2- امام صادق(علیهالسلام) و نجات یک گنهکار
3- نقش دوست خوب در نجات دوست بد
4- نیاز انسان به رفیق، همچون نیاز به غذا به دارو
5- برخورد امام باقر(علیهالسلام) با دوست بد زبان
6- حسرت و پشیمانی دوزخیان به خاطر دوست بد
7- ملاک انتخاب دوست، ایمان به خدا و احترام به والدین
موضوع: نقش دوست و رفیق در تربیت
تاریخ پخش: 16/06/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین، بعدد ما احاط به علمک! اللهم صل علی محمد و آل محمد. الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
رمضان 89 بحثمان بحث تربیت بود، اهمیت و ضرورت و تربیت سیاسی و تربیت خانوادگی، تربیت جنسی، ابزار تربیت، روشهای تربیت، عوامل تربیت… یکی از چیزهایی که در تربیت خیلی مهم است، مسئلهی رفیق است. هم نشینی است. قرآن در این زمینه خیلی حرف دارد. شما اگر در مغازهی عطرفروشی بروید، چه بخرید و چه نخرید و چه ببویید و چه نبویید، بوی عطر میگیرید، یک جایی هم که جای زباله هست بنشینید، بخواهید و نخواهید بوی زباله میگیرید، بنابراین رفیق در رفیق اثر دارد. این برای دنیایش!
جملهی معروفی هم هست که میگویند: اگر یک کسی سنگی را دوست داشته باشد، روز قیامت با همان سنگ محشور میشود. یعنی رفیقها عکسالعمل تا قیامت هم دارد، این طور نیست که حالا در دنیا با هم یک سینما رفتیم، یک پارکی، یک بستنی، نمیدانم این رفاقتها تا کجاست. در سورهی صافات چند آیه داریم…
1- گفتگوی بهشتیان و دوزخیان دربارهی رفیق
پس موضوع بحثمان بسم الله الرحمن الرحیم. موضوع کلی تربیت، مسئلهی نقش رفیق! نقش هم نشین و دوست! سورهی صافات یک قصهای را نقل میکند که مربوط به دوست و رفیق است. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. از آیهی 50 به بعد! «فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ» (صافات/50) روز قیامت بهشتیان روی تخت مقابل هم نشستهاند، از هم میپرسند. یکی از اینها «قالَ قائِلٌ مِنْهُم» یکی از بهشتیان، به آن رفیقش میگوید: «إِنِّی کانَ لی قَرینٌ» (صافات/51) من در دنیا یک قرینی داشتم، قرین یعنی همنشین! این همنشین من ایمان به قیامت نداشت. گاهی هم یک متلکی به ما میگفت. «یَقُول» میگفت. «أَءِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ» (صافات/52) تو قیامت را قبول داری؟ «أَءِذَا مِتْنَا وَ کُنَّا تُرَابًا» «تراب» یعنی چه؟ خاک! «أَءِذَا مِتْنَا وَ کُنَّا تُرَابًا» ما وقتی بمیریم و خاک بشویم، «وَ عِظَامًا» استخوان پوسیده شویم، «أَءِنَّا لَمَدِینُونَ» (صافات/53) دوباره ما زنده میشویم و جزا داده خواهیم شد؟
گفتگوی بهشتیان با هم این است که در دنیا یک رفیق بدی داشتند. خوب شد که گولش را نخوردند. از این معلوم میشود که در بهشت خاطرات دنیا فراموش نمیشود و یاد رفقای دنیایشان میافتند و خاطرات را به هم دیگر میگویند. بعد: «قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ» (صافات/54) میگوید آیا شما بهشتیان میتوانید بر حال او اطلاع پیدا کنید؟ میشود ببنیم رفیقمان کجاست؟ آن کسی که در دنیا به من میگفت: برو بابا! ول کن بابا! حالا چه کسی رفت و مرد و برگشت و خبر آورد؟ حالا این دو روز را بیا و خوش باشیم. از این حرفها را نزن! صفایمان را بر هم نزن! میشود بفهمیم او الان کجاست؟
«هَلْ» یعنی چه؟ آیا! «هَلْ أَنتُم» «أَنتُم» را هم بلد هستید. «هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ» آیا شما مطلع هستید؟ خبر دارید؟ میدانید الان آن رفیق که قیامت را قبول نداشت، متلک میگفت، میدانید الان کجاست؟ «هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ» آیا شما مطلع هستید؟ «فَاطَّلَعَ» میدانید… از حال او اطلاع پیدا میکنند. «فَرَءَاهُ فىِ سَوَاءِ الجَْحِیمِ» (صافات/55) میبینند که وسط جهنم است. «قَال» با هم حرف میزنند. «قَال» این بهشتی به آن کسی که در جهنم است میگوید که «تَالله» به خدا «إِن کِدتَّ لَترُْدِینِ» (صافات/56) به خدا نزدیک بود که مرا به نابودی بکشانی. به خدا قسم نزدیک بود… «کِدتَّ»، «کِد»، «کید» که میدانید یعنی چه؟ «کید» یعنی نقشه، مرتب نقشه میکشیدی که من را هم منحرف کنی.
