مهجوریت زدایی از قرآن کریم

1- قرآن و عترت، دو یادگار پیامبر
2- بهره‌گیری از فرصت ماه رمضان برای انس با قرآن
3- همه مردم و مؤمنان، مخاطبان قرآن کریم
4- لزوم تدبّر در آیات نورانی قرآن کریم
5- تفاوت تفسیر به رأی با تدبر در قرآن
6- دوری از نقل آراء و نظریات تخصصی برای مردم
7- دوری از توقف در قرائت و تجوید
8- ارائه تفسیر آیات متناسب با اقشار و اصناف مختلف

موضوع: مهجوریت زدایی از قرآن کریم

تاریخ پخش: 31/05/87

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

 بحث را عزیزان در ماه شعبان می‌بینند. که به سمت رمضان می‌رویم. ماه رمضان هم چون ماه قرآن است، من می‌خواهم یک مقداری راجع به قرآن صحبت‌هایی داشته باشم که اگر بنا است افرادی در این سال نوآوری و ابتکار و خلاقیت می‌خواهند در دنیای قرآن دست به کاری بزنند، فرصت داشته باشند. نگویند: آقای قرائتی، شما دیر قد قامت الصلاه گفتید. قبل از اینکه آقا به مسجد بیاید، قد قامت الصلاه می‌گفتی تا ما وضو می‌گرفتیم. آقا در مسجد آمده می‌گوید: قد قامت الصلاه، تا ما می‌رویم وضو بگیریم، آقا نماز تمام شده است. من دو سه هفته قبل از ماه رمضان می‌گویم تا دلسوزان فرهنگی، ارشادی‌ها، تبلیغاتی‌ها، روحانیون، ائمه‌ی جمعه، جماعات، روحانیون مهاجر، مستقر، امور تربیتی، پدران و مادران دلسوز که احساس می‌کنند سهم قرآن داده نشده می‌خواهند یک کاری بکنند برنامه‌ریزی کنند.

1- قرآن و عترت، دو یادگار پیامبر

موضوع بحث این است که چرا قرآن مهجور است. پیغمبر ما، فرمود: من از بین شما می‌روم. دو چیز را می‌گذارم: «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی‏» بالای نود تا حدیث داریم و «عِتْرَتِی» بعضی از حدیث‌ها هم دارند «کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِی» ولی حدوداً اینطور که من یکوقت شمردم، 99 عترتی داریم، یک سنتی. «کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی‏» قرآن و اهل بیت. این دو تا عزیز و گرانبها یکی‌ مهجور است، یکی هم مظلوم است. یعنی بنده خودم، شرمنده پیغمبر هستم به عنوان یک مسلمان، که اهل بیت تو مظلوم هستند، و قرآن تو مهجور. مهجور هم نه یعنی در خانه‌ها قرآن نیست. قرآن در خانه‌ی هر مسلمانی معمولاً چند تا قرآن هست. قسم هم به قرآن می‌خوریم. به قرآن قسم! شب قدر هم قرآن سر می‌گیریم «بک یا الله» می‌گوییم. بالای سر مسافر هم قرآن را رد می‌کنیم. آیاتش هم به عنوان کاشی‌کاری در محراب‌ها و ضریح‌‌ها و حرم‌ها و مساجد می‌نویسیم. مراد اینکه قرآن مهجور است، یعنی با قرآن نفس نمی‌کشیم. یک چیزی مثل اینکه در خانه‌هایی هست بعضی خانه‌های اشراف مهمانی می‌رویم یک کمدی دارند مثلاً این ظرف‌های ناصرالدین شاهی یا مظفرالدین شاهی و قلیان‌های از این چیزهای عتیقه را هرکس هرچه دارد از پدرش، پدربزرگش ارث برده است در آن می‌گذارد. این متروک نیست. یعنی خیلی در دکور هم هست همه‌ی مهمان‌ها می‌فهمند. اما قابل… یعنی این را به کار نمی‌بریم. قلیان ناصرالدین شاهی است اما حالا چه کسی می‌کشد؟ یعنی ما غرضمان از مهجوریت این است، چقدر قرآن در بورس است؟ یعنی من که به منبر می‌روم منبرم را تقسیم کنم. چند دقیقه منبر بودم، سی دقیقه. چند دقیقه خواب روی منبر نقل کردم. چند دقیقه‌اش را شعر خواندم؟ چند دقیقه‌اش را روضه خواندم؟ چند دقیقه‌اش تاریخ گفتم، چند دقیقه‌اش حدیث گفتم؟ چند دقیقه‌اش یک آیه را تفسیر کردم؟ یعنی سهم قرآن داده نشده است.

