ملاکها و معیارها

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم‏

یکى از مسائل مهم اینست که انسان چیزى را درست بشناسد شناخت درست در هر کارى مهم است یعنى ببینیم کسى که با او رفیق مى‏شویم واقعاً آدم درستى است یا نه این آقایى که حرف مى‏زند واقعاً حرفش درست است یا نه.
نترسیدن از مرگ، نشانه‏ى اولیاى خدا
 یکى از مهم‏ترین مسائل اینست که آدم خودش را خوب بشناسد چون آدم گاهى هم خودش را نمى‏شناسد مثلاً فکر مى‏کند که خیلى هم قوى است در یک صفحه مى‏بیند خیلى هم پوک است فکر مى‏کند خیلى با سواد شده بعد مى‏بیند نه خیلى هم بى سواد است توى این خیال بوده.
 فکر مى‏کرده مثلاً به درد این کار مى‏خورده بعد مى‏بیند نه اصلاً به درد این کار نمى‏خورد. فکر مى‏کند ازدواج با این خوب است فکر مى‏کند مى‏بیند عجب، خیلى هم خطرناک بود اصلاً ما اشتباه کردیم همه اینهایى که مى‏روند صلاق بگیرند همه کسانى هستند که قبلاً به همسرشان مى‏گفتند قربانت بروم بعد هر دو به هم درى وَرى مى‏گویند طلاق هم مى‏گیرند تمام اینهایى که پشیمان مى‏شوند، به تعداد پشیمانى‏هایى که روى کره زمین شده این نشان دهنده اینست که اینها در شناخت‏شان دچار اشتباه شده‏اند.
 فرض کنید نشانه اینکه رابطه ما با خدا چه جورى است نشانه‏ى اینکه ما واقعاً دانشجو هستیم یا نیستیم عاشق علم هستیم یا نیستیم نشانه دوست خوب نشانه دوست خوب، نشانه، یک چیزى به دلت برات مى‏شود حالا نمى‏دانى واقعاً این الهام الهی است یا وسوسه شیطانى است از کجا بفهمیم که آدم گاهى چیزى به سرش مى‏افتد که یک کارى بکند ممکن است خدا به دلت انداخته ممکن است شیطان به دلمان انداخته، هم وسوسه داریم هم الهام داریم این نشانه‏اش چیه؟
 نماز مى‏خوانیم نمى‏دانیم که نمازمان قبول هست یا نه؟
 نشانه انقلابى بودن نشانه اینکه راهمان مستقیم است یا بى راهه مى‏رویم چند نشانه مى‏خواهم برایتان بگویم. پس بحث‏مان این باشد میزان‏ها و ملاک‏ها. بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. میزان‏ها و ملاک‏ها از اول شروع کنیم. 1. نشانه اولیاء خدا بودن: خیلى‏ها خودشان را آدم خوبى مى‏دانند هر که خودش را آدم خوبى مى‏داند اصلاً همین که فکر مى‏کند آدم خوبى است دلیل بر اینست که آدم خوبى نیست پیداست که نور ایمانش کم است.
 شما اگر با یک چراغ قوه بیایى توى یک سالن چیزى نمى‏بینى چون نور چراغ قوه کم است فقط اگر بشکه‏اى، کامیونى، یک گونى بزرگى باشد مى‏بینى چون نور کم است فقط چیزهاى بزرگ مى‏بینى اما اگر پرژکتور انداختى نور که زیاد شد حتى ته سیگار هم مى‏بینى پوست پرتقال را هم مى‏بینى هر چه نور ایمان بیشتر باشد آدم ضعف‏هاى ریزش را بیشتر مى‏بیند اما اگر نور ایمان کم باشد فقط اگر یک بشکه باشد مى‏بینیم.
