عوامل شیرین شدن زندگی

موضوع: عوامل شیرین شدن زندگی(1)

تاریخ پخش: 04/11/86

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

در محضر دوستانی هستیم که مسئول ترافیک هستند. بحثمان هم چون مربوط به شبکه‌ی یک و سراسری است با کمال معذرت بحث را عمومی مطرح می‌کنیم. ولی حالا راجع به ترافیک هم انشاءلله در بحث‌هایمان اشاراتی خواهیم کرد. اما بحثی که به درد همه‌ی امت بخورد، یک بحث خانواده‌ای داشتیم، به خاطر محرم بحث را قیچی کردیم، حالا دنباله‌ی همان بحث را می‌گوییم. عواملی که زندگی را شیرین می‌کند چیست؟

1- جایگاه اخلاق در زندگی امروز بشر

موضوع: عوامل شیرین شدن زندگی. مسائل خانوادگی متاسفانه کم نیست. دنیای علم هم حل نکرد. یعنی در خانواده‌های تحصیل کرده هم دغدغه هست. نگرانی هست. غرب هم حل نکرد. آنجا آمار طلاقش بیشتر از ایران است. تکنولوژی هم حل نکرد. اینهایی هم که زندگی مدرن دارند یعنی باسواد و بی‌سواد، زندگی مدرن و مرفه و زندگی مشکل‌دار، روستا و شهری، همه هست. مسائل خانوادگی تقریباً در همه خانه‌ها هست. گاهی وقت‌ها از شهر در یک خانه‌هایی مسائل پیدا می‌شود که آدم تعجب می‌کند. یک چیزهایی به ذهن من آمده که آن چیزهایی که زندگی را شیرین می‌کند چیست؟ حالا این در مدرسه، در دانشگاه، روستا و شهر، کارخانه و اداره و مزرعه، دولتی و ملتی، مفید برای همه است. یکی ازچیزهایی که زندگی را شیرین می‌کند تشکر است. خیلی وقت‌ها ما فکر می‌کنیم وظیفه‌اش است.

تشکر از مردم، تشکر از خدا که امر است. «واشکروا» ولی تشکر از مردم، فکر می‌کنیم که چون من مدیر هستم و ایشان آبدارچی است باید چای به من بدهد. ولذا چای را می‌گذارد من تشکر نمی‌کنم. آقا دست شما درد نکند. آقا وظیفه‌اش است. دست شما درد نکند. فکر می‌کنیم این پلیس وظیفه‌اش است. خوب بله وظیفه‌اش است. اما شما هم به او بگو: خسته نباشید. چه می‌شود؟

معنای اخلاص این نیست که ما کمک نکنیم. ببینید یک تکه قرآنی بگویم، چون درسهایی از قرآن است از قرآن بشنوید. به حضرت موسی خبر دادند که فرعونیان دادگاه صحرایی تشکیل دادند، دستور آن هم و اعدام تو است. فرار کن! حضرت موسی هم از منطقه فرار کرد. وارد منطقه مدین شد. دید اول شهر یا وسط شهر، حالا هرجا، یک چاه آبی بود. چوپان‌ها بزغاله‌هایشان و گوسفندانشان را آوردند آب بدهند. دو تا دختر هم کنار ایستاده بودند. حضرت موسی با اینکه خودش یک جوان فراری بود تحت تعقیب بود، پهلوی دخترها رفت و گفت: خانم‌ها چرا اینجا ایستاده‌اید؟ گفتند: پدر پیری داریم نمی‌‌تواند چوپانی کند، ما دو تا دختر چوپانی می‌کنیم. منتهی حالا می‌خواهیم بزغاله‌ها را آب بدهیم. سر چاه شلوغ است، می‌ترسیم تنه‌‌ی ما به تنه‌ی مردها بخورد. اینجا ایستادیم مردها که رفتند ما آب بدهیم. گفت: بزغاله‌ها را به من بده من آب بدهم. حالا خودش فراری است دارد بز آب می‌دهد.

