عوامل مادی و معنوی ایجاد انگیزه

1- عوامل معنوی، مهم‌ترین عوامل انگیزشی
2- امتیازات انگیزه‌های معنوی بر دیگر انگیزه‌ها
3- کار برای خدا پشیمانی ندارد
4- امدادهای الهی در گرو انگیزه‌های معنوی
5- حمایت از مظلومان، لازمه غیرت دینی
6- توکّل به خداوند در امور زندگی
7- نقش خدمات اجتماعی در برکت یافتن عمر

موضوع: عوامل مادی و معنوی ایجاد انگیزه

تاریخ پخش: 29/05/88

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحثی را که در نظر گرفتیم این است که خیلی‌ها، حال و انگیزه و نشاط برای کار دارند، بعضی‌ها هم تا می‌شود می‌خواهند از زیر کار فرار کنند. عوامل نشاط، انگیزه‌ها چیست؟ حالا در هر وزارتخانه‌ای نسبت به کار خودش، در هر بازار و کارخانه و مزرعه‌ای، در هر خانواده‌ای نسبت به کار خودش. انگیزه‌ها و بی‌انگیزگی، این موضوع بحث ما است. بحث خوبی است. یک کتاب است. می‌تواند یک پژوهش و یک رساله‌ی علمی باشد. هم از نظر اجتماعی، هم از نظر روانی، منافع داشتن انگیزه، خطرات بی‌انگیزگی، یک بحث خوبی است.

بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع بحث عوامل انگیزه، عوامل  بی‌انگیزگی. این بحث را به نحوی من 15 سال پیش در تلویزیون داشتم. با یک تغییرات و تصرفّاتی و یک تکمیل‌هایی بعد از 15 سال همان بحث را با اصلاحاتی می‌خواهم ارائه دهم. امروز عوامل را دسته‌بندی کردم. 1- عوامل معنوی، 2- عوامل اجتماعی، 3- عوامل روانی، 4- عوامل علمی که انگیزه را زیاد می‌کند. 5- عوامل حکومتی 6- عوامل مادی. گاهی هم عوامل ملّی می‌شود. ملّی، میهنی که نباید از آن غفلت کنیم.

1- عوامل معنوی، مهم‌ترین عوامل انگیزشی

خوب اما عوامل معنوی. قویترین عامل، عامل معنوی است. یک آیه گفته: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلا» (آل‌عمران/97) فقط آیه‌ی وجوب حج همین است. هرکس مستطیع است مکه برود. هر سالی یک میتینگ دو سه میلیونی، از همه‌ی کره‌ی زمین، پولدارها، با لباس ساده، کفن پوشیده روی خاک مشعر می‌خوابند. همه‌ی رییس جمهورها جمع شوند با همه‌ی امتیازات، خواسته باشند هر سال یک میتینگ درست کنند بله تا رییس جمهور هست ممکن است یک گروهی را با زور پول و دلار بفرستد. اما از رییس جمهوری کنار برود دیگر کسی گوش به حرف او نمی‌دهد. امروز این آقا وزیر است خطش را می‌خوانند. از وزارت کنار برود خطش را نمی‌خوانند. مدیر کل است کنار برود دیگر خطش را نمی‌خوانند. استاندار، سفیر، وکیل، هرکس می‌خواهد باشد. اما عوامل معنوی،

الآن نشاطی که مردم مکه می‌روند با نشاط صد سال پیش، دویست سال پیش فرق نمی‌کند. عوامل معنوی ثابت است. پابرجا است. یا حسین! هفتاد میلیون لباس سیاه روز عاشورا در خیابان می‌ریزند. همه رییس جمهورهای کره‌ی زمین همه‌ی دلارهایشان را روی هم بگذارند که در فاصله‌ی یک روز هفتاد میلیون سیاه پوش یا حسین بگوید، همه‌ی رییس جمهورها بدوند نمی‌توانند. این خیلی زور دارد عوامل معنوی! اصلاً انقلاب ما به خاطرعشقی بود که مردم به امام داشتند. امام هم عشقی بود که به خدا و فرمان خدا داشت. اصلاً امام نمی‌خواست بگوید پیروز شویم یا شکست بخوریم.

قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «یَقْتُلُون‏»، پشت سرش می‌گوید: «یُقْتُلُون‏»، «یَقْتُلُون‏» (توبه/111) یعنی این این را بکشد. «یُقْتُلُون‏» یعنی این شهید شود. می گوید: مهم این است که خدا گفته: دفاع کن. ما برای دفاع وظیفه‌ی شرعی‌مان این است جبهه برویم. حالا یا شکست می‌خوریم یا پیروز می‌شویم. هدف رضای خداست. هدف این نیست که حتماً پیروز شویم.هدف این است که حتماً شهید شویم. نه! هدف این است که به کشور ما حمله شد، دفاع واجب است. عقلاً و شرعاً خلاص!

