قرآن، شفای دردهای جامعه

«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

قرآن حدود 50 کمال دارد، یکی این است که «وَنُنَزِّلُ مِنْ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ» الإسراء/82. یعنی قرآن شفاء است. آیه‌اش این است: « وَنُنَزِّلُ مِنْ الْقُرْآنِ» نازل می کنیم « مَا هُوَ شِفَاءٌ».
این شفا بودن قرآن را امروز یک خورده باز کنیم. شفاء از چه دردهایی؟ شفا از امراض اعتقادی، عقیدتی و فکری، شفاء از مفاسد و شفاء از مفاسد شخصی و مفاسد اجتماعی. در مفاسد اجتماعی امروز می خواهم بحث زندان را بکنم.
خوب؛ من حالا خیلی آمار دقیقی ندارم، فرض کنید هر هزار نفری یک نفر زندانی داشته باشیم، یعنی یک شهر پنجاه هزار نفری پنجاه تا زندانی داشته باشد، حالا یا کمتر، یا بیشتر. یک شهر یک میلیونی زندانی‌اش می شود هزار نفر. و شهر ده میلیونی هم می شود ده هزار نفر، حالا، انشاء الله که هرچه کمتر باشد.
1- زندان و زندانی، یکی از معضلات اجتماعی
یک برآورد کنیم ببینیم که چقدر قوه قضائیه باید پول دولت را خرج این زندانی کند، چقدر خرجش است یک زندانی؟ صبحانه و ناهار و شام، آب و گاز و مسکن، فضائی که تصرف می کند، هر پنجاه تا زندانی دو تا پلیس می خواهد که چهار تا شیفت عوض می شوند، خودِ پلیس مرخصی دارد، عیدی دارد، بازنشستگی دارد، بیمه دارد. بودجه ای که خرج زندانی می شود، خوب این بودجه را کسانی که گناه نکرده‌اند بیرون زندان باید مالیات بدهند که دولت بدهد به آن کسی که گناه کرده، یعنی بی گناه باید خرج باگناه را بدهد، خوب این یک مشکل است. خودِ زندانی، آثار خود زندانی، مفاسدی که هست، پس یک، هزینه زندان است که ریزش را نمی توانیم بگوییم برای اینکه نه اطلاع داریم، و تورم هم روز به روز چیزهایی اضافه می شود.
1- آثار روحی زندانی: منفعل می شود، شرمنده می شود، آبرویش می ریزد.
آثار جسمی زندانی: مشکلاتی که در زندان پیش می آید، گاهی امراضی واگیر دارد.
تجربه های تلخ زندانی: گاهی با یک رقم فساد، زندانی وارد می شود، آنجا یک دوره می بیند، یعنی سایر چیزها را هم یاد می گیرد.
خانواده زندانی: در جامعه تحقیر می شود، این خواهری که شوهرش زندان است، پهلوی بقیه خواهرها، دخترعمه‌ها، دخترخاله‌ها، خانمش چقدر شرمنده می شود.
اینکه می گویند قرآن شفاست این است، یعنی یکی از این فسادها را، یکی از این مسائل اجتماعی را بررسی کنید ببینید چه است، بعد ببینید قرآن چه راه حلی داده است.
فرزندان زندانی: مشکلات فرزندان خیلی شاخه دارد، از نظر تربیتی، از نظر تحصیلی، از نظر شخصیتی، از نظر آسیب پذیری و تحقیر شدن. بعد می آئیم سراغ هزینه خانواده زندانی. خانواده زندانی از کجا بیاورند بخورند. یا گرفتار منت می شوند، کسی به اینها پول می دهد منت می گذارد، یا گرفتار سرقت می شوند، یا گرفتار ذلت می شوند. یعنی اگر بسوزند و بسازند ذلیل هستند، اگر دست به کار خلاف بزنند سرقت است. یا ذلت است، یا منت است.