نور ایمان، مایه‏ى دورى از گناه
اینکه امام‏ها توى دعاها هى گریه مى‏کردند… یک سؤال هم اینست که مى‏گویند چرا این قدر گریه مى‏کردند و نماز شب مى‏خواندند مناجات مى‏کرده امامى که معصوم است دیگر گریه چیه؟ جوابش اینست که چون آنها نور ایمانشان زیاد است حتى پوست تخمه را مى‏بینند الان اگر کسى به کسى بگوید تو خلاف کرده‏اى، من خلاف کرده‏ام؟! بابات خلاف کرده ننه‏ات خلاف کرده! از دیوار کسى بالا رفته‏ام یعنى مثلاً ب… از دیوار کسى رفته‏ام بالا، کسى را کشته‏ام، مالى را دزدیده‏ام.
 یعنى وقتى به یک کسى مى‏گوئیم بدى، بدى رفتیم توى خانه مردم، مالى دزدیدیم، آدمى کشتیم و از این کارها. اما حالا مثلاً فرض کنید که یک کسى سیگار مى‏کشد دودش بغلى را اذیت مى‏کند هیچ کس هم احساس نمى‏کند که این هم تجاوز به حریم هوایى مى‏کند تجاوز به حریم هوایى اگر هواپیمایى از یک کشورى به کشور دیگر بیاید مى‏گویند ایشان به حریم هوایى تجاوز کرده خوب بنده هم که سیگار مى‏کشم و دودش مى‏رود توى حلق ایشان خوب من هم تجاوز به حریم هوایى ایشان کرده‏ام. ایشان مى‏خواهد هواى سالم بخورد من نمى‏گذارم بخورد یعنى همیشه کارهاى بزرگ را مى‏بینیم هر چه نور ایمان قوى‏تر باشد…
 شما اگر نگاهى به کتابخانه‏هاى دنیا بکنید اصلاً آدم خجالت مى‏کشد که بگوید من با سوادم 100 تا کتاب خوانده‏ایم 200 تا کتاب خوانده‏ایم آخر با 100 تا کتاب و 200 تا کتاب که آدم دانشمند نمى‏شود.
 دید که وسیع شد یعنى کتابخانه‏هاى دنیا را که دیدى احساس کنیم که بى سوادیم ایمان به خدا که زیاد شد… به امام سجاد (علیه السلام) گفتند خیلى عبادت مى‏کنى فرمود من کجا على (علیه السلام) کجا! به امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفتند خیلى عبادت مى‏کنى فرمود من کجا پیغمبر (صلی الله علیه و آله) کجا! به پیغمبر (صلی الله علیه و آله) گفتند خیلى عبادت مى‏کنى فرمود من کجا عبادت خدا کجا!
 اینکه آدم مى‏گوید قُلّکم پر شد چون غافل مى‏شود از پول‏هاى بانک مرکزى اگر به پول‏هاى بانک مرکزى نگاه کند اصلاً خجالت مى‏کشد که بگوید قُلّکِ من پُر شد یعنى دید وسیع شناخت آدم را بالا مى‏برد. یهودى‏ها ادعایى داشتند هنوز هم اسرائیل دارد اسرائیل خودش را نژاد برتر مى‏داند مثل سفید پوست‏هاى آمریکا که خودشان را نژاد برتر مى‏دانند قرآن مى‏فرماید که خیلى فکر مى‏کنید که آدم خوبى هستید. "ان زعمتم انکم اولیاء للّه من دون الناس فتمنوا الموت" (جمعه،6) هر که فکر مى‏کند آدم خوبى است نباید از مرگ بترسد.
(امام (ره) در وصیت نامه‏اش خیلى مطالب دارد اما یک جمله‏اش که خیلى برجسته است، حالا نمى‏دانم که شما یادتان هست یا نه وقتى وصیت نامه را در مجلس خواندند خبرگان، به این کلمه که رسید که فریادى بلند شد از بس گریه کردند بعد هم همین توى سر قبر امام (ره) فقط توى همه وصیت نامه‏اش این کلمه را کاشى کارى کردند و نوشتند من با قلبى، من با دلى آرام و قلبى مطمئن و نفسى…. این طورى من دارم مى‏روم ولى هیچ دغدغه‏اى ندارم.)