عوامل معنوی خیلی زور دارد. ولذا در قرآن «فی سبیل الله» زیاد است. آنوقت عوامل معنوی برکاتی دارد. کسی اگر برای خدا کار بکند، شما الان برای خدا سر جلسه بیا یا برای مثلاً اضافه‌کار، مأموریت، پول، دلار، ریال، کار برای خدا پنج امتیاز دارد. امتیازات عوامل معنوی.

2- امتیازات انگیزه‌های معنوی بر دیگر انگیزه‌ها

1- خداوند کم را هم می خرد. کسی برای خدا کار بکند کم هم باشد قبول است. یک ریال به فقیر بده. قبول است. یک سلام به یک بچه بکند قبول است. لازم نیست حتماً یک چیز قیمتی باشد. یک حبّه انگور دهان یک گربه بگذاری، حساب می‌شود. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ» (زلزله/7) ذرّه‌ای، چیزی هم باشد قبول است. خداوند معیوب را هم می‌خرد. مردم جنس معیوب باشد نمی‌خرند. اما امام که نماز می‌خواند، می‌گوید: خدایا این نماز ما بود. «إِنْ کَانَ فِیهَا خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُکُوعِهَا أَوْ سُجُودِهَا» (بحارالانوار/ج83/ص38) عیب هم دارد شتر دیدی، ندیدی. خدایا با عیب‌هایش بردار. خداوند معیوب را رسوا نمی‌کند. گاهی وقت‌ها مثلاً یک میوه می‌خریم معیوب است. نارس است. در خانه وقتی می‌گوید: ببین این هندوانه‌ات بود! حالا مثلاً خانم برنج پخته یک شن در آن است. مرد شن را درمی‌آورد، این پختِ تو بود! یعنی آن هندوانه‌ی بد را زن نشان مرد می‌دهد که عرضه نداری یک هندوانه بخری. آن هم شن را نشان می‌دهد تو عرضه نداری یک پلو بپزی. ولی خدا این نیست. «یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیح‏» عیب‌ها را می پوشاند.

خداوند گران می‌خرد. خدا خیلی گران می‌خرد. این نمازهای ما چند می‌ارزد؟ یک کسی که مرده نماز نخوانده، بچه‌هایش می‌خواهند برایش نماز بخرند، فرض کنید 50 سال کل عمرش هم که نماز می‌خوانده، 15 سالگی تا 65 سالگی مثلاً 50 سال نماز سالی چند است؟ سالی 200 هزار تومان. 50 تا 200 هزار تومان چقدر می شود؟10 میلیون. 10 میلیون، 10 میلیون. 50 تا هم روزه می‌خواهد بخرد. روزه چقدر است؟ آن هم 100 تومان. می‌شود 5 میلیون، کل عبادت‌های ما 15 میلیون است پول یک پژو. یعنی 50 سالت را یک پژو عادت کردی. آنوقت خدا می‌گوید: بهشتی را می‌دهم که «جَنَّاتٍ تَجْری‏» با 15 میلیون یک مرغدانی هم تهران به آدم نمی‌دهند. یک طویله و یک آغل برای بز نمی‌دهند. آنوقت شما به اندازه‌ی یک طویله‌ی بز برای خدا کار کردی، آنوقت خداوند می‌گوید: «جَنَّاتٍ تَجْری‏»«عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماء» (حدید/21) به اندازه‌ی تمام آسمان‌ها و زمین جا. اوه! این خدا گران می‌خرد. آنوقت حالا ببین چقدر ضرر است؟ ما یک کاری بکنیم که خدایی… برای خدایی کار بکنیم که کم را بخرد. جنس معیوب هم بخرد. آبروریزی هم نکند. گران هم بخرد. تازه از خودش است. مثل بابایی که به بچه اش می‌گوید: بابا این زمین از خودمان است. یک پدری به بچه‌اش بگوید: تو خودت که از من هستی. زمین هم من به تو دادم. پول ساختمان را هم من به تو دادم. بعد هم به من بفروش. این پسر به غریبه‌ها بفروشد. چقدر در دلش به او برمی‌خورد. می‌گوید: این خیلی بی‌انصاف است. تمام امکانات خانه را من به او دادم، خود پسرم از من بود، بعد به او گفتم بابا من ده برابر دیگران می‌خرم. باز هم به غریبه‌ها فروخت.