2- کمک به دیگران، حتی در حال گرفتاری خود

آخر این برای این است که بعضی‌ها می‌گویند: خودمان گرفتار هستیم به مردم نمی‌رسد. نه! با اینکه گرفتاری، یک گره از کار مردم باز کن، شاید گره از کار خودت هم باز شد. بزها را آب داد و به خانه رفتند. پدرشان گفت: چرا زود آمدید؟ گفتند: والله! یک جوانی آمد و به ما کمک کرد. گفت: برو به او بگو بیاید مزدش را بدهم. جمله این است. «إِنَّ أَبی‏» «إِنَّ» به درستی که «أَبی» پدر من «یَدْعُوک‏» تو را دعوت کرده «لِیَجْزِیَک‏» جزا بدهد «أَجْر» اجر پاداش است «ما سَقَیْت‏» سقایی تو. تو امروز سقایی کردی. این آیه‌ی قرآن است (قصص/25). دختر آمد گفت: پدرم «أَبی» «یَدْعُوک» دعوتت کرده «لِیَجْزِیَک» جزا بدهد. چی چی؟ «أَجْرَ ما سَقَیْت» اجر سقایی تو را می‌خواهد بدهد. چون تو بزغاله‌ها را آب دادی، می‌خواهد تو… موسی برای خدا این کار را کرد. اما اگر کسی برای خدا کار می‌کند معنایش این نیست که شما پولش ندهید. آخر گاهی وقت‌ها می‌گوییم: این آدم خوبی است. این اصلاً در فکر پول نیست. «قربه الی الله» او «قربه الی الله» است. تو پول به او بده. تو به او پول بده.

3- تشکر از خدمات دیگران

این مسأله‌ی مهمی است که ما تشکر کنیم از مردم. ولو مردم برای خدا هستند، تشکر کنیم. منتهی تشکر به اندازه باشد. بعضی‌ها خیلی تشکر می‌کنند. خدا سایه‌ات را از سر من کم نکند. برایت بمیرم. قربانت بروم. مخلصتم. چاکرتم. برای چه؟ امیرالمومنین می‌فرماید: اگر بیش از اندازه تشکر کردی بی‌هویت هستی. بی‌هویت یعنی چاپلوسی. آدم‌های پست، نیم کیلو خوبی می‌بینند. دو کیلو تعریف می‌کنند. اگر بیش از اندازه تشکر کردید تملق است. اگر کم گذاشتی معلوم می‌شود که حسود هستی. یک کیلو خوبی می‌بینی اما نمی‌توانی به زبان بیاوری. از حسادت است. یک کیلو خوبی می‌بینی یک سیرش را می‌گویی. اگر به اندازه تعریف کردی، انصاف داری. تشکر هم باید به اندازه باشد. این تشکر خیلی خوب است. زندگی را شیرین می‌کند.

مهمان‌های زیادی گاهی ما داشتیم. خانواده ‌ما می‌گفت: من در مهمان‌ها از آقای مطهری خیلی خوشم آمده است. گفتیم: ایشان دانشمند هستند. گفت: نه! مهمان عالم دیگر هم خانه‌ی ما آمده است. مرحوم مطهری چند دفعه که منزل ما تشریف آورد زمان طاغوت، قم من طلبه بودم. شاگرد ایشان هم حساب نمی‌شدیم. ولی خوب تفقد می‌کرد و به منزل ما می‌آمد. چند دفعه! یک روز گفت: آشپزخانه‌ی شما کجاست؟ گفتم: آشپزخانه‌ی ما آن پایین است. اتاق هم آن بالا بود. گفت: خانواده‌ی شما در آشپزخانه هستند؟ گفتم: بله! گفت: صدای من را می‌شنود؟ گفتم: بله! آمد نزدیک آشپزخانه گفت: خانم من از شما تشکر می‌کنم. خانواده‌ی ما می‌گفت: تنها مهمانی که غذا خورد از من تشکر کرد، شهید مطهری بود. باقی مهمان‌ها من می‌پختم از تو تشکر می‌کردند. می‌گفت: جانش را من می‌کندم ولی مهمان‌ها از تو تشکر می‌کردند. مطهری کنار در آشپزخانه آمد و از من تشکر کرد. این زندگی را شیرین می‌کند. تشکر! گاهی هم باید از بچه تشکر کرد. گاهی هم باید از نوجوان تشکر کرد. گاهی هم باید از کارگر تشکر کرد. بعضی اولیا ما دست کارگر را می‌بوسیدند. تشکر زندگی را گرم می‌کند. وظیفه‌اش است. بله! وظیفه‌اش است. ولی خوب تو هم وظیفه‌ات است.