آینده زندانی: دختر آن کسی که پدرش زندان است، داماد او شدی؟ پسر زندانی دخترت را گرفت؟ این مسائلی که پیش می آید. آنوقت گاهی وقت‌ها گرفتار اعتیاد می شوند. گاهی فروش مواد مخدر پیش می آید. البته نمی خواهم بگویم همه، بلکه رفاقت با نااهلان.
از نظر سیاسی: آن کسی که پدرش زندان است به نظام خوش بین نیست، فکر می کند پدرش نباید زندان باشد. بالاخره اینها هست دیگر، من دیشب خواستم با رئیس زندان تماس بگیرم پیدایش نکردم. اینها چیزهایی بوده که خودم روی کاغذ آوردم، شاید اگر مشورت می کردیم می گفتند آقای قرائتی کجایش را دیدی، صد برابر اینهاست. یعنی ما یک نفر را که زندان می کنیم، یک نفر را می گیریم، خیلی چیزها رها می شود، با توجه به اینکه دستش را می گیری، قفل می کنی، خوب بله دستش را بسته ای، اما با پایش لگد می کند، با کتفش، با سرش، این خودش را گرفتی، ولی خانواده‌اش رها شد، آبرویش رها شد، عزتش رها شد، زندگی‌اش ول شد، یعنی یک چیزی قفل شد، اما چند تا چیز قفلش باز شد، این چی است قصه؟ خوب حالا این مشکل هست یا نه؟ ما در اسلام باید زندان داشته باشیم یا نه؟ بله باید زندان داشته باشیم، اما نه اینقدر. باید ببینیم چه کنیم.
2- راه‌های پیشگیری از زندانی شدن
بخش عظیمی از این زندانی‌ها را می شود آزاد کرد. مثلا ما الان عده زیادی از افرادی که در زندان هستند بخاطر این عوامل هستند: 1- چک بی محل، 2- مهریه سنگین، 3- ندادن خرجی و نفقه، 4- تصادفات غیر عمدی، 5- ضرب و شتم، 6- توطئه و کلاه برداری.
خوب، همه اینها یک جور نیستند. و اما چک بی محل، ما فکر می کنیم معروف نماز است و منکر هم مثلا فلان گناه، در حالی که چک بی محل کشیدن یعنی بی تدبیری، یعنی به بازی گرفتن مردم یعنی سر به سر طرف گذاشتن، یعنی نفاق، آدم وقتی چک می دهد یعنی من پول دارم، وقتی ندارم نفاق است، منافق یعنی دو چهره، چهره و ژست تاجر را به خود می گیرد در حالی که پول ندارد. اگر یک کسی یک لباسی بپوشد که اهلیت او نیست، مثلا لباس پزشکی می پوشد ولی پزشک نیست، لباس آتش نشانی می پوشد که نیست، لباس روحانی می پوشد که سواد آخوندی ندارد، هر لباسی و هر عنوانی به تابلو بزنی که آن را نداشته باشی، اتفاقا از جاهایی که می گویند غیبت جایز است آنجا است که آدم ادعایی را بکند که اهلش نباشد. مثلا لباس سیدی می پوشد در حالی که سید نیست. این را مردم ما بدانند که چک بی محل گناه است، این هم از منکرات است و بازی گرفتن خیلی چیزها است.
کسی آمد پهلوی من گفت خواب دیدم امام رضا را گفته اگر بدهی داری برو پهلوی قرائتی، مشکلت را حل می کند. به او گفتم به امام رضا بگو شما دیگر چک بی محل نکش، شب اول بیا به من پول بده، شب دوم مشتری بفرست. از همه گذشته امام رضا چرا به خواب تو می آید؟ به خواب خودم بیاید بگوید کمک تو کنم، چرا از این طرفی؟ از آن طرف!
بعد هم ما خیلی چیزها را خیال می کنیم، خیال می کنیم که دست چک داشتن پز است، در همه بانک‌ها حساب داشتن پز است، چک کدام بانک را می خواهی به تو بدهم؟ این کارهایی که می کنیم، شخصیت خودمان را، مثل بعضی جوان‌ها که سیگار می کشند، اصلا فکر می کند که این جزء شخصیتش است. حالا به هر حال ببینیم باید چه کنیم؟ و راجع به این زمینه چند تا تذکر داریم یکی به اینهایی که زندان رفته‌اند، یکی به دولت، یکی به مردم.