شما الان میبینید، این همه معتاد، نود و پنج درصدش را شاید بشود گفت، بالای نود و پنج درصد را شاید بشود گفت که به خاطر رفیق معتاد شدند. کسی از خواب بلند نشده است که سیگاری بشود. معتاد بشود. بسیاری از انحرافات به خاطر رفیق است. «تَالله» به خدا قسم نزدیک بود… «لَترُْدِینِ» «ردی» یعنی نزدیک بود مرا سقوط بدهی! «وَ لَوْ لَا نِعْمَهُ رَبى» اگر نعمت خدا نبود، اگر خدا دستم را نمیگرفت، این نقشههایی که تو برای من کشیده بودی، «لَکُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ» (صافات/57) من هم الان در جهنم جزء احضارشدگان بودم. یعنی من هم الان پهلوی تو بودم. چه خوب شد که گول تو را نخوردم.
«أَفَمَا نحَْنُ بِمَیِّتِینَ» (صافات/58) اهل بهشت از شدت شادی، خیلی خوشحال هستند میگویند: عجب! «أَفَمَا نحَْنُ بِمَیِّتِینَ» دیگر مردن برای ما نیست. «إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولى» ما دیگر همیشه زنده در اینجا هستیم. جهنمیها مرتب میسوزند و دوباره پوست نو… پوستشان میسوزد، یک پوست نو… پوستشان میسوزد، دوباره پوست نو… جهنمیها مرتب «لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیى» (طه/74) نه زنده هستند و نه مرده هستند. اما اینها میگویند: نه دیگر مرگی نیست. «وَ مَا نحَْنُ بِمُعَذَّبِینَ» (صافات/59) ما در بهشت هستیم، عذاب هم نمیشویم، «إِنَّ هَاذَا لهَُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (صافات/60) فوز عظیم این است که انسان یک کاری بکند که چند روز دنیا از یک سری حرفها بگذرد، از یک سری دیدن فیلمها، رفیقها، خوردنیها، شنیدنیها، گفتنیها، از یک سری درآمدهای حرام، از یک سری تصمیمهای غلط بگذرد و دندان سر جگرش بگذارد، در عوض آنجا «وَ مَا نحَْنُ بِمُعَذَّبِینَ، إِنَّ هَاذَا لهَُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» این رستگاری است که انسان از گیر رفیق بد، رفیق بد فقط انسان نیست. فیلم بد، ماهوارهی بد، همسایهی بد، کارگر بد، همسر بد، چون گاهی وقتها بالاترین رفیق همسر است. اینها دائماً با هم هستند. گاهی همسر، مرد باعث میشود که زنش منحرف شود، زن باعث میشود که مردش منحرف شود. «لِمِثْلِ هَاذَا فَلْیَعْمَلِ الْعَمِلُونَ» (صافات/61) برای یک چنین روزی به فکر باشید.
خوب، حالا عرض کنم به حضور شما که… امتحان هوش! این آیات برای کدام سوره بود؟ صافات!
2- امام صادق(علیهالسلام) و نجات یک گنهکار
یک خاطره من برایتان بخوانم، خاطرهی قشنگی است، که رفیق خوب چه میتواند بکند. آن رفیق بد بود. حالا یک تکه هم از رفیق خوب بگویم. بسم الله الرحمن الرحیم، «قَالَ أَبُو بَصِیرٍ کَانَ لِی جَارٌ یَتَّبِعُ السُّلْطَان» ابوبصیر میگوید که من یک همسایهای داشتم، درباری بود و طرفدار بنیعباس بود. «فَأَصَابَ مَالا» پولدار شد. «کَانَ یَجْمَعُ الْجُمُوعَ» خیلی پول جمع کرد، «وَ یَشْرَبُ الْمُسْکِر» شراب میخورد، «وَ یُؤْذِینِی» اذیت میکرد. یک رفیق داشتم درباری و بنیعباسی، در حکومت بنیعباس، به پست و مقام و پول رسیده بود، بدمستی میکرد، ما را هم اذیت میکرد. «فَشَکَوْتُهُ إِلَى نَفْسِهِ غَیْرَ مَرَّه» چند بار به او گفتم: آقا! ما را اذیت نکن، «فَلَمْ یَنْتَه» دست برنداشت. «فَلَمَّا أَلْحَحْتُ عَلَیْهِ» وقتی خیلی اصرار کردم، «قَالَ یَا هَذَا أَنَا رَجُلٌ مُبْتَلًى وَ أَنْتَ رَجُلٌ مُعَافًى» من همین هستم که هستم، من لقمههایم حرام است، با شراب خو کردهام، با درآمد حرام خو کردهام، اهل دین و تقوا نیستم، تو پاک هستی و من ناپاک هستم. «لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ» (کافرون/6) تو راه خودت را برو و من راه خودم را میروم. نخواه که من هم مثل تو حزب اللهی بشوم.
