2- نگاه به رودخانه، از کجا آمده، به کجا میرود
3- همواره حرکت، نه توقف، نه بازگشت
4- گذر از موانع و سنگلاخها، نه ایستادن پشت آنها
5- رفاه و سرمستی، عامل تغیان و تجاوز
6- آرام گرفتن رودخانه هنگام رسیدن به دریا
7- کوهها، عامل آرامش و ثبت زمین
8- شعور همه موجودات هستی، از جماد و گیاه و حیوان
موضوع: عبرت گرفتن از رودخانه و کوه
تاریخ پخش: 19/01/89
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در خدمت خواهران و برادران هستیم در استان بندر عباس، بحثهای سال 89 را آغاز کردیم. عید را به همه تبریک میگویم. به شما و همهی کسانی که برای همهی هموطنان و موضوع بحثمان هم گفتیم چون عید است و بهار است و اینها یک خرده از طبیعت صحبت کنیم. یک بحث داشتیم راجع به طبیعت و سرسبزی درختان، حالا این بحث ما راجع به کوهها و نهرها است. نگاهی به نهر، موضوع بحثمان طبق معمول، درسهایی از قرآن و عترت، موضوع: نگاهی به طبیعت، نهرها، کوهها.
1- عناصر طبیعت، نام سورههای قرآن کریم
قرآن راجع به طبیعت خیلی عنایت دارد. نام بسیاری از سورههای قرآن، امور طبیعی است. مثلاً سورهی تین، تین یعنی انجیر، از طبیعت است. از آخر اگر شروع کنیم، به حضور شما عرض کنم که سورهی فیل، فیل طبیعت است. سورهی زلزله، عادیات، قارعه، علق (خون بسته)، شمس، لیل، ضحی (یعنی چاشت) فجر، بلد، غاشیه (پوشاننده تاریکی) انشقاق (خورشید دو تا شد. ماه دو تا شد) انفطار، سورهی تکویر، «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ» (تکویر/1) نور خورشید گرفته میشود. سورهی انسان، سورهی همینطور میآید از اول قرآن بقره جزء طبیعت است. بعد میآید سورهی نساء، زنها طبیعی هستند. مائده طبیعی است. اعراف، انعام، انفال، عرض کنم به حضور شما که نحل یعنی زنبور عسل. کهف یعنی غار. مریم که خانم است طبیعی است. بعد میآید سورهی نور. نور طبیعت است. نمل یعنی مورچه، طبیعت است. عنکبوت طبیعت است. عرض کنم به حضور شما که نجم یعنی ستاره، طبیعت است. یعنی نام بسیاری از سورههای قرآن طبیعت است. عنایت قرآن به توجه به طبیعت!
2- نگاه به رودخانه، از کجا آمده، به کجا میرود
شما همین نهر را نگاه کنید. از کجا، به کجا، برای چه؟ هرکسی نهر را میبیند میگوید: این آب از کجاست؟ سرچشمهی این کدام کوهها، کدام، از کجا، کجا میآید؟ به چه هدفی؟ انسان هم همینطور است. حدیث داریم « رحم الله اُ مَراً» درود خدا بر کسی باد که «عَلِمَ» بداند، «مِن اَین» کجا بوده، « و فی أین» کجا هست. « و الی أَین» کجا میرود؟
از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
آدم بفهمد. اگر آدم بفهمد سرمایهاش چه است، مفت خودش را نمیبازد. ما اگر بفهمیم پول ما حلبی است، زود با یک آدامس میفروشیم. اگر بدانیم این طلا است دو دستی نگه میداریم. توجه به اینکه آدم خودش را بشناسد. یعنی واقعاً ما لیسانس هستیم. بیش از لیسانس نیستیم. حالا چون همهی شما تقریباً اکثر شما دانشجو هستید، میگویم.یعنی یک دانشجو بیش از یک دانشجو نمیتواند باشد. چرا. چرا!
اخیراً ما با یک همدانی آشنا شدیم، یعنی برای من نقل کردند، 19 زبان بلد است. یعنی اینقدر انسان استعداد دارد. بله انسان خیلی «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» (بقره/31) «کُلَّها» یعنی همهی علوم را، انرژی هستهای که فقط در طبیعت نیست. در هر مخی یک انرژی هستهای است. فقط انرژی هستهای طبیعی کشف شده، استخراج شده، به کار بسته شده، استعدادهای ما کشف نشده، استخراج نشده، به کار بسته نشده، فکر میکنیم مثلاً ما در حدی هستیم که یک مکاسب و لمعه و خارج بخوانیم یا شما در حدی هستی که لیسانس و فوق لیسانس بخوانی.
همینطور که نهر را آدم میبیند از کجا به کجا برای چه، باید این سؤال را از خودش بکند. مثلاً امروز که وقت من گذشت، در چه راههایی بود؟ امام کاظم فرمود: مؤمن واقعی کسی است که هرشب وقتی میخوابد حساب کند که چه کرده است؟
ما یکوقت یک کاری داشتیم گفتیم که جمعی از تجار را دعوت کنیم، به آنها بگوییم: این کارها زمین مانده است. شما که وضعتان خوب است، خدا به شما پول داده است، کمک کنید. به یکی که رییس آنها بود گفتم: که این تجّار را دعوت کن. گفت: ببین گدایی روانشناسی میخواهد. ماه اسفند با تاجرها حرف نزن. گفتم: چرا؟ گفت: اینها همه در فکر این هستند که انبارهایشان سود کرد یا ضرر؟ یعنی آخر سال دارند به حساب و کتابشان میرسند. گفتیم: فروردین! گفت: هیس! حرف نزن. فروردین هنوز موتورشان داغ نشده است. یعنی ده، بیست روز که تعطیل است. این گفت: گدایی روانشناسی میخواهد. اسفند و فروردین کار به اینها نداشته باشید. همینطور هم هست. الآن گدایی روانشناسی میخواهد. یک گدا کنار تالار عروسی میایستد، همهی خانمها آرایش کرده با دسته گل، با دل شاد، عروسی میروند. میگوید: انشاالله عروسیتون مبارک باشد. من هم دختر دم بخت دارم. مردم هم خوب میبینند دختر خودش عروس شده است، خواهر خودش عروس شده به این تند تند پول میدهند. یک گدا کنار دفتر طلاق میایستد. زن و شوهر با هم دعوا میکنند، این میگوید: برو گمشو. او میگوید: خفه شو! این میگوید: ننهات بود. او میگوید: بابات بود! با هم دعوا میکنند، این میگوید: بدهید در راه رضای خدا. تو دیگر برو گمشو! یعنی کجا بایستیم گدایی کنیم، گدایی روانشناسی میخواهد.
حالا به حضور جنابعالی عرض کنم که این وانتهایی که جنس دست دوم، پنجم، ششم، دهم میخرند، که تاکسیشان، وانتشان تاب میخورد، میگویند: نان خشکی، سماور زغالی میخریم!محلهی پولدارها میگویند: تلویزیون رنگی، قالی کهنه میخریم. یعنی اصلاً فرم خریدشان و فرم لهجهشان فرق میکند.
ما بفهمیم چه هستیم؟ خدا چقدر توان در ما نهاده است؟ من این را بارها در تلویزیون گفتم و بارها هم اگر زنده باشم خواهم گفت.اگر به شما بگویند: چقدر میدوی؟ میگویی: دو کیلومتر! اگر گرگ دنبالت کند سی کیلومتر میدوی. پس پیداست که شما 28 کیلومتر دیگر استعداد داری. یک لیسانس میتواند انگلیسی هم یاد گیرد، مسلط شود. غیر از درس رسمیاش. میتواند عربی هم یاد بگیرد. میتواند قرآن را بیغلط بخواند. میتواند اگر خطش بد است… شنا، مردم بندرعباس اگر شنا بلد نباشند که وای!چون کنار شما آب است. شمال هم آب است. کشوری که هم شمالش آب است، هم جنوبش آب است، آنوقت جوان لیسانسش یا حجهالاسلامش در دریا بیافتد مثل آجر پایین برود. این خیلی آبروریزی است. این خیلی آبروریزی است. مثل حمّامی جُنب، اگر حمّامی جُنب باشد، این خیلی قابل توبیخ است. همهی مردم در حمّام تو غسل میکنند تو خودت جُنب هستی؟ این سلمانیهای کچل خیلی رسوا است، که همهی زلفها را درست کند و خودش کچل است. بندرعباسی که شنا بلد نباشد. شمالی که شنا بلد نباشد. بچهی قمی که نمازش غلط باشد. این همه آخوند است، نمازت غلط است. یکسری از جاها زشت است. آدم بداند که چقدر توان دارد؟
3- همواره حرکت، نه توقف، نه بازگشت
2- حرکت نه توقّف نه برگشت. درسهایی از نهر، 1- از کجا به کجا، برای چه؟
2- فقط حرکت. آب فقط حرکت میکند. نه توقّف، رودخانه البته، نهر نه توقّف نه برگشت. این هم یک درس است. در قرآن میگوید: دائم باید جلو بروی. یا علمت زیاد شود. «زِدْنی عِلْماً» (طه/114) یا رشدت زیاد شود «یَهْدی إِلَى الرُّشْدِ» (جن/2) یا هدایتت زیاد شود، «زادَهُمْ هُدى» (محمد/17) «وَ الَّذینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدى» (محمد/17) یعنی آنکه هدایتش زیاد می شود دائم روز به روز هدایتش… نه توقّف… دو روزمان مثل هم باشد باخته ایم.تعطیلات عید تعطیل باشد، خوب صلهی رحم خوب است. نظافت خوب است. دید و بازدید خوب است. اما بیست روز هیچ مطالعهای نکنیم. هیچ مطالعهای نکنیم؟
از تعطیلات میشود استفاده کرد. آیتالله العظمی مکارم، از مراجع تقلید است. ایشان 27 جلد نمونه را فقط از تعطیلات نوشت. چون حوزهی قم مثل دانشگاه پنجشنبه تعطیل است. تا غروب چهارشنبه درس است. بعد از غروب ما خدمت ایشان بودیم. ده تا طلبه بودیم. خدا رحمت کند چند تا از ما مردند. یعنی من هستم، سه چهار نفر از ما، نصف ما هستند و نصف ما نیستند. ده نفر بودیم چهارشنبهها شب و پنجشنبهها صبح، حتی ایشان تابستان که حوزه تعطیل میشد، هرکجا میرفت ما شیفتی دنبالش میرفتیم. حتی وقتی ایشان زمان شاه به مهاباد تبعید شدند، شیفتی میرفتیم. بابا از تعطیلات 27 جلد تفسیر نمونه، نمونه گفتم یا چیز دیگر؟ نمونه گفتم دیگر؟ اشتباه نکردم. تفسیر نمونه را 27 جلدش را نوشت و الآن چاپ پنجاهم است. به چند زبان دنیا ترجمه شده است. 50 بار چاپ شده است. ثمرهی تعطیلات، آدم میتواند از تعطیلات هم استفاده کند. ما کتابی داریم، کتاب 5 دقیقههای قبل از غذا. یعنی گفته: هروقت من آدم سر سفره دیدم غذا نیامده، یک کتاب جیبی داشتم مطالعه میکردم، نقاط حساسش را علامت میزدم، بعد این نقاط را جمع کردم، 5 دقیقههای قبل از غذا. میشود استفاده کرد. زنهای قدیم پای چرخ خیاطی که میرفتند از سر قیچیها دستگیره درست میکردند. یک لحافهایی درست میکردند حالا شما بندرعباس است، لحاف کرسی میدانید چیست؟ لحاف کرسی یک لحاف بزرگی است. خدا اموات را بیامرزد. به پدرم گفتم: میخواهم بروم چراغانی. بچه بودم. گفتم: میخواهم چراغانی بروم. گفتند: اینجا را ببین. گفتم: خوب دیدم. گفت: چیست؟ گفتم: لامپ! گفت: چراغانی هم هزار تا مثل این است. گفتم: خوب! حالا لحاف کرسی، بندر عباس اگر نمیداند چیست لحاف بزرگی است.
یک کسی رفته نجف، کربلا، حجاز، نمیدانم کجا رفته بود. برگشته بود گفتند: چند سال آنجا بودی عربی هم یاد گرفتی؟ گفت: بله! گفت: عربها به گاو چه میگویند؟ گفت: میگویند: بقر. گفت: به گوساله چه میگویند؟ هرچه فکر کرد یادش نیامد. گفت: عربها به گوساله هیچی نمیگویند. صبر میکنند بزرگ که شد یکباره به آن بَقَر میگویند. (خنده حضار)
عرض کنم به حضور شما که لحاف کرسی لحاف بزرگی است که سه چهار تا پتو، اندازهی سه چهار تا پتو است. آنوقت اسمش را لحاف چهل تکه میگفتند. یعنی از تمام بن پارچهها به هم وصل میکردند که نگاه به لحاف که میکردی چهل رنگ داشت. اصلاح الگوی مصرفی که آقا از پارسال فرمود، مقام معظم رهبری همین است. اصلاح الگوی مصرف.
خدا رحمت کند آیتالله آقا میرزا جواد تهرانی از علمای درجه یک بود. خدا رحمتش کند. ایشان وقتی میخواست وضو بگیرد، کتری برمیداشت، کنار باغچه وضو میگرفت. میگفت: هم من وضو میگیرم، هم این درختها آب میخورند. این اصلاح الگوی مصرف است.
4- گذر از موانع و سنگلاخها، نه ایستادن پشت آنها
آب، اگر سنگ و مانعی دید تغییر مسیر میدهد، اما توقّف ندارد. این هم یک درس است. یعنی مانع نباید باعث توقف شود، سنگ را دید از بغلش برو. مسیرت را تغییر بده اما توقّف نکن. این خیلی درس بزرگی است که ما از نهر میتوانیم بگیریم.
آقا به من فحش داد، یک کسی چند روز پیش به من رسید گفت: حاج آقای قرائتی من یک ناراحتی از تو دارم، فیلمت را گوش نمیدهم. ولی امروز بالاخره مجبور شدم، یک جای حرفت را گوش بدهم. خیلی استفاده کردم. متشکّرم! گفتم: شما از من هم ناراحت هستی فیلم را باز کن. بحث مرا گوش بده، بعد دو تا فحشم میدهی بده. ولی خودت یک چیزی یاد بگیر. تو به خاطر اینکه با من بد هستی جلوی فهم خودت را هم میگیری؟ جلوی فهم خودت را نگیر. به مانع رسید تغییر مسیر میدهد اما توقف ندارد. چون اگر راکد شود مرداب میشود و بدبو می شود. یکی دیگر…
حتی آشغال هم اگر در مسیرش بیافتد، آشغال را حرکت میدهد. این هم یک ویژگی از رودخانه است. شما اگر یک آشغالی در رودخانه بریزی، البته آشغال ریختن در رودخانه کار غلطی است. از کارهای غلطی که بعضی از قدیمیها میکردند، زبالههایشان را، فاضلابهایشان را در رودخانه رها میکردند. حتی اگر آشغال در مسیر رودخانه باشد، رودخانه نمیایستد، قهر هم نمیکند. آشغالها را از مسیر خودش میبرد. میگوید که: اگر لیموترش دستت رسید دور نیانداز بگو: ترش است. اگر هنر داری از همان لیمو ترش هم لیمونات درست کن. یعنی تکجملههایی که میشنوی بگیر، یکجایی به کارش ببر. خدا یکی از علما را رحمت کند. زمان شاه دیدن او رفتیم، گفتیم: یک نصیحت کن. فکر کرد چیزی یادش نیامد. گفتیم: آقا یک موعظهای، دستش هم به میلههای زندان بود. آیتالله، هرچه گفتیم، گفت: چیزی یادم نمیآید ولی همین که چیزی یاد من نمیآید بهترین نصیحت برای تو است. من خیلی مطالعه کردم. اما چون کدگذاری نکردم، از ذهن من رفته است. الآن که از دیدن من از زندان بیرون رفتید، برو سی، چهل تا دفتر بخر. پشت آن بنویس دفتر توحید، دفتر معاد، دفتر اخلاق، دفتر نمیدانم شبهات، دفتر نمیدانم حقوق، دفتر زن، دفتر جک هرچه هست بنویس. هرچه دیدی در دفتر خودش بنویس. بعد اینها جمع میشود خیلی میشود. ما هم بیرون آمدیم چند تا دفتر خریدیم پشتش نوشتیم، روی طاقچه گذاشتیم. همه خالی خالی. همهی دفترها خالی. بعد یک روز مثلاً نوشته بود که در اقیانوس اطلس ماهی کشف شده که سه میلیون سال عمرش است. اوه… (با سوت) سه میلیون سال! خوب دفتر ماهی که من نداشتم. دفتر اقیانوس هم نداشتم. خوب این حیف است حرام شود. کجا بنویسم؟ در دفتر امام زمان! که اگر کسی در دفتر امام زمان، اگر کسی گفت: چطور امام زمان زنده است هزار و دویست سالش است؟ بگویم: چطور آن خدایی که به ماهی سه میلیون سال عمر میدهد، به امام زمان هم 1200 سال عمر بدهد، چه میشود؟ چه میشود؟
حالا این فِلش کامپیوتر در جیبتان هست؟ کسی دارد؟ بدهد. من نمیدانم، آن خانم آورد. دست شما درد نکند. گاهی میپرسند که چطور امام عسگری که شهید شد، امام زمان امام شد، امام زمان 5 ساله بود؟ مگر بچهی 5 ساله میتواند امام شود؟ این فلش کامپیوتر را ببینید. به اندازهی یک تخمه کدو است. به کامپیوتر میزنیم، دهها هزار مطلب به این منتقل میشود. چطور بشر توانست یک چیزی بسازد که دهها هزار مطلب به این منتقل شود در چند ثانیه، انوقت خدای بشر نمیتواند علم امیرالمؤمنین ، امام صادق را به بچهی 5 ساله منتقل کند؟ شما توانستی به فلز منتقل کنی، خدا نمیتواند به بشر منتقل کند؟ هان!
5- رفاه و سرمستی، عامل تغیان و تجاوز
حتی آشغال در مسیر را خودش میبرد. آب رودخانه اگر زیاد باشد طغیان میشود. «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا» (شوری/27) قرآن میگوید: اگر شکمها سیر شود دست به تجاوز میزنند. حدیث داریم «لَوْ لَا ثَلَاث» (بحارالانوار /ج5/ص316) اگر سه چیز نبود انسان خیلی گردن کلفتی میکرد. مرگ و مرض و فقر. مرگ و مرض و فقر یک خرده سر آدم را پایین میآورد. وگرنه انسان بد مستی میکند. رودخانه وقتی آبش زیاد شد، طغیان میکند. انسان هم اگر همه چیزهایش درست باشد، طغیان میکند. یعنی گاهی خدا حالگیری میکند، برای اینکه انسان حواسش جمع باشد. زیر پایش را داغ میکند که متوجه شود. از غفلت بیرون آید.
نهر چه میکند؟ هم مسیرش را طی میکند و هم به اطرافیانش خیر میرساند. آنهایی که کنار رودخانه درخت دارند، نمیدانم خانه میسازند، چشماندازی، نگاهی به رودخانه میکنند، هم مسیرش را میرود، هم به دیگران خدمت میکند. رودخانه سرش به سنگ میخورد، رودخانه سرش به سنگ میخورد، اما آنکسی که نگاهش میکند برایش لذیذ است. ما هم در زندگی هزار و یک مشکل داریم، اما دیگران که به زندگی ما نگاه میکنند باید ما را شاد ببینند. حدیث داریم مؤمن غصهّاش در دلش است، اما ظاهرش شاد است. «بَشَرَ فِی وَجْهِه» (بحارالانوار/ج72 /ص401) یعنی در صورتش بشارت و لبخند میزند، اما ما میگوییم: صورت خودش را با سیلی سرخ میکند. رودخانه هم همینطور است. رودخانه در داخل رودخانه زیر آب، دائم آبهای زیر سرشان به سنگ میخورد. اما آنکسی که به رودخانه نگاه میکند لذت میبرد. شما هم باید اینطور باشید.
6- آرام گرفتن رودخانه هنگام رسیدن به دریا
رودخانه وقتی به دریا وصل شد آرام میشود. آرام که شد تازه بخار میشود، سبب ابر و باران میشود. انسانها هم اگر به بینهایت وصل شدند «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» (بقره/156) «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحا» (طارق/5) بشر تو داری به سمت خدا میروی. «إِلَیْهِ الْمَصیرُ» آیهی قرآن است. « إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى» (نجم/42) آیهی قرآن است. «إِلَیْهِ راجِعُونَ» آیهی قرآن است.
«إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحا» به سمت… همینطور که رودخانه به دریا رسید آرام میشود و سبب برکت میشود، چون به دریا رسید بخار میشود، بخار هم ابر و باران برای آیندگان.
انسان هم اگر وصل به خدا شد، آرام می شود. انسان بیخدا ناآرام است. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) انسان با خدا آرام است. امام دوازده بهمن مینشیند که با هواپیما به ایران بیاید. از ایشان میپرسند چه احساسی داری؟ میگوید: هیچی! خوب حکومت دست بختیار و شاه و آمریکا بود. می شد هواپیمای امام را سرنگون کرد. هواپیما سرنگون شد شهید میشویم. رفیتم جمهوری اسلامی تشکیل بدهیم، الحمدلله، «یَقتِلون» الحمدلله، «یُقتَلون» الحمدلله. در قرآن «یَقتِلون» و «یُقتِلون» (توبه/111) به هم چسبیده است. «یَقتلون» یعنی تو این را بکش. «یُقتلون» یعنی او تو را شهید کند. اگر من او را کشتم، دشمن خدا را کشتم الحمدلله. اگر دشمن خدا من را کشت، در راه خدا شهید شدیم. «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» (توبه/52) باخت ندارم. باخت ندارم. هر دو لذت است.
پیرمردی آمد، ایام عید یا غیر عید بود، در فامیل همه دخترهای فامیل را بوسید. یک مرتبه گفتم: اوه… این نامحرم بود. گفت: اینها همه محرم هستند. گفتم: این یکی نامحرم بود. خوب پیرمرد شوخی بود گفت: خوب این بوسش را پس بده. بیا پس بده. (خنده حضار) چون چه این را ببوسد چه آن بوس را پس بدهد، هر دو لذت دارد. البته پیر مرد بود. شما جوانها یاد نگیرید که حرام است. (خنده حضار) غرض من این است که دو سمتش چیز است. قرآن هم «یَقتلون» دارد و هم «یُقتلون». «یَقتلون»، «یُقتلون» قرآن میگوید: «إِحْدَى الْحُسْنَیَیْن» آدم غصه میخورد که از بعضی از حرفها…
یک مسجدی رفتیم دیدیم اختلاف است. میگوید: نماز که تمام شد تکبیر! الله اکبر و مرگ بر ضد ولایت فقیه را میگویند. یا میگویند: نه هیچی نگویید. بگذار از اول 34 بار الحمدلله، 33 بار الحمدلله، 34 بار الله اکبر، 33 بار الحمدلله، 33 بار سبحانالله! دیدم دو تا پیرمرد با هم دعوایشان شده است. او میگوید: او اول، از من میپرسند حاج آقا تو چه میگویی؟ گفتم: آقا چه فرق میکند؟ مثل دامادی که به او بگویند: شما کنار عروس مینشینی اول دست راست عروس را میبوسی یا اول سمت چپ عروس را میبوسی؟ هردو یکی است. آخر اینکه شما میگویی یعنی چه؟ یعنی چه؟ یعنی گاهی وقتها واقعاً سر یک چیزهایی… یکی میگوید: پلو و عدس است. یکی میگوید: نخیر عدس پلو. اختلافاتی که هست، اختلافاتی که هست بحث عدس پلو و پلو و عدس است. خیلی از اینهایی که حالا چه… اللهاکبر بگوییم، بعد سبحانالله بگوییم. سبحانالله بگوییم و بعد اللهاکبر! شما چه میگویید؟ بسیاری از…
گاهی وقتها سر یک نامگذاری، عروس خانم به سلامتی زاییده است سر اسمش مادرش میگوید: او، پدرش میگوید: او، پدر بزرگش میگوید: او، فامیل داماد میگوید: این، عروس میگوید: این. مثلاً میبینیم که سر یک چیز، سر اسم مثلاً میبینی اختلاف است. من عرض کردم روده که تنگ است هستهی انار در آن گیر میکند. روح که کوچک است، دعوا میکنند. لاستیک دوچرخه که باریک است، به موج رسید تاب برمیدارد. لاستیک تراکتور از موج رد میشود، تاب هم بر نمیدارد. روحهای کوچک! خیلی از اختلافات برای روحهای کوچک است. روح کوچک اختلاف است. روح بزرگ… بیا برای تو.
رودخانه اگر به نقاط پایین سرازیر شود، آبشار شود، جلوهی بیشتری دارد. آدمهای با عظمت اگر سراغ کوچکها را بگیرند، سراغ ضعیف را بگیرند… حضرت امیر یک وقت خطبه میخواند، خوب او یک جلوهای دارد. یکبار حضرت علی (ع) خانهی یتیم میآید. به یتیم میگوید: آقاجان! عزیز! میبیند یتیم همینطور نگاه میکند. هرکاری کرد که این لبخند بزند، لبخند نزد. این را یکبار دیگر هم گفتم. حضرت علی با زانو و دستهایش مثل بزغاله راه رفت و گفت: بَع، مَع! بَع و مَع کرد، یتیم خندید. یک کسی آمد گفت: آقا میدانی تو چه کسی هستی؟ تو رییس حکومت اسلامی هستی. نه حکومت اسلامی جمهوری اسلامی کوچک! حکومت اسلامی شامل عراق و عربستان و یمن… تو رییس حکومت اسلامی در آن زمان با آن وسعت! آنوقت صدای بز میکنی؟ فرمود: هرکاری کردم این یتیم بخندد، دیدم نمیخندد. ترجیح دادم خودم صدای بزغاله بکنم، که یک یتیم بخندد. این خیلی قشنگ است. این خیلی قشنگ است. شما اگر ببینید یک آیتالله در صف نانوایی ایستاده است، یک پروفسور در صف نانوایی ایستاده است، میگویید: این چقدر آدم بزرگواری است. خودش در صف آمده است. یعنی نهر وقتی به درّهها رسید، آبشار شد، جلوهی آبشار از نهر عادی بیشتر است. در بهشت یکی از نعمتها آبشار است. «وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ» (واقعه/31) «وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ» یعنی در بهشت آبشار است، آب ریزنده. با فشار. «وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ» در بهشت آبشار است.
7- کوهها، عامل آرامش و ثبت زمین
خوب یک نگاهی هم به کوه بکنیم. چون عید است، گفتیم بحث طبیعت بکنیم. «وَ إِلَى الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ» (غاشیه/19) نگاه کنید کوهها نصب شده است. الکی نیست که این همینطور بزرگ شده، الکی کوچک شده است. «حَکیمٍ خَبیرٍ» (هود/1) است. فاصلهی کوهها روی حکمت است. قلهاش روی حکمت است. عمق و ریشهی کوهها روی حکمت است. جایگاههایش روی حکمت است. نگاه کنید «کَیْفَ نُصِبَتْ» چطور اینها را نصب کردیم. چطور اینها را نصب کردیم؟ هنوز این علم کشف نشده است. که اگر این جابجا شود، آن رشته جای این باشد چه میشود؟ چه میشود؟ ما هنوز به اینجا نرسیدیم. ولی خدا گفته: «کَیْفَ نُصِبَتْ» یعنی نصب اینها دقیق دقیق است.
کوهها میخ است. «وَ الْجِبالَ أَوْتاداً» (نبا/7) «أَنْ تَمیدَ بِکُم» کوهها باعث شده… چون ریشهی کوهها مثل حلقه در زمین به هم وصل است. قلّهاش هم پنجه در فضا انداخته است. اینکه داغی وسط زمین، زمین را تکان نمیدهد، شما یک سینی در دیگ آب جوش بگذار، آب جوش این سینی را تکان میدهد. زمین دائماً باید بلرزد. و لذا قرآن میگوید: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزله/1) نمیگوید: «زلزالاً» «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» یعنی زلزله برای زمین است. وگرنه میگفت: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها»، «زِلْزالَها» یعنی زمین باید زلزله داشته باشد. اینکه زلزله ندارد، گداختگی مغز زمین باید دائماً پوست زمین را تکان بدهد. «زلزالها» زلزله ذات است. مثل قطر، کره باید قطر داشته باشد. آب جوش باید بخار داشته باشد. این از زمین، کوهها، «أَنْ تَمیدَ بِکُم» شما را از اضطراب نجات میدهد.
«أَوْتاداً» مثل میخ است. چقدر از میخ بیرون است؟ یک میلیمترش بیرون است. بیشتر آن داخل است. این کل مقداری که بیرون است، یک هزارم آن است. چندین برابر کوه ریشهاش در عمق زمین است. میخ است، میخ یعنی نوک آن بیرون است. بدنهی میخ در چوب فرو رفته است. هم آرام است. هم زمین را آرامش میدهد. هم آرام است و هم جلوی طوفان را میگیرد. خرج ندارد.
شما یک سردخانه میخواهی سیب و پرتقال عید را در آن نگهداری چه زمینی و چه سردخانههایی از کدام کشور باید بیاید چه پول برقی و چه هزینهای! برفهای شما، کوههای شما، کل برفها را برای تابستان ذخیره میکند، یک ریال هم از شما، یک سردخانهی طبیعی، برف را نگه میدارد تدریجاً آب میکند به شما میدهد. قلّهاش علامت است. «وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْم» (نحل/16) یعنی سنگش برای انسان خانه است. گیاهان دامنهاش گیاهان دارویی بسیاری در کوهها سبز میشود. غارش پناهگاه است. همه چیز ما از آب است. آب هم از برف است. که کوهها حافظ آن برفها هستند.
8- شعور همه موجودات هستی، از جماد و گیاه و حیوان
کوهها در برابر ما سفت هستند. ولی در واقع شعور دارند، مخاطب خدا قرار میگیرند. نرم هستند. «یا جِبالُ أَوِّبی مَعَه» (سبا/10) قرآن میگوید: ای کوهها، همراه با داوود انابه کنید. پیداست کوه شعور دارد. و با اینکه سفت است، نسبت به خدا نرم است. آرام هستند ولی هیبت دارند. شما وقتی سر کوه میروی پایت را روی کوه میگذاری. با اینکه کوه زیر پایت است ولی از آن میترسی. شاه امام را زندان کرده بود. شاه بیرون بود و امام زندان، ولی باز هم از امام میترسید. «المؤمن کالجبل» یعنی مؤمن زیر پایت هم باشد باز از آن وحشت داری. به طبیعت یک نگاه دیگر بکنیم. در حد تخمه کدو و یک زنجیر 40 سانت از این طرف تکان بدهیم، تمام که شد از این طرف کنیم. یک خرده از غفلت بیرون بیاییم. همهی هستی درس است. میشود از همه ی هستی استفاده کرد. از ذرات هستی میشود استفاده کرد. از آنها و ثانیهها میشود استفاده کرد. از طبیعت هم میشود استفاده کرد. قرآن توجه به طبیعت را یک کلاس خداشناسی گذاشته است. گفته: بنشین و از طبیعت استفاده کن. خوب من چون سال 89 در بهار این بحثها میشود و گفتیم که یک جلسه برای دار و درخت صحبت کنیم، یک جلسه هم برای کوه و نهر صحبت کنیم. یک نگاهی به طبیعت داشته باشیم. و این طبیعت امانت است. تمام درختها سبحانالله میگویند. درخت را قطع نکنیم. درخت قطع کردن هم ظلم است و هم جور است. هم ظلم است و هم جور است. بنابراین نباید بگوییم حالا چون طبیعت است آب را آلوده کنیم. محیط زیست، این محیط زیست، اگر ما مسلمان باشیم و به اسلام عمل کنیم اصلاً سازمان محیط زیست نمیخواهیم. خودمان محیط را آلوده نمیکنیم. فقط مسلمان باشیم. این اکسیژن برای همه است. بنده که در اتاق سیگار میکشم، تو سیگاری هستی. گناه اینهایی که در اتاق هستند چیست که باید هوای دودی استفاده کنند. چرا محیط زیست را با دود خودت آلوده میکنی؟ یا نکش یا حداقل برو بیرون بکش. در تاکسی، اتوبوس، مسجد، حسینیه، مدرسه و دانشگاه برای همه است. چرا این صدای آهنگ را بلند میکنی؟ ماشین برای خودت است. چرا دلخراش و یا صوت را آلوده میکنی. بگذار آرامش باشد. دل آرام، هوای آرام، دریای آرام، قلب آرام، زندگی شیرین است.
خدایا آنچه از طبیعت نگاه کردیم و غافل بودیم، غفلت گذشتهی ما را ببخش و بیامرز. 5 تا دعا میکنم. یعنی یک دعا میکنم در 5 کلمه. این ماشینی که سوارش شدیم اول معدنش کشف شد. معدن آهن کشف شد. بعد این آهن استخراج شد. ذوب شد. قطعهسازی شد. مونتاژ شد. یکبار دیگر. کشف، استخراج، ذوب، قطعهسازی، مونتاژ، این آهن از طبیعت است. سورهی حدید. خدایا به ما توفیق بده هم خودمان را کشف کنیم، استعدادهایمان را کشف کنیم. «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمات» (بقره/257) استخراج کنیم. هم با معرفت و عرفان ذوب شویم. هم در تقوا و تزکیه خودسازی کنیم. هم با دیگر افراد ساخته شده متحّد و مونتاژ شویم. روز به روز ما را در راه قرب و رشد خودت قرار بده.
1- نام سورههای قرآن، بیشتر از چه اموری است؟
1) نام پیامبران الهی
2 ) نام عناصر طبیعت
3) نامهای قیامت
2- کدام ویژگی رودخانه، رشد و پیشرفت را به انسان الهام میکند؟
1) گذر از سنگلاخها و سختیها
2) زلال شدن، پس از گلآلود شدن
3) همواره حرکت، نه توقف، نه بازگشت
3- قرآن در آیه 27 سورهی شوری،چه امری را عامل طغیان میداند؟
1) سرمستی و رفاه بسیار
2) علم و دانش بسیار
3) مقام و قدرت گسترده
4- قرآن، نقطه پایانی مسیر انسان را چه میداند؟
1) مرگ
2) قیامت
3) خداوند
5- قرآن در سورهی نبأ، کوهها را به چه چیزی تشبیه کرده است؟
1) ستون زمین
2) میخهای زمین
3) انبارهای زمین