3- حکم متناسب با جرم، نه حبس و زندان
دولت خیلی جاها می تواند زندان را کم کند، «وَجَزَاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ» الشورى/40 سیلی زده، سیلی‌اش بزن، یا ببخشش یا بزنش، دیگر چرا زندانش می کنی؟ قرآن بخوانم، «وَجَزَاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُهَا» جزای سیئه، سیئه است چرا زندانش می کنی؟
خوب، راننده ای تصادف کرده، بالاخره عمدی که نبوده، قرآن بخوانم: «مَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً» النساء/92 اگر کسی یک کسی را تصادفا کشت، این را دیه باید بدهد یا صاحبان خون می بخشند یا نمی بخشند، اگر بخشیدند الحمدلله، اگر نبخشیدند دیه، دارد یک جا، ندارد قسطی، چرا زندان برود؟ یعنی بسیاری از موارد ما خودمان گیر می گذاریم.
یک وقتی من یک نامه ای نوشتم به مقامات بالا که در تمام روایات آموزش تیراندازی، شنا هم هست، یک روایت من تا حالا پیدا نکرده‌ام که بگوید به جوانها تیراندازی یاد بدهید، هر روایتی می گوید تیراندازی، کلمه شنا هم هست، (علّموا اولادکم الرمایه و السّباحه) یاد جوانهایتان بدهید هم تیراندازی هم شنا، ولی در پادگانهای ما، تیراندازی هست، شنا نیست. یک روز ما را دعوت کردند در جلسه سردارها و امرا و رده های بالای مملکت که نظر شما راجع به این نامه چه بوده؟ گفتم نظرم همین بوده که نوشتم، گفتند ما برآورد بودجه کردیم یک پول چند میلیاردی که هر دو هزار تا سربازی یک استخر می خواهد، عرضش، طولش، تصفیه‌اش نمی دانم سقفش، گفتم این قدر پول نمی خواهد؟ گفتند پس چطور شنا یاد بگیرد؟
4- راههای آموزش عمومی سربازان
گفتم بگویید هر سربازی شنا بلد باشد بیست روز زودتر مرخص می شود، این وقتی دفترچه دارد خودش می رود یک جایی شنا یاد می گیرد، گفتند راست می گویی، درست است.
یا مثلا آموزش نماز، بگوییم آقا هر سربازی نمازش درست باشد این مقدار جایزه، هر سربازی بتواند یک صفحه قرآن را بدون غلط بخواند این مقدار جایزه، شما مدت سربازی را، یک پنج روز برای آن، یک دو روز برای آن، یک ده روز برای آن، یک بیست روز برای آن و ایامی که جوان‌ها دیپلم گرفته‌اند و هنوز سربازی نرفته‌اند، آن چند وقت را از این کارهای مفید با پول خودشان بکنند.
به جوان می گویی داماد شو، می گوید خرجی، می گویی مگر خرجی می خواهد دامادی؟ تو عقد کن دختر هم عروس شود، دختر خانه پدرش ادامه تحصیل می دهد، تو هم خانه خودت ادامه تحصیل بده، هر چند روزی هم بیائید همدیگر را ببینید، آن چند روز را هم حلال استفاده کنید ولی بچه دار نشوید، او خانه پدرش، تو هم خانه پدرت، معنای عروسی این نیست که سه شنبه عروسی کردید، چهارشنبه بچه دار شوید، یا سه شنبه عروسی کردید چهارشنبه بروید تشکیل خانواده بدهید. می شود، خود پیغمبر وقتی عایشه را گرفت، عایشه چند سال خانه پدرش بود. مدت اول جوانی را نگذار تو بدون همسر باشی، دختر آسیب پذیر باشد، پسر آسیب پذیر باشد، او در خانه شوهر می خواهد، پسر هم زن می خواهد، بخاطر اینکه خانه شخصی ندارند، آپارتمان ندارند، کار ندارند، اشتغال ندارند، عقد کاری به آن ندارد. شما عقد کنید، اشتغال و بچه دار شدن وقتی که یک کاری و به یک امکاناتی رسیدید. می شود انسان، مگر هر کسی مطالعه می کند باید کتاب شخصی داشته باشد؟ کتاب در کتابخانه هست، من هم در خانه هستم، هر وقتی می خواهم می روم مطالعه می کنم، هر وقت هم پول داشتم می روم کتاب می خرم. اگر گفتیم مطالعه کن معنایش این نیست که هرکه مطالعه می کند باید یک کتابخانه شخصی هم در خانه‌اش باشد، بسیاری از مردم دانشمند شدند، کتابخانه شخصی هم در خانه‌شان نداشتند، یک خورده اینها را از هم جدا کنید. الان مکه پر شده با سوغاتی، حضرت عباسی میلیون‌ها آدم داریم نمی تواند برود یک عمره قبر پیغمبر را زیارت کند، خانه خدا را زیارت کند، از برکات مکه استفاده کند. می گویم من اگر بروم باید از سر خیابان پرده بزنند، باید بدرقه، باید استقبال، باید سوغاتی، باید باید. . . من شخصی را، خدا رحمت کند، رفتم دیدم ایشان میلیاردها چیزی دارد گفتم چرا مکه نرفتی؟ گفت من واجب الحج نیستم، گفتم والا به حضرت عباس واجب الحج هستی، بابا هرکه موتور هندا هم داشته باشد واجب الحج است، آخر یک میلیون دو میلیون تو نمی توانی پیدا کنی در این همه فلان چیزی که اینقدر می ارزد، فلان چیزی که داری اینقدر می ارزد، خلاصه ایشان در ده می نشیند که من اگر بروم مکه باید نسبت به چنین، نسبت به چنان، یک چیزی برای خودش بافته بود. میهمانی می خواهد بکند، فکر می کند چهار رقم مربا است، هفت رقم ترشی است، بابا اینطور نیست، یک آبگوشت درست کنید همه بیایند بخورند. چرا صله رحم را گیر ترشی می کنید؟ چون ترشی ندارد، چون بشقاب‌ها رنگ گلهایش به هم نمی خورد من آبرویم می ریزد، عزت من این است که هشت تا بشقاب که داریم گلهایش همه. . . بعضی‌ها آخر گیر در مخشان است.
یک کسی دنبال اسب قهوه ای می گشت، گفتند چرا؟ گفت من لباسهایم قهوه ای است می خواهم اسبم و لباسم، خودم و خرم می خواهم شکلمان. . . آخر بابا جان. . . خیلی مردم روی میخ نشسته‌اند می گویند آخ، یعنی خودشان یک قیدهایی را برای خودشان درست می کنند، خودشان در قیدهای خودشان می مانند، آداب و رسوم عین بت پرستی است. قرآن می گوید بت پرست‌ها: «أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ» الصافات/95 با دست خودت مجسمه ساخته ای، حالا پای مجسمه ای که خودت ساخته ای گریه می کنی؟ ما با دست خودمان آداب و رسومی را تراشیده ایم، حالا پای آداب و رسوم خودمان مانده ایم.
خدا رحمت کند آیت الله العظمی گلپایگانی را، رفتم پهلویش گفتم من می خواهم عمامه بگذارم، یک جشنی طلبه‌ها برای عمامه گذاری می گیرند مثل جشن عقد، اجازه می دهید من در صحن امام یک جشنی بگیرم، فرمود ما که بدون جشن عمامه گذاشتیم ملا نشدیم؟ نخیر، اجازه نداری، نمی خواهد.
به هر حال، راجع به این قصه. دولت یک سری قانون‌ها، و یک عزم ملی باید باشد، دولت و ملت و حالا راجع به مردم. مردم هم یک خورده آسان بگیرند. البته قرآن یک آیه دارد می گوید: «وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا» النور/22، ببخشش، حالا ندارد بدهد، گیر نده. تا یک قران آخرش را می گیرد. می خواهم به او بگویم یک من ماست چقدر کره دارد، مو را از ماست می کشند.
5- دوری از سخت گیری نسبت به بدهکاران
یک کسی از کسی طلب داشت، خیلی فشار آورد که بگیرد و این بدهکار خسته شد و عصبانی شد و آمد خدمت امام، گفت فلان مرید شما از ما طلب دارد و پیر ما را درآورد، همینطور که بدهکار داشت شکایت بستانکار را می کرد، بستانکار وارد شد گفت سلام علیکم، امام فرمود چه کردی به ایشان؟ گفت کاری نکردم، حقم است، از او می خواهم بگیرم، گفت خیلی تند هستی، گفت بله حقم است، گفت قرآن خواندی؟ گفت بله، گفت این آیه را خواندی؟ «وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ» الرعد/21 یعنی مؤمنین از سوء حساب، یعنی بد حسابی خدا می ترسند؟ گفت بله، گفت مگر خدا بد حساب است؟ گفت نمی دانم. گفت بله کسانی که مثل تو سخت می گیرند، خدا هم روز قیامت حسابش را سخت می گیرد. سخت نگیرید، هی می گوید آینده چه می شود؟ خدا عبادت فردا را از تو نخواسته. تو چرا روزی فردا را از خدا می خواهی؟ همین طور که خدا عبادت فردا را از تو نخواسته، تو هم. . . آینده بچه هایم چه می شود؟ بچه هایت از اولیاء خدا هستند یا از دشمنان خدا، اگر از اولیای خدا هستند، خدا اولیاءش را گرسنه نمی گذارد، اگر از دشمنان خدا هستند به تو چه که برا ی دشمن خدا دست و پا می زنی؟ خیلی پدرها زندان می روند برای رفاه زن و بچه‌شان، بگذارید چند تا آیه بخوانم، پدر، مادر، «لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ» المنافقون/9 اینقدر فدای بچه نباش، «لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ» المجادله/17، «إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ» التغابن/14، «یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ» الشعراء/88، روز قیامت بچه به دردت نمی خورد، بعضی همسرها برای همسر دشمن هستند. لقمه حلال به بچه‌ات بده، خیلی‌ها خودشان را گیر می اندازند برای خرج زن و بچه، اول آسان بگیرید.
6- انتظار تا زمان گشایش برای پرداخت بدهی
آقایان بدهکار، آقایان طلبکار، قرآن می گوید اگر ندارد چکش را نگذار بانک، «فَنَظِرَهٌ إِلَى مَیْسَرَهٍ» البقره/280 یعنی صبر کن تا پولدار شود، بدهکار اگر ندارد زندانش نکن، ما ادعای مسلمانی می کنیم، «فَنَظِرَهٌ إِلَى مَیْسَرَهٍ»، «نَظِرَ» یعنی منتظر، « فَنَظِرَهٌ» منتظر باش « إِلَى مَیْسَرَهٍ» تا آسان شود، طلبکار‌ها.
یک آیه دیگر بخوانم، قرآن می گوید «وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ» اللیل/8 کسی که بخل کند و نبخشد، « وَاسْتَغْنَى» بگوید من پولدار هستم، پول هم نمی دهم، از تو هم می گیرم، زور هم دارم، چک هم دارم، قانون به من اجازه داده، می گوید: «وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى وَکَذَّبَ بِالْحُسْنَى» اللیل/8-9 ببینید مسئله قیامت مهم است، اهل بیت وقتی رفتند افطار کنند دیدند یتیم و مسکین آمدند، غذای خودشان را به او دادند گفتند «إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا یَوْمًا» الإنسان/10 یک حسابی هم در کار است، تو چطور سیر بودی او گرسنه بود، حالا یک مؤمن را آبرویش را ریختی، با همه مفاسد، آقایانی که طرف را زندان می کنید، مواظب باشید، هزینه زندان، آثار روحی، آثار جسمی، تجربه های تلخی که زندانی‌ها یاد می گیرند، خانواده زندانی، فرزندان زندانی، فرزندانش از نظر تربیتی، تحصیلی، تحقیر شخصیتی، آسیب پذیری، خانواده زندانی، به ذلت، به سرقت، به منت، کی را می خواهی زندانی کنی برای چی؟ حالا دو قران پولت را نگیر، بله، افراد حقه باز و کلاه بردار حسابش جداست، ما کاری به آنها نداریم، بعضی آدم‌ها حقه باز هستند، آنها را باید حالشان را گرفت، فرق می کند آدم های حقه باز و توطئه گر و آدم های سالم.
بگذارید من دو تا قصه بگویم، زیادی گوش بدهید، یک صلوات بفرستید.
امام پول داد به یک نفر گفت برو یک گوسفند بگیر بیا، رفت یک گوسفند گرفت، در راه برگشت، فرض کنید گوسفند را خریده بود صد هزار تومان، در راه کسی گفت من دویست هزار تومان می خرم، دو برابر فروخت و دو مرتبه رفت میدان گوسفند فروش‌ها، یک گوسفند دیگر خرید و هم گوسفند را آورد هم صد هزار تومان را، فرمود چه کردی؟ گفت شانس دارید، در راه که می آوردم گوسفند را، یک کسی دو برابر خرید من هم فروختم رفتم یکی دیگر خریدم، هم پولت هم گوسفندت، شانس است دیگر. امام فرمود بارک الله، این بارک الله که می گوییم عربی است، یعنی خدا برکتت بدهد، خوب پس اینها دو برابر بوده امام فرمود بارک الله. همین امام یک پول دیگر داد به یک نفر گفت برو یک جنسی بخر، بفروش، پول از من، کار از تو، مضاربه، ایشان هم رفت فرض کنید چند تا کیسه نخود خرید و لب دروازه شهر فهمید این شهری که نخود می برند نخود نایاب است، تصمیم گرفت با باقی همکارها، قیمت را کشیدند بالا و دو برابر فروختند و امام پول را پس گرفت، چطور یک گوسفند دو برابر بارک الله، نخود دو برابر نه بارک الله، برای اینکه گوسفند طبیعی بود، نخود فروش با باقی نخود فروش‌ها تبانی کردند، گاهی وقت‌ها آدم یک استکان چای را پرت می کند یک کسی هم رد می شود به او می خورد، می گوید آقا ببخشید، او هم می بخشد، یک وقت هم می گوید این نفر که می آید استکان چای را بریز روی او بگو ببخشید، فرق می کند که آدم چای را پرت کند تصادفا بریزد آدم بگوید ببخشید، طرف می بخشد، اما یک وقت می گوییم بیائید رد که می شود چای را بریزیم روی سینه‌اش، بعد می گوییم ببخشید، کجا ببخشید؟ دو تاست.
یک آمپول زن اگر رگ را پیدا نکند، به جای رگ بزند توی گوشت آدم می بخشد، اما اگر بگوید فلانی است من یک اشتباهی می کنم می گویم ببخشید، من اگر بفهمم این اشتباه است می زنم در گوشش، فرق می کند اینها. گناه عمدی با گناه غیر عمدی فرق می کند. اگر خوابت ببرد گناه نکردی نمازت قضا شود، اما اگر خودت را به خواب بزنی، گناه کرده ای، اینها فرق می کند.
7- دوری از بخل و سخت گیری در امور مالی
به هر حال، «وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى وَکَذَّبَ بِالْحُسْنَى» اللیل/8-9 آن کسی که ایمان به قیامت ندارد و سخت می گیرد، «بخل» یعنی بخل می کند، «وَاسْتَغْنَى» احساس غنا می کند، «وَکَذَّبَ بِالْحُسْنَى» قیامت هم قبول ندارد می گوید برو بابا، قرآن می گوید «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى» اللیل/10 یعنی راه دشوار را برای او هموار می کنیم، یعنی در سفره‌اش دشواری می گذاریم، یعنی به کارش گیر می دهیم.
امام کاظم فرمود اگر پول حقی را که باید بدهی ندهی، یک پول حقی است، بخل می کنی نمی دهی، امام کاظم فرمود خدا جوری زندگی‌ات را تاب می دهد که دو برابرش را در راه باطل خرج کنی. «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى» یعنی راه دشوار در سفره‌ات می گذاریم. «وَمَا یُغْنِی عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى» اللیل/11 روز قیامت هم که سرنگون می شود مالش به دردش نمی خورد. می بخشید. . . آسان گرفتن کار خداست، ما به خدا می گوییم «وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی» طه/26 کارمان را آسان کن، «فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ» المزمل/20 قرآن را هرچه می توانی بخوان، «فَمَا اسْتَیْسَرَ» البقره/196 یک کسی ممکن است بگوید آقا من ندارم بدهم، اما مثلا تومانی هشت هزار می دهم، هفت هزار می دهم، اگر راست می گوید، به او کمک کنید، «یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمْ الْیُسْرَ» البقره/185.
نمازی که واجب است قرآن می گوید «قِیَامًا» آل عمران/191 ایستاده بخوان، بعد می گوید پایت درد می کند، «وَقُعُودًا» نشسته بخوان، بعد می گوید نمی توانی بنشینی، «وَعَلَى جُنُوبِهِمْ» یعنی حکم خدا هم که از ما نماز طلب دارد شناور است، حالا شما طلب داری یک خورده، حالا تومان به تومان نگیر، لااقل پولش را بگیر، بسیاری از ورشکستگان ما و زندانی های ما بخاطر بهره‌اش، خود پول را می توانند بدهند، سودش را نمی توانند بدهند، شما سودش را بردار، مشکل حل می شود. آسان بگیریم. حضرت شعیب به موسی گفت «وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ» القصص/27 نمی خواهم تو را به مشقت بیندازم، هر طوری راحت هستی. اصلا آزاد کنیم تادیگران ما را آزاد کنند.
8- اقدام امام سجاد در آزاد کردن بردگان
امام سجاد برده هایی داشت شب عید فطر همه را آزاد می کرد، بعد می گفت خدایا من سید سجاد، برده هایم را آزاد کردم، تو هم مرا آزاد کن. بیائیم چند نفر زندانی را آزاد کنیم. یک ستاد دیه درست شده، افرد خیر، فرض کنید که به شکرانه اینکه این سفر به سلامتی طی شد، اصلا گاهی وقت‌ها شریک شوید بگویید آقا من این مقدار را می دهم، شما هم، امشب شب عید است به مناسبت تولد امیرالمؤمنین بیائیم یکی یک نفر را آزاد کنیم. حضرت علی بیل می زد و هزار تا اسیر را آزاد کرد، هزار برده را آزاد کرد. شما مگر نمی گویی من شیعه علی هستم، خوب شیعه علی هستی. . . این خانم‌ها که دور هم جمع می شوند ختم انعام می خوانند، حالا بعضی هایشان خوب هستند، بعضی‌ها تمام لباسهایشان غربی، از سر تا پا ضد قرآن، بعد ختم انعام و سفره های شله زرد و فلان. . . بیائید اینها را مثلا یکی یک نفر را از زندان آزاد کرد. این کارها را می شود کرد و خیلی هم راحت می شود کرد.