یک دانشجو 15 سال درس می‌خواند لیسانس می‌گیرد. چند ساعت از این 15 سال سر سفره‌ی قرآن نشسته و دانشجوی ما چقدر… با چند آیه آشنا است؟ دانشگاه ما… در حوزه‌ی ماچند تا درس رسائل و مکاسب و کفایه است، چند تا درس تفسیر؟ در بازار ما چند تا بازاری داریم که لا اقل آن آیاتی که مربوط به تجارت است، بلد باشد؟ بله در مجلس شورای ما یک آیاتی قاب کردند زدند. «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُم‏» (شوری/38) بعضی‌جاها یک نیم آیه‌ای، یک دو کلمه‌ای، یک جاهایی مطرح هست. اما سهم قرآن داده نشده است. من حدود 20 دلیل اینجا نوشتم که چرا سهم قرآن داده نشده، حالا شاید هم بعضی از اینها قابل خدشه باشد. شاید هم غیر بیست تا یک چیزهای دیگر هم شما به ذهنتان بیاید.

2- بهره‌گیری از فرصت ماه رمضان برای انس با قرآن

یک کاری بکنید. ماه رمضان جلو است. ماشین‌هایی که هوا گرفته در سرازیری هل می‌دهند روشن می‌شود. سرازیری قرآن رمضان است. من هوا گرفته را می‌گویم. بعد می‌خواهیم ببینیم که یک فکری بکنیم ببینیم چه می‌توانیم بکنیم؟ یک نهضتی می‌خواهد. چطور جوان‌های ما قبل از محرم تکیه می‌بندند. حتی اگر در محله‌شان تکیه نباشد، کنار خیابان و کوچه یک داربستی درست می‌کنند با پارچه یک تکیه‌ی مصنوعی درست می‌کنند. همانطور که جوان‌ها برای امام حسین این رقم شاخ و شانه می‌کشند که حقش هست و باید هم باشد و خدا جزای خیرشان بدهد یک چنین همتی هم برای قرآن بشود. یک نهضتی می‌خواهد. نهضت منهای دولت. کار به دولت نداریم. چون دولت باید طرح داده شود. لایحه شود. تصویب شود. تأمین اعتبار شود. باز 5 سال عقب می‌افتیم. کار را دولتی نکنیم. خودمان بلند شویم، بنده چه می‌توانم بکنم؟ 3 تا دختر دارم. 3 تا پسر دارم. دو تا پسر دارم. یک دختر دارم. هرچه هر کس دارد، بگوید: من از عمرم این خانه‌ی من چقدر می‌ارزد؟ مغازه‌ی‌ من چقدر می‌ارزد؟ حقوق من چقدر است؟ چه مقدار حاضر هستم برای قرآن و بچه‌هایم پول کنار بگذارم؟ کنار بگذارم بعد تو هم یکی، تو هم یکی، بعد همینطور یکی ده تومان روی هم بگذاریم بعد 5 میلیون می‌شود. بعد این 5 میلیون را چطوری، چه کسانی قرآن بلد هستند؟ چند تا استاد دانشگاه، چند تا امور تربیتی، چه کسانی قرآن بلد هستند؟ چه کسانی قرآنشان ضعیف است؟ چه کسانی خوش صوت هستند؟ یعنی پولدارها 20 تومان برای هر بچه‌ای کنار بگذارند، 10 تومان برای هر بچه‌ای کنار بگذارند. من از قرآن معذرت می‌خواهم. فرض کنیم می‌خواهیم یک جفت کفش بخریم. می‌خواهیم یک کاپشن بخریم. یکی 5 تومان 10 تومان کنار بگذاریم خودش تأمین اعتبار می‌شود. چون ما تا پول می‌خواهیم می‌گوییم: برویم از فرمانداری، شورای شهر، نمی‌دانم سازمان تبلیغات، دفتر تبلیغات، نمی‌دانم چه کسی… می‌خواهیم پول بگیریم او هم می‌گوید برو برگرد، او هم می‌گوید تأمین اعتبار! خودمان که بیل به کمرمان نخورده است، یکی 5 تومان می‌دهیم. ما که بچه‌مان، گوشواره‌اش را، طلایش را، جهازیه‌اش را این همه چیز را برای بچه‌مان درست می‌کنیم. یک ده تومان هم برای قرآن آنها کنار بگذاریم. هر خانه‌ای 5 تومان کنار بگذارند چند میلیارد می‌شود، نیاز به پول دولت نداریم. دولت اگر کمک کرد خوب است. منتها ما می‌گوییم خواسته باشیم از دولت بگیریم، دنیا را آب می‌برد. بعد مخ داریم الحمدلله، قاری داریم الحمدلله، دین داریم الحمدلله، نسل خوب داریم الحمدلله، ماه رمضان هم داریم الحمدلله، ماه رمضان هم امسال در شهریور است که هم مدرسه‌ها تعطیل است، هم هوا داغ نیست، هم ماه قرآن است، به خاطر ماه رمضان سفرها کم شده است، چون هرکس بخواهد سفر برود این طرف ماه رمضان می‌رود که روزه‌هایش به هم نخورد. یعنی خیلی شرایط خوبی است. دیگر حالا این یک همتی می‌خواهد ولی نمی‌دانم حالا اگر خدا به این جلسه لطف کند این حرف‌های من برکت داشته باشد یک نهضتی می‌تواند، موجی می‌تواند به پا بیافتد. از همه‌ی امکانات هم استفاده کنیم. قرآن برای کسی نیست. مثل امام حسین! ظهر عاشورا همه می‌گویند: یا حسین! کسی نمی‌گوید: من آیت الله هستم. یا تو استاد دانشگاه هستی. یا تو با سواد هستی، بی‌سواد هستی. همه بگوییم یا حسین، یا یک یا قرآن بگوییم، مسئله‌ی قرآن را قصه‌اش را حل کنیم. دیگر در مملکت امام زمان نباید یک نفر باشد که روی قرآن را غلط بخواند. دیگر یک چنین آدمی نباید باشد. حالا می‌خواهم دلایلش را بگویم. یک صلواتی ختم کنید.