ترس از مرگ، ناشى از ارتکاب گناهان و خلاف‏ها از ولى خدا پرسیدند چرا از مرگ مى‏ترسیم گفت براى اینکه این طرف را آباد کرده‏اید آن طرف خراب است از خانه آباد مى‏خواهید بروید خانه خراب وحشت دارید اگر آن طرف خانه هم آباد بود از این اتاق مى‏رفتید آن اتاق. حدیث داریم مؤمن وقتى از دنیا مى‏رود انگار لباس کثیف را از تن بیرون مى‏آورد لباس نو مى‏پوشد از جاى کم مى‏رود جاى بزرگ مثل بچه‏اى که از رحم مادر مى‏آید به دنیا. اگر فکر مى‏کنید که درست است نباید بترسید این نشانه اینست که ما آرامش داریم یا نه مثلاً به بنده بگویند آقاى قرائتى شما هفته آخر عمرت است اگر من باز هم حدیث توى تلویزیون خواندم معلوم مى‏شود کارم درست است. اگر گفتم راست مى‏گویى هفته دیگر!؟ خداحافظ من رفتم اگر وحشتم گرفت پیداست این کارى که مى‏کنم درست نیست.
 انسان وقتى دلش آرام است.. مثل راننده‏اى که قاچاق بار نکرده پلیس مى‏بیند خوب باشد هم ماشینم سالم است هم خودم سالمم قاچاق بار نکرده‏ام بنزین هم دارم جاده را هم بلدم خیلى راحت 100 تا پلیس هم باشد ذره‏اى تکان نمى‏خورد آن کسى دلش تو مى‏ریزد که قاچاق بار کرده. 1. قاچاق بار کرده 2. گواهینامه ندارد 3. بنزین ندارد 4. گیرى در او هست که مى‏ترسد پس ترس نشان دهنده اینست که انسان کارش درست نیست.صدقه براى ملاقات خصوصى با پیامبر
 نشانه اولیاء خدا: 1. نترسیدن از رفتن و مرگ. نشانه دانشجو بودن: عشق به تحصیل پیغمبر اسلام (ص) نشسته بودن تند تند مى‏آمدند تنگ گوشش مى‏گفتند آقا حرف خصوصى نجوا مى‏کردند پیغمبر (ص) خسته شد بعد هم رویش نمى‏شد بگوید آقا خسته شدم وِلم کنید بس است آیه نازل شد هر کس مى‏خواهد با پیغمبر (ص) صحبت کند بورد به فقیر صدقه بدهد بعد صحبت کند تا دیدند پولى شد گفتند نه آقا غرض عرض سلامى بود همه رفتند حضرت امیر (علیه السلام) رفت درهم داد آمد یک سؤال خصوصى کرد بعد رفت یک درهم داد باز یک سؤال دیگر گرد هر سؤال مى‏رفت یک درهم مى‏داد برمى‏گشت آیه نازل شد "أأشفقتم" ترسیدید "أن تقدموا بین یدى نجواکم صدقه" در نجوایى که مى‏خواستید بکنید ترسیدید یک صدقه بدهید دیدید شما عاشق علم نیستید پیغمبرِ مفت گیرتان آمده مى‏گوئید در گوشى… آخوند مفت استخاره کن شما طناب مفت هم گیرتان بیاید خودتان را خفه مى‏کنید. شما عاشق نیستید.