بعد گفت که این آدم بد، یک جوهری داشت، یعنی یک چیزی در قلبش بود و آن عشق به اهل بیت داشت. چون شیعه بود، گفت: «فَلَوْ عَرَّفْتَنِی لِصَاحِبِکَ رَجَوْتُ أَنْ یَسْتَنْقِذَنِیَ اللَّهُ بِک» میتوانی تو رابطه بشوی و من را ببری به خانهی امام صادق، شاید امام صادق در من تصرف کند و من توبه کنم و نجات پیدا کنم.
3- نقش دوست خوب در نجات دوست بد
میگفت که «فَلَمَّا صِرْتُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع)» خدمت امام صادق(ع) رسیدم و وضع همسایهام را گفتم و امام صادق(ع) فرمود: «إِذَا رَجَعْتَ إِلَى الْکُوفَه» وقتی برمیگردی کوفه، افراد برای دیدن تو میآیند، این آقا هم میآید – همین همسایه بد – میآید و به او بگو امام صادق(ع) گفت: «دَعْ مَا أَنْتَ عَلَیْه» امام صادق(ع) گفت: رها کن! «وَ أَضْمَنُ لَکَ عَلَى اللَّهِ الْجَنَّه» دست از این درآمد حرام، شراب، عیاشی، دست از این بردار، من امام صادق ضامن هستم برای تو بهشت را.
میگوید که من به کوفه برگشتم و آن همسایه آمد و صبر کردم خانه و اتاق که خلوت شد، به او گفتم: آقا! یادت میآید تو به من گفتی من را به امام صادق(ع) معرفی کن شاید نجاتم بدهد؟ من قصهی تو را به امام صادق(ع) گفتم، که همسایهی ما آدم بدی است و اذیت میکند و اهل خرابکاری و خلافکاری است، خلافکار است. و امام صادق(ع) هم پیغام داد که اگر رها کنی، من امام صادق ضامن میشوم که تو اهل بهشت بشوی! طرف چون علاقهی به اهل بیت داشت، این علاقه این کار را میکند، یک گروهی از منافقین بودند، یکی از ایشان نجات پیدا کرد. یعنی با منافقین بود، ولی جزء منافقین نماند. به او گفتم: تو که با منافقین بودی، چطور تو نجات پیدا کردی؟ گفت من با منافقین بودم، اما دست از تقلید برنداشتم، همیشه یک مرجع درجهی یک را، کارهایم را با او چک میکردم، درست است رفقایم همگی منافق بودند، اما آنها قیچی شدند، من با… این فرد از امام صادق(ع) قیچی نشده بود. گفت: تو را به خدا امام صادق(ع) چنین گفت؟ گفت: بله! گفت: «یَتْرُک» ترک کن، «وَ أَضْمَن» من ضامن هستم. «فَبَکَى» این بندهی خدا گریه کرد. گفت: عجب! «قَالَ فَحَلَفْتُ لَهُ أَنَّهُ قَالَ لِی مَا قُلْتُ لَک» تو را به خدا امام صادق(ع) اینطور گفت؟ تو را به خدا گفت من قطعاً بهشت را برای تو ضمانت میکنم اگر دست بردای؟ گفت: والله به خدا چنین گفت. «فَقَالَ لِی حَسْبُک» گفت: کافی است. پیام دریافت شد. رفت آن چه که اموال داشت، درآمدهای حرام را رد کرد. حتی لباسهایش را رد کرد و در خانه برهنه شد. میگفت: «وَ مَضَى» یک مدتی گذشت و «فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ أَیَّامٍ بَعَثَ إِلَی» یک مدتی گذشت و نزد من فرستاد و «وَ دَعَانِی» دعوتم کرد و گفت: بیا ببینم! همسایهی خوب میگفت: رفتم و «فَإِذَا هُوَ خَلْفَ بَابِ دَارِهِ» پشت در ایستاد، درب را باز نکرد. گفت من عریان هستم. لباس ندارم. چون لباسهای من هم دزدی بود. لباسهای من هم حرام است. همهی مالم حرام است. چون دیدم امام صادق(ع) قول داده است، و برای من