2- کار برای خدا، نه خوش آمد دل خود
3- تبعیض در احکام دین، نشانه عدم ایمان واقعی
4- آمادگی برای هجرت، نشانه ایمان واقعی
5- لزوم هجرت روحانیون و پزشکان به نقاط دور از مرکز
6- اخلاص، معیار قبول الهی
7- آموزش رفتارهای دینی به فرزندان در خانه و مدرسه
تاریخ پخش: 30/09/96
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در محضر مبارک عزیزان آموزش و پرورشی و امور تربیتی و معلمین و مسئولین و جمعی از کسانی که در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم خادم هستند، خادمان عزیز هستیم. چون این بحث در آستانهی تولد حضرت عبدالعظیم پخش میشود، من میخواهم یک جمله در مورد حضرت عبدالعظیم بگویم. دو سه دقیقه بگویم.
1- سخن امام هادی علیه السلام درباره حضرت عبدالعظیم
حضرت عبدالعظیم، صدوق که از علمای هزار سال پیش است، دربارهاش میگوید: «ورعاً» یعنی تقوایش در درجهی اعلی بود. «مرضیاً» در زمان خفقان حکومت بنی عباس حضرت عبدالعظیم حسنی، زمان حکومت بنی عباس حدود سال 200، الآن سال 1400 است. 1200 سال پیش به خاطر فشار حکومت به بغداد و سامرا مهاجرت کرد. تقیه میکرد و نمیگفت: من شیعه هستم. ولی کار شیعه را انجام میداد. امام دهم، امام هادی مسأله که از او میپرسیدند، میفرمود بروید از عبدالعظیم حسنی بپرسید. یعنی مراجعین را به ایشان ارجاع میداد و شیخ صدوق عقیدهاش این است که حضرت عبدالعظیم و حضرت حمزه هردو شهید شدند.
زیارت حضرت عبدالعظیم ثواب زیارت کربلا را دارد. این خیلی مهم است. برای هیچ امامزادهای چنین تعبیری نیامده است. کسی که حضرت عبدالعظیم را در ری زیارت کند مثل کسی است که امام حسین را در کربلا زیارت کرده باشد. خیلی مهم است. برای هیچ امامزادهای چنین جملهای نیامده است. امام هادی تا عبدالعظیم حسنی را دید، فرمود: «مَرْحَباً بِکَ» درود بر تو! «أنتَ وَلیُنا حقاً» من این کلمهی «أنت ولینا حقاً» را میخواهم یک مقدار توضیح بدهم. چون هرچیزی حقیقی دارد، مصنوعی هم دارد. مثلاً طلای حقیقی داریم و طلای بدلی هم داریم. عسل طبیعی داریم، عسل مصنوعی داریم. خوب واقعی و خوب بدلی. [پای تخته مینویسند] «أَنْتَ وَلِیُّنَا حَقّاً» خیلی جملهی مهمی است. «أنتَ» یعنی تو، «وَلیُنا» امام هادی فرمود: تو ولی ما هستی. «حقّاً» یعنی واقعی واقعی!
در قرآن یک آیه داریم میگوید: «أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» (انفال/4) یک آیه هم داریم میگوید: «أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا» (نساء/151) این کلمهی «حقّاً» روی این کلمهی حق چند جملهای بگویم. عبدالعظیم حسنی خدمت امام دهم آمد و گفت: من میخواهم عقایدم را بگویم. من در مورد خدا اینطور فکر میکنم. در مورد معاد عقیدهی من این است. در مورد نماز عقیدهی من این است. عقایدش را گفت. امام هادی فرمود: عقاید تو درست است. این خودش یک درس است. جوانهای عزیز ما اگر یک فکری دارید این فکرتان را به کسی عرضه کنید. وقتی عرضه میکنید میبینید درست است یا درست نیست.
یک مهمانی داشتم از مکه آمده بود. گفت: آقای قرائتی! در کل عمرم امسال به من خوش گذشت. مزه دین را امسال فهمیدم. گفتم: چطور؟ گفت: مکه رفتیم. ماه رمضان، اول افطار در مسجد الحرام یک میلیون با کم و زیادش افطاری میدادند. تا به حال سفره یک میلیونی ندیده بودم. البته افطاریهایشان رقیق است. یک پلاستیک است و مقداری خرما و شله زرد و فرنی است. ترشی و مربا و آش و سوپ نیست. آقا افطاری یک میلیونی میخوردیم. هی نگاه میکردم یک میلیون آدم افطار میکند، کیف میکردم. گفتم: شما افطارتان… آنها غروب که شد افطار میکنند. غروب یعنی خورشید را ندیدی افطار کن. ما میگوییم: خورشید را که ندیدی باید سرخیاش را هم برود. عقیده شیعه مغرب است و آنها غروب! بعضی از علماء شیعه هم غروب را میگویند، ولی اکثراً میگویند: مغرب. معلوم شد این سی روز ماه رمضان روزههایش را خورده است. گفت: آقا نماز تراویح میخواندیم. نماز تراویح را اهل سنت در ماه رمضان میخوانند. در مسجد الحرام، پیشنماز هم چون حافظ قرآن است به جای قل هو الله، یک جزء قرآن را میخواند. یعنی بیست صفحه از قرآن را میخواند. این قرآنهایی که دست ما است یک جزء بیست صفحه است. مثلاً بیست رکعت نماز میخواند و هر رکعت یک صفحه قرآن را به جای قل هو الله میخواند. چون قرآن را حفظ است. شیعه نماز تراویح را حرام میداند. برای قرآن و اهلبیت نیست. معلوم شد گریههایی هم که سر نماز کرده کشک بوده است. یعنی هم روزه خورده و هم نماز حرام خورده و هم به خیال خودش سال خوشش بوده است. خیلی از کارهایی که میکنیم کارهای غلطی است.
2- کار برای خدا، نه خوش آمد دل خود
به یک نفر گفتم: شما خمس میدهی؟ گفت: من خودم کارهای فرهنگی میکنم. گفتم: خمس برای شما نیست. خمس برای امام زمان است. باید هرطور مرجع تقلید شما میگوید عمل کنی. نه هرطور خودت خوشت میآید. کارهای ما خیلیهایش با نفس است. تابستان من یک روستا رفتم، آب رودخانه آب برف بود. تا آب را ریختم گفتم: های های های!آب یخ بود و هوا داغ بود. تابستان بود. گفتم: حالا که آب خنک است یک وضو بگیریم. های های های! گفتم: وضویت باطل است. تو برای های های وضو میگیری. (خنده حضار) وضو باید برای خدا باشد نه برای اینکه خوشت آمده است. گفتم: خدایا وضویم باطل بود. یک کار دیگر، خدایا من نمیخواهم وضو بگیرم، میخواهم های های کنم. حرام نیست. من برای های های میخواهم وضو بگیرم. هی آب ریختم. سیر که شدم گفتم: قرائتی! سیر شدی؟ گفتم: بله سیر شدم. گفت: حالا برای خدا، حالا یک مشت برای خدا ریختم. این آخری قبول است. چون آخری برای خدا بود و بقیه برای های های بود. خیلی از کارهایی که میکنیم چون هیأت محلهی ما هست، هیأت جای دیگر باشد پول نمیدهیم. چون این سید را دوست دارم خمس میدهم. دوست نداشته باشم خمس نمیدهم. چون از این خوشم میآید به او وام میدهم. اگر وام میدهیم و اگر و اگر و اگر…
یکوقت داشتم میرفتم، گفتم: آقای قرائتی! تو تا به حال برای خدا سلام کردی؟ یک سلام، این که سلام کردی مدیر کل بود. این وکیل بود. این وزیر بود. این همسایه بود. یک سلام بکنی که هیچکدام از اینها نباشد و فقط برای خدا باشد؟ هرچه فکر کردم گفتم: نمیدانم. گفتم: از امروز شروع کن. این رفتگر شهرداری دارد خیابان را جارو میکند. برو کنار گوشش یک سلام کن. تصمیم گرفتم یک سلام برای خدا بکنم. رفتم کنار رفتگر و گفتم: سلام علیکم! این رفتگر یک نگاهی به من کرد و گفت: سلام علیکم! شروع به جارو کردن کرد. ما گفتیم: یک سلام برای خدا کردیم. رد شدیم و رفتیم، دیدم این رفتگر عقب من میدود. گفت: حاج آقا ببخشید! گفتم: بفرمایید. گفت: چطور شد یک سلام به من کردی؟ در عمرم کسی به من سلام نکرده بود؟ یعنی میلیونها سلام بده همه برای پول و پست و مقام! یک سلام برای خدا، این دختر بچه است. من! به بچه سلام کنم؟!! بله، پیغمبر هم به بچهها سلام میکرد. چه میشد؟ من مادرشوهر هستم، به عروس سلام کنم؟! مادرشوهر به عروس سلام کند چه میشود؟ باطل است. آمد از من پرسید: تعزیه میخواستیم بخوانیم اسب نداشتیم، شمر را سوار دوچرخه کردیم، گفتم: درست است. ما فکر میکنیم اگر مادرشوهر به عروس سلام کند باطل است. پدر به بچه سلام کند، اشکال دارد؟ گیر هستیم. معلوم شد آن اولین سلام من بوده که گفتم، آن بنده خدا اولین سلامی بوده که شنیده است. «حقّاً» یعنی «أنتَ وَلیُنا حقّاً» حقیقی!
یک کسی میخواست کربلا برود، گفتم: این راهپیمایی اربعین خیلی خوب است. این موکبها خیلی خوب است. واقعاً خیلی خیلی خیلی خیلی خوب است. اما تو نیتت این باشد که اگر این موکبها نباشد کربلا میرفتی یا چون وسط راه غذا مفت میدهند میروی؟ غذا مفت میدهند عبادت است، تو هم برو نوش جانت! اینها همه در راه امام حسین قبول است. اما مواظب باش برای غذا نروی.
واعظ میخواهد دعوت کند، آقایی نزد من آمد، میگفت: محله ما منبر بیا. خیلی اصرار کرد، گفت: راستش را بگو به چه نیتی؟ گفت: حساب کردم شله زرد بدهم پانصد نفر میآیند. قیمه بدهم هزار تا میآیند. بگویم: قرائتی سخنرانی آمده است، دو هزار نفر میآیند. من میخواهم حسینیهام پر شود. کار ندارم تو چه میگویی؟ تو و شله زرد را کنار هم میگذاریم، قرائتی، قیمه، شله زرد! هرکدام حسینیه پر شد آن را دعوت کنیم. این است… شما فکر میکنید این پنج میلیون دانشجو که دانشگاه میروند، اگر لب در بگوییم: آقا علم هست، استاد هم هست، اما مدرک نیست، چند نفر میروند؟ همین سر دوچرخه را برمیگردانیم. به یکی گفتند: برویم روضه؟ گفت: من شام خوردم. (خنده حضار) این «أنتَ ولینُا حقّاً» یعنی اینها را از امام حسین جدا کن. شام و واعظ و حساب نمیکند این مداح و واعظ چه میگوید؟ حساب میکند حسینیه پر میشود یا نمیشود؟
دو سه آیه برای شما بخوانم. این را دیروز پیدا کردم. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
3- تبعیض در احکام دین، نشانه عدم ایمان واقعی
کافر واقعی کیست؟ در سوره نساء آیه 150 میگوید: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ» خدا را قبول ندارند. «وَ رُسُلِهِ» رسول را قبول ندارند. «وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ» میخواهند تفرقه بیاندازند بین خدا و رسولش! «وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ» این را قبول داریم و این را قبول نداریم. ما راه خودمان را میرویم. «وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا» میگوید: آقا ببینید، من حجاب را قبول ندارم. خمس میخواهی میدهم و نماز میخوانم ولی حجاب را قبول ندارم. من ربا را قبول ندارم. شغلش ربا است. میگوییم: ربا حرام است. میگوید: من کار به این ندارم. من پول میدهم و سودش را میگیرم. سود پول! اگر کسی گفت: یک تکه از دین را قبول دارم. یک تکه از دین را قبول ندارم. قرآن میفرماید: «أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا» این حقیقتاً کافر است. چون یک تکه را قبول دارد و یک تکه را قبول ندارد. بعضی چیزها ممکن است نصفش را هم قبول کند. مثل قرص، قرص دو تا خوب میکند و نصفش هم ممکن است کمی مرض را تخفیف بدهد. بعضی چیزها باید کلش را عمل کرد. اینکه پنجاه درصد است قبول نیست. به کسی گفتند: شنا بلد هستی؟ گفت: پنجاه درصد. گفتند: یعنی چه؟ گفت: شیرجه میروم، بیرون نمیآیم! خوب هیچی! اینطور نیست که… پنجاه درصد یعنی صفر! دین پنجاه درصدی نداریم. من قرآن را میخوانم و شما معنا کنید. فکر میکنم معنایش را فهمیدید.
«نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ» به بعضی آیهها ایمان داریم. «وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ» بعضیها را قبول نداریم. من این را قبول دارم و این را قبول ندارم. آن راهی که من خودم انتخاب میکنم، یک تکه از اینجا و یک تکه از آنجا، میفرماید: «أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا» خیلی آیه تندی است. من دیروز با اینکه خیلی کنار قرآن، الحمدلله، خیلی نمیشود گفت، مقداری کنار قرآن بودم، «أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا» این حقیقتاً کافر است. یعنی ایمانش هم به درد نمیخورد. به این سلام میکنم. سلام علیکم! کیه؟ فلان پست را دارد. این را ول کن، سلامش نمیکنیم. به این سلام میکنیم، چرا؟ استاد دانشگاه است. این ترم با او درس دارم. به او سلام نمیکنیم. چرا؟ این ترم با او درس ندارم. اِ… اگر این ترم با او درس داشتیم سلامش کنیم. اگر این ترم با او درس نداشتیم سلام نکنیم. اگر این رئیس مدرسه ما هست سلام کنیم. اگر نیست… این خیلی مهم است. اگر کسی بخشی از این را قبول کند و بخشی را قبول نکند، فکر نمیکنم مینی مسلمان… مینی بوس داریم ولی مینی مسلمان نداریم! چون یک تکه را قبول دارد و یک تکه را قبول ندارد. نبوت یک جریان و سنت دائمی است. «وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّه»
آمدند نزد پیغمبر گفتند: این فرشتهای که آیات قرآن را نازل میکند، اسمش چیست؟ پیغمبر فرمود: جبرئیل! گفتند: هان! اگر میکائیل آیه میآورد ما قبول میکردیم. حالا که جبرئیل است… این کجایش دین است؟ این را دعوت کن، چون در عروسی دخترم آمد. این را دعوت نکن، در عروسی دخترم نیامد. من هم نمیروم! این را سوغاتی بدهیم، چون میخواست عمره و مکه و کربلا برود با ما خداحافظی کرد. این را سوغاتی ندهیم، چون وقتی میخواست برود با ما خداحافظی نکرد. واقعاً خیلی ضعیف هستیم. رودهها تنگ است و هسته انار درونش گیر کرده است. روح کوچک است، با ما خداحافظی کرد، سوغاتی بگیرد. نکرد، سوغاتی نگیرد. عروسی من آمد میروم، نیامد نمیروم. به من سلام کرد سلامش میکنم، مریض شدم عیادت من آمد، حالا مریض شده عیادتش میروم. حالا که مریض شدم و عیادت من نیامد، من هم عیادت او نمیروم. اگر میکائیل آیه آورده است، قبول است. اگر جبرئیل آیه آورده، آیه نازل شد، «مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ…» (بقره/98) با جبرئیل چه خرده حسابی دارید؟ هرچه گفت، گفت. همه ادیان آسمانی باید به رسمیت شناخته شوند. مرز تاریخی ندارد. در مرز تاریخی خودش…
«نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ» همین التقاطی، آمدند نزد پیغمبر گفتند: شما نماز را از ما بردار، باقی دینت را قبول داریم. گفتند: دینی که رکوع و سجود نداشته باشد، دین نیست. حالا این «کافرون حقّاً» و «مومنون حقّاً» چه کسی است؟ یک آیه داریم قرآن میفرماید، این برای سوره انفال است. آیه اول یادتان هست کدام سوره بود؟؟ شما هم مثل من یادتان رفت. سوره نساء بود. این آیه در سوره انفال است.
4- آمادگی برای هجرت، نشانه ایمان واقعی
آیه 74 میگوید: حالا مؤمن حق چه کسی است؟ «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا» هجرت هم بکند، «وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ» جهاد هم بکند، «وَ الَّذِینَ آوَوْا» کمک به بیخانهها بکند و مأوا بدهد، «وَ نَصَرُوا» کمک کند، اگر این کارها را کردی «أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» مؤمن حق تو هستی. البته حدیث داریم ایمان ده درجه است. بعضی یک درجه ایمان دارند، در حدی که روز عاشورا پیراهن سیاه میپوشد و چیزی درست نیست. نه نمازی، نه خمسی، نه زکاتی، نه روزهای، فقط سینه میزند. بعضی یک درجه ایمان دارند. بعضی نه، دو درجه ایمان دارند. بعضی سه درجه تا بعضی ده درجه، «آمَنُوا» اگر کسی ایمان داشته باشد، «وَ هاجَرُوا» بعضی ایمان دارند هجرت نمیکنند. داریم از افراد مختلف حتی از افغانستان و پاکستان به قم میآیند، خوب قم آمدی و پنج سال، ده سال درس خواندی برگرد به کشورت، میایستد. 25 سال است قم است. 25 سال در قم چه میکنی؟ یا ایرانی، ایرانی در حوزه علمیه میرود، ده سال، پانزده سال میماند. اگر میتوانی رشد کنی و مجتهد شوی الحمدلله! اگر نمیتوانی مجتهد شوی چرا در قم ایستادی؟ چرا در نجف ایستادی؟ ایمان دارد ولی هجرت نمیکند.
تمام گناهان را خدا روز قیامت یقه میگیرد. تنها گناهی که لحظه مرگ یقه میگیرد برای مهاجرین است. کسانی که هجرت نمیکنند. قرآن بخوانم. «فِیمَ کُنْتُمْ» لحظه مرگ عزرائیل میگوید: تو روی کره زمین چه کاره بودی؟ «قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ» (نساء/97) ما طبقهی محروم و مستضعف بودیم و کاری دستمان نبود. فرمود: «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً» زمین بزرگ بود، میرفتی هجرت میکردی. هجرت را ساده نگیرید. اگر ایرانیهای متخصص در آمریکا هجرت کنند و به وطن خودشان برگردند، کمر آمریکا شکسته میشود. بسیاری از فوق تخصصهای غرب بچههای ایران هستند.
زمان جنگ ما به غرب رفتیم، کشورهای اروپایی. پزشکان را دعوت کردیم که الآن جبهه و جنگ است، شما بیایید از این تخصصتان برای بسیجیها، سربازها، ارتش و سپاه، بیایید اینهایی که مجروح هستند را عمل جراحی کنید. گفتند: ما دلار میخواهید میدهیم. دارو هم میدهیم، اما حال ایران را نداریم. اینجا خوش هستیم. الآن ایران جنگ است. حال نداریم. «آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا» (انفال/72) یعنی واقعاً من نمیتوانستیم بیش از این هجرت کنم. البته من در دنیای خیال فکر میکنم پر سفر بودم. میانگین هفتهای یکی دو استان میروم. حالا از پا افتادهام ولی در عین حال فکر میکنم شاید من در یک روستایی میرفتم و یکی دو شب میماندم و چیزهایی میگفتم شاید اثر میکرد. ما باور نمیکردیم مردم زکات بدهند. یک چند سفر برای زکات رفتیم. امسال دور و ور سیصد میلیارد تومان زکات جمع شد. تازه ده درصد مردم زکات میدهند و نود درصد نمیدهند. وقتی زکات میدهند، یک نفر در سخنرانی بلند شد و گفت: آقای قرائتی! تو به ما گفتی زکات بدهید؟ خودت خوابت برده بود! چطور به ما گفتید: جبهه بروید و جوان به جبهه دادیم. ما که با دو تا حدیث که از شما آخوندها شنیدیم جوان به جبهه دادیم، دو تا حدیث برای زکات بگویید، زکات بدهیم. شما یادتان رفته است. تو خوابت برده است. چنان ضایع شدم که بعد از سخنرانی یک کشاورز بلند شد و گفت: چرا به روستای ما هجرت نکردی؟ این حرفی که میزنی باید بیست سال پیش میزدی. چرا حالا میزنی؟ من جوابی نداشتم و گفتم: جوابی ندارم. آمدم به مقام معظم رهبری گفتم: یک چنین صحنهای برای من پیش آمد. گفت: حق با کشاورز است.
5- لزوم هجرت روحانیون و پزشکان به نقاط دور از مرکز
یک ساختمان چهل تا پزشک درونش است. پزشکان ما هجرت نمیکنند. آنهایی که اروپا و آمریکا هستند و فوق تخصص هستند هجرت نمیکنند. طلبهها کم هجرت میکنند. البته نمیخواهم بگویم همه. ما الآن چند هزار طلبه داریم که هجرت کرده است و در جایی رفته که آخوند نیست، روستا هست منتهی باز هم کم داریم. «آمنوا» باید ایمان داشته باشیم. «هاجروا» باید هجرت کنیم. «وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّه» در راه خدا جهاد کنیم، تلاش کنیم. «آوَوْا» به دیگران خانه بدهیم. الآن چقدر اتاق خالی داریم؟ چند میلیون اتاق خالی داریم با چند میلیون جوان که میخواهد عروس ببرد، اتاق ندارد. «آوَوْا» جایش بده. حدیث داریم کسی که اتاق خالی دارد و به یک مسلمان نمیدهد، خداوند به فرشتهها میگوید: به عزت و جلالم قسم، اینکه در دنیا یک اتاق به او نداد، من در قیامت به این جا نخواهم داد. البته بعضی هم وقتی بنشینند دیگر بلند نمیشوند. این هم مشکل است. آدم میگوید: دو تا اتاق دارم ولی بیاید بنشیند، دیگر بلند نمیشود. حالا این چاره دارد. هم نیروی انتظامی هست و هم قوه قضاییه هست. «آوَوْا» در چند آیه هست در رابطه با خانه دادن به بیخانهها، «آوَوْا» مأوا دادن، «نصروا» کمک کنیم. افرادی نیاز به کمک دارند. گاهی کمکها کم است اما همین کمک کم اثر دارد. من مثال میزنم مثل برگ زردی که در آب میافتد. برگ زرد چیزی نیست، اما همین برگ زرد کشتی پنجاه مورچه میشود. یعنی مورچهها میروند سوار این برگ میشوند. گاهی کمک کم است اما همین کم اثر دارد. چون اثر با کم و زیاد نیست.
6- اخلاص، معیار قبول الهی
گاهی وقتها یک کسی طبیعی یک کار کوچکی میکند اما خیلی اثربخش است. ما یکوقت در خانه نشسته بودیم. نوه من آمد، تازه حرف میزد. گفت: آقاجان علی اصغر را میشناسی؟ گفتم: بله. گفت: بچه شیرخواره بود. گفتم: بله. گفت: تشنه شد. پدرش گفت: به او آب بدهید، او را کشتند. این را گفت، روضه رفته بود و این را از منبری شنیده بود. آمد گفت تا مدتی هرچه میخواستم جلوی خودم را بگیرم و گریه نکنم نتوانستم. اشکی این بچه سه ساله از من گرفت که هیچ مداح و واعظ درجه یکی نمیتواند بگیرد. این روضه طبیعی است. گاهی وقتها انسان به طور طبیعی یک خدمت و نصرتی میکند. با یک پتو، در قرآن آیه داریم که کسی دو سه خرما برای کمک به جبهه آورد. پول دارها به او خندیدند، این سه تا خرما آورده برای کمک به جبهه! آیه نازل شد چرا خندیدید؟ «لا یَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُم» (توبه/79) این بیشتر از سه خرما نداشته است. چرا به خرمای او خندیدی؟ از کجا سه تا خرمای این قبول شود و چک صد میلیونی شما قبول نشود؟ بیش از این نداشته است.
سعی کنیم شما که مربی تربیتی هستید و معلم هستید، این نوجوانها را وادار کنید این کارها را انجام بدهد. اگر یک کسی چهارزانو نشست. حدیث داریم در مجلس عمومی چهار زانو ننشینید. دو زانو بنشینید. اگر جای دادی، خدا همه جا جایت میدهد. نه فقط در مکان، آیهاش را بخوانم. «تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ» (مجادله/11) «تَفَسَّحوا» یعنی جا باز کن. مجالس هم یعنی مجلس. اگر کسی وارد شد و با چشمهایش دنبال جا میگردد، بگو: بفرما اینجا و یک تکان بخور و جا بده. بعد میگوید: مزد تکانی که خوردی و یک وجب، دو وجب به این جا دادی، خدا همه جا به شما جا میدهد، فکرت را باز میکند. نگاهت را باز میکند. رزقت را باز میکند. نسلت را باز میکند. همه گرههایت باز میشود. نمیگوید: «تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ یَفْسَحِ اللَّهُ فی المجالس» تو در مکان و مجلس جا بده، من برای همیشه جا میدهم. مثل «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا»(عنکبوت/69) میگوید: تو در یک کار مخلص باش. نمیگوید: «لَنَهْدِیَنَّهُمْ سبیلنا» میگوید: «سُبُلَنا». تو در سبیل، یعنی در راه مخلص باش، من باقی راهها را برای تو باز میکنم.
7- آموزش رفتارهای دینی به فرزندان در خانه و مدرسه
در هر مدرسهای یک قلکی باشد، برای فلان خدمت و فلان کمک، بچهها هرکدام پول دارند بریزند. بعد هم بچهها از این پول یک چیزی تهیه کنند و بگویند: این کادو مدرسه فلان! یعنی یاد بدهیم. حدیث داریم میخواهی به فقیر پول بدهی، به بچهات بده او به فقیر بدهد. یعنی کمک به فقرا را به نسل دیگر هم آموزش بدهید.
از یکی از وزرا در جمهوری اسلامی خوشم آمد. میگفت: میخواستم افطاری بدهم به بچههایم گفتم: من برنج و روغن و خرما و مواد افطاری را میخرم، مادرت هم بپزد. تو هم شاگردیهایت را دعوت کن و بگو: امشب منزل ما برای افطاری بیایید. من میخواهم دخترم یاد بگیرد که به باقی دخترها افطاری بدهد. پسرم یاد بگیرد که به باقیها افطاری بدهد. یک مطلب خوبی که دارید، بلند شوید بگویید. بسم الله الرحمن الرحیم، آقا مطالعه میکردم. یک جمله جالب، این جمله جالب را بگوید. هر روز یکی از این بچهها اذان بگوید. پانصد نفر بچه ظهر که میشود به هم نگاه میکنند. یکی جرأت الله اکبر گفتن ندارد. در مسائل تربیتی یک چیزهایی میخوانیم، روانشناسی میخوانیم، جامعه شناسی میخوانیم، سرود و تواشیح و ولی یکی یک الله اکبر نمیتواند بگوید. تربیت چیست؟ راهش چیست؟ چطور این تربیت را به نسل نو منتقل کنیم؟
بحث امروز من به مناسبت تولد حضرت عبدالعظیم که در کنار تهران است و زیارتش ثواب زیارت کربلا را دارد، امام هادی فرمود: تو حقیقتاً مسلمان هستی. وقتی میگوید: تو حقیقتاً مسلمان هستی یعنی خیلیها به زبان مسلمان هستند، ولی در عمل مسلمان نیستند. نمازش را میخواند، میگوییم: آقاجان نمازت غلط است. برو بابا! خدا قبول خواهد کرد. به کسی گفتم: نمازت غلط است. گفت: اینقدر خدا تارک الصلاه دارد که الآن ملائکه سر همین نماز غلط من دعوا دارند. این میگوید: به من بده. او میگوید: به من بده! با جوک و خنده میشود رد شد ولی مسلمان واقعی چه کسی است؟ به حضرت عبدالعظیم فرمود: «أنتَ ولینُا حقّاً»
دعا کنم. خدایا به آبروی آنهایی که «آمنوا» حقیقتاً، «هاجروا» حقیقتاً، «جاهدوا» حقیقتاً، به آبروی کسانی که حقیقتاً یاران شما بودند و الآن هم حقیقتاً یار حضرت مهدی هستند، خیلیها اگر اشکهایشان را جمع میکردید، چند لیتر گریه کردند. «یا حجه بن الحسن» ظهور کن، ظهور کن! خوب امام خمینی ظهور کرد. شاه را برداشت. تو برای انقلاب اسلامی چه کردی؟ امام خمینی ظهور کرد یا نه؟ یک طاغوت را مثل شاه برداشت یا نه؟ صدام را برداشت یا نه؟ تو در حذف شاه و صدام چه نقشی داشتی؟ یا حجه بن الحسن! زود بیا و همه طاغوتها را بردار. تو در یکی چه کردی که میگویی بیا همه طاغوتها را بردار و من هم کمک تو میکنم؟ خدایا ما را یار حقیقی حضرت مهدی و اسلام و قرآن قرار بده. بعضی هم هی مستضعف، مستضعف میکنند ولی حقوق مستضعفان را میخورند. اینها هم حقیقی نیستند. ما را حقیقتاً یار مستضعفان قرار بده.
1- زیارت چه کسی ثواب زیارت امام حسین را دارد؟
1) عبدالعظیم حسنی در ری
2) حضرت معصومه در قم
3) شاهچراغ در شیراز
2- آیه 150 سروه نساء، چه کسانی را کافر واقعی میداند؟
1) کسانی که در بخشی از دستورات دین ایمان دارند
2) کسانی که بخشی از دستورات دین را نفی میکنند
3) هر دو مورد
3- بر اساس قرآن، نشانه ایمان واقعی چیست؟
1) آمادگی برای هجرت
2) آمادگی برای جهاد
3) هر دو مورد
4- در آیه 79 سوره توبه، خداوند از چه کسانی حمایت میکند؟
1) کسانی که اهل نمازند
2) کسانی که اهل انفاقاند
3) کسانی که اهل جهادند
5- در آیه 74 سوره انفال، پس از هجرت و جهاد، به چه امری اشاره شده است؟
1) جادادن به افراد بی خانه
2) ازدواج افراد بیهمسر
3) کاردادن به افراد بیکار