4- اظهار علاقه به همسر

مسئله‌ی اظهار علاقه! دومین چیزی که زندگی را شیرین می‌کند، اظهار علاقه! آدم علاقه‌اش را باید اظهار کند. حدیث داریم اگر کسی به همسرش بگوید: من تو را دوست دارم. تا آخر عمر از دلش بیرون نمی‌رود. علاقه‌تان را اظهار کنید. یک کسی به پیغمبر گفت: من چند تا بچه دارم. هیچ وقت یکی از آنها را نبوسیدم. فرمود: خیلی آدم بی‌خودی هستی. خیلی آدم بی‌خودی هستی. بعضی‌ وقت‌ها مثلاً فکر می‌کنیم که اگر اظهار علاقه بکنیم کوچک می‌شویم. این حرف‌ها چیست؟ اظهار علاقه!

گاهی وقت‌ها زندگی‌ها تلخ می‌شود برای اینکه نگرانی هم را دارند. قرآن یک آیه برای زن و شوهرها دارد. می‌گوید: ببین! گاهی ممکن است در دلت دغدغه داری. کراهت داری. آیه‌اش این است. «فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُن‏» چه بسا تلخی که در درون شیرینی دارد. قرآن می‌فرماید که: آیه‌اش را اینجا می‌نویسم. «فَإِن‏» یعنی اگر «کَرِهْتُمُوهُن‏» کراهت دارید از خانمتان، والله آخر ما فوق لیسانس هستیم زن ما شش کلاس درس خوانده است. ما مثلاً کلاس بالا هستیم ولی با فامیل گمنام وصلت کردیم. این به ما نمی‌خورد. نمی‌دانم ما، ما، ما، ما، … حالا ماشینش، مدرکش، پولش، فامیلش، شکلش، گاهی وقت‌ها مثلاً دائم می‌گوید: چرا با این ازدواج کردیم. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «فَإِن کَرِهْتُمُوهُن» اگر در دلت نق می‌زنید «فَعَسى‏» عسی یعنی چه بسا! تو چه می‌دانی؟ «وَ عسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئا» چه بسا شما یک چیزی را کراهت دارید. «أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئا» خیلی وقت‌ها یک چیزی را کراهت دارید. ولی «فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ» یا «فَهُوَ» یا «وَ هُو» نمی‌دانم. «خَیْرٌ لَکُمْ» «خَیْرٌ لَکُمْ» (بقره/216) ما چه می‌دانیم. اینقدر وقت‌ها آدم دعا می‌کند مستجاب نمی‌شود، بعد می‌گوید: چه خوب شد که مستجاب نشد. ما نمی‌دانیم. گاهی می‌خواهد یک سفری برود، نمی‌شود. عصبانی می‌شود. چرا نشد؟ بعد می‌گوید: چه خوب شد که نشد. ما که علم غیب نداریم. بنابراین در قرآن خیلی آیه داریم که همه‌ی محاسبات شما که درست نیست. خیلی آیه داریم. «أَ فَحَسِبْتُم‏» چند تا کلمه هست در قرآن اینها را کد می‌دهم برای این‌هایی که پای تلویزیون گاهی طلبه‌ها نشستند. یا اساتید دانشگاه نشستند می‌خواهند ریشه‌ی این را بفهمند. تمام کلماتی که در آن «کَلا» است. «کَلا» یعنی آنطور نیست که تو خیال می‌کنی. یعنی تحلیلت غلط است. مثلاً می‌گویند: پارسال چند میلی‌متر باران آمده است؟ امسال چند میلی‌متر باران… باباجان! کار به میلی‌متر نداشته باش. پارسال باران آمد، زکات ندادی، امسال کم کردیم. پارسال به تو دادیم ندادی «کَلا بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیم‏» (فجر/18) به یتیم ندادی، امسال کم کردیم. در قرآن خیلی «کَلّا» داریم. «کَلّا» یعنی تحلیلت درست نیست. تمام کلمه‌ها‌ی «حَسِبَ»، «أَ فَحَسِبْتُم» «یَحْسَبُون‏» «لا تَحْسَبَنّ‏» یعنی این محاسبات تو کشک است. بعضی از زن‌هایی که دختر دارند، آه می‌کشند که اگر خدا به من پسر می‌داد، حالا من را به دکتر می‌برد. حالا همه‌ی اینهایی که پسر دارند پسرشان آنها را به دکتر می‌برد؟ اینقدر مادر داریم که چندتا پسر دارد، بعد در خانه می‌نالد و هیچکدام از پسرهایش او را دکتر نمی‌برند. اگر مثلاً به جای اینجا آنجا را خریده بودیم، الآن خیابان می‌آمد از کنارش می‌رفت. حالا چه شده بودیم. اگر عمه‌ی من مرد بود، عمو بود. اگر عموی من زن بود، عمه بود. چه چیز می‌گوید؟ نصف غصه‌ها در دنیای اگر است. پهلوی خودش یک چیزهایی می‌بافد، آن وقت در بافته‌ی خودش دارد غصه می‌خورد. اگر به جای این رشته آن رشته، اگر به جای آن رشته این رشته، دختر در دانشگاه رد می‌شود. یا پسر در دانشگاه رد می‌شود. فکر می‌کند دنیا برایش تاریک است. ما نمی‌دانیم حالا چه خبر است؟ دانشگاه یک ارزش است. ولی همه‌ی ارزش‌ها که در دانشگاه نیست. در غیر دانشگاه هم ارزش پیدا می‌شود. این نشد آن یکی! ما فکر می‌کنیم حتماً باید با ایشان ازدواج کنیم. حتماً باید از این در دانشگاه وارد شویم. ما دست خدا را بسته نگه می‌داریم. یهودی‌ها می‌گفتند: «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَه» (مائده/64) دست خدا بسته است. ما هم در عمل فکر می‌کنیم دست خدا بسته است. حالا که امسال در کنکور رد شدیم، دیگر بدبخت شدیم. حالا که ایشان زن ما نشد یا شوهر نشد، حالا که نشد با این ازدواج کنیم، پس دیگر، پس دیگر… فکر می‌کنیم حالا نیروی انتظامی گفته شما مثلاً در این کوچه عزاداری نکن. از آن خیابان برو. فکر می‌کنیم اِ! این شکست هیئت من است. ما هرسال از آن خیابان می‌رفتیم. از خیابان 45 متری! امسال نیروی انتظامی گفت: از خیابان 12 متری برو. این… رئیس هیئت می‌گوید: این امسال به ما توهین شد. توهین شد! می‌گوییم: چه شده؟ گفت: از این خیابان برو. مگر امام حسین در این خیابان است؟ این رئیس هیئت در سرش است که امام حسین در این خیابان است. حالا که رئیس نیروی انتظامی گفته: این خیابان ترافیک می‌شود از این طرف برو. این فکر می‌کند یک حادثه‌ای رخ داد. بعضی‌ها می‌گویند: فاجعه رخ داد. حادثه رخ داد. هیچ‌طور نشده. این روده‌ها تنگ است، هسته‌ی انار در آن گیر می‌کند. روح‌‌ها کوچک است، حادثه می‌داند. زندگی خودمان را شیرین ‌کنیم. چرا زندگی‌ها تلخ است؟ اگر چنین بود. اگر چنین بود. اگر چنین بود. قرآن می‌گوید: اگر کراهت دارید، چه بسا همان که کراهت دارید…

