موانع اقامه نماز

1- کارهای نیک، جای نماز را نمی‌گیرد
2- دل پاک، همراه عمل صالح
3- نماز، برای غنی و فقیر
4- ترک نماز، به خاطر مشکلات
5- توجه به نعمت‌ها، نه کمبودها
6- آغاز زندگی با نماز و یاد خدا
7- مقاومت در برابر تحقیر و تمسخر دیگران
8- توجه نمازگزاران به اخلاق و رفتار اجتماعی

موضوع: موانع اقامه نماز

تاریخ پخش:  08/02/90

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

از چیزهایی که خیلی از من می‌پرسند، خیلی خیلی خیلی و خیلی‌ها به آن گرفتار هستند این است که اگر کسی در خانه‌ی ما، در خوابگاه ما، در دانشگاه ما، یا کلاس ما نماز می‌خواند ولی نماز برای او سنگین است، اگر نماز سنگین است چه کنیم؟ یا بعضی‌ها ممکن است مثلاً کاهل یا تارک شوند، این موانع نماز چیست؟ بحث امروز ما موانع است. من تقاضا می‌کنم پای تلویزیون تمام معلمین، مربیان دینی، طلبه‌های خواهر و برادر و اساتید دانشگاه این بحث را گوش بدهند و تکمیل کنند. نمی‌خواهم بگویم من باسوادتر از آنها هستم، بلکه یک بستر خوبی است و این را تکمیلش کنیم، و حتی می‌تواند پایان‌نامه‌ی یک فوق لیسانس و یک دکترا هم باشد. موانع نماز، بحث قشنگی است.

همسر می‌آید می‌گوید که شوهر من نماز برایش سنگین است. می‌گوییم: نماز بخوان. می‌گوید: باشد بعد. آخر وقت می‌خواند. یا وقتی نماز می‌خواند می‌گوید: ما که نمازمان را خواندیم راحت شدیم. انگار گیر کرده بود. برایش سنگین است. موانع نماز!

1- کارهای نیک، جای نماز را نمی‌گیرد

1- خیال می‌کند کارهای دیگر جبران می‌کند. این یک مسأله، مثلاً فکر می‌کند نمره‌اش بیست است دیگر برایش بس است. چهار تا دختر را جهازیه داده است بس است. قمه می‌زند، سینه می‌زند، فکر می‌کند این دیگر برایش بس است. این فکر می‌کند خوب من نماز برایم سنگین است اما کارهای دیگر که می‌کنم. پاسخ این را یک پاسخی بدهیم که بچه‌ی کلاس سوم ابتدایی هم بفهمد. اگر پلیس راه جلوی شما را گرفت و گفت: گواهی‌نامه رانندگی! شما اگر خیال کنی گواهی‌نامه‌‌های دیگر شما را نجات می‌دهد، نجات نمی‌دهد. گواهی‌نامه‌های پزشکی، گواهی‌نامه‌های اجتهاد، نمی‌دانم کارت مجلس، کارت خبرگان، وزارت، سفارت، پروانه تجارت، کارت بازرگانی، صد رقم کارت و پروانه داشته باشی، پلیس تا کارت رانندگی نداشته باشی نمی‌گذارد بروی. خیال نکنید چیزی دیگر کار نماز را می‌کند.

شما بهترین نامه‌ها را بنویس با بهترین خط و پاکت و کاغذ، رویش هم یک چک صد هزار تومان بچسبان، مخابرات این نامه را به مقصد نمی‌رساند. ولی یک تمبر دو سه تومانی ممکن است به مقصد برسد. گاهی یک تمبر پاکت را رد می‌کند. گاهی یک چک صد هزار تومانی پاکت را رد نمی‌کند. با مثال حرف می‌زنم که… دست می‌برد. می‌گویم یک باند، پارچه بیاور من این را ببندم. یک چسب بیاور. یک چسب! بگوید: آقا من این چسب را نمی‌آورم. اما پتو برایت می‌آورم. من هیچوقت از شما تشکر نمی‌کنم. اینکه من می‌خواهم این است که دست من بریده، چسب می‌خواهم. پتو نمی‌خواهم. هیچ چیز کار نماز را نمی‌کند.