بهشت را ضامن شده است، من هم هر چه داشتم دادم. «فَقَالَ یَا أَبَا بَصِیرٍ مَا بَقِیَ فِی مَنْزِلِی شَیْء» در منزلم هیچ نیست. «إِلَّا وَ خَرَجْتُ عَنْه» همه را بیرون کردم، «وَ أَنَا کَمَا تَرَى» میبینی من لخت هستم. میگفت دویدم – این همسایهی خوب – می گفت دویدم نزد رفقا و یک مقداری اثاثیه و لباس و این چیزها را جور کردم و گفتم بابا این هر چه داشته است داده است، مثل اینکه جهازیه میدهیم، بیایید یک زندگی ساده برای او درست کنیم و «فَجَمَعْتُ لَهُ مَا کَسَوْتُهُ بِهِ» یک مقداری که لباسش را…
یک مدتی گذشت، دیدم که دوباره پیغام فرستاد، «بَعَثَ إِلَی» گفت: بیا! من دیگر بیمار شدم. گفت: رفتم و مرتب میرفتم و میآمدم، دارو و دکتر و درمان مثلاً! یک بار وارد شدم و دیدم در حال مردن است. «فَکُنْتُ عِنْدَهُ جَالِساً» من بالای سرش نشسته بودم «و هُوَ یَجُودُ بِنَفْسِه» تک تک نفس میکشید، لحظهی مرگ بود. «ثُمَّ غُشِیَ عَلَیْهِ» بیهوش شد، «ثُمَّ أَفَاق» به هوش آمد. «فَقَالَ یَا أَبَا بَصِیرٍ قَدْ وَفَى صَاحِبُک» امام صادق(ع) وفا کرد. گفت ضامن میشوم، الان نفس آخر من است، امام صادق(ع) به وعدهاش وفا کرد. من خوب توبه کردم، امام صادق(ع) خوب ضامن شد.
قصه گذشت و مراسم کفن و دفن… مراسم گذشت و میگفت: «فَحَجَجْتُ» به حج رفتم. «فَأَتَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع» به خانهی امام صادق(ع) رفتم. «فَاسْتَأْذَنْت» در را زدم، «فَلَمَّا دَخَلْتُ قَالَ مُبْتَدِئا مِنْ دَاخِلِ الْبَیْت» تا در را زدم، امام صادق(ع) قبل از اینکه بگوید کیست، گفت: «وَ إِحْدَى رِجْلَیَّ فِی الصَّحْنِ وَ الْأُخْرَى فِی دِهْلِیز» یک پایم در خانه بود و یک پایم در دالون، امام صادق(ع) قبل از اینکه نگاهش به من بخورد گفت: «یَا أَبَا بَصِیرٍ قَدْ وَفَیْنَا لِصَاحِبِکَ» ای ابابصیر! وفا کردیم، قولی که داده بودیم، دادیم. گفت اتفاقاً بنده هم لحظهی آخر مرگ بالای سرش بودم، او هم گفت امام صادق(ع) وفا کرد، امام صادق(ع) فرمود من هم به قولم عمل کردم.
ببینید یک رفیق خوب، یک آدمی که غرق در خلافکاری است، به جایی میرسد که امام صادق(ع) بگوید من ضامن هستم برای تو بهشت را! من ضامن هستم. این ضمانتها مهم است.
شبیه این را برای امام جواد(ع) هم داریم. امام جواد(ع) فرمود به شیعیان من بگو، من امام جواد(ع) ضامن هستم، خیلی است! میگوید: ضامن هستم! قول میدهم و ضامن هستم اگر خمس بدهید مالتان کم نشود. ولی امام کاظم(ع) فرمود اگر خمس ندهید، دو برابر خمس زندگیتان تلخ میشود و نمیفهمید. یعنی ده میلیون باید خمس بدهی، نمیدهی، یک خرج بیست میلیونی خدا در کاسهات میگذارد. اینها از…
این حرفهایی که گفتم از دو امام بود. امام جواد(ع) فرمود: من ضامن هستم، کم نشود. امام هفتم فرمود اگر پول حق را ندهی دو برابر آن مبلغ در راه باطل خواهی داد. خوب! پس یک تکه از قرآن خواندم، سورهی صافات! یک تکه هم از این حدیث خواندم که این حدیث از بحارالانوار، جلد 47، صفحهی 145 و 146 بود. این قرآن و حدیث راجع به رفاقت.