5- آراستگی در لباس و منزل

دیگر چه؟ نظافت زندگی را شیرین می‌کند. خیلی از نگرانی این است که زن و شوهرها، یا بچه‌ها، یا خواهرها و برادرها، شلختگی دارند. آرایش زندگی را شیرین می‌کند. آرایش مستحب است. پیامبر به فاطمه‌ی زهرا فرمود: علی کجاست؟ گفت: چند دقیقه‌ی دیگر می‌آید. فرمود: خوب! تو که می‌دانی چند دقیقه‌ی دیگر می‌آید. پس چرا بلند نمی‌شوی خودت را آرایش کنی؟ آرایش زندگی را شیرین می‌کند. «خَیْرُ نِسَائِکُمُ الطَّیِّبَهُ الرِّیح‏…» (کافی/ج5/ص325) بهترین زن‌ها این است که بوی خوش برای شوهرش بدهد. نه در کوچه.

6- گذشت و بخشش در زندگی

عفو و بخشش! حالا گیر نده. حالا یک چیزی گفت، گفت. به دل نگیر. به دل نگرفتن. به ما گفتند: چند تا چیز را از بچه‌ها یاد بگیرید. یکی این که بچه‌ها که با هم قهر می‌کنند، بعد از یک ساعت با هم آشتی می‌کنند. به بزرگ‌ها گفتند: از بچه یاد بگیر. به دل نگیریم. حالا یک چیزی… نه خیر! شما هفت سال پیش هم مادرت یک چنین حرفی زد. بیست و دو سال پیش هم داداشت یک چنین حرفی زد. دائم نبش قبر می‌کند. بابا! مرده را دفن کردند تمامش کنید. نبش قبر نکنید. گذشته‌ها را هی… حالا یک کلمه که نباید بگوید. یک عملی که نباید بشود شده، از طرف زن یا شوهر.