2- دل پاک، همراه عمل صالح

2- می‌گوید: بابا دلت پاک باشد. دل پاک باشد کافی است! این را هم بگوییم، آن کسی که تو را خلق کرده است، اگر فقط دل پاک کافی بود، فقط می‌گفت: «آمنوا» اینکه کنار «آمنوا» گفته: «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏»، یعنی هم دلت پاک باشد، هم کارت درست باشد. بارها من مثال زدم، گفتم: اگر تخمه کدو را بشکنی و مغزش را بکاری سبز نمی‌شود. پوستش را هم بکاری سبز نمی‌شود. مغز و پوست باید با هم باشد. هم دل، هم عمل! شما به خانمت بگو: دوست دارم ولی به تو پول نمی‌دهم. می‌گوید: دروغ می‌گویی. از آن طرف هم پولش بدهی ولی دوستش نداشته باشی، بگویی:ببین این پول را بگیر. می‌گوید: برو گمشو! پولت هم برای خودت. یعنی پولش بدهی دوستش نداشته باشی، پنجاه درصد است. دوستش داشته باشی، پولش ندهی… ما پنجاه درصدی نداریم. یک کسی را گفتند: شنا بلدی؟ گفت: پنجاه درصد. گفت: شیرجه می‌روم بیرون نمی‌آیم. (خنده حضار)

تازه نگفته: «عملوا الصالح» گفته: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏» یعنی همه‌ی کارها باید درست باشد. اگر شما دست راستت تمیز بود، دست چپت کثیف بود نمی‌گویند: آدم تمیزی هستی. اگر شانه می‌کنی، باید به همه‌ی سر و صورت شانه بزنی.

3- می‌گوید: وضع من خراب‌تر از این حرف‌هاست که با نماز درست شود.

من خودم یکوقتی به یک جوانی گفتم، راجع به نماز و جلسه و اینها… گفت: حاج آقا من را رها کن. من وضعم از این حرف‌ها گذشته است. حالا جوانی بوده، شیطان گولش زده و دست به یک گناهانی هم زده بود. این فکر می‌کند حالا که گناه کرده است، وقتی می‌خواهد نماز بخواند می‌گوید: ببین تو با آن کارهایت نمی‌خواهد نماز بخوانی. جان مادرت برو! اتفاقاً شیطان همین را می‌خواهد که با یک گناه بگوید: حالا که این کار را کردی، دیگر به درد نماز نمی‌خوری. اتفاقاً قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات‏» (هود/114) چون خراب کردی، حتماً مسجد برو. یک آقایی داشت می‌رفت، به یک فقیر پول داد. همراه آقا گفت: پول به این فقیر نده. گفت: چرا؟ گفت: این تریاکی است. گفت: اِ… تریاکی است. برگشت یک خرده دیگر به او داد. گفت: پس خرجش سنگین‌تر است. اگر یک کسی دارد سکنجبین می‌پزد دید ترش است، نباید بگوید: اوه اوه ترش است. دیگ را دور بیانداز. اگر سکنجبین می‌پزی ترشی‌اش بیشتر است، پس باید شکرش را بیشتر کنی. حالا که خلافکار هستی، پس باید مسجدت بیشتر شود. اگر دستت کثیف شده پس باید رابطه‌ات با آب بیشتر باشد. این هم برای این که گاهی وقت‌ها یک جوان دسته گلی آب می‌دهد، یک خلافی می‌کند، عرض کنم به حضور جنابعالی که…حتی دزدی کرد، اگر مسجد برود کم کم آن مال مردم را هم به صاحبش می‌دهد. اما اگر گفت: آقا تو با این غلطی که کردی دیگر نمی‌خواهد مسجد بروی تو به درد مسجد نمی‌خوری. بی‌خود جانماز آب نکش. یک خانمی یک خلافی کرده است.فکر می‌کند حالا که خلاف کرد دیگر کار از کار گذشته است. این هم یک فکر غلط است.

3- نماز، برای غنی و فقیر

4- می‌گوید: بابا پولدارها بروند نماز بخوانند. ما بدبخت‌ها را خدا به ما چه کار دارد؟ دیگران نماز بخوانند. مرفّهان نماز بخوانند. ما هزار و یک مشکل داریم. قرآن می‌گوید: اتفاقاً دردمندان نماز بخوانند. وقتی مرفه نیستی به مشکل رسیدی «اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاه» (بقره/153) یعنی وقتی مشکل داری نماز بخوان. قرآن می‌گوید: مشکل داری؟ «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُم‏» آیه‌ قرآن است. عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. عذرخواهی کنید از خدا، استغفار کنید. «یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْرارا» (هود/52) مشکل که داری نماز بخوان، باران می‌آید.