4- نیاز انسان به رفیق، همچون نیاز به غذا به دارو
خوب عرض کنم به حضور شما که انسان بیرفیق نمیشود. حدیث داریم که سه رقم رفیق داریم: بعضی از رفیقها مثل غذا هستند، یعنی بدون غذا نمیشود. بعضی از رفیقها درد هستند، بعضی از رفیقها درمان هستند. رفیقی که عاقل باشد، مثل غذا است. رفیقی که درد بیدرمان است، رفیقی است که احمق است. رفیقی که دواست و دارو است، او «لبیب» است. «لبیب» اولوالالباب در قرآن هست. لبیب کسی است که… یعنی به مغز مطلب رسیده است، یعنی خیلی عمیق است. ما به کسی میگوییم غریب که در وطنش نباشد، امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «الْغَرِیبُ مَنْ لَیْسَ لَهُ حبیب» (نهجالبلاغه) آدم غریب کسی است که رفیق ندارد. منتها چه رفیقی؟ چه دوستی؟ حالا اینها را خواهیم گفت.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: کسی که رفیق خوبش را از دست بدهد، انگار بهترین عضوش را از دست داده است. سعدی میگوید: بنی آدم اعضای یکدیگرند، این حدیث است. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: کسی که رفیق خوبش را از دست بدهد، بهترین عضوش را از دست داده است و کسی را خدا دوستش داشته باشد، رفیق خوب قسمتش میکند. «رب أخ لم تلده أمک» (غررالحکم/ح9752) این قدر برادر دارید که مادر شما نزاییده است. ما به کسی برادر میگوییم که مادرمان زاییده است. میگوید: نه! بسیار برادرانی هستند که مادر شما نزاییده است، ولی واقعاً برای شما برادر هستند و گاهی بهتر از برادر هستند. ولی خوب رفیق خوب کم است. پیغمبر(ص) فرمود: «أَقَلُّ مَا یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ» در آخر الزمان دو چیز نایاب است، «أَخٌ یُوثَقُ بِهِ» برادری که بشود به او تکیه کرد، رفیق خوب! یکی هم «أَوْ دِرْهَمٌ مِنْ حَلَالٍ» (بحارالانوار/74/ص159) مال حلال! دورهی آخرالزمان دو چیز نایاب است. رفیق خوب و لقمهی حلال!
پیغمبر(ص) هم در مکه بین افراد برادری ایجاد کرد و هم در مدینه، و این صحنه را دو بار انجام داد. انسان «لِکُلِّ شَیْءٍ شَیْءٌ یَسْتَرِیحُ إِلَیْهِ» (بحارالانوار/ج71/ص234) هر چیزی یک تکیهگاهی میخواهد، استراحتگاهی میخواهد، و استراحتگاه مؤمن رفیق خوب است. بهترین لذتها که ادم آرام میشود، این است که انسان یک رفیق خوب داشته باشد. حالا رفیق خوب چه کسی است؟ امام صادق(ع) فرمود: رفیق خوب مثل آب گوارا برای آدم تشنه است. از این حدیثها پیداست که انسان بدون رفیق نمیتواند باشد. منتها حالا رفیق خوب چه کسی است؟ اینهایی که با هم رفیق میشوند، دلایلی مختلفی دارد که با هم رفیق میشوند، افرادی به قول شاعر، این قبیل دوستان که میبینی، مگسانند گرد شیرینی! رفیق آن است که برای خدا رفیق باشد. چون کمال دارد با او رفیق هستم. نه چون حالا شکلش خوب است، نه چون حالا پول بستنیمان را داد، نه چون استخر دارد ما را به خانهاش میبرد، نه چون جک میگوید و میخندیم، نه چون در امتحانات من را کمک کرد، نه چون با هم رفتیم و فلانی را کتک زدیم، نه چون دستهایش را به هم گره زد، من پایم را گذاشتم و رفتم میوهی درخت را خوردم، نه چون… رفیق خوب چه کسی است؟
یک روز پیغمبر(ص) فرمود که محکمترین رشتههای ایمان چیست. قویترین و محکمترین رشتههای ایمان چیست. هر کسی یک چیزی گفت، یک کسی گفت نماز است، قرآن است، روزه است، حج است، هر کسی یک چیزی گفت. محکمترین نخ کدام نخ است. آخرش خود پیغمبر گفت محکمترین نخ نخی است که انسان رفیقی را برای خدا دوست داشته باشد، یا برای خدا از او جدا شود. گاهی هم باید برای خدا جدا شد.