7- به رخ نکشیدن مال و مدرک

به رخ نکشیدن مال، شکل، فامیل، هنر… خیلی وقت‌ها که زندگی تلخ می‌شود یکی به یکی به رخ می‌کشد. این به رخ کشیدن هم خیلی مهم است. چهارم به رخ کشیدن! حالا هر چیزی مدرک، شکل، فامیل، هنر، قرآن می‌گوید وقتی موسی گفت من پیغمبر هستم. فرعون گفت: «أَ لَیْسَ لی‏ مُلْکُ مِصْر» حکومت مصر دست من است. «وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْری مِنْ تَحْتی‏» (زخرف/51) رودخانه از کاخ من رد می‌شود. موسی چه دارد؟ «فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَه» (زخرف/53) یک دستبند هم ندارد. چوپان است. یعنی فرعون کاخش را به رخ این چوپان می‌کشید. می‌گفت: او چوپان است. آمده می‌گوید: من پیغمبر هستم. تو هم باید اطاعت کنی. «أَ لَیْسَ لی‏ مُلْکُ مِصْر وَ هذِهِ الْأَنْهارُ» یا مثلاً وقتی خداوند گفت: طالوت رهبر باشد. گفتند: اصلاً طالوت چه کسی هست؟ این گدا رئیس ما شود؟ «أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْک‏» طالوت به ملک چه؟ «وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْک‏» ما سزاوارتر هستیم. «وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَهً مِنَ الْمال‏» (بقره/247) این بچه گدا. گاهی وقت‌ها مثلاً می‌گوییم: این! این رئیس ما باشد؟ مثلاً کیلویی حساب می‌کنیم. من نود کیلویی حالا به حرف این آقای سی کیلویی گوش بدهم. مثلاً مدیر را فکر می‌کنند کیلویی است. خیلی از ما اگر امام جواد را می‌دیدیم هشت امامی می‌شدیم. چون امام جواد بچگی به امامت رسید، می‌گفتیم: این! من مطیع این! نه! همان امام هشتم برای ما بس است. خیلی از ما اگر امام جواد را می‌دیدیم هشت امامی می‌شدیم. چون کیلویی حساب می‌کنیم. امامت که کیلویی نیست. بارها من این مثل را زدم. گاهی یک رادیو کوچک ده موج را می‌گیرد. یک رادیو اندازه‌ی بشکه موج تهران را هم نمی‌گیرد. کیلویی نیست. به رخ کشیدن زندگی را تلخ می‌کند. به رخ نکشیدن. هرچه داری نگو. مثلاً حالا خانم حقوق دارد. اصلاً من نیاز به تو ندارم. من خودم حقوق دارم. خانم! حقوقت را به رخ شوهرت نکش. زندگی تلخ می‌شود. خانم حالا از پدرش ارث برده یا به عکس. مرد از پدرش ارث برده است. به یک چیزی برسد دائم در سر او می‌زند.

8- شرایط اشتغال همسر

اشتغال به کارهای مفید. بالاخره زن کار بکند، کار نکند؟ تخته‌مان پر شد. حالا اینها را حذف می‌کنیم. یک صلوات بفرستید. کار، زن و کار! کار یک فوایدی دارد، یک مشکلاتی هم هست.

مثلاً فواید کار: 1- کار برای سلامتی خوب است. آدم‌های بی‌کار بیشتر مریض می‌شوند. کار برای سلامتی خوب است. کار برای اقتصاد خوب است. کشوری که زن و مردش کار بکنند، اقتصادش پیشرفته است. کار باعث عزت می‌شود. آدم وقتی پول در جیبش است نیاز به همسرش نداشته باشد، خوب! زن خودش کار بکند عزتش… کار برای عرض کنم که سلامتی، پرکردن ایام فراغت، یک فوایدی کار دارد که زن کار بکند. البته یک مشکلاتی هم دارد. مشکلاتش این است که زن بالاخره لطیف است. لطافت، حدیث داریم زن ریحان است، قهرمان نیست. لطافت زن، جسم زن، در هیچ جای دنیا، هیچ جای کره‌ی زمین کارهای خشن را به زن نمی‌دهند. چون همه‌ی دنیا این را قبول دارند که زن لطیف‌تر است. پس این مشکلات هست و آن فوائد هم هست. طرح اسلام چیست؟ اسلام می‌گوید: کار به سه شرط! 1- به شرطی که کار آزاد باشد. کار اجباری نباشد. 2- یعنی هروقت خواست مشکلی آمد ول کند و برود. سبک باشد، 3- در محیط امن باشد. محیط آرام. به چه دلیل؟ به دلیل این حدیث: «وَ عَلِّمُوهُنَّ الْغَزْل‏» (مستدرک/ج13/ص187) این حدیث است. یعنی به خانم‌ها بافندگی یاد بدهید. بافندگی شغل آزاد است. دارد قالی‌اش را می‌بافد بلیزش را می‌بافد، یک کار صنایع دستی دارد در خانه کار می‌کند، هروقت هم بچه‌اش گریه کرد کنار می‌گذارد. پشت در… نیستند. آقا وقت من است. بابا وقت تو است. بچه‌ی من گریه می‌کند. من الآن خسته شدم. یک کاری باشد که هر لحظه خواست کنار بگذارد، بله‌ قربانگوی کسی نباشد. آزاد باشد. سبک باشد. تق و توق نداشته باشد. حتی المقدور هم در خانه باشد. اینطور نباشد از این جا که می‌خواهد به سر کار برود دو ساعت در ترافیک و برف و یخ و نمی‌دانم سرویس و مشکلات و… بافندگی شغلی آزاد است. هرلحظه می‌تواند کنار بگذارد. اینکه می‌گویم: بافندگی، نماد است. یعنی کارهای مفید، دستی و سبک. کاری است آزاد، سبک، در خانه بله! یک وقت اضطرار هم شد بیرون برود. ولی حتی المقدور در خانه باشد. نظر اسلام این است. با این «وَ عَلِّمُوهُنَّ الْغَزْل‏» که نمونه بیان کرده، هم اقتصاد و سلامتی و درآمد و عزت و اشتغال و پر کردن ایام فراغت و آن برکات را دارد از چیزهایی که زندگی را زیبا می‌کند، اشتغال به کارهای مفید است. از کارهایی که زندگی را شیرین می‌کند چشم ندوختن به زندگی دیگران، گاهی وقت‌ها زندگی آرام است. مرد می‌رود یک خانمی را می‌بیند، مثلاً می‌بیند آن خانم با چه تجملاتی! می‌آید خانه بهانه می‌گیرد. زن می‌رود مهمانی برمی‌گردد می‌گوید: اگر آن زندگی است. پس تو چه چیزی داری؟ یعنی این چشم و هم‌چشمی زندگی را برهم می‌زند. وقت تمام شد؟ تمامِ تمام؟ خوب امروز موضوع بحث چه بود؟ در خانه‌ها تلخی است. تلخی‌ها عواملی دارد. ما می‌توانیم زندگی خودمان را شیرین کنیم.