بنده یک جایزه ای برنده شدم از دست رئیس جمهور، دیدم جایزه سنگین است، خوب یک مقدار طلب داشتم، پنجاه تا سکه، بخشی را دادم طلبکار، کتابم کتاب سال شد، شب عید بود، زنگ زدم فلان زندان گفتم کسانی که بخاطر فلان مبلغ و فلان مبلغ زندانی هستند، گفتند اوه خیلی است، گفتم یکی دو تایش را می توانم من آزاد کنم؟ گفت بله، مقداری از این سکه‌ها را فرستادیم، به دو سه نفر دیگر گفتم من فلان کار را کردم، تو هم بیا این کار را بکن، تو که خیلی وضعت خوب است، حالا ما حالا دری به تخته خورد پنجاه تا سکه دادیم. چند نفر دیگر هم شریک شدند، شب عید چهارصد و هفتاد و سه تا زندانی را آزاد کردیم و خیلی لذیذ هم هست، خوب وقتی من سال تحویل پهلوی بچه‌ام می نشینم، خوب بگذار او هم پهلوی بچه‌اش بنشیند، آنوقت خدا برکت می دهد، خدا جایش را پر می کند، خدا یک آیه دارد می گوید: «فَهُوَ یُخْلِفُهُ» سبأ/39، «یُخْلِفُهُ» یعنی خلیفه جایش را پر می کند، خلیفه یعنی جانشین، قرآن می گوید: «فَهُوَ یُخْلِفُهُ» یک نهضتی بکنیم در هر محله ای. این رئیس هیئت‌ها که ظهر عاشورا که هیئات راه می اندازند، سالی هم پنج تا زندانی را آزاد کنید. هر نماز جمعه بیائید یک نفر را، چهار صد تا، پانصد تا نماز جمعه داریم، هفته ای پانصد نفر را آزاد کنیم. به جز آدمهای کلاه بردار و خائن. توطئه گر و خیانت را رحم به آن نکنید.
ترحم بر پلنگ سیر دندان                ستمکاری بود. . .
نه این آدم خوبی است، پشت ماشین چرتش گرفته افتاده توی دره، مسافر کشی می کرده با همین ماشین قراضه‌اش نیست شده، خانه‌اش سوخته، یک آدمهایی هستند که آدمهای صاف و سالمی هستند، اینها را بیائید از بعضی از سفره‌ها کم کنیم. گاهی فامیل‌ها دور هم می نشینند، بگو بخند، خوب الحمدلله جلسه خوبی بود، خوب حالا بیائید یکی سی تومان بدهید. از دم یکی سی تومان بدهید. تو وضعت خوب است صد تومان بده، پانصد تومان بده، تو یک میلیون بده، تو نداری پنج تومان بده، همه پولهایمان را روی هم جمع کنیم یک زندانی را آزاد کنیم. نگذاریم در زندان، قرآن می گوید «وَنُنَزِّلُ مِنْ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ» الإسراء/82 هم دولت، هم ملت، هم سرمایه دارها، هم فامیل‌ها بیائیم این کار را بکنیم.
خدایا ما را از زندان هوس آزاد کن. (الهی آمین) اسیرهای ما در فلسطین، لبنان، عراق، نمی دانم هر کجا اسیری داریم آزاد کن. (الهی آمین) روحیه ما را بزرگ کن و به ما ایمانی بده که دیگران و خودمان را یکی ببینیم. قرآن یک آیه دارد می گوید تو از من هستی و من از تو، «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» آل عمران/195 یعنی من از تو هستم، تو از من، من زندان باشم انگار شما زندان هستی، شما هم زندان باشی باید احساس کنم من زندان هستم. یعنی خدایا ایمانی به ما بده که دیگران را از خودمان بدانیم. (الهی آمین) رهبر ما، دولت ما، ملت ما، نسل و ناموس و انقلاب و مرز و هرچه به ما داده ای، در پناه آقا امام زمان حفظ بفرما. (الهی آمین) آخرین دعا این است که خدایا روز قیامت ما را از زندان های قیامت برهان. (الهی آمین)
امیدوارم این جلسه امشب جرقه ای باشد که به فکر بیفتید، همین الان بعد از صحبت‌ها، زنگ بزن به دو تا از شریک‌ها، بگو آقا بحث قرائتی را گوش دادی؟ تو و من و فلانی و فلانی، بیائید این یازده نفره، یک مبلغی بگذاریم فلانی را از زندان آزاد کنیم، به خدا می شود، طوری هم نمی شود، خدا جایش را پر می کند. امام جواد فرمود من ضامن هستم اگر خمس بدهید، جایش پر می شود، مالت کم نمی شود، خداوند ضمانت کرده، اولیاء خدا ضمانت کرده‌اند. اینطور نیست که آنهایی که بخل می کنند پولشان از پارو بالا برود.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

Comments (0)
Add Comment