فلسفه‌ی ازدواج‌های پیامبر اسلام

1- ازدواج‌های پیامبر پس از رحلت حضرت خدیجه
2- ازدواج‌های پیامبر، زمینه حمایت قبایل از پیامبر
3- پایداری پیامبر بر اسلام و ردّ پیشنهاد مشرکان مکّه
4- ازدواج پیامبر با زنان بی‌سرپرست و یتیم‌دار
5- تأکید قرآن بر دوری پیامبر از پیروی هوا و هوس
6- اتمام حجت خداوند بر مردم با دوری پیامبر از هوا و هوس
7- ترک ازدواج پیامبر پس از فتح مکه و تثبیت اسلام

موضوع: فلسفه‌ی ازدواج‌های پیامبر اسلام

تاریخ پخش: 03/11/87

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و علی اهل بیته الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحث امروز ما یک مسئله‌ای است که ما به عنوان یک مسلمان باید بدانیم. بحث جدیدی هم نیست من یک چیزهایی در تفسیر نور هم داشتم که دیشب مراجعه کردم. یک کتابی هم دستمان رسید به نام «رسول مهر» که این کتاب را هم دیدم و از این کتاب حدود 30 نکته گیرم آمد که چرا پیغمبر زن‌های متعدد گرفت؟ ممکن است … بلکه حتماً افراد مغرض و آن‌هایی که با اسلام سر جنگ دارند، یکی از دکمه‌های فشار را این قرار می‌دهند که پیغمبر شما چند تا زن گرفت!!! دلیل ازدواج‌های متعدد! سی دلیل من اینجا یادداشت کردم که شاید بیش‌تر باشد. که ببینید ازدواج‌های پیغمبر ما ذره‌ای روی هوس نبوده است. همه‌اش از روی دلیل و حکمت بوده است.

موضوع بحثمان: دلیل ازدواج‌های متعدد پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)!

1- ازدواج‌های پیامبر پس از رحلت حضرت خدیجه

اول اینکه پیغمبر ما چند سال عمر؟ کل عمرش شصت و سه سال بود. تا پنجاه و پنج سالگی، یک همسر داشته است. تا پنجاه و پنج سالگی! بعد از فتح مکه هم که سال هشتم است، تا آخر عمرش دیگر ازدواج نکرده است. از پنجاه و پنج سالگی تا شصت و یک سالگی چقدر می‌شود؟ شش سال. تمام ازدواج‌های پیغمبر در این شش ساله بوده است. نعوذ بالله اگر پیغمبر به خاطر هوس بود، آدم هوسش قبل از پنجاه و پنج سالگی است. بعد از پنجاه و پنج سالگی دیگر خیلی هوس ندارد. باید ببینیم قصه چه چیز است؟

1- کسی که در غار حراء مناجات می‌کند و خلوت می‌کند، اهل هوس نیست. شما ازدواج‌های پیغمبر را دیدید، اما مناجات‌هایش را در غار حراء ندیدید.

2- دوست و دشمن حتی اونهایی که به پیغمبر ایمان نیاورند، احدی نگفته است که پیغمبر نعوذ بالله اهل هوس بوده است. همه می‌گفتند امین است. می‌گفتند کاهن است، کاهن یعنی غیب گو! می‌گفتند ساحر است، جادوگر! می‌گفتند شاعر است، حتی می‌گفتند مجنون است. نسبت دیوانگی می‌دادند، اما نسبت هوس بازی نمی‌دادند. این دو! پس یک: عبادات در غار حراء! دو: حتی دشمنانش لقب هوس‌باز به او ندادند.

3- تا پنجاه و پنج سالگی یک همسر!

2- ازدواج‌های پیامبر، زمینه حمایت قبایل از پیامبر

4- بعد از فتح مکه دیگر همسری نگرفت! این پیداست که… در فتح مکه دیگر همه‌ی بت‌ها را شکستند و اسلام مسلط شد! پیداست آن وقت‌هایی که همسر گرفته است، هر همسری را هم از یک قبیله‌ای می‌گرفت! چند تا قبیله‌ی قوی بودند، مثلاً رئیس یکی از قبیله‌ها عمر بود. رئیس یکی از قبیله‌ها ابوبکر بود. رئیس یکی از قبیله‌ها ابوسفیان بود. از هر قبیله‌ی دانه درشتی یک کسی را می‌گرفت. آن زمان هم رسم بود. هر کس داماد قبیله‌ای می‌شد، قبیله از او حمایت می‌کرد. می‌خواست یک توازن… سیاست داخلی‌اش را متوازن کند. اگر از یک قبیله می‌گرفت، باقی قبیله‌ها مسئله دار می‌شدند. توازن قوای… یعنی سیاست داخلی‌اش را در قبیله‌ها! یک قصه بگویم، شما شنیده‌اید. روز عاشورا را می‌گویند که برای امام حسین است، روز تاسوعا را می‌گویند که برای حضرت ابالفضل است. می‌دانید قصه‌اش چیست؟ روز تاسوعا شمر یک امان نامه آورد و به ابالفضل داد و گفت تو در امان هستی و به این سمت بیا! ما کاری به تو نداریم! چرا؟ برای اینکه شمر و ابالفضل از طرف مادر با هم خویش و قوم بودند. آنجا خویش و قوم دم خویش و قوم را داشت. پیغمبر می‌خواست با همه‌ی قبیله‌ها فامیل بشود که از شرشان راحت بشود. یا از شرشان اگر شر دارند، یا اگر شر ندارند،‌ وقتی قبیله‌ی آن شد، چون… ببینید آدم…