از همسر، بچه، بزرگ، از همه تشکر کنیم. نگوییم: باید بپزد. من خریدم او هم باید بپزد. خریده‌اید، خانم بگویید: دست شما درد نکند. او هم پخته بگوید: دست شما درد نکند. زندگی شیرین می‌شود.

اظهار علاقه، آدم به خودش اظهار علاقه کند. گاهی وقت‌ها از یک چیزهایی ناراحت است، فکر نکند چون من نپسندیدم حتماً بد است. گاهی وقت‌ها آدم نمی‌پسندد. ولی خیرش در آن است. بله بچه‌ها هم فلفل را دوست ندارند. پیاز را دوست ندارند، اما واقعاً می‌شود گفت: فلفل و پیاز و سیر بد است؟ به رخ کشیدن زندگی را به هم می‌زند. به رخ نکشیم. هرکس هرچه دارد به روی خود نیاورد. به کسی نگوید. مدرکش را، فلانش را که من فامیلم و نمی‌دانم، به رخ کشیدن. کار زندگی را شیرین می‌کند. به شرطی که با لطافت زن، با مشکلاتی که زن دارد بسازد. گذشت؛ آقا فحشم دادی. حلال! به روی خود نیاوریم. نبش قبر نکنیم. تلخی‌ها را دومرتبه… نبش قبر حرام است. خدایا تو را به حق محمد و آل محمد زندگی‌های ما را در سایه‌ی دین و اخلاق و تقوا شیرین بفرما. روح بزرگ به ما بده تا مسائل جزئی زندگی ما را تلخ نکند. در زندگی تلخ سوءظن است. در زندگی تلخ نیش است. در زندگی تلخ فحش است. در زندگی تلخ حرص و حسادت است. در زندگی تلخ سوء ظن است. بسیاری از گناهانی که ما مرتکب می‌شویم، زندگی‌مان را تلخ می‌کنیم و زندگی که تلخ شد همه چیز به هم می‌ریزد. هرکس هرچه دارد به رخ نکشد. به رخ نکشیم حل می‌شود.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment