2- آموزش نماز و روزه به فرزندان
3- حفظ حیا در خانه و جامعه
4- نامگذاری خوب و آموختن ادب به فرزند
5- همراه بردن فرزندان در مراسم مذهبی
6- حفظ قرآن در صورت آمادگی و پذیرش فرزند
7- افراط در توبیخ و تنبیه، زمینه سرپیچی و سرکشی
موضوع: مسئولیت والدین در تربیت خانوادگی فرزندان (2)
تاریخ پخش: 01/06/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین، بعدد ما احاط به علمک! الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث رمضان 89 که در استان مرکزی هستیم، پر میشود و این جلسه هم ظاهراً به هفتهی دولت تطبیق میکند، موضوع بحثمان در کل ماه مسألهی تربیت بوده است. خیلی مسألهی مهمی است. همهی آموزش و پرورشیها، اساتید دانشگاه، طلبهها، همهی پدرها و مادرها به این مسأله نیاز دارند. اهمیت تربیت را یک چیزهایی گفتیم، ضرورتش را، بعد چند تا بحث دیگر هست. یکی ابعاد تربیت است، تربیت بدنی یک دو جلسه صحبت کردیم. تربیت سیاسی یکی دو جلسه صحبت کردیم. تربیت خانوادگی، تربیت اجتماعی، تربیت اخلاقی، موانع تربیت چیست؟ چه چیزهایی نمیگذارند انسان تربیت شود؟ بسترهای تربیت چیست؟ شیوههای تربیت چیست؟ من تقریباً صد و سی شیوه در قرآن پیدا کردم که اینها راههای تربیت است. حالا فعلاً تربیت خانوادگی، جلسهی دومش هستیم. موضوع بحث تربیت، تربیت بدنی را صحبت کردیم. تربیت سیاسی را صحبت کردیم. الآن تربیت خانوادگی هستیم. و بعد تربیت اخلاقی، تربیت اجتماعی، فعلاً تربیت خانوادگی هستیم. سر نخ دست آنهایی باشد که جلسات قبلی را ندیدند.
1- مرز اطاعت از والدین
در تربیت خانوادگی اولاد باید هم تسلیم پدر باشد و هم یک جاهایی در مقابل پدر و مادر بایستد. اگر راه خدا بود، تسلیم شود. ابراهیم حدود صد سالش بود مأمور شد سر اسماعیل پسر سیزده سالهاش را ببرد. قرآن میگوید که: به اسماعیل به بچهاش گفت که: «إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُک» (صافات/102) من پشت سر هم خواب میبینم که سر تو را میبرم. «قالَ یا أَبَت» بابا جان! «افْعَلْ» یعنی انجام بده، «ما تُؤْمَرُ» (صافات/102) هرچه امر شده انجام بده. اگر فرمان خدا است، چانه نزن. اسماعیل را خواباند و چاقو را گذاشت و خطاب شد بردار. نمیخواستم خون ریخته شود. میخواستم تو دل بکنی. ببینم تو دل میکنی یا دل نمیکنی. من نمیخواستم خون ریخته شود. میخواستم تو دل بکنی. حالا آنجا تسلیم میشود. قرآن میگوید: «فَلَمَّا أَسْلَما» (صافات/103) هر دو تسلیم شدند. این یک مورد. یکجایی هم به بچهها میگوید که اگر پدر و مادرتان منحرف هستند، شما مقاومت کنید. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. «لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاء» (توبه/23) احسان همیشه برای همه، همهی پدران و مادران. این «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» (بقره/83) برای همیشه است. نگفته: «وَ بِالْوالِدَیْنِ المؤمِنَین» «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» چه پدر و مادر مؤمن، چه کافر. یعنی کافر هم هست باید به آنها محبت کرد.
اما اطاعت چه؟ اطاعت گاهی، برخورد گاهی. گاهی باید برخورد کنید. اطاعت آنجایی که فرمان خداست. اگر فرمان خداست باید اطاعت کرد. اما اگر فرمان خدا نیست. پدر و مادر مشرک هستند. منحرف هستند. پدر و مادر معتاد هستند. پدر و مادر دروغ میگویند. پدر و مادر با هم بد حرف میزنند. قرآن اینجا میگوید: «لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ» حتی اگر پدر و مادرت هست، گوش به حرفش نده. «لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ» پدران، اَخَوان، اِخوان، برادرهایت را «لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاء» همه جا اینطور نیست که بچه باید به حرف پدرش گوش بدهد. خیلی وقتها پدران ما کج رفتند.
امام صادق (ع) خانهی کسی رفت، دید خانهاش تنگ است. گفت: خیلی خانهات تنگ است. گفت: خانهی مرحوم ابوی است. فرمود: حالا اگر ابوی تو مشکل داشت، تو هم باید مشکل داشته باشی؟ پدرت پول نداشته وضعش…
میراث فرهنگی را یک جایی که دلیل بر عزت و تمدّن و علم و فرهنگ ما است، باید حفظ کرد. حالا اگر پدران ما سوار الاغ میشدند، و یک طویلههای مثلاً بزرگی بود. حالا ما باید این طویلهها را هم وسط خیابان حفظ کنیم. که خر پدر ما اینجا کاه میخورده است! این چه تمدّنی است. ملاک عقل است. خیلی جاها پولهایی خرج میکنند، هرچه فکر میکنم آخر این پول را برای چه خرج میکنند؟
2- آموزش نماز و روزه به فرزندان
پیغمبر فرمود: «مُرُوا صِبْیَانَکُمْ بِالصَّلَاهِ إِذَا بَلَغُوا سَبْعاً» (مستدرک/ج3/ص19) بچههایتان هفت ساله که میشوند، دستور بدهید اینها کم کم نماز بخوانند. حدیث داریم تا سه سال بچهات را آزاد بگذار. اولین کلمه «لا اله الا الله» خیلی خوب. هفت ماه و بیست روز رهایش کنید. حالا این هفت ماه و بیست روز چه فرمولی است، من نمیدانم. یک رازی دارد. مثل اینکه دکتر میگوید: این قرص را چهار ساعت بخور. این کپسول را شش ساعت بخور. این شربت را 24 ساعت بخور. دکتر رازش را میداند. ما نمیدانیم. شما در ماشین که مینشینی استارت که میزنی، اگزوزش دود میرود. مهندس میفهمد. ولی بچه میگوید: آقا تو چنین کردی، عقبش دود داد. این جلو و عقب چه رابطهای با هم دارد؟ مهندس میفهمد. نمیدانیم هفت و ماه بیست روز چیست. ولی بعد از هفت ماه و بیست روز، میگویند: این کلمه را یاد بده. «محمداً رسول الله» (صلوات حضار) بعد وقتی نماز میخوانی، او را کنار خودت بنشان، نماز شما را ببیند. ببیند. یعنی حرکات اثر میگذارد. بعد کم کم صورتش را بشوی. یک ذره یک ذره به هفت سالگی که رسید به او بگو: کم کم نماز بخواند. خودش هم میخواند.
تمرین روزه، بچههای کوچولو را بگو روزه. دو سه ساعت که غذا نخورد، بگو: حالا بیا افطار کن. همان چاشت است. بگو: افطار است. دوباره بگو: از حالا روزه! دوباره یک ساعت بعد بگو: افطار کن. یعنی کلمه روزه و افطار را در ذهن بچه بیاور. ما که برای دخترمان گوشواره میخریم، بگوییم: اگر خوب نمازت را خواندی. ما که قرار است یک موتوری، دوچرخهای چیزی برای پسرمان بخریم، بگوییم: اگر قرآن را بیغلط خواندی. یعنی اینها را به هم بند کنیم. ما که میخواهیم کفش بخریم، بگوییم: آقا نماز جمعه برویم، در راه رفتن، کفش هم می خریم. بعد هم نماز جمعه میرویم. یا برگشتن میخریم. نمایشگاه کتاب که میگذارید. این نمایشگاه را در مصلّی بگزارید. که اگر کسی میخواهد چیزی بخرد، با مصلّی هم آشنا شود.
3- حفظ حیا در خانه و جامعه
تمرین حیا، شعیب پیغمبری بود، پیرمرد بود. نمیتوانست چوپانی کند. دو تا دخترهایش چوپانی میکردند. موسی هم فراری بوداز منطقهی فرعونیها در مدین آمد. دید یک جمعیتی سر چاه هستند. دو تا دختر هم کنار ایستادند. کنار دخترها رفت و گفت: خانم، چرا کنار ایستادی؟ گفت: ما پدرمان پیر است، ما چوپانی میکنیم. الآن هم لب چاه شلوغ است. صبر کردیم چوپانها بروند، ما برویم که تنهی ما به تنهی چوپانها نخورد. گفت: گوسفندها را به من بدهید، من آبشان بدهم. گوسفندها را گرفت و آبش داد. دخترها زود خانه رفتند و پدر گفت: چرا امروز زود آمدید؟ گفتند: یک جوانی آمد به ما کمک کرد. گفت: برو به او بگو بیاید. «إِنَّ أَبی یَدْعُوک» (قصص/25) وقتی آمد قرآن راجع به این دختر میگوید: «تَمْشی عَلَى اسْتِحْیاء» (قصص/25) یعنی با حیا راه میرفت.
حیا برای زن یک ارزش است. برای مرد هم ارزش است. حتی مردها در خانه نباید با شرت راه بروند. جلوی دختر بزرگش! برادرها با یک پیراهن، زیر پیراهنی رکابی راه بروند. برای اینکه خواهر بزرگ دارند. درست است خواهر و برادر هستید، محرم هستید. ولی مسألهی حیا مسألهی دیگری است. به ما گفتند: بچهها هفت ساله که میشوند دیگر در یک رختخواب نخوابند. رختخواب هرکسی برای خودش باشد. تمرین حیا!
امام حسن و امام حسین کوچولو بودند، با شلوار در آب رفتند. رودخانه! یک نفر گفت: آقا شلوار شما خراب میشود. فرمود: شلوارم خراب شود، بهتر از این است که حیای من خراب شود. نمیدانم این بینالملل برای ما چه کرده است که ما میگوییم: بینالملل! ما که تا حالا نفهمیدیم این بینالملل مثلاً هشت سال شما بمباران شدیم، کدام یک از این بینالمللیها برای ما یک ابرویی تکان دادند؟ وزنهبردار است، مثلاً فرض کنید 140 کیلو بلند میکند. ولی لباسش چند مثقال است. حالا مثلاً اگر یک وجب لباسش بزرگتر باشد، طوری است؟ چون این را در تلویزیون میآوریم. میخواهیم یا کشتی بگیرد. یا وزنه بلند کند. یا شنا کند. لخت نشان دادن، اینها هم کارهای دولت است. کارهای صدا و سیما است. آقا لباس بینالملل، آقا اشکال دارد بگوییم: آقا همهی بینالملل و رییس جمهورها با خانمهای کشورها دست میدهند. ولی تا حالا رییس جمهورهای ما هیچ کدام در سفرها که رفتند با خانمها دست ندادند، طوری شد؟ از اول آنجا میگویند. به تشریفات میگویند: رییس جمهور با خانم دست نمیدهد. طوری هم نیست. رابطه داشتیم. تمام رییس جمهورهای فعلی و قبلی هرکدام هر سفری رفتند، نه از سفرشان کم شده است. نه مذاکراتشان به هم خورده است.
بنده خدمت مقام معظم رهبری بودم. زمانی که ایشان رییس جمهور بود. یک چند تا کشور رفت. بنده هم جز هیئت همراه بودم. در یکی از کشورهای آفریقایی سفرهای به احترام ایشان انداختند، سر سفره شراب بود. آیت الله خامنهای فرمود: ابدا ما نمیرویم. شراب هم نخوریم مهم نیست. سر سفرهاش حق نداری بنشینی. نه اینکه حالا ما میرویم شراب نمیخوریم. گفتند: آقا آخر رییس جمهور خودش شرکت میکند. گفت: خوب شرکت کند. همهی رییس جمهورها شرکت کنند. اگر یک لیوان شراب باشد من نمیآیم. طوری هم نشد. مهمانی به هم خورد. یک خرده ما ضعیف هستیم. قرآن تعریف میکند. میگوید: آنهایی خوب هستند که «لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِم» (مائده/54) از ملامتها نترسند. از ملامتها نترسند. طوری نیست. یک مقدار باید تغییر بدهیم. اشکالی دارد؟ هیچ اشکالی ندارد. خوب مسألهی حیا، مسألهی مهمی است. «تَمْشی عَلَى اسْتِحْیاء».
4- نامگذاری خوب و آموختن ادب به فرزند
از وظایف پدر و مادر این است که «حَقُّ الْوَلَد» امیرالمؤمنین فرمود: حق بچه بر والدش این است که «یُحَسِّنُ اسْمَه» (نهجالبلاغه/ص546) اسم خوب روی بچهاش بگذارد. گاهی هم میرویم روشنفکر شویم، سر از خُلی هم درمیآوریم. من روشنفکر خُل هم دیدم. گفتم: اسم دختر شما چیست؟ گفت: فینیا! من هرچه فکر کردم، گفتم: فینیا! گفت: یک تیغی در آفریقا است. (خنده حضار) آخر این چقدر خُل است. آخر ایران این همه گل دارد، این محلات شما، نمیدانم چند رقم گل دارد. این همه گل ایران را ول کردی، رفتی تیغ آفریقا! مثل اینکه مریض هستند. اسم خوب روی بچهمان بگذاریم. یک مورد. حتی حدیث داریم اگر کسی همین مقدار اسم خوب روی بچههایش بگذارد، روز قیامت همین باعث نجاتش میشود. به حضرت زهرا میگوید: اسم بچه ی من زهرا است. من آدم بدی هستم ولی بچهام را زهرا گذاشتهام. همین مقدار میتواند کارساز باشد. «یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً» (فرقان/27) «سَبیلا» نگفته: «السبیل» «سَبیلا» بدون الف و لام یعنی همین راه باریک. همین یک راه باریک!
یک کسی را سر سفره داشتیم. همهی چلوکبابش را که میخورد، یک لقمه هم نان خالی میخورد. میگفت: من چون شیعهی علی هستم. علی نان خالی میخورد. یک لقمه! میگفت: خوب همین مقدار، گفتیم: خیلی خوب باشد همین مقدار، همین یک لقمه را بخور. بالاخره به حضرت علی بگو: من یک میلیاردم شکل تو بودم. یک راهی گذاشته باشید. آخر خواهرم زهرا دارد. برادرم حسین دارد. خوب خواهرت هم یخچال دارد. برادرت هم یخچال، فریزر دارد. پس شما حالا یخچال نمیخواهی. من نمیدانم چرا یخچال و تلویزیون را، تلفن همراه را سر اینها نمیگوییم: داداشم دارد. من نمیخواهم. تا به اسم فاطمه و علی رسیدیم،میگوییم: نه! همهی خانهها علی باشد.
هرچه روی اسلام زدایی مقاومت میکنند، شما باید روی اسلام محوری تکیه کنید. ببینید پیغمبر بالاتر است یا امیرالمؤمنین؟ پیغمبر! اما امام حسین اسم پیغمبر را روی بچههایش نگذاشت. گفت: علی اکبر، علی اوسط، علی اصغر! پیغمبر مهمتر است ولی چون معاویه گفت: اسم علی نگذارید، امام حسین گفت: به کوری چشم تو همهی بچههایم را علی میگذارم. امام خمینی بالاتر از پیغمبر که نیست. هرگز! ولی ما برای پیغمبر یک صلوات میفرستیم. برای امام خمینی سه صلوات. میدانید چرا؟ به خاطر اینکه شاه گفت: خمینی نه! ما گفتیم: به کوری چشم شاه سه صلوات!
بد نیست این را بگویم. امام سجاد یک پسری به نام زید داشت. شهید شد. زید هم یک پسری داشت به نام یحیی. او هم شهید شد. زنهای خراسان گفتند: به کوری چشم طاغوت که نسل اهل بیت را درو میکند، میکشد. امسال هر زنی در استان خراسان پسر زایید اسمش را یحیی بگذارد. هزار و چهارصد سال پیش غیرتشان از ما بیشتر بوده است. که وقتی دیدند یحیی را کشتند، گفتند: به کوری چشم آن طاغوتی که نوهی امام زینالعابدین را کشت، هرکس امسال پسر زایید اسمش را یحیی میگذاریم. آدم یک خرده باید غیرت نشان بدهد. معدن غیرت امیرالمؤمنین بود. گاهی حضرت امیر حرف میزد، میدید مردم همینطور نشستهاند. «فضرب علی خده» در گوش خودش زد. در گوش خودش زد. گاهی وقتها حضرت امیر برای اینکه مردم را به غیرت دربیاورد، میگفت: شما لاشه هستید، یا آدم؟ «یَا أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاح» (بحارالانوار/ج75/ص170) شما شبح هستید. یعنی لاشه هستید و روح ندارید. «یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَال» (نهجالبلاغه/ص70) شکل مرد هستید ولی نامرد هستید. «قَاتَلَکُمُ اللَّهُ» (نهجالبلاغه/ص70) خدا مرگتان بدهد. خیلی حضرت امیر سوخت. نوزده جمله اینچنین در نهجالبلاغه داریم. پیداست حضرت امیر میسوخت. سرش را در چاه میکرد حرف میزد یعنی چه؟ یک مقداری غیرت دینی باید که ما در همهی خانههایمان، اسم خوب روی بچهها بگذاریم.
«وَ یُحَسِّنَ أَدَبَه» (نهجالبلاغه/ص546) بچهاش را با ادب تربیت کند. یک کتاب خوبی بخوانیم. متأسفانه این تلویزیون، فیلمها، سریالها، باعث شده این پدر و بچهها با هم حرف نمیزنند. بچه میآید کیفش را میگذارد پای تلویزیون میگذارد، مینشیند. پدر هم میآید پای تلویزیون مینشیند. اصلاً خودشان با هم حرف نمیزنند. اصلاً رابطهی بین زن و شوهر و اینها، و حال آنکه میدانید گفتگوی زن و شوهر چقدر ثواب دارد؟ اگر مردی در خانه با خانمش گفتگوهای خوب بکند، همین مقداری که نشسته با خانمش حرف میزند، انگار در مسجدالنبی مدینه کنار قبر پیغمبر معتکف شده است.ثواب گفتگوی با خانم ثواب کسی است که در مسجدالنبی کنار پیغمبر معتکف شود. گفتگو خیلی اثر دارد. گفتگوها قطع شده است. حالا اگر فیلم مفید باشد طوری نیست. ولی در عین حال فیلم مفید هم کار پدر و مادر را نمیکند. چون پدر و مادر یک سوزی دارد که آن فیلمبردار آن سوز را ندارد.
یک خاطره علمی برایتان بگویم. یک کنگرهی بینالمللی پزشکی بود. ما هم رفته بودیم. سخنرانی داشتیم. آیات و روایات طبّی. نشستیم تا این دکتری که مقاله میخواند تمام بشود ما برویم بخوانیم. دیدم دکتر یک چیزی گفت برای من مهم بود. گفت: آزمایشهای پی در پی ثابت کرده که اگر دو نفر که غذا میخورند، اگر با اشتها غذا بخورند، آن هم که نگاهشان میکند، اشتها پیدا میکند. ولی اگر بیاشتها غذا بخورند، هرکس هم به اینها نگاه کند، اشتها پیدا نمیکند. یعنی چه؟ یعنی آن حالات کسی که غذا میخورد، در بیننده … اگر بچهای شیر را از سینهی مادر بخورد، مادرش که محرم است. اگر یک بچه را به یک دایه دادند، این دایه بچه را بغل گرفت و از سینه به او شیر داد، این بچه به این دایه هم محرم میشود. اما اگر شیر دایه را دوشیدند، در سر شیشهای ریختند، سر شیشهای بخورد، بچه به این زن محرم نمیشود… نگاه خیلی اثر دارد. شما کنار دو هزار تا کامپیوتر بنشینی، تربیت نمیشوی. اما نفس یک مرد خدا به تو بخورد، تربیت میشوی. البته حالا پدر و مادرها باید خودشان بلد باشند. ملامت زیادی نکنند. حالا پدر و مادرها هم یک وظیفهای دارند.
5- همراه بردن فرزندان در مراسم مذهبی
خوب بچهها را در دعا ببرید، اما نه دعای طولانی مثل ابوحمزه و کمیل و ندبه! یک دعای پنج دقیقهای، ده دقیقهای. کما اینکه پیغمبر بچههای کوچک را هم با خودش برد. وقتی میخواست با مسیحیها مباهله کند، امیرالمؤمنین و زهرا را برد، حسن و حسین را هم برد. یعنی بچهها را در دعاها شرکت بدهید.
حدیث داریم امام باقر (ع) وقتی میخواست دعا مستجاب شود، به بچهها میگفت: بیایید بنشینید من که دعا میکنم الهی آمین بگویید. الهی آمین، الهی یعنی خدایا. آمین یعنی مستجاب کن. الهی آمین یعنی خدایا مستجاب کن. یعنی بچهها را در مراسم دینی، منتهی مراسم طولانی نباشد.
توجه به ورزش کودک، در تربیت بدنی گفتم. در قرآن آیه داریم که وقتی خواستند یوسف را از پدر جدا کنند، گفتند: «أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَب» (یوسف/12) بچههای یعقوب گفتند: پدرجان! یوسف را بفرست ورزش برویم. یعنی فهمیدند که قویترین منطقی که بتوانند یوسف را از پدر بگیرند، نیاز به ورزش است. و یعقوب نگفت: نخیر اینها لهو ولعب است. بروید گم شوید! بچه ورزش نمیخواهد.
گوش دادن به حرفهای بچه، این خیلی مهم است. یوسف خواب دید. خوابش را به پدرش گفت. حالا ما اگر بچهمان بگوید خواب دیدیم. بله، حالا سر و پایت را جابه جا کن دیگر خواب نمیبینی. یا میگوییم: که شتر در خواب بیند پنبه دانه! یا میگوییم: روی دلت سنگین بوده است. یک چیزی متلک به او میگوییم. به حرف بچهها گوش بدهید. گاهی بچهها یک چیزی میفهمند که بزرگها نمیفهمند. بچهها که آدم هستند. حتی حیوانها میگویند که زلزله را زودتر از آدمها میفهمند.
امام رضا با یک بردهی سیاه مشورت کرد. گفت: آقا خواهش میکنم. از من مشورت نکنید. زشت است. آخر تو امام رضا، من یک برده غلام سیاه! امام رضا فرمود: اشکالی دارد یک چیزی تو بفهمی که من نفهمم. بچه ها خوب میفهمند. مسألهی مهمی است.
6- حفظ قرآن در صورت آمادگی و پذیرش فرزند
حفظ قرآن چطور؟ بعضی خانوادههای مذهبی بچههایشان را وادار به حفظ قرآن میکنند. بنده آیه و حدیثی ندیدم که قرآن را حفظ کنید. در قرآن پنج دستور بیشتر نداریم. 1- خواندن، به چه دلیل؟ «فَاقْرَؤُا»، (مزمل/20) « اقْرَأ» (اسرا/14) یعنی بخوانید. 2- خوب خواندن، قرآن میگوید: «حَقَّ تِلاوَتِه» (بقره/121) 3- به ترتیل خواندن. «وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتیلاً» (مزمل/4) 4- بعد از خواندن تدبر کردن. «أَ فَلا یَتَدَبَّرُون» (نسا/82) 5- عمل کردن. 6- آنچه را خواندی و عمل کردی به دیگران هم بیاموز. اینها دستورات قرآن است.
البته حفظ قرآن یک ارزش است. کسی بتواند قرآن را حفظ کند ارزش است. به چند شرط! یکی اینکه آن مربی که آیههای آسان را انتخاب کند. بچه اول شیر میخورد. بعد شیر برنج، بعد فرنی، تا به گوشت ماهی برسد. ما یک نوهای داشتیم حفظ قرآن فرستادیم. چهارسالش بود. وقتی برگشت دیدم سختترین آیاتی که شاید مراجع تقلید هم حفظ نباشند. به این گفتهاند حفظ کن. «الْمُنْخَنِقَهُ وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ وَ النَّطیحَهُ وَ ما أَکَلَ السَّبُع» (مائده/3) یک آیهی خیلی سنگین و بزرگی است. گفتم: عقل هم خوب چیزی است. آخر این بچهی 4 ساله چرا این رقم آیه را… به بچه آیه ی ساده بگو. «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا»، «فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ» (بقره/152) آیههای دو حرفی، آیههای سه حرفی، به شرطی قرآن را حفظ کنید 1- به بچه تحمیل نباشد. تحمیل نباشد. اگر تحمیل باشد مثل اینکه دستت را روی فنر میگذاری. تحمیل است. پایین میرود. اما تا دستت را برداشتی بالا میپرد. تحمیل نباشد. مخش بکشد. خود بچه علاقه داشته باشد. مانع پیشرفت علمیاش و پیشرفتهای دیگر و مانع تفریحش نشود. تدریجی باشد. نگوییم: آقا مثلاً این باید روزی یک صفحه حفظ کند. هرچه میتواند حفظ کند. «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّر» (مزمل/20) به پدر و مادر میگوید: «ما تَیَسَّر» هرچه «تَیَسَّر» یعنی هرچه میّسر است. بنابراین این برنامهها که بچهی چهار ساله آیات سنگین را حفظ کند، من نمی دانم روزی چند تا آیه یا روزی چند صفحه باشد، این برنامهها پایش به جایی بند نیست. مبنا ندارد. مبنا ندارد.
خوب، توقع بیجا نداشته باشیم. میخواهی نماز شب به بچهات یاد بدهی. بگو: نماز شب، سحریات را خوردی آقا جان! الآن ده دقیقه به اذان است. این ده دقیقه بلند شو، 5 تا دو رکعتی بخوان. بی «قل هو الله» هم خواندی طوری نیست. پنج تا دورکعتی بی«قل هو الله» یک رکعتی هم بدون «قل هو الله» تعاونی حساب کنیم که مشتری شوند. سیصد تا العفو و چهل تا مؤمن، مثل لحاف کرسی است که روی بچه بیاندازی. خفه میشود. (خنده حضار) توقع زیادی نداشته باشیم. امام دید یک کسی بچهاش را طواف میدهد و بچه هم به هن و هن افتاده است. امام فرمود: چرا این بچه را اذیت میکنی؟ ادای عرفا را درنیاوریم. گاهی ادا درمیآوریم.
بچههای کوچولو را جمکران آورده بودند. «الهی نفسی معیوب و قلبی محزون» گفتم: آقا تو نفس نداری. تو برو نخود و کشمش بخور. (خنده حضار) آخر نفسی معیوب! ببینید ما ادا درمیآوریم. دبستان دختر و پسرها جداست. شهوت ندارند. دبیرستان هم که آغاز شهوتشان است دختر و پسرها جدا هستند. در دانشگاه که اوج شهوت است، میگوییم: در هم بروید! (خنده حضار) اصلاً این را کدام مخ قبول میکند؟ حالا مسئولین مملکتی انجام میدهند بدهند. من که کاری به مسئولین مملکتی ندارم. هفتهی دولت هم هست از دولت تشکر میکنیم. اما این کارها محال که نیست. چطور شد وقتی شهوت ندارند، از هم جدا. وقتی شهوت دارند در دل هم میروند. ما شرقی نیستیم، غربی هم نیستیم، تسلیم قرآن هم نیستیم. یک خرده شرق و یک خرده غرب و یک خرده سلیقه و همینطور قاطی هستیم.
امام آخرهای عمرش دائم میگفت: اسلام ناب! اسلام ناب یعنی اسلامی که هیچ قاطی ندارد. هیچ قاطی ندارد. به بچهها تحمیل نکنیم. توقع نا به جا!
7- افراط در توبیخ و تنبیه، زمینه سرپیچی و سرکشی
او را زیاد ملامت نکنیم. حالا یک تجدید شده است. بلند شو استکانها را بشوی. تو که تجدید شدی! برو نان بگیر تو که تجدید شدی! حرف نزن تو که تجدید شدی! بابا حدیث داریم کسی که دائم نیش بزند این بچه پررو میشود. نیش نزنید. یکبار بس است. مرتب در چشمش نکوب. گاهی زن و شوهرها اینطوری هستند. مینشینند میگویند: یادت هست سی سال پیش من گفتم: یک جفت کفش بخر گفتی ندارم! بیست سال پیش یادت هست، مادر من آمد بد اخلاقی کردی. حالا بیست سال پیش مادرشوهر آمده، عروس بداخلاقی کرده است. یا عروس گفته: کفش بخر، نداده است. این بعد از بیست سال این مردهها را از گور درمیآورند. نبش قبر میکنند. اینها اسلامی نیست. اسلام را بگویم چیست؟
اسلام میگوید: اگر با کسی قهر کردی، بعد به درخت رسیدید. این آن طرف درخت رفت، شما هم از این طرف درخت رفتی. اگر آن طرف درخت گفت: معذرت میخواهم، قبول کن. امام سجاد (ع) در دعایش میگوید: خدایا! امام زینالعابدین را بیامرز اگر کسی عذرخواهی کرده و من او را نبخشیدم. یعنی چه؟ یعنی اگر کسی گفت: مرا ببخش. شما نبخشی نبخشیدن شما هم خودش یک گناهی است. هرکس گفت: ببخش فوری ببخش. اصلاً نگاهش نکن. نزد من میآید میگوید: آقای قرائتی من غیبت تو را کردم. نگاهش نکن، خجالت میکشد. همینطور میگویم: حلال برو حلال! قیامت اینقدر مردم گیر هستند، دیگر گیر من یکی نباشد. برو! حلالش کن. ما چه میکنیم؟ کجا بوده؟ به چه حقی؟ بنده که راضی نیستم. روز قیامت دم پل صراط یقهات را خواهم گرفت. بابا ولش کن. (خنده حضار) این یک مقدار خودش را شکسته که آمده عذرخواهی میکند. البته لازم هم نیست به طرف بگویید. اگر طرف غیبت شما را نشنیده همینطور پشت سرش بگو: خدایا غیبتش را کردم ببخشید. خدا آیتالله العظمی گلپایگانی را رحمت کند. خدمتش رسیدیم گفتیم: آقا غیبت شما را کردیم برویم به او بگوییم. گفت: نه! او که نشنیده است. وقتی میگویی: غیبت کردم، خودت با زبان خودت میروی حال او را میگیری. میگویی: پشت سرت حرف بد زدم. اگر شنیده است، و ناراحت شده برو عذرخواهی کن. اما اگر نشنیده چه کار داری؟ غیبتش را کردی عذرخواهی کن. برایش استغفار کن.
دیگران را به سر او نزنیم. خاک بر سرت کنند. پسرعمویت از تو بهتر است. میگوید: آقاجان! عمویم هم از تو بهتر است. من به تو میگویم: پول اینقدر به من میدهی. عمویم به بچهاش اینقدر اینقدر میدهد. تا گفتی پسرعمویت از تو بهتر است، او هم پاتک میزند میگوید: عمویم هم از تو بهتر است. خودش را با خودش قیاس کنیم. بگوییم: آقا زاده پارسال نمرههایت هجده بود. چرا امسال شانزده؟ خودش را با خودش قیاس کنیم. پسرعمو را در سرش نزنیم. بچههای همسایه را در سرش نزنیم.
گاهی تغافل کنیم. یعقوب فهمید که اینها بچه را در چاه انداختند. اما فرمود: «صَبْراً جَمیلا» (معارج/5) تغافل کنیم. تغافل خیلی مسألهی مهمی است. حالا شتر دیدی ندیدی.
گاهی قصه بگوییم. قصه خیلی خوب است. منتهی قصههای به قول مرحوم مطهری داستان راستان. قصههای واقعیت دار. نه قصههای خیالی!
گاهی عذر دهانش بگذاریم. بگوییم: لابد دفتر و کاغذ میخواستی بخری پول برداشتی. بگوید: آره! دهانش بگذاریم. عذر را دهانش بگذاریم. که بچه حیایش از بین نرود. خوب… حدیث داریم امام فرمود: من هیچ وقت نگفتم: خدایا بچهی من خوشگل باشد. بچهی من خوش قامت باشد. ولی همیشه خواستم خدایا بچهی من مطیع تو باشد. عبد صالح، ذریهی طیبه! یک بچه مثل این میخواهم.
یک وقتی شیر خشک آمده بود. پشت قوطیهای شیر خشک یک بچههای تپل، چشم زاق، موی بور، زنها میآمدند… هه، هه،…هه… هه… (خنده حضار) این قوطیها را میدیدند، دهانشان پر آب میشد. سراغ شیر خشک رفتند. حالا چند سال است کنگره در ایران و بینالملل است. در بعضی کنگرههایش هم من راجع به شیر مادر سخنرانی کردم. که چقدر شیر خشک مضر است و چه امراضی دارد. و چقدر شیر مادر بهترین غذا است. حالا از اول اسلام گفته بود، بهترین غذا شیر مادر است. ما دائم با یک شکلهایی تبلیغ میکنیم، میبینیم سرمان به سنگ میخورد، برمیگردیم.
اسلام میگوید: آب انار نخور. انار را با هستهاش بخور. هستهی انار هضم نمیشود، به دیوار معده کشیده میشود، مثل سنگ پا که میزنی، جرم معده را میگیرد. «یَدْبُغُ الْمَعِدَه» (بحارالانوار/ج59/ص237) حدیث است. ما دائم آب انار میخوریم. در آینده کنگرهای خواهیم داشت به نام کنگرهی هستهی انار. کاهو را میگویند برگهایی را بخورید که آفتاب خورده. برگهای آفتاب خورده را دور میاندازیم، وسطش را میخوریم. در آینده کنگره خواهیم داشت، کنگرهی برگ کاهو! اسلام میگوید: بنشین ادرار کن. وقتی مینشینی راه ادرار بهتر باز میشود. اروپاییها میایستند ادرار میکنند. ولذا راه ادرار باز نمیشود. حالا عکس برداری کردند، دیدند بله، وقتی انسان مینشیند، راه ادرارش بهتر باز میشود. در آینده کنگره خواهیم داشت بنشین ادرار کن. (خنده حضار)
هر حدیثی را که عمل نکردیم در آینده کنگرهاش را… از اول میگوییم: هرچه خدا گفته بابا خدا ما را ساخته است. او میداند چه ساخته است. گفته این را «کلوا» این را «لا تَأْکُلُوا». این را ببین، این را نبین. اینجا برو، اینجا نرو. بندهی خدا باشیم. او ما را ساخته است. اشاره میکنند وقت تمام شد. خیلی خوب بچهها را هم با دانشمندان رفیق کنیم. خانهی بزرگان که میرویم بچههایمان را ببریم. زیارت میرویم، بچههایمان را ببریم. بزرگان شهرمان را برای بچههایمان بگوییم. الآن در استان شما چقدر افراد بزرگ هستند. حاج شیخ عبدالکریم حائری اینجا بوده است. دکتر حسابی از اینجا بوده است. امیرکبیر از اینجا بوده است. چمران از اینجا بوده است. علامهی عسگری از اینجا بوده است. بگو علامه عسگری چه کسی بود. علامه عسگری چه کسی بود؟ چمران چه کسی بود؟ چه بود؟ بزرگانش را هم میگوییم. میگوییم: کوه هیمالیا چند متر است؟ به تو چه؟ میخواهی چه کنی؟ میخواهی بالا بروی. میخواهی پایین بروی. سؤالهای مذهبی غلط طرح میکند. این حدیث از امام حسن است یا امام حسین؟ آخر به تو چه! مثل اینکه بگوییم: آمدهای نماز جمعه با کدام شیرها وضو گرفتی؟ چه فرقی میکند؟ سؤالهای غلط حتی سؤالهای مذهبی غلط. سؤالهای جغرافی غلط. فلان رودخانه از زیمباوه میرود یا تانزانیا! خوب من چه خاکی بر سرم کنم؟ اسم رودخانهها را بلد هستیم، اما علامه عسگری را نمیشناسیم. این خسارت است. چه کسی ما را به اینجا رساند؟ که آنچه مفید است از ذهن ما پاک شود، آنچه که لغو است، در ذهن ما بیاید. به امید روزی که یک انقلابی در این کتابها شود. یک انقلابی در آداب و رسوم شود. آن کسی که شما را دوست دارد خداست. خلقت کرد او هم گفته این رقمی تربیت شو. هرچه از برنامههای قرآن و روایات جدا شدیم خسارت کردیم.
خدایا توفیق مراجعه به دین، به اسلام ناب، شناخت اسلام، مزهی اسلام، شیرینی اسلام، را به ما بچشان، و توفیق بده نسل نو بهترین مؤمنین و مؤمنات باشد.