3- کار برای خدا پشیمانی ندارد

 ما هرکاری برای خدا نکنیم پشیمان می‌شویم. دنیا چیزی نیست. رییس جمهوری‌اش چیزی نیست. 8 سال است. تازه رییس جمهور چیست؟ رییس جمهور ایران، ایران یک تکه از آسیا است. آسیا یک تکه از… این که می‌گویم از امام است. به مرحوم شهید رجایی گفت. گفت: شما رییس جمهور شدی، غرور تو را نگیرد. رییس جمهور ایران شدی. ایران یک گوشه از آسیا است. آسیا یک گوشه از کره‌ی زمین است. کره‌ی زمین یک گوشه از منظومه‌ی شمسی است. منظومه‌ی شمسی یک گوشه از فلان کهکشان است. فلان کهکشان یک گوشه…. اوه… یک روایتی بچگی شنیده بودم، هر روز که می‌‌گذرد برایم شکوفاتر می‌شود. که آسمان اول نسبت به آسمان دوم مثل یک حلقه در یک بیابان است. دوم نسبت به سوم، سوم نسبت به چهارم، چهارم نسبت به پنجم، پنجم نسبت به ششم، ششم نسبت به… یعنی هر آسمانی نسبت به آسمان فوقش مثل یک حلقه در یک بیابان است. هر شبی آدم پای تلویزیون می‌نشیند، می‌بیند که بله در فلان جا یک ستاره‌ای کشف شده که نمی‌دانم چند هزار سال نوری. چند هزار سال نوری فاصله با ما! یعنی واقعاً همین است. یک حلقه در یک بیابان.

عوامل معنوی، ما از خدا هستیم. خدا می‌گوید: کار بکن. من مزد به تو می‌دهم. دنیایت را هم تأمین می‌کنم. اینطور نیست که هرکس برای خدا کار می‌کند، گرسنه بماند. بسیار آدم داریم مخلص مخلص است. اصلاً محاسبه در پول‌هایش، در کارهایش حساب پول نمی‌کند. زندگی‌اش هم روی فرم است. آدم‌هایی هم هستند که تکان می‌خواهند بخورند، محاسبه می‌کنند همیشه هم هشتشان گرو نه است. نهشان هم گرو هشت است. اینطور نیست که اگر ما برای خدا کار بکنیم کلاهمان پس معرکه باشد. از کاروان عقب بیافتیم. از قافله عقب بیافتیم. رضای خدا، عوامل معنوی امتیازاتی دارد.

4- امدادهای الهی در گرو انگیزه‌های معنوی

اگر برای خدا کار کردی، خدا یک راه‌هایی را به تو نشان می دهد. قرآن می‌فرماید: (قاری) «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت/69) راه‌هایی را نشانت می‌دهند در بن بست نمانی. ببینید. واقعاً منافقین در بن بست ماندند یا نماندند؟ به چند تا کشور پناهنده شدند؟ آخرش چه شد؟ آدم بی‌خدا در بن بست می‌ماند. ولی امام وقتی می‌خواهد از دنیا برود می‌گوید: من با دلی آرام و قلبی مطمئن، آدم مؤمن در بن بست نمی‌ماند. ولی آدم‌های غیر مؤمن در درد چه کنم، چه کنم می‌افتد. چه باید کرد؟ چه باید کرد؟

فرعون موسی را تعقیب کرد. پشت سر موسی لشگر فرعون، جلوی موسی دریا، همه گفتند: «إِنَّا لَمُدْرَکُونَ» (شعرا/61) الآن فرعونی‌ها ما را می‌گیرند. چون جلوی ما دریاست، پشت سر ما لشگر فرعون است. موسی گفت: (قاری) «قَالَ کلاََّ إِنَّ مَعِىَ رَبىّ‏ِ سَیهَْدِینِ» (شعرا/62) موسی گفت: خدا با من است. پشت سر من لشگر، جلوی من آب اما خدا با من است. رسید گفت: چوبت را به آب بزن، آب کنار می‌رود، وسط دریا خشک می‌شود، عبور کن برو. یک بحثی دارم دقیقه‌های نود. به قول فوتبالیست ها خدا دقیقه‌های 90 چه می‌کند؟ دقیقه‌ی 90 یک تار عنکبوت کنار غار آمد. دقیقه‌ی 90 تا در باز شد، زلیخا گفت: یوسف قصد بد نسبت به من داشته است، «وَ شَهِدَ شاهِد» (یوسف/26) آن شاهد حرف زد. در فیلم دیدید. دقیقه‌ی 90 وقتی همه‌ی مسئولین حقوقی و نظامی و انتظامی، سیاسی و همه با هم غافل بودند، دقیقه‌ی نود شن های طبس طرح آمریکا را خنثی کرد. دقیقه‌ی 90 که به مریم گفتند: پدرت خوب، مادرت خوب، تو این بچه را از کجا آوردی، یک مرتبه عیسی در گهواره حرف زد. «إِنَّ مَعی‏ رَبِّی سَیَهْدین‏» (شعرا/62) در قرآن دائم… دقیقه‌ی 90 که لشگر ابرهه سوار فیل شد آمدند کعبه را خراب کنند، «تَرْمیهِمْ بِحِجارَهٍ مِنْ سِجِّیلٍ» (فیل/4) «فجََعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَّأْکُولِ» (فیل/5) «عصف» یعنی کاه، «مأکول» یعنی خورده شده. کاه خورده شده، پِهِن. فیل سوار پِهِن شد. پودر شدند. دقیقه‌های 90! آدمی که خدا دارد، هیچ آن مأیوس نمی‌شود. خوب این یک مورد.