5- یک عده‌ی دیگر که نماز نمی‌خوانند از آثار نماز بی‌خبر هستند. مثلاً می‌گوییم: سلام کن، می‌گوید: نمی‌خواهم. می‌گویند: می‌دانی این چه کسی است؟ تو بچه بودی، بیمار شدی. این پزشک تو را معالجه کرد. ما نصف شب رفتیم پزشک را از خواب بیدار کردیم. به خاطر تو بیدار شد. بلند شد خانه آمد. این پزشک شب تا صبح نخوابید برای اینکه تو را از مرگ نجات بدهد. اگر یک آدمی گردن کلفت به او بگوییم: این چه کسی است می‌گوید: سلام علیکم! اول زورش می‌آمد، سلام کند. اما وقتی گفتیم ایشان چه کسی است، سلام می‌کند. خیلی‌ها زورشان می‌آید نماز بخوانند نمی‌دانند نماز چیست. وگرنه انسان حلال زاده و عاقل نمی‌شود کمالی را بداند، نسبت به کمال لجبازی کند. بابا نماز می‌دانید چیست؟ یعنی دستت را در دست یک قدرت غیبی بگذار. یک بچه را لات‌ها وقتی نگاهش می‌کنند می‌ترسد. اما اگر دستش در دست پدرش باشد به لات می‌گوید… (خنده حضار) زور پیدا می‌کند. دستت را در دست یک قدرت بگذار. هزار و یک مشکل داری به خدا توکل کن. خدا رفیق خوبی است، این رفیق‌های سیگاری، پارکی و بستنی و سینمایی اینها رفیق خاراندنی هستند. رفیق خاراندنی چیست؟ دست آدم که می‌خارد در یک لحظه که می‌خارد حال می‌آید، بعد دو دقیقه نه اینجا چیزی است نه اینجا، از پارک که بیرون رفتید هیچی به هیچی. رفیق ابدی خداست. در شکم مادر ناظر بر تو بود. قبل از تولد، همسر بعد از ازدواج رفیق همسرش می‌شود. خدا قبل از خلقت رفیق ما بوده است. پدر و مادر وقتی ما را در قبر گذاشتند، برادر و خواهر وقتی ما را در قبر گذاشتند، دیگر تمام می‌شود. خدا از اول تا ابد، «یا نعم الرفیق» هستی تو از اوست. قدرت ما از اوست. هرچه هست از اوست. بالا می‌پری، آبشار می‌زنی یا گل می‌زنی این زوری که در بدن توست از اوست. درس می‌خوانی حافظه‌ات از اوست. یک خرده بی‌خبر هستنداز اسرار نماز. این هم پنجمین مورد.

4- ترک نماز، به خاطر مشکلات

6- یک مشکلی پیدا کرده به خاطر آن مشکل نماز برایش سنگین شده است. دختر خانم خوب نماز هم بخوان. آقای قرائتی! من یک چنین مشکلی دارم، خوب حالا نماز نخوانی حل می‌شود؟ نماز بخوانی ممکن است حل شود، ولی نماز نخوانی مثل اینکه بخواهد خودکشی کند. حالا خودکشی کنی مشکلت حل می‌شود؟ شما اگر یک مشکلی داری، خودکشی کنی، حل که نمی‌شود تازه از چاله در چاه می‌افتی. از مشکل دنیایی وارد مشکل اخروی و آخرتی می‌شویم.

یک خاطره یادم آمد برایتان بگویم. نمی‌دانم گفته‌ام یا نه. دیگر آخر چند هزار ساعت در تلویزیون و سی و دو سال هر شب جمعه ممکن است یک چیزی هم تکراری باشد. طوری نیست حالا اگر هم گفتم، به نظرم یک جایی گفتم. حالا یا در تلویزیون، یا در رادیو یا یک جای دیگر.

یک خانمی به من نامه نوشته بود که تو حق حیات به گردن من داری. چون من که ازدواج کردم. شوهر من معتاد بود. دو تا هم بچه، خانه‌ی مستأجری، بیکاری، اعتیاد، بچه، مستأجری، گفتم: زن جوان تا کی می‌خواهی این زندگی نکبت را اداره کنی؟ خودکشی کن راحت شوی. این فکر به سر من زد و هی وسوسه، وسوسه، وسوسه، یک روز تصمیم گرفتم این را تمام کنم. مادرشوهر من خانه بود. به یک بهانه‌ای او را بیرون کردم. بچه‌ها هم که راه افتاده بودند از خانه بیرون کردم. در را بستم. یک طناب آویزان کردم. رفتم خودم را خفه کنم، گفتم: ممکن است خرخر کنم. بروم تلویزیون را روشن کنم، که اگر خرخر کردم صدای تلویزیون بر صدای من غالب باشد. می‌گفت: تا تلویزیون را باز کردم. حالا این بحث‌ها را ما از قبل می‌گیریم. این بحثی که امشب شما بیننده‌ها می‌بینید در سال نود، این سال 89 ضبط شده است. من مثل خانم‌ها شدم. خانم خورشت اسفناج که درست می‌کنند، سبزی‌اش را دو ماه پیش سرخ کرده است. حالا یک چیزی‌ هم بگویم، بد نیست. من الآن اگر بمیرم، تا 15 سال دیگر هم فیلم پخش نشده دارم، نترسید! چطور ارز را ذخیره کنند. نفت را ذخیره کنند. ذخیره‌ی ارزی، ذخیره‌‌ی نفتی!‍ خوب ذخیره‌ی حدیثی هم داشته باشیم. چه اشکالی دارد؟ چطور در گریه ما حدیث بخوانیم؟ روز عاشورا، شب بیست و یکم، چه اشکالی دارد در عید هم حدیث بخوانیم؟ لباس شیک پوشیدیم، تخمه می‌شکنیم، حرف حسابی هم بزنیم. هم تفریح می‌کنیم، هم حدیث می‌خوانیم. به کسی گفتند: خربزه نخور، گفت: چرا؟ گفتند: سرما خوردی. گفت: من هم سرما می‌خورم، هم خربزه می‌خورم. (خنده حضار) حالا ما هم تخمه می‌شکنیم و هم حرف حسابی می‌زنیم. ما فکر می‌کنیم عید که شد فقط باید یک تمبک دست بگیریم، حاجی فیروزه، سالی یک روزه! خیلی خوب! نمی‌شود خندید و حرف حسابی زد!