خدا رحمت کند اموات را! پدرم می‌گفت: به هر کس و به هر انسانی بگویند: فلانی از تو بهتر است، آدم حسودی‌اش می‌شود. به هر کس بگویند فلانی از تو بهتر است، آدم حسودی‌اش می‌شود. اما اگر به آدم بگویند: پسرت از تو بهتر است، آدم حسودی‌اش نمی‌شود. چون می‌گوید هر چه هم ترقی کند، پسر من است. حالا به هر جا هم برسد، پسر من است. هر چه هم ترقی کند، این داماد ما است. پیغمبر داماد ما است. رشد کرده است. «یَدْخُلُونَ فی‏ دینِ اللَّهِ أَفْواجاً» (نصر/2) فوج فوج مردم مسلمان می‌شوند. خوب الحمدلله این داماد خودمان است. پیغمبر می‌خواست خودش را داماد قبیله‌ها کند،  تا اگر شری دارند، از شرشان، و اگر شری ندارند، از حمایتشان! و یک سیاست داخلی‌اش را متوازن کند. با همه! و لذا با بعضی از قبیله‌ها فقط عقد کرد. عروس را هم خانه نیاورد. فقط دلش خوش است که… آخر گاهی وقت‌ها می‌گوید آقا شما پهلوی من فقط یک عکس بگیر، خانه ما هم نیامدی… فقط می‌خواهم پهلوی من عکس بگیری که من بگویم با فلانی یک عکسی داشتم. پیغمبر بعضی از همسرهایش فقط عقد خالی بود.

اصلاً عروس را ندید. خوب! عرض کنم به حضور شما که اصلاً اگر نعوذ بالله پیغمبر ازدواج‌هایش برای غیر از حکمت بود، دلیلی نداشت، زن از هر کس زودتر قصه را می‌فهمد، تمام زن‌های پیغمبر مرید پیغمبر بودند و اگر زن بفهمد که این شوهرش دنبال هوی و هوس است، مردش که نیست هیچ! اصلاً خودش کودتاچی می‌شود. اصلاً کودتا می‌کند. اما پیغمبر همه‌ی زن‌هایش مریدش بودند. اینکه زن‌های پیغمبر مریدش بودند، چون می‌دیدند پیغمبر هوسی ندارد. حتی آن شبی هم که بیمار بود، در بیماری‌اش هم، بیماری‌اش را عدالت می‌کرد، می‌گفت من امشب بستری هستم، رختخواب من را آنجا ببرید. آن وقتی هم که بیمار بود، بیماری‌اش را هم تقسیم می‌کرد. نگاه‌هایش را یک جور نگاه می‌کرد. اگر یک لحظه به او نگاه می‌کرد، یک لحظه هم به او نگاه می‌کرد و یک لحظه هم به او نگاه می‌کرد. یعنی الگوی مساوات. تمام رئیس جمهورهای کره‌ی زمین و تمام مصلحان و تمام نمی‌دانم حقوق بشری‌ها، همه جمع شوند، امکان ندارد یک روز مثل پیغمبر زندگی کنند، خوب! می‌گویم ها…

3- پایداری پیامبر بر اسلام و ردّ پیشنهاد مشرکان مکّه

مشرکین مکه پهلوی ابوطالب آمدند، ابوطالب عموی پیغمبر بود. گفتند به این پسر برادرت بگو دست از این حرف‌ها بردارد. «قولوا لا  اله الا الله، تفلحوا»  دست از این «لا  اله الا الله» بردارد و کاری به بت‌های ما نداشته باشد ما خوشگل‌ترین زنان مکه را در اختیارش می‌گذاریم. اگر پیغمبر نعوذ بالله اهل هوس بود، باید سراغ همان زن‌های زیبای مکه می‌رفت. گفت: … فکر می‌کنم بلد هستید دیگر! حالا نصفش را من می‌گویم، نصفش را شما بگویید. پیغمبر فرمود: خوشگل‌ترین زن‌ها را می‌خواهند به من بدهند؟ اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من… یعنی اگر عالم هستی را به من بدهند، من دست از توحید بر نمی‌دارم. اگر پیغمبراهل هوس بود، به او گفتند: هر زن زیبایی را بخواهی به تو می‌دهیم. خوب!

اصلاً یک چیز دیگر! ترتیب زن‌ها دلیل بر این است که … یک مردی که دنبال هوس باشد، هر زنی می‌گیرد، باید زن چهارم از زن اول یا زیباتر باشد یا جوان‌تر! پیغمبر ما که زن اولش خدیجه بود. می‌گویند که سنش از خودش 15 سال بیش‌تر بود. زن دومش هم هم‌سن خودش بود به همراه چهار یتیم. بعد یک زن جوان گرفت، دو مرتبه یک پیر گرفت، باز یک پیر گرفت، باز یک جوان گرفت، یک متوسط گرفت، اگر کسی اهل هوس باشد، زن بعدی باید رنگ و آبش از زن قبلی بهتر باشد. کسی نمی‌آید یک خانه‌ی خشتی بخرد، بعد برود خانه‌ی آجری، دومرتبه بیاید خانه‌ی خشتی! ترتیب زن‌ها هم یک دلیل است. کسی که اهل هوس باشد زن بعدی، باید یک امتیازاتی داشته باشد. اینهم یک مورد.

4- ازدواج پیامبر با زنان بی‌سرپرست و یتیم‌دار

اصلاً «ام السّلمه» گفت من به درد شما نمی‌خورم، من هم سن شما هستم، پیر شده‌ام. چهار تا یتیم دارم. یکی از زن‌های پیغمبر گفت که من شوهرم شهید شده‌ است و پنج تا دختر یتیم دارم. یک چیز دیگر هم به شما بگویم. تا حالا نشنیده‌اید. پیغمبر همه‌ی زن‌هایش از مکه‌ای‌ها بودند. از مدینه در طی ده سال هیچ زنی نگرفت. می‌دانید چرا؟ چون زنانی که در مکه اسلام آوردند، هجرت می‌کردند، بعد شوهر اینها که در جبهه شهید می‌شد یا از دنیا می‌رفت، سرپناه نداشتند، هم‌هجرت کرده بودند و در مدینه غریب بودند، هم غریب بودند و هم بیوه بودند، هم یتیم‌‌دار بودند و بی‌سرپرست بودند، آن‌ها را می‌گرفت، اما زنان مدینه را می‌گفت که اگر اینها شوهرشان هم بمیرد، بالاخره عمو و خاله و اینها غریب نیستند. یعنی از مدینه پیغمبر زن نگرفت. این خیلی مهم است. تمام زن‌های پیغمبر از مکه بود. چون مردم مکه ایمان آوردند، از مکه هجرت کردند به مدینه، در مدینه غریب بودند، بیوه هم می‌شدند، یتیم‌دار هم بودند. اصلاً کسی اینها را نمی‌گرفت.

یکی از زن‌های پیغمبر بداخلاقی کرد. پدر زن پیغمبر آمد و گفت تو که می‌دانی شکل نداری، من تو را با زور به پیغمبر دادم، تو دیگر بداخلاقی نکن. یعنی اینقدر بعضی از این‌ها مشکل شکلی داشتند که پدر هم می‌گفت که من تو را با زور دادم. باید مواظب باشیم که چقدر دلائل حکیمانه در کار بود. توازن قوای سیاسی داخلی، ارتباط با قبیله‌ها… بعداً مگر پیغمبر اینترنت و ماهواره و تلفن و کامپیوتر و تلویزیون و خطابه داشت؟ از طریق همین زن‌ها مسائل دینی در زن‌ها پخش می‌شد. از طریق همین زن‌ها، خانواده‌های این زن‌ها، به تدریج مسلمان می‌شدند. اصلاً ازدواج با زن‌های بیوه، سالمند، یتیم‌دار هوس است یا شکنجه است؟ اصلاً به مردهای ما بگویید آقا یا چهار تا زن بیوه‌ی یتیم‌دار به تو می‌دهیم یا برو زندان! می‌گوید: آقا تو را به حضرت عباس زندانیم کن! در خیابان به یک مرد بگویند: آقا! ما تو را می‌خواهیم جریمه‌ات کنیم! یک چند تا زن بیوه‌ی یتیم‌دار به تو می‌دهیم، یا باید زندان بروی! می‌گوید: آقا! من مخلص شما هستم، اجازه بده زندان بروم! آخر زندگی با چند زن بیوه‌ی یتیم‌دار، هوس است؟ آخر حیا نمی‌کنند آن‌هایی که عزیزترین فرد هستی را فکر می‌کنند که… ازدواج‌ها حکیمانه بود. ازدواج‌ها حکیمانه بود. اگر هوس بود، چرا مشرکین به او گفتند: زن زیبا به تو می‌دهیم، قبول نکرد؟ اصلاً بعد از پنجاه و پنج سالگی هوسی برای کسی می‌ماند؟ آن هم پیغمبری که در این چند ساله ده‌ها جنگ دارد! تشکیل حکومت دارد، بنیانگذار حکومت اسلامی هست. عبادت هست. اصلاً ما یک زن داریم، تا دم آفتاب می‌خوابیم، پیغمبر چند تا زن داشت، دو سوم زن… دو سوم شب را مناجات داشت. آخرش آیه نازل شد که «طه» (طه/1) ای پیغمبر «مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَى‏» (طه/2) ما قرآن را نفرستادیم که اینقدر عبادت کنی، برو بگیر بخواب! اینقدر به خودت زجر نده! اگر مسئله هوس… اصلاً پیغمبر اکثر عمرش را روزه بود، آدمی که می‌خواهد هوس‌بازی کند، با شکم گرسنه می‌تواند هوس‌بازی کند؟ اکثر عمرش را روزه بود، آن چند سالی را که زن گرفت، همه‌اش در جنگ بود. هیچ موردش به هوس نمی‌خورد. حتی یک روزنه‌ای که نعوذ بالله، نعوذ بالله، ازدواج‌های پیغمبر برای تمایل شخصی باشد، یک روزنه‌ای بنده پیدا نکردم، سی تاهم… می‌گویم سی مورد، دروغ نگفته باشم. بیست و نه مورد! بیست و هشت مورد!‌ بیست و هشت نکته من اینجا نوشتم که حتی یکی از اینها هم کافی است.

یک کسی به بدهکار گفت: آخر چرا طلب ما را نمی‌دهی؟ گفت: به صد دلیل! اوه… صد دلیل داری که طلب ما را نمی‌دهی؟ بله! گفت: خوب یک موردش را بگو! گفت: دلیل اول اینکه ندارم!‌ گفت: خوب همین یک مورد بس است. اصلاً همین یک مورد بس است. من بیست و هشت دلیل اینجا نوشته‌ام که یک موردش بس است.

5- تأکید قرآن بر دوری پیامبر از پیروی هوا و هوس

قرآن می‌گوید که اصلاً هوس در پیغمبر نیست. «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏» (نجم/3) یعنی پیغمبر روی هوی و هوس حرف نمی‌زند. حالا نگویید که زبانش از روی هوی و هوس نیست. ولی ممکن است دستش از روی هوی و هوس باشد. نه وقتی می‌گوید پیغمبر هوس ندارد، یعنی هیچ هوسی نباید داشته باشد. مثل اینکه می‌گوییم آقا: لاستیک جلو پنچر نمی‌شود، خوب فایده‌ای ندارد، ممکن است لاستیک عقب پنچر شود. باید گفت که اصل لاستیک‌ها پنچر شدنی نیست تا آدم اطمینان پیدا کند. چون قرآن می‌گوید: «فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَه» (انعام/149) یعنی حجت خدا باید سوزن درزش نرود. یعنی باید حجت باشد که هیچ بهانه‌ای برای هیچ کس نباشد. لب پیغمبر بر هوس تکان نمی‌خورد. حالا اگر لب تکان نخورد، اما اگر دست با هوس، غیظش گرفت و بر سر کسی زد، عصبانی شد و از روی هوی و هوسش زد! خوب فرقی نمی‌کند، باز هم به درد پیغمبری نمی‌خورد. چه فرقی می‌کند؟ چه لبش از روی هوس باشد، چه مشتش! یک جایی پایش را گذاشت که نباید بگذارد. یک جایی رفت که نباید می‌رفت. خوب باز هم می‌گوییم که پایش از روی هوی و هوس در این جلسه رفت. این جلسه‌ای که شرکت کرد، از روی هوی و هوس بود. وقتی می‌گوید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏» (نجم/3) ما می‌فهمیم. در پیغمبر هوسی وجود ندارد چون اگر هوس باشد، دیگر فرقی نمی‌کند. آخر مثل اینکه می‌گویند که یکبار… نمی‌دانم این را گفته‌ام یا نه؟ حالا اگر گفته‌ام، دوبار بگویم. یک کسی یک ریشی داشت، خیلی ریشش غیرطبیعی بود. نگاهش کردم و گفتم بیا! آخر اینهمه ریش را می‌خواهی چکار کنی؟ پیرمرد یک حساب دیگری دارد، آخر تو جوان هستی و بیست و سه سالت است، یک وجب و نیم ریش!!! گفت: حاج آقا اشکال دارد؟ گفتم: به نظر من حرام است. گفت: مجتهد هستی؟ گفتم: نه مجتهد نیستم، اما مراجع تقلید در رساله‌شان نوشته‌اند، لباس شهرت حرام است. لباس شهرت یعنی این پنبه گناهی کرده است؟ اگر می‌گوید لباس شهرت حرام است، ریش شهرت هم حرام است. بند کفش شهرت هم حرام است. هر خانمی، هر آقایی، هر حرکتی بکند که در جامعه با بقیه فرق بکند، خوب این حرام است. وقتی می‌گوید لباس شهرت حرام است… پنبه که گناهی ندارد، می‌خواهد بگوید خودنمایی! برتری‌طلبی! چشمک با عمل! آخر لازم نیست که آدم با چشم‌هایش چشمک بزند، وقتی من یک قیافه‌ای به خودم گرفتم یعنی… ساعت مچی می‌بندد، منتها دستش را هم چنین و چنان می‌کند. خوب این می‌خواهد ساعتش را نشان بدهد. یعنی هر کاری بکنیم که خودنمایی کنیم، این خودنمایی حرام است. منتها خودنمایی… گاهی وقت‌ها اسم چیزی را می‌گویند، ولی باقی‌اش را خودمان می‌فهمیم.

یک آقایی می‌گفت: دود روزه را باطل نمی‌کند. رفت خانه‌ی مریدش دید این قلیان می‌کشد، چای هم می‌خورد. گفت: آقا! مگر روزه نیستی؟ گفت: چرا! من مقلد شما هستم، گفت: من مرجع تقلید تو هستم، می‌گویم: دود روزه را باطل نمی‌کند، تو هم قلیان می‌کشی و هم چای می‌خوری! گفت: هر مرجعی حالیش است که قلیان بی ‌چایی نمی‌شود. این خندید و گفت: پس ما برویم و در فتوایمان تجدید نظر کنیم. بگوییم دود خالی… کلمه‌ی خالی!

مثلاً قرآن می‌گوید: «إِنَّ السَّمْعَ» گوش! «وَ الْبَصَر» بصر یعنی چشم! «وَ الْفُؤاد» قلب! « إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ» بعد می‌گوید: «کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» (اسراء/36) همه‌ی اینها در روز قیامت سؤال می‌شود. به گوش می‌گویند: چه شنیدی؟ به چشم می‌گویند: چه دیدی؟ به دل می‌گویند: چه فکر کردی؟ خوب این «کُلُّ أُولئِکَ» اینجا چه خاصیتی دارد؟ خوب بود که قرآن اینطور می‌گفت: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» چشم و گوش و دل، مورد سؤال است. می‌گوید چشم و گوش و دل، بعد می‌گوید: «کُلُّ أُولئِکَ» این «کُلُّ أُولئِکَ» می‌خواهد بگوید که این سه تایی را که گفتم، از باب نمونه گفتم، وگرنه از پا هم سؤال می‌کنم: کجا رفتی؟ از شکم هم سؤال می‌کنم: چه چیزی خوردی؟ اگر فقط چشم و گوش و دل بود، باید می‌گفت: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» از چشم و گوش و دل می‌پرسند. می‌گوید: چشم و دل و گوش، بعد می‌گوید: «کُلُّ أُولئِکَ» از همه‌شان! این کلمه‌ی «کُلُّ أُولئِکَ» می‌خواهد بگوید این سه تا از باب نمونه بود. وقتی می‌گویند   لباس شهرت، این از باب نمونه است. یعنی هر عملی، اصلاً کسی عارُق بزند. عطسه کند. اگر کسی مثلاً در مسجد همه دست‌هایشان را چنین کردند، یک کسی دست‌هایش را چنین کند! همه می‌گویند: الهی آمین! این بگوید: الهی آمین!‌ (با لحن خاص) این مثلاً یک جوری آمین می‌گوید که باقی آمین‌ها فرق کند. هر حرکتی که آدم بکند، که با بقیه فرق بکند، این هم شبیه لباس شهرت است. وگرنه اگر بگوییم لباس شهرت حرام است، خوب مگر این پنبه گناهی کرده است؟ پشم و لباس که گناهی نکرده است!

6- اتمام حجت خداوند بر مردم با دوری پیامبر از هوا و هوس

وقتی قرآن می‌گوید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏» (نجم/3) لب پیغمبر از روی هوس تکان نمی‌خورد، خوب پس بگوییم: بله! لبش از روی هوس تکان نمی‌خورد، اما پایش از روی هوس جایی می‌رفت! نعوذ بالله! دستش از روی هوس به کسی سیلی می‌زد! نعوذ بالله! می‌خواهد بگوید: در هوس بسته است. اگر هوس یک روزنه‌ی باز باشد، حجت خدا بالغ نیست! «فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَه» (انعام/149) یعنی حجت خدا باید جوری باشد که برای هیچ کس جای شکی نماند… به پیغمبر می‌گوید: می‌دانی چرا تو امی هستی؟ امی یعنی درس نخوانده است، اگر تو یک سطر می‌نوشتی: «وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِک‏»  اگر با دست راستت یک سطر می‌نوشتی، شک می‌کردند! «إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون‏» (عنکبوت/45) یعنی به شک می‌افتادند. من یک کسی را گفتم قرآن بیاورد که یک کلمه خواندن و نوشتن بلد نباشد تا بدانند این معجزه است. اگر یک ساعت معلم دیده بود، حتی آن‌هایی که نمی‌توانند پیغمبر ما را ببینند، الله اکبر! اسلام چقدر دشمن دارد!

گفتند، بله پیغمبر یک سفری به شام رفت، در راه یک ملاقاتی کرد، در آن ملاقات همه چیز را یاد گرفت.  ما می‌گوییم: آقا باز هم پیغمبر است. اگر کسی بتواند با یک ملاقات این همه چیز یاد بگیرد، باز هم معجزه است. باز هم معجزه است.

در اتاق مدیر آمد، شاگرد می‌خواست بگوید: چرا من را رفوزه کردی؟ به جای اینکه بگوید: به چه مُجوّزی من را رفوزه کردی؟ گفت: به چه مَجوزی من را رفوزه کردی؟ گفت: به همین مَجوز! که تو مُجوز را هم مَجوز می‌گویی! اگر کسی در یک ملاقات توانست یک قرآنی بیاورد که هرچه علم پیش می‌رود اسرارش بیشتر می‌شود.  حالا می‌گوید: تو بی‌سواد بودی، خواندن و نوشتن «إِذاً لاَرْتابَ» اگر یک جای پیغمبر، یک حرکتش، یک قدمش، یک دستش، یک غذایش، یک تصمیمش، با هوس بود، کل پیغمبر اگر… شما یک چرخ ماشینت پنچر می‌شود اعتمادت از ماشین سلب می‌شود. دیگر حالا آقای راننده نمی‌تواند بگوید: آقا ببخشید! این چرخ جلو بود. بعضی‌ها شوخی می‌کنند در شوخی آبروی همدیگر را می‌ریزند. می‌گوید: آقا جان تو که ما را خراب کردی! می‌گوید: بابا! شوخی کردم! حالا یا شوخی بود یا جدی! آبروی من را… مثل اینکه من یک طلا بردارم، در چشم شما بزنم. بگویی: کور شدم. بگویم: خوب طلا بود. حالا یا طلا بود، یا سیخ بود، ما کور شدیم. نمی‌شود گفت: چون شوخی کردم، به اسم شوخی… حدیث داریم «اتقّوا [یَدَعَ] الْکَذِبَ جِدَّهُ وَ هَزْلَه‏» (بحارالانوار/ج69/ص262) از دروغ پرهیز کنید. چه دروغ جدی، به اسم شوخی نمی‌شود حرف‌ها را زد. به جوان گفتم: حلقه‌ی طلا بر من حرام است. گفت: کجای قرآن نوشته است؟ گفتم: هیچ جا! نماز می‌خوانی یا نه؟ گفت: بله! گفتم: دو رکعت را کجای قرآن نوشته است؟ فقط در قرآن گفته: «أَقیمُوا الصَّلاه» «یُقیمُونَ الصَّلاه» نماز را اقامه کنید. اما نگفته: دو رکعت! سه رکعت! اگر می‌خواهی فقط قرآن باشد، طواف را هم «وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیق‏» (حج/29) گفته است. نگفته است هفت بار! در قرآن آیه داریم «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ» (حشر/7) هرچه پیغمبر گفت گوش بدهید. خود نمازش را قرآن گفته و پیغمبر هم گفته: دو رکعت بخوان. قرآن هم می‌گوید: به حرف پیغمبر گوش بدهید. «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» (حشر/7) هرچه گفت: نه! نه، هرچه گفت: بله! بله.

به یک جوان دیگر گفتم: این حلقه‌ی طلا حرام است. گفت: نامزدی است. گفتم: خوب اگر بگویی: نامزدی حلال خدا حرام می‌شود؟ یک مثل زدم احتمالاً مثل را شنیده باشید. گفتم: یک کسی جگر روی منقل گرفت، بو می‌داد. یک مرتبه دید گربه‌ها جمع شدند. یک مرتبه گفت: بلال است، بلال! فکر کرد مثلاً اگر به جگر… (خنده حضار) مثلاً اگر به جگر بگوید: بلال! گربه‌ها می‌روند. شما اگر به جگر هم بلال گفتی، گربه‌ها نمی‌روند. اینطور نیست که اگر گفتی: شوخی کردم، دیگر گناه نباشد. شما با شوخی هم آبروی کسی را بریزی، گناه کردی. با اشاره آبروی کسی را بریزی، گناه کردی.

یکی از اصحاب پیغمبر، رفت یک خبری از جبهه بیاورد، منتهی در جبهه که رفت، در جبهه‌ی مخالف یک آشنا درآمد. گفت: چه شده؟ چنین اشاره کرد. حرف هم نزد. فقط اشاره کرد که… فوری قرآن و پیغمبر همه با او برخورد کردند. گفت: آقا من چیزی نگفتم! بله چیزی نگفتی. ولی همین اشاره حرکت را لو داد. گاهی وقت‌ها باید چراغ‌ها خاموش باشد. یک کسی یک چراغ را روشن کند لو داده است. شما اگر از بانک پول گرفتی در جیب اینجا گذاشتی، اگر جیب بر زد، تاوان داری. اما اگر جیب بغلت گذاشتی، و درش را هم سوزن زدی، یا جیب بغل گذاشتی زیپش را هم کشیدی، اگر آنجا را دزد زد تاوان ندارد. چون در حفاظت پول اینجا کوتاهی کردی. به شما موتور می‌دهند، بروی کارت را انجام دهی. می‌روی برمی‌گردی، می‌گویی: حاج آقا! موتور را دزدیدند.  می‌گویم: کجا گذاشتی؟ می‌گوید: پشت خانه!پشت خانه گذاشته باشی تو ضامن هستی. اما اگر موتور را در خانه بردی، از داخل خانه دزدیدند ضامن نیستی. اینها کدهایش فرق می‌کند. کدهایش فرق می‌کند.

ما دو تا گران فروش داریم. یک گران فروش را پیغمبر فرمود: آفرین! یک گران فروش را فرمود: غلط کردی! ماجرا چیست؟ ببینید چطور کلاهش فرق می‌کند. یعنی فهم این، این است. حضرت به یک نفر پول داد گفت: برو یک گوسفند بخر! این هم رفت آنجا که گوسفند می‌فروشند، یک گوسفند خرید، وقتی برمی‌گشت یک کسی گفت: آقا این گوسفندت را به من بفروش! حالا مثلاً این خریده بود صد هزار تومان، گفت: 200 هزار تومان! گفت: خریدم! من حال ندارم تا محل فروش گوسفندها بروم. دو برابر پول داد، این هم دو مرتبه برگشت یک گوسفند خرید، دو مرتبه صد هزار تومان، پول گوسفند را با صد هزار تومان برد. امام صادق فرمود: چه کردی؟ فرمود: آقا! شانس است. خریدم 100 تومان! در راه یک کسی حوصله‌اش نمی‌رسید،گوسفند را دو برابر از ما خرید. ما برگشتیم یک گوسفند خریدیم، 100 هزار تومان هم آوردیم. امام فرمود: بارک الله! بارک الله همان است که ما به هم می‌گوییم: باریک الله! «بارک الله» یعنی خدا برکت بدهد. «بارک» از برکت است. برکت هم یعنی خیر کثیر. یعنی چه درآمد خوبی، الحمدلله! «بارک الله» خوب اینجا امام صادق به کسی که دوبله فروخته فرمود: «بارک الله» یکبار امام صادق به یک کسی پول داد گفت: برو تجارت کن. پول از من، کار از تو، هرچه گیرت آمد نصف، نصف! مضاربه! ایشان هم مثلاً فرض کنید دو تا کامیون نخود خرید، وقتی می‌خواست برود منطقه ای بفروشد فهمید در منطقه نخود نیست، تصمیم گرفت حالا که منطقه‌ای نخود نیست، قیمت نخود را دو برابر کند. با همکارها و اینها هم قرار گذاشتند نرخ را بالا ببرند، نرخ را بالا مثلاً سود دوبله، دو برابر برد. امام صادق فرمود: سود را برگردان. فرمود: من این سود را نمی‌خواهم. چطور گوسفند دو برابر بارک الله، نخود دو برابر نبارک الله؟ گوسفند طبیعی بود. یک کسی در راه عاشق شد، خواست دو برابر بخرد. ولی نخودها را شما گاوبندی کردی. با باقی نخود فروش‌ها دست به یکی کردی، نرخ را با توطئه بالا بردی. یک وقت جنس با توطئه بالا می رود، یعنی چهار نفر کارگر جنس را می‌خرند. انبار می‌کنند. یک قراردادی می‌بندند. مثلاً تمام تولیدهای این کارخانه را یک کسی می‌خرد. می‌رود با مدیر عامل کارخانه قرارداد می‌بندد، هرچه پتو و فرش است یکجا می‌خرد. چون کلان می‌خرد ارزان می‌خرد. بعد ذره ذره می‌فروشد، گران می‌فروشد. این رقم معامله گیر می‌دهد. چون با یک قراردادی با مدیر عامل، با انبار، با احتکار، اگر دو برابر طبیعی بود حلال است. اگر یک کسی طبیعی چاق شد سالم است. اگر یک کسی را آمپول زدند چاق کردند، یک مرض است. فرق می‌کند. طبیعی باشد یا… رنگ سیاه طبیعی، طوری نیست. اما یک کسی ذغال برداشت در صورت کسی مالید، این حسابش فرق می‌کند.

توجه به مساوات، بین چند همسر متفاوت بالاترین سختی است. بحثمان این بود. چرا پیغمبر زنان متعدد گرفت؟ هوس بود؟ «نعوذ بالله» آدمی که اهل هوس است، جوانی‌اش را در غار عبادت نمی‌کند. آدمی که در هوس است، دو سوم شب را عبادت نمی‌کند. آدمی که اهل هوس است، اکثر روزها روزه نیست. آدمی که اهل هوس است، هر زن بعدی باید از زن قبلی‌اش یک قدم جوانتر و بهتر باشد. آدمی که اهل هوس است، بعد از 55 سالگی ازدواج نمی‌کند. در ایام جنگ ازدواج نمی‌کند. آدمی که اهل هوس است، پیشنهاد مشرکین که می‌گویند: زن خوشگل به تو می‌دهیم، قبول می‌کند. آدمی که اهل هوس است، «نعوذ بالله» باید از مدینه هم که این همه مرید دارد بگیرد. از مهاجرین می‌گرفت که غریب باشند و بیوه و آواره! زندگی با زنان سالمند بیوه‌‌ی یتیم‌دار، آنوقت تربیت یتیم، خودش یک کاری است. پیغمبر با این ازدواج‌ها جمعی از بچه‌های یتیم را تربیت کرد و به جامعه یاد داد که شما این زن‌های بی‌سرپرست را سرپرستی کنید.

7- ترک ازدواج پیامبر پس از فتح مکه و تثبیت اسلام

خوب پس ازدواج برای چه بود؟ اگر برای هوس نبود، برای چه بود؟1- توازن سیاست داخلی، 2- اسلام آوردن قبایل 3- حمایت قبایل، از بنی‌امیه دختر ابوسفیان را گرفت. از بنی عُدی یا عَدی دختر عمر را گرفت. از بنی تمیم عایشه دختر ابوبکر را گرفت. بعد از فتح مکه دیگر زن نگرفت. چون دیگر حکومتش تثبیت شده بود. دیگر نیاز نداشت که با ازدواج با قبیله‌ها حمایت شود. یعنی اسلام به قدری رشد کرده بود، مثل درخت! درخت وقتی روی پای خودش ایستاد، دیگر لازم نیست زیر شاخه‌اش چوب بگذارند. ولذا بعد از فتح مکه اسلام روی پای خودش ایستاد. «فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِه‏» (فتح/29) چون روی پای خودش ایستاد دیگر لازم نبود با ازدواج با قبیله‌ها، نظر ها را جلب کند. بعضی هم فقط عقد کردند، هیچ هم‌خوابی صورت نگرفت. اصلاً اگر هوس بود چرا از همه بچه‌دار نشد؟ پیغمبر با عایشه که ازدواج کرد، عایشه خیلی کوچک بود. آدم پنجاه و چند ساله با یک بچه‌ دختر، کجای این به هوس می‌خورد. جز اینکه می‌خواست با قبیله‌ی اینها روزنه‌ی فامیلی پیدا کند و نظرشان را جلب کند. از همه گذشته در آن زمان چند همسرداری عیبی هم نداشت. الآن در حجاز، بسیاری از مردم، چند تا زن دارند. این در ایران است که چند همسرداری کفر است و شرک است و خیانت و جنایت! ولی در آن زمان، اصلاً گاهی زن اول خواستگاری زن دوم می‌رفت. حالا یک چیزی برای ما عیب است، معنایش این نیست که… مثلاً برای ما 13 نحس است. اما کجا 13 نحس است؟ حضرت امیر روز 13 رجب به دنیا آمد. اگر یک چیزی نزد ما بد است، ما باید بگوییم: نه! بد است و هیچ کس هم نباید دور این بد برود. بسیار خوب! این دلایلی بود که راجع به ازدواج‌های پیغمبر بود. ما باید بدانیم اسلام دشمن دارد، چه دشمنانی! پیغمبر ما، قرآن‌ ما، امیرالمومنین ما، امام صادق ما، حضرت مهدی ما، چه دشمن‌های کمر بسته‌ای و چه بودجه‌هایی برای شکستن! باید هر تهمتی به اسلام می‌زنند، بتوانیم استدلالی و علمی جواب دهیم.

خدایا روز به روز ایمان مارا به خودت و قرآنت و پیغمبرت و اهل بیتت، روز به روز ایمان ما را بیشتر بفرما. جوان‌های ما را نسبت به همه‌ی شبهات و توطئه‌ها و انحرافات حفظ بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- اولین ازدواج پیامبر، پس از حضرت خدیجه، در چند سالگی بوده است؟
1) چهل و پنج سالگی
2 ) پنجاه و پنج سالگی
3) پنجاه سالگی
2- ویژگی بارز همسران بعدی پیامبر چه بود؟
1) زنان بی‌سرپرست
2) زنان یتیم‌دار
3) هر دو مورد
3- قرآن در آیه 3 سوره‌ی نجم، چه چیزی را از پیامبر نفی می‌کند؟
1) هوا و هوس
2) کذب و دروغ
3) خیانت در امانت
4- بر اساس آیه 36 سوره‌ی اسراء، در قیامت کدام اعضاء مورد سؤال قرار می‌گیرند؟
1) چشم و گوش
2) قلب و عقل
3) همه اعضاء و جوارح
5- آیه 48 سوره‌ی عنکبوت بر کدام ویژگی پیامبر تأکید می‌کند؟
1) عابد بودن
2) زاهد بودن
3) امّی بودن

Comments (0)
Add Comment