مسئله‌ی دعا خیلی مهم است. لشگر طالوت و جالوت، جالوت خیلی قوی بود. طالوتی‌ها خیلی کم بودند. دائم آب رفتند، آب رفتند، آب رفتند، تا آخرش یک چند نفری ماندند. گفتند: (قاری) «کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ» (بقره/249) آیه‌ی قرآن است. یعنی گاهی گروه کم بر گروه زیاد غالب است. یک آیه در قرآن داریم می‌گوید: بیست بر دویست پیروز است. نترسید. بیست بر دویست پیروز است اگر خدا بخواهد. «عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْن‏» (انفال/65) «عِشْرُونَ» یعنی بیست تا. بیست نفر مقاوم، «عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْن‏» خود جمهوری اسلامی سی سال است علیه ما توطئه می‌کنند. توطئه گر هم یک کد خدا و یک نمی‌دانم لات و قُلدُر و چاقوکش و خان نیست. همه‌ی قلدرهای دنیا بسیج شدند، در اینکه ما را بشکنند. سی سال است ما را می‌شکنند. هر سال از سال قبل بهتر می‌شویم. دست خدا نیست. امام حسین در دعای عرفه می‌فرماید: «عَمِیَتْ عَیْنٌ لَا تَرَاک‏» کور شود چشمی که خدا را نبیند. سی سال این همه توطئه، هر روز هم پیش می‌رویم. البته ضربه هم می‌خوریم. بالاخره قبول است جنگ تحمیلی خیلی جوان‌ها ما شهید شدند. جانباز شدند. اسیر شدند. ولی در عین حال بالاخره ما موفق‌تر هستیم یا عراق؟ امام موفق‌تر بود یا صدام؟ چهره‌ی ایران در دنیا چیست، چهره‌ی عراق چیست؟

5- حمایت از مظلومان، لازمه غیرت دینی

عوامل معنوی رضای خدا، امداد غیبی، دعا، غیرت و تعصب از عوامل درونی است. قرآن می‌فرماید که: (قاری) «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدان‏» (نساء/75) «ما لَکُمْ» چرا غیرت به خرج نمی‌دهید؟ بالاخره یک عده آن طرف دنیا، آن طرف مرز هر جای کره‌ی زمین اگر مستضعف بودند، شما باید به نفع مستضعفین موضع گیری کنید هر رقم کمکی می‌توانید بکنید، بکنید. این آیه‌ی قرآن است. کمک مستضعفین کره‌ی زمین،ترک و عرب و عجم و اندونزی و مالزی و شرقی و غربی ندارد. هر جای کره‌ی زمین کسی ضعیف شد، و مستضعف شد و مظلوم شد باید به نفع او داد زد. حتی اگر مسلمان نباشد. مشرکین دخترهایشان را زنده در گور می‌کردند. خدا روضه می‌خواند. «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ» (تکویر/1) «وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ» (تکویر/2) «وَ إِذَا الْبِحَار…» آن زمانی که خورشید گرفته شود. نورها چه شود. چه شود، چه شود، چه شود. در آن زمان می‌پرسند: چرا این دختر زنده را در گور کردی؟ «بِأَىّ‏ِ ذَنبٍ قُتِلَتْ» (تکویر/9) چرا زنده در گور کردی؟ از این چه می‌فهمیم؟ از این می‌فهمیم که خداوند برای دختر کافر هم روضه می خواند. چرا؟ برای اینکه دختر کافر مظلوم است. باید به نفع مظلوم فریاد زد. ولو کافر باشد.

خوب از چیزهایی که انگیزه را زیاد می‌کند، روی حساب حالا یک حدیثی بخوانم. حدیث داریم هرکس می‌خواهد ببیند ایمانش کامل است یا ضعیف است، خدا یک خط کش به شما داده است. گفته: با این خط‌کش متر کن. اگر به آنچه داری محاسبه می‌کنی، ایمانت ضعیف است. اگر به آنچه در دست خداست محاسبه می کنی ایمانت قوی است. یعنی در محاسبات خدا را هم در نظر بگیریم. ما در محاسبات می‌گوییم: ببین دختر ما الآن لیسانس است. اگر فوق لیسانس شود پس شوهرش دکتر خواهد شد. شوهرش دکتر شود پس لابد استخدام رسمی خواهد شد. پس لابد خانه و ماشین و تلفن خواهد داشت، پس، پس، پس، پس همینطور می‌نشینیم و این حرف‌ها را می‌زنیم. روی حساب محاسبات، فقط به آنچه در دست شما است، حساب نکنید. قرآن می فرماید که: «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب‏» (طلاق/3) پیرمردی مثل زکریا بچه‌دار شد. روی هیچ محاسبه نیست. در سن صد سالگی. ابراهیم در سن حدوداً صد سالگی بچه‌دار شد. درخت خشک را خدا، این‌هایی که می‌گویم همه قرآن است. حدیث نیست که بگویی: حدیثش معتبر است یا غیر… متن وحی است. مریم درخت خشک را تکان بده رطب تازه برای تو می‌آید. قصه‌ی ابرهه، قصه‌ی امدادهای دقیقه‌ی نود، یک کلاغ می‌آید یک چیزی را زیر خاک می‌کند، با هابیل و قابیل، فرزندان آدم می‌گوید: تو هم جنازه را خاک کن. یعنی گاهی وقت‌ها یک کلاغ می‌آید یک انسان را از بن بست نجات می‌دهد. می‌گوید: راه این است. پیام می‌دهد.