بله، می‌گفت: تلویزیون را باز کردم، صدای تلویزیون غالب شود بر خِرخِر من اگر خودم را خفه کردم. تا تلویزیون را باز کردم. تو گفتی: خانم می‌خواهی خودکشی کنی؟ من پای تلویزیون برق مرا گرفت. البته اینکه می‌گویند: تو هیچ‌کاره‌ای همین است. والله، بالله، تالله، من یک میلیونیم سهم ندارم. منتهی این حرف را خدا کی بر زبان من انداخته و چطوری خدا هدایت کرده که این حرف چه لحظه‌ای به گوش چه کسی برسد؟ شما فکر می‌کنی خودشکی کنی راحت می‌شوی؟ کسی که خودکشی کند اول جهنمش است. تو می‌دانی وضع جهنم چیست. «نَزَّاعَهً لِّلشَّوَى‏، تَدْعُواْ مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلىَ» ‏(معارج/16 و17) جرقه‌های جهنم، جرقه‌های آتشش مثل یک کاخ است. جرقه‌هایش اندازه‌ی یک کوه است. چه می‌گویی که راحت می‌شوم. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (شرح/6) می گفت: تا تلویزیون را باز کردم که صدای تلویزیون غالب شود بر خِرخِر  من تو اینها را گفتی، می‌گفت: یک مرتبه وا رفتم. گفتم: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ»! خدایا مرا ببخش. نیت بدی کردم. طناب را باز کردم و رفتم بچه‌ها را از کوچه آوردم. بعد هم شوهرم از اعتیاد نجات پیدا کرد و کار پیدا کرد و خانه خریدیم. اصلاً زندگی ما زیر و رو شد.

مثلاً گاهی وقت‌ها می‌گوید که: من خودم شنیدم که یک دختر گفت: حالا که من زشت هستم، خواستگار برای من نمی‌آید پس من هم نماز نمی‌خوانم. به او گفتیم: خانم دختر زشت! اولاً اینکه زشت نیستی. دوم اینکه حالا اگر نماز نخوانی شوهر گیر تو می‌آید؟ چه فکری می‌کنی که حالا که فقیر هستم، حالا که این مشکل را دارم. حالا که من کنکور رد شدم. ببینم چه کسی گفت که هرکس در کنکور رد شود بدبخت است؟ هرکس برود قطعاً خوشبخت است و هرکس نرود قطعاً بدبخت است. ما داریم هزاران، دهها هزار کنکور رفته داریم و مدرک‌دار، که مشکلاتی دارند، و دهها هزار آدم هم داریم کنکور نرفته و مشکلی هم ندارد. دانشگاه ارزش است. حوزه ارزش است. بعضی‌ها فکر می‌کنند که آنهایی که یک مشکلی دارند به خاطر آن مشکل یک خرده سر سنگین هستند با خدا، باید گفت: خانم، آقا تو که مشکل داری، نباید کمالاتت را نگاه کنی؟ اَه… سحر بیدار نشدیم دوباره باید گرسنه روزه بگیریم. بیا! تو که می‌گویی: اَه… دو شب سحر بیدار نشدی. 28 شب سحر بیدار شدی. یک چیزی یادت رفت، اَه… چرا می‌گویی اَه… میلیون‌ها بار چیز یادت نرفته، یک پنج بار هم یادت می‌رود. اَه… خدا برای چه این زنبور را آفرید؟ ما را گزید و نگذاشت بخوابیم. آقاجان! هزاران شب بدون زنبور خوابیدی، حالا یک شب… خوب اینها باید باشد که آدم بفهمد.

ما هیچوقت برای نعمت همسایه‌ی سالم «الْحَمْدُ لِلَّه‏» نگفتیم. فوقش نعمت‌های خودمان را… یک نفر می‌گفت: شب رفتیم بخوابیم، صدای دوم… دوم… دوم… می‌آمد. گفتیم: میخ می‌کوبند. نیم ساعت، یک ساعت، خسته شدیم. بلند شویم نصف شب در خانه همسایه را بزنیم، بابا این وقت شب چه شده؟ می‌گفت: زجر کشیدیم تا صبح نخوابیدیم. صبح زن همسایه آمد گفت: آقا دیشب نخوابیدی؟ گفتم: بله چه می‌کردید؟ گفت: شوهرم یک درد سری پیدا کرده بود، هر رقم قرصی خورد خوب نمی‌شد، به دیوار لگد می‌زد. گفتیم: عجب! ما شب‌ها که می‌خوابیم بگوییم: «الْحَمْدُ لِلَّه‏» همسایه‌ی خانه‌مان دردسر ندارد. «الْحَمْدُ لِلَّه‏» همسایه‌ی خانه‌ی ما به دیوار لگد نمی‌زند.