چرا قرآن آن گونه که باید حقش ادا نشده است؟20 تا دلیلی که من نوشتم این است.

3- همه مردم و مؤمنان، مخاطبان قرآن کریم

1- یک جمله‌ای گفتند که «إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ» (الکافی/ج8/ص311) فارسی‌اش را می‌گویم. می‌گویند: قرآن را فقط اهل بیت می‌فهمند. این حرف، حرف غلطی است. اهل بیت مطالب مهم‌تری می‌فهمند. مثل این است که بگوییم که دریا برای غواص‌ها است. حرف غلط است. غواص‌ها لؤلؤ و مرجان بیشتری از دریا می‌توانند بیرون بیاورند. اما حالا اگر کسی غواص نیست دریا برای او نیست؟ پس همه‌ی ما که ماهی می‌خوریم غلط است؟ نه، دریا ماهی در آن است. ماهی برای مردم است. شنا، قایق‌رانی، کشتی رانی، نفت کشی، مسافرکشی، حمل و نقل، استراحت، نگاه به دریا، دریا هزار فایده دارد، منتها اگر کسی غواص باشد می‌تواند استفاده‌ی بیشتری بکند. اهل بیت می‌توانند از قرآن چیزهایی  استفاده کنند، که ما نمی‌توانیم استفاده کنیم. اما نمی‌توانیم بگوییم: فهم قرآن مخصوص اهل بیت است. این حرف غلطی است. پس 1- می‌گویند: قرآن را اهل بیت می‌فهمند. اهل بیت (علیهم السلام) می‌فهمند. بله! عمق قرآن را اهل بیت می‌فهمند. اما پوست قرآن هم… اگر ما قرآن را نفهمیم پس چرا خدا گفته است: «یا أَیُّهَا النَّاس‏»؟ یعنی یا ایها النفهم‌ها! «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» یعنی ای کسانی که ایمان آورده‌اید. خدا با ما حرف می‌زند. آخر اگر ما نفهمیم چرا خدا به ما می‌گوید: «یا أَیُّهَا النَّاس‏»؛ «مَنْ خُوطِبَ بِهِ» خوب ماهم «مَنْ خُوطِبَ بِهِ» هستیم. «یا أَیُّهَا النَّاس‏» خطاب نیست. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» خطاب نیست؟ اهل بیت عمق قرآن را می‌فهمند. ما هم پوست قرآن را می‌فهمیم، باز در سایه‌ی اهل بیت. این یک مورد.

2- می‌گویند: حقیقت قرآن فوق عقل است. اینها سیلی‌هایی است که به قرآن خورده است.  یعنی یک حرف‌هایی زده شده کم‌کم قرآن به اینجا کشیده شده است. بله! قرآن نهایتش فوق عقل است. اما قسمت‌هایی‌اش هم «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» (بقره/83) این فوق عقل است؟ «عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف‏» (نساء/19) همسرداری‌تان خوب باشد. خوب این فوق عقل است؟ «اقیموا الصلاه» این فوق عقل است؟ این چه حرفی است؟ بله در قرآن آیاتی هست که روایت داریم، این را دوره‌ی آخر الزمان محققین خواهند فهمید. مثل اینکه می‌گوییم در زمین گنج‌هایی است که بعداً در اثر کاوش پیدا خواهد شد. اما معنایش این نیست که هیچ کس از زمین استفاده نکند. از زمین استفاده می‌کنیم منتها در زمین گنج‌هایی هم هست که گیر ما نمی‌آید.

