِ اللَّه لکم فی المجالس». در آیه دیگر فی المجالس نیست. یعنی تو در مکان جا بده خداوند در همه جا به تو جا میدهد. یعنی تو گشایش مکانی خودت را انجام بده. خداوند به تو گشایش مطلق میدهد. نمیگوید: «تفسحوا یفسح الله لکم فی المجالس» تو در مجلس یعنی تو در مکان یک خورده تکان بخور. خداوند هم در همه جا به نفع تو تکان میدهد در قرآن فی المجالس دیگر نیست. یعنی تو در یک جا کوتاه بیا، خدا در همه جا کوتاه میآید.
6- عفو و بخشش، نمونهای از نیکی به دیگران
قرآن میگوید بابا «وَلْیَعْفُوا» (نور/22) خوب او را ببخش. و بعد میگوید «أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» (نور/22) یعنی دوست نداری که خدا تو را ببخشد؟ اگر دوست داری که خدا تو را ببخشد تو هم باید مردم را ببخشی. تو که میگویی من اصلاً از او نم گذرم و گذاشتهام برای قیامت و میخواهم دم پل صراط یقه اش را بگیرم… خوب ول کن دیگر. ببخش تا تو را ببخشند. جا بده تا برای تو هم جا باز کنند. «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ». چطور تو به خدا میگویی که خدایا اینقدر که دادهام تو به من دادی. بعضیها میآیند و میپرسند که آقای قرائتی در بعضی آیههای قرآن خداوند به قولش عمل نکرده است میگوییم در کجا؟ میگوید: قرآن گفته است که «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (غافر/60). دعا کنید اجابت میکنیم ولی ما هر چقدر که دعا میکنیم اجابت نمیشود. میگویم قرآن گفته است که «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» ولی در یک آیه هم گفته است که وستجب تو هم اجابت کن «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ» (انفال/24) تو به حرفهای خدا گوش بده خدا هم به حرفهای تو گوش میدهد. تو به کدام حرف خدا گوش داده ای؟ تو حرف خدا را گوش نمیدهی آنوقت میخواهی که خدا حرفهای تو را گوش کند؟ «اسْتَجِیبُوا»، «أَسْتَجِبْ» «أَوْفُوا، أُوفِ» (بقره/40) «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» (بقره/152) «تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ» (محمد/7) «زاغُوا أَزاغ» (صف/5) بده و بستان است. «وَلْیَعْفُوا، یَغْفِرَ اللَّهُ» (نور/22) «فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّه» (مجادله/11) اگر میخواهید که به بر برسید باید از اینهایی که دارید دل بکنید. دل بکن به تو میدهم.
7- مباشرت در انفاق، نه وصیت به انفاق
راه رسیدن به کمال فقط خیررسانی است. هدف مکتب اسلام تنها فقر زدایی نیست بلکه رشد انفاق کننده هم هست. چون ببیند اگر مسئله فقر زدایی باشد میگوید: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» ببینید اینهایی که وصیت میکنند پیدا است که تا زنده هستند از مال دل نمیکنند ولی وقتی که میخواهد بمیرد میگوید خوب حالا میخواهم بمیرم. نگذارید؟ بدهید به او. حالا نه اینکه وصیت بد است ولی خوب است که آدم با دست خودش انجام بدهد. ببینید یک کسی وصیت کرد که انبار خرمایش را به فقرا بدهند. حضرت فرمود اگر یک دانه خرما را با دست خودش میداد ارزش آن بیش از این بود که یک انبار خرما را بعد از مرگش بدهند. چون بعد از مرگ داده است دیگر روحیه سخاوت در او زنده نمیشود و مرده است. به یک کسی گفتند که برنج نخور چاق میشوی. گفت چاقی چه ضرری دارد؟ آنهایی که زیر طابوت هستند فحش میدهند ما هم که مرده ایم پس هر چه که میخواهند بگویند. این آقا که وصیت میکند که بعد از من بگویید این میگوید چه؟ میگوید پس از وارثها کم کنیم. ببینید یک انبار خرما از نظر نگاه اقتصادی فقیرهای بیشتری را سیر میکند ولی هدف اسلام فقط سیر کردن فقرا نیست. سیر کردن فقرا یک هدف است و رشد خودمان هم یک هدف دیگر است. چیزی را که با دست خودت بدهی، خودت رشد میکنی. اما وصیت که بکنی که خودت رشد نمیکنی. این هم یک مسئله. دلبستگی به دنیا سبب محروم شدن از مقام بر است چون میگوید: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ». اگر به دنیا دل ببندی پس معلوم میشود که از آخرت میمانی. بهترین چیزی را که آدم دوست دارد جانش است. در آستانه تولد امام حسین هستیم. امام حسین جانش را دوست داشت، بچه هایش را دوست داشت. شهدا خیلی مقام دارند. چون میگوید: «مِمَّا تُحِبُّونَ». نگفته است که: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» اگر میگفت ما تحبون یعنی هر چه که دوست داری بده و خوب این مشکل بود و بنابراین میگوید مما تحبون. اینها خیلی مهم است اگر پیغمبر میفرمود: «صَلُّوا کصلاتی» پیر ما در میآمد. نماز بخوانید مثل نماز ما.ای بابا مگر ما میتوانستیم که مثل پیغمبر نماز بخوانیم؟ فرموده: «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی» قیافه ما را چطور میبینید شما هم قیافه تان مثل قیافه ما باشد. این فیزیکتان مثل فیزیک من باشد. شیمی اش که نمیتواند باشد. حضور قلب پیغمبر که گیر شما نمیآید، حضور قلب اولیا که گیر شما نمیآید فقط خم و راست که میشوید مثل من خم و راست شوید. «کَمَا رَأَیْتُمُونِی» آدم وقتی که میبیند فیزیک را میبیند و حضور قلب دیدنی نیست. اگر میگفت: «صَلُّوا کصلاتی» بیچاره میشدیم. خوب شد که گفت: «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی» همینطور که میبینید لااقل ظاهرتان مثل ما باشد. در اینجا میگوید: «مِمَّا تُحِبُّونَ» نگفته است «مِمَّا تُحِبُّونَ» گوشهای از آن… ولی امام حسین هر چه که داشت را داد «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ». خدایا حب دنیا را از دل ما بکن که هر چه را که تو دوست داری ما همان را در راه تو بدهیم. از مال از جان از آّبرو از هر چیزی که تو دوست داری بگذریم خدایا به ما توفیق گذشت از آن را مرحمت بفرما . ما را مشمول کسانی که ینال للبرهستند قرار بده . از زحمات همه شما تشکر میکنم.