نمی‌دانم این را گفتم یا نه؟ یکوقت کلاغی می‌پرید یک چیزی از شکم کلاغ در سر و صورت یک نفر ریخت. تا رفت بگوید: اَه… گفت: بَه! گفتیم: چرا می‌گویی به؟ گفت: حالا اگر گاوها می‌پریدند ما چه خاکی بر سرمان می‌کردیم؟ (خنده حضار) اگر شما ماشینت به نرده خورد نگو: اَه… پیاده شو ببین کنار نرده دره بود، باید بگویی: به! اگر این نرده نبود من در دره افتاده بودم. قرآن می‌گوید: نعمت‌ها را چپه کن تا بدانی. «إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً» اگر صبح بلند شدی هرچه کندی به آب نرسیدی، «فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ» (ملک/30) چه می‌کردی؟ اگر آب را تلخ می‌کردیم چه می‌کردی؟ «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجا» (واقعه/70) اگر بخواهیم آب را تلخ می‌کنیم. اگر درخت‌ها را خشک نگه می‌داشتیم دیگر سبز نمی‌شد چه خاکی بر سرمان می‌کردیم.

5- توجه به نعمت‌ها، نه کمبودها

ما گاهی وقت‌ها یک چیزی را که نداریم برجسته می‌دانیم، آنوقت چیزهایی را که داریم پیدا نیست. کسی بود چشم نداشت، دست و پا هم نداشت. هی می‌گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین‏»! «الْحَمْدُ لِلَّه‏»! گفتند: آقا!تو چه داری که «الْحَمْدُ لِلَّه‏» می‌گویی؟ نه چشم داری. نه دست داری. نه پا داری. یک تکه گوشت فلج، گفت: می‌دانی خدا من را چه کرده است؟ هرکس به من نگاه می‌کند می‌گوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین‏»! پس من وسیله شدم و رابطه شدم بین مخلوق و خالق! مخلوق‌های غافل، به من نگاه می‌کنند. از غفلت در می‌آیند و «الْحَمْدُ لِلَّه‏» می‌گویند. پس من واسطه‌ی فیض شدم. ببینید هر چیزی را باید با یک زاویه‌ای نگاه کرد. بعضی‌وقت‌ها می‌گویند: آقا ما همه غرق گناهیم و یک حسین داریم. به خاطر این عزاداری‌هایش دیگر اهل نماز جمعه و جماعت و جبهه نیستیم. هرچه هست و نیست این یا ابوالفضل است. ببینید قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «وَ أَرِنا مَناسِکَنا» (بقره/128) «وَ أَرِنا» رؤیت، به من نشان بده راه قرب تو چیست؟ خدا گفته: راه قرب من نماز است. تو می‌گویی: راه قرب من فلان کار است. باید دستور اینکه چطور عبادت کنیم را از خود خدا بگیریم. بهترین پذیرایی این است که آدم بگوید: مهمان! تو چه دوست داری؟ نه اینکه هرچه دلت می‌خواهد درست کنی. ممکن است بنده به یک دلیلی مثلاً سوپ می‌خواهم یا شیر می‌خواهم. شما صد رقم مرغ و ماهی برای من سرخ کنی، برای من مضر است. بو دادنی، سرخ کردنی، دکتر گفته نخور. من سینه‌ام مثلاً گرفته است. گفته: شیر بخور. فرنی بخور. بهترین پذیرایی این است که ببینیم او چه می‌گوید. نه اینکه بهترین پذیرایی این است که تو هرچه دلت می‌خواهد درست کنی.

7- بعضی‌ها می‌گویند که: خیلی‌ها نماز نمی‌خوانند ما هم جزء آنها. اوه… اینقدر تارک الصلاه هست ما هم یکی. به یک کسی گفتند: آقا نمازت غلط است. گفت: برو دنبال کارت! اینقدر خدا تارک الصلاه دارد که الآن فرشته‌ها سر همین نماز غلط من دعوا می‌کنند. او می‌گوید: به من بده ببرم بالا، او می‌گوید: به من بده. گاهی هم یک چنین فکری می‌کنند. می‌گویند: خدا خیلی تارک الصلاه دارد. کاهل دارد. ما هم یکی! این فکر هم غلط است. اگر یک کشتی صد نفره نقص فنی پیدا کرد و در دریا غرق شد نود و هشت نفر شنا بلد نبودند و غرق شدند، این دو تا بگویند: داداش ببین. ما صد نفر سوار کشتی بودیم.  نود و هشت نفر غرق شدند. بیا ما دو نفر هم غرق شویم! این چقدر حرف غلطی است. حالا که همه دروغ می‌گویند. بیا ما دو تا هم دروغ بگوییم. حالا که همه گواهی‌نامه ندارند، سوار ماشین شوند، بیا ما دو نفر هم بدون گواهی‌نامه پشت فرمان بنشینیم. حرف غلط است.