4- لزوم تدبّر در آیات نورانی قرآن کریم

3- یکی از حرف‌هایی که می‌زنند می‌گویند: قرآن ظنی الدلاله هست. ظنی الدلاله یعنی برفک دارد. یعنی دلالت‌های قرآن روشن نیست. این هم حرف درستی نیست. چون این ضد قرآن است. قرآن می‌گوید: «عَرَبِیًّا مبین» مبین یعنی روشنگر. نور مبین، می‌شود به نور گفت: ای نور تو برفک داری؟ نور هم برفک دارد؟ آخر نور یعنی هیچ برفک ندارد. کلمه‌ی نور یعنی برفک ندارد. نور، قرآن می‌گوید: من نور هستم. مبین یعنی روشنگر هستم. آنوقت آدم درست است به نور مبین بگوید: نخیر، معلوم نیست چه می‌خواهی بگویی؟ البته در قرآن آیات متشابهی هست، آیات سنگینی هست. اما بدنه‌ی قرآن برای مردم مفهوم است. یک آیات سنگینی است که آن را در سایه‌ی سایر آیات یا روایات می‌فهمیم یا ممکن هم هست چند آیه باشد تا آخر عمرمان نفهمیم. خوب نفهمیدیم که نفهمیدیم. ممکن است در کره‌ی زمین، قله‌ها و دره‌هایی باشد که ما دستمان به آن نرسد. اما سطح زمین قابل رفت و آمد است. «سیرُوا فِی الْأَرْضِ» (انعام/11) همان خدایی که گفته: «سیرُوا فِی الْأَرْضِ» خود خدا می‌داند در زمین دره‌هایی است که نمی‌شود «سیروا» قله‌هایی است که نمی‌شود «سیرُوا» اما با اینکه در زمین قله‌ها و دره‌هایی است که نمی‌توانیم سیر کنیم، اما خدا گفته: «سیرُوا» اصلاً آیاتی به ما گفته در قرآن تدبر کنید. اگر قرآن برفک داشته باشد من در برفک تدبر کنم؟

یکی از حرف‌های دیگر که می‌زنند، اینها سیلی‌هایی است که قرآن خورده است. هرکسی هم این سیلی‌ها را زده است توبه کند. گفتند… تا یک دور فلان درس را نخوانی قرآن را نمی‌فهمی. این هم متأسفانه بعضی گفتند. این حرف هم درست نیست. بعضی درس‌ها را آدم بخواند قرآن را بهتر می‌فهمد. اما اگر بگوییم تا کسی یک دور اصول را، یک دور فقه را، یک دور عرفان را، یک دور فلسفه را، یک دور تاریخ را، یک دور شأن نزول را، تا کسی یک دور این‌ها را نخواند قرآن را نمی‌فهمد. اگر معنایش این است یعنی سلمان فارسی قرآن را نفهمید. چون سلمان فارسی هیچ کدام از این دوره‌ها را نخوانده بود. ابی‌ذر هم هیچ کدام از این دوره‌ها را نخوانده بود. عرض کردم کسی اگر یک دور درس‌هایی را بخواند استفاده‌های عمیق‌تری می‌کند اینها قبول. اما معنایش این نیست که … این‌ها چیزهایی است که ذره ذره ما را ترساندند، ترساندند حالا یک مرتبه نگاه می‌کنیم می‌بینیم که حتی دکترای علوم قرآن است. اما باز می‌گوییم: تفسیر بگو، می‌گوید: من می‌ترسم. می‌گویم: بابا شما استاد دانشگاه هستی. خودت دکترای علوم قرآن هستی. می‌گوید: علوم قرآن را می‌گویم اما خود قرآن را می‌ترسم. مثل آدمی که نمایشگاه ماشین دارد اما می‌ترسد پشت فرمان بنشیند. می‌گوید: من ماشین می‌فروشم. اما خودم پشت فرمان نمی‌نشینم. خوب، از ترس تفسیر به رأی.

5- تفاوت تفسیر به رأی با تدبر در قرآن

5- می‌گویند: تفسیر به رأی. من بگویم تدبر چیست، تفسیر به رأی چیست؟ تدبر این است که از چاه آب بکشی. «فَاسْتَنْطِقُوا الْقُرْآنَ» یعنی در قرآن فکر کن و از آیات قرآن چیزی دربیاور. این را می‌گویند تدبر! اما تفسیر به رأی یعنی قرآن این را نمی‌گوید، خودت سلیقه‌ات را در قرآن می‌چپانی. یک وقت چاه خشک است، آب می‌ریزی در چاه، اگر آب ریختی در چاه، این تفسیر به رأی است. یعنی سلیقه‌ی خودت را در آیات قرآن می‌ریزی. یعنی آیات قرآن را طبق سلیقه‌ی خودت معنا می‌کنی. اگر آیات قرآن را طبق سلیقه‌ی خودت معنا کردی، این تفسیر به رأی است. اما اگر از خود قرآن آب کشیدی، این تدبر است. تدبر یعنی از چاه قرآن آب بکش. تفسیر به رأی یعنی سلیقه‌ی خودت را قاطی قرآن کن. این مسئله‌ی مهمی است.

یک نمونه بگویم. ماه رمضان می‌گویند: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا» غروب که شد، بخورید و بیاشامید، از غروب و افطار دیگر خوردن آزاد و آزاد و آزاد و آزاد «حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ …» (بقره/187) تا سفیدی می‌زند. بخور! بخور! بخور! تا سفیدی می‌زند. یعنی اول طلوع فجر دیگر نخور و قصد روزه بکن. این را یک کسی می‌آید و می‌گوید می‌دانی «حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ…» یعنی بخور و بخور و بخور تا ریش‌هایت سفید شد. یعنی همین که ریش‌هایت سفید شد، دیگر حیا کن. این سفیدی پیدا شد می‌گوید یعنی چه؟ یعنی سفیدی … یعنی جوانی حالا عیاشی می‌کنی، بدمستی می‌کنی، لذت می‌بری، خوب جوانی است دیگر خوش باش. خوش باش و خوش باش تا مویت سفید شد. مویت سفید شد دیگر حیا کن. بابا اصلاً این آیه کاری به ریش ندارد. این آیه برای ماه رمضان است. می‌گوید ماه رمضان از غروب تا سفیده‌ی صبح بخورید. این سفیده‌ی صبح را تبدیل می‌کند به سفیدی ریش! «الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ» را می‌گوید ریش سفید. این تفسیر به رأی است. یعنی یک چیز ذوقی را در قرآن می‌چپاند.

مصداق مختلف تفسیر به رأی نیست. مثلاً می‌گوید «وَ أَطْعِمُوا» (حج/28) اطعام کنید. «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعام‏» (انسان/8) به فقرا اطعام کنید. حالا اطعام عدسی باشد، پیتزا باشد، ساندویچ باشد، آن‌ها دیگر تعیین مصداق است. لباس بدهید اگر قسم خوردید و به قسمتان مثلاً  عمل نکردید، یا فلان عمل دیگر را انجام دادید، اگر نذری و عهدی کردید و نتوانستید عمل کنید، پیمانتان را شکستید، به ده نفر مسکین لباس بدهید. حالا لباس کاپشن بدهیم یا کت شلوار، پوستین بدهیم؟ دیگر اینها مصادیق است. اختلاف مصداق تفسیر به رأی نیست. مثل اینکه می‌گویم از مهمان پذیرایی کن! احترام بگیر! حالا احترام دست را بگذاریم اینجا! یک رقم احترام است. دست را بگذاریم اینجا! یک رقم احترام است. دست را بگذاریم اینجا! یک رقم احترام است. برویم استقبالش، دسته گل ببریم. برایش کف بزنیم. صلوات بفرستیم. همه‌اش دیگر احترام است. خوب!

یکی از مسائلی که قرآن کمرنگ شده، توجه به غیرقرآن است. یک سری بحث‌ها باد کرده است، تورم کرده است، یعنی بخشی از نیرویمان را صرف جای دیگر می‌کنیم،  آن وقت به خدا کم می‌رسیم. مثل اینهایی که تا سحر سینه می‌زنند، آن وقت نماز صبحشان قضا می‌شود. بعضی از هیأتی‌ها و عزادارها هستند که روضه ‌خوانی می‌کنند تا دو و سه بعد از نصف شب در تکیه و آن وقت نماز صبحشان قضا می‌شود. یعنی گاهی که نماز صبح قضا می‌شود، برای این است که عزاداری طول می‌کشد. ما بعضی از بحث‌ها را خیلی طولش می‌دهیم، آن وقت به سهم قرآن دیگر نمی‌رسیم. مثل آدمی که هی آجیل می‌خورد، آجیل می‌خورد،  آن وقت سفره که پهن می‌شود، دیگر اشتها ندارد. این هم یک اصل!

6- دوری از نقل آراء و نظریات تخصصی برای مردم

بعضی‌ تفاسیر هم مزه‌ی قرآن را به ما نچشانده‌اند. چون قرآن می‌فرماید: «هذا» یعنی این قرآن! «بَیانٌ لِلنَّاس‏» (آل‌عمران/138) ناس یعنی چه؟ این بیانی است برای مردم! ما برمی‌داریم و اینقدر احتمالات بیان می‌کنیم. شاید … شاید … شاید … بعضی چنین گفتند… بعضی چنین گفتند… بعضی چنین گفتند… بعضی چنین گفتند… اینقدر بعضی و بعضی‌اش می‌کنیم تا طرف گیج می‌شود. می‌گوید آقا نخواستیم. تو را به حضرت عباس ولمان کن! به یک آقا گفتند شما شب‌ها که می‌خوابی، شب‌ها که می‌خوابی، ریش‌هایت را روی لحاف می‌گذاری یا زیر لحاف؟ گفت من هر شب می‌خوابم، حسابش را نکرده‌ام. حالا امشب بررسی می‌کنم. شب رفت خوابید و لحاف را انداخت و گفت واقعاً ما هر شب اینطوری می‌خوابیم؟ اینطوری می‌خوابیم؟ اینطوری می‌خوابیم؟ اصلاً خوابش نبرد و گفت خدا لعنتت کند با این سؤالت! ما هر شب راحت می‌خوابیدیم، یک سؤال طرح کردی و خواب از سرمان رفت. یعنی گاهی وقت‌ها یک چیزی را می‌رویم علمی‌اش کنیم، اینقدر فنی‌اش می‌کنیم تا طرف گیج می‌شود. بنابراین یکی هم این است که از بس اقوال را نقل می‌کنیم و تفسیر می‌کنیم که چه کسی چه گفته است… چه کسی چه گفته است… چه کسی چه گفته است… چه کسی چه گفته است… که اصلاً آدم گیج می‌شود. گیج کردن یک جاهایی لازم است. یک آدم های متکبر را که خیلی فکر می‌کنند به جایی رسیده‌اند، آدم برای اینکه بادشان را خالی کند، خوب است که اینها را گیجشان کند. تا این یک خورده خجالت بکشد.

مأمون‌الرشید خلیفه بود، پسر هارون الرشید از یک بچه کوچک به نام امام جواد، پرسید که اگر حاجی در مکه شکار صید کند، کیفر و کفاره‌اش چیست؟ امام جواد دید این خلیفه است، می‌خواست آبروی خلیفه را بریزد چون خلیفه‌ی ناحق بود. گفت این صید دفعه‌ی اولش است یا دوم یا سوم؟ این صید نر است یا ماده؟ شب است یا روز؟ مسئله را می‌دانسته و یا نمی‌دانسته؟ در مکه بوده و یا در بیرون مکه؟ اینقدر هی گفت این بوده یا آن؟ این بوده یا آن؟ این بوده یا آن؟ مأمون گفت آقا ولم کن، بس است اصلاً نفهمیدم. اینجا گاهی وقت‌ها این سؤالات برای اینکه طرف را آدم پوکش کند، این می‌ارزد. مثل عصای موسی! موسی سه بار عصایش را انداخت. یک بار دفعه‌ی اول بود مار کوچک شد و در رفت. «جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرا» (نمل/10) «وَلَّى مُدْبِرا» یعنی جیم شد. یک جای دیگر دفعه‌ی دوم «حَیَّهٌ تَسْعى»‏ (طه/20) «حَیَّهٌ» یعنی ماری شد و «تَسْعى» سعی کرد و تاب خورد. یک جا می‌گوید: «ثُعْبانٌ مُبینٌ» (اعراف/107) اژدها شد و جلو آمد. یک بار مار شد و در رفت. یک بار مار شد و تاب خورد. ببخشید یک بار مار کوچک شد و در رفت. یک بار مار معمولی شد و تاب خورد و یک بار اژدها شد و جلو آمد. این به خاطر این بود که فرعون می‌گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى»‏ (نازعات/24) اصلاً خدا من هستم. چون می‌گفت خدا من هستم، در دربار فرعون که موسی عصایش را انداخت، اژدها و جلوی فرعون آمد و فرعون پوکید. آنجا برای اینکه فرعون باد کله‌اش خالی بشود، بد نیست که آدم اژدها نشانش بدهد که این در برود. اما دفعه‌ی اول موسی خودش هم نمی‌دانست. گفت عصا را بنداز، عصا را انداخت و مار کوچکی شد و در رفت. خود موسی هم جا خورد. گفت: «لا تَخَف‏» نترس! چون خود موسی هم هنوز آب بندی نشده بود و جا خورد. دفعه‌ی دوم موسی می‌دانست قصه چیست، ولی فرعون نبود. پس اگر طرف آب‌بندی نشده است، مار کوچک! اگر طرف آب‌بندی شده مار معمولی! اگر می‌خواهی طرف را بپوکانیش، اژدها! یعنی اینها را امروزی‌ها در دانشگاه‌ها می‌گویند مخاطب‌شناسی! دکترا می‌دهند. دکترای تبلیغاتی! یعنی کجا و چه کسی چه بگوید. در پنج کشور دنیا دکترای تبلیغات می‌دهند که کجا چه حرفی بزنیم. آخر اینها خودش حساب دارد. من آفریقا بودم، دیدم عروسک‌هایی را که برای آفریقایی‌‌ها درست می‌کنند، سیاه پوست است. عروسک‌هایی که برای ما درست می‌کنند، سفید پوست است. خوب این به مقتضای حال است.

می‌گفت یک کسی یک زن سیاه گرفته بود، گفتند چرا سیاه گرفتی؟ گفت برای محرم و صفر گرفتم. یک وقت به مقتضای حال این فرق می‌کند شرایطش! یکی از دلائلی که مزه‌ی قرآن را نچشاندیم، در قرآن هی لفتش دادیم. مثلاً یک کسی می‌گفت من راجع به این آیه سی تا سخنرانی کردم. گفتم بابا آخر … مثل اینکه آدم بگوید هر چه پول داشتم لحاف و کرسی خریدم. خوب کار بیخودی کردی. بابا به مردم قرآن را روان بگو که بفهمند. بله اگر آمدند در حوزه، در حوزه حسابش جداست. اما عرف مردم … شما اگر یک چند لیتر آب داشته باشی، با همین چند لیتر آب یک غسل جمعه می‌کنی، نباید آدم همه‌ی آبی که دارد روی یک انگشتش بریزد و باقی بدنش خشک باشد. یک مقدار این کارها باعث شده که قرآن مهجور شود. چند تا شد؟ هشت تا شد؟ خوب تا چهارتایش را من نوشتم، پنجمی‌اش را شما بگویید چه بود؟

5- از ترس تفسیر به رأی وارد قرآن نمی‌شویم. شش چه بود؟ 6- رسیدگی بیش از حد به علوم دیگر! عرض کردم، زیاد که سینه زدیم نماز صبحمان قضا می‌شود. زیاد که تخمه کدو خوردیم، ‌بعد دیگر اشتها نداریم. هفت چه بود؟ 7- نقل اقوال و احتمالات! چه کسی چه گفته است؟ چه کسی چه گفته است؟ چه گفته است؟ اینها برای طلبه‌ها و فضلا و حوزه‌ها خوب است که انسان پرورش فکر پیدا می‌کند. این … این … این … این … اما برای مردم خوب خسته‌کننده است.

