الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی
« بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ، لِإِیلَافِ قُرَیْشٍ إِیلَافِهِمْ رِحْلَهَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» قریش/1-4
در دو جلسه قبل روی این زمینه حرفهایی زدیم، حاشیههایی هم رفتیم، مثل در حاشیه خبرها، من در حاشیه عبادت چند تا مسئله را میخواهم مطرح کنم که برای عموم شاید خیلی مهم باشد.
بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ، تفسیر آیه «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ» قریش/3، داشتیم این را تفسیر میکردیم. حالا، بحثهای امروز ما این است، چگونگی عبادت، ابعاد عبادت، عبادت نه عادت، عبودیت در عبادت، آفات عبادت. بحثهای خوبی هست، جوری هم گوش بدهیم که بتوانیم نقل کنیم، مثل من نباشید که چند هزار ساعت در ماشین نشستهام هنوز رانندگی یاد نگرفتهام. اگر سی ساعت دل میدادم حالا راننده بودم، شما این ده بیست دقیقه در این بحث، همچنان گوش کنید که بتوانید نقل کنید.
1- عبادت براساس معرفت
اما چگونگی عبادت؛ اسلام راجع به چگونگی عبادت صحبتهایی دارد. 1- آگاهانه. مسئله آگاهی خیلی مهم است. ممکن است آدم مناجات هم بکند، گریه هم بکند، اما این اشک باید بر اساس آگاهی و شناخت باشد. اشک، عربیاش میشود دَّمْعِ، قرآن اسم اشکش را میبرد میگوید «مِمَّا عَرَفُوا» المائده/83، یعنی اشکشان بر اساس معرفت است. آخر بعضیها ممکن است اشک هم بریزند اما همینطور الکی گریه میکنند. یک کسی میخواست دعا بخواند مفاتیح را برداشت، صفحه اول دید نوشته چاپ افست بلند گریه کرد، بابا چاپ افست که گریه ندارد. همینطور گریه میکند. بعضی همینطور گریه میکنند هنوز نخوانده، هنوز نشنیده. اشک باید بر اساس شناخت باشد. عبادت آگاهانه. یک کسی خیلی گریه میکرد، حضرت موسی گفت خدایا اگر این بنده من بود هر چیزی میخواست به او میدادم. خدا گفت این مخش کار نمیکند. رفت پهلویش گفت از خدا چه میخواهی؟ گفت از خدا میخواهم دو سه تا خر خلق کند این مزرعه علف هایش حرام نشود.
بنابراین معرفت خیلی مهم است. عزاداریها بر اساس معرفت باشد. اصلاً قیام امام حسین را این شعرای ما اگر بسیج شوند در این حرکت، تمام اشعارشان اهداف امام حسین باشد. یعنی اهداف امام حسین را به شعر درآورند که امام حسین برای چه قیام کرد. چون گاهی وقتها طبل میزنند شیپور هم میزنند، طرف هم عزاداری میکند اما نمیداند بالاخره چی شد. یعنی آخر عزاداری میپرسند ببخشید یزید و شمر فرقشان چه است؟ میگوید یزید و شمر هر دویشان بد بودند اما نمیدانم کدامها چه بودند. باید یک جوری باشد که نماز آگاهانه باشد. این یک. «رَکعَهٌ مِن عَالِمِ خَیرٌ مِن سَبعینَ رَکعَهٌ مِن جَاهِل). دو رکعت نماز عالم بهتر از هفتاد رکعت نماز جاهل است. البته مراد از علم هم علمهای اصطلاحی نیست.
2- نشاط در عبادت
بعد از آگاهانه، عاشقانه. (وَاجعَل نِشَاطی فی عِبَادَتِک)، قرآن میگوید بعضیها نماز میخوانند در حالِ «کُسَالَى» یعنی در حال کسالت. دو مرتبه کلمه «کُسَالَى» در قرآن آمده، یعنی اینها کسلند. دیدید بعضیها چگونه با کسالت نماز میخوانند: (الله اکبر)، «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ مَالِکِ. . . . » الحمد/1-4 امام صادق فرمود: بعضی به قدری بد نماز میخوانند که اگر اینطور که با خدا حرف میزنند با همسایهشان حرف بزنند همسایهشان جواب نمیدهد.