6- آغاز زندگی با نماز و یاد خدا

8- یکی می‌گوید: حالا یک شب که هزار شب نمی‌شود. حالا یک عروسی است، نمی‌خواهد مقدس بازی کنی. حالا دامادی است. تیپت به هم می‌خورد. لاک دستت چه خاکی بر سرم بریزم. لاک! آخر بروی وضو بگیری، به هم می‌خورد. بابا این به هم خوردن قابل جبران است. اما اگر شب اول عروسی تو، آغاز زندگی تو با ترک نماز شد، زندگی شما به هم می‌خورد. در مراسم عروسی هم گفتند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏» بگو، حتی آن لحظه‌ای که می‌خواهی با خانمت آمیزش جنسی کنی. یاد خدا… به ما گفتند: گوشتی هم که گوساله‌ی چینی از چین می‌کشند و اینجا می‌آورند، قصابش باید «بِسْمِ اللَّهِ‏» بگوید. چون می‌خواهد سلول بدن تو شود. چرا آغاز زندگی‌تان را با «بِسْمِ اللَّهِ‏»، با یاد خدا شروع نمی‌کنید. چرا آغاز زندگی ما با ترک نماز باشد؟ یک شب که هزار شب نمی‌شود.

فاصله‌ی بین کفر و ایمان نماز است. مثل اینکه اگر به توپ فوتبال یک سوزن بزنی، بگویی: حالا یک سوزن که صد تا سوزن نمی‌شود. بله یک سوزن صد تا سوزن نمی‌شود. اما همین سوزن می‌دانی چه کرد؟ باد توپ را خالی کرد، بازی به هم خورد. اگر کسی آب دهان در صورت کسی پرت کرد، گفت: حالا یک تف که یک دریا نمی‌شود. (خنده حضار) بله یک تف یک دریا نمی‌شود. اما به خاطر این تفی که انداختی تا آخر دیگر ایشان با تو رفیق نمی‌شود. این حرف‌ها چیست که یک شب هزار شب نمی‌شود. یک آن هم نباید نماز قطع شود.

9- گاهی می‌گوید: احکام نماز را بلد نیستم. نماز بلد نیستم. خوب نماز بلد نیستی برو یاد بگیر. مگر در خانه‌ی شما درخت قند است. خوب قند هم نداریم می‌روی بیرون. نان هم نداری، می‌روی بیرون. دکتر می‌روی. مگر در خانه‌ات آب جوشید. بالاخره رفتی سازمان آب تا آب آوردی. رفتی سازمان برق تا برق آوردی. چطور باقی چیزها را دنبالش می‌روی، خوب نماز را هم بلد نیستی، دنبالش برو. یعنی چه نماز بلد نیستم؟

10- بعضی‌ها می‌گویند: ببین! والدین ما نمی‌خوانند. قرآن گفته: دو جای قرآن، خوب گوش بدهید من به عنوان یک معلم قرآن می‌گویم. دو جای قرآن به دخترها و پسرها گفته: گوش به حرف پدر و مادر ندهید. چهار بار گفته: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» دو بار هم گفته: «وَ لا تُطِع‏» اطاعت نکن. آنجایی که «إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ» (عنکبوت/8) یک آیه داریم. «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِک‏» (لقمان/15) یک آیه داریم. اگر پدر و مادر تلاش کردند تو را از مرز خدا بیرون کنند، اینجا اطاعت نکن.

7- مقاومت در برابر تحقیر و تمسخر دیگران

11- گاهی می‌گویند که: ما می‌رویم نماز بخوانیم، یا حجاب داشته باشیم، ما را مسخره می‌کنند. مسخره کنند، مگر مقوا هستی! مقوا با دو قطره باران شل می‌شود. مگر تو مقوا هستی؟ مسخره کنند. تو را به خدا برساند، مردم هرچه می‌خواهند بگویند، بگویند.

در قاهره کسی، شتری اجاره کرد به عباسیه چند کیلومتری برود. قدیم! صاحب شتر پولی گرفت، مسافر را سوار کرد. داشت افسار را به سمت عباسیه می‌برد. این صاحب شتر هی به این مسافر متلک می‌گفت. ای فلان، ای فلان! دائم فحش می‌داد. این هم که سوار شتر بود، فحش‌ها را می‌شنید، هیچ نمی‌گفت. یک نفر در راه صحنه را دید و گفت: آقا! گفت: بله. گفت: سوار شتر شدی، می‌دانی این صاحب شتری که افسار را می‌کشد به تو چه می‌گوید؟ گفت: بله! گفت: به تو چه می‌گوید؟ گفت: مرا فحش می‌دهد. گفت: خوب فحشت می‌دهد، بگو: ننه‌ات است، بابایت است، جد و آبادت است! بپر پایین، مشرق، مغرب، شمال، جنوب، آخر اینکه نشد که… مگر بشکه‌ای، مگر بوقی! حساسیت نشان بده. گفت: ببخشید جاده کجاست؟ گفت: جاده‌ی عباسیه! گفت: اگر من را به عباسیه می‌رساند، بگذار هرچه می‌خواهد بگوید، بگوید. اگر نماز تو را به خدا می‌رساند، بگذار هرکس هرچه می‌خواهد بگوید، بگوید. مقوا با بارون آب می‌شود. اما حدیث داریم «المؤمن کالجبل» جبل یعنی چه؟ مؤمن کوه است. بعضی می‌گویند: از کوه محکم‌تر است. چون بعضی کوه‌ها ریزش دارد. مؤمن هیچوقت ریزش ندارد. قرآن هم در سوره‌ی «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ» (مطففین/1) می‌گوید که: چهار تا متلک را می‌شنوید. چهار متلک… پشت هم آمده. چهار متلک در سوره مطففین.

می‌گوید: «إِنَّ الَّذینَ أَجْرَمُوا»، «اَجرَم» یعنی مجرم. «کانُوا مِنَ الَّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ» (مطففین/29) اَجرموها به آمنوها می‌خندند. مجرمین می‌خندند. «وَ إِذَا مَرُّواْ بهِِمْ» وقتی می‌آیند از کنارشان مرور کنند، «یَتَغَامَزُونَ» (مطففین/30) غمزه می‌آیند، چشمک می‌زنند. «وَ إِذَا انقَلَبُواْ إِلىَ أَهْلِهِمُ» وقتی برمی‌گردند، «انقَلَبُواْ» برمی‌گردند. «إِلىَ أَهْلِهِمُ» وقتی نزد تیپ خودشان برمی‌گردند، «انقَلَبُواْ فَکِهِینَ» (مطففین/31) فکاهی می‌گویند، جک می‌گویند. اس ام اس می‌فرستند. «وَ إِذَا رَأَوْهُمْ» از آن دور که شما را می‌بینند، «قَالُواْ إِنَّ هَؤُلَاءِ لَضَالُّونَ» (مطففین/32) اینها ضال هستند، منحرف هستند. اجرموها به آمنوها «یَضْحَکُونَ» یعنی چه؟ اجرموها به آمنوها «یَتَغَامَزُونَ»، اجرموها به آمنوها «فَکِهِینَ»، فکاهی می‌گویند. جُک می‌گویند. اجرموها به آمنوها «لَضَالُّونَ» نسبت ضلالت و گمراهی می‌دهند. خوب چهار تا متلک بشنویم که چه؟ می‌گوید: نترس! «فَالْیَوْمَ» یک روزی می‌آید، به نام روز قیامت. خوب چه می‌شود؟ «الَّذِینَ ءَامَنُواْ» آنهایی که مؤمن هستند، «مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ» (مطففین/34) تو اینجا کنار خیابان به من بخند، من هم آنجا به تو خواهم خندید.

یک کسی یک آبکش برداشت، آبکش سوراخ سوراخ است. جلوی چشم‌هایش گرفت. به رفیقش گفت که: تو چطوری مرا می‌بینی؟ گفت: همینطور که تو مرا می‌بینی. تو مرا سوراخ سوراخ می‌بینی، من هم تو را سوراخ سوراخ می‌بینم. می‌گوید: مسخره می‌کنند. مسخره کنند! مگر پیغمبرها را مسخره نکردند؟ می‌دانید به پیغمبر چه می‌گفتند؟

ساحر: جادوگر. مجنون: دیوانه‌ی جن زده. شاعر: شاعر، کاهن: پیشگو. کذاب: دروغگو. «یُعَلِّمُهُ بَشَر» (نحل/103) یک آدمی یادش داده، حرف‌ها از خودش نیست. «وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُون‏» (فرقان/4) یک تیمی پشت پرده به او کمک می‌کنند. ولی پیغمبر روی پایش ایستاد. اینطور نیست که ما را مسخره کنند.