6- توکّل به خداوند در امور زندگی

توکّل انگیزه را بالا می‌برد. بچه‌های ما، نسل ما کم توکّل هستند. می‌گوییم: چرا داماد نمی‌شوی؟ می‌گوید: نان از کجا بیاورم؟ می‌دانی نان از کجا بیاورم یعنی چه؟ یعنی خدا اگر یکی باشم، قدرت دارد به من نان بدهد. دو تا که شدیم دیگر قدرت خدا ته می‌کشد. آخرش این است. آن کسی که می‌گوید: نان از کجا بیاورم؟ یعنی اگر یکی باشم خدا رازق است، دو تا باشیم دیگر خدا رازق نیست. ولذا حدیث داریم هرکس ازدواج نکند، چرا بچه‌دار نمی‌شوی؟ می‌خواهم راحت باشم فعلاً یک چند سالی. این راحتی را در بی‌بچگی می‌داند. آنوقت این خانم چند رقم مریض می‌شود. و خانم‌هایی هم هستند 5 تا، چهار تا، دو تا سه تا بچه دارند سالم هستند.این خانم هم می‌خواهد راحت باشد هر روزی یک قرصی، یک دوایی، یک دکتری… دائم قندش بالا می‌رود. فشارش پایین می‌آید. راحتی را از خدا بخواهیم. حتی می‌خواهی بخوابی بگو: خدایا من می‌خواهم بخوابم. راحت بخوابم. وگرنه می‌خواهی راحت بخوابی دو شاخه تلفن را بکش. پشه بند ببند. همه‌ی این برنامه ها را که ریختی یک باره می‌بینی یک گربه بالای سر تو می‌آید به هم می‌پرد، دو متر بالا می‌پری. می‌خواستی راحت بخوابی؟ خیلی برای خودتان برنامه‌ریزی نکنید.

یکی از افرادی که یک وقتی هم وزیر بود چند دوره… بله یک دوره وزیر بود. یک دوره هم جزء خبرگان بود. می‌گفت: از بس فشار کار وزارتخانه مرا اذیت کرده بود، یک روز گفتم: آقا ن این رقمی می‌بُرم. یک 24 ساعت همه‌ی ملاقات‌ها لغو. احدی با من تماس نداشته باشد. جز خدا و عزرائیل. می‌گفت: به رییس دفترم گفتم، همه‌ی برنامه‌ها را ریختم که یک استراحت مطلق… رییس دفتر آمد گفت: آقا یک بنده‌ خدایی از بوشهر و بندرعباس آمده می‌گوید: من 24 ساعت در ماشین بودم. می خواهم یک دقیقه با وزیر حرف بزنم. اگر به من وقت ندهید من باید بروم مسافرخانه بگیرم. اجازه ندهید به خاطر یک دقیقه من بروم در شهر غریب مسافرخانه بگیرم. اگر هم بیش از یک دقیقه حرف زدم، شما من را بیرون کن. می‌گفت: طوری حرف زد که دل من سوخت و به آقای وزیر گفتم: بابا این یک دقیقه حرف بزند شما هم بعد 24 ساعت استراحت مطلق. گفت: باشد حالا یک دقیقه بیاید. آقای وزیر خودش به من می‌گفت. می‌گفت که آمد و گفت: آقای وزیر! من یک دقیقه بیشتر وقت ندارم. 24 ساعت هم در ماشین بودم. 24 ساعت هم باید برگردم. 48 ساعت در ماشین بودم برای یک دقیقه.گفت: حالا بگو یک دقیقه‌ات تمام شد. گفت: می‌ترسم. گفتم: نترس. گفت: آقا می‌ترسم. گفتم: نترس. گفت: آقا می‌ترسم، گفتم: نترس تمام شد برو بیرون. گفت: حالا که می‌گویی: نترس می‌گویم. به قدری از تو وزیر بدم می‌آید که می‌خواهم با چاقو تکّه تکّه‌ات کنم. خداحافظ! وزیر می‌گفت: این را به ما گفت و رفت. اصلاً دیگر خواب از سر ما پرید. (خنده حضار) استراحت مطلق می‌گفت: چون وزیر بودم تصمیم گرفتم که یک کاری بشود، اصلاً درست و دقیق… می‌گفت: تلخ‌ترین روز من آن روزی بود که تصمیم گرفتم به من… حضرت امیر می‌گوید: اصلاً راه خدا شناسی این است که هرکاری من می‌خواهم طور دیگر درمی‌آید. «عَرَفْتُ اللَّهَ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ نَقْضِ الْهِمَم» (نهج‌البلاغه/511) هروقت شما برنامه‌ریزی کردی طور دیگری شد خدا می‌خواهد بگوید: من هم هستم. من هم هستم. همه‌ی برادرها گفتند: یوسف گم شود. فراموش شود. آیه‌ی سوره‌ی یوسف این است. «یَخلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبیکُم‏» (یوسف/9) «یَخلُ» یعنی خالی شود. «وجه» هم یعنی صورت. یعنی یوسف را پرت کنیم، محو کنیم تا صورت بابا برای ما خالی شود. یعنی چشم بابا روی ما متمرکز شود. یعنی دیگر یوسف را نبیند. آنها می‌خواستند تمام چشم‌های یعقوب متوجه این‌ها شود. شد؟ یوسف را محو کردند، تمام توجه یعقوب به یوسف بود و خودشان خالی شدند. «وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرینَ» (انبیا/70)