 دانشجو ساعت مچى‏اش را هم مى‏فروشد کتاب مى‏خرد اگر امر دایر شد بین ساعت و کتاب مى‏گوید کتاب اگر امر دایر شد بین کفش و… با دمپایى مى‏آید دانشگاه اما کتاب مى‏خرد یعین دانشجو محور برایش علم‏اش است هیچى… خدا رحمت کند آیت اللّه العظمى مرعشى نجفى یک کتابخانه دارد در دنیا مثلاً اگر چند تا کتابخانه درجه یک توى دنیا باشد یکى کتابخانه آیت اللّه العظمى مرعشى است به من مى‏گفت من یک کتابى را در نجف – مرحوم شد چند سال پیش خدا رحمتش کند – مى‏گفت کتابى را در نجف دیدم که دیدم خوب کتابى است پول نداشتم بخرم به کتابفروش گفتم مى‏شود این کتاب را براى من نگه دارى من برایت پول مى‏آورم تا من پول مى‏آورم به کسى دیگر نفروش گفت مثلاً اگر تا یک ساعت دیگر پول بیاورى کتاب مال تو اما بیش از یک ساعت دیگر نمى‏توانم معطل تو بشوم مثل اً، مى‏گفت دویدم آمدم بیرون قبایم را کندم ما اگر قبا را بِکَنیم یک پیراهن داریم و یک عبا چیزى نمى‏شویم، مى‏گفت قبا را کندم عبایم را گذاشتم مى‏گفت قبایم را مثل شقه گوشت کنار خیابان آقا قبا مفت ارزان حراجش کردم خلاصه مى‏گفت قبایم را فروختم و رفتم کتاب را خریدم.
زحمات علاّمه امینى براى تألیف الغدیر
 علامه امینى صاحب کتاب الغدیر ایشان یک کتابى مى‏خواست توى کتابخانه‏هاى دنیا توى هندوستان پیدا کرد به پهلوى مسئول کتابخانه رفت گفت مى‏شود ما فتوکپى بنویسیم گفت امکان ندارد شش ماه بمانید شبانه روز تمام ساعات کتابخانه را مى‏نوشت گاهى هم اضافه تقاضا مى‏کرد اگر هم هستى من باز هم بنویسم شش ماه رونویس کرد کتاب را کل کتاب را رونویس کرد وقتى برگشت از او پرسیدند هواى هند چه جور بود گفت نفهمیدم این قدر غرق در مطالعه بودم نفهمیدم این فوتبالیست‏ها گاهى توى زمین چمن مى‏افتدند استخوان پایشان هم مى‏شکند اما چنان عاشق گل زدن هستند که حالیشان نیست.
 علامه جعفرى مى‏گفت توى اتاق نشسته بودیم چراغ من دود کرد من نفهمیدم مطالعه مى‏کردم دود اتاق را گرفت و دود از پنجره رفت بیرون طلبه‏ها توى حیاط بودند گفتند اتاق آقا شیخ آتش گرفته در را باز کردم دویدند افتادند روى من گفتم چیه؟ گفتند نمى‏فهمى؟ گفتم چیه؟ بعد من را کشیدند بیرون بعد دیدم اُه!! اتاقم پُر دود شده من نفهمیده‏ام مى‏شود کسى جورى عاشق بشود که حالیش نشود.
 اگر به ما بگویند چند کیلومتر مى‏دوید مى‏گوئیم دو کیلومتر اما اگر گرگ دنبالمان کند 30 کیلومتر مى‏دویم یعنى یک توان‏ها و استعدادهایى در انسان است که در شرایط حساس شکوفا مى‏شود. (نشانه تحصیل و عشق اینست الان مثلاً مى‏گوئیم تابستان تعطیل داریم مطالعه مى‏کنیم یک سرى چیزى جزئى مى‏آید مطالعه را کنار مى‏گذاریم خوب اینها مهم است. (صلواتى بفرستید). زمانى بود که ترور مِرور زیاد بود نظام احساس کرد که ممکن است من را هم ترور کنند دیگر حالا ما که کسى نیستیم خدا رحمت کند مطهرى و بهشتى و… آنها به درد مى‏خوردند حالا، براى ما هم محافظ گذاشتند گفتم این محافظ را امتحان کنم دو سه تا تخمه گذاشتم توى جیب‏ام توى ماشین تخمه‏ها را دادم به ایشان ترور هم جدى بود حتى توى خیابان هم مى‏زدند یک مرتبه دیدم ایشان اسلحه را گذاشت و شروع کرد به تخمه شکستن من زنگ زدم به حفاظت و گفتم آقا این من را به تخمه کدو فروخت خواهش مى‏کنم این را عوضش کنید. اگر یک کسى واقعاً جدى مى‏خواهد درس بخواند وللّه امروز هوا گرم است فردا هوا سرد است امروز باران مى‏آید فردا برف مى‏آید فردا زمستان است من هم پیشنهادم به اینست هم به دانشگاه ما دلیلى نداریم تابستان تعطیل کنیم ما تابستان ساعت را عوض مى‏کنیم مثلاً حالا مطالعه ما 3 بعد از نصف شب درس بخوانیم تا 8 صبح هوا که داغ شد برویم خانه برویم زیر پنکه، کولر مگر ماه رمضان که مى‏خواهیم روزه بگیریم سحرخیزى نمى‏کنیم یک خورده ساعت‏ها را جابجا کنیم چرا روى میخ بنشینیم بگوئیم آخر آن طرف بنشین. ظهر که مى‏خواهیم درس بخوانیم هوا گرم است پس حالا که هوا گرم است دانشگاه تعطیل است پس حوزه تعطیل است اصلاً نمى‏شود جابجا بشویم طلبه‏هاى خوزستان نمى‏توانند بروند تویسرکان دانشجوهاى بندرعباس نمى‏توانند بروند ملایر یعنى مطالعه؟)
ترک پیامبر در حال خطبه نماز جمعه
 اگر آدم عاشق باشد خیلى کارها را مى‏شود برنامه ریزى کرد. نشانه عبادت، پیغمبر اسلام سخنرانى مى‏کرد نماز جمعه بود مثل امروز که مثلاً جنسى را مى‏آورند با یک طبلى یک طبلى زدند که مثلاً جنس ارزان آورده‏اند قرآن مى‏گوید همه بلند شدند و رفتند پیغمبر (ص) همین طور ماند 12 نفر نشستند همه رفتند مثلاً شانه تخم مرغ آمده آیه نازل شد "و اذا رعوا" یعنى وقتى روئیت کردند دیدند "و اذا رعوا تجاره او لهواً" یک تجارتى را که دیدند جنس تجارت ارزان است یا لهوى دیدند "انفضوا….." همه مى‏دوند. تو را ترک مى‏کنند براى اینکه (قائما) قائم یعنى ایستاده همین طورى که ایستاده‏اى "قل" به آنها بگو بابا از وسط خطبه نماز جمعه پا نشود برو خطبه نماز جمعه 2 خطبه دارد بجاى 2 رکعت است نماز ظهر 4 رکعت است نماز ظهر 4 رکعت بجاى 2 رکعت 2 خطبه است.
 البته این همه معنا دارد اینکه مى‏گوید 2 تا خطبه بجاى 2 رکعت معنایش اینست که خطبه‏ها هم خیلى طول نکشد من خطبه‏هاى پیغمبر و امیرالمؤمنین (علیه السلام) آنجایى که دیدم مختصر بوده خطبه باید خیلى مختصر باشد خطبه‏هاى نماز جمعه ایران طول مى‏کشد و اگر خطبه‏ها مختصر باشد شرکت کننده‏ها بیشتر مى‏آیند البته حالا یک چیز هم هست زمان پیغمبر (ص) این قدر حوادث نبوده الان گاهى وقتها در یک هفته چندین مناسبت است که هر مناسبتى را 2 دقیقه خواسته باشى بگویى… به یک آقایى گفتند بالاى منبر سخنرانى کن نیم ساعت بیشتر طول نکشد گفت چى بگویم گفتند راجع به على (علیه السلام) گفت اُه!! رفت بالاى منبر گفت على بن ابى طالب علمى داشت (سوت) تقوا (سوت) زهد (سوت) شجاعت (سوت) هى سوت کشید آمد پائین گفتند این چه سخنرانى بود؟ گفت آخر شما گفتید نیم ساعت موضوع هم على (علیه السلام) بیش از یک سوت نمى‏شد.
 حالا گاهى هم این قدر حوادث و شرائط هست که اگر خواسته باشى هر کدام 5 دقیقه هم بگویى کمتر از نیم ساعت هم نمى‏شود ولى خوب…
نشانه‏هاى دوست خوب
 نشانه اینکه ایشان عاشق نماز است… تا حالا سه تا آیه تفسیر کرده‏ایم. نشانه دوست خوب مى‏خواهیم با یک کسى رفیق شویم نمى‏دانیم واقعاً دوست خوب هست یا نه گاهى وقتها مثلاً عوض مى‏شود تغییر پیدا مى‏کند نشانه دوست خوب سه چیز است یکى اینکه رابطه این دوست با خدا چه جور است اگر با دوست واقعى بالاخره ما دوست‏ها ظرف بستنى هستیم یک بار مصرف 10 سال مصرف 5 سال مصرف 20 سال سال مصرف آن کسى که از اول با این بوده به قول دعاى جوشن کبیر (یا نعم الرفیق) رفیق واقعى ما اوست آن واقتى که بابا و ننه یادمان نبود یک اسپرم و تک سلولى بودیم خدا "فى قرار مکین" اصلاً "لم یکن شیئا" هیچى بودیم بعد مى‏گوید چیزى که شدى "لم یکن شیئا مذکورا" یعنى چیز قابل ذکرى نبودى بعد مى‏گویید "من منّى یُمنى" از منى و نطفه بودى آب اندک بعد مى‏گوید "فى ظلمات ثلاث" توى رحم مادر توى سه تا تاریکى بودى بعد مى
 آن خدایى که این همه به من چیز داده این آقا چقدر راجع به آن خدا تسلیم است آن وقت حالا تو که چیزى به او نداده‏اى فوقتش مى‏خواهى یک کارت برایش بفرستى اگر هم داماد شده تبریک یا دسته گُل یا بستنى پارکى و سینمایى و… آن که این همه چیز به او داده تشکر نمى‏کند آن وقت حالا شما به چه امیدى مى‏خواهى با او رفیق شوى.
 دوم ببینید رابطه‏اش با پدر و مادرش چه جور است این پدر و مادرى که این همه زجر کشیده براى ایشان این چقدر به خدمات پدر و مادر قدردانى مى‏کند تا شما خدمات کنى و خدمات شما را قدردانى کند.
 سوم اینکه با رفیق‏هاى قبلى‏اش چقدر وفادار بوده اگر به رفیق قبلى‏اش جفا کرده ممکن است به شما هم جفا کند پس ببینید اگر به خدا جفا کرد ممکن است به شما هم جفا کند اگر به والدینش جفا کرده به شما هم جفا خواهد کرد اگر به رفیق‏هاى قبلى‏اش… اگر جوانى 4 تا دختر گرفته طلاق داده شما خواهرتان را به او مى‏دهید؟ برو بابا این ده نفر دیگر را هم گرفت و طلاق داد یعنى اگر جوانى سه تا دختر بگیرد و طلاق بدهد قطعاً شما خواهر سرطانى هم داشته باشید به او نمى‏دهید.
 کسى که سه سال رفوزه شده رابطه‏اش با خدا بد است رابطه‏اش با والدین تار است رابطه‏اش با رفیق‏هاى قبلى‏اش جفا است به چه دلیل من با او رفیق شوم این هم حدیث.
تفاوت رشوه با هدیه
 نشانه رشوه و هدیه، اخیراً اسمش را مى‏گذارند رشوه ببخشید، اسم رشوه را مى‏گذارند هدیه یکى مى‏گفت حق التسریع گفتم یعنى چه؟ گفت به او پول مى‏دهم که کار من را سرعت بدهد گفتم اگر حالا اسمش را گذاشتى حق التسریع اشکال برطرف مى‏شود؟ مثل جوان‏هایى که مى‏گوئیم آقا حلقه طلا براى مرد حرام است مى‏گوید آقا این نامزدى است خوب اگر اسمش را گذاشتیم نامزدى این حلال مى‏شود.
 یک کسى روى منقل جگر بو مى‏داد گربه‏ها دور منقل جمع شدند یک مرتبه گفت بلاله بلاله این فکر کرد مثلاً اگر به جگر بگوید بلال دیگر گربه‏ها مى‏روند بابا طلا حرام است حالا نامزادیه نامزدى… بابا رشوه رشوه است حالا اسمش را مى‏گذارى هدیه اسمش را مى‏گذارى چشم روشنى.
(یک کسى مى‏گفت وام مى‏خواستم از رئیس بانک فکر کردم چه جور… رفتم اداره ثبت شماره سال تولد رئیس بانک را گرفتم روزش یک دسته گل گرفتم و گفتم آقا این بمناسبت تولد شما گفت راست مى‏گویى امروز تولد من است؟ هیچى، به من وام داد اینها رشوه واقعى است ولى…)
نشانه الهامات الهى و القاءات شیطانى‏
 نشانه الهامات الهى و القائات شیطانى: یک چیزى به قلب شما خطور مى‏کند نمى‏دانى این خدایى است یا شیطانى چون توى قرآن دو تا الهام داریم آیه‏اش اینست "ان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم" شیطان‏ها وحى مى‏کنند به طرفدارهایشان یک الهام الهى هم داریم "و اوحى الىام موسى" خداوند به دل مادر موسى (علیه السلام) انداخت که این بچه را شیرش بده توى جعببه بینداز توى آب اگر چیزى به شما القاء شد خدایى است یا شیطانى در تفسیر المیزان علامه طباطبایى، دو تا "اوحى‏" داریم "اوحى‏ الىام موسى‏" "ان الشیاطین لیوحون" یعنى هم شیطان‏ها وحى مى‏کن ند هم خدا، این چیزى که به ذهن من آمد خدایى است یا شیطانى الهام الهى است یا القاء شیطانى اگر بعد از آن که به تو وحى شد باز شدى این خدایى است اگر قفل شدى شیطانى است مثلاً فرض کنید یک فقیرى، یک کسى وام مى‏خواهد بهش نده اینکه مى‏گویى بهش نده خدایى است یا شیطانى مى‏گوید ارث بهش نده پیرى دارى کورى دارى حالا نمى‏خواهد مالت را وقف کنى نمى‏خواهد حالا بروى مکه بروى… بعد مى‏روى مکه نمى‏خواهد خمس بدهى چراغى که به خانه رواست به مسجد حرام است اگر هى قُفلت کرد که هى نده قرض نده مکه نرو نبخشش، خانه‏ات را بهش نده یک وقت مى‏بینى پا نمى‏شود اگر هى قُفلت کرد این شیطانى است.
 اگر گفت کار این را راه بینداز خدا هم کار تو را راه مى‏اندازد این فعلاً پول خُرد مى‏خواهد آخر بعضى‏ها هستند مى‏گویى پول خُرد دارى مى‏گوید نه دارد ها! مى‏گوئیم بهش بده مى‏گوید اگر بهش بدهم ممکن است یک ساعت دیگر خودم خواسته باشم بابا این الان گیر است تو ممکن است یک ساعت دیگر گیر باشى تو گیر این را حل کن بعد بگو خدایا من گیر این را یک ساعت پیش حل کردم تو هم گیر من را وا کن یک فرجى مى‏شود اگر بعد از القاء باز شدى الهى است اگر بعد از القاء قفل شدى شیطانى است. برو بزنش، آبرویش را مى‏ریزم، دو تا را چهار تا مى‏کنم اگر هى جوش آمدى… اما اگر باز شدى اى بابا!
 یک عالم با کرامتى، خیلى بزرگ بود بعضى از… آیت اللّه حق شناس در جهرم ساکن بود پیرمرد خیلى از علماى وارسته خوب چند تا جوان از دست این عصبانى شدند گفتند برویم حالش را بگیریم گفتند چه جورى آخر پیرمرد محترم است گفتند مى‏رویم گوئیم به درد نمى‏خورى این شکسته مى‏شود رفتند آقا ببخشید ناراحت نمى‏شوید یک چیزى به شما بگوئیم گفت نه شما پسر من هستید بگو آقا جان چى مى‏خواستى بگویى گفتند اصلاً به درد امروز نمى‏خورى تو آخوند 100 سال پیش هستى گفت به جدم به درد 100 سال پیش هم نمى‏خورم بیا تو چاى بخور!! دیگر خلع ید شده بود یعنى اگر یک کسى به تو فحش داد حالا وِل کن مقوا نیستیم که خانم به من جسارت کرده برو بابا ول کن بابا به من توهین… بابا بگذر اگر باز شدى ببخش، بگذر، چیزى نیست این الهام الهى است.
 حالا اگر یکى زد سمت راست من مى‏زنم راست، چپ، جنوب، شمال اگر بعد از القاء قفل شدیم شیطانى است اگر بعد از القاء باز شدیم الهى است. (2 تا خودنویس دارى یکى بده به این بابا الان مى‏خواهد عروسى کند تالار ندارد تو خانه‏ات بزرگ است بگو بیا خانه ما عروسى کن دیگر پول تالار… آقا یک وقت میهمان‏ها با کفش مى‏آیند روى قالى، حالا با کفش بیایند روى قالى تکانش مى‏دهى تمام مى‏شود مى‏رود آقا یک وقت لامپ مى‏شکند ظرف‏ها… حالا 2 تا بشقاب بشکند، دل مردم بهتر از شکستنى است این بشقاب مى‏شکند آن دلش مى‏شکند تو دل آن را بدست بیاور ولو به قیمت اینکه چهار تا بشقاب بشکند اگر بریز و بپاش و سخاوتت بیشتر شد این الهى است اگر قفل شدى چشمش کور من زحمت کشیده‏ام تو درس خوانده‏اى یادش بده نه حالا تقلب سر امتحان قبل از امتحان کمکش کن. بابا حال آشپز مریض است آقا جان بیاور ما خودمان مى‏پزیم من بپزم تو بخورى حالا که دستت واکسى شد کفش‏هاى این را واکس بزن مگر نوکرشم! آن وقت مى‏دانى اگر کفش آن را واکس زدى دل او را واکس زده‏اى او قلبش نسبت به تو شفاف مى‏شود. تو کفش این را نورانى مى‏کنى خداوند دل و مغز او را نسبت به تو نورانى مى‏کند چرا معامله نمى‏کنید چرا بسته شده‏اید) چرا مى‏گوئید خودم خودم اصلاً اینکه مى‏گویند ازدواج خوب است یکى از خوبى‏هاى ازدواج… خوب جوان‏ها مى‏گویند ازدواج خوب است فقط براس شهوت ما اسلام 10، 15 خوبى دارد یکى‏اش اینست که آدمى که ازدواج مى‏کند خود مش قف… باز مى‏شود آدمى که زن نارد مى‏گوید خودم، خودم، شلوارم، کیفم، زلفم اما وقتى ازدواج کرد مى‏گوید خودم، زنم، مادر زنم، پدر زنم، بچه‏ام یعنى یک خورده این خودم باز مى‏شود هر چیزى که انسان را باز کند ارزش است هر چیزى که انسان را قفل کند ضد ارزش است.
والسلام علیکم و رحمه اللّه

Comments (0)
Add Comment