8- توجه نمازگزاران به اخلاق و رفتار اجتماعی

12- یکی هم می‌گویند: از فلان نمازگزار بدمان آمد. بابا من نماز را خواندم، ولی وقتی دیدم این نمازگزار است، گفتم: اگر این نماز می‌خواند، من دیگر نمی‌خواهم نماز بخوانم. آقاجان، اولاً این دو تا پیام داد. یکی اینکه نمازگزاران باید درست باشند. در قرآن کنار نماز حدود 50 دستور دیگر هم هست. نمازگزار باید خوب حرف بزند. «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقیمُوا الصَّلاه» (بقره/83) خوب حرف بزن، نماز هم بخوان. «وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُم‏» (شوری/38) اهل مشورت باش، نماز هم بخوان. نمازگزارها باید باقی کارهایشان هم درست باشد. همه‌ی خوبی‌ها به نماز نیست. این یک پیام دارد برای نمازگزارانی که چکشان برمی‌گردد، بهداشت را مراعات نمی‌کنند، همسرداری، بچه‌داری، مردم آزاری، همسایه آزاری، هم نمازگزارها باید یک کاری کنند که به نماز رونق بدهند، هم مردم باید حساب کنند که حالا اگر کسی از یک نانوا بدش آمد، تا آخر عمرش نان نمی‌خورد. من از این نمازگزار بدم آمده دیگر نماز نمی‌خوانم. می‌توانی بگویی من از این نانوا بدم آمد دیگر نان نمی‌خورم؟ من از این معلم بدم آمد، تا آخر عمر درس نمی‌خوانم. حرف غلط است. این هم یک مورد!

13- یکی هم می‌گویند که: فضای مناسب نداریم. گاهی هم نماز نمی‌خوانند چون نمازخانه خوب نیست. مسجد نیست، تمیز نیست. آب داغ نیست. آن فضا را باید دولت و ملت جمع شوند، حل کنند.

14- یکی هم می‌گویند: خدا چه نیازی به نماز ما دارد؟ نماز نشانه‌ی این است که من لایق هستم… ببینید یک کسی که نعمتش دادی، اگر دید شما محلش نگذاشتی، می‌گوید چه؟ می‌گوید: این نعمت‌هایی که به او دادم، این لیاقتش را نداشت. نماز نشانه‌ی لیاقت تو است. نه نشانه‌ی نیاز خدا. وقتی نماز خواندی یعنی خدایا من لایق بودم، فهمیدم به من نعمت دادی. فهمیدم تو چه عزیز و بزرگی هستی. لیاقت خودت را نشان بده. خدا به نماز ما نیاز ندارد. اما تو باید لیاقت خودت را نشان بدهی.

آیا نمی‌شود آنطور که خودمان می‌خواهیم تشکر کنیم؟ نه! تمام خلبان‌های دنیا، این را بارها گفتم. هرکجا می‌خواهند با هر کشوری می‌خواهند صحبت کنند باید به زبان انگلیسی باشد. نماز هم باید به زبان عربی باشد. خدا خواسته و یک طرح روشنفکرانه‌ای است در اسلام است که از 1400 سال پیش فرمود: امت اسلامی باید در چند کلمه با هم مشترک باشند.

باید قلبت پاک باشد، نیت تو خالص باشد، لباست پاک باشد، آبی که وضو می‌گیری، حلال باشد، زمینش حلال باشد، مکانش حلال باشد، فضایش حلال باشد. مواظب باشید هر کجا هستید، مقیم نماز باشید. سر پست هستید، در بهداری هستید، در بازار هستید، شما نمی‌دانی یک بازاری حتی اگر مسجد نرود، یک گونی، مقوا، روزنامه بیاندازد و بگوید: «اللَّهُ أَکْبَر»! در همان مغازه‌ی خودش نماز بخواند، هرکس می‌آید برود، چه تبلیغی از نماز است، نماز را باید علنی خواند… چطور فُکلی فکلش را نشان می‌دهد؟! حالا نمازخوان هم نمازش را نشان دهد. فکلی فکلش را در خیابان می‌برد. نمازخانه را پشت پایه، انگار می‌خواهد تریاک بکشد. ما باید نمازمان را علنی بخوانیم و افتخار کنیم.

خدایا ما را مقیم واقعی نماز قرار بده.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- قرآن، چه کسانی را در دنیا و آخرت سعادتمند می‌داند؟
1) اهل ایمان
2) نیکوکاران
3) مؤمنان نیکوکار
2- قرآن در آیه 114 سوره‌ی هود بر چه امری تأکید دارد؟
1) کارهای نیک، بدی را از بین می‌برد.
2) کارهای بد، نیکی‌ها را می‌پوشاند.
3) نیکان، بدی نمی‌کنند.
3- آیه‌ی 52 سوره‌ی هود، راه نزول نعمت‌های الهی را چه می‌داند؟
1) انفاق و صدقه
2) نماز و عبادت
3) استغفار و توبه
4- سفارش قرآن به فرزندان چیست؟
1) احسان به والدین در همه حال
2) پیروی نکردن از والدین منحرف
3) هر دو مورد
5- آیات پایانی سوره‌ی مطففین به چه امری اشاره دارد؟
1) بدعاقبتی کم فروشان
2) تحقیر و تمسخر مؤمنان
3) دوزخی شدن مجرمان

Comments (0)
Add Comment