5- برخورد امام باقر(علیهالسلام) با دوست بد زبان
امام باقر(ع) یک رفیقی داشت، یک بار این رفیق امام صادق(ع) یک حرف زشتی به نوکرش زد، مثلاً به نوکرش گفت: برو مادر فلان! امام صادق(ع) فرمود: فحش مادر دادی؟ گفت: آقا این مادرش مسلمان نیست. مثلاً مادرش یهودی یا مسیحی است. گفت: خوب اگر مادرش یهودی یا مسیحی است، به زن یهودی میشود زناکار گفت؟ تو گفتی مادر فلان! تو نسبت زنا ولو به یهودی دادی! من بیست سال است با تو رفیق هستم، الان که این حرف را زدی از تو جدا شدم. امام باقر(ع) یک رفیق بیست ساله را به خاطر اینکه به نوکرش فحش میدهد، آن هم به مادر نوکرش، آن هم مادری که مسلمان نیست. ما همین طور دهانمان را باز میکنیم و همین طور راحت و کیلویی هر چه میخواهیم به هر کسی میگوییم. اینها خیلی مهم است. اینها جواب دارد.
«ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْل» قرآن میگوید این لفظی که تو میگویی «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْل» این کلماتی که از لب تو بیرون میآید، نوشته میشود، «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ» (ق/18) تمام کلمات شما ثبت میشود. «نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» (یس/12) آثارش را هم مینویسیم. ممکن است یک کلمه ظاهرش یک کلمه باشد، اما آثار داشته باشد، یعنی یک آفرین میگویی، این آفرین تو تشویق میشود و تا آخر عمرش شاگرد اول است. یک متلک میگویی، مثلاً میآید در جلسه قرائت قرآن بخواند، نمیتواند بخواند، میخندی، میرود نماز بخواند بلد نیست بخواند، به او میخندی، چون به او خندیدید دیگر یک باره از نماز و مسجد فرار میکند، یعنی با یک خندهی تو یک تارک الصلوه درست شد. یک آفرین تو یک نفر را برای همیشه شاگرد اول میکند. آثارش را هم باید دید. پس ببینید، دو آیه برایتان خواندم، یکی «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْل» لفظی که میگویید، ضبط میشود. یکی میگوید: نه خود لفظ را ضبط میکنم که ایشان فحش خواهر داد، ایشان از فلانی تشکر کرد، نه! آثار آن فحش و آثار آن متلک و یا خنده چه بود؟ هم خودش و هم آثارش ثبت میشود. گاهی هم آثارش بعد از قرنهاست. الان اثر ندارد. ولی بعداً اثر خواهد کرد. من سراغ دارم جوانی را که گفت من دیگر مسجد نمیروم، گفتم: چرا؟ گفت: بابای من رفت مسجد… پدرش کلاه نمدی سرش بود، یک آدم هرزی در مسجد بود، یک نخی را تقریباً نیم متر برداشت، سر نخ را با آب دهان تر کرد، انداخت و چنین کرد، این نخ که تر بود به این کلاه نمدی چسبید، مردم در مسجد به پدر من خندیدند. این یک شوخی کرد و این گفت: من تا نسلم دیگر مسجد نمی رود. باید مواظب باشیم. گاهی برخوردهایی که ما میکنیم، این برای همیشه قیچی میشود و میبرد. محکمترین نخ کدام است؟ نماز، روزه، حج، زکات، خمس، جبهه؟ فرمود: محکمترین نخ دین این است که انسان برای خدا رفیق بگیرد و برای خدا رفیق را از دست بدهد.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «موده أبناء الدنیا تزول لأدنى عارض یعرض» (غررالحکم/ح2404) آنهایی که برای پول جمع شدهاند، فوراً قهر میکنند، پول داشتی دورت جمع میشوند، پول نداشتی قهر میکنند. ازدواج هم همینطور است، اگر کسی همسری را انتخاب کند برای اینکه خوشگل است، برای شکلش، برای اینکه پولدار است، حدیث داریم که از هر دو محروم میشود. زیبایی با یک بیماری میپرد، ثروت هم با یک تصادف، آتش میآید، پاساژ میسوزد، فوقش اگر هیچ حادثهای نیاید مدلش عوض میشود. یک زمانی این خانه لوکس بود، بعد از ده سال این قدر خانه میسازند که این خانهی لوکس از گردونه خارج است. اگر کسی به خاطر زیبایی ازدواج کند یا به خاطر مال، هر دو از او گرفته میشود. اما اگر کسی همسرش را به خاطر کمالات بخواهد، این همسر من دانشمند است، این همسر من خوش اخلاق است، این همسر من خانوادهدار است، سید است، دانشمند است، باتقوا است، خوش اخلاق است، با کمال است… اگر این کمالات باشد، این کمالات از بین نمیرود. ولی شکل و مال رنگ عوض میکند. خوب!
6- حسرت و پشیمانی دوزخیان به خاطر دوست بد
قرآن راجع به رفیق آیهای دارد. ببین آدم گاهی وقتها که عصبانی میشود، یک انگشتش را گاز میگیرد، میگوید: اِ… با این قیافه، پشیمان میشود. وقتی خیلی عصبانی میشود، همهی دستش را گاز میگیرد، قرآن میگوید: روز قیامت آنهایی که رفیق بد دارند، هر دو دستشان را گاز میگیرند. «یَعَضُّ» یعنی گاز میگیرد. «یَعَضُّ الظَّالِمُ» افراد ظالم گاز میگیرد، «عَلى یَدَیْهِ» (فرقان/27) دو دستش را روی هم میگذارد و با هم گاز میگیرد. میگوید! «یَقُولُ» ای کاش! «یا وَیْلَتى لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً» (فرقان/28) کاش با فلانی رفیق نمیشدیم. خدا لعنت کند آن کسی که این فیلم را به من داد. خدا نابود کند آن کسی که این سایت را به من معرفی کرد. خدا نیامرزد آن کسی را که من را در آن خانه برد. خدا نیامرزد آن کسی را که گفت این دختر خوبی است و با او ازدواج کردم و گفت این پسر خوبی است و من با او ازدواج کردم. من را گول زدند. ای کاش با فلانی رفیق نمیشدم.
من پول حلالی داشتم، این گفت بیا با هم شریک شویم، لقمهی حرام… لقمهی حلال من را حرام کرد. من حرام خور نبودم. با شراکت با این حرام خور شدم. من پاک بودم و این من را ناپاک کرد، اینهایی که خواندم قرآن بود، دو دستش را با هم گاز میگیرد، میگوید: ای کاش با فلانی رفیق نمیشدم.
«اتَّبِعْ مَنْ یُبْکِیکَ وَ هُوَ لَکَ نَاصِح» (الکافی/ج2/ص 638) امام باقر(ع) میفرماید آن کسی که تو را میگریاند، ولی خیرخواه تو است، با او رفیق شو! نه آن کسی که مرتب جک میگوید و میخندید. آن کسی که جک میگوید و میخندید، تو را غافل میکند. البته نمیخواهم بگویم که اسلام مزاح ندارد، اسلام مزاح دارد، تفریح دارد، ورزش دارد، اسلام دین شاد است. خنده را اسلام قبول دارد. خدا انسان را میخنداند. قرآن میفرماید: «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى» (نجم/43) خداوند هم میخنداند و هم میگریاند. اسلام با لذت، با تفریح، با شادی، با خنده موافق است. اما به چه قیمتی؟ به قیمت اینکه یک کسی را مسخره کنیم و بخندیم؟ شکلک در بیاوریم و بخندیم؟ یعنی یک مسلمانی را تحقیر کنیم، تنقیص کنیم بخندیم، خنده به این قیمت؟ نه! ما افتخار میکنیم که فلانی به زبان فلانی حرف میزند و مردم را میخنداند. خوب حالا… «اتَّبِعْ مَنْ یُبْکِیکَ وَ هُوَ لَکَ نَاصِح» حدیث داریم با کسی رفیق شو که خیرخواه تو باشد، ولو تلخ باشد. با چه کسی رفیق شویم؟ حضرت عیسی(ع) فرمود: «جَالِسُوا مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّه رُؤْیَتُه» (مستدرک…/ج12/ص203) با کسی رفیق شوید که یک: نگاهش که میکنی، یاد خدا بیافتی، حرف که میزند علم تو زیاد میشود. از سخنچینی دور باشد.
7- ملاک انتخاب دوست، ایمان به خدا و احترام به والدین
بالاخره ما حالا چه کنیم که رفیق بگیریم؟ برای رفاقت سه خط کش داریم! با اینها رفیق بشوید. آن کسی که با خدا رفیق است با او رفیق شوید. چون آن کسی که نعمتهای خدا را بیاعتناست، اهل نماز نیست، تو هم هر چه با او رفیق شوی، هر چه هم به او خدمت کنی، آن کسی که الطاف خدا را بیاعتناست، الطاف تو را هم بیاعتنا خواهد شد. این یک نشانه!
دو: ببین به پدر و مادرش احترام میگذارد، بچهای که نسبت به پدر و مادرش بیمهر است، تو هر چه هم که به او خدمت کنی، بیش از مادرش که به او خدمت نکردهای، او خدمات مادرش را نادیده میگیرد، پس خدمات تو را هم نادیده خواهد گرفت.
سه: ببین با رفیقهای قبلیاش چگونه برخورد کرده است. آن کسی که با رفیقهای قبلیاش نامردی کرده است، با تو هم نامردی خواهد کرد. آن کسی که لطف خدا را ندید، لطف تو را هم نخواهد دید. آن کسی که خدمات پدر و مادر را ندید، خدمات تو را هم نخواهد دید. آن کسی که رفقای قبلیاش را… در بازار هم همینطور است. وقتی میخواهند به یک کسی نسیه بدهند، زنگ میزنند، الو! سلام علیکم! فلانی آمده است از من نسیه بگیرد، شما چند سال است که با او داد و ستد دارید، چکهایش برنمیگردد، خوش حساب است؟ اگر به ده نفر زنگ زدی و همه گفتند: خوش حساب است! این هم به او نسیه میدهد. اگر بد حساب است به او نسیه نمیدهی! با رفقای قبلیاش… این چند نفر را سیگاری کرده است که الان پهلوی من آمده است؟ نفر چندم را میخواهد معتاد کند؟ این من را به کجا میبرد؟ ببینید کجا رفتیم، عاقبتش چیست!
در قرآن دو سوره از یک واژه داریم. «کوثر»، «تکاثر»! سورهی «تکاثر» داریم. «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ» (تکاثر/1) یک سوره هم داریم «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» (کوثر/1) «کوثر» و «تکاثر» هر دو ریشهاش یکی است. کثیر یعنی زیاد. منتها دو نوع زیاد داریم. یک زیاد که انسان را به قبرستان میبرد، یک زیادی که انسان را به مسجد میبرد. در «تکاثر» دو فامیل با هم دعوا داشتند، او گفت ما بیشتر هستیم، او گفت ما بیشتر هستیم، سرشماری کردند. فامیل الف برنده شد، مثلاً ب باخت. گفتند: زنهای حامله را دو تا حساب کنید و دوباره بشمارید. باز شمردند و باز باخت. گفت برویم قبرستان و ببنیم مردههای کدام یک از ما بیشتر است. آن وقت اینها قبرستان رفتند، گور پدرشان را بشمارند، ببینند جمعیت کدام بیشتر است. آن وقت آیه نازل شد. «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ» این قدر سرشماری و ما بیشتر هستیم، ما بیشتر هستیم، به شما فشار آورده است، «حَتَّى زُرْتُمُ»، «زُرْتُمُ» یعنی زیارت کردید، «الْمَقابِرَ» (تکاثر/2) یعنی مقبرهها را! یعنی به خاطر آمار، حتی رفتید و استخوان پوسیدههای پدرتان را بشمارید.
ببینید «تکاثُرُ» آدم را به قبرستان میبرد و دلش را به استخوان پوسیدهها خوش میکند. اما «کوثر» چه؟ «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ، فَصَلِّ…» «کوثر» شما را به نماز دعوت میکند. اگر مال زیاد شما را به حق برد، این مال کوثر است. اگر مال زیاد شما را به عیاشی و میراث فرهنگی و… مثلاً ما رفتیم خانهی یک کسی از این طاغوتیها، بعد از انقلاب رفتیم خانهاش را بازدید کنیم، از این اطرافیان شاه بود. گفتیم برویم ببینیم، ما که ندیدیم، مثلاً دیدیم که پای یک فیل را بریدهاند، ران پای یک فیل را بریدهاند، در آن یک جاسیگاری درست کردهاند که این آقا وقتی سیگارش را کشید، خاکستر سیگارش را در… پای یک فیل را قطع میکنند که این یک… برای خاکستر سیگار اعلی حضرت! ببینید آدم به کجا کشیده میشود. آدم به کجا کشیده میشود. متأسفانه در کارهای مذهبی هم این کار هست. یک نفر را از آن طرف دنیا با چه دلاری میآورند، که ایشان آیه الکرسی را با یک نفس میخواند. ما خودمان در ایران لات داریم که دو کیلو آبغوره را با یک نفس سر میکشد. دلار نمیخواهد. گاهی وقتها پول دست آدم احمق است.
خدایا در انتخاب فکر، در انتخاب گفتن، در انتخاب رشته، در انتخاب برخورد، در انتخاب دوست، در انتخاب همسر، در همهی جاها «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6) دستمان را بگیر و کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن. از اهرمهای تربیت که ماه رمضان امسال بحث تربیت بود، این بود که رفیق در رفیق اثر دارد، چه اثر سنگینی! این بحث احتمالاً ادامه داشته باشد، چون مطالب زیادی ماند که نگفتم.