یکی از چیزهایی که انگیزه ایجاد می‌کند، نذر و عهد و قسم است. می‌گوید: آقا صبح ها از خواب بیدار نمی‌شوم. برای نماز چه کنم؟ گفتم: آقا ده هزار تومان خودت را جریمه کن مثل فنر بالا می‌پری. نمی‌توانم فحش ندهم. آقا تصمیم بگیر هر فحشی که دادی یک مبلغی خودت را جریمه کن. یک روز روزه بگیر. با نذر آدم می‌تواند خودش را مهار کند. با قسم می‌تواند. با عهد می‌تواند. یکی از چیزهایی که انگیزه ایجاد می‌کند ایمان به قداست کار است. الآنی که در اداره‌ یک چیزی می خواهیم بفروشیم مزایده، مناقصه، نمی‌دانم بازرسی، بازرسی ویژه، حراست، حفاظت، همه‌ی کارها را می کنیم. اگر ایمان در دل افراد باشد الآن مسجد جامع شوشتر، چوب مسجد جامع درش برای 800 سال پیش است. گلوله بزنی در آن فرو نمی‌رود. برای آنکه آن نجّار در مسجد ساخته برای رضای خدا، یعنی قداست داشته است. کلیسا هم همینطور است. ساختمان‌هایی که رنگ مذهبی دارد محکم می‌سازند. آن زمانی که اصفهان خانه‌ی های خودشان خشتی بود، مسجدها را آجری می‌ساختند. قداست کار! اما وقتی کار مقدّس نباشد، می‌گوید: به ما چه؟ ما نخوریم او خواهد خورد. بگذار ما بخوریم. کارها اگر قداست داشته باشد. انگیزه را زیاد می برد. خوب اینها انگیزه‌های معنوی.

7- نقش خدمات اجتماعی در برکت یافتن عمر

اما سراغ انگیزه‌های اجتماعی برویم. اینجا چون در وزارت مسکن داریم صحبت می‌کنیم و برادرها و خواهرها از وزارت هستند. یک حرکت خوبی در آموزش و پرورش شد، خیریّن مدرسه ساز، خیلی جواب داد. حتی آذربایجان شرقی به من گفتند چند روز پیش تبریز بودم، 27 میلیارد تومان مدرسه ساختند. در یک سال! 27 میلیارد تومان خیلی پول است. کار خوبی بود راه افتاد. یک خیّرینی هم درست شد به نام خیّرین خانه ساز. این هم کنار و گوشه‌ها کار خوبی است. شما نمی‌دانی یک مسکن که بدهی، اول کسی که در دنیا به کسی مسکن بدهد، قیامت مسکنش تأمین است. یک حدیث بخوانم. حدیث داریم اگر کسی یک اتاق خالی دارد به کسی نمی‌دهد، خدا به فرشته‌ها می‌گوید: ببینید این بنده‌ی من به آن بنده‌ی من محتاج است و او در را قفل کرده راه نمی‌دهد. به عزت و جلال خودم قیامت این را سرگردان خواهم کرد. حدیث داریم ساختمان بیش از نیاز باشد وبال برصاحبش است. حدیث است دیروز حدیثش را دیدم. آن مقداری که نیاز دارید ساختمان بسازید. آن مقداری که نیاز ندارید وزر و وبال است. حالا دولت هم یک تسهیلاتی انجام می‌دهد. خوب دستش درد نکند. ولی هیچ کاری را دولت به تنهایی نمی‌تواند. یک مقدار هم توقع ها بالا رفته است. یک مقدار هم گیر ما زیاد شده است. حالا یک اتاق بالا دارم به او بدهم دیگر بلند نمی‌شود. به او بدهم بلند نمی‌شود.

ما یک زائرسرا، ستاد نماز مشهد داریم، اینهایی که نمازشان فعال هستند، یعنی دبیرستان‌ها مدارسی که نماز جماعتش خوب است،تشویقی سه روز ماشینش را آموزش و پرورش می‌دهد، زائرسرایش را ستاد اقامه‌ی نماز. یک چند تا… چون نبش جای خیلی حساسی است چند تا مغازه درآوردند، گفتم: آقا همه‌ی مغازه‌ها را خراب کنید. یک سالن کنید با مینی بوس در سالن بیایند، بخوابند، بروند. گفتند: آقا مغازه‌ی اینجا سر قفلی است. گفتم: بابا امروز به هوای سر قفلی می‌آید می‌نشیند، فردا دیگر نمی‌شود با جرثقیل بلندش کرد. یک خرده هم مشکل این است. یعنی خیلی هم پولدارها عیب ندارند. یک خرده هم فقیرها معیوب هستند. پولدار عیبش این است که بخل می‌کند، فقیر این است که نشست دیگر بلند نمی‌شود. از قدیم گفتند: آدم خوش حساب شریک مال مردم است. و من این حدیثش را هم دیدم. حدیث دیدم که کسانی که خوش حساب هستند شریک مال مردم هستند. معلوم شد که این ضرب المثل از یک حدیث… بنی آدم اعضای یکدیگرند که سعدی می‌گوید. این حدیث است. منتهی… ما همه‌ی مشکلات را می‌توانیم به چند شرط حل کنیم. یکی جوان‌های ما مثلاً می‌گویند: خوابگاه دانشجویی نداریم. خوب یک دانشجو که چهارسال می‌خواهد بخوابد، اشکال دارد ده روز عملگی کند. حالا فوقش در ترم قبول شدی. خوب قبول شدی که قبول شدی. چه خبر است که من در دانشگاه موفق شدم. خوب در دانشگاه موفق شدی، ده روز هم بیل دست بگیر. ما می‌گوییم: نه بسازند من بروم در آن بخوابم. یعنی حاضر نیستیم خودمان برای خوابگاه چهارساله‌مان… الآن این دانشجوهایی که طرح‌های تابستانی می‌روند در روستاها خدمات ارائه می‌دهند، مگر اینها دانشجو نیستند؟ خیلی از آنها از دانشگاه‌های، دانشجوهای خیلی ممتازی هم هستند. اما می‌گوید: به شکرانه‌ی اینکه من در دانشگاه قبول شدم، حالا در تابستان سه ماه تعطیل هستم ده روزش را در این روستا می‌روم، برای این روستا یک خدمات فرهنگی، عمرانی هر کاری بلد هستم می‌کنم. چه اشکال دارد که یک دختر لیسانس قالی ببافد؟ اصلاً حرفش را نزن. من لیسانس قالی ببافم؟ آقا معذرت می‌خواهیم. ببخشید توبه می‌کنیم.

من خانه‌ی باغ یک نفر رفتم که یک دور تفسیر نوشته است. تفسیرش هم تفسیر خوبی است. دیدم پاچه‌هایش را بالا زده تا زانوهایش در باغ انگور در گل است. چه اشکال دارد کسی آیت الله باشد جزء خبرگان هم باشد، یک دور تفسیر هم نوشته باشد. خوب بیل هم دست بگیرد. مگر چه می‌شود؟ مشکل ما مشکل مخ است. فکر می‌کنیم اگر این خانم لیسانس شد عیب دارد یک هنر هم بلد باشد. این آقا لیسانس شد عیب دارد یک پیچ‌گوشتی دست بگیرد. فکر می‌کنیم که از روز اول باید خانه دربست باشد. مشکل ما مشکل فکری است. همه‌ی ما هم به یک نحوی گیر هستیم. همه‌ی ما بنده‌ی طلبه هم گیر هستم. من یک وقت برای خودم مثل زدم. نمی‌دانم تلویزیون بود یا در سخنرانی‌ها یک مثل برای خودم زدم. گفتم: خود بنده هم گیر همین عمامه هستم. یعنی اگر دارم مسجد می‌روم عمامه‌ی من به شاخه‌ی درخت بند شد در جوب بیافتد، همانجا یک تلفن الو! مسجد، یک حادثه‌ای رخ داده نماز تعطیل است. حادثه رخ نداده است. این نیم کیلو پنبه در جوب افتاده است. برو نمازت را بخوان. بعضی ها هم زنگ می‌زنند می‌گویند: یک فاجعه رخ داد. نه حادثه نه فاجعه! ما گاهی وقت‌ها گیر هستیم. یک سری خط‌هایی را خودمان مثل بت‌پرست ها، بت پرست‌ها بت درست می‌کردند راست بت خودشان گریه می‌کردند. قرآن می‌گوید: «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ» (صافات/95) با دست خودت بت تراشیدی حالا راست آن گریه می‌کنی؟ آداب و رسومی را درست کردیم که مدیر کل باید اینطور باشد. باید حتماً راننده داشته باشد. باید حتما چنین باشد. باید حتماً چنان باشد. یک مشت باید باید درست کرده‌ایم و در بایدها پول کم می‌آوریم. وقت کم می‌آوریم. و… و… و… غیره. یک سری آداب و رسوم را در بنایی حذف کنیم. در تألیف حذف کنیم. در جامعه حذف کنیم. در عروسی‌ها حذف کنیم. راه می‌افتد. رمز گیر کردن ما دو چیز است. یکی معنویت ما کمرنگ شده است. یکی آداب و رسوم غیر الهی را دائم روز به روز به خودمان اضافه کردیم. یک چند تا شهید رجایی مملکت می‌خواهد، چند تا هم آخوند مثل نواب صفوی، این نخ‌ها را قیچی کند حل می شود.در دانشگاه ما این نخ‌ها قیچی شد. در جمهوری اسلامی! می‌گفتند: دانشجو باید… دانشگاه باید در شهرهای بزرگ باشد. چه کسی گفت؟ در شهر کوچک هم باشد. دانشگاه باید وسط شهر باشد. چه کسی گفت؟ در تپه‌ها دانشگاه می‌سازیم. استاد دانشگاه باید 55 سال بیشتر نباشد چه کسی گفت؟ از استاد 70 ساله هم استفاده می‌کنیم. دانشجو باید شنبه تا چهارشنبه درس بخواند! چه کسی گفت؟ ما پنجشنبه و جمعه هم درس می‌خوانیم. ترم تابستانی می‌گذاریم. دانشجو باید مفت درس بخواند. چه کسی گفت؟ پول می‌گیریم. یعنی یک سری از این: چه کسی گفت؟ چه کسی گفت؟‌ ها قیچی شد، چند میلیون دانشگاه اضافه شد. همینطور که در دانشگاه ما یک سری از خطوط را شکستیم، در مسکن باید یک سری از خطوط را بشکنیم، خطوطی که نه عقلی و نه شرعی است، در عروسی‌ها باید یک سری از خطوط را بشکنیم، معنویت را بالا ببریم، مشکل حل می‌شود.

خدایا تو را به حق محمد و آل محمد یک اراده و جگر و جرأتی به ما بده که هر چه که الهی نیست،‌ و مزاحم هست از فکر و عملمان دور کنیم. به همه‌ی بی‌مسکن‌های ما مسکن مرحمت بفرما! خیرین مسکن ساز! یک مسکن که به یک جوان بدهید، داماد می‌شود، داماد که شد از گناه پاک می‌شود، فعالیت اقتصادی‌اش اضافه می‌شود، ده‌ها رقم شغل در جامعه راه می‌افتد، ایجاد اشتغال می‌کند، کارتان را یک کار ندانید، هیچ کس کارش را یک کار نداند، یک پلیس، یک بسیجی، پاسدار، ارتشی، نگوید من شغلم ارتشی است، یا بسیجی یا پاسدار… نه! تو اگر مسئول امنیت شدی و مملکت امن شد، بنده هم که در تلویزیون حدیث بخوانم، ثوابش را به تو می‌دهند. آن کسی هم که می‌رود کار می‌کند، دانشگاه و دبیرستان و هر کس که هر کار خیری می‌کند، ثوابش برای آن کسی است که مسئول امنیت است. اگر مملکت امن نباشد، هیچ کسی هیچ کاری نمی‌تواند بکند. هیچ کس پایش پیش نمی‌رود. پس شغلتان را یکی ندانید. مسکن ساز نگوید یک اتاق به یک جوان دادیم. نه خیر! ده‌ها رقم ایجاد اشتغال کردی، یک جوان را از گناه بازداشتی، و دل کسی را خوش کردی، مسکن خودت در قیامت تأمین شد. هیچ کس کارش را کار خاص نبیند، کارها ضرب در برکات زیادی می‌شود. خوب تا اینجا کافی است.                             

 «والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- در جهاد اسلامی، چه امری مورد تأکید است؟
1) کشتن دشمنان
2 ) شهید شدن
3) در راه خدا بودن
2- مهم‌ترین ویژگی کار برای خدا چیست؟
1) خداوند کارهای ناچیز را می‌خرد
2) خداوند به بالاترین قیمت می‌خرد
3) هر دو مورد
3- براساس آیه 69 سوره عنکبوت، تلاش در راه خدا چه پاداشی در دنیا دارد؟
1) بهره‌مندی از هدایت ویژه الهی
2) بهره‌مندی از رزق گسترده الهی
3) مصونیت از حوادث و بلایا
4- براساس قرآن، بیست نفر صابر و پایدار بر چند نفر پیروزند؟
1) صد نفر
2) دویست نفر
3) پانصد نفر
5- آیه 75 سوره‌ نساء، دفاع از چه کسانی را مطرح می‌کند؟
1) دفاع از مؤمنان
2) دفاع از مستضعفان
3) دفاع از اسیران

Comments (0)
Add Comment