عاشقانه؛ (أفضَلُ النّاس مَن عَشِقَ العِبَادَه). خوب، (لا تکرهوا الی انفسکم العباده) نماز زورکی نخوانید. صبر کنید وقتی نشاط دارید بخوانید. حالا ممکن است کسی بگوید من در عمرم نشاط ندارم، نه، او را نمیگوید.
عادلانه؛ (ما احسن القصد فی العباده)، قصد یعنی اقتصاد، یعنی میانه روی. عبادت میانه روی باشد. گاهی وقتها صبح تا شام آقا در مسجد است، اصلاً سر به مادرش هم نمیزند. گاهی وقتها اصلا مسجد را قیچی میکند. اعتدال؛ قرآن خیلی آیه داریم برای اعتدلال. نماز میخوانی، انفاق میکنی، عادلانه باشد.
مخفیانه؛ عبادتها مخفیانه باشد. مگر عبادتهای واجب. بعضی عبادتها به ما گفتهاند علنی باشد، مثل جماعت؛ بعضی عبادتها مخفیانه باشد بهتر است. (أعظَمُ العِبَادَه أجرَاً أخفَاهَا)
3- اخلاص در عبادت
خالصانه؛ «لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ» البینه/5 عبادت، خلوص درآن باشد. ممکن است یک کسی خیلی هم زحمت بکشد ولی ببینیم زیر اخلاص است. برای خدا نیست. اگر برای خدا باشد بسیاری از حساسیتها حل میشود. حالا به سرگرد گفتند سرهنگ، به سرهنگ گفتند سرگرد. غیظ نمیکند. به لیسانس گفتند دیپلم، به دیپلم گفتند لیسانس. به لشکر گفتند تیپ، به تیپ گفتند لشکر. برو بابا دیگر حالا چه خبر است؟ یکی از بزرگان کتابی نوشته بود میخواست چاپ کند. داد به یک نفر که ببیند اگر خوب است چاپ کند. این آقایی هم که کتاب را دید، دید خیلی کتاب خوبی است. خودش رفت چاپ کرد اصلاً کتاب را به صاحبش پس نداد، به اسم خودش چاپ کرد. او گفت الحمدلله یک باری از دوش ما برداشتی، چون من میخواستم چاپ شود مردم بخوانند استفاده کنند الحمدلله تو این کار را کردی خدا خیرت دهد. یک نفر هم داریم که شکایت کرد که فلانی کتاب من را چند صفحهاش را از رویش برداشته در کتاب خودش نوشته و حق التألیف من را نداده. آدمها فرق میکنند. یک صلواتی بفرستید. (اللهم صل علی محمد و آل محمد)
شخصی را سراغ دارم همکارمان است. بیست و پنج سال است با هم هستیم. کاشان با هم بودیم، تهران، نهضت سوادآموزی، ستاد نماز، زکات، تفسیر، رادیو و تلویزیون. چند سال است کمک به ما میکند. روحانی عزیزی است. من اسمش را در تلویزیون بردم، آمد گفت دیشب تا صبح غصه خوردم که چرا اسم مرا بردی میخواستم اسم من را نبری. این یک نفر. یک نفر هم یک حدیثی به من یاد داد من حدیث را در تلویزیون گفتم، گفتم یکی از دوستان یک حدیثی گفته، از من انتقاد کرد که چرا اسم من را نیاوردی. یعنی آدم هست یک حدیث میگوید میگوید اسم من را ببر، آدم هست بیست و پنج سال کمک میکند میگوید اسم من را نبر. آدم هست میلیاردی کمک میکند میگوید اسم من را نبرید، آدم هست اگر یک سطل زباله به شهرداری بدهد، یک سطل زباله مثلاً بانی سطل زباله محسن قرائتی، بر پدر و مادر کسی که ته سیگار بیندازد لعنت. یعنی به همه امت لعنت میکند، از خودش هم تعریف میکند. چه خبر است؟ یک سطل زباله داده. خالص باشیم، گرچه شیطان نمیگذارد آدم خالص باشد، خالصانه.
خاشعانه؛ خاشعانه؛ «فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ» المؤمنون/2 یک کسی نماز میخواند ضمنا با ریش هایش هم بازی میکرد: «مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» الحمد/4-6 امام فرمود اگر این خشوع داشت با ریشش بازی نمیکرد.
چگونه عبادت کنیم؟ آگاهانه، عاشقانه، عادلانه، مخفیانه، خالصانه. یک دعا میکنم. خدایا به حق آنهایی که این رقمی عبادت کردند این گونه عبادت را نصیب ما فرما.
4- انتقاد از عبادتهای مقطعی و موسمی
یکی هم دائمی است. بعضی هایشان عبادتشان فصلی است. «إِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوْا اللَّهَ » العنکبوت/65 سوار کشتی میشوند میبیند غرق می شود می گوید(یا الله) « فَلَمَّا نَجَّاهُمْ » العنکبوت/65 جفتک میزند. یعنی وقتی گیر میکند یاالله میگوید، وقتی به ساحل رسید بدمستی میکند. این عبادت موسمی است. بعضی عبادتها، عبادتهایی داریم عبادتهای موسمی. میرود مشهد نماز میخواند میآید این طرف نمیخواند. موسمی.
موضعی؛ در یک موضعی که حالا پشت کنکور است، زن زائو میخواهد برود اتاق عمل، موسمی، موضعی. یک جانبهای. یا میگوید پول میخواهی میدهم ولی حال ندارم نماز بخوانم. یا نماز میخوانم پول نمیدهم. قرآن میگوید پول و نماز به هم گره خورده. «مُنْفِقِینَ» این آیه قرآن است «مُنْفِقِینَ» یعنی انفاق میکنی به فقرا «وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ» آل عمران/17، «وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ» یعنی هم در سحرها استغفار میکند هم پول میدهد. با هم است. قرآن میگوید: «فَصَلِّ لِرَبِّکَ » الکوثر/2 نماز بخوان برای خدا، بعد میگوید «وَانْحَرْ » شتر هم بکش. نماز، شتر، « یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ َیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ » المائده/55 نماز، زکات، نماز، شتر کشتن، انفاق، استغفار، اینها به هم گره خورده. مثل چهار تا چرخ ماشین است، یک چرخش نباشد ماشین راه نمیرود. عبادت باید موسمی نباشد، موضعی نباشد، یک جانبهای نباشد.
5- ابعاد عبادت در اسلام
واما ابعاد عبادت. راجع به ابعاد عبادت هم یک مقداری صحبت کنم.
ابعاد عبادت. 1- فکری. فکر عبادت است. یک ساعت فکر از مدتهای طولانی عبادت بهتر است. فکر در چی؟ فکر در آفرینش. در آفرینش فکر کن. چی میشود؟ ایمان زیاد میشود، نتیجهاش ایمان است. شما تا حالا در انگشتهایت فکر کردی؟ یک وقت میگفتند فلان ماشین خیلی ماشین خوبی است. گفتیم چطور؟ گفت این اگر بخورد به یک ماشین دیگر، یک کیسه هوا دارد این میآید جلوی صورت. خوب حالا این کیسه را خدا اینجا قرار داده، پشت انگشت ما یک خورده گوشت زاپاس گذاشته که تا میخواهیم خم شویم اینجا کم نیاوریم. همین که حالا چند تا مهندس نشتستهاند طراحی کردند، یا هواپیما، میگوید اگر در هوای هواپیما اختلافی رخ داد از بالای سرتان یک کیسه میافتد تنفس کنید. همین کارها را خدا کرده. هواپیما چند موتوره، خود خدا دو تا کلیه قرار داده، تا این کلیه ایستاد. . . بسیاری از کارهایی که الان مخهای مبتکر کردند خدا کرده. فکر در آفرینش. فکر در تاریخ، عبرت میآورد. فکر در گناهان، آدم توبه میکند. فکر در استعدادها، آدم حواسش را جمع میکند بیشتر کار میکند. فکر در توطئه دشمن، آدم بسیج میشود. فکر خیلی مهم است. یکی از ابعاد، حالا من بحث فکر را نمیخواهم بکنم، چون یک پرونده دارم برای فکر که فکر در سی مسئله که در هر چی هم فکر کنی یک نتیجهای دارد.
خوب؛ تحصیل عبادت است. کار عبادت است؛ روایت هایش را نمیخوانم. جبهه عبادت است. حدیث داریم، آیه و حدیث، پر است. نگاه عبادت است، به چی؟ نگاه به والدین، قرآن، کعبه، عالم، بعضی نگاهها عبادت است. انتظار فرج، عبادت است. اطاعت از رهبر آسمانی، پیغمبر، امام، عبادت است. راهنما، راهنمای خیر شدن عبادت است. گاهی کسی خودش نمیتواند ولی راهنمای خیر میشود. پول ندارد اما تشویق میکند دیگران کمک کنند به فقیر.
6- عبادت، نه عادت
خوب؛ عبادت نه عادت. در این هم یک چیزی برایتان بگویم. امام صادق فرمود: (؟ ؟ ؟ بصلاتهم ولا بصیامهم). اگر کسی خیلی نماز و روزه میگیرد فکر نکند خیلی آدم خوبی است(فان الرجل ربما) گاهی وقتها انسان عادت به نماز کرده، یعنی اگر نخواند چه کند؟ عادت کرده به نماز. حتی گاهی وقتها داریم(لو ترکوا استوحش) اگر رها کند به وحشت میافتد. بعضیها کارشان عادت است. اگر کار عادت شد دیگر مزه ندارد. مثل عروسی، در عروسی اینها که تنبک میزنند، همه میگویند و میخندند، این خودش کیف نمیکند. گاهی وقتها ممکن است یک فرمانداری، بخشداری، استانداری، از بس که کار اجرایی میکند دیگر خودش احساس ندارد، حتی روضه، اگر کسی همیشه روضه بخواند دیگر خودش گریه نمیکند. مثل مرده شورها، دیگر خودشان گریه نمی کنند. اگر یک کاری شد که دیگر احساسش را از دست داد، رها کند. احساس را از دست داد. یک کسی ماشین خریده بود، ماشینش را فروخت. به او گفتند چرا فروختی؟ گفت من را سنگدل کرده بود، من را بی تفاوت کرد، من فروختم. گفتم چطور؟ گفت قبلا که ماشین نداشتم، خودم کنار خیابان منتظر ماشین بودم، میگفتم خوب خوش انصاف تو میروی خوب یکی از اینها را سوار کن، خیلی وجدانم حساس بود که این ماشینها که خالی میروند خوب یک نفر را سوار کنند. خودم که ماشین خریدم تا مدتی همین که میدیدم یک کسی کنار خیابان است سوار می کردم بعد دیدم به کارم نمیرسم، هی باید مسافرکشی کنم، من به کارم نمیرسم، گازش دادم رفتم، وقتی گازش دادم رفتم دیدم عجب، بی تفاوت شدم، یعنی مردم دیگر زن باشد، بچه بغل باشد، حامله باشد، زیر باران باشد، من برای اینکه به کارم برسم، گورِ پدرش. من گفتم پس بهتر این است که من برای حفظ وجدانم، برای اینکه عاطفهام زنده بماند بهتر است که خودم ماشین نداشته باشم. ببینید گاهی وقتها انسان یک کاری عادت شده است برایش، باید یک کاری کنیم عادت نباشد. حتی ما سراغ داریم، شنیده شده افرادی که همیشه صف اول جماعت بودند، یک بار دیر آمده صف آخر بوده، میگفت صف آخر هی دیدم عجب، ما هر روز صف اول بودیم، چرا امروز صف آخر شدیم، دیدم این صف اولی هم برای من یک عادت شده است. بنده همیشه پیشنمازم، حالا یک بار دیدم که کسی دیگر ایستاده، خوب یک روز هم پس نماز شو. عادت به کار خوب خوب است، اما باید مواظب باشیم، عادتها برای ما شغل نشود. این هم یک نکته.
7- عبودیت در عبادت
مسئله دیگر عبودیت. عبودیت چه است؟ گاهی وقتها انسان عبادت میکند اما عبودیت ندارد. شیطان شش هزار سال عبادت کرد. در نهج البلاغه داریم، حضرت امیر میفرماید شش هزار سال عبادت کرد، اما یک بار خدا گفت به جای این، این کار را بکن، گفت نه، آقا شما چند سال است در فلان اداره هستی؟ حالا امروز به جای این اتاق برو آن اتاق. اه، اه ندارد. به جای این شهر برو آن شهر، من نمیروم. بجای ایشان با ایشان کار کن، من با ایشان کار نمیکنم. اینها رنگ الهی ندارد، رنگ سلیقهای دارد. دوست داشتی توی این شهر باشی، توی این اتاق باشی، با ایشان کار کنی، یک خورده مسائل نفسی شما جابه جا شود، تمکین نمیکنی. هر کجا که نفس شد و تمکین نکردیم ابلیسیم. پناه بر خدا. خیلی مشکل استها، اینها که میگویم خودم هم گیر هستم در آن، یعنی بنده را دعوتم میکنند برای مکه میگویند بیا سخنرانی کن، گفتم باشه. حالا اگر در هواپیمایی که میخواهم بروم بگویند حاج آقا شما به جای مکه کار دیگر بکن، حتی اگر گفتند این مکهات را بده به کس دیگر، یک وقت میگویم کس دیگر بیاید نمیتواند سخنرانی کند یا مردم دورش جمع نمیشوند، این حرف منطقی است، یک وقت میگویند آقا تو اگر مکهات را بدهی به فلانی به اندازه تو یا بیش از تو مردم دورش جمع میشوند. اگر من ندادم معلوم میشود مکه من هم دکان است، یعنی عبادت نیست، عادت است. آقا، شما اینجا نماز میخوانی، سنتان از هشتاد دارد رد میشود، مریض هم هستی خدا شفایتان بدهد، اما اگر شما این مسجد را بدهید به دامادتان که طلبه فاضلی است یا بدهید به پسرتان یا بدهید به یکی از شاگردانتان یا بدهید به یک طلبه جوانتری منتهی انتخابش با خود شما باشد، اگر آن مسجد را بدهی به او، جمعیت اینجا دو تا صف بیشتر میشود. اگر منِ هشتاد ساله ندادم مسجدم را به دامادم، پسرم، شاگردم یا یک طلبهای. . . . بله یک وقت یک کسی را معرفی میکنیم که او از نظر فکری یا علمی گیر دارد، نه آدم گیر دار هیچی، یک آدمی که هیچ گیری ندارد، ببینید گاهی وقتها ممکن است بسیج دکان بشود، پیشنمازی دکان شود، مدیرکلی دکان شود، حج دکان شود، علامت دکان این است که اگر به ما گفتند از تو بهتر هست، قبول کنیم. بنده در تلویزیون هستم، به من بگویند آقای قرائتی این شبِ جمعه تعطیل التماس دعا، بیست و هفت سال است در تلویزیونی بس است، جای تو فلانی میآید، بینی و بین الله اگر، به من گفتند فلانی بیاید مثل تو یا بهتر از تو عدهای را جذب میکند اگر من پست را تحویل ندهم، تلویزیون برای من دکان است. دکان که شد دیگر عبادت نیست، عادت است. حالا هر کسی خودش فکر کند، هر کسی خودش بین خودش و خدا فکر کند. یک روز امام تفسیر سوره حمد میگفت، میگفت ما در اخلاصمان شک داریم، چون هروقت با خدا حرف میزنیم سرِ نماز، دل نمیدهیم به نماز، اما وقتی میخواهیم یک بحث علمی، تحقیقی بکنیم تمامِ وجودمان حواسمان جمع است. چرا؟ چون بجث علمی برای ما پُز و دکان است. میگویند فلانی عجب تحقیقی کرد، عجب دقتی کرد، عجب حرفِ ابتکاری زد. چون چیزهایی که ما و مردم هستیم حواسمان جمع است، چیزهایی که ما و خدا هستیم حواسمان پرت است، همین دلیل بر اینکه نماز ما آن نمازی که باید باشد نیست. مشکل است.
8- ابلیس عبادت کرد اما عبودیت نداشت
شیطان شش هزار سال عبادت کرد، حالا تازه امیرالمؤمنین میفرماید من نمیدانم سالش چه سالی است، سالهای دنیاست یا سالهای آخرتی، چون قرآن میفرماید که «وَإِنَّ یَوْمًا عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» الحج/47 یک روز به اندازه هزار سالِ شماست، این روز قیامت یک روزش هزار سال است، شش هزار سال، یعنی روزهایش چه روزی بوده؟ دو نفر مسلمان زمانِ پیغمبر دعوایشان شد سرِ آبیاری، رفتند پهلوی پیغمبر گفت آقا ما دو تا کشاورزیم سرِ آبیاری دعوایمان شده، شما قضاوت کن، حضرت فرمود حق با فلانی است، تا گفت حق با فلانی است گفت بله باید بگویی، خویش و قومتان است. آیه نازل شد «فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ » النساء/65 به خدا قسم اینها دین ندارند که همین که پیغمبر یک چیزی میگوید میگویند پارتی بازی شد. پیغمبر پارتی بازی کرد؟ پیغمبر بخاطر خویش و قومیاش پا روی حق گذاشت؟ «فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ » النساء/65 به خدا قسم دین ندارند. گاهی وقتها انسان ممکن است مسلمان هم باشد اما اگر ببیند منافع شخصیاش نادیده گرفته می شود، مثلا قانون به ایشان گفت باید در این شهر باشی یا باید این درجه را بگیری یا باید مثلا در این دانشگاه باشی یا در این بازار باشی یا قرعه به نامت افتاد، بله، بردند، خوردند، کار از این کارها گذشته، گاهی وقتها اگر یک وقت یک مسئلهای شد که ما عبادت نکردیم «فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ» النساء/65
خیلی مشکل است، این آخری از همه مشکلتر است، عبودیت در عبادت. آقا ببخشید این نمازتان غلط است اگر زحمت نیست یکبار دیگر، برو بابا خدا قبول میکند. میآید نماز میخواند اما وقتی میگویی اینجایش گیر است قبول نمیکند. آقا ببخشید شما چرا به ایشان سلام نکردی؟ من؟ به این؟ بله من به بالاتر خودم سلام میکنم به اینها که سلام نمیکنم. پیغمبر به بچهها هم سلام میکرد. خیلی از مردها در خانه به خانمشان سلام نمیکنند، می گوید مرد به زنش سلام کند؟ به بچه ام سلام کنم؟ گاهی هم پدرها به بچهها سلام میکنند ولی نه سلام متواضعانه، سلام توبیخی. یعنی چه؟ یعنی تو باید سلام کنی. یعنی سلام هم میکند سلامِ توبیخی است نه سلامِ تواضعی. گاهی وقتها انسان عادت پیدا کرده یک جایی بنشیند وقتی مینشیند یک کسی را بلندش میکنند جای او مینشانند، خوب نمیتواند جای او بنشیند. اگر یک بچه دو ساله یک جایی نشسته، رئیس جمهور وارد شد شما این بچه دو ساله را بلند کردی رئیس جمهور جایش نماز بخواند، نماز رئس جمهور هم باطل است. حق نداری شما بچه دو ساله را از سرِ جایش بلند کنی.
عبادت و عبودیت، خیلی مهم است، خیلی سخت است، از همه سختتر همین است که گاهی وقتها میگویند آقا شما در جبهه بودی ولی از نظر اداره شش ماه ثبت شده، می گوید من هفت ماه بودم، خیلی خوب هفت ماه بودی ولی اینجا گزارش شش ماه شده. آقا میخواهد اداره را منفجر کند. تو مگر برای خدا نرفتی؟ حالا یک ماهش. . . حالا به شش ماه بگویند پنج ماه، به پنج ماه بگویند شش ماه، چی میشه؟ میبینی رگ هایش می خواهد منفجر شود بخاطر اینکه دو روز جبهه حقش رفته، از یک تخم مرغ نمیگذرد. بابا این پارتی بازی است، آن اتاق پپسی دادند به ما کوکا. یعنی میبینی دو سال جبهه بوده، سرِ پپسی و کوکا رفوزه میشود. مگر شما جنگ نکردی برای عبادت؟ حضرت عباسی اگر یک بزغاله بدهند بگویند گوشتش را تقسیم کن، تو را به خدا کدامتان هستید که گوشتهای کبابیاش را در یخچال خودتان، برای خودتان نمیبرید. ما گاهی وقتها ممکن است سابقه جبههمان خوب باشد اما میگویند یک گوسفند را تقسیم کن کبابی هایش را برای خودمان برداریم. خویش و قوم هایمان را بیاوریم سرِ کار، رفیق هایمان را بیاوریم، باندمان را بیاوریم، حزبمان را بیاوریم، اینها دیگر عبودیت نیست، اینها سلیقهای است. خیلی کار سخت است. اینکه میگویند در قیامت، پلِ صراط از مو باریکتر است، واقعا در دنیا هم انتخاب راه حق از مو باریکتر است. یعنی انسان یک کسی که انتخاب میکند بینی و بین الله بخاطر همشهری نیست، بینی و بین الله بخاطر فامیل نیست، بینی و بین الله بخاطر این که این من را دوست دارد، دوستمم نداشته باشد بخاطر لیاقتش آوردم، بینی و بین الله بخاطر حزب نیست، بینی و بین الله بخاطر این نیست که جزء ستاد انتخاباتی من بوده، بینی و بین الله سفارش شده نیست. بینی و بین الله، یعنی واقعا بینی و بین الله حساب کنیم چیزی گیر نمیآید آن وقت آنقدر خدا غریب است که همین که نگاهش به سه تا نان افتاد یک سوره «هَلْ أَتَی» فرستاد، یعنی از بس که کار خالص گیرِ خدا نمیآید. کارهای قاطی زیاد است. عبادت هست، یعنی قالبش قالبِ عبادت است، اما تویش خلوص و عبودیت نیست. خیلی وقتها یک چیزی را بلد نیستیم عارِمان میشود بپرسیم. خوب بشکن خودت را، من؟ خوب بپرسم خواهند گفت ایشان بلد نیست، خوب بگو آقا راستش را میخواهی من بلد نیستم، آقا من بلد نیستم یادم بده. میخواهد یک چیزی را بنویسد میگوید اگر بنویسم خواهند گفت این بلد نبود همینطور نشسته بلد هم نیستها، ولی نمینویسد. میگوید اگر بنویسم بغل دستیام خواهد گفت این هم بلد نبود، این هم نوشت. یعنی گاهی وقتها در نوشتن در آمین، در اعاده نماز، اوه اوه اوه، هرچی بیشتر فوتش کنی ظریفتر میشود. من که نمیدانم، الان از خود بنده بپرسند یک کاری داری که بگویی والله بالله تالله صد در صد خالص است؟ فکر کنیم ببینیم در کارهایمان پیدا میشود یا نه؟ خدایا به آبروی آنهایی که تمام کارهایشان صد در صد خلوص در آن بود از الان تا ابد تمام کارهایمان را صد در صد خالص و عبودیت و مقبول و ذخیره قبر و قیامت قرار بده(الهی آمین) ما را از وابستگیهای شخصی، فامیلی، نژادی، اقلیمی، حزبی، سیاسی، از هر وابستگی که ما را از تو دور میکند، گاهی یک وابستگی است که وسیله قرب به خداست مثل وابستگی ما به اهل بیت، خوب این قرب به خداست، ما را از هر رقم وابستگی که ما را از تو دور میکند، برهان. (الهی آمین)
والسلام علیکم و رحمه الله