7- دوری از توقف در قرائت و تجوید

8- توجه بیش از حد به حفظ و تجوید. این هم به پوست قرآن می‌چسبیم. قرآن می‌گوید یک آیه داریم که می‌گوید وقتی مست هستید سر نماز نروید. «لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏» (نساء/43) وقتی مست هستید سر نماز نروید. «حَتَّى تَعْلَمُوا» تا بدانید «حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» این آیه‌ی قرآن است. وقتی مست هستید سر نماز نروید، تا بدانید چه می‌گویید. خوب ما قاریانمان… قرائت توقفگاه است. ببینید این کلمه را ببینید. قرائت و تجوید عبورگاه است. عبورگاه است نه توقفگاه! اینها باعث رشد قرآن هستند. بابا قرآن را که یاد گرفتی، عبور کن! یعنی بعد از پوست قرآن برو داخل قرآن! ما همینکه قرآن را یاد گرفتیم، می‌شود شبی با قرآن! یک مشت می‌شویم قاری، تا آخر عمرمان هم 20 سال است که قاری هستیم. هر جا هم که می‌رود، فقط می‌رود و قرآن می‌خواند. بابا اول قاری هستی، بعد از قرآن «تعلموا» بدان که چه می‌گویی! یعنی ما قرائتمان … ببخشید نصفش را من می‌گویم، نصفش را شما «قرائتمان عبورگاه است یا توقفگاه؟» (حاضرین) عبورگاه! با هم بگویید:  (حاضرین) عبورگاه! با هم نه … الان وضع مملکت ما الان چیست؟ (حاضرین) توقفگاه! الان توقفگاه است. یعنی قاری همینکه قاری شد، می‌ایستد. و لذا یک مشت قاری داریم، کارشان خیلی خوب است. باید از اینها تحسین کرد. بالاخره ما با همین قرائت‌های قرآن در مسجدالحرام، در مدینه و در کشورها، قاری‌های ما که می‌خوانند، عرب‌هایی که لهجه‌ی مادریشان عرب است، اینها به تعجب می‌شوند که بارک الله ایرانی که زبان مادری‌اش عرب نیست، به این قشنگی می‌خواند؟ ارزش‌ها را از دست نداده‌ام. قرائت و صوت خوب بسیار مفید است. اما به شرطی که بعد از قرائت، این در قرائت نایستد. ببینید تابلو در جاده خیلی خوب است، وگرنه آدم گم می‌شود، اما نباید آدم پای تابلو بایستد. باید تابلو را دیدی رد شوی. یعنی از قرائت رد شویم. «تَعْلَمُوا ما تَقُولُون‏»

می‌گویند وقت تمام است. کمبود مفسر! ما الان مفسر خیلی کم داریم.

غفلت از تربیت مفسر! فقیه پرور در حوزه‌ها کمی هست. کم و بیشی! الحمد لله بالاخره جمع زیادی از طلبه‌های جوانمان به لطف خدا مجتهد هستند. یعنی قدرت اجتهاد دارند. اما مفسر و مفسر پرور باید به آن عنایت بشود، فقیه پرور داریم.

طولانی بودن کتب تفسیر! کتاب‌های تفسیر چهل جلد و پنجاه جلد داریم. خوب! شیشه‌ی گلاب هر چه هم خوب باشد، آدم که به بغل بگیرد، هه .. هه… هه … هه بابا! این را عطرش کن که بگذارد در جیبش. شیشه‌ی عطر کوچک است و در جیبش می‌گذارد. شیشه‌ی گلاب چون بزرگ است، هیچ کس شیشه‌ی گلاب بغل نمی‌کند و هن و هن کنان برود. یک خورده باید … الان مردم ساندویچ می‌خورند برای چیست؟ برای این است که حوصله‌ی پختن ندارند. اخیراً هم که آب میوه می‌خورند و حوصله‌ی جویدن هم ندارند. یعنی با یک مشت مردم لیز …

من رفتم لندن. گفتند یک شیخی هست اینجا که شیخ شیعه‌ای است. 300 جلد کتاب برای امام حسین نوشته است. گفتم: 300 جلد! می‌خواهم ببینمش. خلاصه رفتم و دیدم و گفتم: در این 300 جلد چه نوشته‌ای؟ مگر از امام حسین چند حدیث داریم؟ مگر ماجرای کربلا چند جلد کتاب می‌شود؟ آخر 300 جلد؟ گفت: نه! من تحقیق کردم. گفتم مثلاً چه کرده‌ای؟ گفت مثلاً رفته‌ام سبزوار، در آنجا 72 حسینیه‌ است. دانه دانه بررسی کرده‌ام که هر حسینیه‌ای چند متر، چند کاشیکاری، چند سماور، چند استکان و رفتم حسینیه‌ی بعد. گفتم آخر چه کسی می‌آید و حسینیه‌های ایران را دانه دانه بخواند؟ مگر مردم بیکار هستند؟ ببینید گاهی وقت‌ها می‌نشینیم و پژوهش می‌کنیم. حساب نمی‌کنیم بالاخره این لقمه‌ی کلفت را چه کسی می‌خواهد بخورد. ساندویچ درست می‌کنیم 18 کیلو! خوب می‌خواهی دهن چه کسی بگذاری؟ گاهی وقت‌ها طولانی شدن کتاب‌های تفسیر این هم یک مورد است.

8- ارائه تفسیر آیات متناسب با اقشار و اصناف مختلف

تفسیر سِنّی نداریم! مثلاً بچه‌ها با تفسیر قرآن با چه آشنا شوند؟ یک تفسیر می‌خواهیم برای بچه‌های ده ساله یک تفسیر! آیات «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (بقره/83) «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُم‏» (بقره/152) آیات دوکلمه‌ای! برای بچه‌های 14 ساله! برای بچه‌های 18 ساله!

تفسیر صنفی باید داشته باشیم. زن‌های خانه‌دار چه آیاتی را باید بدانند. ما حدود 200 آیه داریم که برای زن‌های خانه‌دار است. چند آیه داریم که برای اساتید دانشگاه است. تفسیر سنی نداریم. تفسیر صنفی نداریم.

غلبه‌ی روایات بر آیات! گاهی وقت‌ها یک منبری می‌بینی که هشت حدیث می‌خواند و یک آیه‌ی قرآن می‌خواند. آخر باید قران و حدیث مثل هم باشد. اگر در یک شهری 100 زیارت عاشورا هست، باید 100 جلسه‌ی تفسیر باشد. می‌بینی زیارت عاشورا 100 تا هست، جلسه‌ی تفسیر نیست. نمی‌گویم زیارت عاشورا را تعطیل کنید. زیارت عاشورا باید باشد. تفسیر را باید اضافه کرد. اشاره می‌کنند که وقت تمام شد. من هم حرف‌هایم تمام نشد. این ناله‌ها برای چه بود؟ آقایان! قرآن برای من نیست. یک! من هم مسلمان‌تر از شما نیستم. دو! همه‌ی کسانی که پای تلویزیون نشسته‌اید بدانید که پیغمبر غصه می‌خورد. می‌گوید: خدایا! قوم من قرآن را مهجور کردند. یعنی از گردونه بیرون کردند. در حد قسم و سوگند و بالای کیف عروس و بالای سر مسافر و … یعنی از قرآن استفاده‌ی دکوری شد. قرآن جدی گرفته نشد. قبل از ماه رمضان، هر کس دلی و سوزی دارد که خیلی‌ها دارند، سوز دارند، سواد دارند و پول دارند، دور هم بنشینند، چه باید کرد؟ یک نهضتی برای اینکه قرآن را از مهجوریت، بیرون بیاوریم. وقتش هم ماه رمضان است، الان هم دو هفته مانده به ماه رمضان من این حرف‌ها را می‌زنم. اگر مرد میدان هستید، بسم الله! خدایا! … در این راه از علما هم باید استفاده کرد. خودتان تصمیم نگیرید. چون یک وقت ممکن است دو شاخ تلفن را در برق بزنید. و دو شاخ برق را در تلفن بزنید. هر کس هر کاری می‌کند، در هر منطقه‌ای یک عالمی هست، حالا ممکن است بعضی عالم‌ها را هم آدم خیلی خوشش نمی‌آید، آن عالمی که خوشش می‌آید. شما نان که می‌خری چه می‌کنی؟ اگر از این نانوا خوشت نیامد، گرسنه که نیستی، می‌روی یک دکان نانوایی که … ولی شهر بدون نانوا نمی‌شود. حالا اگر یک ا هم به هر دلیلی بسته شد یا خوشتان نیامد، یک نانوای دیگر! ما نمی‌توانیم به دلیل اینکه نه من! از این طلبه خوشم نمی‌آید … خوب یک طلبه‌ی دیگر! ولی باید زیر نظر یک طلبه‌ای که حداقل حداقل 15 سال در حوزه باشد … چون تفسیر غیر از پیشنمازی است. پیشنماز ممکن است اصلاً طلبه هم نباشد. آدمی که گناه از او سراغ نداری می‌توانی پشت سرش نماز بخوانی، هر جا که آخوند نیست. ولی تفسیر باید حتماً یک کسی باشد که حداقل اقل 10 – 15 سال در حوزه‌ها استخوان خرد کرده باشد. بروید و دور او جمع شوید، کار را شما بکنید و فکر را او بدهد.

خدایا! به همه اخلاص بده قرآن را از مهجوریت در بیاوریم. مزه‌ی قرآن را به ما بچشان و توفیق بده مزه‌ی قرآن را به نسل آینده بچشانیم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment